فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  جمعه  16 آذر 1403 - الجمعه  3 جمادي الآخر  1446 - Fri  6 Dec 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > اخلاق و اجتماع > داستان تهجّد مرحوم حاج سيد احمد كربلائي در مسجد سهله

داستان تهجّد مرحوم حاج سيد احمد كربلائي در مسجد سهله


 داستان تهجّد مرحوم حاج سيد احمد كربلائي در مسجد سهله

 مرحوم آقا سيّد جمال الدّين براي حقير (علامه طهرانی )نقل كردند كه: در ايّام جواني كه تحصيلات ايشان در اصفهان بوده است استاد و مربّي اخلاقي ايشان، مرحوم آخوند كاشي و مرحوم جهانگيرخان قشقائي بوده‌اند.

و چون به نجف اشرف مشرّف مي‌شوند استادشان مرحوم آقا سيّد جواد بوده است. و مي‌فرمودند: او مردي سريع و پرمايه و پر محتوي بود و مي‌گفت: اگر از عالم بالا به من اجازه دهند، در سر چهارراه‌ها، چهارپايه مي‌گذارم و بر روي آن مي‌ايستم و مردم را به توحيد و عرفان خداوندي مي‌خوانم. و ديري نپائيد كه به رحمت حق پيوست و من به مرحوم آية الله و مربّي اخلاقي: آقاي شيخ علي محمّد نجف آبادي رجوع كردم و از او دستور مي‌گرفتم.

مدّتها از اين موضوع گذشت و من در تحت تعليم و تربيت او بودم؛ تا يك شب كه بر حسب معمول به مسجد سهله آمدم براي عبادت. و عادت من اين بود كه به دستور استاد هر وقت شبها به مسجد سهله مي‌رفتم، اوّلاً نماز مغرب و عشاء را بجاي مي‌آوردم و سپس اعمال وارده در مقامات مسجد را انجام مي‌دادم، و پس از آن دستمالي را كه در آن نان و چيزي بود به عنوان غذا باز مي‌كردم و مقداري مي‌خوردم، آنگاه قدري استراحت نموده و مي‌خوابيدم، و سپس چندين ساعت به اذان صبح مانده بر‌مي‌خواستم و مشغول نماز و دعا و ذكر و فكر مي‌شدم؛ و در موقع اذان صبح نماز صبح را مي‌گزاردم و تا اوّل طلوع آفتاب به بقيّه وظائف و اعمال خود ادامه مي‌دادم، آنگاه به نجف مراجعت مي‌نمودم.

در آن شب كه نماز مغرب و عشاء و اعمال مسجد را بجاي مي‌آوردم و تقريباً دو ساعت از شب مي‌گذشت، همينكه نشستم و دستمال خود را باز كردم تا چيزي بخورم، هنوز مشغول خوردن نشده بودم كه صداي مناجات و ناله‌اي بگوش من رسيد، و غير از من هم در اين مسجد تاريك احدي نبود.

اين صدا از ضلع شمالي، وسط ديوار مسجد، درست در مقابل و روبروي مقام مطهّر حضرت امام زمان عجّل الله تعالي فرجه شروع شد، و بطوري جذّاب و گيرا و توأم با سوز و گداز و ناله و اشعار عربي و فارسي و مناجات‌ها و دعاهاي عالية المضامين بود كه بكلّي حال ما را و ذهن ما را متوجّه خود نمود. من نتوانستم يك لقمه از نان بخورم، و دستمال همينطور باز مانده بود و نتوانستم بخوابم و استراحت كنم، و نتوانستم به نماز شب و دعا و ذكر و فكر خود بپردازم؛ و همينطور متوجّه و منصرف بسوي او بودم.

صاحب صدا ساعتي گريه و مناجات داشت و سپس ساكت مي‌شد. قدري مي‌گذشت، دوباره مشغول خواندن و درد دل كردن مي‌شد. باز آرام مي‌گرفت و سپس ساعتي مشغول مي‌شد و آرام مي‌گرفت. و هر بار كه شروع مي‌كرد به خواندن، چند قدمي جلوتر مي‌آمد، بطوري كه قريب به اذان صبح كه رسيد در مقابل مقام مطهّر امام زمان ارواحنا فداه رسيده‌ بود. در اين حال خطاب به حضرت نموده و پس از گريه طولاني و سوز و نالة شديد و دلخراش اين اشعار را با تخاطب و گفتگوي با آن حضرت خواند:

ما بدين در، نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم

 

 

از بد حـادثه اينـجـا به پـنـاه آمده‌ايم

رهرو منزل عشقيم و ز سر حدّ‌ عدم

 

 

تا به اقليم وجود اين همه راه آمده‌ايم

سبزة خطّ تو ديديم و ز بستان بهشت

 

 

به طـلبـكاري اين مــهـرگيـاه آمده‌ايم

با چنين گنج كه شد خازن او روح امين

 

 

به گــدائي بـه در خـانة شـاه آمده‌ايم

لنگر حلم تو اي كشتي توفيق كجاست

 

 

كه در اين بحر كرم غرق گناه آمده‌ايم

آبرو مي‌رود اي ابر خطاشوي ببار

 

 

كه بـديوان عـمل نامه سياه آمده‌ايم

 

حافظ اين خرقة پشمينه بينداز كه ما

 

 

از پي قـافله با آتش آه آمده‌ايم[1]

 

و ديگر ساكت شد و هيچ نگفت و در تاريكي چندين ركعت نماز گزارد تا سپيده صبح دميد. آنگاه نماز را بجاي آورده و مشغول به خود در تعقيبات و ذكر و فكر بود تا آفتاب دميد. آنوقت برخاست و از مسجد خارج شد. و من تمام آن شب را بيدار بودم و از همه كار و بار خود واماندم و مات و مبهوت وي بودم.

چون خواستم از مسجد بيرون شوم، از سرخدمة آنجا كه اطاقش خارج از مسجد و در ضلع شرقي بود پرسيدم: اين شخص كه بود؟! آيا شما او را مي‌شناسيد؟!

گفتند: آري! اين مردي است به نام سيّد احمد كربلائي، بعضي از شبهاي خلوت كه در مسجد كسي نيست مي‌آيد، و حال و وضعش همينطور است كه ديديد.

من كه به نجف آمدم و خدمت استاد آقا شيخ علي محمّد رسيدم مطالب را مو بمو برايشان بيان كردم. ايشان برخاست و گفت: با من بيا! من در خدمت استاد رفتم. استاد در منزل آقا سيّد احمد وارد شد و دست مرا در دست او گذارد و گفت: از اين به بعد مربّي اخلاقي و استاد عرفاني تو ايشانست، بايد از او دستور بگيري و از او متابعت بنمائي![2]

توجّه به ظاهر امام عليه السّلام نفس را از ادراك سرّ ولايت باز مي‌دارد

از اين حكايت معلوم است كه اوّلاً: اساتيد عرفان و توحيد نسبت به حضور در اين امكنه كه تعلّق به حضرت بقيّة الله ارواحنا فداه دارد تا چه حدّ اهتمام و رغبت داشتند و خود و شاگردان را دعوت به اين امكنه مقدّسه مي‌نمودند. ثانياً: وقت خاصّي براي حضور در اين امكنه نمي‌شناختند و مانند ساير افراد كه شب چهارشنبه را جهت رؤيت آن حضرت قائل‌اند، نفس حضور در اين فضاي مقدّس را مغتنم مي‌شمردند نه وقت خاصّ جهت رؤيت ظاهري را. ثالثاً: مقصود و منظور ايشان از حضور صرفاً تقرّب باطني و انس معنوي و مناجات و خلوت نفس و روح و سرّ با حقيقت آن حضرت بوده است نه صرف زيارت ظاهري و صوري؛ و لذا اوقاتي را انتخاب مي‌كردند كه مسجد خلوت باشد و كسي مزاحم حال و كار و ذكر و فكر آنان نشود.

[1]ـ ديوان خواجه حافظ؛ طبع پژمان بختياري، غزل 347، ص 155

[1]ـ توحيد علمي و عيني، از ص 20 الي 23

به نقل از کتاب توحید علمی وعینی تالیف حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی  

 

 


چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی