گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث قرآن و تفسير > رساله بديعه
كتاب رساله بديعه /قسمت چهارم: بحث پيرامون آيه و لهن مثل الذي عليهن با لمعروف و للرجال عليهن درجته

 


صفحه 87

 

بحث در آیۀ دوّم

 

و امّا آيه‌ دوّم‌، قول‌ خداوند عزّوجلّ: «وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي‌ عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِّلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَتَه وَاللَهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ. 113  «براي‌ زنان‌ به‌ خوبي‌ حقوقي‌ است‌ (كه‌ از طرف‌ مردان‌ بايد رعايت‌ شود) همچنانكه‌ تكاليفي‌ نيز دارند (كه‌ به‌ خاطر مردان‌ بايد رعايت‌ كنند) ومردان‌ را بر آنها درجه‌اي‌ از برتري‌ است‌ و خداوند عزيز و حكيم‌ است‌.»

معروف‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ مردم‌ آنرا به‌ خوبي‌ مي‌شناسند، و عرف‌ آنرا از نظر تمدّن‌ متداول‌ اجتماعي‌ ميپذيرد و ضدّ آن‌ منكر است‌. و آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ عرف‌ آنرا انكار ميكند و در حيات‌ اجتماعي‌ قبول‌ نمي‌نمايد. پس‌ معروف‌ حتماً بايد چيزي‌ باشد كه‌ مورد امضاء و تصديق‌ عقل‌ قرار گيرد و شرع‌ به‌ آن‌ دستور دهد اعمّ از سنّت‌هاي‌ پسنديده‌ و فضائل‌ اخلاقي‌ و اخلاق‌ حميده‌. و چون‌ اسلام‌ شريعت‌ خود را بر پايه‌ فطرت‌ واقعي‌ و خلقت‌ اصلي‌ نوع‌ انسان‌ بنا نهاده‌ است‌، معروف‌ نزد وي‌ همان‌ است‌ كه‌ مردم‌ آنرا بپذيرند، البتّه‌ مردمي‌ كه‌ بر مسير فطرت‌ حركت‌ كرده‌ و از راه‌ مستقيم‌ و روش‌ استوار آن‌ خارج‌ نشده‌اند.

يكي‌ از احكامي‌ كه‌ بر اين‌ پايه‌ استوار است‌، برابري‌ افراد در حكم‌ وارد


صفحه 88

بر آنها (حقوق‌ و وظائف‌) است‌؛ كه‌ در نتيجه‌ همه‌ افراد در وظائف‌ و آنچه‌ بر عهده‌ آنها است‌ و در منافع‌ (سود و زيان‌) برابرند.

و مخفي‌ نماند كه‌ اين‌ تساوي‌ به‌ نحو احسن‌ برقرار نخواهد شد جز با حفظ‌ آنچه‌ كه‌ براي‌ هر فردي‌ از افراد جامعه‌ از خصوصيّات‌ فطري‌ و آثار لازمه‌ خلقت‌ و شئون‌ مختلف‌ حيات‌ وجود دارد؛ نه‌ مسائل‌ اعتباري‌ موهوم‌ و قراردادهاي‌ مصنوعي‌ بر اساس‌ تمدّن‌ پست‌ و زبون‌ مادّي‌.

پس‌ در مدينه‌ فاضله‌ انساني‌ بايد مراعات‌ حال‌ ضعيف‌ و قوي‌، جاهل‌ و عالم‌، نيازمند و بي‌نياز بشود، و هر فطرتي‌ بر اساس‌ بناء اوّليّه‌ و اصلي‌ آن‌ مورد نظر و ملاحظه‌ قرار گيرد و موادّ حياتي‌ لازم‌ بر حسب‌ احتياج‌ و درجه‌ نيازمندي‌ به‌ آن‌ اعطاء شود. و اين‌ همان‌ مساوات‌ صحيح‌ و واقعي‌ است‌، و بر اين‌ پايه‌ و اساس‌ اسلام‌ احكامش‌ را در مورد سود و زيان‌ زن‌ ساري‌ و جاري‌ كرده‌ است‌؛ و چيزهائي‌ را كه‌ به‌ نفع‌ او و يا بر عهده‌ او است‌ همانند و برابر قرار داده‌ است‌، البتّه‌ با حساب‌ دقيق‌ و حفظ‌ موقعيّت‌ فطرتي‌ كه‌ خداوند تبارك‌ و تعالي‌ در دايره‌ اجتماع‌ همراه‌ مرد از تناكح‌ و تناسل‌ به‌ او اعطاء فرموده‌ است‌.

اسلام‌ معتقد است‌ كه‌ در مواهب‌ اجتماعي‌ براي‌ مردان‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ درجه‌اي‌ از برتري‌ است‌؛ پس‌ گفته‌ خداوند متعال‌ «وَ لِّلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَتَه: براي‌ مردان‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ مزيّتي‌ است‌» قيدي‌ متمّم‌ و كامل‌ كننده‌ حكم‌ سابق‌ است‌ و همه‌ آيه‌ معني‌ واحدي‌ را ميرساند؛ و آن‌ اينست كه‌ فطرت‌ بين‌ زن‌ و مرد احكام‌ واحدي‌ را قرار داده‌ است‌ با حفظ‌ برتري‌ مردان‌ بر زنان‌ در اين‌ مواهب‌ اجتماعي‌.

و با همين‌ معيار خداوند بين‌ آن‌ دو تساوي‌ قائل‌ شده‌ و براي‌ آنان‌ احكامي‌ را وضع‌ فرموده‌ است‌ و آنچه‌ را كه‌ به‌ نفع‌ و يا بر عهده‌ او است‌ همانند و مشابه‌ قرار داده‌ است‌.

 


صفحه 89

وجوه تمايز زن از مرد

و بر اين‌ پايه‌ محكم‌ و استوار، اسلام‌ بين‌ زن‌ و مرد از نظر تدبير شؤون‌ زندگي‌ مادي‌ در اراده‌ و عمل‌ برابري‌ و مساوات‌ قرار داده‌ است‌. پس‌ همانطور كه‌ مرد در نيازمنديهاي‌ مادّي‌ انساني‌ مثل‌ خوردن‌ و آشاميدن‌ و غير آن‌ از مسائل‌ حيات‌ مادّي‌ مستقلّ است‌، زن‌ نيز در اراده‌ و عمل‌ مستقل‌ است‌ و مالك‌ دسترنج‌ خود ميباشد؛ جز اينكه‌ اسلام‌ در او دو خصوصيت‌ قرار داده‌ كه‌ فطرت‌ و آفرينش‌ الهي‌ او به‌ اين‌ دو خصلت‌ از مرد ممتاز و متفاوت‌ ميشود:

يكي‌ از آنها اينست كه‌ زن‌ در ايجاد نوع‌ انساني‌ و نموّ آن‌ به‌ منزله‌ كشت‌ است‌ و نوع‌ انسان‌ در بقاي‌ نسل‌ خود بر وي‌ اعتماد دارد؛ و از احكام‌ الهي‌ به‌ آنچه‌ كه‌ به‌ كشت‌ (توليد نسل‌) اختصاص‌ دارد؛ مختصّ شده‌ و بدين‌ ترتيب‌ از مرد جدا و ممتاز گرديده‌ است‌؛ نِسَاؤُكُمْ حَرْثٌ لَكُمْ فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَنَّي‌ شِئْتُمْ:114

دوّم‌ آن‌ كه‌ خلقت‌ زن‌ بر پايه‌ رقّت‌ احساس‌ و عاطفه‌ رقيق‌ و لطافنت‌ بنيان‌ نهاده‌ شده‌، و اين‌ ويژگي‌هاي‌ جسماني‌ در انجام‌ وظائفي‌ كه‌ در يك‌ اجتماع‌ صالح‌ بر عهده‌ او است‌ و بايد به‌ انجامش‌ قيام‌ كند مدخليّت‌ تامّ دارد. در اسلام‌ احكام‌ مشترك‌ بين‌ زن‌ و مرد و احكام‌ اختصاصي‌ هر يك‌، به‌ اين‌ فلسفه‌ گرفته‌ شده‌ از فطرت‌ باز ميگردد.

و قبلاً اين‌ آيه‌ ذكر شده‌ كه‌: «از خداوند درخواست‌ برتري‌هائي‌ را كه‌ به‌ بعضي‌ (مردان‌) نسبت‌ به‌ بعض‌ ديگر (زنان‌) داده‌ شده‌ ننمائيد، هر كدام‌ از مردان‌ و زنان‌ به‌ همان‌ اندازه‌ بهره‌ دارند كه‌ به‌ دست‌ آورده‌اند و از خدا طلب‌ فضل‌ و بخشش‌ بنمائيد كه‌ او به‌ هر چيزي‌ دانا است‌» وَ لَا تَتَمَنَّوا مَا فَضَّلَ اللَهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَي‌ بَعْضٍ لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَ لِّلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ وَاسْئَلُوا اللَهَ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّ اللَهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا.115


صفحه 90

خداوند متعال‌ با اين‌ بيان‌ ميخواهد بفرمايد كه‌: ملاك‌ اختصاص‌ مردان‌ به‌ برتري‌هائي‌ (نسبت‌ به‌ زنان‌) فقط‌ اعمال‌ و وظايفي‌ است‌ كه‌ عالم‌ فطرت‌ و آفرينش‌ به‌ هر يك‌ از آنها محوّل‌ ميكند و اين‌ تنهاملاك‌ اختصاص‌ است‌ و با اين‌ معيار استوار مردان‌ بر زنان‌ قيموميّت‌ دارند.

بنابراين‌ زن‌ در همه‌ حقوق‌ اجتماعي‌ و احكام‌ عبادي‌ با مرد مشترك‌ است‌، و در كسب‌ و ملكيّت‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ و جلب‌ منافع‌ و دفع‌ ضررها استقلال‌ دارد، جز در آنچه‌ كه‌ به‌ ملاحظه‌ اين‌ دو خصوصيّتي‌ كه‌ فطرت‌ براي‌ بقاي‌ نوع‌ انسان‌ در زن‌ قرار داده‌ است‌ از عهده‌ او خارج‌ است‌، كه‌ اين‌ دو ويژگي‌ يكي‌ به‌ منزله‌ كشتزار بودن‌ (و محلّ پرورش‌ نطفه‌ انسان‌ بودن‌ اوست‌) و ديگري‌ ظرافت‌ و لطافت‌ خلقت‌ وي‌ و به‌ اين‌ دو دليل‌ از مرتبه‌ مرد در فعاليّت‌ و إعمال‌ نيرو و سرسختي‌ و شدّت‌ و زندگي‌ تعقّلي‌ خارج‌ ميشود.

پس‌ زن‌ بر انجام‌ اعمال‌ سخت‌ كه‌ محتاج‌ قدرت‌ زياد و خشونت‌ و تحمّل‌ شديد است‌ كه‌ مهم‌ترين‌ آنها جنگ‌ و قضاوت‌ و حكومت‌ ميباشد (طبعاً) قادر نيست‌. به‌ خلاف‌ مرد كه‌ در فطرتش‌ اين‌ خشونت‌ و تعقّل‌ قرار داده‌ شده‌، و او مرد است‌ و براي‌ مرد نسبت‌ به‌ زن‌ درجه‌اي‌ از برتري‌ ميباشد و آن‌ همان‌ درجه‌ تعقّل‌ و بنيه‌ جسماني‌ و بسط‌ و فزوني‌ در علم‌ و قدرت‌ بدني‌ اوست‌، پس‌ براي‌ مردان‌ بر زنان‌ درجه‌ و مزيّتي‌ است‌.

همچنان‌ كه‌ خداوند عزّوجلّ بر اساس‌ يك‌ معيار كلّي‌ مجاهدين‌ از مؤمنين‌ را بر قاعدين‌ از آنان‌ برتري‌ داده‌ و فرموده‌ است‌: «فَضَّلَ اللَهُ الْمُجَـٰهِدِينَ بِأَمْوَ'لِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلَي‌ الْقَـٰعِدِينَ دَرَجَه وَ كُلاًّ وَعَدَ اللَهُ الْحُسْنَي‌'.116

پس‌ خداوند مردان‌ را بر زنان‌ درجه‌اي‌ از برتري‌ داده‌ است‌، با وجود اينكه‌


صفحه 91

آنچه‌ در عُرف‌ زندگي‌ اجتماعي‌ و فطرت‌ به‌ نفع‌ زن‌هاست‌ همانند آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ بر عهده‌ آنها ميباشد. و اين‌ مطلب‌ موجب‌ اصلي‌ منع‌ وجوبي‌ زن‌ها از قتال‌ و قضاوت‌ و حكومت‌ و منع‌ استحبابي‌ آنها از بسياري‌ از احكام‌ ديگر ميباشد.

در تفسير علي‌ بن‌ إبراهيم‌ قُمّي‌ پيرامون‌ آيه‌ شريفه‌ «لّـِلرّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَتَه آمده‌ است‌ كه‌ ميگويد امام‌ عليه‌ السّلام‌ فرمود: «حقّ مردان‌ بر زنان‌ بيشتر از حقّ زنان‌ بر مردان‌ است‌» و همانطور كه‌ بيان‌ كرديم‌ اين‌ مطلب‌ منافاتي‌ با برابري‌ آنها در حقوق‌ ندارد.

دو تذكّر:

اوّل‌: اسلام‌ به‌ هنگام‌ قانونگزاري‌، احكام‌ همسري‌ و زوجيّت‌ را بر اساس‌ خلقت‌ مردي‌ و زني‌ قرار داده‌، زيرا تجاذب‌ جنسي‌ در ميان‌ آنها غير قابل‌ اجتناب‌ است‌ و دست‌ طبيعت‌، هر كدام‌ از آنها را به‌ وسائل‌ و تجهيزات‌ خاصّ توليد مثل‌ مجهّز ساخته‌ است‌؛ و فرم‌ جسماني‌ خلقت‌ بيهوده‌ و باطل‌ انجام‌ نگرفته‌ است‌.

و جز توليد مثل‌ جهت‌ بقاي‌ نسل‌ هيچ‌ غايت‌ و منظوري‌ براي‌ اين‌ تجهيز و ساختمان‌ نبوده‌ است‌؛ بنابراين‌ عمل‌ نكاح‌ و زناشوئي‌ بر اين‌ واقعيّت‌ بنا نهاده‌ شده‌، و لذا احكام‌ بر عفّت‌ و حجاب‌ و اختصاص‌ زن‌ به‌ شوهر و قرار دادن‌ عدّه‌ و مانند آن‌ براي‌ محكم‌ كردن‌ و استواري‌ اساس‌ خانواده‌ ترتيب‌ داده‌ شده‌ است‌.

ولي‌ قوانين‌ موجود در دنيا اعمّ از غربي‌ يا شرقي‌ بنيان‌ ازدواج‌ را بر شركت‌ زوجين‌ در زندگي‌ خانوادگي‌ قرار داده‌ است‌، و اين‌ يك‌ نوع‌ زندگي‌ اشتراكي‌ در دائره‌اي‌ تنگ‌تر و محدودتر از دايره‌ اجتماع‌ شهري‌ است‌ بدون‌ ملاحظه‌ و در نظر گرفتن‌ اصل‌ توليد مثل‌ و حفظ‌ اولاد و نسل‌، و به‌ اين‌ دليل‌ قوانين‌ دنياي‌ امروز متعرّض‌ هيچيك‌ از چيزهائي‌ كه‌ اسلام‌ در نظر گرفته‌ است‌ مثل‌ عفّت‌ و حجاب‌


صفحه 92

و نفقه‌ و غير آن‌ نشده‌ است‌.

معناي تساوي حقوقي زن و مرد

تذكّر دوّم‌: بسياري‌ از مردم‌ كه‌ تنها به‌ ظواهر اكتفا ميكنند، و از علم‌ و آگاهي‌ بي‌بهره‌اند تصوّر مي‌نمايند كه‌ معني‌ مساوات‌ در حقوق‌ مرد و زن‌ اينستكه‌ براي‌ هر يك‌ از آنها درست‌ مانند ديگري‌، احكام‌ و وظائف‌ و بهره‌ها وجود داشته‌ باشد، و اين‌ گفته‌ مغلطه‌ و سخني‌ دور از حقّ است‌. زيرا اينان‌ درنيافته‌اند كه‌ معني‌ تساوي‌ تعديل‌ است‌. و عدل‌، دادن‌ حقّ هر صاحب‌ حقّي‌ است‌ به‌ اندازه‌ و درخور استحقاق‌، نه‌ بيشتر و نه‌ كمتر؛ وگرنه‌ به‌ خلاف‌ مطلوب‌ و نقض‌ غرض‌ منجرّ خواهد شد. زيرا كه‌ هر چيزي‌ از حدّ خود تجاوز كند به‌ ضدّ و مخالف‌ خودش‌ تبديل‌ ميشود.

معني‌ مساوات‌ در خوردن‌ و آشاميدن‌ بين‌ افراد انسان‌ اينستكه‌ به‌ هر يك‌ به‌ اندازه‌ نياز جسمي‌ و كشش‌ بدني‌ غذا داده‌ شود؛ نه‌ اينكه‌ به‌ هر يك‌ درست‌ مانند ديگري‌ از نظر كمّيّت‌ و كيفيّت‌ غذا خورانيده‌ شود.

چگونه‌ چنين‌ چيزي‌ ممكن‌ است‌ در حاليكه‌ طفل‌ شيرخوار به‌ مقدار كمي‌ شير با مكيدن‌ از پستان‌ مادرش‌ محتاج‌ است‌ و يك‌ پهلوان‌ پيشگام‌ در ميدانهاي‌ نبرد برّه‌اي‌ بريان‌ خوراك‌ يك‌ وعده‌ او است‌؛ و اين‌ تساوي‌ چگونه‌ عاقلانه‌ خواهد بود كه‌ شير اين‌ طفل‌ شيرخوار براي‌ يك‌ جرعه‌ پهلوان‌ هم‌ كافي‌ نيست‌ و يك‌ لقمه‌ از گوشت‌ برّه‌ بريان‌ براي‌ هلاكت‌ اين‌ شيرخواه‌ كافي‌ است‌؟!

مريض‌، محتاج‌ استراحت‌ و پرهيز و خوردن‌ دارو است‌ و شخص‌ سالم‌ با چند قرص‌ نان‌ و كوزه‌اي‌ آب‌ بياباني‌ را ميپمايد؛ و شخص‌ حكيم‌ به‌ هر يك‌ از اين‌ دو آنچه‌ را كه‌ براي‌ بقاي‌ حياتش‌ لازم‌ است‌ ميدهد اوّلي‌ را به‌ اوّلي‌ و دوّمي‌ را به‌ دوّمي‌، كه‌ اگر عكس‌ اين‌ عمل‌ كند هر دو را فوراً هلاك‌ كرده‌ است‌، و حاشا كه‌ حكيم‌ چنين‌ كاري‌ بكند كه‌ در اينصورت‌ حكمتش‌ مبدّل‌ به‌ جهالت‌ و نامش‌ از حكيم‌ به‌ سفيه‌ و بي‌خرد بدل‌ شود.


صفحه 93

و آنچه‌ كه‌ اقتضاي‌ فطرت‌ در تساوي‌ وظائف‌ و حقوق‌ اجتماعي‌ بين‌ افراد است‌ اينستكه‌ به‌ هر صاحب‌ حقّي‌ حقّش‌ (به‌ اندازه‌ ظرفيّت‌) داده‌ شود؛ و تساوي‌ اين‌ نيست‌ كه‌ در مقدار و چگونگي‌ و قدرت‌ و مكان‌ و ساير جهات‌ و أعراض‌ با هم‌ برابر باشند.

و نيز اقتضاي‌ فطرت‌ اين‌ نيست‌ كه‌ به‌ بعضي‌ حقّي‌ داده‌ شود و ديگران‌ مورد ظلم‌ و ستم‌ (ندادن‌ حقّ) واقع‌ شوند، ولي‌ مقتضاي‌ اين‌ معني‌ جاهلانه‌ از مساوات‌ اينستكه‌ هر مقام‌ اجتماعي‌ به‌ هر كسي‌ داده‌ شود، و به‌ نوآموز تازه‌ كار، كرسي‌ استادي‌ سپرده‌ شود و به‌ ترسوي‌ ضعيف‌ مقام‌ پهلوان‌ شجاع‌؛ و‌اي اين‌ جز تخريب‌ و فاسد كردن‌ هر يك‌ آنها و در نتيجه‌ تخريب‌ اجتماع‌ است‌؟

بلكه‌ آنچه‌ كه‌ عدل‌ اجتماعي‌ اقتضا ميكند تساوي‌ بين‌ افراد به‌ ميزان‌ حقوق‌ فطري‌ (ظرفيّت‌ وجودي‌) و استحقاق‌ اكتسابي‌ آنها است‌، «لَا يُكَلِّفُ اللَهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَ عَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ».117

«خداوند هيچ‌ وجودي‌ را جز به‌ اندازه‌ توانائي‌اش‌ مكلّف‌ و مسؤول‌ نمي‌كند براي‌ هر نفسي‌ آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ كسب‌ كند و بر عليه‌ او نيز آن‌ چيزي‌ است‌ كه‌ بدست‌ آورد.»

بنابراين‌ تساوي‌ به‌ معني‌ رسيدن‌ هر صاحب‌ حقّي‌ به‌ حقّ خود موجب‌ برخورد دو حقّ به‌ يكديگر و ضايع‌ شدن‌ و يا ابطال‌ حقّ ديگري‌ از راه‌ زور و ستم‌، نخواهد شد.

و اين‌ معني‌ است‌ كه‌ گفته‌ خداوند متعال‌ بيان‌ ميدارد: وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي‌ عَلَيْهِنَّ بِالْمُعْرُوفِ وَ لِّلرِّجَالٍ عَلَيْهِنَّ دَرَجَه. «براي‌ زنان‌ در عرف‌ همان‌ چيزي‌ است‌ كه‌ بر عهده‌ آنها است‌ و براي‌ مردان‌ نسبت‌ به‌ آنان‌ درجه‌اي‌ از برتري‌ است‌.»

و آيه‌ به‌ آوازي‌ بلند نداي‌ تساوي‌ زن‌ و مرد را ميدهد در عين‌ حاليكه‌ اختلاف‌


صفحه 94

بين‌ آن‌ دو را بيان‌ ميكند و تفاوت‌ مرد و زن‌ را تثبيت‌ و تأكيد مي‌نمايد.

و پيداست‌ كه‌ اين‌ مساوات‌ جاهلانه‌ بين‌ مرد و زن‌ اصلاً تحقّق‌ نمي‌يابد مگر اينكه‌ بپذيريم‌ كه‌ مردان‌ هم‌ بايد حامله‌ شوند و بزايند و فرزند را شير دهند و به‌ منزله‌ حرث‌ و كشت‌ شوند، و زنان‌ هم‌ مردانگي‌ پيدا كنند و نقش‌ مرد را در زندگي‌ زناشوئي‌ ايفا نمايند. و‌اي ابراز چنين‌ مطلبي‌ جز مايه‌ تمسخر براي‌ پير و جوان‌ كه‌ به‌ خرابي‌ زنان‌ و مردان‌ و هلاكت‌ هر دو گروه‌ منجرّ خواهد شد چيز ديگري‌ هم‌ هست‌؟

و ما اكنون‌ تمدّن‌ غربي‌ را در پيش‌ رو داريم‌ كه‌ چگونه‌ اساس‌ زندگي‌ خانوادگي‌ را بهم‌ ريخته‌ و راحتي‌ و آرامش‌ را با ورود زنان‌ در اجتماعات‌ و كارهاي‌ مردانه‌ و دادن‌ حقوق‌ مساوي‌ به‌ آنها كمّاً و كيفاً مانند مردان‌، از اجتماع‌ سلب‌ نموده‌ است‌.

ولي‌ اسلام‌ با چنين‌ طرز تفكّري‌ مبارزه‌ ميكند و با چنين‌ نوع‌ تدبيري‌ در ستيز است‌ و به‌ اشتراك‌ مرد و زن‌ در اصول‌ مواهب‌ انساني‌ و فطري‌ كه‌ مسأله‌ اختيار است‌ و آنچه‌ را كه‌ از آن‌ از فكر و اراده‌ و عمل‌ زائيده‌ ميشود، حكم‌ مي‌نمايد.

زن‌ براي‌ تصرّف‌ و دخالت‌ در همه‌ شؤون‌ زندگي‌ فردي‌ و اجتماعي‌ خود مستقلّ است‌ و اسلام‌ به‌ او اين‌ استقلال‌ را به‌ كاملترين‌ وجه‌ داده‌ است‌ كه‌ به‌ لطف‌ و نعمت‌ الهي‌ نفساً مستقلّ و در اراده‌ و عمل‌ از مردان‌ جدا است‌. آنچنان‌ استقلالي‌ كه‌ در هيچ‌ جاي‌ دنيا و در هيچ‌ دوره‌اي‌ به‌ وي‌ داده‌ نشده‌ است‌ و صفحات‌ تاريخِ وجودِ او از برخورداري‌ از آن‌ خالي‌ است‌.

خداوند متعال‌ ميفرمايد: فَلَا جُنَاحَ عَلَيْكُمْ فِي‌ مَا فَعَلْنَ فِي‌ أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ.118

«در آنچه‌ كه‌ زنان‌ در نفس‌ خود (براي‌ خود) از خوبي‌ انجام‌ دهند بر شما باكي‌ نيست‌ (به‌ شما ارتباطي‌ ندارد).»

وليكن‌ با وجود اين‌ عوامل‌ مشترك‌ و متساوي‌ در زنان‌ از جهت‌ ديگري‌ با مردان‌


صفحه 95

اختلاف‌ دارند و آن‌ اينكه‌: در علم‌ فيزيولوژي‌ ثابت‌ شده‌ است‌ كه‌ در جهات‌ كماليّه‌ از بنيه‌ جسماني‌ مانند مغز و قلب‌ و رگها و اعصاب‌ و قامت‌ و وزن‌، حدّ متوسّط‌ زنان‌ از حدّ متوسّط‌ مردان‌ عقب‌ترند؛ و به‌ اين‌ دليل‌ جنس‌ زن‌ لطيف‌تر و ظريف‌تر است‌. همانطور كه‌ جنس‌ مرد خشن‌تر و سخت‌تر است‌. و احساسات‌ لطيفه‌ مانند عشق‌ و دوستي‌ و رقّت‌ قلب‌ و ميل‌ به‌ زيبائي‌ و آرايش‌ در زن‌ بيش‌ از مرد بوده‌ و تعقّل‌ در مرد بيش‌ از زن‌ ميباشد.

و بطور كلّي‌ زندگي‌ زن‌ احساس‌ و عاطفه‌، و زندگي‌ مرد؛ زندگي‌ تعقّل‌ و تفكّر است‌. و اين‌ علّت‌ (تفاوت‌) موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ اسلام‌ بين‌ آنها در وظائف‌ و تكاليف‌ عمومي‌ اجتماعي‌ كه‌ قوام‌ آن‌ تكاليف‌ به‌ يكي‌ از دو امر تعقّل‌ و احساس‌ مربوط‌ ميشود فرق‌ بگذارد.

 جنگاوري‌ و جهاد و قضاوت‌ و حكومت‌ را بمردان‌ اختصاص‌ دهد، زيرا كه‌ اين‌ امور به‌ قواي‌ تعقّلي‌ احتياج‌ فراوان‌ دارند و زندگي‌ تعقّلي‌ بيشتر از زنان‌ در مردان‌ است‌. و در مقابل‌ پرورش‌ و نگهداري‌ اولاد و تربيت‌ آنها و تدبير امور منزل‌ را به‌ زن‌ واگذار نمايد ـ چون‌ اين‌ امور احتياج‌ بيشتري‌ به‌ اعمال‌ عاطفه‌ و احساسات‌ لطيف‌ دارند ـ و مخارج‌ منزل‌ و نفقه‌ عيال‌ را هم‌ به‌ عهده‌ مرد بگذارد، كه‌ امكان‌ انجام‌ اين‌ امور براي‌ او (زن‌) باشد.

و‌ اين‌ جزو عدالت‌ و حكمت‌ است‌؛ كه‌ براي‌ مردان‌ نسبت‌ به‌ زنان‌ امتيازي‌ قرار داده‌ شده‌، و «اين‌ (برتري‌ طبق‌) ناموس‌ خلقت‌ خداوند دانا است‌» ذَ'لِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ.119

پس‌ منزّهي‌ تو اي‌ خداوند كه‌ چقدر در أفعالت‌، عدالت‌ و حكمت‌ نهفته‌ است‌. «ولكن‌ خداوند كسي‌ را كه‌ از حدّ اعتدال‌ تجاوز كند گمراه‌ خواهد نمود.» كَذَ'لِكَ يُضِلُّ اللَهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ. 120


صفحه 96

تمام‌ آنچه‌ را كه‌ در اينجا ذكر كرديم‌ بطور خلاصه‌ با توضيحاتي‌ كه‌ از ناحيه‌ انجام‌ شده‌ مطالبي‌ بود كه‌ از تفسير الميزان‌ استاد بزرگوار علاّمه‌ طباطبائي‌ استفاده‌ شده‌ است‌.121

در اينجا با كمك‌ و ياري‌ پروردگار بحث‌ از دو آيه‌ كريمه‌ قرآن‌ مجيد به‌ پايان‌ رسيد.

و اكنون‌ به‌ توفيق‌ و ياري‌ پروردگار به‌ بحث‌ در ساير ادلّه‌اي‌ كه‌ در اين‌ موضوع‌ وارد شده‌ است‌ مي‌پردازيم‌ كه‌ عبارتند از روايات‌، اجماع‌ و شهرت‌ و ابتداءً بحث‌ را در سقوط‌ جهاد از زن‌ قرار ميدهيم‌ و سپس‌ در مورد منع‌ زن‌ از قضاوت‌ و حكومت‌ بحث‌ خواهيم‌ كرد.

 


صفحه 97

 

 

جهاد زن

 

 


صفحه 99

جهاد‌ زن‌ از نظر فقهاء

جهاد زن

بدون‌ هيچ‌ شكّ و خلافي‌ (از طرف‌ علماء) جهاد بر زن‌ واجب‌ نيست‌، بلكه‌ بنا بر يك‌ حكم‌ تكليفي‌ (نه‌ اختياري‌) ساقط‌ است‌؛ و اجماع‌ در مورد اين‌ مسأله‌ به‌ هر دو قسم‌ (مُحَصَّل‌ و منقول‌) حاصل‌ است‌؛ و فقهاء اين‌ موضوع‌ را از مسلّمات‌ اسلام‌ تلقّي‌ ميكنند، به‌ حدّي‌ كه‌ اين‌ مسأله‌ (عدم‌ وجوب‌ جهاد بر زن‌) از مسائلي‌ حساب‌ ميشود كه‌ در فقه‌ هيچ‌ شكّ و شبهه‌اي‌ در آن‌ نيست‌.

شيخ‌ طوسي‌ (ره‌) در كتاب‌ «نهايه‌» ميگويد: حكمِ جهاد از زنان‌ و خردسالان‌ و پيرمردان‌ و ديوانگان‌ و افراد مريض‌ و كسي‌ كه‌ ياراي‌ فراهم‌ آوردن‌ شرائط‌ آن‌ را ندارد ساقط‌ و برداشته‌ ميشود. و ابن‌ ادريس‌ در كتاب‌ «سرائر» عين‌ عبارت‌ را ذكر كرده‌ است‌.

و شيخ‌ طوسي‌ در كتاب‌ «مبسوط‌» ميگويد: و جهاد جز بر هر شخص‌ مذكّرِ بالغ‌ عاقل‌ واجب‌ نيست‌، تا جائي‌ كه‌ ميگويد: و امّا زنان‌ جهاد برايشان‌ واجب‌ نيست‌؛ و از پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ سؤال‌ شد:‌اي براي‌ زنان‌ جهاد واجب‌ است‌ (بر عهده‌ آنان‌ جهاد هست‌)؟ فرمودند: بلي‌. جهادي‌ كه‌ در آن‌ خونريزي‌ نيست‌، حج‌ و عمره‌.

و علاّمه‌ در كتاب‌ «قواعد» ميگويد: (جهاد) بر طفل‌ و مجنون‌ وعيد واجب‌ نيست‌، تا جائي‌ كه‌ ميگويد: و بر زن‌ و خنثاي‌ مُشكل122‌ واجب‌ نيست‌.


صفحه 100

و محقّق‌ در كتاب‌ «شرايع‌» ميگويد: (جهاد) بر هر مكلّفِ آزادِ مذكّرِ غير پير واجب‌ است‌؛ پس‌ بر طفل‌ و مجنون‌ و زن‌ و پيرمرد واجب‌ نيست‌.

و علاّمه‌ در «تحرير» ميگويد: در وجوب‌ جهاد ذكوريّت‌ شرط‌ شده‌ است‌، پس‌ بر زن‌ و خنثاي‌ مشكل‌ واجب‌ واجب‌ نيست‌: و از اشخاص‌ خنثي‌ هر كه‌ به‌ جنس‌ ذكور ملحق‌ شود بر او جهاد واجب‌ است‌.

و در «تذكره‌» ميگويد: در وجوب‌ جهاد شش‌ امر مدخليّت‌ دارد: بلوغ‌ و عقل‌ و آزادي‌ و ذكوريّت‌ و سلامت‌ بدن‌ و وجود نفقه‌ (وسيله‌ امرار معاش‌)، تا آنجا كه‌ ميگويد: و زنان‌ به‌ علّت‌ عدم‌ قدرت‌ و توانائيشان‌ از اقدام‌ به‌ آن‌ جهاد برايشان‌ واجب‌ نيست‌ و سهمي‌ برايشان‌ در اين‌ امر قرار داده‌ نشده‌ است‌.

و در «جواهر» در شرح‌ گفتار مصنّف‌ (صاحب‌ شرايع‌) راجع‌ به‌ جمله‌ «بر زن‌ واجب‌ نيست‌» ميگويد: در اين‌ مطلب‌ (در قول‌ علماء) خلافي‌ ديده‌ نشده‌ است‌ بلكه‌ اجماع‌ به‌ هر دو قسم‌ (مُحَصَّل‌ و منقول‌) وجود دارد، مضافاً بر اينكه‌ زن‌ را توانائي‌ جهاد نيست‌، و أميرالمؤمنين‌ طبق‌ خبري‌ كه‌ اصبغ‌ نقل‌ ميكند فرمودند: «خداوند جهاد را بر مردان‌ و زنان‌ واجب‌ فرمود، پس‌ جهاد مرد در اينستكه‌ مال‌ و جانش‌ را ايثار نمايد تا در راه‌ خدا به‌ شهادت‌ برسد. و جهاد زن‌ در اينستكه‌ بر اذيّت‌ شوهرش‌ شكبيا باشد (مشكلات‌ شوهرداري‌ را بپذيرد و تحمّل‌ نمايد).» گر چه‌ ممكن‌ است‌ بگوئيم‌ كه‌ فرق‌ معني‌ جهادِ مردان‌ و زنان‌ موجب‌ عدم‌ شركت‌ هر دو در امر جهاد مي‌باشد.


صفحه 101

و در «رياض‌» پس‌ از آنكه‌ شروط123‌ هشتگانه‌ جهاد را كه‌ از آن‌ جمله‌ ذكوريّت‌ است‌ بر شمرده‌ گفته‌ است‌: در اين‌ مورد (ذكوريّت‌) هيچ‌ خلافي‌ را از فقهاء نديده‌ام‌ (كه‌ كسي‌ ذكوريّت‌ را شرط‌ لازم‌ براي‌ وجوب‌ جهاد نداند).

بلكه‌ در اين‌ مطلب‌ (ذكوريّت‌) اجماع‌ در عبارات‌ گروهي‌ از فقهاء وجود دارد چنانكه‌ در كتاب‌ «غُنيه‌» به‌ اجماع‌ در مورد تمام‌ شرايط‌ ذكر شده‌ تصريح‌ دارد، تا جائيكه‌ ميگويد: و در كتاب‌ «منتهي‌» درباره‌ بلوغ‌ و مرد بودن‌ اشاره‌ به‌ اجماع‌ شده‌ است‌ بلكه‌ در آن‌ دو شرط‌ و نيز شرط‌ دوّم‌ و سوّم‌ (عقل‌ و آزادي‌) و نابينائي‌ نيز تصريح‌ به‌ اجماع‌ فقهاء شده‌ است‌.

چند تذكّر:

تذكّر اوّل‌ ـ قدر متيقّن‌ آنستكه‌ جهادي‌ كه‌ شرعاً از عهده‌ زن‌ برداشته‌ شده‌ است‌، جهادي‌ است‌ كه‌ ابتداءً از ناحيه‌ مسلمين‌ براي‌ دعوت‌ كفّار به‌ دين‌ اسلام‌ شروع‌ ميگردد، و امّا در مورد ساير اقسام‌ جهاد ممنوعيّت‌ در همه‌ آنها معلوم‌ نيست‌ بلكه‌ وجوب‌ بعضي‌ از اقسام‌ آن‌ بر زنان‌ مسلّم‌ است‌.

در «مسالك‌» پس‌ از آنكه‌ ذكوريّت‌ را در وجوب‌ جهاد شرط‌ ميكند ميگويد: بدان‌ كه‌ جهاد داراي‌ اقسامي‌ است‌:

قسم‌ اوّل‌: اينستكه‌ ابتداءً از طرف‌ مسلمين‌ براي‌ دعوت‌ به‌ اسلام‌ شروع‌ ميشود و اين‌ همان‌ جهادي‌ است‌ كه‌ مشروط‌ به‌ بلوغ‌ و عقل‌ و آزادي‌ و ذكوريّت‌ و غير آن‌ و اجازه‌ امام‌ يا نائب‌ او ميباشد و وجوب‌ آن‌ بنا بر اجماع‌ علماء كفائي‌ است‌.

قسم‌ دوّم‌: اينكه‌ مسلمين‌ مورد تجاوز دشمنان‌ كافر واقع‌ شوند و دشمن‌ بخواهد


صفحه 102

بر شهرهاي‌ اسلامي‌ تسلّط‌ يابد و يامسلمين‌ را به‌ اسارات‌ بگيرد و يا اموالشان‌ را غارت‌ نمايد و امثال‌ اين‌ تجاوزات‌ به‌ ناموس‌ و ذرّيّه‌ مسلمين‌؛ و جهاد در اين‌ نوع‌، و دفاع‌ و دفع‌ دشمن‌ بر آزاد و بَرده‌ (عبد) و مرد و زن‌ اگر به‌ آنها احتياج‌ باشد، واجب‌ است‌ و موقوف‌ به‌ اجازه‌ امام‌ و يا حضور او نيست‌، و همچنين‌ به‌ افراد مسلمان‌ مورد تجاوز اختصاص‌ ندارد. بلكه‌ بر هر كس‌ كه‌ از حمله‌ و تجاوز دشمن‌ بر مسلمين‌ آگاه‌ باشد ـ در صورتي‌ كه‌ قدرت‌ مقاومت‌ و دفاع‌ افراد مورد حمله‌ معلوم‌ و مشخّص‌ نباشد ـ واجب‌ است‌ كه‌ در دفاع‌ شركت‌ نمايد، و اين‌ وجوب‌ نسبت‌ به‌ افراد نزديكتر به‌ آنها مؤكّدتر است‌؛ و به‌ افراد مورد حمله‌ و قصد دشمن‌ بخصوص‌ واجب‌ است‌ كه‌ تا حدّ قدرت‌ دفاع‌ كنند؛ و در اين‌ امر، مرد و زن‌، سالم‌ و نابينا و مريض‌ و لنگ‌ و عبد و غير آنهامساوي‌ هستند.

و در «روضه‌ البَهيّه‌» (شرح‌ لمعه‌) ميگويد: جهاد چند قسم‌ است‌:

جهاد ابتدائي‌ با مشركين‌ براي‌ دعوتشان‌ به‌ اسلام‌.

و جهاد با كفّاري‌ كه‌ بر مسلمين‌ قصد حمله‌ دارند. بطوريكه‌ بيم‌ استيلاء و تسلّط‌ شان‌ بر بلاد اسلامي‌ و يا غارت‌ اموال‌ مسلمين‌ برود و امثال‌ اينها، اگر چه‌ كفّار اندك‌ باشند.

و جهاد با كسي‌ كه‌ مي‌خواهد نفس‌ محترمه‌اي‌ را به‌ قتل‌ برساند، يا مالي‌ را ببرد و غارت‌ كند و يا ناموسي‌ را هتك‌ و بي‌حرمتي‌ كند؛ بطور مطلق‌؛ و از اين‌ قسم‌ است‌ جهاد مسلماني‌ كه‌ اسير مشركين‌ است‌ با آنها براي‌ حفظ‌ جان‌ خودش‌؛ و چه‌ بسا كه‌ به‌ اين‌ قسم‌، دفاع‌ گفته‌ شود نه‌ جهاد و اين‌ تعبير بهتر است‌.

و جهاد با كساني‌ كه‌ نسبت‌ به‌ امام‌ ياغي‌ شدند.

تا آنجا كه‌ ميگويد: و ذكوريّت‌ (مرد بودن‌) شرط‌ وجوب‌ جهاد است‌، و جهاد به‌ معني‌ اوّل‌ بر زن‌ واجب‌ نيست‌. امّا قسم‌ دوّم‌ بر هر كسي‌ كه‌ قدرت‌ و توانائي‌ دارد اعمّ از مرد و زن‌ و سالم‌ و نابينا و مريض‌ و عبد (بنده‌) و غير آنها واجب‌ است‌.  

اقسام جهاد در كلام كاشف‌الغطاء

مبسوط‌ترين‌ گفتار را در اين‌ مقام‌ شيخ‌ اعظم‌ كاشف‌ الغطاء (ره‌) در «كشف‌


صفحه 103

الغطاء» دارد كه‌ ميگويد:

جهاد بر حسب‌ اختلاف‌ متعلّقات‌ آن‌ به‌ پنج‌ قسم‌ تقسيم‌ ميشود:

اوّل‌: جهاد براي‌ حفظ‌ كيان‌ دولت‌ اسلامي‌، و آن‌ در هنگامي‌ است‌ كه‌ جماعت‌ كفّار سزاوار غضب‌ الهي‌، قصد حمله‌ به‌ سرزمين‌هاي‌ مسلمانان‌ و شهرها و روستاهاي‌ آنها را نموده‌ و براي‌ اين‌ منظور با تمام‌ قوا و امكانات‌ خود مهيّا شده‌اند تا كفر را سربلند و اسلام‌ را واژگون‌ ساخته‌، در بلاد مسلمين‌ (بجاي‌ بانگ‌ اذان‌) ناقوس‌ها را بصدا در آورند، كنيسه‌ها و كليساها بنا نموده‌ و شعائر اسلامي‌ را محو و نابود سازند؛ و ديانت‌ به‌ نام‌ موسي‌ و عيسي‌ عليهما السّلام‌ بر مسلمين‌ مسلّط‌ شود، كفر شدّت‌ يابد؛ و قائلين‌ به‌ تثليث‌، و منكران‌ توحيد آفريدگار، و ديگر عقائد باطله‌ همچون‌ روس‌ها ـ كه‌ خداوند به‌ حقّ محمّد و خاندان‌ او خوارشان‌ سازد ـ بر مسلمين‌ استيلا يابند.

در اينحال‌ اگر بقدر كافي‌ از مسلمانان‌ براي‌ دفاع‌ بسيج‌ شوند، از بقيّه‌ ساقط‌ ميشود، وگرنه‌ اقدام‌ بر آن‌، بر همه‌ مسلمين‌ جهان‌ كه‌ توانائي‌ هجرت‌ و قدرت‌ سركوب‌ دشمن‌ را دارند و بر هر كس‌ كه‌ ميتواند براي‌ اينكار نيرو و سپاهي‌ بسيج‌ نمايد، چه‌ در زمان‌ غيبت‌، يا با حضور امام‌ عليه‌ السّلام‌ واجب‌ است‌. و اجازه‌ امام‌ عليه‌ السّلام‌، و در زمان‌ غيبت‌ امام‌، حضور مجتهد (جامع‌ الشّرائط‌) چنانكه‌ خواهد آمد لازم‌ است‌؛ و امام‌ ميتواند از اموال‌ مسلمين‌ در اين‌ راه‌ بقدر لازم‌ بردارد.

دوّم‌: جهاد براي‌ دفع‌ اشرار از تسلّط‌ بر جان‌ و عَرض‌ مسلمين‌ است‌ كه‌ به‌ ناموس‌ مسلمين‌ (زنان‌ و كودكان‌) متعرّض‌ ميشوند. و اين‌ جهاد بر هر فرد حاضر و غايب‌ واجب‌ مي‌باشد، در صورتيكه‌ حاضرين‌ قادر بر دفع‌ آنها نباشند. و براي‌ رئيس‌ مسلمين‌ جائز است‌ كه‌ براي‌ اين‌ قسم‌ از جهاد، از اموال‌ مسلمين‌ بقدر لزوم‌ جهت‌ دفع‌ دشمنان‌ بردارد در صورتيكه‌ خود مسلمانان‌ مورد تجاوز نتوانند آن‌ اشرار را دفع‌ بنمايند. و اين‌ اجازه‌ براي‌ رئيس‌ مسلمين‌، تفاوتي‌ نمي‌كند در اينكه‌ امام‌ عليه‌ السّلام‌ حاضر باشد وليكن‌ قدرت‌ بر دفع‌ نداشته‌ باشد؛ و يا آنكه‌ غائب‌ باشد؛ و يا اينكه‌ مجتهد فقيه‌ حاضر باشد، و يا غائب‌ باشد؛ وليكن‌ اجازه‌ گرفتن‌ از مجتهد در اين‌ صورت‌ سزاوارتر است‌.


صفحه 104

سوّم‌: جهاد براي‌ دفع‌ گروهي‌ از كفّار كه‌ با طائفه‌اي‌ از مسلمين‌ به‌ جنگ‌ پرداخته‌ و بيم‌ پيروزي‌ كفّار ميرود.

چهارم‌: جهاد براي‌ دفع‌ كفّار از بلاد مسلمين‌، هنگاميكه‌ آنها بر اراضي‌ و شهرهاي‌ مسلمين‌ تسلّط‌ پيدا كردند و اصلاح‌ بقيّه‌ اراضي‌ مسلمين‌ پس‌ از شكست‌ كفّار و سعي‌ در نجات‌ مسلمين‌ از دست‌ كفّار.

در اينصورت‌ بر مسلمين‌ حاضر در صحنه‌ و غايب‌ واجب‌ است‌ كه‌ مال‌ و فرزند را رها نموده‌ و براي‌ دفع‌ دشمنان‌ دين‌ هجرت‌ نمايند. و هر كه‌ داراي‌ موقعيّت‌ و مقامي‌ است‌، يا مال‌ و ثروت‌، يا اسلحه‌ و نقشه‌ جنگي‌، يا تدبير و سياست‌ دارد، بايد از آنها در راه‌ حفظ‌ كيان‌ اسلام‌ استفاده‌ كند.

ناگفته‌ نماند كه‌ بسيج‌ مسلمين‌ چه‌ حاضر و چه‌ غايب‌، در صورتيست‌ كه‌ افراد مستقرّ در مرزها ياراي‌ روياروئي‌ با كفّار را نداشته‌ باشند وگرنه‌ فقط‌ وجوب‌ جهاد متوجّه‌ همان‌ افراد خواهد بود.

و اين‌ قسم‌ از جهاد بهترين‌ نوع‌ جهاد است‌ و بهترين‌ اسباب‌ قُرب‌ الهي‌ و حتّي‌ از جهاد براي‌ اسلام‌ آوردن‌ كفّار، بالاتر مي‌باشد. چنانكه‌ در زمان‌ نبي‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ چنين‌ بود.

و هر كه‌ در يكي‌ از اين‌ اقسام‌ كشته‌ شود، در روز جزاء در صف‌ شهداء قرار گيرد. و به‌ خدا قسم‌ اين‌ است‌ شهيد اكبر. و سعادتمند كسي‌ است‌ كه‌ ميان‌ صفوف‌ ارتش‌ اسلام‌ شهيد شود كه‌ اجر و پاداش‌ شهداي‌ كربلا را خواهد داشت‌. و اينانند آنهائي‌ كه‌ بهشت‌ مهيّاي‌ پذيرش‌ آنها است‌ و حور و وِلدان‌ در انتظارشان‌ به‌ سر ميبرند، و روز قيامت‌ ميهمان‌ پيامبر اكرم‌ (سيّد الانس‌ و الجان‌) صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ خواهند بود.

پس‌ هر كس‌ كه‌ برخود واجب‌ ميداند كه‌ سخن‌ مرا بپذيرد و احكام‌ نبيّ اكرم‌ را از


صفحه 105

من‌ اخذ كند، اسلحه‌ از نيام‌ برآورد و با بلندترين‌ آواز فرياد برآورد:

كجاست‌ آن‌ غيرت‌ اسلامي‌؟ كجايند آنان‌ كه‌ در طلب‌ خون‌ شهيدان‌ شريعت‌ سيّد الانام‌ هستند؟ كجايند آنها كه‌ جانهاي‌ خود را با بهشت‌ و نعمت‌هاي‌ آن‌ معامله‌ كنند و خداي‌ رئوف‌ و مهربان‌ را از خود خشنود سازند؟ كجايند بندگان‌ أمير مؤمنان‌؟ كجايند آنها كه‌ دوست‌ دارند از شهداي‌ كربلا باشند؟ كجايند آنها كه‌ خواهان‌ زدودن‌ لوث‌ كفّار از شريعت‌ رسول‌ اكرم‌اند؟ و بالاخره‌ كجايند كسانيكه‌ در حقّ ايشان‌ گفته‌ ميشود كه‌ اكثر اصحاب‌ حضرت‌ مهدي‌ عجّل‌ الله‌ تعالي‌ فرجه‌ از عجم‌ ميباشند؟

پنجم‌: جهاد با كفّار و تسلّط‌ بر سرزمين‌ آنها است‌ تا به‌ دين‌ مبين‌ اسلام‌ گرويده‌ و به‌ ايمان‌ به‌ آنچه‌ پيامبر اسلام‌ از طرف‌ خداوند آورده‌ گردن‌ نهند. و اين‌ نوع‌ جهاد از ويژگي‌هاي‌ نبيّ و امام‌، يا نائب‌ خاصّ او است‌، نه‌ نائب‌ عامّ. و احكامي‌ به‌ آن‌ اختصاص‌ دارد چنانكه‌ خواهد آمد، ولي‌ در بقيّه‌ اقسام‌ جهاد همه‌ مردم‌ شريكند. و همه‌ اين‌ اقسام‌ پنجگانه‌ جهاد مندرج‌ در جهاد در راه‌ حقّ بشمار ميروند، و كشته‌ شدگانش‌ در زمره‌ شهيدان‌ دنيا و آخرتند. و درجات‌ عالي‌ و مقام‌ رفيع‌ و جايگاه‌ طيّب‌ و حيات‌ دائم‌، و بالاتر از همه‌ خشنودي‌ خداوند كه‌ براي‌ شهداء وعده‌ داده‌ شده‌، براي‌ همه‌ اينها ميباشد. و احكام‌ دنيوي‌ شهيدان‌ نيز در حقّ آنها جاري‌ است‌. و در دنيا غسل‌ و كفن‌ و حنوط‌ براي‌ آنها نيست‌ و با لباس‌ خونين‌ خود مدفون‌ ميشوند. و هيچ‌ چيز از بدنشان‌ بيرون‌ آورده‌ نميشود جز آنچه‌ كه‌ از جنس‌ پوست‌124 باشد، و يا چيزي‌ كه‌ دفن‌ آن‌ زيان‌ بزرگي‌ به‌ ورثه‌ وارد آورد. و اين‌ حكم‌ زماني‌ است‌ كه‌ دوشادوش‌ ارتش‌ اسلام‌ به‌ نبرد پرداخته‌ و شهيد شده‌، و هنگامي‌ مسلمين‌ او را دريابند كه‌ ديگر رمق‌ حيات‌ در او نباشد.


صفحه 106

مطالب‌ گذشته‌ افادات‌ شيخ‌ بزرگوار بوده‌ كه‌ الحقّ شامل‌ فوائدي‌ بس‌ گرانقدر است‌. سپس‌ گويد:

چهار قسم‌ اوّل‌ از قسم‌ پنجم‌ در چند جهت‌ تفاوت‌ دارد.125

سپس‌ چهارده‌ وجه‌ در فرق‌ بين‌ چهار قسم‌ گذشته‌ و قسم‌ اخير ذكر كرده‌ است‌. و چون‌ به‌ باب‌ سوّم‌ در بيان‌ شروط‌ جهاد ميرسد ترتيب‌ اقسام‌ جهاد را تغيير ميدهد و ميگويد:

اقسام‌ جهاد را قبلاً بيان‌ كرديم‌ و گفتيم‌ كه‌ آن‌ بر پنج‌ قسم‌ است‌.

اوّل‌: جهاد براي‌ حفظ‌ كيان‌ اسلام‌ وقتي‌ كفّار قصد يورش‌ به‌ مملكت‌ اسلام‌ را داشته‌ باشند.

دوّم‌: جهاد براي‌ دفع‌ آنها از شهرها و روستاهاي‌ مسلمين‌ بعد از تسلّط‌ كفّار بر آنها.

سوّم‌: جهاد براي‌ دفع‌ آنان‌ از تسلّط‌ بر جان‌ و قتل‌ مردم‌ مسلمان‌ و ناموس‌ آنان‌.

چهارم‌: جهاد براي‌ دفاع‌ از جمعي‌ از مسلمين‌ كه‌ با جمعي‌ از كفّار روبرو گردند و ترس‌ استيلاء كفّار ميرود.

پنجم‌: جهاد براي‌ دعوت‌ به‌ اسلام‌، و اقرار به‌ شريعت‌ پيغمبر اسلام‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌.126 سپس‌ براي‌ جهاد هشت‌ شرط‌ شمرده‌ و ميگويد:

شرط‌ ششم‌: مرد بودن‌ مجاهد است‌. پس‌ بر زنان‌، يا افرادي‌ كه‌ بطور ترديد از زمره‌ مردان‌ بيرونند، مانند خنثاي‌ مشكل‌، جهاد واجب‌ نيست‌.127 و اين‌ حكم‌ مخصوص‌ قسم‌ آخر، يا دو قسم‌ اوّل‌ و دوّم‌ است‌.


صفحه 107

از اين‌ بيان‌ روشن‌ ميشود كه‌ سقوط‌ جهاد از زن‌، فقط‌ در قسم‌ آخر است‌ كه‌ عبارتست‌ از جهاد براي‌ دعوت‌ به‌ اسلام‌، و يا به‌ ضميمه‌ دو قسم‌ اوّل‌ و دوّم‌. يعني‌ جهاد براي‌ حفظ‌ كيان‌ اسلام‌، وقتيكه‌ مورد سوء قصد كفّار واقع‌ شود. و جهاد براي‌ دفع‌ كفّار از بلاد مسلمين‌ پس‌ از تسلّط‌ آنها.

و امّا در قسم‌ سوّم‌ و چهارم‌، كه‌ عبارتست‌ از جهاد براي‌ دفع‌ كفّار، از تسلّط‌ بر جان‌ مسلمين‌ و هتك‌ ناموس‌ آنها، و جهاد براي‌ دفاع‌ از جمعي‌ از مسلمين‌ كه‌ با كفّار درگيرند، و بيم‌ تسلّط‌ كفّار ميرود. در اين‌ دو قسم‌ حكم‌ جهاد بر زن‌ نيز ثابت‌ است‌.

استقراء اقسام‌ جهاد توسّط‌ مؤلّف‌

نويسنده گويد: به‌ توفيق‌ خداوند اقسام‌ جهاد را استقراء كردم‌ كه‌ به‌ دوازده‌ قسم‌ بالغ‌ ميشود:

قسم‌ اوّل‌: جهاد ابتدائي‌ كه‌ جمله‌ از جانب‌ مسلمين‌ است‌ به‌ كشورهاي‌ كفر براي‌ دعوت‌ كفّار و مشركين‌ به‌ اسلام‌. مثل‌ جهاد مسلمين‌ صدر اسلام‌ با ايران‌ و روم‌، و قبائل‌ مشرك‌ عرب‌ و اهل‌ كتاب‌ ساكن‌ جزيره‌ العرب‌ براي‌ دعوت‌ آنها به‌ اسلام‌ و توحيد. چنانكه‌ خداوند متعال‌ ميفرمايد:

فَإِذَا أَنْسَلَخَ الاشْهُرُ الْحُرُمُ فَاقْتَلُوُا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ خُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعَدُوا لَهُمْ كُلَّ مَرْصَدٍ فَإنْ تَابُوا وَ أَقَامُوا الصَّلَـٰوه وَ أَتُوا الزَّكَوَ'ه فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ إِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ.128

«چون‌ ماههاي‌ حرام‌ پايان‌ گرفت‌، با مشركين‌ در هر مكاني‌ كه‌ هستند قتال‌ كنيد و آنها را بگيريد و محاصره‌ كنيد و در هر كمينگاهي‌ به‌ انتظارشان‌ بنشينيد. و اگر به‌ اسلام‌ بازگشت‌ كردند و نماز اقامه‌ نمودند و زكات‌ دادند، آزادشان‌ گذاريد كه‌ خداوند غفور و رحيم‌ است‌.» و‌ خداوند ميفرمايد:

قَـٰتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَا بِالْيَوْمِ الاخِرِ وَ لَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَمَّ اللَهَ


صفحه 108

وَ رَسُولِهِ وَ لَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَـٰتَ حَتَّي‌ يُعْطُوا الْجِزْيَه عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صَـٰغَرُونَ. 129

«با كساني‌ كه‌ از اهل‌ كتاب‌ (يهود و نصاري‌) به‌ خدا و قيامت‌ ايمان‌ ندارند و حرامهاي‌ خدا و رسول‌ را حرام‌ نميدانند، و بدينِ حقّ گردن‌ نمي‌نهند، قتال‌ كنيد تا با دستهاي‌ خود بحال‌ خواري‌ و فروتني‌ جزيه‌ بپردازند.»

و خداوند امر فرموده‌ با كفّاري‌ كه‌ با مؤمنان‌ همجوارند جهاد كنند، تا در راه‌ توحيد سرسختي‌ بيابند و اسلام‌ توسعه‌ پيدا كرده‌ در سراسر گيتي‌ منتشر گردد و حكومتش‌ جهانگير شود و همه‌ دلها و جهانها را فرا گيرد. چنانكه‌ خداوند ميفرمايد:

يَـٰٓأَيـُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا قَـٰتِلُوا الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّـٰارِ وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَه وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.130

«اي‌ مؤمنان‌ با كفّاري‌ كه‌ همسايه‌ شما هستند جهاد كنيد و بايد در شما سرسختي‌ و استواري‌ بيابند و بدانيد خداوند با متّقيان‌ است‌.»

قسم‌ دوّم‌: جهاد با كفّار محارب‌ براي‌ دفاع‌ از كيان‌ اسلام‌ (موجوديّت‌ اسلام‌) كه‌ بر همه‌ مسلمانان‌ واجب‌ است‌ براي‌ حفظ‌ خود و اموال‌ و نواميس‌ خود جهاد كنند. چنانكه‌ در غزوه‌ بدر131 و اُحُدْ و احزاب‌، پبغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ دفاع‌ فرمود.


صفحه 109

و خداوند ميفرمايد:

إِنَّ اللَهَ اشْتَرَي‌' مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوَ'لَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّه يُقَـٰتِلُونَ فِي‌ سَبِيلِ اللَهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي‌ التَّوْرَ'نـٰه وَ الْإِنْجِيلِ وَالْقُرْءَانِ وَ مَنْ أَوْفَي‌ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِيَ بَايَعْتُمْ بِهِ وَ ذَ'لِكَ هُوَ الْفُوزُ الْعَظِيمُ * التَّـٰئبُونَ الْعَـٰبِدُونَ الْحَـٰمِدُونَ السَّـٰئحُونَ الرَّ'كِعُونَ السَّـٰجِدُونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَـٰفِظُونَ لِحُدُودِاللَهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ.132

«خداوند در برابر بهشت‌ جان‌ و مال‌ مؤمنان‌ را ميخرد كه‌ در راه‌ خدا قتال‌ كنند و بكشند و كشته‌ شوند. و اين‌ وعده‌ حقّ است‌ در تورات‌ و انجيل‌ و قرآن‌. و چه‌ كسي‌ از خداوند نسبت‌ به‌ عهد خويش‌ با وفاتر است‌؟ پس‌ بشارت‌ باد شما را بر اين‌ معامله‌اي‌ كه‌ كرديد كه‌ همانا رستگاري‌ و سعادت‌ در اين‌ معامله‌ پر سود است‌. و بشارت‌ پروردگار بر توبه‌ كنندگان‌ و حمدكنندگان‌ و نيايش‌ كاران‌ و اهل‌ ركوع‌ و سجود و آمرين‌ به‌ معروف‌ و نهي‌ كنندگان‌ از منكر و نگهبانان‌ حدود الهي‌ باد.» و فرمود:

وَ قَـٰتِلُوا فِي‌ سَبِيلِ اللَهِ الَّذِينَ يُقَـٰتِلُونَكُمْ وَ لَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ * وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَالْفِتْنَه أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ


صفحه 110

وَ لَا تُقَـٰتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ حَتَّي‌ يُقَـٰتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قَـٰتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذَ'لِكَ جَزَاءُ الْكَـٰفِرِينَ * فَإِنْ انْتَهُوا فَإِنَّ اللَهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * وَ قَـٰتِلُوهُمْ حَتَّي‌ لَا تَكُونُ فِتْنَه وَ يَكُونُ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهُوا فَلَا عُدْوَ'نَ إِلَّا عَلَی‌ الظَّـٰلِمِينَ.133

«در راه‌ خدا با كساني‌ كه‌ با شما قتال‌ ميكنند مقاتله‌ كنيد ولي‌ تعدّي‌ روا نداريد كه‌ خداوند تعدّي‌ كنندگان‌ را دوست‌ ندارد. و آنان‌ را هر كجا يافتيد بكشيد و از هر نقطه‌ كه‌ شما را رانده‌اند برانيد و فتنه‌انگيزي‌ بدتر از قتل‌ است‌. و در كنار مسجد الحرام‌ قتال‌ مكنيد مگر آنكه‌ آنها ابتداءً به‌ قتال‌ كنند كه‌ در اينصورت‌ با آنان‌ به‌ جنگ‌ بپردازيد و آنها را از بين‌ ببريد. و اينست‌ سزاي‌ كافران‌. واگر دست‌ از كار زشت‌ خود بردارند خداوند غفور و رحيم‌ است‌. و از بينشان‌ ببريد تا جائيكه‌ ريشه‌ فتنه‌ خشك‌ گردد و دين‌ توحيد همه‌ را فرا گيرد و اگر دست‌ از قتال‌ بدارند جز با دشمنان‌ ستيزه‌ مكنيد.»

و فرمود: وَ قَـٰتِلُوا الْمُشْرِكِينَ كَافَّه كَمَا يُقَاتِلُونَكُمْ كَافَّه وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ.134

«با همه‌ مشركين‌ نبرد كنيد چنانكه‌ آنها به‌ نبرد شما مي‌آيند و بدانيد كه‌ خداوند با متّقيان‌ است‌.»

قسم‌ سوّم‌: جهاد با كفّاري‌ كه‌ در بلاد اسلام‌ به‌ تجاوز غاصبانه‌ مأوي‌ گرفته‌اند و بيرون‌ راندن‌ آنها از سرزمين‌ اسلامي‌، و از بين‌ بردن‌ سلطه‌ آنان‌ بر نواميس‌ و منابع‌ و ثروت‌ و معادن‌، و ديگر شؤون‌ سياسي‌ و اقتصادي‌ و اجتماعي‌ و فرهنگي‌ و نظامي‌.

خداوند متعال‌ ميفرمايد: وَ لَا تُطِعْ الْكَـٰفِرِينَ وَ جَـٰهِدْهُمْ بِهِ جِهَـٰدًا كَبِيرًا. 135

«از كفّار اطاعت‌ مكن‌، بلكه‌ با آنان‌ با قرآن‌ به‌ نبردي‌ سخت‌ و بزرگ‌ برخيز.»


صفحه 111

و فرمود: فَلْيُقَـٰتِلْ فِي‌ سَبِيلِ اللَهِ الَّذِينَ يَشْرَوْنَ الْحَيَو'ه الدُّنْيَا بِالاخِرَه وَ مَنْ يُقَـٰتِلْ فِي‌ سَبِيلِ اللَهِ فَيُقْتَلْ أَوْ يَغْلِبْ فَسَوْفَ نَؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا * وَ مَا لَكُمْ لَا تُقَـٰتِلُونَ فِي‌ سَبِيلِ اللَهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَآءِ وَالْوِلْدَ'نِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَـٰذِهِ الْقَرْيَه الظَّالِمِ أَهْلَهَا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَلْ لَنَا مِنْ لَدُنْكِ نَصِيرًا * الَّذِينَ ءَامَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي‌ سَبِيلِ اللَهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَـٰتِلُونَ فِي‌ سَبِيلِ الطَّـٰغُوتِ فَقَـٰتِلُوا أَوْلِيَآءَ الشَّيْطَـٰنِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَـٰنِ كَانَ ضَعِيفًا.136

«بايد پيكار كنند در راه‌ خدا آنانكه‌ زندگاني‌ دنيا را به‌ زندگاني‌ آخرت‌ فروخته‌اند و به‌ هر كس‌ كه‌ در راه‌ خدا قتال‌ كند و كشته‌ شود يا غالب‌ گردد اجري‌ بزرگ‌ خواهيم‌ داد. و چرا در راه‌ خدا براي‌ نجات‌ مردان‌ و زنان‌ و كودكان‌ مستضعف‌ نمي‌جنگيد؟ همان‌ كسانيكه‌ همواره‌ ميگويند خداوندا ما را از اين‌ سرزمين‌ كه‌ اهل‌ آن‌ ستمگرند نجات‌ بخش‌ و از خود براي‌ ما رهبر و سرپرستي‌ بفرست‌. مؤمنان‌ در راه‌ خدا مي‌جنگند و كفّار در راه‌ طاغوت‌. با اولياء شيطان‌ بجنگيد كه‌ كيد شيطان‌ ناچيز است‌.»

قسم‌ چهارم‌: جهاد با كفّاري‌ كه‌ با مسلمين‌ عهد شكني‌ كرده‌اند و به‌ اسلام‌ طعن‌ ميزنند و عمل‌ به‌ شرائط‌ ذمّه‌ نمي‌نمايند.

خداوند متعال‌ ميفرمايد: وَ إِنْ نَكَثُوا أَيْمَـٰنَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَ طَعَنُوا فِي‌ دِينِكُمْ فَقَـٰتِلُوا أَئمَّه الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَـٰنَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ * أَلَا تُقَـٰتِلُونَ قَوْمًا نَكَثُوا أَيْمَـٰنَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَءُكُمْ أَوَّلَ مَرَّه أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ * قَـٰتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللَهُ بِأَيْدِيكُمْ وَ يُخْزِهِمْ وَ يَنْصُرْكُمْ عَلَيْهِمْ وَ يَشْفِ صُدُورٍ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ * وَ يُذْهِبْ غَيْظَ قُلُوبِهِمْ وَ يَتُوبُ اللَهُ عَلَي‌ مَنْ يَشَاءُ وَاللَهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ. 137

«پس‌ از عهد بستن‌ اگر عهد خويش‌ بشكستند و بدين‌ شما طعن‌ زدند، پس‌ با پيشوايان‌ كفر نبرد كنيد كه‌ اينان‌ تعهّدي‌ به‌ پيمان‌ خود ندارند شايد دست‌ از تجاوز


صفحه 112

بردارند. چرا با قومي‌ كه‌ عهد بشكستند و بر بيرون‌ كردن‌ پيغمبر صلّي‌الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ همّت‌ گماردند نبرد نمي‌كنيد كه‌ اينان‌ با شما آغاز به‌ نبرد كرده‌اند.‌اي از ايشان‌ بيم‌ داريد كه‌ خداوند شايسته‌تر است‌ كه‌ از او بيم‌ داشت‌ اگر مؤمنيد. با آنان‌ بجنگيد خداوند به‌ دست‌ شما عذابشان‌ كند و ذليلشان‌ گرداند و شما را بر آنها پيروزي‌ دهد تا دلهاي‌ مردم‌ مؤمن‌ تشفّي‌ پيدا كند. و غيظ‌ از قلوبشان‌ برود و خداوند ميپذيرد توبه‌ هر كس‌ را كه‌ بخواهد كه‌ خداوند دانا و حكيم‌ است‌.»

قسم‌ پنجم‌: جهاد با كفّاري‌ كه‌ با مسلمين‌ طريق‌ مكر و حيله‌ پيش‌ گرفته‌اند و قصد نيرنگ‌ و فريب‌ دارند، و قصد تضعيف‌ دين‌ و شعائر اسلامي‌ را دارند؛ و مردم‌ را از راه‌ اسلام‌ كه‌ راه‌ خدا است‌ منحرف‌ سازند. گرچه‌ هنوز لشگري‌ آماده‌ نساخته‌ و سپاهي‌ فراهم‌ ننموده‌اند.

خداوند ميفرمايد: إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا يُنْفِقُونَ أَمْوَ'لَهُمْ لِيَصُدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَهِ فَسَيُنْفِقُونَهَا ثُمَّ تَكُونُ عَلَيْهِمْ حَسْرَه ثُمَّ يُغْلَبُونَ وَالَّذِينَ كَفَرُوا إِلَي‌ جَهَنَّمَ يُحْشَرُونَ * لِيَمِيزَاللَهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَ يَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَي‌ بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي‌ جَهَنَّمَ أُولَـٰئِكَ هُمُ الْخَـٰسِرُونَ * قُلْ لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ وَ إِنْ يَعُودُوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّه الاوَّلِينَ * وَ قَـٰتِلُوهُمْ حَتَّي‌ لَا يَكُونَ فِتْنَه وَ يَكُونُ الدِّينَ كُلُّهُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَهَ بِمَا يَعْمَلُونَ بَصِيرٌ. 138

«كفّار اموال‌ خود را خرج‌ ميكنند تا مردم‌ را از راه‌ خدا باز دارند، آنان‌ اينچنين‌ ميكنند ولي‌ حسرت‌ آنرا خواهند كشيد و بعد نيز مغلوب‌ خواهند شد و كفّار به‌ جهنّم‌ محشور خواهند شد. خداوند مردم‌ پاك‌ را از ناپاك‌ جدا ساخته‌ و ناپاكان‌ را بر هم‌ نهاده‌ و متراكم‌ نموده‌ و سپس‌ همه‌ را درون‌ جهنّم‌ جاي‌ دهد. اينان‌ خسران‌ زدگانند. اي‌ پيامبر به‌ كفّار بگو، اگر دست‌ از شرارت‌ بدارند گذشته‌ آنان‌ مورد عفو و اغماض‌ قرار خواهد گرفت‌ و اگر بازگشت‌ نكنند بهمان‌ سرنوشت‌


صفحه 113

دردناك‌ گذشتگان‌ دچار خواهند شد. چنانكه‌ خود مشاهده‌ كرديد. و با آنان‌ به‌ نبرد برخيزيد تا ريشه‌ فساد از بين‌ برود و دين‌ خدا همه‌ جا را فرا گيرد و اگر دست‌ بردارند خداوند به‌ اعمالشان‌ بصير است‌.»

 

پاورقي‌ها


113 آيه‌ 228، از سوره‌ 2: البقره‌.

114 آيه‌ 223، از سوره‌ 2: البقره‌. «زنان‌ شما كشت‌ شمايند به‌ اين‌ كشت‌ هرگاه‌ كه‌ ميخواهيد وارد شويد.»

115 آيه‌ 32، از سوره‌ 4: النّسآء

116 آيه‌ 95، از سوره‌ 4: النّسآء. «خداوند مجاهدين‌ به‌ مال‌ و جان‌ (در راه‌ خودش‌) را بر مؤمنان‌ قاعد و نشسته‌ (كه‌ بذل‌ مال‌ و جان‌ در راه‌ خدا ندارند) درجه‌ و برتري‌ ـ داده‌ است‌ و براي‌ همه‌ خداوند پاداش‌ نيكو وعده‌ فرموده‌ است‌.»

117 آيه‌ 286، از سوره‌ 2: البقره‌.

118 آيه‌ 234، از سوره‌ 2: البقره‌.

119 آيه‌ 96، از سوره‌ 6: الانعام‌ و آيه‌ 38، از سوره‌ 36: يس‌ و آيه‌ 12، از سوره‌ 41: فصّلت‌.

120 آيه‌ 34، از سوره‌ 40: المؤمن‌.

121 «الميزان‌» جلد دوّم‌ از ص‌ 273 تا ص‌ 292

122 خنثي‌ شخصي‌ است‌ كه‌ جنسيّت‌ او كاملاً مشخص‌ نيست‌ و تحقيقاً نمي‌توان‌ گفت‌ مرد است‌ يا زن‌. گاهي‌ شخص‌ خنثي‌ با علّت‌ مشخصّات‌ خارجي‌ جسماني‌ تناسلي‌ به‌ يكي‌ از دو جنس‌ مرد يا زن‌ منتسب‌ ميشود، و يا در محيط‌ اجتماع‌ و خانواده‌ به‌ عنوان‌ مرد يا زن‌ شناخته‌ شده‌ است‌ و يا با معاينات‌ تكميلي‌ اختصاصي‌ ميتوان‌ او را به‌ جنس‌ مذكّر و يا مؤنّث‌ منتسب‌ كرد. در همه‌ اين‌ موارد خنثي‌ جزء گروه‌ جنسي‌ شناخته‌ محسوب‌ ميشود. در موارد نادري‌ چنين‌ انتساب‌ به‌ مردي‌ يا زني‌ ممكن‌ نميشود، اين‌ موارد اخير «خنثاي‌ مشكل‌» ناميده‌ ميشود. (مترجم‌)

123 و اين‌ شروط‌ نزد صاحب‌ كتاب‌ رياض‌ عبارتست‌ از: بلوغ‌، عقل‌، آزادي‌، ذكوريّت‌، و اينكه‌ پير و زمين‌گير و نابينا و همچنين‌ مريض‌ نباشد.

124 در متن‌ عربي‌ لفظ‌ «فري‌» آمده‌ و لي‌ ظاهراً «فرآء» با مدّ جمع‌ «فرو» است‌ كه‌ به‌ جامه‌اي‌ كه‌ از كرك‌ شتر بافته‌ شده‌ گويند: (مؤلّف‌)

125 «كشف‌ الغطاء» ص‌ 381

126 «كشف‌ الغطاء» ص‌ 395

127 «كشف‌ الغطاء» ص‌ 396

128 آيه‌ از سوره‌ 9: التوبه‌.

129 آيه‌ 29، از سوره‌ 9: التّوبه‌.

130 آيه‌ 123، از سوره‌ 9: التّوبه‌.

131 جنگ‌ بَدْر را نمي‌توان‌ از قسم‌ اوّل‌ بشمار آورد كه‌ براي‌ دعوت‌ كفّار به‌ اسلام‌ است‌. بلي‌ ابتداي‌ آن‌ از طرف‌ مسلمين‌ بود، چون‌ شنيده‌ بودند قافله‌ قريش‌ كه‌ از شام‌ بر ميگشت‌، نزديك‌ مدينه‌ است‌ و قصد داشتند به‌ قافله‌ شبيخون‌ زده‌ و اموال‌ او را به‌ غنيمت‌ بگيرند. در آن‌ قافله‌ حدود 30 نفر يا 40 نفر وجود داشتند كه‌ ميان‌ آنها أبوسفيان‌، مخرمه‌ بن‌ نوفل‌ و عمروعاص‌ بودند. چون‌ أبوسفيان‌ اين‌ خبر را شنيد، قاصدي‌ به‌ مكّه‌ فرستاد و قضايا را براي‌ آنها تشريح‌ كرد. آنها هم‌ به‌ سرعت‌ خود را آماده‌ كرده‌ براي‌ نجات‌ قافله‌ به‌ طرف‌ مدينه‌ حركت‌ كردند.

هنگاميكه‌ پيغمبر و اصحاب‌ به‌ پدر رسيدند، قافله‌ را نيافتند و به‌ حضرت‌ خبر دادند قريش‌ براي‌ نجات‌ قافله‌ از مكّه‌ حركت‌ كرده‌ و در آن‌ سرزمين‌ فرود آمده‌اند. ولي‌ چون‌ أبوسفيان‌ ديد كه‌ ديگر مسلمين‌ قادر بر تصرّف‌ اموال‌ نيستند، به‌ قريش‌ پيغام‌ داد كه‌ خطر رفع‌ شده‌ و به‌ مكّه‌ بازگردند.

در اين‌ موقع‌ عتبه‌ گفت‌: اي‌ جماعت‌ قريش‌، محمّد صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ را به‌ حال‌ خود واگذاريد. اگر از طرف‌ عرب‌ مورد سوء قصد واقع‌ شد كه‌ به‌ آرزوي‌ خود رسيده‌ايد، و إلاّ اموالتان‌ محفوظ‌ است‌ و لزومي‌ براي‌ جنگ‌ ديگر نيست‌. ولي‌ آنها امتناع‌ كرده‌ و مهياي‌ جنگ‌ شدند و به‌ ناچار پيامبر هم‌ آماده‌ شد. و اين‌ قضيّه‌ در صبح‌ روز جمعه‌ هفدهم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ اتّفاق‌ افتاد. و ما اين‌ مطالب‌ را از سيره‌ ابن‌ هشام‌ ص‌ 440 إلي‌ 456 ج‌ 2 بطور خلاصه‌ نقل‌ كرديم‌. (مؤلّف‌)

132 آيه‌ 111 و 112، از سوره‌ 9: التّوبه‌.

133 آيه‌ 190 تا 192، از سوره‌ 2: البقره‌.

134 آيه‌ 36، از سوره‌ 9: التّوبه‌.

135 آيه‌ 52، از سوره‌ 25: الفرقان‌.

136 آيه‌ 74 تا 76، از سوره‌ 4: النّسآء.

137 آيه‌ 12 إلي‌ 16، از سوره‌ 9: التّوبه‌.

138 آيه‌ 36، از سوره‌ 8: الانفال‌.

      
  
فهرست
  مقدمه مولف
  سبب تاليف اين رساله
  مرحله اوّل: بحث كلي در فلسفه حقوق زن و مرد به‌طور عامّ(در پنج جهت)
  جهت‌ اوّل‌: نظام‌ عالم‌ با تمام‌ كثرات‌ آن‌، نظامي‌ است‌ واحد، پيوسته‌ و بر اساس‌ حقّ
  جهت‌ دوّم‌: نظام‌ عالم‌، نظامي‌ است‌ هدايت‌ شده‌ و جهت‌دار
  جهت‌ سوّم‌: در نظام‌ عالم‌ از حقِّ هيچ‌ موجودي‌ ذرّه‌اي‌ فرو گذار نميشود
  حقوق فطري و اوليّه زن
  جهت‌ چهارم‌: اختلاف‌ قواي‌ ظاهري‌ و باطني‌ زن‌ و مرد
  دفع‌ اين‌ اشكال كه ضعف زنان ناشي از محروميت‌هايي است كه به آنها اعمال شده است
  جهت‌ پنجم‌: تفكيك اعتبارهاي طبيعي، اجتماعي و سلوكي در زن و مرد
  مرحله‌ دوّم:بحث‌ با استناد به‌ ادّله‌ شرعي‌ فقهي‌ پيرامون‌ موقعيّت‌ زن‌ در زمينه‌ جهاد و قضاوت‌ و حك
  بحث‌ پيرامون‌ آيه‌ الرّ جَالُ قَوَّ'مُونَ عَلَي‌ النّـِسَآءِ بِمَا فِضَّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَي‌'
  گفتار لغويّون‌ در معني‌ قوّامون
  گفتار مفسّرين‌ در مورد آيه‌
  «تفسير تبيان‌» شيخ‌ طوسي‌ (ره‌).
  تفسير «مجمع‌ البيان‌» شيخ‌ طبرسي‌
  تفسير «رَوْحُ الجِنان‌ و رُوحُ الجنّان‌» أبي‌ الفتوح‌ رازي‌
  تفسير «عليّ بن‌ إبراهيم‌ قمّي‌»..
  تفسير «صافي‌» فيض‌ كاشاني‌
  «منهج‌ الصّادقين‌» فتح‌ الله‌ كاشاني‌
  تفسير «برهان‌».
  تفسير «جواهر» طنطاوي‌
  «جامع‌ البيان عن‌ تأويل‌ القرآن‌» طبري‌
  تفسير «ابن‌ كثير دمشقي‌»..
  تفسير «كشّاف‌» زمخشري‌
  تفسير «دُرّ المنثور» سيوطي‌
  تفسير «بيضاوي‌»
  حاشيه‌‌ شيخ‌زاده‌ بر تفسير «بيضاوي‌»
  «حاشيه‌ شهاب‌» بر تفسير «بيضاوي‌»
  تفسير «مفاتيح‌ الغيب‌» امام‌ فخر رازي‌
  تفسير «خازن‌» علاءالدّين‌ بغدادي‌
  تفسير «الجامع‌ لاحكام‌ القرآن‌» قُرطبي‌
  تفسير «روح‌ المعاني‌ في‌ تفسير القرآن‌ العظيم‌» سيّد محمود آلوسي
  تفسير «لطائف‌ الاشارات‌» امام‌ قشيري‌
  تفسير «بيان‌ السّعاده‌ في‌ مقامات‌ العباده‌»
  تفسير «أبي‌ السّعود»
  «تفسير جلالّين‌» جلال‌ الدّين‌ محلّي‌
  تفسير«في‌ ظلال‌ القرآن‌» سيّد قطب‌
  «الميزان‌ في‌ تفسير القرآن‌» علاّمه‌ طباطبائي‌
  نظر مولف درباره آيه شريفه در هشت نكته
  بحث‌ پيرامون آيه وَ لَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي‌ عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ لِّلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ د
  >>وجوه تمايز زن از مرد.
  معناي تساوي حقوقي زن و مرد.
  جهاد‌ زن‌ از نظر فقهاء.
  اقسام جهاد در كلام كاشف‌الغطاء.
  استقراء اقسام‌ جهاد توسّط‌ مؤلّف‌
  حدود شركت زنان در جهاد.
  نظر فقهاء در عدم‌ جواز تصدّي‌ مناصب‌ حكومت‌ و قضاوت‌ براي‌ زن‌
  ذكر اجماع فقهاء در عدم جواز تصدّي مناصب حكومت و قضاوت براي زن..
  دلالت سيره مسلمين بر عدم جواز تصدّي مناصب حكومت و قضاوت براي زن..
  بحث در مساله ولايت به‌عنوان مقدمه بررسي روايات در باب قضاوت و حكومت...
  آيات قرآن كريم دال بر ولايت كليّه امام معصوم.
  رواياتي كه دلالت دارند مقام حكومت اختصاص به معصومين عليهم‌السلام دارد.
  روايات دال بر ولايت فقيه.
  ولايت فقيه در نهج‌البلاغه.
  نتيجه‌گيري از مقدمات گذشته.
  روايات‌ در عدم‌ تصدّي‌ زن‌ قضاوت‌ و حكومت‌ و افتاء را (در عدم جواز ورود زنان به مجلس شورا)
  بحث اجمالي در ماهيّت و جايگاه مجلس شورا از نظر فلسفه اجتماعي اسلام.
  تكيه اميرالمومنين و صحابه در توبيخ عايشه براين كه چون زن است نبايد خروج كند..
  قرآن كريم اصل استوار است.

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی