مكتب امام حسين عليه السّلام مكتب تعقّل و آزادي و انتخاب است
مقصد و غايت قيام مقدّس سيّد الشهداء عليه السّلام چه بود؟ و چرا آن حضرت خود و ذرّيّه و اصحاب خود را فدا نمود؟ مگر مردم در آن زمان در چه سير و ممشائي قرار داشتند كه حضرت خواست آنان را متنبّه سازد و از خواب غفلت بيدار نمايد؟ مگر آنان نماز نميخواندند و روزه نميگرفتند و حج بجا نميآوردند؟ و مگر جهاد نداشتند و نماز جمعه نداشتند؟ اينها همه بود ولي اصل و اساس دين نبود. اساس دين ولايت است. اساس دين متابعت از امام معصوم است و اطاعت محض و انقياد كامل از فرامين اوست؛ و بفرمودة امام باقر عليه السّلام:
و لَم يُنادَ بِشيْءٍ كما نودِيَ بِالولايةِ1 «هيچ اعلاني از جانب پروردگار همچون اعلان به ولايت ائمّه هدي نبوده است.»
اين ولايت طريق و مسير به توحيد است. مسير به آزادي و حرّيّت در برابر غير حقّ است. مسير عبوديّت و عجز و فقر در مقابل حضرت حقّ است. مسير علوّ نفس و اعتلاء آن در قبال حطام پوچ و بيارزش دنيوي است. مگر حضرت أميرالمؤمنين به فرزندش حسن بن علي عليهما السّلام نفرمود:
يا بُنَي! و أكرِمْ نَفْسَك عَن كُلِّ دَنيَّةٍ و إن ساقَتْكَ إلي الرَّغآئِب، فإنّكَ لَنْ تَعتاضَ بما تَبذُل مِن نَفْسِكَ عِوضًا2 «اي فرزند! نفس خود را بلند مرتبه و عزيز بدار از هر امر پست و شيء بيارزشي كه در اين دنيا نصيب خواهد شد، اگر چه آن امر تو را به منافع كلان و بهرههاي فراوان و اشياء نفيس و بسيار ارزشمند برساند. زيرا تو هيچگاه نخواهي توانست در قبال آنچه كه از مناعت و عزّت و عظمت و حرّيّت و بلند منشي نفس خود از دست دادهاي چيزي را بدست آوري كه بتواند همسو و همطراز باشد.»
مكتب امام حسين اين مكتب است. مكتب عرفان حقّ است و معرفت واقعي حقّ و عبوديّت صِرف در برابر حضرت حقّ و رها شدن از همه گير و بندهاي نفساني و شهواني و شيطاني و جمود در تعصّبات خشك و بيمغز و توخالي و اسير هواها و هوسها و احساسات و شايعات و تقليد كوركورانه از مبادي فاسده و مفسده، چنانچه در خطبات آن حضرت در روز عاشوراء بوضوح اين مطالب بچشم ميخورد. مكتب سيّد الشّهداء مكتب تعقّل است نه تقليد كوركورانه، مكتب تدبّر است، مكتب آزادي و رشد و انبساط فكر است، مكتب تحقيق و اختيار و انتخاب است، نه چوب و چماق و ضرب و شتم؛ آن مكتب مكتب أبابكر و عمر و يزيد و معاويه است.
مكتب آن حضرت رجوع به عقل و فطرت و وجدان است، بيرون آمدن از وادي جهالت و ضلالت و جمود و خشكمغزي است. مكتبي است كه تمام جهات وجودي و حيثيّات ظاهري و باطني و روحي و نفسي دنيوي و اخروي انسان را در بر ميگيرد. در اين مكتب فقط آنچه مطرح است و از آن دفاع ميشود توحيد است و بس! در اين مكتب فقط خدا وجود دارد و غير او باطل است. احساسات در اين مكتب راهي ندارد و نفس در اينجا ارزشي ندارد.
كسانيكه ميگويند: در واقعه عاشوراء آنچه كه حاكم بود مسألة عشق بود، اشتباه كردهاند. عشق منهاي تعقّل يعني جنون. عشق جداي از مباني شرع يعني لااُباليگري وخودكامگي. عشق بدور از موازين و مباني يعني هوس و سركشي. عشقي در مكتب امام حسين ارزش دارد كه بر اساس فهم و ادراك و تشخيص و تعقّل و درايت باشد، نه بر اساس هوي و هوس و غلبه احساسات. در واقعه كربلا اصحاب سيّد الشّهداء همه عاشق آن حضرت بودند، امّا نه عشق مجازي و صوري، و نه عشق احساسي و عاطفي؛ آن عشق ارزشي ندارد و پشيزي بحساب نميآيد.
عشق اصحاب عشق از روي فهم و بينش بود، عشق از روي موازين و مباني عقلاني و شرعي بود، عشق به حقيقت نوراني و عظمت مطلقه و نفس قدسي بود. عشق به مبدأ وجود و بهاء اتمّ و مجلاي اكمل و اوسع حضرت باري بود. اين عشق كجا و عشقي كه در مجالس و محافل از او دم ميزنند كجا؟ عشقي كه با اندك تغيّر و تبدّل در توقّعات و انتظارات مبدّل به يأس و نااميدي و سردي و نفور از معشوق شود كجا، و عشقي كه به مولاي خود بگويد: اگر هزار بار مرا قطعه قطعه كنند و باز زنده كنند دست از تو بر نميدارم كجا؟! اين عشق بر اساس فهم و يقين و ادراك حقيقت است، و آن عشق بر اساس جاذبههاي توخالي و اعتباري و تبليغات و اشاعات و امور بيپايه و اساس است؛ ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا! ولذا ميبينيم جريان حادثه كربلا از لسان اولياي حقّ به نحو متمايزي از ساير جريانات بيان شده است.
أميرالمؤمنين عليه السّلام در ارتباط با اين حادثه ميفرمايد:
مُناخُ ركابٍ و مُصارِعُ عُشّاقٍ، شُهدآءَ، لا يَسبِقُهم مَن كانَ قَبلَهم و لا يَلحقُهم مَن بَعدَهم..«اينجا منزلگاه و محل بارانداز و قتلگاه عاشقاني شيفته و شيداي حضرت حقّ است. عاشقاني كه نه مانند ايشان آمده است و نه خواهد آمد.»
امكان ندارد عقلْ انسان را از حركت در وادي عشق منع نمايد، و امكان ندارد عشق واقعي جداي از مباني و موازين عقل براه خود برود. عقل انسان را به قرب محبوب و فناء در او دعوت ميكند و به هر وسيلهاي كه بتوان جهت وصول به اين نتيجه توسّل جست ممدوح و مجاز و بلكه ملزم ميشمارد، و به هر چه كه ممكن است بعنوان عائق و سدّ راه و حاجز ورود به حريم حضرت حقّ شمرده شود تحذير و دورباش ميدهد.
عقل موهبتي است الهي كه خداي متعال براي تصحيح مسير و انطباق فكر و عمل با واقع و نفس الأمر، و بالنّتيجه حركت به سوي مقصد اقصي و غايت قُصوي و فعليّت كلّيّه استعدادهاي نهفته بشري و كمال مطلوب به انسان عطاء نموده است؛ و همين عقل انسان را به سمت سيّد الشّهداء و فناء در او و تسليم و تفويض تمام شراشر وجودي و آثار حيات به او دعوت ميكند. او ديگر نميتواند به عنوان حاجز و مانع سدّ راه وصول به آن حضرت قرار گيرد، تا انسان مجبور گردد براي وصول به اين هدف از نيرو و قدرت عشق بهره گيرد. و اگر چنانچه عقلي در اين ميان بخواهد مانعي بوجود بياورد و با طرح قضايا و قياساتي انسان را از اين نعمت عظمي و سعادت دارَين محروم نمايد، آن عقل عقل نيست بلكه قوّة واهمه و متخيّله است كه بجاي عقل خود را جا زده است و قياسات خود را موجّه نشان ميدهد؛ و انسان بايد با رجوع به حقائق متقنه و مباني رصين و اصول موضوعه به حقيقت و كُنه قضاياي عقلاني پي ببرد و از آنها مدد طلبد و راه خود را منطبق با حقّ و واقعيّت و بدور از وساوس و توجيهات نفساني قرار دهد. و در اينجا به اين نكته ميرسيم، و علّت تشويق و ترغيب ائمّه عليهم السّلام نسبت به اقامه مجالس عزاي سيّد الشّهدا عليه السّلام روشن ميشود.
به نقل از کتاب اسرار ملکوت جلد دوم صفحه 187
[1]ـ بحار الأنوار، از «خرائج و جرائح» ج 41، ص 295
2- نهج البلاغة، شرح محمّد عبده، ج 3، ص 51
|