گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
مقالات > اعتقادات > معاد شناسي > معاد شناسي جلد 3
 معادشناسي- جلد سوم- قسمت هفتم: ارواح مومنين، نزول ارواح به دنيا، عمل خير بازماندگان، زيارت اهل قبور، محل ارواح مومنين و كفار

 

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم‌

بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحـيم‌

الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و الصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي‌ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ وءَالِهِ الطّاهِرينَ

و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي‌ أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الآنَ إلَي‌ قيامِ يَوْمِ الدّينِ

و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم‌[185]

 

قال‌ اللهُ الحكيمُ في‌ كتابِه‌ الكريم‌:

وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي‌ اللَهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ و وَالْمُؤْمِنُونَ وَ سَتُرَدُّونَ إِلَي‌' عَـٰلِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَـٰدَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ.

(آيۀ يكصد و پنجم‌، از سورۀ توبه‌: نهمين‌ سوره‌ از قرآن‌ كريم‌)

«و بگو كه‌: عمل‌ كنيد، پس‌ بزودي‌ خداوند و رسولش‌ و گروندگان‌ به‌ او عمل‌ شما را خواهند ديد و بزودي‌ بسوي‌ خداوند عالم‌ الغيب‌ و الشّهادة‌ باز گردانيده‌ خواهيد شد و شما را به‌ آنچه‌ كرده‌ايد متنبّه‌ و آگاه‌ خواهد ساخت‌.»

ذكر شد كه‌ ارواح‌ مؤمنين‌ كه‌ از دار دنيا ميروند در عالم‌ برزخ‌ به‌ صورت‌هاي‌ برزخيّه‌ مُمثَّل‌ و مُصوَّر ميگردند. ارواح‌ كافران‌ به‌ صورت‌


صفحه 216

شياطين‌ و ملكاتي‌ كه‌ در آنهاست‌ و آن‌ ملكات‌ ناشي‌ از صفات‌ بهيميّه‌ آنها مي‌باشد، در عالم‌ برزخ‌ به‌ همان‌ صورت‌هاي‌ مثاليّه‌ و برزخيّه‌ مُمثَّل‌ ميشوند.

ولي‌ مؤمنين‌ كه‌ از دنيا رخت‌ بر مي‌بندند پس‌ از مرگ‌ به‌ صورت‌ انسانند نه‌ به‌ صورت‌هاي‌ ديگر.

 

ارواح‌ در حواصل‌ پرندگان‌ سبز نيستند

شيخ‌ طوسي‌ در كتاب‌ «أمالي‌» خود روايت‌ ميكند از شيخ مفيد از ابن‌ قولويه‌ از محمّد بن‌ هَمّام‌ از حِميَري‌ از ابن‌ عيسي‌ از حسين‌ ابن‌ سعيد از قاسم‌ بن‌ محمّد از حسين‌ بن‌ أحمد از ابن‌ ظَبْيان‌ كه‌ ميگويد:

من‌ در خدمت‌ حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السّلام‌ بودم‌ كه‌ فرمود: مردم‌ دربارۀ ارواح‌ مؤمنين‌ پس‌ از مرگ‌ چه‌ ميگويند؟

عرض‌ كردم‌: ميگويند: آنها پس‌ از مرگ‌ در حَواصِلِ طُيور خُضْر (سنگدان‌ و چينه‌دان‌ مرغان‌ سبز رنگ‌» قرار ميگيرند.

حضرت‌ فرمود: سبحان‌ الله‌! مؤمن‌ در نزد خدا گرامي‌تر از آن‌ است‌ كه‌ روح‌ او را در سنگدان‌ مرغي‌ قرار دهد ؛ وليكن‌ چون‌ وقت‌ ارتحال‌ مؤمن‌ ميرسد، رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و عليّ و فاطمه‌ و حسن‌ و حسين‌ عليهم‌ السّلام‌ به‌ نزد مؤمن‌ مي‌آيند، و با آنها ملائكۀ مقرّب‌ پروردگار هستند.

پس‌ اگر خداوند زبان‌ مؤمن‌ را به‌ شهادت‌ به‌ توحيد پروردگار و به‌ نبوّت‌ پيامبرش‌ و به‌ ولايت‌ اهل‌ بيت‌ گويا كند، بر اين‌ معني‌ رسول‌ خدا و عليّ و فاطمه‌ و حسن‌ و حسين‌ شهادت‌ ميدهند و فرشتگان‌


صفحه 217

مقرّب‌ هم‌ با شهادت‌ آنها شهادت‌ ميدهند.

و اگر زبان‌ مؤمن‌ در آن‌ حال‌ بسته‌ باشد، خداوند پيامبر خود را از محتويات‌ ضمير آن‌ مؤمن‌ آگاه‌ ميكند، پس‌ رسول‌ خدا بر آن‌ گواهي‌ ميدهد، و بر اساس‌ شهادت‌ پيامبر عليّ و حسن‌ و حسين‌ ـ كه‌ بر تمام‌ آنها صلوات‌ و رحمت‌ خدا باشد ـ گواهي‌ ميدهند، و افرادي‌ كه‌ از فرشتگان‌ حضور دارند آنها نيز گواهي‌ ميدهند.

و چون‌ پروردگار روح‌ آن‌ مؤمن‌ را بسوي‌ خود قبض‌ كند، آن‌ روح‌ را در بهشت‌ ميبرد و در صورتي‌ مثل‌ صورت‌ خود آن‌ مؤمن‌ قرار ميدهد بطوريكه‌ در بهشت‌ ميخورند و مي‌آشامند ؛ و چون‌ روح‌ تازه‌ و شخص‌ تازه‌اي‌ از دنيا بر آنها وارد شود، آنها را به‌ همان‌ صورت‌هائي‌ كه‌ در دنيا داشتند مي‌شناسد. [186]

و نظير اين‌ روايت‌ را با سند ديگر كليني‌ در «كافي‌» از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ميكند. [187]

و نيز در «كافي‌» از عليّ بن‌ إبراهيم‌ از پدرش‌ از حسن‌ بن‌ محبوب‌ از أبي‌ ولاّد حنّاط‌ روايت‌ ميكند كه‌ ميگويد من‌ به‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ عرض‌ كردم‌: فدايت‌ شوم‌، چنين‌ روايت‌ مي‌كنند كه‌ ارواح‌ مؤمنين‌ پس‌ از مرگ‌ در سنگدان‌هاي‌ مرغان‌ سبزي‌ كه‌ در حول‌ عرش‌ در پروازند قرار دارند.

حضرت‌ فرمودند:


صفحه 218

لَا، الْمُؤْمِنُ أَكْرَمُ عَلَي‌ اللَهِ مِنْ أَنْ يَجْعَلَ رُوحَهُ فِي‌ حَوْصَلَةِ طَيْرٍ، لَكِنْ فِي‌ أَبْدَانٍ كَأَبْدَانِهِمْ. [188]

«نه‌، چنين‌ نيست‌، مؤمن‌ در نزد خدا بزرگتر و والاتر است‌ از آنكه‌ روح‌ او را در سنگدان‌ پرنده‌اي‌ قرار دهد، ليكن‌ در بدنهائي‌ مانند بدنهاي‌ خود آنها قرار ميدهد.»

و نيز در «كافي‌» با إسناد متّصل‌ خود از أبوبصير از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ فرمود:

إنَّ الارْوَاحَ فِي‌ صِفَةِ الاجْسَادِ فِي‌ شَجَرَةٍ فِي‌ الْجَنَّةِ تَعَارَفُ وَ تَسَآءَلُ، فَإذَا قَدِمَتِ الرُّوحُ عَلَي‌ الارْوَاحِ تَقُولُ: دَعُوهَا فَإنَّهَا قَدْ أَفْلَتَتْ مِنْ هَوْلٍ عَظِيمٍ.

ثُمَّ يَسْأَلُونَهَا: مَا فَعَلَ فُلَانٌ؟ وَ مَا فَعَلَ فُلَانٌ؟ فَإنْ قَالَتْ لَهُمْ: تَرَكْتُهُ حَيًّا، ارْتَجَوْهُ، وَ إنْ قَالَتْ لَهُمْ: قَدْ هَلَكَ، قَالُوا: قَدْ هَوَي‌، هَوَي‌. [189]

«ارواح‌ مؤمنان‌ در بهشت‌ در كنار درختي‌ در صورت‌ اجسام‌ بشريّه‌ قرار دارند و بدين‌ صورت‌ها يكديگر را مي‌شناسند و با يكديگر گفتگو دارند.

چون‌ يك‌ روح‌ تازه‌ بر آنها وارد شود، ميگويند: فعلاً او را از پرسش‌ واگذاريد، چون‌ از مقام‌ هول‌ و ترس‌ عظيمي‌ رهائي‌ يافته‌ است‌.

و سپس‌ از او مي‌پرسند: فلان‌ كس‌ چه‌ كرد؟ و فلان‌ كس‌ چه‌ كرد؟


صفحه 219

اگر در پاسخ‌ بگويد: او زنده‌ بود، ارواح‌ اميد خير و رحمت‌ و سعادت‌ دربارۀ او دارند ؛ و اگر بگويد: هلاك‌ شده‌ است‌، ارواح‌ ميگويند: به‌ پستي‌ و خواري‌ گرائيد، به‌ پستي‌ و خواري‌ گرائيد.»

چون‌ اگر از اهل‌ بهشت‌ بود مسلّماً با آنها بود و چون‌ در ميان‌ آنها نيامده‌ معلوم‌ ميشود در جهنّم‌ رفته‌ است‌.

 

ارواح‌ مؤمنان‌ به‌ صورت‌ انسانند

و نيز در «كافي‌» با سند متّصل‌ خود از أبوبصير از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ ميكند كه‌:

سَأَلْتُ أَبَاعَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ عَنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ، فَقَالَ: فِي‌ حُجُرَاتٍ فِي‌ الْجَنَّةِ، يَأْكُلُونَ مِنْ طَعَامِهَا وَ يَشْرَبُونَ مِنْ شَرابِهَا وَ يَقُولُونَ: رَبَّنَا! أَقِمِ السَّاعَةَ لَنَا، وَ أَنْجِزْ لَنَا مَا وَعَدْتَنَا، وَ أَلْحِقْ ءَاخِرَنَا بِأَوَّلِنَا. [190]

ميگويد: «دربارۀ ارواح‌ مؤمنان‌ از آن‌ حضرت‌ سؤال‌ كردم‌، فرمودند: در حجره‌هائي‌ در بهشت‌ سكونت‌ دارند، از غذاي‌ بهشتي‌ ميخورند و از آشاميدني‌هاي‌ آن‌ مي‌آشامند و ميگويند:

بار پروردگارِ ما! ساعت‌ قيامت‌ را براي‌ ما به‌ پا دار، و بر آنچه‌ به‌ ما وعده‌ فرمودي‌ وفا كن‌، و آخرين‌ فردِ ما را به‌ اوّلين‌ فردِ ما ملحق‌ گردان‌.»

و نظير اين‌ روايت‌ را به‌ اضافۀ كيفيّت‌ ارواح‌ كافران‌، كه‌ در حجره‌هائي‌ از آتش‌ سُكني‌ دارند و از خوراكي‌ها و آشاميدني‌هاي‌ اهل‌ آتش‌ ميخورند، برقي‌ در «محاسن‌» با سند متّصل‌ خود از حضرت‌


صفحه 220

صادق‌ عليه‌ السّلام‌ آورده‌ است‌. [191]

البتّه‌ اخبار واردۀ در اين‌ باب‌ كه‌ صورت‌ مؤمن‌ در برزخ‌ بصورت‌ انسانست‌ بسيار است‌ و ما اين‌ چند روايت‌ را از باب‌ نمونه‌ ذكر كرديم‌.

همچنين‌ ارواح‌ مؤمنين‌ اهل‌ خود را ديدار و ملاقات‌ مي‌كنند ؛ روح‌ مؤمن‌ با همان‌ صورتي‌ كه‌ متصوِّر است‌ به‌ دنيا نزول‌ نموده‌ و اقوام‌ و ارحام‌ و اهل‌ بيت‌ و افرادي‌ را كه‌ به‌ آنها علاقمند است‌، ملاقات‌ ميكند و از حالات‌ و سرگذشت‌ آنها اطّلاع‌ مي‌يابد.

 

ارواح‌ براي‌ ديدار اهل‌ خود به‌ دنيا نزول‌ مي‌كنند

در كتاب‌ «كافي‌» با سند خود از حَفْص‌ بن‌ البُختُري‌ روايت‌ ميكند كه‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ فرمودند:

إنَّ الْمُؤْمِنَ لَيَزُورُ أَهْلَهُ، فَيَرَي‌ مَا يُحِبُّ وَ يُسْتَرُ عَنْهُ مَا يَكْرَهُ ؛ وَإنَّ الْكَافِرَ لَيَزُورُ أَهْلَهُ، فَيَرَي‌ مَا يَكْرَهُ وَ يُسْتَرُ عَنْهُ مَا يُحِبُّ. قَالَ: وَ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ كُلَّ جُمُعَةٍ، وَ مِنْهُمْ مَنْ يَزُورُ عَلَي‌ قَدْرِ عَمَلِهِ. [192]

«مؤمن‌، اهل‌ خود را مي‌بيند و آنچه‌ را كه‌ موجب‌ محبّت‌ اوست‌ مي‌بيند، ليكن‌ چيزهائي‌ كه‌ موجب‌ كراهت‌ او ميگردد از نظر او پوشيده‌ ميشود ؛ و كافر نيز اهل‌ خود را مي‌بيند و آنچه‌ موجب‌ ناراحتي‌ و كراهت‌ اوست‌ مشاهده‌ ميكند، وليكن‌ چيزهائي‌ كه‌ موجب‌ محبّت‌ اوست‌ از نظر او پوشيده‌ ميگردد.

حضرت‌ فرمودند: بعضي‌ از مؤمنان‌ در هر هفته‌ يكبار در روز جمعه‌ به‌ زيارت‌ و ملاقات‌ اهل‌ خود ميرسند، و بعضي‌ ديگر بر


صفحه 221

حسب‌ مقدار عمل‌ خود ميتوانند آنانرا ملاقات‌ و زيارت‌ كنند.»

و در «كافي‌» با سند خود از أبوبصير روايت‌ كرده‌ كه‌ حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السّلام‌ فرمودند:

مَا مِنْ مُؤْمِنٍ وَ لَا كَافِرٍ إلَّا وَ هُوَ يَأْتِي‌ أَهْلَهُ عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، فَإذَا رَأَي‌ أَهْلَهُ يَعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ، حَمِدَ اللَهَ عَلَي‌ ذَلِكَ ؛ وَ إذَا رَأَي‌ الْكَافِرُ أَهْلَهُ يَعْمَلُونَ بِالصَّالِحَاتِ، كَانَتْ عَلَيْهِ حَسْرَةً. [193]

«هيچ‌ روح‌ مؤمن‌ و كافري‌ نيست‌ مگر آنكه‌ در حين‌ زوال‌ شمس‌ به‌ ديدار اهل‌ خود ميرود، و اگر ديد كه‌ اهلش‌ به‌ اعمال‌ نيكو اشتغال‌ دارند، سپاس‌ و حمد خداي‌ را بر اين‌ نعمت‌ بجاي‌ مي‌آورد.

و چون‌ كافر ببيند كه‌ اهل‌ او بر اعمال‌ نيك‌ مشغولند، براي‌ او موجب‌ حسرت‌ و ندامت‌ خواهد شد.»

و در «كافي‌» با سند خود از إسحق‌ بن‌ عمّار از حضرت‌ أباالحسن‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليهما السّلام‌ روايت‌ مي‌كند كه‌:

سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَيِّتِ يَزُورُ أَهْلَهُ؟ قَالَ: نَعَمْ. فَقُلْتُ: فِي‌ كَمْ يَزُورُ؟

قَالَ: فِي‌ الْجُمُعَةِ وَ فِي‌ الشَّهْرِ وَ فِي‌ السَّنَةِ ؛ عَلَي‌ قَدْرِ مَنْزِلَتِهِ.

فَقُلْتُ: فِي‌ أَيِّ صُورَةٍ يَأْتِيهِمْ؟ قَالَ: فِي‌ صُورَةِ طَآئِرٍ لَطِيفٍ يَسْقُطُ عَلَي‌ جُدُرِهِمْ وَ يُشْرِفُ عَلَيْهِمْ ؛ فَإنْ رَءَاهُمْ بِخَيْرٍ فَرِحَ، وَ إنْ رَءَاهُمْ بِشَرٍّ وَ حَاجَةٍ حَزِنَ وَ اغْتَمَّ.[194]

«إسحق‌ بن‌ عمّار ميگويد: از حضرت‌ أبي‌ الحسنِ الاوّل‌ راجع‌ به‌


صفحه 222

ارواحِ درگذشتگان‌ پرسش‌ كردم‌ كه‌: آيا آنها اهل‌ خود را ملاقات‌ و ديدار مي‌كنند؟ حضرت‌ فرمودند: بلي‌.

گفتم‌: در چه‌ مقدار از زمان‌ ديدار مي‌كنند؟

حضرت‌ فرمود: در هر جمعه‌ و در هر ماه‌ و در هر سال‌ يكبار ؛ برحسب‌ منزلت‌ و مكانت‌ مؤمن‌.

گفتم‌: در چه‌ صورتي‌ آنها براي‌ ديدار أهل‌ خود ميروند؟

حضرت‌ فرمود: در صورت‌ پرندۀ لطيفي‌ كه‌ خود را به‌ روي‌ ديوارها مي‌اندازد، بر ديوارهاي‌ آنها فرود مي‌آيد و بر آنها اشراف‌ مي‌يابد ؛ پس‌ اگر آنها را در خير و خوبي‌ مشاهده‌ كند خوشحال‌ ميشود، و اگر آنها را در بدي‌ و حاجتمندي‌ بنگرد اندوهگين‌ و غمناك‌ ميگردد.»

و در «كافي‌» با سند خود از عبدالرّحيم‌ قصير روايت‌ ميكند:

قَالَ: قُلْتُ لَهُ: الْمُؤْمِنُ يَزُورُ أَهْلَهُ؟

فَقَالَ: نَعَمْ، يَسْتَأْذِنُ رَبَّهُ فَيَأْذِنُ لَهُ، فَيَبْعَثُ مَعَهُ مَلَكَيْنِ فَيَأْتِيهِمْ فِي‌ بَعْضِ صُوَرِ الطَّيْرِ يَقَعُ فِي‌ دَارِهِ، يَنْظُرُ إلَيْهِمْ وَ يَسْمَعُ كَلَامَهُمْ. [195]

«به‌ آن‌ حضرت‌ عرض‌ كردم‌: آيا مؤمن‌ اهل‌ خود را ديدار و زيارت‌ ميكند؟

فرمود: بلي‌، از پروردگارش‌ إذن‌ مي‌طلبد و او به‌ آن‌ مؤمن‌ اذن‌ ميدهد و دو فرشته‌ نيز همراه‌ او گسيل‌ مي‌نمايد، آن‌ مؤمن‌ به‌ صورت‌ بعضي‌ از پرندگان‌ به‌ سراغ‌ اهل‌ خود آمده‌ و در خانه‌اش‌ قرار ميگيرد،


صفحه 223

بطوريكه‌ نظر به‌ اهلش‌ ميكند و كلام‌ آنها را مي‌شنود.»

 

نزول‌ ارواح‌ به‌ دنيا به‌ صورت‌ پرنده‌، از باب‌ تمثيل‌ است‌

البتّه‌ در اينجا كه‌ حضرت‌ ميفرمايد: به‌ صورت‌ پرنده‌ و طير بر ديوارها مي‌نشيند، منظور اين‌ نيست‌ كه‌ واقعاً روح‌ مؤمن‌ تعلّق‌ به‌ صورت‌ مرغي‌ و حيواني‌ ميگيرد، و انسان‌ ممكن‌ است‌ بعضي‌ از اوقات‌ مرغي‌ را كه‌ بر روي‌ ديوار خانه‌ مي‌بيند واقعاً روح‌ مردۀ او باشد ؛ بلكه‌ حضرت‌ تمثيل‌ مي‌كنند بدين‌ طريق‌ كه‌ همانطور كه‌ مرغها بر روي‌ ديوارهاي‌ شما خود را مي‌اندازند و به‌ آساني‌ رفت‌ و آمد مي‌كنند، همينطور هم‌ روح‌ مؤمن‌ مي‌آيد و سركشي‌ ميكند و از اهل‌ خود و احوالات‌ آنها اطّلاع‌ پيدا ميكند.

در «جامع‌ الاخبار» وارد است‌ كه‌:

قَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ:

فَوَالَّذِي‌ نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ، لَوْ يَرَوْنَ مَكَانَهُ وَ يَسْمَعُونَ كَلَامَهُ لَذَهَلُوا عَنْ مَيِّتِهِمْ وَ لَبَكَوْا عَلَي‌ نُفُوسِهِمْ، حَتَّي‌ إذَا حُمِلَ الْمَيِّتُ عَلَي‌ نَعْشِهِ رَفْرَفَ رُوحُهُ فَوْقَ النَّعْشِ، وَ هُوَ يُنَادِي‌:

يَا أَهْلِي‌! وَ يَا وُلْدِي‌! لَا تَلْعَبَنَّ بِكُمُ الدُّنْيَا كَمَا لَعِبَتْ بِي‌، فَجَمَعْتُ الْمَالَ مِنْ حِلِّهِ وَ غَيْرِ حِلِّهِ، ثُمَّ خَلَّفْتُهُ لِغَيْرِي‌ فَالْمَهْنَأُ لَهُ وَالتَّبِعَةُ عَلَيَّ ؛ فَاحْذَرُوا مِثْلَ مَا حَلَّ بِي‌. [196]

«رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمود: سوگند به‌ آنكه‌ جان‌ محمّد در دست‌ قدرت‌ اوست‌، اگر بازماندگانِ مرده‌ موقعيّت‌ و محلّ مرده‌ را ميديدند و سخن‌ او را مي‌شنيدند، هر آينه‌ از مردۀ خود


صفحه 224

غافل‌ ميشدند و او را فراموش‌ ميكردند و بر نفس‌هاي‌ خود ميگريستند.

تا جائي‌ كه‌ چون‌ مرده‌ را بر روي‌ تابوت‌ حمل‌ مي‌كنند روحش‌ برفراز تابوت‌ گرداگرد آن‌ به‌ پرواز و گردش‌ در مي‌آيد و پيوسته‌ ندا درميدهد:

اي‌ اهل‌ من‌! اي‌ فرزندان‌ من‌! دنيا با شما بازي‌ نكند همان‌ قسمي‌ كه‌ با من‌ بازي‌ كرد ؛ مال‌ دنيا را از طريق‌ حلال‌ و غير حلال‌ جمع‌آوري‌ كردم‌ و سپس‌ همه‌ را براي‌ غير خود گذاردم‌، پس‌ عيش‌ و راحتي‌ و گوارائي‌ آن‌ مال‌ براي‌ ديگران‌ است‌ و عواقب‌ حساب‌ و تبعات‌ آن‌ براي‌ من‌ ؛ پس‌ بترسيد و حذر كنيد از مثل‌ آنچه‌ بر من‌ وارد شده‌است‌.»

 

عمل‌ خير بازماندگان‌ به‌ ارواح‌ مي‌رسد

آنقدر ارتباط‌ ارواح‌ آن‌ دنيا با اين‌ دنيا قويّ است‌ كه‌ چنانچه‌ عمل‌ خيري‌ در اينجا انجام‌ گيرد به‌ ارواح‌ متّصله‌ و مرتبطۀ آن‌ عالم‌ سرايت‌ ميكند.

در «أمالي‌» صدوق‌ با سند متّصل‌ خود از حضرت‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌ روايت‌ ميكند كه‌ فرمودند:

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند: حضرت‌ عيسي‌بن‌ مريم‌ عليه‌ السّلام‌ از كنار قبري‌ عبور كردند، ديدند كه‌ صاحب‌ آن‌ قبر را عذاب‌ مي‌كنند. و سپس‌ در سال‌ آينده‌ از كنار آن‌ قبر عبور نمودند، ديدند كه‌ صاحب‌ آن‌ قبر را عذاب‌ نمي‌كنند.

گفت‌: بار پروردگارا! من‌ در سال‌ قبل‌ از اينجا عبور كردم‌، ديدم‌


صفحه 225

صاحبش‌ معذّب‌ است‌ و در اين‌ سال‌ عبور كردم‌، ديدم‌ عذاب‌ از او برداشته‌ شده‌ است‌.

خداوند عزّوجلّ وحي‌ فرستاد بسوي‌ حضرت‌ عيسي‌: اي‌ روح‌الله‌! از اين‌ مرد يك‌ فرزندي‌ به‌ مقام‌ بلوغ‌ رسيده‌، آن‌ فرزند صالح‌ و نيكوكردار است‌ ؛ راهي‌ را براي‌ مردم‌ استوار و هموار نمود و يتيمي‌ را مسكن‌ و مأوي‌ داد، پس‌ من‌ به‌ بركت‌ عمل‌ فرزندش‌ از گناه‌ او درگذشتم‌. [197]

و بر همين‌ اساس‌ است‌ كه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در حديث‌ مُتّفقٌ عَليه‌ بين‌ شيعه‌ و عامّه‌ فرمايد:

مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا، وَ مَنْ سَنَّ سُنَّةً سَيِّئَةً فَلَهُ وِزْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا. [198]

«كسي‌ كه‌ سنّت‌ نيكوئي‌ در بين‌ مردم‌ بگذارد، براي‌ اوست‌ ثواب‌ تمام‌ افرادي‌ كه‌ به‌ آن‌ سنّت‌ عمل‌ كرده‌اند، و كسي‌ كه‌ سنّت‌ ناپسندي‌ در بين‌ مردم‌ بگذارد، براي‌ اوست‌ گناه‌ تمام‌ افرادي‌ كه‌ به‌ آن‌ سنّت‌ عمل‌ كرده‌اند.»

باري‌، أخبار وارده‌ در اينكه‌ صورت‌ مؤمن‌ در برزخ‌ به‌ صورت‌ انسان‌ است‌ بسيار است‌ و همچنين‌ رواياتي‌ كه‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌


صفحه 226

مؤمنين‌ و أحياناً كافرين‌ نيز اهل‌ خود را زيارت‌ مي‌كنند.

امّا آيا زنده‌ها هم‌ به‌ زيارت‌ مردگان‌ ميروند؟ آري‌.

 

فوائد زيارت‌ اهل‌ قبور و زمان‌ آن‌

در «أمالي‌» شيخ‌ طوسي‌ با سند متّصل‌ خود روايت‌ ميكند از عبدالله‌ بن‌ سليمان‌ از حضرت‌ امام‌ محمّد باقر عليه‌ السّلام‌:

قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ زِيَارَةِ الْقُبُورِ.

قَالَ: إذَا كَانَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ فَزُرْهُمْ، فَإنَّهُ مَنْ كَانَ مِنْهُمْ فِي‌ ضَيْقٍ وُسِّعَ عَلَيْهِ مَا بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إلَي‌ طُلُوعِ الشَّمْسِ ؛ يَعْلَمُونَ بِمَنْ أَتَاهُمْ فِي‌ كُلِّ يَوْمٍ، فَإذَا طَلَعَتِ الشَّمْسُ كَانُوا سُدًي‌.

قُلْتُ: فَيَعْلَمُونَ بِمَنْ أَتَاهُمْ فَيَفْرَحُونَ بِهِ؟

قَالَ: نَعَمْ، وَ يَسْتَوْحِشُونَ لَهُ إذَا انْصَرَفَ عَنْهُمْ. [199]

«ميگويد: از حضرت‌ باقر عليه‌ السّلام‌ دربارۀ زيارت‌ اهل‌ قبور پرسش‌ كردم‌.

فرمود: چون‌ روز جمعه‌ باشد آنانرا زيارت‌ كن‌ ؛ چون‌ هر كس‌ از آنان‌ در ضيق‌ و تنگي‌ باشد در بين‌ طلوع‌ صبح‌ صادق‌ و طلوع‌ آفتاب‌ گشايش‌ مي‌يابد، و لذا در اين‌ موقع‌ در هر روز، از كسي‌ كه‌ به‌ زيارت‌ او رفته‌ باشد، علم‌ و اطّلاع‌ پيدا ميكند، وليكن‌ چون‌ آفتاب‌ طلوع‌ كند آنها يَله‌ و رها ميشوند و ديگر قادر بر جهت‌گيري‌ در امور دنيا و زيارت‌ اهل‌ خود نيستند.

عرض‌ كردم‌: آيا آنها از افرادي‌ كه‌ به‌ زيارت‌ قبور آنها ميروند علم‌ پيدا مي‌كنند و خوشحال‌ ميشوند؟


صفحه 227

فرمود: آري‌، و نيز از بازگشت‌ زائرين‌ از قبور به‌ محلّهاي‌ خود وحشت‌ مي‌كنند.»

زيارت‌ اهل‌ قبور بسيار فائده‌ دارد، بالاخصّ زيارت‌ قبور علماء و شهداء و مقرّبان‌ درگاه‌ خدا.

زيارت‌ قبور ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ حكم‌ دخول‌ در آب‌ كرّ دارد كه‌ زائر را پاك‌ و از هر آلودگي‌ منزّه‌ مي‌سازد.

چون‌ نتيجۀ زيارت‌ ارتباط‌ با روح‌ متوفّي‌ است‌ و زيارت‌ كننده‌ از آن‌ روح‌ مَدد ميگيرد ؛ بنابراين‌ هر چه‌ روح‌ متوفّي‌ پاكتر و عالي‌تر باشد، زائر بهرۀ بيشتر و وافرتري‌ خواهد برد.

روح‌ متوفّي‌ به‌ قبر خود ارتباط‌ بيشتري‌ دارد و لذا زيارت‌ ارواح‌ در سر قبورشان‌ اثر بيشتري‌ دارد. و لذا مؤمن‌ زائر بواسطۀ دريچۀ قبر، خود را به‌ روح‌ آن‌ معصوم‌ و مقرّب‌ درگاه‌ خدا مرتبط‌ نموده‌ و بدينوسيله‌ با تمام‌ فُسحت‌ عالَم‌ معني‌ و ارواح‌ ارتباط‌ پيدا ميكند و بهره‌ ميگيرد.

مشهور است‌ كه‌ در سر قبر علماء حاجت‌ بيشتر برآورده‌ است‌، و اصولاً در جاهائي‌ كه‌ مردمان‌ بزرگ‌ و اولياء خدا دفن‌ شده‌اند نورانيّت‌ و وحدت‌ بيشتر است‌؛ و محسوس‌ است‌ كه‌ آن‌ بقاع‌ و اماكن‌ روشني‌ و سعۀ خاصّي‌ دارد و گرفتگي‌ و تاريكي‌ ندارد، به‌ خلاف‌ قبور كفّار كه‌ تاريك‌ است‌ و خسته‌ كننده‌ و موجب‌ قبض‌ و تنگي‌ ميگردد.

 

داستان‌ زيارت‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ از قبر سلمان‌

مرحوم‌ آية‌ الحقّ عارف‌ بالله‌ حاج‌ شيخ‌ محمّد جواد انصاري‌ همداني‌ رضوانُ الله‌ تعالَي‌ عليه‌ ميفرمودند: من‌ در سابق‌ الايّام‌ به‌


صفحه 228

زيارت‌ قبر غير معصوم‌ و امام‌ نميرفتم‌، چون‌ تصوّر ميكردم‌ كه‌ فقط‌ از قبور ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ كه‌ به‌ مقام‌ طهارت‌ مطلقه‌ رسيده‌اند بسط‌ و گشايش‌ حاصل‌ ميشود، ولي‌ از قبور غير آنها اثري‌ مترتّب‌ نيست‌.

تا در سفر اوّلي‌ كه‌ به‌ عتبات‌ عاليات‌ با جمعي‌ از تلامذۀ روحاني‌ خود به‌ جهت‌ زيارت‌ مشرّف‌ شديم‌ ؛ يك‌ روز در ايّام‌ اقامت‌ در كاظمين‌ عليهما السّلام‌ براي‌ تماشاي‌ بناي‌ مدائن‌ و ايوان‌ شكستۀ كسري‌ ـ كه‌ حقّاً موجب‌ عبرت‌ بود ـ از بغداد به‌ صوب‌ مدائن‌ رهسپار شديم‌ و پس‌ از تماشاي‌ مدائن‌ و بجاي‌ آوردن‌ دو ركعت‌ نماز در آن‌ ايوان‌ كه‌ مستحبّ است‌، به‌ سمت‌ قبر سلمان‌ و حُذَيفه‌ ـ كه‌ در قُرب‌ آن‌ ايوان‌ قرار دارد ـ به‌ راه‌ افتاديم‌ و ما در كنار قبر سلمان‌ نه‌ به‌ جهت‌ زيارت‌ بلكه‌ به‌ جهت‌ رفع‌ خستگي‌ و استراحت‌ با جميع‌ أحباب‌ و دوستان‌ نشسته‌ بوديم‌ كه‌ ناگهان‌ سلمان‌ از ما پذيرائي‌ نمود و خود را به‌ صورت‌ واقعيّۀ خود نشان‌ داد و به‌ حقيقت‌ خود تجلّي‌ نمود ؛ چنان‌ روح‌ او لطيف‌ و صاف‌ و بدون‌ ذرّه‌اي‌ از كدورت‌ و چنان‌ واسع‌ و زلال‌ بود كه‌ ما را در يك‌ عالم‌ از لطف‌ و محبّت‌ و سعه‌ و صفا فرو برد ؛ و چنان‌ در فضاي‌ وسيع‌ و لطيف‌ و بدون‌ گره‌ از عالم‌ معني‌ ما را داخل‌ كرد كه‌ حقّاً مانند فضاي‌ بهشت‌ پر لطف‌ و صفا و چون‌ ضمير منير عارف‌ بالله‌، مانند آبِ صافي‌، زلال‌ و مانند هوا لطيف‌ بود.

من‌ از اينكه‌ به‌ جهت‌ زيارت‌ در كنار قبر او نيامده‌ بوديم‌ شرمنده‌ شدم‌ و سپس‌ به‌ زيارت‌ پرداختيم‌ ؛ و از آن‌ پس‌ نيز به‌ زيارت‌ قبور غير ائمّۀ طاهرين‌ عليهم‌ السّلام‌ هم‌، از علماء بالله‌ و مقرَّبان‌ و اولياء خدا


صفحه 229

ميروم‌ و مدد ميگيرم‌ و به‌ زيارت‌ قبور مؤمنين‌ در قبرستان‌ ميروم‌، و به‌ شاگردان‌ خود توصيه‌ نموده‌ام‌ كه‌ از اين‌ فيض‌ الهي‌ محروم‌ نمانند.

 

كيفيّت‌ زيارت‌ اهل‌ قبور

در «مستدرك‌ الوسآئل‌» از سيّد عليّ بن‌ طاووس‌ در «مصباح‌ الزّآئر» نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌: چون‌ قصد زيارت‌ قبور مؤمنان‌ را داري‌ سزاوار است‌ كه‌ در روز پنجشنبه‌ باشد ؛ و اگر نه‌ در هر وقتي‌ كه‌ بخواهي‌ مطلوب‌ و مرغوب‌ است‌.

و طريق‌ زيارت‌ اين‌ است‌ كه‌ رو به‌ قبله‌ بنمائي‌ و دست‌ خود را بر قبر گذاري‌ و بگوئي‌:

اللَهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ، وَصِلْ وَحْدَتَهُ، وَ ءَانِسْ وَحْشَتَهُ، وَ ءَامِنْ رَوْعَتَهُ، وَأَسْكِنْ إلَيْهِ مِنْ رَحْمَتِكَ رَحْمَةً يَسْتَغْنِي‌ بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاكَ، وَ أَلْحِقْهُ بِمَنْ كَانَ يَتَوَلَّاهُ ؛ ثُمَّ اقْرَأْ إِنَّـآ أَنزَلْنَـٰهُ فِي‌ لَيْلَةِ الْقَدْرِ، سَبْعَ مَرَّاتٍ.

«بار پروردگارا! بر غربت‌ او ترحّم‌ نما، و تنهائي‌ او را به‌ مقام‌ جمع‌ خودت‌ ارتباط‌ بده‌، و موجبات‌ انس‌ را بر وحشت‌ او قرار بده‌، و ترس‌ او را تبديل‌ به‌ ايمني‌ بگردان‌، و از رحمت‌ خود براي‌ او رحمتي‌ فرست‌ كه‌ از رحمت‌ غير تو بي‌نياز گردد، و او را به‌ كسي‌ كه‌ او را دوست‌ دارد و در تحت‌ ولايت‌ اوست‌ ملحق‌ گردان‌. و سپس‌ سورۀ مباركۀ قدر را هفت‌بار بخوان‌.»

و نيز گويد: راجع‌ به‌ زيارت‌ مؤمنين‌ روايت‌ ديگري‌ از محمّد ابن‌ مسلم‌ وارد شده‌ است‌ كه‌ ميگويد: به‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ عرض‌ كردم‌: آيا ما مردگان‌ را زيارت‌ بنمائيم‌؟


صفحه 230

حضرت‌ فرمود: آري‌. عرض‌ كردم‌: آيا آنها از رفتن‌ ما به‌ قبرهايشان‌ مطّلع‌ ميشوند؟

فرمود: سوگند بخدا آري‌، از آمدن‌ شما بر سر قبرهايشان‌ خبردار ميشوند و خوشحال‌ ميگردند و با شما انس‌ ميگيرند.

عرض‌ كردم‌: در وقتي‌ كه‌ ما به‌ سر قبورشان‌ رفتيم‌ چه‌ بگوئيم‌؟

حضرت‌ فرمود: بگو:

اللَهُمَّ جَافِ الارْضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ، وَ صَاعِدْ إلَيْكَ أَرْوَاحَهُمْ، وَ لَقِّهِمْ مِنْكَ رِضْوَانًا، وَ أَسْكِنْ إلَيْهِمْ مِنْ رَحْمَتِكَ مَا تَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ وَ تُؤْنِسُ وَحْشَتَهُمْ ؛ إنَّكَ عَلَي‌ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.

«بار پروردگارا! زمين‌ را از اطراف‌ پهلوهاي‌ آنان‌ بگستران‌، و ارواح‌ آنانرا بسوي‌ خود بالا بر، و مقام‌ رضوان‌ و خشنودي‌ خود را بدانها برسان‌، و از رحمت‌ خود رحمتي‌ را در آستانۀ آنها فرود آور كه‌ با آن‌ تنهائيشان‌ تبديل‌ به‌ جمعيّت‌ گردد و وحشت‌ آنها تبديل‌ به‌ انس‌ شود ؛ بدرستيكه‌ تو بر هر كاري‌ توانائي‌.»

و چون‌ در بين‌ قبرها هستي‌ يازده‌ مرتبه‌ سورۀ قُلْ هُوَ اللَهُ أَحَدٌ را قرائت‌ كن‌ و ثوابش‌ را به‌ روح‌ آنان‌ هديّه‌ كن‌، روايت‌ شده‌ است‌ كه‌: كسي‌ كه‌ اين‌ عمل‌ را بجاي‌ آورد خداوند به‌ عدد مردگان‌ به‌ او ثواب‌ و پاداش‌ دهد ؛ و بقيّۀ أخباري‌ كه‌ در اين‌ باب‌ وارد است‌ در كتاب‌ طهارت‌ در ابواب‌ دفن‌ گذشت‌. [200]


صفحه 231

أقول‌: روايت‌ اوّل‌ را كه‌ سيّد در «مصباح‌ الزّآئر» آورده‌ است‌ در «وسآئل‌ الشّيعه‌» ج‌ 2، ص‌ 414، كتابُ المَزار از شيخ‌ طوسي‌ با إسناد خود از حسن‌ بن‌ محبوب‌ از عَمرو بن‌ أبي‌ مِقْدام‌ از پدرش‌ روايت‌ ميكند كه‌ گفت‌: من‌ بر حضرت‌ امام‌ محمّد باقر عليه‌ السّلام‌ در بقيع‌ مرور كردم‌ و سپس‌ با يكديگر به‌ قبر مردي‌ از شيعيان‌ كه‌ از اهل‌ كوفه‌ بود گذشتيم‌ ؛ حضرت‌ كنار قبرش‌ ايستاد و گفت‌: اللَهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ ـ تا آخر اين‌ دعا را.

و نيز در «وسآئل‌ الشّيعة‌» ج‌ 1، ص‌ 167 و 168، در كتاب‌ طهارت‌ در ابواب‌ زيارت‌ اهل‌ قبور و خواندن‌ دعاهاي‌ وارد شده‌، روايات‌ بسياري‌ را به‌ همين‌ مضامين‌ ذكر فرموده‌ است‌.

و در ص‌ 168، از همين‌ جلد از محمّد بن‌ يعقوب‌ از عليّ بن‌ إبراهيم‌ از پدرش‌ از عبدالله‌ بن‌ مُغيرَة‌ از عبدالله‌ بن‌ سنان‌ روايت‌ ميكند كه‌:

قُلْتُ لاِبِي‌ عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: كَيْفَ التَّسْلِيمُ عَلَي‌ أَهْلِ الْقُبُورِ؟

فَقَالَ: نَعَمْ، تَقُولُ: السَّلَامُ عَلَي‌ أَهْلِ الدِّيَارِ مِنَ الْمُؤ مِنِينَ وَ الْمُسْلِمِينَ ؛ أَنْتُمْ لَنا فَرَطٌ، وَ نَحْنُ إنْ شآءَ اللَهُ بِكُمْ لَاحِقُونَ.

«به‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ عرض‌ كردم‌: سلام‌ كردن‌ بر اهل‌ قبور چگونه‌ است‌؟

فرمود: آري‌، ميگوئي‌: سلام‌ بر اهل‌ اين‌ خانه‌ها از مؤمنين‌ و مسلمين‌ ؛ شما زودتر از ما جلودار بوده‌ و به‌ پيش‌ رفته‌ايد، و ما نيز


صفحه 232

إن‌شآءالله‌ به‌ شما ملحق‌ خواهيم‌ شد.»

و نيز چند روايت‌ ديگر را قريب‌ همين‌ مضمون‌ آورده‌ است‌.

باري‌، آثار نورانيّت‌ روح‌ مؤمن‌ در قبرش‌ نيز ظاهر است‌ و آثار ظلمت‌ روح‌ كافر در قبرش‌ نيز مشهود است‌.

 

اجتماع‌ ارواح‌ مؤمنين‌ در وادي‌ السّلام‌

در روايات‌ عديده‌ وارد است‌ كه‌: ارواح‌ مؤمنين‌ در وادي‌ السّلام‌ جمع‌ ميشوند ؛ وادي‌ السّلام‌ كه‌ وادي‌ امن‌ و امنيّت‌ و سلامت‌ است‌. و سَلَـٰمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَـٰلِدِينَ، [201] نداي‌ فرشتگان‌ است‌ به‌ مؤمنان‌ كه‌: «سلام‌ خدا بر شما باد، پاك‌ و پاكيزه‌ شديد و اينك‌ در بهشت‌هاي‌ جاودان‌ وارد شويد.»

و ظهور آن‌ وادي‌ در اين‌ دنيا، سرزميني‌ است‌ در نجف‌ اشرف‌ كه‌ وادي‌ ولايت‌ است‌ در ظَهر كوفه‌ ؛ يعني‌ در پشت‌ كوفه‌، چون‌ در سابق‌الايّام‌ قبل‌ از دفن‌ جسد مطهّر حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در نجف‌ اشرف‌، نجف‌ شهري‌ نبوده‌ است‌، بلكه‌ بياباني‌ بوده‌ يك‌فرسنگ‌ از كوفه‌ دورتر ؛ و لذا نجف‌ را ظَهر كوفه‌ گويند.

در «كافي‌» با سند خود روايت‌ ميكند از أحمد بن‌ عُمَر مرفوعاً از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌:

قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إنَّ أَخِي‌ بِبَغْدَادَ، وَ أَخَافُ أَنْ يَمُوتَ بِهَا.

فَقَالَ: مَا تُبَالِي‌ حَيْثُمَا مَاتَ ؛ أَمَا إنَّهُ لَا يَبْقَي‌ مُؤْمِنٌ فِي‌ شَرْقِ الارْضِ وَ غَرْبِهَا إلَّا حَشَرَ اللَهُ رُوحَهُ إلَي‌ وَادِي‌ السَّلَامِ.

قُلْتُ لَهُ: وَ أَيْنَ وَادِي‌ السَّلَامِ؟


صفحه 233

قَالَ: ظَهْرَ الْكُوفَةِ، أَمَا إنِّي‌ كَأَنِّي‌ بِهِمْ حَلَقٌ حَلَقٌ قُعُودٌ يَتَحَدَّثُونَ. [202]

«ميگويد: خدمت‌ آن‌ حضرت‌ عرض‌ كردم‌: برادر من‌ در بغداد است‌، و نگرانم‌ كه‌ در همانجا بميرد.

فرمود: باك‌ نداشته‌ باش‌، هر جا كه‌ خواهد بميرد ؛ چون‌ هيچ‌ مؤمن‌ در شرق‌ زمين‌ و يا در غرب‌ زمين‌ باقي‌ نمي‌ماند مگر آنكه‌ خداوند روح‌ او را در وادي‌ السّلام‌ با ارواح‌ مؤمنين‌ ديگر قرار ميدهد.

عرض‌ كردم‌: وادي‌ السّلام‌ كجاست‌؟

فرمود: در پشت‌ كوفه‌، و آگاه‌ باش‌ مثل‌ اينكه‌ من‌ منظره‌ اجتماع‌ ارواح‌ را مي‌بينم‌ كه‌ حلقه‌ حلقه‌ نشسته‌اند و با يكديگر گفتگو دارند.»

و نيز در «كافي‌» با سند خود از عبادة‌ ] عِبايَة‌ [ أسدي‌ از حَبَّة‌ عُرَني‌ روايت‌ ميكند كه‌ ميگويد:

من‌ با أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ سوي‌ ظَهْر كوفه‌، از كوفه‌ خارج‌ شديم‌.

حضرت‌ در وادي‌ السّلام‌ توقّف‌ كرد و گويا مثل‌ اينكه‌ با اقوامي‌ تخاطب‌ و گفتگو داشت‌، من‌ به‌ متابعت‌ از قيام‌ او ايستادم‌ تا خسته‌ شدم‌، و سپس‌ نشستم‌ به‌ قدري‌ كه‌ ملول‌ شدم‌، و پس‌ از آن‌ ايستادم‌ به‌ قدري‌ كه‌ همانند مرتبۀ اوّل‌ خسته‌ شدم‌، و سپس‌ باز نشستم‌ به‌ قدري‌ كه‌ ملول‌ شدم‌.

و سپس‌ ايستادم‌ و رِداي‌ خود را جمع‌ كردم‌، و عرض‌ كردم‌: اي‌


صفحه 234

أميرمؤمنان‌! من‌ از طول‌ اين‌ قيام‌ بر شما شفقت‌ آوردم‌ ؛ آخر يك‌ ساعتي‌ استراحت‌ نمائيد، و سپس‌ ردا را به‌ روي‌ زمين‌ گستردم‌ تا آن‌ حضرت‌ به‌ روي‌ آن‌ بنشيند.

حضرت‌ فرمود: اي‌ حبّه‌! اين‌ قيام‌ و وقوف‌ نبود مگر تكلّم‌ با مؤمني‌ و يا مؤانست‌ با او.

عرض‌ كردم‌: اي‌ أمير مؤمنان‌! آيا مردگان‌ هم‌ تكلّم‌ و مؤانست‌ دارند؟

فرمود: بلي‌، اگر پرده‌ از جلوي‌ ديدگان‌ تو برداشته‌ شود، آنها را مي‌بيني‌ كه‌ حلقه‌ حلقه‌ نشسته‌ و با عمامۀ خود يا چيز دگري‌ پشت‌ و ساقه‌هاي‌ پاي‌ خود را به‌ هم‌ بسته‌ و بدين‌ طريق‌ نشسته‌ و گفتگو دارند.

عرض‌ كردم‌: آيا آنها اجسامي‌ هستند يا ارواحي‌؟

حضرت‌ فرمود: بلكه‌ ارواح‌ هستند، و هيچ‌ مؤمن‌ در زميني‌ از زمين‌هاي‌ دنيا نمي‌ميرد مگر آنكه‌ به‌ روح‌ او گفته‌ ميشود كه‌ به‌ وادي‌ السّلام‌ ملحق‌ شود ؛ و وادي‌ السّلام‌ بقعه‌اي‌ از بهشت‌ عدن‌ است‌. [203]

 

اجتماع‌ ارواح‌ كفّار در بَرَهوت‌

در كتاب‌ «المُحتَضَر» شيخ‌ حسن‌ بن‌ سليمان‌ كه‌ از معاريف‌ شاگردان‌ شهيد اوّل‌ است‌ از فضل‌ بن‌ شاذان‌ در كتاب‌ «قائم‌» عليه‌السّلام‌ از ابن‌ طريف‌ از ابن‌ نباته‌ در حديث‌ طولاني‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌:

أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ از كوفه‌ خارج‌ شد و همينطور ميرفت‌


صفحه 235

تا به‌ غَريَّين‌ [204] رسيد ؛ و از آنجا نيز گذشت‌، و ما به‌ دنبال‌ او رفتيم‌ تا به‌ او رسيديم‌ و ديديم‌ كه‌ به‌ پشت‌ بروي‌ زمين‌ دراز كشيده‌ و جسد مباركش‌ به‌ زمين‌ بود و هيچ‌ زيراندازي‌ نداشت‌.

قنبر عرض‌ كرد: اي‌ أميرالمؤمنين‌! اجازه‌ ميدهي‌ من‌ لباسم‌ را براي‌ شما در روي‌ زمين‌ پهن‌ كنم‌؟

فرمود: نه‌، آيا اينجا مگر غير از خاك‌ و تربت‌ مؤمن‌، يا مزاحمت‌ با مؤمن‌ در نشيمنگاه‌ اوست‌؟

أصبغ‌ ميگويد: اي‌ أميرالمؤمنين‌! خاك‌ مؤمن‌ را ميدانيم‌ و مي‌شناسيم‌ كه‌ در اينجا بوده‌ و يا آنكه‌ بعداً خواهد بود، ليكن‌ معناي‌ مزاحمت‌ با مؤمن‌ در نشيمنگاهش‌ را نفهميديم‌.

حضرت‌ فرمود: اي‌ فرزند نُباتَه‌! اگر پرده‌ از برابر چشم‌هاي‌ شما كنار برود، مي‌بينيد ارواح‌ مؤمنين‌ را در اين‌ ظَهر (در ظهر كوفه‌ كه‌ وادي‌ السّلام‌ است‌) كه‌ حلقه‌وار به‌ گِرد خود نشسته‌ و با يكدگر به‌ سخن‌ و گفت‌ و شنيد مشغولند ؛ در اين‌ ظهر روح‌ هر مؤمن‌، و در «وادي‌ بَرَهوت‌» روح‌ هر كافري‌ است‌. [205]

مؤمنين‌ كه‌ در وادي‌ السّلام‌ هستند در التذاذ و مسرّت‌ به‌ سر ميبرند و از جام‌ و كأس‌ محبّت‌ و ولايت‌ سرمست‌، و سرشار در عشق‌


صفحه 236

و بهجت‌ و سرورند، و لذا مرور زمان‌ برزخي‌ را تا قيام‌ قيامت‌ حسّ نمي‌كنند.

ولي‌ كفّار كه‌ دستشان‌ از علم‌ و معرفت‌ كوتاه‌ و جانشان‌ از جام‌ سرشار آب‌ زلال‌ ولايت‌ سيراب‌ نگشته‌ است‌ در خشكزار بَرَهوت‌ يَمَن‌ اجتماع‌ دارند.

ذرّه‌ ذرّه‌ كاندرين‌ ارض‌ و سماست‌                         جنس‌ خود را همچو كاه‌ و كهرباست‌

ناريان‌ مر ناريان‌ را جاذبند                                     نوريان‌ مر نوريان‌ را طالبند [206]

طيّ زمان‌ اگر امر نسبي‌ باشد اين‌ مسأله‌ را خوب‌ ميرساند كه‌ چقدر گذشت‌ زمان‌ براي‌ اهل‌ برهوت‌ سخت‌ و پر ماجرا و دراز و كوبنده‌ است‌ كه‌ تو گوئي‌ هر لحظه‌ از آن‌ سال‌هاست‌ ؛ و براي‌ اهل‌ وادي‌السّلام‌ كه‌ وادي‌ ايمن‌ است‌، چقدر راحت‌ و زودگذر و لطيف‌، تو گوئي‌ كه‌ سالي‌ از آن‌ در يك‌ لحظه‌ طيّ ميشود.

آري‌، در مجالس‌ انس‌ و خلوت‌ با محبوب‌، گذشت‌ زمان‌ محسوس‌ نيست‌، و در آن‌ مقام‌ وحدت‌، كه‌ ارواح‌ از زنگار كثرات‌ و تعلّقات‌ پاك‌ شده‌ و در مقام‌ صفا و مودّت‌ و مؤانست‌ درهم‌ و با هم‌ آميخته‌ شده‌ و چون‌ شير و شكرو شهد و انگبين‌ درهم‌ فرو رفته‌اند، گذشت‌ زمان‌ ـ كه‌ از آثار مادّه‌ است‌ ـ و ادراك‌ طيّ تدريج‌ آن‌ در آنجا راه‌


صفحه 237

ندارد ؛ و شايد معناي‌ طيّ زمان‌ براي‌ اولياي‌ خدا نيز همين‌ باشد.

و به‌ عكس‌ در زندان‌هاي‌ فراق‌ و جدائي‌ از محبوب‌ و تعلّقات‌، هر لحظه‌ سالي‌ ميگذرد و توغّل‌ به‌ كثرات‌ و توهّم‌ اين‌ تعلّقات‌، زمان‌ را در قواي‌ متخيّله‌ طولاني‌ نموده‌ و هر ساعت‌ آن‌ را چون‌ شب‌ يلدا دراز، و پيوسته‌ شخص‌ منتظر را چشم‌ به‌ راهِ طلوع‌ سپيدۀ صبح‌ اميد و وصل‌ و خلوت‌ و انس‌ ميدارد.

من‌ پير سال‌ و ماه‌ نيم‌ يار بي‌وفاست‌                     بر من‌ چو عمر مي‌گذرد پير از آن‌ شدم‌ [207]

البتّه‌ افرادي‌ كه‌ به‌ مقام‌ قُرب‌ حضرت‌ احديّت‌ عزّ وجلّ رسيده‌ و چشم‌ بصيرت‌ آنان‌ باز شده‌ باشد، همانطور كه‌ أموات‌ به‌ صورت‌هائي‌ مجسّم‌ ميشوند و زندگان‌ را مي‌بينند، آنها هم‌ ميتوانند مردگان‌ را ببينند و با آنها تكلّم‌ كنند.

 

ملاقات‌ بعضي‌ ارواح‌ با بعضي‌ از اولاد خود

محمّد بن‌ حسن‌ صفّار در كتاب‌ «بصائر» با إسناد متّصل‌ خود روايت‌ ميكند از حضرت‌ أبا إبراهيم‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ السّلام‌ كه‌ فرمود:

من‌ با پدرم‌ از مدينه‌ براي‌ سركشي‌ به‌ بعضي‌ از أموالش‌ خارج‌ شديم‌ ؛ چون‌ در صحرا وارد شديم‌ يك‌ پيرمردي‌ كه‌ موهاي‌ سر و صورت‌ او سفيد بود بر پدرم‌ روي‌ آورد و بر او سلام‌ كرد.

پدرم‌ پياده‌ شد و به‌ نزد او رفت‌ و مي‌شنيدم‌ كه‌ به‌ او مي‌گفت‌:


صفحه 238

فدايت‌ شوم‌ ؛ و سپس‌ نشستيم‌ و آنها در مدّتي‌ طولاني‌ از هم‌ پرسش‌هائي‌ نمودند.

و پس‌ از آن‌، آن‌ پيرمرد برخاست‌ و رفت‌ و با پدرم‌ وداع‌ و خداحافظي‌ نمود.

پدرم‌ ايستاد و پيوسته‌ به‌ پشت‌ سر او نظاره‌ مي‌نمود تا از نظر پنهان‌ شد.

من‌ عرض‌ كردم‌: پدرجان‌! اين‌ پيرمرد كه‌ بود كه‌ من‌ شنيدم‌ كه‌ چنان‌ با او سخن‌ مي‌گفتي‌ كه‌ با هيچ‌ كس‌ چنين‌ سخن‌ نگفته‌اي‌؟

فرمود: آن‌ پدرم‌ بود. [208]

و نيز در همين‌ كتاب‌ «بصآئر الدّرجات‌» با إسناد متّصل‌ خود روايت‌ ميكند از إبراهيم‌ بن‌ أبي‌ البِلاد كه‌ گفت‌: من‌ به‌ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ عرض‌ كردم‌ كه‌: عبدالكريم‌ بن‌ حسّان‌ براي‌ من‌ نقل‌ كرد از عُبَيدَة‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ بشير خَثعَمي‌ از پدر شما كه‌ او گفت‌:

من‌ در رديف‌ پدرم‌ در وقتي‌ كه‌ سوار شده‌ و عازم‌ عُرَيض‌ [209] بود نشسته‌ بودم‌ و به‌ راه‌ افتاده‌ بوديم‌، پيرمردي‌ با محاسن‌ و موي‌ سر سپيد كه‌ در حال‌ راه‌ رفتن‌ بود به‌ پدرم‌ روي‌ آورد ؛ پدرم‌ پياده‌ شد و پيشاني‌ او را بوسيد.


صفحه 239

إبراهيم‌ ميگويد: و من‌ چنين‌ ميدانم‌ كه‌ دست‌ او را بوسيده‌ است‌.

و سپس‌ پيوسته‌ به‌ او مي‌گفت‌: فدايت‌ شوم‌، و آن‌ پيرمرد به‌ پدرم‌ سفارش‌هائي‌ مينمود.

ميگويد: و پدرم‌ برخاست‌ و شيخ‌ به‌ راه‌ افتاد و آنقدر رفت‌ كه‌ از نظر پنهان‌ شد و سپس‌ پدرم‌ سوار شد و ما به‌ راه‌ افتاديم‌.

من‌ به‌ پدرم‌ گفتم‌: اين‌ مرد كه‌ بود كه‌ با او چنين‌ رفتار كردي‌ كه‌ با احدي‌ غير از او رفتار ننموده‌اي‌؟

گفت‌: اي‌ فرزندم‌! اين‌ مرد پدرم‌ بود. [210]

 

 

پاورقي


[185] ـ مطالب‌ گفته‌ شده‌ در روز هجدهم‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌ .

[186] ـ «أمالي‌» طوسي‌، جزء چهاردهم‌، طبع‌ نجف‌، ج‌ 2، ص‌ 33 و 34

[187] ـ «فروع‌ كافي‌» ج‌ 1، طبع‌ سنگي‌، ص‌ 67

[188] ـ «فروع‌ كافي‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 1، ص‌ 67

[189] همان مصدر

[190] ـ همان‌ مصدر

[191] ـ «محاسن‌» برقي‌، ج‌ 1، ص‌ 178

[192] ـ «فروع‌ كافي‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 1، ص‌ 62

[193] ـ همان‌ مصدر

[194] ـ «فروع‌ كافي‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 1، ص‌ 62

[195] ـ «فروع‌ كافي‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 1، ص‌ 63

[196] ـ «بحار الانوار» ج‌ 6، ص‌ 161

[197] ـ «أمالي‌» صدوق‌، مجلس‌ 77، و از طبع‌ سنگي‌ ص‌ 306

[198] ـ اين‌ روايت‌ در كتب‌ شيعه‌ مانند «اصول‌ كافي‌» ج‌ 5، ص‌ 9 و 10؛ و «تهذيب‌» ج‌ 6، ص‌ 124؛ و «المحجّة‌ البيضآء» ج‌ 7، ص‌ 61 با اختلاف‌ در لفظ‌ روايت‌ شده‌ است‌. و نيز در «معجم‌ أحاديث‌ نبوي‌» ج‌ 2، ص‌ 552 از علماء عامّه‌ مانند ترمذي‌ و أحمد حنبل‌ و دارمي‌ و مسلم‌ و نسائي‌ و ابن‌ماجه‌ نقل‌ مي‌نمايد .

[199] ـ «بحار الانوار» ج‌ 6، ص‌ 256

[200] ـ «مستدرك‌ الوسآئل‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 2، ص‌ 230، كتاب‌ حجّ، ابواب‌ مزار

[201] ـ ذيل‌ آيۀ 73، از سورۀ 39: الزّمر

[202] ـ «فروع‌ كافي‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 1، ص‌ 67

[203] ـ «فروع‌ كافي‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 1، ص‌ 66 و 67

[204] ـ «غَريَّيْن‌» دو ستوني‌ بود خارج‌ كوفه‌ در يك‌ فرسنگي‌ آن‌، و مردمي‌ كه‌ از خارج‌ به‌ كوفه‌ مي‌آمدند از آن‌ بعنوان‌ علامت‌ استفاده‌ ميكردند . و بدين‌ جهت‌ نجف‌ را أرض‌ الغَريّ و يا أرض‌ الغَريّين‌ ميگويند؛ يعني‌ دشتي‌ كه‌ پهلوي‌ اين‌ دو ستون‌ واقع‌ است‌ .

[205] ـ «بحار الانوار» ج‌ 6، ص‌ 242 و 243

[206] ـ بيت‌ اوّل‌ از «مثنوي‌» طبع‌ ميرخاني‌، ج‌ 6، ص‌ 601 است‌، و بيت‌ دوّم‌ در ج‌ 2، ص‌ 108 .

[207] ـ از «ديوان‌ حافظ‌ شيرازي‌» طبع‌ پژمان‌، چاپخانۀ بروخيم‌ (سنۀ 1318 ) ص‌ 150

[208] ـ «بصآئر الدّرجات‌» طبع‌ سنگي‌، ص‌ 79 و 80، باب‌ أنّ الائمّة‌ يَزورون‌ المَوتَي‌

[209] ـ «عُرَيض‌» بر وزن‌ «زُبَير» يكي‌ از نواحي‌ و محالّ اطراف‌ مدينۀ منوّره‌ است‌ . (تعليقه‌)

[210] ـ «بصآئر الدّرجات‌» ص‌ 77؛ و «بحار الانوار» ج‌ 6، ص‌ 248

 

      
  
فهرست
  مجلس پانزدهم: تلازم‌ مشاهدۀ موجودات‌ مثاليّه‌ و نسيان‌ عالم‌ كثرت‌
  تا هنگاميكه‌ استكبار باقيست‌ راه‌ وصول‌ به‌ حقائق‌ مسدود است‌
  احالۀ ايمان‌ به‌ ديدن‌ خدا و نزول‌ ملائكه‌ ناشي‌ از استكبار است‌
  محدوديّت‌ علم‌ انسان‌ موجب‌ عدم‌ احاطۀ او بر علوم‌ غير محدوده‌ است‌
  بسياري‌ از انتظارات‌ مردم‌ ناشي‌ از استكبار است‌
  روحيّۀ مقدّس‌ مآبي‌ ناشي‌ از استكبار و خودپسندي‌ است‌
  نزول‌ ملك‌ به‌ عالم‌ مادّه‌ به‌ صورت‌ جسم‌ است‌
  خواسته‌هاي‌ بيجاي‌ منكران‌ رسالت‌ در سورۀ إسراء
  مَنْ عَمِلَ بِمَا عَلِمَ وَرَّثَهُ اللَهُ عِلْمَ مَا لَمْ يَعْلَمْ.
  تلازم‌بين‌موت‌دنيوي‌وحيات ‌برزخي وبين‌موت‌برزخي‌وحيات قيامتي..
  گشايش‌ قبر مؤمن‌ تابع‌ نور چشم‌ معنوي‌ اوست‌
  تمنّاي‌ رجوع‌ مستكبران‌ به‌ دنيا جهت‌ تدارك‌ اعمال‌ فوت‌ شده‌، واهي‌ است‌
  علّت‌ عدم‌ رجوع‌ اهل‌ برزخ‌ به‌ دنيا
  ظالمان‌ بر فرض‌ كه‌ به‌ دنيا بازگردند به‌ همان‌ اعمال‌ سابق‌ خود بازگشت‌ ميكنند.
  انقطاع‌ انسان‌ بسوي‌ خدا در گرفتاريها، و غفلت‌ از او در حال‌ أمن‌ در عالم‌ دنيا
  تمثيل‌ قرآن‌ از بازگشت‌ انسان‌ به‌ گناه‌ بعد از توبه‌، به‌ شخص‌ گرفتار در غرقاب‌
  مواعظ‌ امام‌ حسن‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ جناده‌
  شهادت‌ حضرت‌ مجتبي‌ عليه‌ السّلام‌
  مجلس شانزدهم : اميد عفو براي‌ مستضعفيني‌ كه‌ راه‌ وصول‌ به‌ حقائق‌ را ندارند.
  تكاليف‌ إلهيّه‌ مشروط‌ به‌ علم‌ و قدرت‌ هستند.
  استدلال‌ به‌ «حديث‌ رفع‌» در تنجّز تكليف‌ در صورت‌ علم‌ و قدرت‌
  أخبار دالّۀ بر تنجّز تكليف‌ و مؤاخذه‌ در صورت‌ تقصير در تعلّم‌ و سؤال‌
  آيات‌ دالّۀ بر لزوم‌ قدرت‌ در تحقّق‌ تكاليف‌ الهيّه‌
  معني‌ مستضعف‌ در قرآن‌ كريم‌
  مستضعفين‌ دو گروه‌ هستند.
  وجوب‌ هجرت‌ به‌ دار الإسلام‌
  حرمت‌ سكونت‌ و توطّن‌ در بلاد كفر
  اطفال‌ مميّز مأمور هجرت‌ به‌ دار الإسلامند.
  استثناء مستضعفين‌ در صورت‌ عدم‌ قدرت‌ بر چاره‌ و راه‌ فرار است‌
  كسانيكه‌ به‌ مناط‌ عفو دربارۀ مستضعفين‌ ملحق‌ به‌ آنانند.
  تعيين‌ مستضعفين‌ در روايات‌
  عامّه‌ كه‌ عداوت‌ با خدا و أهل‌ بيت‌ نداشته‌ باشند بالاخره‌ اهل‌ نجاتند
  مراد از فرقۀ ناجيه‌ از ميان‌ هفتاد و سه‌ فرقه‌
  عقاب‌ دائمي‌ اختصاص‌ به‌ مكذّبين‌ دارد
  دربارۀ گروه‌ مُرْجَوْنَ لاِمْرِ اللَهِ.
  سؤال‌ در قبر اختصاص‌ به‌ مؤمنين‌ صِرف‌ و كفّار صرف‌ دارد
  مستضعفين‌ مقامات‌ ابرار را ندارند.
  در آيۀ إِنَّ الَّذِينَ تَوَفَّيهُمُ الْمَلَـئِكَةُ دلالتي‌ است‌ بر سؤال‌ در عالم‌ قبر
  داستان‌ سفيد شدن‌ موي‌ سر دختر افندي‌ از ملاحظۀ عذاب‌ قبر مادر
  لزوم‌ هجرت‌ براي‌ خروج‌ از سلطۀ مستكبران‌
  داستان‌ سيّد جواد كربلائي‌ و پيرمرد مستضعف‌ سنّي‌
  تكامل‌ نفوس‌ ناقصه‌ در عالم‌ برزخ‌
  مراد از قول‌ رسول‌ خدا كه‌ فرمود: اي‌ عليّ براي‌ تو گنجي‌ است‌ در بهشت‌
  حَسَنين‌ عليهما السّلام‌ دو گوشوارۀ عرش‌ خدا
  در قتل‌ سيّدالشّهداء خاك‌ تبديل‌ به‌ خون‌ شد.
  مجلس هفدهم: كيفيّت‌ ارتباط‌ عالم‌ برزخ‌ با عالم‌ طبع‌ و قبر
  تمام‌ موجودات‌ عالم‌ مادّه‌ تحت‌ سيطرۀ عالم‌ ملكوتند.
  جسمانيّة الحدوث‌ و روحانيّۀة البقاء بودن‌ نفس‌ ربطي‌ به‌ أصالة المادّه‌ ندارد
  سير تكاملي‌ موجودات‌ مادّيّه‌ به‌ موجودات‌ مجرّده‌
  پديده‌هاي‌ مادّي‌ با تمام‌ علل‌ مادّي‌ خود تحت‌ قواي‌ ملكوتي‌ اداره‌ ميشوند.
  ارتباط‌ فرشته‌ با موجودات‌ طيّب‌ و ارتباط‌ جنّ با موجودات‌ كثيف‌ و خبيث‌
  تفسيرهاي‌ غلط‌ از جنّ و موجودات‌ ملكوتيّه‌
  اصناف‌ فرشتگاني‌ كه‌ تدبير امور اين‌ عالم‌ را مي‌نمايند.
  در تحقيق‌ مُثُل‌ افلاطونيّه‌ و الْمُدَبّـِرَ'تِ أَمْرًا
  روايات‌ وارده‌ در موجودات‌ عالم‌ عِلوي‌ مؤثّر در عالم‌ سِفلي‌
  دعاي‌ صحيفۀ سجّاديّه‌ در درود به‌ فرشتگان‌ عِلوي‌
  تأثير موجودات‌ عالم‌ عِلوي‌ در عالم‌ سِفلي‌ در دعاي‌ سِمات‌
  تأثير أسماء الهيّه‌ در امور تكوينيّه‌
  كلام‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در حقيقت‌ موجودات‌ عالم‌ عِلوي‌
  نفس‌ كلّيّۀ الهيّۀ ملكوتيّه‌ در حديث‌ أعرابيّ..
  نفس‌ كلّيّۀ الهيّه‌ در حديث‌ كميل‌
  دلالت‌ دعاي‌ رجبيّه‌ بر تأثير نفوس‌ قدسيّۀ مجرّده‌ در عالم‌ امكان‌
  دلالت‌ « إرَادَةُ الرَّبِّ فِي‌ مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إلَيْكُمْ » بر ولايت‌ تكوينيّه‌
  روايت‌ يافت‌ شده‌ به‌ خطّ حضرت‌ امام‌ حسن‌ عسكري‌ عليه‌ السّلام‌
  ارواح‌ مقدّسۀ پيامبر و معصومين‌ از عالَم‌ نور و تجرّدند.
  فرشتگان‌ براي‌ وساطت‌ در تدبير امورند.
  فرشتگان‌ واسطه‌ هستند و فعل‌ و صفت‌ انحصار به‌ خدا دارد
  آداب‌ مستحبّۀ تغسيل‌ و تكفين‌ و تدفين‌
  اسباب‌ و علل‌ فشار قبر
  استحباب‌ قراردادن‌ جريدتين‌ در كفن‌ زير بازوهاي‌ ميّت‌
  تازه‌ بودن‌ جنازۀ صدوق‌ در قبر بعد از هزارسال‌
  داستان‌ شاه‌ إسمعيل‌ و حرّ بن‌ يزيد رياحي‌
  رؤياي‌ آقا ميرزا نجم‌ الدّين‌ راجع‌ به‌ غذاي‌ ملكوتي‌
  ديدن‌ أميرالمؤمنين‌ رسول‌ خدا را در رؤيا در شب‌ شهادت‌
  آمدن‌ أميرالمؤمنين‌ به‌ كربلا و بوئيدن‌ تربت‌ را
  إخبار أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ حوادث‌ كربلا در راه‌ صفّين‌
  مجلس هجدهم: ارتباط‌ ارواح‌ با اهل‌ دنيا
  ارواح‌ در حواصل‌ پرندگان‌ سبز نيستند.
  ارواح‌ مؤمنان‌ به‌ صورت‌ انسانند.
  ارواح‌ براي‌ ديدار اهل‌ خود به‌ دنيا نزول‌ مي‌كنند.
  نزول‌ ارواح‌ به‌ دنيا به‌ صورت‌ پرنده‌، از باب‌ تمثيل‌ است‌
  عمل‌ خير بازماندگان‌ به‌ ارواح‌ مي‌رسد.
  فوائد زيارت‌ اهل‌ قبور و زمان‌ آن‌
  داستان‌ زيارت‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ از قبر سلمان‌
  كيفيّت‌ زيارت‌ اهل‌ قبور
  اجتماع‌ ارواح‌ مؤمنين‌ در وادي‌ السّلام‌
  اجتماع‌ ارواح‌ كفّار در بَرَهوت‌
  >> ملاقات‌ بعضي‌ ارواح‌ با بعضي‌ از اولاد خود
  مؤمنين‌ گنهكار در برزخ‌ گوشمالي‌ مي‌شوند
  تجسّم‌ اعمال‌ قبيحه‌ به‌ صورت‌ شيطان‌ در برزخ‌
  ملازم‌ بودن‌ نفس‌ امّاره‌ به‌ صورت‌ شيطان‌ با انسان‌
  صورت‌ اعمال‌ مؤمن‌ كه‌ در قبر مجسّم‌ مي‌شوند.
  تجسّم‌ ولايت‌ به‌ نيكوترين‌ صورت‌ در عالم‌ قبر
  مخالفت‌ با ولايت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  إخبار أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ از شهادت‌ خود
  أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ انتظار شهادت‌ خود را مي‌كشيد.
  مجلس نوزدهم: قرين‌ بودن‌ ملكوت‌ برزخي‌ انسان‌ با او در برزخ‌
  بهشت‌ آدم‌ و بهشت‌ برزخ‌، بهشت‌ دنيوي‌ است‌
  تجسّم‌ مَلَكات‌ در قبر و فوائد عمل‌ صالح‌
  تجسّم‌ مَلَكات‌ در قبر و داستان‌ قيس‌ بن‌ عاصم‌
  خطبۀ رسول‌ خدا در اينكه‌ چيزي‌ انسان‌ را نجات‌ نميدهد جز عمل‌
  أشعار امام‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ در لزوم‌ اجتناب‌ از معصيت‌
  فرق‌ بهشت‌ خلد و بهشت‌ عدن‌
  ارواح‌ كافران‌ به‌ برهوت‌ مي‌روند.
  سؤالات‌ ملك‌ روم‌ از امام‌ حسن‌ مجتبي‌ عليه‌ السّلام‌
  وصف‌ حوض‌ كوثر و نهرهاي‌ چهارگانه‌
  عداوت‌ أشعث‌ بن‌ قيس‌ با أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  تأسّف‌ خوردن‌ أبوبكر بر نكشتن‌ أشعث‌ بن‌ قيس‌
  حكومت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ حكومت‌ الهيّه‌ بوده‌ است‌
  محاجّۀ أبو أمامة‌ باهليّ با معاويه‌ در افضليّت‌ أميرالمؤمنين‌
  نمونه‌هائي‌ از ظهور و بروز عداوت‌ أشعث‌ با أميرالمؤمنين‌
  اعتراض‌ أشعث‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ در حين‌ خواندن‌ خطبه‌ و جواب‌ آن‌ حضرت‌
  اشعار صفيّ الدّين‌ حلّي‌ دربارۀ أميرالمؤمنين‌
  حلم‌ و بزرگواري‌ أميرالمؤمنين‌ در برخورد با أشعث‌ بن‌ قيس‌
  عدالت‌ اجتماعي‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در تسويۀ حقوق‌ رعيّت‌
  شكايت‌ مَواليان‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ از حكّام‌ خود در تقسيم‌ بيت‌ المال‌
  كارشكنيهاي‌ أشعث‌ در حكومت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  مخالفت‌ با أميرالمؤمنين‌ در برقراري‌ عدالت‌ اجتماعي‌
  أشعث‌ بن‌ قيس‌ أميرالمؤمنين‌ را تهديد به‌ قتل‌ ميكند.
  كمك‌ نمودن‌ أشعث‌ در شهادت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی <-- -->