فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  پنجشنبه  9 فروردين 1403 - الخمیس  16 رمضان  1445 - Thers  28 Mar 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > تازه ترين مطالب > تحلیلی از حضرت سیّد هاشم حدّاد در قضیّۀ حضرت موسی و خضر علی نبینا و آله و علیهما السّلام

تحلیلی از حضرت سیّد هاشم حدّاد در قضیّۀ حضرت موسی و خضر علی نبینا و آله و علیهما السّلام


حضرت موسی در طلب علم و رشد به سمت خضر روانه شد

در داستان حضرت موسی و خضر علیهما السّلام به وضوح مشاهده می‌کنیم که حضرت موسی از خداوند طلب علم و رشد می‌کند و خداوند او را به سمت خضر روانه می‌سازد: (قالَ لَهُ مُوسى‏ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى‏ أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدا﴾؛[1] «حضرت موسی به حضرت خضر گفت: اجازه می‌دهی که در صحبت و هم‌نشینی تو، از آن علم که خداوند نصیب تو کرده است به من نیز بیاموزی، و موجب رشد و ترقّی و باز شدن افق‌های جدید معرفتی و شناخت من نسبت به اختلاف مقادیر و تغایر در ظهور اراده‌ها و مشیّت‌های پروردگار گردی؟» در این آیه با صراحت دربارۀ حضرت موسی می‌فرماید که از حضرت خضر ‌درخواست هدایت و ارشاد نمود، با اینکه او خود از پیامبران اولواالعزم و صاحب کتاب و شریعت و تبلیغ بوده است. و این مطلب دلیل بر این است که در دستگاه خلقت و تربیت و تزکیۀ ربوبی، ملاک در حقّ و واقع، همان حیثیّت کشف و انطباق با نفس‌الأمر است که از سرچشمه و مبدأ لایزال علم ربوبی بر قوالب ممکنات و مظاهر عالم کثرت افاضه می‌شود، و هیچ کس از پیش خود سرمایه و اندوخته‌ای ندارد که بخواهد متاع خویش را در این بازار عرضه نماید. خواه آن فرد پیامبر باشد یا غیر، و خواه فرد طالب از پیامبران باشد یا شخص عادی، تفاوتی ندارد.

جالب اینکه حضرت موسی علیه السّلام در زمانی چنین درخواستی نمود که از پیامبران اولواالعزم به حساب می‌آمد و صاحب شریعت و کتاب شده بود و خود مجری شریعت و احکام الهی و محلّ نزول وحی و ملائکۀ مقرّب گشته بود, و در چنین حالتی از خداوند تقاضای رشد و صلاح و تکمیل علم و معرفت داشت.

تحلیل حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد از ماجرای حضرت موسی و خضر

روزی در محضر عارف کامل حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ بودم، سخن از ماجرای حضرت موسی و خضر علیهما السّلام به میان آمد و اینکه از آیه استفاده می‌شود: مقام و مرتبۀ حضرت خضر بالاتر از حضرت موسی بوده است، زیرا تقاضای تعلیم و رشد نموده است. مرحوم حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ فرمودند:

خیر، مطلب این‌چنین نیست. حضرت موسی پیامبر اولواالعزم بود و صاحب کتاب و شریعت بود، و حضرت خضر در آن زمان در تحت شریعت و دین و آیین حضرت بوده است، حال چگونه می‌توان تصوّر نمود که مرتبه و منزلت حضرت خضر بالاتر از حضرت موسی بوده است؟ بلکه مطلب غیر از این است.

حضرت موسی علیه السّلام از آنجا که صاحب شریعت و کتاب و قانون و تکلیف بود، حقیقت وجود و نفس و قلب او با واقعیّت این مرتبه از اراده و مشیّت الهی که نزول کتاب و شریعت و قانون است، متّحد گشته بود و امری جز این در نفس و قلب و ضمیر او اصلاً وجود و حضور نداشت. او اراده و مشیّت پروردگار را صرفاً در تجلّی و ظهور او در عالم کثرت بر اساس رعایت تکالیف ظاهریّه و احکام عامّه تماشا می‌کرد، و بر همین اساس هم در میان مردم به رتق و فتق امور می‌گذراند.

حضرت موسی علیه السّلام مقام مشیّت و ارادۀ حقّ را یک‌سو می‌نگریست و ادراک او بر این بود که جریان نظام اجتماعی و تربیت و تدبیر فقط بر اساس معادلات ظاهری و متعارف که منطبق با شریعت اوست باید انتظام یابد، و هر پدیده و رخدادی خارج از این چهارچوب خلاف اراده و رضا و مشیّت پروردگار است و باید از آن جلوگیری نمود، گرچه فاعل آن فرد صالح و مطیع اوامر پروردگار و حتّی از انبیا و اولیا باشد. و اگر حضرت موسی علیه السّلام در زمان امام صادق علیه السّلام بود و صحنۀ اطاعت امر آن حضرت توسّط هارون مکّی را مشاهده می‌کرد، قطعاً همان اعتراض و ایراد را به آن حضرت وارد می‌ساخت.

حکایت رفتن هارون مکّی داخل تنور گداخته به امر امام صادق علیه السّلام

در مناقب ابن شهر آشوب آورده است:

«روزی یکی از شیعیان خراسان خدمت امام صادق علیه السّلام در مدینه رسید و از اوضاع و احوال خراسان و شیعیان آنجا بیاناتی خدمت حضرت ارائه داد، و در ضمن گفتار از فداکاری و جان‌نثاری و بذل مال و جان در راه تثبیت خلافت و امامت حضرت صادق علیه السّلام دادِ سخن داد و با لحن معترضانه عرض کرد: ”یا بن رسول الله، چرا نسبت به احقاق حقّ و ابطال ظلم و جور و گرفتن حقّ خلافت از این خلفای جور اقدام نمی‌کنید، در حالی‌که شیعیان شما در خراسان در انتظار دستور و فرمان شما بی‌صبرانه روزگار می‌سپرند و چشم به اراده و اوامر شما دوخته‌اند؟“

امام صادق علیه السّلام خدمتکار را صدا زدند و فرمودند: تنور پخت نان را از آتش ملتهب نماید. چیزی نگذشت که شعله‌های آتش از داخل تنور زبانه کشید و تنور چنان گداخته گردید که حرارت آن را احساس نمودند.

در این هنگام امام صادق علیه السّلام به آن مرد خراسانی فرمودند: ”برخیز و در میان آتش قرار گیر!“ آن مرد از شنیدن این سخن چنان وحشت‌زده گشت که در مقابل امام علیه السّلام به جزع و فزع درآمد و عرض کرد: ”یا بن رسول الله، این چه دستوری است که می‌فرمایید؟ شما را به حقّ اجدادتان بر من رحم کنید و ما را به این زبانه‌های آتش مسپارید.“ امام صادق علیه السّلام او را معاف نمودند و سخن را در موضوعی پیش کشیدند.

مدّتی نگذشته بود که هارون مکّی، از اصحاب خاصّ و سرّ آن حضرت، به درون خانه آمد و به حضرت سلام کرد، حضرت پاسخ سلام او را دادند و قبل از آنکه بنشیند به او فرمودند: ”برو و در داخل تنور بنشین!“

هارون مکّی کفش خود را به کناری نهاد و یکسره به سمت تنور رفت و داخل آن قرار گرفت. این‌بار مرد خراسانی از وحشت و دهشت این قضیّه، چنان مضطرب و پریشان گشت که از حضرت تقاضای عفو هارون مکّی را نمود. حضرت توجّهی به کلام او نکردند و به سخنان خویش ادامه دادند و از احوال شیعیان خراسان از او پرسش می‌نمودند، تو گویی حضرت خود در خراسان و در میان شیعیانشان حضور داشته‌اند. پس از مدّتی رو کردند به مرد خراسانی و فرمودند: ”برو و از نزدیک رفیقت را داخل تنور مشاهده کن و ببین چه بر سر او آمده است!“

مرد خراسانی حرکت کرد و به سر تنور آمد و دید هارون مکّی در میان شعله‌های آتش و زغال‌های گداخته نشسته و با آنها بازی می‌کند. امام صادق به هارون فرمودند: از تنور بیرون آید، و سپس به مرد خراسانی فرمودند: ”در خراسان چند نفر از شیعیان ما مانند این مرد وجود دارد؟“

مرد خراسانی عرض کرد: ”یا بن رسول الله، قسم به خدا دو نفر از میان آنها یافت نمی‌شود.“

حضرت فرمودند: ”اگر ما پنج نفر مانند این شخص یار و یاور داشتیم قیام می‌نمودیم.“»[2]

تفاوت واردات و تجلّیات حضرت موسی و خضر

حال سخن در این است که حضرت موسی علیه السّلام به واسطۀ تجلّی برخی از اسماء و صفات حقّ، در همان محدوده و افق و عوالم وجود می‌تواند سیر و سلوک نماید، و نسبت به سایر تجلّیات اسماء و صفات طبعاً ادراک او ناقص خواهد بود؛ زیرا آن جامعیّت و سعه‌ای که بتواند سایر تجلّیات را در مظاهر احساس و ادراک و لمس کند، فاقد می‌باشد.

امّا حضرت خضر علیه السّلام گرچه سعه و جامعیّت حضرت موسی را نداشت، ولی در تجلّی برخی از اسماء و صفات بر حضرت موسی پیشی گرفته بود؛ و از این جهت نفس و قلب و فکر و تصمیم و اراده و فعل او نیز بر اساس همان تجلّی و ظهور تعیّن یافته بود، تعیّنی که حضرت موسی علیه السّلام ابداً و به هیچ‌‌وجه من‌الوجوه نتوانست آن را دریابد و خود را با آن انطباق دهد. و لذا در مقام اعتراض و انتقاد برآمد و سخت بر حضرت خضر برآشوبید و فعل او را تقبیح نمود، در حالی‌که قطعاً می‌دانست که او همان فرد عالمی است که از خداوند توفیق تعلّم و رشد در خدمت او را تقاضا کرده بود.

مرحوم حدّاد ـ قدّس الله سرّه ـ می‌فرمودند:

با روشن شدن این حقیقت و مسائلی که اتّفاق افتاد، حضرت موسی علیه السّلام دریافت مسألۀ تجلّی ذات خداوند بر نفوس بشری فقط و فقط در محدودۀ نفس و ضمیر و قلب او نیست، بلکه مطلب بسیار بالاتر از این حرف‌هاست، و جلوۀ حقّ در مظاهر مختلف نه در حدّ فهم و ادراک و احساس ما است، و چه بسا اسرار و رموزی است که ابداً فکر و قلب ما بدان راه ندارد و به کُنه آن نخواهد رسید. و البته این مسأله برای رشد و باز شدن افق جدید معرفتی و کشفی حضرت موسی علیه السّلام بوده است که بدین‌ وسیله حاصل شد و مقصود حضرت موسی علیه السّلام برآورده گردید.

این بود فرمایشات حضرت حدّاد ـ رضوان الله علیه ـ در قضیّه موسی و خضر علیهما السّلام.

 

 

به نقل از کتاب اسرار ملکوت

مقصد و هدف غایی سالک راه خدا تحصیل علم و معرفت است

 


 

[1]ـ سوره الکهف (18) آیه 66.

[2]ـ مناقب آل أبی‌طالب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 237؛ بحار الأنوار، ج 47، ص 123.

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی