فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  پنجشنبه  9 فروردين 1403 - الخمیس  16 رمضان  1445 - Thers  28 Mar 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > وقایع روز غدیر و خطبه پیامبر اکرم

وقایع روز غدیر و خطبه پیامبر اکرم


_______________________________________________________________

هو العليم

مقاله پیش رو منتخبی است از فرمایشات حضرت علامه ایت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی

 در ارتباط با وقایع روز غدیر و خطبه پیامبر اکرم در این روز که در مجلد هفتم امام شناسی مکتوب داشته اند.

_______________________________________________________________

دانلود فایل پی دی اف دانلود پی دی اف موبایل

 

أعوذ باللـه من الشيطان الرجيم
بسم اللـه الرحمن الرحيم
وصلى اللـه على أشرف المرسلين محمّد
وعلى آله الطيّبين الطاهرين
واللعنة الدائمة على أعدائهم أجمعين

 

 

بحث و تحقيق در خطبه رسول خدا صلى الله عليه و آله در غدير خم

 

قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:

يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس و الله لا يهدى القوم الكافرين.[1]

«اى پيغمبر ما برسان به مردم آنچه را كه از طرف پروردگارت به تو نازل شده است! و اگر اين كار را انجام ندهى، اصلا رسالت پروردگارت را نرسانيده‏اى! و خداوند تو را از مردم حفظ مى‏كند، و خداوند گروه كافران را هدايت نمى‏كند»!

اشعار صاحب‌ بن‌ عبّاد در مدح‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌

موفق بن احمد خطيب خوارزم ابيات ذيل را از صاحب بن عباد نقل كرده است:

حب النبى و اهل البيت معتمدى         اذا الخطوب اساءت رايها فينا 1

ايابن عم رسول الله افضل من            ساد الانام و ساس الهاشميينا 2

يا قدوة الدين يا فرد الزمان اصخ          لمدح مولى يرى تفضيلكم دينا 3

هل مثل سبقك الاسلام لو عرفوا        و هذه الخصلة الغراء تلفينا 4

هل مثل علمك ان زلوا و ان وهنوا       و قد هديت كما اصبحت تهدينا 5

هل مثل جمعك للقرآن تعرفه             ظا و معنى و تاويلا و تبيينا 6

هل مثل حالك عند الطير تحضره         بدعوة نلتها دون المصلينا 7

هل مثل بذلك للعانى الاسير و للـ        طفل الصغير و قد اعطيت مسكينا 8

هل مثل صبرك اذ خانوا و اذ ختروا        حتى جرى ما جرى فى يوم صفينا 9

هل مثل فتواك اذ قالوا مجاهرة           لو لا على هلكنا فى فتاوينا 10

يا رب سهل زياراتى مشاهدهم           فان روحى تهوى ذلك الطينا 11

يا رب صير حياتى فى محبتهم            و محشرى معهم آمين آمينا[2] 12

1- «محبت پيغمبر و اهل بيت پيغمبر، اعتماد من است در هنگامى كه مشكلات و مهمات ناخوشايند زندگى، روى آورده، و درباره ما نظر خود را بد و دگرگون سازد، و با ما بناى ناسازگارى و سر كجروى گذارد.

2- اى پسر عموى رسول خدا كه افضل و اشرف كسانى هستى كه بر خلق سيادت و آقائى كرده‏اند، و افضل كسانى هستى كه سرپرستى و تدبير امور هاشميون را كرده‏اند!

3- اى اسوه و مقتداى دين! واى نادره دهر! گوش فراده و بشنو مديحه غلام خود را كه تفضيل شما را بر خلق خدا، دين و آئين خود مقرر داشته است!

4- آيا مثل و همانند سبقت تو در اسلام هست، اگر بدين نكته پى برند؟ و همين خصلت روشن و درخشان، ما را در مى‏يابد، و حفظ مى‏كند!

5- آيا مثل و همانند علم تو هست، در آن وقتى كه لغزش مى‏نمودند، و سست و بى‏ارزش مى‏شدند، و تو آنها را هدايت نمودى و به مسائل و مجهولاتشان دلالت كردى همچنانكه پيوسته ما را هدايت مى‏كنى و از علم خود بهره‏مند مى‏نمائى؟!

6- آيا مثل و همانند تو در جمع كردن قرآن هست، كه قرآن را از جهت لفظ و قرائت، و از جهت تفسير و معنى، و از جهت تاويل و بيان معانى باطنيه، و از جهت روشنگرى و تبيين آن بشناسى و بيان كنى!؟

7- آيا مثل و همانند حال تو هست در وقتى كه مرغ را از هوا خواندى و حاضر كردى، و ساير نمازگزاران نكردند؟!

8- آيا همانند اعطاء توبه اسير دربند كشيده شده رنج ديده، و به طفل خردسال، ديده شده، بعد از آنكه به مسكين عطا نمودى؟!

9 - آيا همانند صبر تو ديده شده، در وقتى كه خيانت كردند، و به اشد وجه مكر و خدعه نمودند، تا جائى كه در روز صفين واقع شد آنچه واقع شد؟!

10- آيا همانند فتواى تو ديده شده، در هنگامى كه آشكارا گفتند: اگر على نبود ما در فتاواى خود به هلاكت مى‏افتاديم؟!

11- اى پروردگار من! زيارت آن مشاهد و قبور شريف ايشان را بر من آسان گردان! زيرا كه روح من عشق آن گل و خاك را دارد!

12- «اى پروردگار من! زندگى مرا با محبت ايشان گردان! و حشر مرا در روز قيامت‏با آنها قرار بده! آمين، آمين‏».

نزول‌ جبرئيل‌ در غدير خمّ و توقّف‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با جميع حجاج بيت الله الحرام از مكه در روز چهاردهم خارج شد، و به طرف مدينه مى‏آمد، و ذكر شد كه فقط حجاج مدينه را كه با آنحضرت به حج آمده بودند مورخين يكصد و بيست هزار نفر و يا يكصد و بيست و چهار هزار شمرده‏اند، زيرا اين حج‏با اعلان قبلى صورت گرفت، و پيامبر حتى براى قرآء و اطراف خبر داده بودند كه رسول خدا عزم حج دارد، و هر كس متمكن است، عازم بيت الله شود.

فلهذا از مدينه غير از پير مردان زمين‏گير و مريضان، همه حج كردند و حتى تمام زن‏ها حج كردند، و شهر مدينه از جمعيت معتنابه خود تهى شده بود.

پيامبر اكرم راجع به توصيه به اهل بيت و لزوم رجوع به كتاب خدا و عترت چند بار خطبه خوانده بود، و زمينه را تا سر حد امكان براى اعلان عمومى ولايت امير المؤمنين عليه السلام مساعد مى‏نمود همين كه كاروان رسول خدا به غدير خم رسيد، كه نزديك جحفه[3] و آنجا محل انشعاب راه مدينه و راه مصر و راه شام است، باز

جبرائيل نازل شد:

يا ايها النبى بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس و الله لا يهدى القوم الكافرين.

و اين نزول در غدير خم در روز هيجدهم ذو الحجة بود به اتفاق جميع مورخين، گرچه در اينكه روز يكشنبه بوده و يا پنجشنبه به اختلاف سخن گفته‏اند.و طبق آنچه ما در مباحث گذشته آورديم، بايد در روز يكشنبه باشد.[4]

اينجا جبرائيل امر مى‏كند كه رسول خدا توقف كند، و على را به عنوان سيد و سالار و امام خلق معرفى نمايد، و آنچه از ولايت درباره على به پيامبر رسيده، و از طرف خدا تبليغ شده، به مردم ابلاغ نمايد، كه على، ولى و مولاى تمام خلايق است، و اطاعت از او براى جميع مردم واجب.

در اين حال بود كه قسمت مقدم كاروان و جمعيت‏حجاج به جحفه رسيده بودند، و قسمتى در عقب بوده، و هنوز به رسول الله نپيوسته بودند، پيامبر در غدير توقف فرمود، و دستور داد كه قسمت جلو كه به جحفه رسيده‏اند برگردند، و انتظار كشيد كه قسمت پشت‏سر نيز رسيدند، و همه را در آن مكان متوقف ساخت.و نيز دستور داد كه زير پنج درخت‏بزرگى را كه نزديك بهم بودند و از جنس سمر[5]بودند، جاروب زدند و پاك كردند، و امر فرمود كسى در اين ناحيه‏اى كه زير پنج درخت است نزول نكند و ننشيند.

چون همه حجاج از جلو و عقب رسيدند، و همگى با جماعت رسول الله در آن مكان مجتمع گشتند، و زير درخت‏ها پاك و پاكيزه شد، و اينك موقع نماز ظهر رسيده بود، پيامبر به زير درخت‏ها تشريف آورد، و امر فرمود مردم آمدند، و نماز ظهر را با رسول خدا بجاى آوردند.و آن روز بسيار گرم بود به طورى كه مردمى كه در آن صحرا حاضر شدند، از شدت گرماى آفتاب تابيده بر روى زمين و بر روى ‏ريگ‏هاى داغ شده، مقدارى از رداى خود را در زير پاها مى‏انداختند، و بر روى آن مى‏نشستند، و مقدارى از آن را بر سرشان مى‏افكندند.

و براى رسول خدا صلى الله عليه و آله، سايبانى درست كردند، بدين طور كه پارچه‏اى را بر روى يكى از آن درختان سمره افكندند تا مظله‏اى درست‏شد. و از جمع كردن جهازهاى شتران و انباشتن به روى هم در زير آن سايبان منبرى ترتيب دادند.

خطبة‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در غدير خمّ

چون رسول خدا صلى الله عليه و آله از نماز ظهر فارغ شد، بر آن منبر جهازى بالا رفت و در حاليكه در وسط جمعيت قرار گرفته بود صداى خود را به خواندن خطبه بلند كرد و به طورى بلند خطبه مى‏خواند كه صدايش را به همه جمعيت مى‏رساند، و چنين ايراد خطبه كرد:

الحمد لله، و نستعينه، و نؤمن به، و نتوكل عليه، و نعوذ بالله من شرور انفسنا، و من سيئات اعمالنا، الذى لا هادى لمن ضل، و لا مضل لمن هدى.و اشهد ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله.

اما بعد: ايها الناس! قد نبانى اللطيف الخبير انه لم يعمر نبى الا مثل نصف عمر الذى قبله! و انى او شك ان ادعى فاجبت! و انى مسؤول، و انتم مسؤولون: فماذا انتم قائلون؟!

قالوا: نشهد انك قد بلغت و نصحت وجهدت! فجزاك الله خيرا!

قال: الستم تشهدون ان لا اله الا الله، و ان محمدا عبده و رسوله، و ان جنته حق، و ناره حق، و ان الموت حق، و ان الساعة آتية لا ريب فيها، و ان الله يبعث من فى القبور؟!

قالوا: بلى! نشهد بذلك!

قال: اللهم اشهد!

ثم قال: ايها الناس! الا تسمعون؟!

قالوا: نعم!

قال: فانى فرط على الحوض، و انتم واردون على الحوض! و ان عرضه ما بين صنعاء و بصرى، فيه اقداح عدد النجوم من فضة.فانظروا كيف تخلفونى فى الثقلين؟!

فنادى مناد: و ما الثقلان يا رسول الله؟!

قال: الثقل الاكبر كتاب الله، طرف بيد الله عز و جل، و طرف بايديكم، فتمسكوا به لا تضلوا! و الآخر الاصغر عترتى، و ان اللطيف الخبير نبانى انهما لن يتفرقا حتى يردا على الحوض! فسالت ذلك لهما ربى، فلا تقدموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهما فتهلكوا!

ثم اخذ بيد على فرفعها حتى رئى بياض آباطهما و عرفه القوم اجمعون.

فقال: ايها الناس من اولى الناس بالمؤمنين من انفسهم؟!

قالوا: الله و رسوله اعلم!

قال: ان الله مولاى، و انا مولى المؤمنين، و انا اولى بهم من انفسهم! فمن كنت مولاه فعلى مولاه.يقولها ثلاث مرات، و فى لفظ احمد امام الحنابلة: اربع مرات.[6]

ثم قال: اللهم وال من والاه! و عاد من عاداه! و احب من احبه! و ابغض من ابغضه! و انصر من نصره! و اخذل من خذله! و ادر الحق معه حيث دار! الا فليبلغ الشاهد الغائب!

ثم لم يتفرقوا حتى نزل امين وحى الله بقوله:

«اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا»[7] الآية.

فقال رسول الله صلى الله عليه و آله: الله اكبر على اكمال الدين و اتمام النعمة و رضى الرب برسالتى و الولاية لعلى من بعدى. ثم طفق القوم يهنئون امير المؤمنين صلوات الله عليه.و ممن هناه فى مقدم الصحابة: الشيخان: ابو بكر و عمر، كل يقول: بخ بخ لك يابن ابيطالب اصبحت و امسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة!

و قال ابن عباس: وجبت فى اعناق القوم.فقال حسان: ائذن لى يا رسول الله ان اقول فى على ابياتا تسمعهن! فقال: قل على بركة الله!

فقام حسان فقال: يا معشر مشيخة قريش اتبعها قولى بشهادة من رسول الله فى الولاية ماضية.ثم قال:

 يناديهم يوم الغدير نبيهم            بخم فاسمع بالرسول مناديا[8]1

                       و قد جاءه جبريل عن امر ربه      بانك معصوم فلا تك وانيا 2

 و بلغهم ما انزل الله ربهم          اليك و لا تخش هناك الاعاديا 3

فقام به اذ ذاك رافع كفه         بكف على معلن الصوت عاليا 4

فقال: فمن مولاكم و وليكم     فقالوا و لم يبدوا هناك تعاميا 5

الهك مولانا و انت ولينا         و لن تجدن فينالك اليوم عاصيا 6

فقال له: قم يا على فاننى         رضيتك من بعدى اماما و هاديا 7

فمن كنت مولاه فهذا وليه         فكونوا له انصار صدق مواليا 8

هناك دعا اللهم وال وليه         و كن للذى عادى عليا معاديا 9

فيا رب انصر ناصريه لنصرهم         امام هدى كالبد ريجلو الدياجيا[9]10

«حمد و ستايش مختص ذات خداوند است، و ما به او ايمان داريم، و توكل بر او مى‏نمائيم، و پناه مى‏بريم به خداوند از شرور نفس‏هاى خودمان، و از زشتى‏هاى كردارمان، آنچنان خداوندى كه اگر كسى گمراه شود، راهنماى او نخواهد بود، و اگر كسى را هدايت نمايد، ديگر گمراه كننده‏اى نخواهد داشت، و شهادت مى‏دهم كه معبودى جز خداوند نيست، و اينكه محمد بنده او و فرستاده اوست.

اما بعد، اى مردم! خداوند لطيف و خبير چنين به من آگاهانيده است كه: مقدار عمر هر پيغمبرى به قدر نصف عمر پيغمبرى است كه قبل از او آمده است [10]، و نزديك است كه مرا براى ارتحال به سوى خدا بخوانند و من اجابت كنم، و من در پيشگاه خداوند مورد سؤال و پرسش واقع مى‏شوم، و شما نيز مورد پرسش قرار مى‏گيريد! بنابراين در موقف قيامت در پيشگاه پروردگار چه خواهيد گفت؟!

مردم گفتند: ما در پيشگاه خداوندى، گواهى مى‏دهيم كه حقا تو رسالات‏ خدا را ابلاغ كردى، و امت را نصيحت نمودى! و جديت و كوشش كردى! پس خداوند تو را پاداش خير دهد!

پيغمبر فرمود: آيا شما اينطور نيستيد كه شهادت دهيد كه: معبودى جز خداوند نيست! و محمد بنده او و فرستاده اوست! و اينكه بهشت‏خدا حق است! و جهنمش حق است! و مرگ حق است! و اينكه ساعت قيامت‏بدون شك مى‏رسد! و خداوند مردگان را از ميان قبرها برمى‏انگيزد؟!

همه گفتند: آرى! ما بدين مطالب گواهى مى‏دهيم!

پيغمبر عرض كرد: بار پروردگارا شاهد باش!

و سپس فرمود: اى مردم! آيا نمى‏شنويد؟!

گفتند: آرى! پيغمبر فرمود: من در اين راه خدا و قيامت، جلودار هستم، و پيشاپيش حركت مى‏كنم، و شما بعدا مى‏رسيد، و در كنار حوض كوثر بر من وارد خواهيد شد! حوضى كه مساحتش به اندازه فاصله صنعاء يمن و بصرى در شام است! در آن براى آب برداشتن قدح‏هائى است‏به اندازه تعداد ستارگان آسمان.و آن ظرف‏ها از نقره است! پس ملاحظه كنيد و نظر نمائيد كه: چگونه جانشينى و خلافت مرا در دو چيز نفيس و گرانبها كه از خود به يادگار مى‏گذارم رعايت مى‏كنيد، و چگونه مرا در آن دو نگاه مى‏داريد؟!

يك نفر از ميان آن مردم ندا كرد: اى پيغمبر خدا! مراد شما از دو چيز نفيس و گرانبها چيست؟!

فرمود: متاع نفيس بزرگتر: كتاب خداست، كه يك طرف آن به دست‏خداوند عز و جل است، و يك طرف ديگر آن به دست‏هاى شماست! پس بدان تمسك كنيد و محكم بگيريد كه گمراه نشويد!

و متاع نفيس كوچكتر: عترت من است، و خداوند لطيف و خبير مرا آگاه كرده است كه: اين دو متاع نفيس هيچگاه از يكديگر جدا نمى‏شوند، تا در حوض كوثر بر من وارد شوند.و من اين عدم افتراق و جدائى را براى آن دو از پروردگارم تقاضا نموده‏ام! اى مردم از اين دو چيز جلو نيفتيد كه هلاك مى‏شويد! و درباره آنها كوتاه نباشيد كه هلاك مى‏شويد!

سپس دست على را گرفت و بلند كرد، به طورى كه سپيدى زير بغل هر دوى آنهاديده شد، و تمام مردم على را ديدند و شناختند.

پس از آن فرمود: اى مردم ولايت چه كسى از مؤمنين نسبت‏به خود مؤمنين بيشتر است؟!

گفتند: خداوند و پيغمبر او بهتر مى‏دانند!

فرمود: خداوند مولاى من است، و من مولاى مؤمنان هستم، و من از جان مؤمنان به خود مؤمنان ولايتم بيشتر است! پس بدانيد كه: من كنت مولاه فعلى مولاه هر كس كه من مولاى او هستم، على مولاى اوست.سه بار رسول خدا اين جمله را تكرار كرد.و در عبارت احمد حنبل كه رئيس حنبلى‏هاست آمده است كه: رسول خدا چهار بار اين جمله را تكرار نمود.

و سپس فرمود: اللهم وال من والاه! و عاد من عاداه! و احب من احبه! و ابغض من ابغضه! و انصر من نصره! و اخذل من خذله! و ادر الحق معه حيث دار!

«پروردگارا تو ولى و مولاى كسى باش كه ولايت على را گرفته است! و دشمن بدار كسى را كه او را دشمن دارد! و دوست‏بدار كسى را كه او را دوست دارد! و مبغوض بدار كسى را كه او را مبغوض دارد! و يارى كن كسى را كه على را يارى كند! و ذليل و خوار كن كسى را كه على را مخذول بنمايد! و پروردگارا! حق را با على به حركت و گردش درآور، آنجا كه على مى‏گردد و حركت مى‏كند!» آگاه باشيد كه بايد اين مطالب را حاضران به غائبان برسانند.

و هنوز مردم متفرق نشده بودند كه امين وحى خدا جبرئيل نازل شد، و اين آيه را آورد:

اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.

خدا فرمود: «من امروز دين شما را براى شما كامل كردم، و نعمت‏خودم را بر شما تمام نمودم، و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد».

در اينحال رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: الله اكبر بر اكمال دين خدا، و بر اتمام نعمت‏خدا، و بر رضايت پروردگار به رسالت من، و به ولايت على بعد از من.

و پس از اين جريان، شروع كردند آن قوم و جمعيت‏ به تهنيت و مباركباد امير المؤمنين - صلوات الله عليه - و از زمره كسانى كه در پيشاپيش اصحاب رسول خدا به امير المؤمنين تهنيت گفتند، ابوبكر و عمر بودند، كه هر يك از آنها گفتند: بخ بخ لك يابن ابيطالب! اصبحت و امسيت مولاى و مولى كل مؤمن و مؤمنة «به به بر تو! آفرين بر تو باد! اى پسر ابوطالب! صبح كردى و شام كردى در حالى كه آقا و مولاى من، و آقا و مولاى هر مرد مؤمن و هر زن مؤمنه‏اى هستى‏»!

ابن عباس گفت: سوگند به خدا كه تعهد بر ولايت امير المؤمنين عليه السلام بر نفس‏ها و عهده‏هاى قوم ثابت و برقرار شد، و همه گردنگير شدند.

در اين حال حسان بن ثابت گفت: اى رسول خدا به من اجازه دهيد كه درباره على ابياتى از شعر را انشاء كنم كه اين قوم آن ابيات را بشنوند! (و يا شما آن را استماع فرمائيد).

حضرت رسول الله فرمودند: بگو با استمداد از بركات خدا!

حسان برخاست، و سپس گفت: اى بزرگان، و اى شيوخ قريش! من پس از آنكه شهادت مى‏دهم كه گفتار رسول خدا درباره ولايت على نافذ و مورد قبول است، گفتار خود را بدين ابيات دنبال مى‏كنم:

1- در روز غدير خم، پيغمبر اين قوم و جمعيت، اين قوم را ندا مى‏كند، و چقدر نداى اين پيغمبر كه منادى است‏شنوا كننده و فهماننده است.

2- در حالى كه جبرائيل به امر پروردگارش آمده بود، و چنين اعلام كرده بود كه تو در عصمت و مصونيت‏خدا هستى پس در بيان و ابلاغ اين امر سستى مكن!

3- و برسان و تبليغ كن به مردم آنچه را كه از طرف پروردگارشان به تو نازل شده است، و در آنجا از دشمنى و عداوت دشمنان مترس، و هراس نداشته باش!

4- پس پيغمبر، على را بپا داشت، و در آن هنگام با دست‏خود دست على را گرفته و بلند كرده بود، و با صداى بلند اعلان نموده و نشان مى‏داد.

5- پس رسول خدا فرمود: اى مردم مولا و ولى شما كيست؟! و آن قوم بدون آنكه تجاهلى كرده باشند گفتند:

6- خداى تو مولاى ماست! و تو ولى ما هستى! و امروز در ميان ما هيچكس را مخالف خود كه از فرمان تو سرپيچى كند نمى‏يابى!

7- در اين حال پيامبر به على فرمود: برخيز اى على! من راضى هستم و خوشايند دارم كه تو پس از من امام و هادى امت‏باشى.

8- پس اى مردم! هر كس كه من مولاى او هستم، اينك على ولى اوست! و شما مردم ياران صديق و مواليان راستين او در هر حال بوده باشيد!

9- در آنجاست كه پيامبر دعا كرد: بار پروردگار من! تو ولايت كسى را داشته باش كه او ولايت على را دارد! و نسبت‏به كسى كه با على خصومت ورزد، دشمن باش.

10- اى پروردگار من! تو يارى كن كسانى را كه على را يارى مى‏كنند به جهت‏يارى كردنشان.على آن پيشواى هدايت است كه همچون ماه شب چهاردهم ظلمت‏ها را مى‏شكافد، و تاريكى‏ها را نور مى‏بخشد».

چون حسان اين اشعار را انشاد كرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله به او فرمودند: يا حسان لا تزال مؤيدا بروح القدس ما نصرتنا بلسانك.[11] «اى حسان تو پيوسته از طرف روح القدس تاييد مى‏شوى، تا هنگامى كه ما را با زبانت‏يارى كنى‏»!

خطبة‌ ديگر رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در غدير خمّ

احمد بن ابى يعقوب ابن واضح كاتب عباسى، معروف به يعقوبى مى‏گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله شبانه از مكه به سمت مدينه رهسپار شد و به محلى در نزديكى جحفه رسيد كه به آن غدير خم مى‏گويند، و اين در وقتى بود كه هجده شب از ماه ذو الحجه گذشته بود: و قام خطيبا و اخذ بيد على بن ابى طالب فقال: الست اولى بالمؤمنين من انفسهم؟ قالوا: بلى يا رسول الله.قال: فمن كنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه.ثم قال ايها الناس! انى فرطكم و انتم واردى على الحوض، و انى سائلكم حين تردون على عن الثقلين، فانظروا كيف تخلفونى فيهما.و قالوا: و ما الثقلان يا رسول الله؟؟! قال: الثقل الاكبر كتاب الله سبب طرفه بيد الله و طرف بايديكم، فاستمسكوا به و لا تضلوا و لا تبدلوا، و عترتى اهل بيتى.[12]

پيغمبر به خطبه برخاست و دست على بن ابيطالب را گرفت و گفت: آيا من به مؤمنان سزاوارتر به آنها از آنها نيستم؟! گفتند: آرى اى رسول خدا.

گفت: بنابر اين هر كس كه من به او از او سزاوارتر هستم، على به او از او سزاوارتر است.

بار پروردگارا تو ولايت كسى را به عهده بگير كه او ولايت على را به عهده گرفته است، و دشمن بدار كسى را كه على را دشمن بدارد. و سپس گفت: اى مردم من پيشرو و جلو رونده شما هستم و شما وارد شوندگان بر من هستيد در كنار حوض كوثر، و من از دو چيز نفيس و پر قيمت در آن وقتى كه بر من در كنار حوض كوثر وارد مى‏شويد از شما بازپرسى خواهم نمود.حال بينديشيد كه چگونه حق مرا و خود مرا در آن دو چيز نفيس، بعد از مرگ من رعايت مى‏كنيد! گفتند: اى رسول خدا! آن دو چيز نفيس و گرانقدر كدام است؟

رسول خدا گفت: آن چيز نفيس بزرگتر كتاب خداست كه سبب و وسيله‏اى است كه يك طرفش به دست‏خداست و يك طرفش به دست‏شماست! آنرا محكم بگيريد و آنرا گم نكنيد و به غير آن تبديل نكنيد! و آن چيز نفيس ديگر، عترت من است كه اهل بيت من است‏».

تبريك‌ اصحاب‌ و همسران‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌

طبرى در كتاب «ولايت‏» از زيد بن ارقم نقل مى‏كند كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در آخر خطبه گفتند: اى مردم بگوئيد: ما بر ولايت على بن ابيطالب از جانب ارواح خود به تو عهد و پيمان داديم، و از طرف زبان‏هاى خود ميثاق استوار نموديم، و با دست‏هاى خود مصافحه و مصافقه كرديم، كه اين ولايت را به اولاد خود برسانيم، و به آنها ادا كنيم، و به اهل و قوم خود ابلاغ كنيم، و ما از اين امر بدلى نمى‏جوئيم و نمى‏پذيريم، و تو اى پيامبر خدا بر ما گواهى! و خداوند بر شهادت ما كافى است كه گواه بوده باشد.

اى مردم اين را كه گفتم بگوئيد، و بر على به امرة المؤمنين يعنى امير مؤمنان سلام كنيد! و بگوئيد:

الحمد لله الذى هدانا لهذا و ما كنا لنهتدى لو لا ان هدانا الله.[13] چون خداوند از هر صدا و سخنى مطلع است، و بر هر جان و نفس خيانتكار، عليم و خبير است، و بدانيد كه:

فمن نكث فانما ينكث على نفسه و من اوفى بما عاهد عليه الله فسيؤتيه اجرا عظيما.[14] بگوئيد آنچه را كه خدا را از شما راضى كند، فان تكفروا فان الله غنى عنكم.[15]

زيد بن ارقم گويد: در اين حال مردم مبادرت كردند به گفتن سمعنا و اطعنا على امر الله و رسوله بقلوبنا.[16] «ما گوش مى‏دهيم و امر خدا و رسول خدا را به جان و دل مى‏پذيريم‏».

رسول خدا در خيمه مختص خود نشستند، و امر كردند: امير المؤمنين در خيمه ديگرى بنشينند، و امر نمودند كه طبقات مختلف مردم در آن خيمه روند و به على - بن ابيطالب در آن خيمه تهنيت گويند.

و چون تمام مردم از تهنيت‏به امير المؤمنين فارغ شدند، رسول خدا امر كرد تا امهات المؤمنين و زنهاى خودش براى تهنيت‏به خيمه على بروند، و تهنيت گويند، زن‏ها رفتند، و تهنيت گفتند.

و از جمله صحابه كه تهنيت گفت عمر بن خطاب بود كه گفت: هنيئا لك يابن ابى طالب! اصبحت مولاى و مولى جميع المؤمنين و المؤمنات.[17]

مردم فوج فوج مى‏آمدند و با على بن ابيطالب عليه السلام به عنوان امير مؤمنان بيعت مى‏كردند، و با لفظ السلام عليك يا امير المؤمنين تهنيت مى‏گفتند، و دست‏بيعت مى‏دادند - به طورى كه كف دست راست آنها بر كف دست راست آنحضرت قرار مى‏گرفت -.

در كتاب «مناقب على بن ابيطالب‏» خليلى طبرى آورده است كه: اولين كسانى كه بيعت و مصافقه كردند ابوبكر و عمر و طلحة و زبير بودند، و سپس ‏بقيه مهاجرين و بقيه اصناف مردم بر حسب طبقات آنها و مقدار منزلت آنها، تا آنكه نماز ظهر و عصر را در وقت واحد خواندند، و همين طور بيعت مردم ادامه داشت تا مغرب و عشاء را نيز در وقت واحد خواندند، و باز همين طور فوج فوج از مردم براى بيعت مى‏آمدند، و تا ثلث از شب گذشته بيعت و تهنيت مردم ادامه داشت.

و هر وقتى كه جماعتى و فوجى مى‏آمدند، و با رسول خدا بر ولايت على بعد از فوج ديگرى بيعت مى‏كردند و دست مى‏دادند رسول خدا مى‏فرمود: الحمد لله الذى فضلنا على جميع العالمين«سپاس خداوند راست كه ما را بر تمامى اهل عالم برترى و فضيلت‏بخشيد».و از اينجا مصافحه و مصافقه سنت‏شد، و رسم شد، و حتى اين سنت را كسانى كه اهليت ولايت و بيعت و مصافحه نداشتند، نيز اعمال كردند.[18]

ابو سعيد خدرى گويد: به خدا سوگند كه هنوز ما از زمين غدير حركت نكرده بوديم كه اين آيه نازل شد: اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم و اخشون اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكم الاسلام دينا.[19]

«امروز است كه به واسطه ولايت، مردم كافر از دستبرد به دين شما مايوس شدند، پس بنابر اين از آنها نترسيد! و از من بترسيد! امروز است كه من دين شما را براى شما كامل كردم، و نعمتم را براى شما تمام نمودم، و راضى شدم كه دين اسلام دين شما باشد»!

 

1 ـ آيۀ 67، از سورۀ مائده‌: پنجمين‌ سوره‌ از قرآن‌ كريم‌.

2 ـ «مناقب‌ خوارزمي‌» طبع‌ نجف‌، فصل‌ 7، ص‌ 55 و ص‌ 56.

3 ـ جُحْفَه‌ : قريۀ بزرگي‌ بوده‌ است‌ كه‌ در راه‌ مكّه‌ به‌ فاصلۀ چهار مرحله‌ بوده‌ است‌. اين‌ قريه‌ داراي‌ منبر بوده‌ است‌ (مسجد و نماز جمعه‌ و خطبه‌ در آن‌ اقامه‌ مي‌شده‌ است‌). نام‌ اوّلي‌ آن‌ مَهْيَعة‌ بوده‌ و چون‌ سيل‌ آنجا را خراب‌ كرده‌ جُحْفَه‌ گويند. لانَّ السَّيْلَ أجْحَفَهَا . از جحفه‌ تا ساحل‌ دريا شش‌ ميل‌ فاصله‌ دارد (مراصد الاطّلاع‌ ج‌ 1 ص‌ 315). و غدير ، بركه‌ و آبگير است‌ كه‌ در ايّام‌ ريزش‌ باران‌، از آب‌ پر مي‌شود؛ و رفته‌ رفته‌ آبش‌ كم‌ شده‌، و درتابستان‌ و شدّت‌ حرارت‌ هوا به‌ كلّي‌ از بين‌ مي‌رود. و خُمّ ، يا اسم‌ مردي‌ است‌، و يا اسم‌ نيزار و درختزار است‌ كه‌ در باتلاقها و يا مَصَبّ رود و ريزش‌ آب‌ پيدا مي‌شود. و در زبان‌ عرب‌ به‌ آن‌ غَيْضَة‌ گويند. و يا اسم‌ محلّي‌ است‌ كه‌ در آن‌ چشمه‌ مي‌ريزد؛ و يا اسم‌ چاهي‌ است‌ كه‌ نزديك‌ جدول‌ آب‌ حفر كرده‌اند؛ و آن‌ چاه‌ را مُرَّة‌ بن‌ كَعْب‌ حفر كرده‌ است‌. و به‌ اين‌ خمّ نسبت‌ داده‌ مي‌شود غدير خمّ، و آن‌ بين‌ مكّه‌ و مدينه‌ در سه‌ ميلي‌ و يا در دو ميلي‌ جُحْفه‌ واقع‌ است‌؛ و در آنجا مسجدي‌ براي‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ است‌. (مراصد الاطّلاع‌ ج‌ 1، ص‌ 482).

4 ـ «حبيب‌ السير» ج‌ 1، جزء سوّم‌، ص‌ 410

5 ـ سَمُر درختي‌ است‌ از گروه‌ درخت‌ عَضزاه‌؛ كه‌ در اين‌ گروه‌ از اين‌ درخت‌ محكمتر و چوبش‌ مرغوبتر نيست‌. واحد آن‌ سَمُرَة‌ و جمع‌ آن‌ سَمُرَات‌ آيد.

6 ـ ابن‌ كثير دمشقي‌ در تاريخ‌ «البداية‌ و النّهاية‌» گويد: نسائي‌ در «سنن‌» خود از محمّد بن‌ مُثَنّي‌، از يحيي‌ بن‌ حمّاد، از أبومعاوية‌، از أعمش‌، از حبيب‌ بن‌ أي‌ ثابت‌، از أبوطفيل‌، از زيد بن‌ أرقم‌ آورده‌ است‌ كه‌ او گفته‌ است‌:لَمّا رجع‌ رسول‌ الله‌ من‌ حجّة‌ الوداع‌ و نزل‌ غدير خمّ أمر بِدَوحاتٍ فَقُمِمْنَ ثم‌ قال‌: كَأنّي‌ قد دُعِيتُ فَأجِتْتُ إنّي‌ قد تركت‌ فيكم‌ الثّقلين‌: كتابَ الله‌ و عترتي‌ أهل‌ بيتي‌. فانظروا كيف‌ تَخْلُفوني‌ فيهما فإنَّهما لن‌ يفترقا حتّي‌ يردا عَلَيَّ الحوضَ. ثمّ قال‌: الله‌ مولاي‌ و أنا وليُّ كلِّ مؤمن‌. ثمّ أخذ بيد عليٍّ فقال‌: من‌ كنتُ مولاهُ فَهَذا وَليّهُ، اللَّهُمَّ وَالِ مَن‌ والاهُ و عَادِ مَن‌ عاداهُ. فقلت‌ لزيد: سمعت‌ من‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌؟ فقال‌: مَا كان‌ في‌ الدَّوحات‌ أحد إلاّ رآه‌ بعيينه‌ و سمعه‌ بِاُذُنيه‌. نسائي‌ متفرد است‌ به‌ اين‌ روايت‌ از اين‌ وجه‌. و شيخ‌ ما أبو عبدالله‌ ذهبي‌ گفته‌ است‌: اين‌ حديث‌، صحيح‌ است‌.

7 ـ آية‌ 3، از سورة‌ 5: مائده‌.

8 ـ «الغدير» ج‌ 1، ص‌ 10 و ص‌ 11؛ و «حبيب‌ السّير» ج‌ 1، جزء سوّم‌، ص‌ 410 و ص‌ 411؛ و «روضة‌ الصّفاء» ج‌ 2، حجة‌ الوداع‌. و ابن‌ كثير در «البداية‌ والنّهاية‌» ج‌ 5، ص‌ 209 و ص‌ 210 اين‌ حديث‌ را مختصراً از بَرَاء بن‌ عازب‌ با تصريح‌ به من‌ كُنتُ مَولاه‌ فعليٌ مولاه‌ و تهنيت‌ عمر بن‌ خطّاب‌ به‌ هنيئاً لك‌ أصبحتُ و أمسيتَ آورده‌ است‌.

و در «مناقب‌» ابن‌ مغازلي‌، از ص‌ 16 تا ص‌ 18 مفصّلاً آورده‌ است‌، و همچنين‌ در «الصواعق‌ المحرقة‌» ص‌ 25 و در «فرائد السمطين‌» ج‌ 1، در سمط‌ نهم‌، ص‌ 64 و ص‌ 65، دو حديث‌ در تحت‌ شمارة‌ 30 و 31 آورده‌ است‌. و در «بحار الانوار» ج‌ 9، ص‌ 199 و ص‌ 200 از «أمالي‌ شيخ‌» آورده‌ است‌.

9 ـ «الغدير» ج‌ 2، ص‌ 39 از محقّق‌ فيض‌ كاشاني‌ در «علم‌ اليقين‌»؛ و از كتاب‌ سليم‌ بن‌ قيس‌ الهلالي‌. و نير قريب‌ به‌ همين‌ مضمون‌ را در ج‌ 1، «الغدير» ص‌ 214 تا ص‌ 216 از أبوجعفر محمّد بن‌ جرير طبري‌ در كتاب‌ «ولايت‌» در طرق‌ حديث‌ غدير آورده‌ است‌.

و نيز در «إعلام‌ الوري‌ بأعلام‌ الهدي‌» شيخ‌ طبرسي‌ از ص‌ 138 تا ص‌ 140 آورده‌ است‌. و در «فرائد السمطين‌»، ج‌ 1، ص‌ 74 و ص‌ 75. و «غاية‌ المرام‌» قسمت‌ أوّل‌ ص‌ 87 حديث‌ شمارة‌ هفتاد و يكم‌ و شمارة‌ هفتاد و دوّم‌ از حَمُّوئي‌. و «روضة‌ الصفا» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 2، واقعة‌ غدير در تتمّة‌ داستان‌ حجّة‌ الوداع‌؛ و «حبيب‌ السير» طبع‌ حيدري‌، ج‌ 1، ص‌ 411؛ و «كتاب‌ سُليم‌ بن‌ قَيس‌ هلاليّ» ص‌ 228 و ص‌ 229، و مجلسي‌ در «بحار الانوار» طبع‌ كمپاني‌، ج‌ 9، ص‌ 222، از كتاب‌ سليم‌ بن‌ قيس‌؛ و «مجالس‌ المؤمنين‌»؛ مجلس‌ اوّل‌، ص‌ 21.

10 ـ اين‌ عبارت‌ را كه‌ إِنَّهُ لَم‌ يَعْمَر نَبيُّ إلاّ مثلَ نصفِ عُمْرِ الَّذي‌ قبلَه‌ روات‌ عامّه‌ در كتب‌ خود روايت‌ كرده‌اند، و اين‌ حقير به‌ روايتي‌ كه‌ راويان‌ آن‌ از شيعه‌ باشند برخورد نكرده‌ام‌. و بر هر تقدير بايد معناي‌ اين‌ نحوه‌ تعبير را دانست‌. زيرا كه‌ معلوم‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ شصت‌ و سه‌ سال‌ عمر كرده‌اند. و پيغمبر قبل‌ از ايشان‌، حضرت‌ عيسي‌ بن‌ مريم‌ علي‌ نبيّنا و آله‌ و عليه‌ السّلام‌ چهل‌ سال‌ عمر كرده‌ است‌. فعليهذا نمي‌توانيم‌ تمام‌ شصت‌ و سه‌ سال‌ است‌؛ و پس‌ از كسر سه‌ سال‌ دورة‌ دعوت‌ مخفيانه‌ و عدم‌ امر به‌ تبليغ‌ عَلَني‌ و آشكارا كه‌ بسياري‌ همان‌ زمان‌ را كه‌ بيست‌ سال‌ است‌ دورة‌ رسالت‌ آن‌ حضرت‌ پنداشته‌اند؛ نصف‌ مقدار چهل‌ سال‌ مي‌شود كه‌ رسالت‌ حضرت‌ مسيح‌ بوده‌ است‌؛ زيرا كه‌ نبوّت‌ مسيح‌ طبق‌ آية‌ كريمة‌ 29 و 30 از سورة‌ 19: مريم‌: فَأَشَارَتْ إِلَيْهِ قَالُوا كَيْفَ نُكَلِّمْ مَن‌ كَانَ فِي‌ الْمَهْدِ صِبيًّاً ـ قَالَ إنِّي‌ عَبْدُ اللَهِ أَتَانِي‌ الْكِتَـٰبِ وَ جَعَلَنِي‌ نَبِيًّااز دوران‌ گاهواره‌ و بَدو زمان‌ ولادت‌ او بوده‌ است‌.

11 ـ «تفسير أبوالفتوح‌ رازي‌» طبع‌ مظفّري‌، ج‌ 2، ص‌ 193.

12 ـ «تاريخ‌ يعقوبي‌» طبع‌ بيروت‌ سنة‌ 1379: ج‌ 2، ص‌ 112.

13 ـ آية‌ 43، از سورة‌ 7: اعراف‌: «حمد و ستايش‌ اختصاص‌ به‌ خداوند دارد كه‌ ما را بدين‌ مطلب‌ هدايت‌ كرد؛ و اگر هدايت‌ خداوند نبود، ما بدين‌ مرحله‌ هدايت‌ نمي‌يافتيم‌».

14 ـ آية‌ 10، از سورة‌ 48: فتح‌: «پس‌ كسي‌ كه‌ پيمان‌ بشكند او بر عليه‌ نفس‌ خودش‌ پيمان‌ شكسته‌ است‌. و هر كس‌ به‌ آنچه‌ با خدا عهد بسته‌ وفا كند پس‌ خداوند بزودي‌ اجر بزرگي‌ به‌ او خواهد داد».

15ـ آية‌ 7، از سورة‌ 39 5 زُمر: «پس‌ اگر كافر شويد خداوند از شما بي‌نياز است‌». و در قرآن‌ إِن‌ تَكْفُرِوا وارد است‌.

16 ـ «الغدير» ج‌ 1، ص‌ 270 از محمّد بن‌ جرير طبري‌ در كتاب‌ «الولاية‌». و از احمد بن‌ محمّد طبري‌ خليلي‌ در كتاب‌ «مناقب‌ عليّ بن‌ أبيطالب‌» تأليف‌ سنة‌ 411 در قاهره‌.

17 ـ «روضة‌ الصّفا»، طبع‌ سنگي‌ جلد دوّم‌، واقعة‌ حجّة‌ الوداع‌؛ و «حبيب‌ السير» ج‌ 1، جزء سوّم‌ ص‌ 411؛ و «الغدير» ج‌ 1، ص‌ 271 از مولوي‌ وليّ الله‌ لِكهنوي‌ در كتاب‌ «مرآة‌ المؤمنين‌».

18 ـ «الغدير» ج‌ 1، ص‌ 270 و ص‌ 271؛ و نيز همين‌ مطلب‌ را از كتاب‌ «النشر والطّي‌» آورده‌ است‌. و ذيل‌ روايت‌ وارده‌ در «احتجاج‌» ج‌ 1، ص‌ 84.

19 ـ «تفسير أبوالفتوح‌» ط‌ مظفّري‌، ج‌ 2، ص‌ 193 و ص‌ 194.

 

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی