فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  جمعه  31 فروردين 1403 - الجمعه  9 شوال  1445 - Fri  19 Apr 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > فلسفه و حکمت > مباحثه حضرت علامه طهراني با آية الله مرواريد پيرامون مباحث فلسفي و عرفاني

مباحثه حضرت علامه طهراني با آية الله مرواريد پيرامون مباحث فلسفي و عرفاني


مباحثه علامه طهراني با آية الله شيخ حسنعلي مرواريد

مباحثه ذيل بين مرحوم علامه طهراني رضوان الله عليه با آية الله شيخ حسنعلي مرواريد رحمة الله عليه مي باشد وچنانچه از مطالب مندرجه پيداست گويا جناب آقاي مرواريد قصد ارشاد و دستگيري از علامه طهراني را داشته اند ولي پس از شروع مباحثه و و مخصوصاً تقاضاي علامه طهراني مبني بر ضبط اين مباحثات و انتشار آن از ادامه بحث صرفنظر نموده اند.

    علامه طهراني مي فرمودند:( حقير تازه  در مشهد مقدّس مشرّف شده؛ وبه عنوان هجرت قصد توطّن نموده بودم؛ روزي يكي از علماء معروف و مشهور مشهد كه از شاگردان مرحوم آقا ميرزا مهدي اصفهاني بود؛ و با اين حقير نيز في الجمله سابقه آشنائي داشت، به ديدن حقير در منزل آمد؛ و گويا براي ارشاد و هدايت اين حقير بود كه دست از حكمت بردارم و نسبت به فلسفه بطور كلّي بي علاقه گردم.

پس از چند دقيقه توقف وپذيرائي گفت: معناي اين فقره از زيارت چيست؟: إرَادَةُ الرَّبِّ في مَقَادِيرٍ اُمُورِهِ تَهْبِطُ إلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ؟

اينجانب قريب يك ربع ساعت در اطراف اين معني و كيفيّت نزول اراده و نور مشيّت از ذات اقدس حقّ تعالي بر نفوس قدسيّه أئمّه طاهرين صلوات الله عليهم أجمعين، وسپس صدور آن از نفوس، به ما‌هيّات امكانيّه مطالبي را بيان كردم؛ ايشان با كمال بي اعتنائي گفتند: اينكه كلام ملاّ صدراست.

من گفتم: كلام ملاّ صدرا باشد؛ مگر چطور است؟

ديگر در اينجا سخن و گفتگو به درازا كشيد و ردّ و ايراد بسيار شديد شد؛ و ايشان سخت گير افتادند؛ و پيوسته از اين شاخه به آن شاخه مي‌پريدند.

و چون سخن منتهي به أصالة الوجود شد، آن را انكار كردند؛ چون برايشان ثابت كردم؛ گفتند: نه، اصالة الوجود صحيح نيست؛ بلكه اصالة الماهيّة صحيح است؛ چون برايشان ثابت كردم كه اين كلام صحيح نيست؛ گفتند: اصولاً ما نه أصالة الوجود مي‌گوييم و نه أصالة الماهيّة؛ بلكه اصالة الواقعيّة؛ يعني در خارج يك واقعيّت و حقيقتي است كه قابل انكار نيست. من گفتم:شكّ نيست كه در خارج واقعيّت است؛ ليكن سخن در اين است كه اصالت آن واقعيّت با كدام جنبه آن است؟

ما در خارج مي‌بينيم كه انسان هست و درخت هم هست؛ پس در يك چيز مشتركند؛ و آن هستي است؛ و از طرفي مي‌بينيم كه انسان غير از درخت است؛ و آن ماهيّت است. اگر آن چيز مشترك اصالت داشته باشد قائل به اصالةالوجود شده‌ايم؛ و اگر اين جنبه افتراق اصالت داشته‌باشد، قائل به اصالة‌الماهيّه شده‌ايم.

ايشان گفتند: اصالةالواقعيّه كه مجموعه‌اي‌ است از هر دو.

گفتم: اينكه عين كلام مرحوم آقا ميرزا مهدي اصفهاني است كه پس از شيخ احمد احسائي كه قائل به اصالة‌الوجود و الماهيّه بوده است، نغمه اُخرائي در طنبور افتاد؛ و اين حرف غلط است؛ زيرا خلاف وجدان است؛ ما زيد را يك چيز مي‌بينيم؛ نه دو چيز؛ يكي وجود؛ و يكي ماهيّت؛ وهر چيزي را يكي مي‌بينيم؛ بلكه اُلاغ هم علف را كه مي‌خورد آن علف را يك چيز مي‌بيند نه دو چيز؛ وجود علف و ماهيّت علف.

و در ضمن سخن سخت به فلسفه و به عرفان حمله مي‌كردند؛ و اينها را از مبتدعات مي‌شمردند؛ و نهايت سير و معرفت را معرفت امام مي‌دانستند؛ و وجودات مجرّده را از ملائكه منكر بودند؛ و نفس را هم مادّي مي‌دانستند و لقآء خدا و شهود و عرفان و فنآء و اندكاك را بكلّي انكار مي‌كردند؛ و فقطّ دليلشان ظواهري از اخبار بود كه آن هم صراحت بر قولشان نداشت و مي‌گفتند: اخبار مُئوّله ومتشابهه داريم و آنها را بايد به اين اصول برگردانيد؛ و آنچه ملاّصدرا و اشباهش از آيات و روايات دليل بر تجرّد نفس و فرشتگان آورده‌اند از اخبار متشابهه است و بايد به اين اصول بر گردانيد.

و خلاصه همه مطالب ايشان به مطالب اخباريّين أشبه بود تا به اصوليّين؛ بلكه يك اخباري بحت و بسيط.

آن مجلس منقضي شد؛ و يكي دو روز ديگر نيز در منزل آمدند و ظاهراً در زير عبا استخاره‌اي نمودند و سپس گفتند: اجازه مي‌دهيد؛ آن مطالب را دنبال كنيم؟!

من گفتم: اينگونه بحث‌ها كه بر اساسي متّكي نيست؛ و پيوسته پرش از فرعي به فرعي و شاخه به شاخه‌اي است،هيچ فائده ندارد. و براي من جز اِتلاف وقت؛ و دردسر چيز ديگري نيست؛ اجازه بفرمائيد: ضبط صوت را بياورم، تا يكايك از گفت و شنود‌ها مضبوط شود، و سپس يكايك از ردّ و بدل‌ها، تا به هر جا كه انجامد؛ و تا به هر چند روز كه طول بكشد، از نوار پياده شود؛ و در كتابي در دسترس عموم قرار گيرد؛ تا اگر احياناً ما در طرفداري از علم حكمت متعاليه و عرفان حضرت ربّ العزّه به خطا رفته‌ايم، اين فرمايشات شما كه در دسترس عموم قرار مي‌گيرد، بكلّي ريشه اين علوم را مي‌زند، و نه تنها بنده، بلكه همه را متنبّه و متوجّه مي‌سازد، و اگر هم احياناً شما به خطا رفته‌ايد؛ لااقلّ ديگر نظير اين مباحث تكرار نمي‌شود.ايشان راضي نشدند و گفتند: من از بحث شفاهي آن هم به شرط عدم ضبط صوت تجاوز نمي‌كنم! فلهذا بحث قطع شد؛ و الحمدلله.

شاگردان تربيت يافته مرحوم آقا ميرزا مهدي، همگي روش خاصّي داشته و دارند؛ با عرفان و حكمت، سخت مخالفند و مي‌گويند: غير از ظواهر اخبار مرويّه از اهل بيت هيچگونه دليل عقلي حجّيتي ندارد؛ و راه وصول به معارف الهي از مبدء و معاد براي عقل بسته است؛ و از تعبّد صرف نمي‌توان قدمي فراتر نهاد؛ نهايت سير انسان معرفت امام است؛ و راه معرفت خدا به روي انسان بكلّي مسدود است. انسان خاكي را چه نسبت با ربّ‌الارباب؟ به خداوند وجود نمي‌توان گفت؛ چگونه به يك چوب كبريت مي‌توان گفت موجود، و به خدا هم مي‌توان گفت موجود؟

غير از خداوند همه موجودات را غير مجرّد و مادّي مي‌دانند؛ و براي مادّه معناي وسيعي قائلند با حفظ مادّيّت. براي موجودات أصالتي نظير تولّد قائلند؛ و در واقع قائل به اصالت الوجود و الماهيّه هستند كه فساد اينگونه آراء أظهر من الشّمس است؛ و بين خداوند و بين مخلوقات جدائي و بينونت صِرْف وعُزلت محض قائلند و خدا را از هر گونه احاطه وجودي و علم وجودي در موجودات منزَّه مي‌دانند؛ و از هر گونه منطبقٌ عليه واقع شدن مفهوم وجود و موجود مبرّي و مقدّس مي‌شمرند و در حقيقت گرايش به تعطيل دارند.

آقا ميرزا مهدي اصفهاني از شاگردان مرحوم آقا ميرزا محمّد حسين نائيني است، در فقه و اصول؛ و كمي نزد آقا سيّد احمد طهراني كربلائي به سير وسلوك مشغول بوده و نيز نزد مرحوم آقا سيّد جمال الدين گلپايگانيّ تردّد داشته است؛ ولي در صحّت اين راه دچار شكّ و ترديد سختي مي‌شود؛ و در روزي در وادي‌السّلام مكاشفه‌اي ـ كه نتيجه اينگونه شكّ وترديد است ـ براي او حاصل مي‌شود؛ و آن را دليل بر بطلان معرفت مي‌گيرد؛ و از آنجا به بعد سخت با عرفان وحكمت به ضدّيّت برمي‌خيزد و به مشهد مقدّس مي‌آيد و اينجا را محلّ تدريس قرار مي‌دهد و براين اساس مكتبي نوين ايجاد مي‌كند.

مرحوم آقا سيّد جمال‌الدّين براي حقير نقل كردند كه چند نفر از شاگردان ما دچار خطا و اشتباه شدند؛ و چون ظرفيّت سلوك را نداشتند ما به هر گونه بود آنها را روانه ايران نموديم: از جمله آقا ميرزا مهدي اصفهاني بود كه مدّتي با اصرار از ما دستور مي‌گرفت و از جمله دستور‌ها اين بود كه نوافل خود را به نحو نماز جعفر طيّار بخواند. او در وقتي چنين حالي پيدا كرد كه به هرجا نگاه مي‌كرد سيّد جمال مي‌ديد؛ و ما هر چه خواستيم به او بفهمانيم: اين معناي حقيقت وجود نيست؛ بلكه ظهوري است در يكي از مَجالي إمكانيّه و چيز مهمّي نيست؛ نشد و اين رؤيت را دليل بر آن مي‌گرفت كه در عالم وجود حجّت خدا، سيّد جمال است؛ وپس از خارج شدن از اين حال ، براي او شكّ و ترديد پيدا شد كه آيا اين سير و سلوك حقّ است و يا باطل؟ و روزي كه در وَادِيُ السّلام رفته بوده است در مكاشفه‌اي مي‌بيند كه حضرت بقيّةالله ارواحنا فداه كاغذي به او دادند و در پشت آن كاغذ به خطّ سبز نوشته است: أنا الحُجّة‌ُ ‌ابْنُ الحَسَن.

خودش اين مكاشفه را تعبير به بطلان سير و سلوك خود نموده؛ و از آنجا از عرفان و پيمودن راه خدا زده مي‌شود. و آقا سيّد جمال الدين مي‌فرمودند: ما أسباب حركت او را به ايران فراهم كرديم؛ زيرا در دماغ او خشكي پيدا شده بود؛ و هواي گرم نجف با رياضت‌هائي كه انجام داده بود؛ براي او خطرناك بود. و از جمله يك نفر سيّد قزويني كه با ما رفت و آمد داشت، حالي پيدا كرده بود كه ما را وليّ مطلق حقّ مي‌ديد؛ و مي‌آمد در منزل و صدا مي‌زد: السَّلام عليك يا وليّ الله! و هرچه ما خواستيم او را متوجّه حقيقت أمر كنيم نشد؛ و هر چه فرزندان به او گفتند: اين كار را نكن مؤثّر نيفتاد؛ حتّي آقا سيّد احمد (فرزند سوّم ايشان) بدون اذن من آن مسكين را زد.

و حتّي من به او گفتم: من غلط مي‌كنم حجّت مطلق خدا بوده باشم. من مي‌خوابم و تو بيا و پا روي صورت من بگذار! او قبول نكرد وحتّي گفته بود: اين حَرف‌ها خود نيز دليل بر حُجَّت بودن ايشان است. بالأخره ما ناچار شديم وجهي تهيّه نموده و به ايشان داديم و او را روانه ايران كرديم.

مرحوم آقا سيّد‌جمال مي‌فرمود: به واسطه اين قضايائي كه رخ داد من با حضرت موسي بن جعفر عليه السّلام عهد كردم كه به عنوان استاد دستوري ندهم و از كسي دستگيري نكنم.

ايشان (آقا ميرزا مهدي اصفهاني) قائل به اصالت الوجود و الماهيّه و به قول همين شاگرد معروفشان: اصالةالواقعيّه بوده‌اند؛ و از كلمه عرفان و معرفت سخت تحاشي داشته اند؛ و نظير افرادي كه از سير و سلوك زده مي‌شوند، بر عليه اساتيد خود در آراء و افكار قيام مي‌كنند.

مرحوم آقا سيّد أحمد طهراني از مبرّزين عرفاء و حكماي عاليقدر اسلام است؛ و ايشان از مبرّزين شاگردان آخوند ملا حسينقلي همداني است كه حكمت را نزد مرحوم حاج ملاّ هادي سبزواري فرا گرفته و عرفان را نزد آقاسيّد علي شوشتري آموخته است. و در حقيقت اين سردي و وازدگي از سير وسلوك موجب بد‌‌‌‌‌بيني به اصل عرفان و حكمت گرديده است.نظير شيخ أحمد احسائي كه پس از مدتّي مراقبه و سير و سلوك به واسطه همين وازدگي و سردي حسّ بدبيني شديدي نسبت به عرفآ‌ء و فلاسفه پيدا كرد ، و در كتب خود آنان را به باد انتقاد گرفت؛ و در سب ّو لعن به آنها از خود اختيار نداشت.

او هم قائل به أصالة الوجود و الماهيّه شد؛ او هم راه معرفت را به كلّي مسدود كرد؛ و در عدم تجاوز ازظواهر روايات، يك أخباري صِرْف بود؛ او هم مكتب نويني به نام شيخيّه ـ كه بالاخره موجب پيدايش بهائيّه و بابيّه گرديد ـ بنا نهاد.

اينها همه نتيجه واكنش و عكس العملي است كه نفس در اثر وازدگي به خرج مي‌دهد؛ و به واسطه عدم تحمّل و عدم وصول از سَرِ كين بر مي‌خيزد؛ و مبادي و مباني مسلّم را انكار مي‌كند. شيخ أحمد احسائي مدتّي در تربيت استاد عرفان: سيّد محمّد حسيني نيريزي شيرازي بود؛ و به دستور ايشان سفر‌هائي به ايران كرد و نقاط مختلفي را براي ارشاد و سياحت انتخاب و در آنجا مدتّي توطّن كرد.)

به نقل از جنگ شماره 15 تاليف علامه آية الله سيد محمد حسين حسيني طهراني

printEmail

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی