فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  پنجشنبه  9 فروردين 1403 - الخمیس  16 رمضان  1445 - Thers  28 Mar 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > مقام امیرالمومنین وکیفیت ولادت آن حضرت در خانه کعبه

مقام امیرالمومنین وکیفیت ولادت آن حضرت در خانه کعبه


_______________________________________________________________  

هو العليم

مقاله پیش رو گزیده ایست از فرمایشات مرحوم علامه طهرانی

 در ج اول کتاب امام شناسی راجع به مقام امیرالمومنین

وکیفیت ولادت آن حضرت در خانه کعبه

 

 _______________________________________________________________  

دانلود فایل پی دی اف دانلود پی دی اف موبایل

 

 

 

مقام أمير المؤمنين عليه السلام

اما درباره أمير المؤمنين عليه السلام كه معلوم است  سر رشته دار معارف حقّه و صاحب لواى حمد و پيشقدم در مراحل توحيد بوده‏ اند، خداوند آن حضرت را در خانه خود و حرم خود در كعبه به دنيا آورد بعد از آنكه نور مقدس او را از آدم تا حضرت ابو طالب، در اصلاب نسلًا بعد نسل حفظ فرمود.

نام مباركش على، كنيه ‏اش ابو الحسن، پدرش حضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف بود، و ابو طالب برادر أعيانى حضرت عبد الله والد رسول الله بود، بنابراين آن حضرت ابن عم أعيانى رسول خدا بوده‏ و نسبت او و حضرت رسول در جدّشان حضرت عبد المطلّب مجتمع مى‏گردد.

ابو طالب از بزرگان مكّه و خدمتگزاران به رسول خدا بود، و از آن حضرت بسيار حمايت مى‏كرد، بطوريكه تا در قيد حيات بود كسى از مشركين قريش نتوانست به آن حضرت آسيبى وارد كند، سه سال آن حضرت و ساير بنى هاشم را در شعبى كه معروف به شِعب ابو طالب است در مكّه حفظ و حراست نمود، و بتمام معنى فدوى و حامى رسول الله بود، تا هنگاميكه از دنيا رخت بربست، دستِ تجاوز و تجاسرِ مشركين به رسول خدا باز شد و پيغمبر اكرم ناچار از هجرت به مدينه گرديد.

حضرت ابو طالب از مؤمنين واقعى، و مسلمين حقيقى برسول خدا بود  و اشعاريكه در مدح آن حضرت سروده بسيار، و در كتب احاديث و تواريخ ثبت است، لكن بعللى كه عمده آن حفظ و حراست از حضرت رسول الله بوده، ايمان خود را از قريش كتمان مى‏نمود و حضرت رسول بسيار او را دوست داشتند و به او پدر خطاب مى‏كردند.

در احوالات حضرت فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين عليه السلام‏

نام مادرش فاطمه، دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است، و چون اسد برادر عبد المطلب است لذا ابو طالب و فاطمه پسر عمو و دختر عمو بوده‏اند.

حضرت فاطمه بنت اسد مادر أمير المؤمنين از زنان بزرگوار اسلام است، و اول زنيست كه بعد از حضرت خديجه ايمان آورد و بحضرت رسول بسيار محبت مى‏نمود، حضرت او را مادر خطاب مى‏كردند، و چون بمدينه هجرت نمودند بدون فاصله با پاى برهنه حافيةً بمدينه هجرت نمود.

ابن جوزى مى‏گويد: وَ هِىَ اوَّلُ امرَأَةٍ هَاجَرَت مِن مَكَّةَ الى المَدينَةِ مَاشِيَةً حَافِيَةً وَ هِىَ أَوَّلُ امرَأَةٍ بايَعَت رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ بِمَكَّةَ بَعدَ خَديجَة (1)

ابن صباغ مالكى مى‏گويد: فاطمه بنت اسد برسول خدا ايمان آورد و با حضرتش بمدينه هجرت نمود، چون در مدينه رحلت نمود پيغمبر اكرم او را در پيراهن خودشان كفن نمودند و دستور دادند كه اسامة بن زيد و ابو ايوب انصارى قبر او را حفر كنند.

چون حفر نموده بموضع لَحْد رسيدند، خود رسول الله در قبر پائين رفته و لَحْد او را با دست مبارك خود حفر كردند، و خاك لحد را با دست خود بيرون ريختند، چون از كار حفر فارغ شدند، خود در درون قبر به پشت خوابيدند، و گفتند:

اللهُ الَّذِى يُحيِى وَ يُميتُ وَ هُوَ حَىٌّ لا يَمُوتُ اللّهُمَّ اغفِر لِامُّى فَاطِمَةَ بِنتِ اسَد وَ لَقِّنهَا حُجَّتَهَا وَ وَسِّع عَلَيهَا مُدخَلَهَا بِحَقِّ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ وَ الَانبياءِ الَّذِينَ مِن قَبلى فَانَّكَ ارحَمُ الرَّاحِمِينَ (2)

خداست كه زنده مى‏كند و مى‏ميراند و اوست كه ابداً نمى‏ميرد بار پروردگار من، مادرم فاطمه بنت اسد را مورد مغفرت خود قرار داده، و حجّت او را بزبان او القاء بفرما، و قبر را بر او وسيع گردان بحق فرستاده ات و پيامبرت محمّد و پيامبرانى كه قبل از من آمده‏اند، تو ارحم الراحمين هستى.

اصحاب به حضرت عرضه داشتند (3) : يا رسول الله ما ديديم تو را كه در اين عمل با فاطمه كارى كردى كه با هيچكس قبل از او ننموده بودى، پيراهن خود را كفن او نمودى، و لحد او را خود كندى، و در قبر او خوابيدى، و دعا براى او نمودى .

حضرت فرمودند من پيراهن خود را باو پوشانيدم تا خدا از لباسهاى بهشتى در بر او كند، و در قبر او خوابيدم تا فشار قبر بر او آسان گردد، فاطمه در رعايت امر من و مراقبت و حمايت من بهترين خلق بود بعد از ابو طالب سلام الله عليهما.

سبط ابن جوزى گويد كه: وفات فاطمه بنت اسد در سنه چهارم از هجرت بوده است.(4) از ابو طالب و فاطمه بنت اسد چهار پسر بوجود آمد كه به ترتيب طالب و عقيل و جعفر و على نام داشتند، و سنّ هر يك با ديگرى بترتيب ده سال فاصله داشت و يك‏ دختر بنام فاخته كه لقبش امّ هانى بوده است.(5)

جاى ترديد نيست كه على عليه السلام در جوف كعبه خانه خدا متولّد شد، حِمْيَرى سيد اسمعيل بن محمد مى‏گويد:

         : وَلَدَتهُ فِى حَرَمِ الالهِ وَ امنِهِ             وَ البَيتِ حَيثُ فِنائُهُ وَ المَسجِدُ

           بَيضاءُ طاهِرَةُ الثِّيابِ كَريمَةٌ             طابَت وَ طاب وَليدُها وَ المَولدُ

           فى لَيلةٍ غابَت نُحوسُ نُجومِها             وَ بَدَت مَعَ القَمَرِ المُنِيرِ الأسعَدُ

     مَا لُفَّ فِى خِرَقِ القَوابِلِ مِثلُهُ             إلَّا ابنُ آمِنَةَ النَبِىِّ مُحَمَّدٌ (6)

فاطمه بنت اسد علىّ را زائيد در حرم خدا و محل امن و امان الهى، در بيت الله كه ساحت حرم و مسجد الحرام است

فاطمه زنى پارسا و روشن دل و پاكدامن و بزرگوارپاك و پاكيزه بود هم خودش و هم فرزند مولودش و هم محلّ تولّد مولودش

در شبى اين مولود مبارك را زائيد كه ستارگان نحسش همه غائب شده بودند و فاطمه با آن ماه منير تابناك سعد و سعادت بدرخشيد

هيچگاه چشم و روزگار نديده كه مانند اين مولود مسعود را دست قابله‏ها در پارچه‏اى بپيچند، مگر پسر آمنه: پيامبر اكرم محمّد را(7)

و نيز در اين باره عبد الباقى عمر(8)  مى‏گويد:

انتَ العَلِىُّ الَّذِى فَوقَ العُلى رُفِعَا             ببَطنِ مَكَّةَ وَسطُ البَيتِ اذ وُضِعَا (9) :

تو همان علىّ بلند مقامى هستى، كه در بطن مكه در وسط بيت خدا كه بزمين نهاده شدى، از فراز رفعت و بلندى هم گذشتى و بر فوق علوّ و رفعت ترفيع يافتى.

حاكم نيشابورى گويد: لَم يُولَد فِى جَوفِ الكَعبَةِ قَبلَ عَلِىٍّ وَ لَا بَعدَهُ مَولُودٌ سِوَاهُ إكراماً لَهُ وَ إجلا لًا لِمَحَلِّهِ در جوف خانه كعبه هيچ مولودى غير از علىّ متولد نشد، نه قبل از علىّ و نه بعد از علىّ، و اين بجهت اكرام و عنايتى است كه خدا به او داشته و بعلّت جلال و عظمتى است كه در مقام او مرعى داشته است

و نيز ابن صباغ مالكى گويد: وُلدَ عَلِىٌّ عليه السلام بِمَكَّةَ المُشَرَّفَةِ بِدَاخِلِ البَيتِ الحَرامِ فِى يَومِ الجُمُعَةِ الثّالِثِ عشَرَ مِن شَهرِ اللهِ الأصَمِّ، رَجَبِ الفَردِ سَنَةَ ثَلاثِينَ مِن عَامِ الفِيلِ، قَبلَ الهِجرَةِ بِثَلاثٍ وَ عِشرَينَ سَنَةً، وَ قِيلَ بِخَمسٍ وَ عِشرِينَ، وَ قَبلَ البَعثِ بِاثنَتَى عَشرَةِ سَنَةً، وَ قِيلَ بِعشرِ سِنِين، وَ لَم يُولَد فِى البَيت الحَرامِ، قَبلَهُ احَدٌ سِواهُ، وَ هِىَ فَضِيلَةٌ خَصَّهُ اللهُ تَعالىَ بِهَا اجلَالًا لَه وَ اعلَائاً لِمَرتَبَتِهِ وَ اظهَاراً لِتَكرِمَتهِ، وَ كَانَ عَلِىٌّ هاشميّاً مِن هَاشِمييَّنِ وَ اوَّلُ مَن وَلّدَهُ هَاشِمٌ مَرَّتَينِ.(10)

على عليه السلام در جوف خانه خدا، و داخل بيت الله الحرام در مكه مكرمه متولد شد، در روز جمعه سيزدهم ماه رجب سى سال قبل از عام الفيل، و قبل از بعثت رسول خدا به ده سال، و قبل از هجرت رسول خدا به بيست و سه سال.

متولد نشده است كسى قبل از على در خانه خدا، و اين فضيلتى كه خداوند آن حضرت را بدو اختصاص داده است بجهة جلال و عظمت مرتبه و بلندى و رفعت مقام، و نشان دادن شان و قدر آنحضرت است و على اولين هاشمى است كه از دو هاشمى متولد شده است (11) چون مادر او پدر او هر دو هاشمى بوده و قبل از او و برادرانش چنين هاشمى پا بعرصه وجود نگذاشت.(12)

كيفيت ولادت أمير المؤمنين در كعبه‏

اما در كيفيت ولادتش وارد است كه چون دردِ زائيدن، مادرش فاطمه را گرفت، فاطمه بخانه خدا پناه آورده، با ابتهال پرده‏هاى خانه را گرفت، و تقاضاى سهولت زائيدن نمود، و نظرى به آسمان افكند و گفت‏:‏

. اى پروردگار من، من بتو ايمان آورده‏ام! و بهر پيغمبرى را كه فرستاده‏اى! و بهر كتابى كه نازل فرموده‏اى! و تصديق نموده‏ام بفرمايشات ابراهيم خليل كه اين خانه را بنا كرده است!

بارالها بحقّ اين خانه، و بحق بنا كننده اين خانه، و بحق اين فرزندى كه در شكم دارم و مونس من است، و با من سخن مى‏گويد، و يقين دارم كه از آيات عظمت و جلال توست، اينكه آسان كنى بر من ولادت مرا.

عباس بن عبد المطلب و يزيد بن قعنب كه شاهد قضيه بودند مى‏گويند: ديديم كه ديوار خانه (در موضح مستجار) شكافته شد و فاطمه از آن داخل بيت شد، و از ديده نهان گرديده و شكاف خانه بهم آمد، و هر چه ما خواستيم در خانه را بگشائيم و از حال فاطمه اطلاع حاصل كنيم ميسر نشد، دانستيم كه اين يكى از آيات و اسرار خداست.

اين قضيه در مكّه انتشار پيدا كرد، و زنها با يكديگر از اين خبر گفتگو مى‏كردند تا پس از سه روز همان نقطه از ديوار شكافته شد و فاطمه بنت اسد فرزند خود على را بر روى دست گرفته بخود مى‏باليد و فخر مى‏نمود، و مى‏گفت: كيست مانند من كه چنين پسرى در داخل كعبه بزايد.(13)

و اما آنچه ابن صباغ مالكى از كتاب مناقب لابى العالى الفقيه المالكى نقل مى‏كند، آنستكه: از حضرت على بن الحسين نقل است روزى در خدمت پدرم حسين بن على نشسته بوديم، و جماعتى از زنان در آنجا مجتمع بودند يكى از آنها بسوى ما روى آورد، من به او گفتم خدا تو را رحمت كند! كِه هستى؟ گفت من زبدة دختر عجلان از بنى ساعده هستم.

گفتم: آيا مطلبى دارى؟ و مى‏خواهى ما را از آن اطلاع دهى؟

گفت: آرى سوگند بخدا، ام عمارة دختر عبادة بن فضلة بن مالك بن عجلان ساعدى مرا خبر داد كه روزى در ميان زنان عرب بوديم كه ابو طالب با حال اندوه و حزن بسوى ما آمد، من باو گفتم: چرا اينطور پريشانى؟

گفت: چون فاطمه بنت اسد در شدت درد زاييدن گرفتار است.

پس ابو طالب دست فاطمه را گرفته و بكعبه آورد و او را در داخل كعبه جاى داد و گفت همين جا بنام خدا بنشين! ناگهان يكمرتبه او را درد سختى گرفت و طفل نظيف و پاكى را كه پاكيزه‏تر از او نديده بوديم متولد شد او را ابو طالب على نام گذارده و درباره او شعرى سرود

         : سَمَّيتُهُ بِعَلِىٍّ كَى يَدُومَ لَهُ             عِزٌّ العُلُوِّ وَ عِزُّ الفَخرِ ادوَمَهُ‏

 

من او را على ناميدم براى آنكه عزت بلندى مقام و عزت فخر بطور مداوم و جاودان براى او باشد.

و در اينحال پيغمبر صلى الله عليه و آله آمدند و از كعبه على و مادرش فاطمه را بخانه مادرش بردند.

حضرت سجّاد مى‏فرمايد: سوگند بخدا كه من هيچگاه چيز خوبى را نشنيده بودم مگر آنكه اين خبر از بهترين و خوبترين آنها بود.(14).

شيخ سليمان قندوزى از كتاب «مودة القربى» از عباس بن عبد المطلب روايت كرده است كه، فاطمه بنت اسد ميل داشت اسم اين فرزند را اسد بنام پدر خودش بگذارد، و حضرت ابو طالب بدين اسم راضى نبود و بفاطمه گفت: بيا با هم در شب تاريكى از كوه ابو قيس بالا رويم و خداوند آفريننده جهان را بخوانيم، شايد خودش ما را از اسم اين فرزند آگاهى دهد.

چون شب فرا رسيد هر دو از منزل خارج شده و از كوه ابو قيس بالا رفتند و هر دو خدا را خواندند و ابو طالب اين ابيات را انشاء كرد:

        يَا رَبِّ يَا ذَا الغَسَقِ الدُّجِىِّ             وَ الفَلَقِ المُبتَلَجِ المُضِىِ‏

             بَيِّن لَنَا عَن امرِكَ المَقضِىَّ             بِمَا نُسَمِّى ذلِكَ الصَّبِىِ‏

 

اى پروردگار من! اى صاحب اين شب تار! واى صاحب صبح روشن! از امر خود كه در قضاى تو گذشته است ما را واقف گردان كه نام اين پسر را چه بگذاريم؟

در اين حال صداى خِش خِشى بالاى سر آنها در آسمان پيدا شد، ابو طالب سر خود را بلند كرد، ديد لوحى سبز فام است مثل زبرجد، و در او چهار سطر نوشته، با دو دست او را گرفته و او را محكم بسينه خود چسبانيد در روى آن نوشته بود:

         خُصِّصتُما بِالوَلَدِ الزَّكِىِّ             وَ الطّاهِرِ المِنتَجَبِ الرَّضِىِ‏

          وَ إسمُهُ مِن قَاهِرٍ عَلِىٍّ             عَلِىٌ اشتُقَّ مِنَ العَلِىّ‏

من شما دو نفر را اختصاص دادم بيك فرزند پاكيزه و طاهر و اختيار شده و پسنديده و اسم او را از مقام رفيع و با عظمت على گذاردم، كه مشتق از اسم خودم على است، ابو طالب بسيار مسرور شد و سجده نمود و ده شتر عقيقه كرد، و اين لوح را در خانه كعبه آويزان نمود، و بنى هاشم باو فخر مى‏نمودند تا در زمان هشام بن عبد الملك كه حجاج با ابن زبير نبرد كرد غائب شد.(15)

 

1. الفصول المهمّة لابن الصبّاغ، هامش الصفحة 13؛ و (تذكرة السبط) ابن الجوزي، ص 6.

2. الفصول المهمّة، ص 13.

3. ابن الأثير ذيل كلام ابن الصبّاغ في (أسد الغابة)، ج 5، ص 517.

4. تذكرة الخواص‏ ص 6.

5. الفصول المهمّة لابن الصبّاغ ص 12 نقلًا عن ضياء الدين أبي المؤيد الموفّق بن أحمد الخوارزمي في كتابه (المناقب).

6. دیوان حمیری ص 155. مؤلف ديوان مى‏گويد تخريج اين ابيات از «اعيان الشيعه‏» ج 12 ص 240 و «مناقب‏» ج 2 ص 175 و «دلائل الصدق‏» ج 2 ص 328 است.

7.  تعليقه اشعار حمیری در ديوان حمیری ص 155.

8. مستشار عبد الحليم جُندى كه از اركان مجلس أعلاى شؤون اسلاميّه مصر است، در كتاب ارزشمند خود «الامام جعفرٌ الصّادق» ص 31 گويد: و علىّ در بسيارى از امور تنها و يگانه است؛ پيامبر متكفّل تربيت او بود، و وى را برادر خود كرد، و براى عظائم و مهمّات او را مجهّز نمود و علىّ انجام داد، و در تبليغ و رساندن آيات قرآن او را مأمور و متعهّد نمود. و تمام اين مسائل خصوصيّاتى است كه أحدى را توان ارتقاء بدان ذروه نيست. امّا آنچه را كه أحدى از أفراد بشر در آن شركت ندارد، آن چيزى است كه تمامى كتب شيعه در آن إجماع كرده‏اند، و بسيارى از علماءِ اهل سنّت از قرون اولى مانند مسعودى و حاكم و گنجى تا اين قرون جديده مانند آلوسى در آن موافقت و مشاركت دارند؛ وَ هُوَ: أنَّ عَليًّا وُلِدَ بِالْكَعْبَة.

9. آية الله حاج سيّد محمّد على قاضى در تعليقة ص 122 از كتاب «جنّة المأوى» گويد: عبدالباقى بن سليمان بن أحمد العُمَرىّ الفاروقىّ، شاعر و مورّخى بزرگ است كه در موصل در بيت علم و ادب، سنه 1204 هجرى متولّد شد، و به بغداد منتقل شد و در آنجا درنگ نمود تا در سنه 1278 هجرى قمرى رحلت نمود. وى أشعار و قصائدى در مدح أهل البيت و بيت الوحى عليهم السّلام مخصوصاً أمير المؤمنين عليه السّلام دارد..

و در بعضى از نسخه‏ها مصرع اخير اينطور است: «بِبَطْنِ مَكَّةَ عِنْدَ الْبَيْتِ إذْ وُضِعا». شهاب الدّين آلوسى صاحب تفسير كبير در «سرح الخريدة الغيبيّة فى شرح القصيدة العينيّة» چون به شرح بيت مزبور مى‏رسد ميگويد: تولّد أمير كرّم اللهُ وجهَه در بيت الله امرى است كه در جهان مشهور است و در كتب فريقين: سنّت و شيعه وارد است تا آنكه ميگويد: اشتهارى كه در ولادت علىّ كرّم الله وجهه ميباشد براى أحدى غير او نيست؛ بلكه أصلًا راجع به ولادت غير علىّ در كعبه گفتارى هم نيامده است. چقدر شايسته و سزاوار است كه إمام الائمّه، ولادت و موضع بر زمين نهاده شدنش در جائى باشد كه قبله مؤمنين است. سُبْحانَ مَنْ وَضَعَ الاشْيآءَ مَوْضِعَها وَ هُوَ أَحْكَمُ الحاكِمينَ. به صفحه 15 از آن؛ و به «أعلام زِرِكْلى» ج 3، ص 474؛ و «ريحانة الادب» ج 3، ص 76 رجوع شود.

10. فصول المهمه ص 12 و نيز ابن اثیر در «اسد الغابة‏» ج 4 ص 16 گفته است كه و هو اول هاشمى ولد بين هاشميين.

11. علی امیرالمومنین عليه السلام اول هاشمى متولد از هاشمين نيستند چون برادر بزرگترشان داراى اين صفت ‏بود لذا در ترجمه اصلاح شده است.

12. در كتاب الغدير ج 6 از ص 21 تا ص 38 روايات وارده در ولادت حضرت را در جوف كعبه با مدارك آنها و نام علمائى را از اهل تسنن كه آنها را در كتب خود ضبط نموده ‏اند و شعرائى كه در اين باره قصائدى سروده ‏اند با شعر آنان ذكر نموده است.

آية الله حاج شيخ محمّد حسين آل كاشف الغطاء (ره) در كتاب «جنّة المأوى» ص 121 تا ص 124 در ضمن خطبه‏اى كه در شب ميلاد أمير المؤمنين عليه السّلام در حسينيّه محلّد باب السّيف بغداد ايراد كرده است، گويد:

ما قدرت نداريم در اين مقام مقدار مختصرى از فضائل اين امام عظيم را بياوريم تا چه رسد به بسيارى از آن. كيست كه توان آنرا داشته باشد تا ستارگان آسمان مناقبش را بشمارد؛ از شجاعتش، از بلاغتش، از زهدش، از سابقه‏اش در اسلام، كه همه آنها كلمات الله ميباشند.

وَ لَوْ أَنَّمَا فِى الأرْضِ مِن شَجَرَةٍ أَقْلمٌ وَ الْبَحْرُ يَمُدُّهُ مِن بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ كَلِمتُ اللَهِ. (1) قُل لَوْ كَانَ الْبَحْرُ مِدَادًا لِكَلِمتِ رَبِّى لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَن تَنفَدَ كَلِمتُ رَبِّى. (2)

و عليهذا مناسب با مقام اينستكه تعرّض به ولادت او در اين ليله مباركه گردد. و ما فقط متعرّض يك شأن از شؤون ولادت امام سلام الله عليه مى‏شويم، و آن ولادتش در كعبه بنا بر اشهر روايات است. (3) و شايد غير اين روايات، از دسّ و تزوير نواصب باشد؛ آنانكه ميخواهند نور خورشيد را با دستهايشان بپوشانند.

ولادت او در كعبه داستانى است كه كتابها از آن سرشار است، و شعراء از قديم الايّام تا زمان اخير راجع به آن شعر سروده‏اند. و آخرين آنها عبد الباقى عمرىّ شاعر شهير است كه در ابتداى قصيده‏اش گويد:

أنتَ العلىُّ الّذى فوقَ العُلَى             رُفِعا ببَطنِ مكّةَ وَسْطَ البَيتِ قد وُضِعا

و اين منقبتى است كه كسى در تمام جهان اسلام با وى شركت ندارد.

چنين ذكر نموده‏اند كه: چون درد مخاض و زايمان بر مريم احاطه كرد، در هنگاميكه ميخواست عيسى عليه السّلام را بزايد، به بيت المقدس پناه آورد تا آنجا را محلّ و مأواى ولادت او قرار دهد؛ ندا رسيد: اى مريم، خارج شو! فَهذا بَيْتُ العِبادَةِ لا بَيْتُ الوِلادَةِ. امّا فاطمه بنت أسد چون در خود احساس درد زايمان نمود و در كعبه بود، درها بسته شد و قدرت بر خروج نداشت تا علىّ سلام الله عليه را زائيد.

و شايد در اين حادثه غريبه أسرار و رموزى باشد كه أجلّ و أجلاى آن اين باشد كه خداوند سبحانه ميگويد: اى كعبه، من به زودى تو را به وسيله اين متولّد شده در درون تو، از رجس و پليدى أوثان و بتها و از أنصاب و أزلام طاهر و پاك ميگردانم. و همينطور هم واقع شد، زيرا رسول خدا صلّى الله عليه وآله در سال فتح مكّه (عام الفتح) داخل كعبه شد در حاليكه بت‏ها بر ديوارهاى آن آويزان بودند، و هر قبيله‏اى از قبائل عرب بت مخصوصى داشت. پس علىّ عليه السّلام را بر شانه‏اش بالا برد، و على بر روى دوش رسول الله همه را خرد نموده و مى‏شكست و به روى زمين پرتاب مى‏كرد؛ و پيامبر خدا صلّى الله عليه و آله اين جمله را مى‏گفت: جَآءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبطِلُ إِنَّ الْبطِلَ كَانَ زَهُوقًا. (4)

و شافعى اين فضيلت را در ابياتى كه منسوب به اوست درباره علىّ به نظم در آورده، و در آخرش ميگويد:

و علىٌّ واضعٌ أقْدامَهُ             فِى محلٍّ وَضَعَ اللهُ يدَهْ‏

چرا كه پيامبر صلّى الله عليه وآله، از معراج كه سخن مى‏گفت مى‏فرمود: إنَّ اللَهَ عَزَّ شَأْنُهُ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفى حَتَّى أحْسَسْتُ بَرْدَها عَلَى كَبِدى.

و در ولادت علىّ عليه السّلام در كعبه، رمزى ديگر است كه شايد دقيقتر و عميقتر باشد، و آن اينستكه: حقيقت توجّه به سوى كعبه توجّه به اين نورى است كه در آن متولّد شده است. زيرا اگر فرض كنيم مقصود از توجّه به كعبه صِرف توجّه به اين ساختمان و اين سنگها باشد، اين نيز نوعى از پرستش اصنام و عبادت بتها است معاذ الله وليكن تناسب حكم ميكند كه بدن انسان كه خاك است متوجّه كعبه خاكى شود، و روح انسان كه جوهرى است مجرّد متوجّه به سوى آن نور مجرّد گردد؛ و هر جنسى به جنس خود ملحق مى‏شود: نور براى نور، و خاك براى خاك.

13. غاية المرام‏ ص 13 از كتاب امالى‏ شیخ طوسی.

14. فصول المهمه ص 12 و «غاية المرام‏» ص 13 از طريق عامه از كتاب «مناقب‏ ابن مغازلی نقل كرده است.

15. ينابيع المودة‏ ص 255.

 

_______________________________________________________________

 

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی