فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  پنجشنبه  9 فروردين 1403 - الخمیس  16 رمضان  1445 - Thers  28 Mar 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > اخلاق و اجتماع > احساسات‌ و عواطف‌ حضرت‌ سيدالشهداء عليه‌السّلام در روز عاشورا

احساسات‌ و عواطف‌ حضرت‌ سيدالشهداء عليه‌السّلام در روز عاشورا


احساسات‌ و عواطف‌ حضرت‌ سيدالشهداء عليه‌السّلام در روز عاشورا

 برخي‌ از بي‌خردان‌ مي‌پندارند: وقايع‌ روز عاشوراء بر سيدالشهداءعليه‌السّلام امري‌ عادي‌ بوده‌است‌. رنج‌ و زحمت‌ و عَطَش‌ و جَرْح‌ و قَتْل‌ و أسْر همۀ آنها اموري‌ بسيار سهل‌ و آسان‌ بوده‌ است‌. چون‌ براي‌ امام‌ عليه‌السّلام كه‌ روحش‌ ملكوتي‌ مي‌باشد، عطش‌ و گرسنگي‌ و زخم‌ و آفتاب‌ و شمشير برّان‌ اثري‌ ندارد. وي‌ با وجود نوراني‌ و تجرّدي‌ خود در برابر همۀ اينها به‌ عنوان‌ برخورد با حَلْوا و شيريني‌ و سيرابي‌ و امثالها مواجه‌ مي‌شود. آنگاه‌ تعجّب‌ مي‌كنند كه‌: چگونه‌ حضرت‌ علي‌اكبر عرضه‌ داشت‌: عطش‌ مرا كشت‌، و سنگيني‌ زره‌ مرا بيتاب‌ نمود؟!

آنگاه‌ در جواب‌ مي‌گويند: پدرش‌ با نهادن‌ زبان‌ خود، و يا انگشتري‌ خود در دهان‌ او، او را سيراب‌ كرد، و مراد از سنگيني‌ آهن‌، سنگيني‌ زره‌ نيست‌ بلكه‌ كنايه‌ از عظمت‌ لشگر آهن‌ پوش‌ و شمشير به‌ دست‌ آنهاست‌ كه‌ در برابر حملۀ او ممانعت‌ به‌ عمل‌ مي‌آورند.[349]

اين‌ برداشت‌، برداشت‌ نادرستي‌ مي‌باشد. سيدالشهداء عليه‌السّلام بشر بوده‌ است‌، و داراي‌ بدن‌ و جسم‌ طبيعي‌ بوده‌ است‌. عطش‌ را خوب‌ ادراك‌ مي‌نموده‌ است‌. زخم‌ و جراحت‌ را خوب‌ مي‌فهميده‌ است‌. نالۀ الْعَطَش‌ أطفال‌ و نوحه‌ و زاري‌ زنان‌ حرم‌ را خوب‌ مي‌دانسته‌ است‌. بلكه‌ از امثال‌ ما صدها برابر بيشتر. زيرا او انسان‌ كامل‌ بوده‌ است‌، و به‌ مقتضاي‌ كمال‌ در انسانيّت‌، ظهور و بروز محبّت‌ و مودّت‌ به‌ مخلوقات‌ الهي‌ و ادراك‌ لوازم‌ بدني‌ و طبيعي‌ كه‌ لازمۀ مقام‌ جمع‌ الجمعي‌ مي‌باشد، در وي‌ عميق‌‌تر و ريشه‌دارتر بوده‌ است‌.

آري‌ عشق‌ به‌خدا، و تفاني‌ درقرآن‌ وسنّت‌ پيغمبر،و روش‌ و منهاج‌ ولايت‌ علوي‌، و بصيرت‌ و عمق‌ درايت‌ او به‌ انحراف‌ تاريخ‌ و تفسير و حديث‌ و غصب‌ خلفاي‌ بيگانه‌ از متن‌دين‌ ومعارف‌دين‌ كه‌ نوبت‌ را به‌يزيد تبهكار رسانيدند، چنان‌عرصه‌ را بر او تنگ‌نموده‌ بود كه‌ جزشهادت‌ و جراحت‌ واسارت‌ را داروي‌ مفيدي‌براي‌هشداري‌ مردم‌ نمي‌يافت‌، و لهذا عاشقانه‌ اين‌ برنامه‌ را پي‌ريزي‌ كرده‌ و براي‌ سرنگوني‌ حكومت‌ جبّارۀ بني‌اميّه‌ حركت‌ كرد، حركتي‌ لَا يَتَوَقَّفْ و بدون‌ بازگشت‌، گر چه‌ در ميان‌ راه‌ صحنه‌اي‌ همچون‌ زمين‌ طفّ و واقعۀ كربلا پيش‌ آيد فَسَلَامٌ عَلَيْهِ ثُمَّ سَلَامٌ عَلَيْهِ ثُمَّ سَلَامٌ عَلَيْهِ. واللَّعْنُ عَلَي‌ عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَّعْنُ عَلَي‌ عَدُوِّهِ، ثُمَّ اللَّعْنُ عَلَي‌ عَدُوِّهِ.

اينك‌ مي‌بينيد: شهادت‌ دو جگر گوشۀ وي‌: علي‌ اكبر و طفل‌ شيرخوار چطور بر او اثر گذارده‌ است‌، و دنيا را در برابر چشمانش‌ سياه‌ نموده‌ است‌. اما چون‌ لِلّهِ وَ فِي‌ سَبِيلِ اللهِ وَ إلَي‌ اللهِ مي‌باشد عاشقانه‌ آنها را مي‌پذيرد و در آغوش‌ مي‌كشد:

شهادت‌ طفل‌ شيرخوارۀ امام‌ حسين‌ عليه‌السّلام

طفل‌ رضيع‌ (شيرخوار) وي‌ مادرش‌ رَباب‌[350] دختر امروالقَيْس‌ بن‌ عَدِيّ است‌، و مادر رباب‌ هِنْدُ الْهُنُود بوده‌ است‌. سيد بن‌ طاوس‌؛ مي‌گويد: چون‌ حسين‌ عليه‌السّلام بر زمين‌ افتادن‌ جوانانش‌ و محبّانش‌ را نگريست‌، عازم‌ شد تا لشگر را براي‌ ريختن‌ خون‌ قلب‌ خود ملاقات‌ نمايد، و با صدا ندا در داد: هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللهِ صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم؟! هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللهَ فِينَا؟! هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللهَ بِإغَاثَتِنَا؟! هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللهِ فِي‌ إعَانَتِنَا؟!

«آيا كسي‌ هست‌ كه‌ دشمنان‌ را از حرم‌ رسول‌ خدا صلي‌ الله‌ عليه‌ و آله ‌و سلم براند؟! آيا مرد موحّدي‌ هست‌ كه‌ دربارۀ ما از خدا بترسد؟! آيا فريادرسي‌ هست‌ كه‌ به‌ فريادرسي‌ ما اميد در رضاي‌ خداوند ببندد؟! آيا كمك‌ كننده‌اي‌ هست‌ كه‌ در كمك‌ كردن‌ به‌ ما اميد ثوابهاي‌ اخروي‌ را داشته‌ باشد؟!»

بر اثر اين‌ ندا صداي‌ زنان‌ خيام‌ حَرم‌ به‌ ناله‌ و فرياد بلند شد. حضرت‌ نزديك‌ خيمه‌ آمد و گفت‌ به‌ زَيْنَب‌: نَاوِلِينِي‌ وَلَدِيَ الصَّغِيرَ حَتَّي‌ اُوَدِّعَهُ. فَأخَذَهُ وَ أوْمَأ إلَيْهِ لِيُقَبِّلَهُ، فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ الاسَدِيُّ - لَعَنَهُ اللهُ - بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِي‌ نَحْرِهِ فَذَبَحَهُ.

«پسر كوچكم‌ را به‌ من‌ بده‌ تا با او وداع‌ كنم‌! پسر را گرفت‌ و خم‌ شد به‌ سوي‌ او تا او را ببوسد، كه‌ حرملة‌ بن‌ كاهل‌ اسدي‌ - لعنه‌ الله‌ - طفل‌ را با تير نشانه‌ گرفت‌. آن‌ تير در حلقوم‌ طفل‌ آمد، و او را ذبح‌ كرد.»

در كمان‌ بنهاد تيري‌ حرمله                        ‌ اوفتاد اندر ملايك‌ غلغله‌

رست‌ چون‌ تير از كمان‌ شوم‌ او           پرزنان‌ بنشست‌ بر حلقوم‌ او

چون‌ دريد آن‌ حلق‌، تير جانگداز               سر ز باروي‌ يدالله‌ كرد باز

تا كمان‌ زه‌ خورده‌ چرخ‌ پير را              كس‌ نديده‌ دو نشان‌ يك‌ تير را

شه‌ كشيد آن‌ تير و گفت‌ اي‌ داورم‌         داوري‌ خواه‌ از گروه‌ كافرم‌

نيست‌ اين‌ نوباوۀ پيغمبرت‌                     از فصيل‌ ناقه‌اي‌ كم‌ در برت‌

و چه‌ نيكو شاعر در گفتارش‌ اين‌ منظره‌ را مجسّم‌ نموده‌ است‌:

وَ مُنْعَطِفٍ أهْوَي‌ لِتَقْبِيلِ طِفْلِهِ             فَقَبَّلَ مِنْهُ قَبْلَهُ السَّهْمُ مَنْحَرَا

«و چه‌ كم‌ مرد خم‌ شده‌اي‌ كه‌ پائين‌ آمد تا طفلش‌ را ببوسد، وليكن‌ پيش‌ از بوسيدن‌ او، تير جانكاه‌ گلوي‌ طفل‌ را بوسيد.»

آن‌ حضرت‌ به‌ زينب‌ فرمود: خُذِيهِ، ثُمَّ تَلَقَّي‌ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ فَلَمَّا امْتَلَاتَا رَمَي‌ بِالدَّمِ نَحْوَ السَّمَاءِ، ثُمَّ قَالَ: هَوَّنَ عَلَيَّ مَانَزَلَ بِي‌ أنَّهُ بِعَيْنِ اللهِ!

«بگير اين‌ طفل‌ را نگه‌ دار، سپس‌ دو كفّ دستهاي‌ خود را زير خونها گرفت‌. چون‌ دو دست‌ پر شد از خون‌ آن‌ را به‌ آسمان‌ پاشيد و گفت‌: چون‌ چشم‌ خدا مي‌بيند، آنچه‌ بر من‌ رسيده‌ است‌ سهل‌ مي‌باشد!»[351]

و در «احتجاج‌» وارد است‌ كه‌: چون‌ حضرت‌ تنها بماند و با او نبود مگر پسرش‌: علي‌ بن‌ الحسين‌، و پسر دگري‌ شيرخواره‌ كه‌ نامش‌ عبدالله‌ بود، حضرت‌ طفل‌ را گرفت‌ تا با او وداع‌ كند پس‌ ناگهان‌ تيري‌ بيامد و بر بالاي‌ سينۀ او بنشست‌ و او را ذبح‌ كرد. حضرت‌ از اسب‌ به‌ زير آمد و با غلاف‌ شمشير خود قبري‌ حفر كرد و طفل‌ را با خون‌ خود آغشته‌ نمود و او را دفن‌ كرد. [352]،[353]

اين‌ طفل‌ شيرخوارۀ مذبوح‌ با سُكَيْنه‌ هر دو از يك‌ مادر بودند. مادرشان‌ رَباب‌ دختر امروالقيس‌ مي‌باشد كه‌ شرحش‌ گذشت‌. سيدالشهداء عليه‌السّلام به‌ قدري‌ به‌ سكينه‌ و رباب‌ علاقمند بودند، و رباب‌ و سكينه‌ هم‌ نسبت‌ به‌ پدر و شوهر، تا جائي‌ كه‌ ابن‌أثير در احوال‌ رباب‌ زوجۀ حسين‌ عليه‌السّلام آورده‌ است‌ كه‌: پس‌ از شهادت‌ حضرت‌ يك‌ سال‌ تمام‌، سايۀ سقفي‌ بر سر وي‌ نيفتاد تا اينكه‌ بدنش‌ كهنه‌ شد و از غصّه‌ جان‌ داد. و گفته‌ شده‌ است‌: او مدت‌ يك‌ سال‌ تمام‌ بر روي‌ قبر امام‌ حسين‌ عليه‌السّلام توقّف‌ و اقامت‌ گزيد و سپس‌ به‌ مدينه‌ برگشت‌ و از شدّت‌ تأسف‌ بر آن‌ حضرت‌ جان‌ داد.[354]

اما مقدار محبت‌ حضرت‌ به‌ سكينه‌ تاحدي‌ است‌ كه‌ به‌ او مي‌گويد: دل‌ مرا با اشك‌ خود آتش‌ مزن‌!

ببينيد: مقام‌ مودّت‌ حضرت‌ در عالم‌ كثرات‌ براساس‌ محبت‌ عالم‌ وحدت‌ تا چه‌ اندازه‌ عالي‌ و راقي‌ و صحيح‌ است‌ كه‌ قطرات‌ اشك‌ نازدانه‌ دخترش‌ دل‌ وي‌ را به‌ افسوس‌ آتش‌ مي‌زند. اينها همه‌ نكته‌ و حكمت‌ است‌.

مرحوم‌ محدّث‌ قمي‌ و مرحوم‌ آية‌الله‌ شعراني‌ آورده‌اند: در بعض‌ مقاتل‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌: حسين‌ عليه‌السّلام چون‌ هفتاد و دو تن‌ از خاندان‌ و كسان‌ خود را كشته‌ ديد روي‌ به‌ جانب‌ خيمه‌ كرد و گفت‌: يَا سُكَيْنَةُ! يَا فَاطِمَةُ! يَا زَيْنَبُ! يَا اُمَّ كُلْثُومَ! عَلَيْكُنَّ مِنِّي‌ السَّلَامُ! پس‌ سكينه‌ فرياد زد: يَا أبَهْ أسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟! «اي‌ پدر جان‌! آيا تن‌ به‌ مرگ‌ داده‌اي‌؟!» فرمود: كَيْفَ لَايَسْتَسْلِمُ لِلْمَوْتِ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِينَ؟! «چگونه‌ تن‌ به‌ مرگ‌ ندهد كسي‌ كه‌ ياوري‌ و كمك‌ كننده‌اي‌ ندارد؟!»

........ فَأقْبَلَتْ سُكَيْنَةُ وَ هِيَ صَارِخَةٌ وَ كَانَ يُحِبُّهَا حُبًّا شَدِيداً.

«سكينه‌ در اين‌ حال‌ روي‌ بدان‌ حضرت‌ آورد در حالي‌ كه‌ فرياد مي‌زد، و حضرت‌ به‌ او محبّت‌ شديدي‌ داشت‌.» حضرت‌ او را در آغوش‌ گرفت‌ و اشكهايش‌ را پاك‌ كرد و گفت‌:

سَيَطُولُ بَعْدِي‌ يَا سُكَيْنَةُ فَاعْلَمِي‌                 مِنْكِ الْبُكَاءُ إذَا الْحَمَامُ دَهَانِي‌ 1

لَا تُحْرِقِي‌ قَلْبِي‌ بِدَمْعِكِ حَسْرَةً                 مَادَامَ مِنِّي‌ الرُّوحُ فِي‌ جُثْمَانِي‌ 2

فَإذَا قُتِلْتُ فَأنْتِ أوْلَي‌ بِالَّذِي‌                      تَبْكِينَهُ يَا خَيْرَةَ النِّسْوَانِ[355] 3

1- «اي‌ سكينه‌ بدان‌ كه‌: گريۀ تو بعد از من‌ بسيار طول‌ خواهد كشيد، در آن‌ وقت‌ كه‌ داهيۀ مرگ‌ به‌ من‌ مي‌رسد.

2- دل‌ مرا با سرشك‌ ريزانت‌ به‌ افسوس‌ و حسرت‌ مسوزان‌ تا هنگامي‌ كه‌ جان‌ من‌ در بدن‌ من‌ است‌.

3- و چون‌ كشته‌ شدم‌، تو از همه‌ سزاوارتر مي‌باشي‌ به‌ گريستن‌ براي‌ كسي‌ كه‌ اينك‌ براي‌ او گريه‌ مي‌كني‌ اي‌ برگزيدۀ تمام‌ زنان‌!»

باري‌ دربارۀ طفل‌ شيرخوارۀ آن‌ حضرت‌ كه‌ شربت‌ شهادت‌ نوشيد و مادرش‌ رباب‌ بود، حقير در هيچ‌ يك‌ از مقاتل‌ نيافتم‌ كه‌ نام‌ او علي‌ و يا علي‌ اصغر باشد، آري‌ بعضي‌ او را به‌ اسم‌ عبدالله‌ ذكر نموده‌اند، ولي‌ آنچه‌ براي‌ حقير امري‌ است‌ يقيني‌ آنكه‌ طفل‌ به‌ اراده‌ و اختيار خود شهادت‌ را گزيد، و در برابر نداي‌ پدر لبّيك‌ گفت‌. و اين‌ يكي‌ از اسرار جهان‌ خلقت‌ است‌ كه‌ اطفال‌ داراي‌ ادراك‌ و اختيار و قوّۀ جاذبه‌ و دافعۀ معنوي‌ مي‌باشند. فلهذا اين‌ طفلِ رضيع‌، خود را در مسير و منهاج‌ پدرش‌ همچون‌ پدرش‌ خود را فدا كرد.

وَ السَّلَامُ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ صَارَ عَطْشَاناً وَ يَوْمَ ذُبِحَ فِي‌ يَدَيْ أبِيهِ قَبْلَ أنْ يُقَبِّلَهُ وَ يُوَدِّعَهُ.

 

پاورقي


[349] - مرحوم‌ محدّث‌ قمي‌ در «نفثة‌ المصدور في‌ تجديد أحزان‌ يوم‌ العاشور»، ص‌ 25 قضيّۀ توجيه‌ آهن‌ را به‌ لشگر ذكر نموده‌ است‌.

[350] - «دمع‌ السّجوم‌» ص‌ 186.

[351] - «نفس‌ المهموم‌» ص‌ 216 و «دمع‌ السّجوم‌» ص‌ 186 .

[352] - «نفس‌ المهموم‌» ص‌ 217 و «دمع‌ السّجوم‌» ص‌‌ 187.

[353] - محدّث‌ قمي‌ در «نفس‌ المهموم‌» ص‌ 216 و ص‌ 217 و آية‌ الله‌ شعراني‌ در «دمع‌ السجوم‌» ص‌ 186 و ص‌ 187 أيضاً روايت‌ كرده‌اند از شيخ‌ مفيد در ذكر مقتل‌ طفل‌ رضيع‌ كه‌: حسين‌ عليه‌السلام جلوي‌ چادر بنشست‌ و عبدالله‌ بن‌ الحسين‌ فرزند او را آوردند. طفل‌ بود، او را بر دامن‌ نشانيد. مردي‌ از بني‌اسد تيري‌ افكند و او را ذبح‌ كرد. أبومخنف‌ گفت‌: عقبة‌ بن‌ بشير أسدي‌ گفت‌ كه‌: أبو جعفر محمد بن‌ علي‌ بن‌ الحسين‌ : با من‌ فرمود: اي‌ بني‌أسد! ما خوني‌ از شما طلب‌ داريم‌. گفتم‌: گناه‌ من‌ چيست‌ رحمك‌ الله‌ يا أباجعفر آن‌ چه‌ خون‌ است‌؟! فرمود: پسركي‌ از آن‌ حسين‌ عليه‌السلام را نزد او آوردند، در دامنش‌ بود كه‌ يكي‌ از شما تير افكند و او را ذبح‌ كرد. پس‌ حسين‌ عليه‌السلام دست‌ از خون‌ او پر كرد و بر زمين‌ ريخت‌ و گفت‌: اي‌ پروردگار اگر نصرت‌ را از آسمان‌ بر ما بسته‌اي‌، پس‌ بهتر از آن‌ نصيب‌ ما كن‌ و از اين‌ ستمكاران‌ انتقام‌ ما را بگير. و سبط‌ در «تذكره‌» از هشام‌ بن‌ محمد كلبي‌ حكايت‌ كرد كه‌ چون‌ حسين‌ عليه‌السلام آنها را ديد بر كشتن‌ وي‌ متّفق‌، مصحف‌ را بگرفت‌ و بگشود و بر سر نهاد و فرياد زد: ميان‌ من‌ و شما اين‌ كتاب‌ خدا و جدّم‌ محمد رسول‌ او! اي‌ مردم‌ به‌ چه‌ سبب‌ خون‌ مرا حلال‌ مي‌داريد؟! و كلبي‌ نظير آنكه‌ در اوّل‌ صبح‌ عاشورا گذشت‌ آورده‌ است‌ تا گويد: آنگاه‌ حسين‌ عليه‌السلام روي‌ بگردانيد طفلي‌ از آن‌ خويش‌ را شنيد از تشنگي‌ مي‌گريد. دست‌ او را بگرفت‌ و فرمود: اي‌ مردم‌ اگر بر من‌ رحم‌ نمي‌كنيد بر اين‌ طفل‌ ترحّم‌ كنيد . پس‌ مردي‌ از آنها تيري‌ افكند و آن‌ طفل‌ را ذبح‌ كرد و حسين‌ عليه‌السلام بگريست‌ و مي‌گفت‌: خدايا حكم‌ كن‌ ميان‌ ما و اين‌ مردمي‌ كه‌ ما را خواندند تا ياري‌ كنند آنگاه‌ ما را كشتند. پس‌ ندائي‌ از آسمان‌ رسيد: اي‌ حسين‌ او را رها كن‌ كه‌ وي‌ را در بهشت‌ دايه‌ معيّن‌ است‌. و بعد از آن‌ گويد: حصين‌ بن‌ تميم‌ تيري‌ افكند كه‌ در لب‌ آن‌ حضرت‌ جاي‌ گرفت‌ و خون‌ از دو لبش‌ روان‌ گشت‌ و مي‌گريست‌ و مي‌گفت‌: خدايا سوي‌ تو شكايت‌ مي‌كنم‌ از آنچه‌ با من‌ و برادران‌ و فرزندان‌ و خويشان‌ من‌ مي‌كنند. و ابن‌ نما گويد: آن‌ طفل‌ را با كشتگان‌ اهل‌ بيت‌ بنهاد. و محمد بن‌ طلحه‌ در «مطالب‌ السَّئول‌» از كتاب‌ «الفتوح‌» نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌: امام‌ عليه‌السلام فرزندي‌ صغير داشت‌ تيري‌ آمد و او را بكشت‌ پس‌ او را به‌ خون‌ آغشته‌ كرد و با شمشير زمين‌ را بكند و نماز بگذاشت‌ بر وي‌، و به‌ خاك‌ سپرد و اين‌ أبيات‌ بگفت‌: كَفَر القوم‌ و قِدْماً رغبوا.

[354] - «نفثة‌ المصدور في‌ تجديد أحزان‌ يوم‌ العاشور»، طبع‌ سنگي‌ ص‌ 38 و ص‌ 39. مرحوم‌ محدّث‌ قمي‌ در اينجا فرموده‌ است‌: در ميان‌ زنان‌ محترمۀ اهل‌ شرف‌ كه‌ بسيار اهل‌ محبّت‌ بوده‌اند اين‌ امر شايع‌ بوده‌ است‌ كه‌: پس‌ از فوت‌ شوهرشان‌ بر سر قبر او خيمه‌ مي‌زدند و روزها را به‌ روزه‌ و شبها را به‌ قيام‌ مي‌گذراندند چنانكه‌ شيخ‌ مفيد و كثيري‌ از علماء شيعه‌ و عامّه‌ اين‌ را دربارۀ فاطمۀ بنت‌ الحسين‌ عليه‌السلام نوشته‌اند كه‌: پس‌ از آنكه‌ شوهرش‌: حَسَن‌ مثنّي‌ در سن‌ سي‌ و پنج‌ سالگي‌ فوت‌ كرد، او بدين‌ عمل‌ مبادرت‌ كرد تا مدّت‌ يك‌ سال‌ تمام‌.

[355] - «نفس‌ المهموم‌» ص‌ 214 و «دمع‌ السّجوم‌» ص‌ 184. آية‌ الله‌ شعراني‌ در اينجا پس‌ از اين‌ أبيات‌ گويد: اين‌ شعر أعمّ از اينكه‌ از زبان‌ خود امام‌ يا ديگري‌ از زبان‌ امام‌ عليه‌السلام گفته‌ باشد مصداق‌ دارد چون‌ سكينه‌ عمر طولاني‌ يافت‌ و دير بماند و برگزيدۀ زنان‌ بود در كمال‌ شرف‌ و ادب‌ و بزرگي‌ مانند او نيامد. خانه‌اش‌ مجمع‌ اهل‌ فضل‌ و شعر بود و همه‌ از وي‌ توقّع‌ انعام‌ و صِلت‌ داشتند و براي‌ زيارت‌ او از شهرهاي‌ دور سفر مي‌كردند.

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی