بیان صفات و خصوصیات فقیه واقعی در کلام امام حسن عسگری علیه السلام
فهرست عناوین این مجلس عبارتند از :
1- اجمالي از زندگاني امام حسن عسگري (عليه السّلام) .
2- همه ائمه جز امير المؤمنين و امام زمان (عليه السّلام) در مدينه متولّد شده اند .
3- بيان اختناق شديد در زندگي حضرت عسگري (عليه السّلام) و عدم توانايي ملاقات با آن حضرت براي مردم .
4- فلسفه دور بودن ائمه آخرين از شيعيان و مردم .
5- بيان خصوصيّات ظاهري و اخلاقي امام حسن عسگري (عليه السّلام) .
6- كم بودن مطالب نقل شده از آن حضرت در منابع موجود .
7- حديث امام حسن عسگري (عليه السّلام) راجع به علما و فقها در تفسير آيات 78و 79 ، از سوره بقره .
8- استناد فقها به اين حديث راجع به مسالۀ تقليد و شرايط مجتهد .
9- بيان امام(عليه السّلام) درباره عملكرد يهود در مقابله با رسول اكرم .
10- علّت تكذيب علماي يهود ،بقاي رياست و بهره از مردم ، و رهايي از اطاعت از پيامبر و ائمه (عليه السّلام) است .
11- عاقبت علماء سو ء.
12- علّت ذمّ پروردگار نسبت به عوامّ يهود بخاطر پيروي از علمايشان .
13- عدم جواز پيروي از علماي فاسق .
14- شرايط علمايی كه لياقت دارند از آنها تقليد شود كه آنان اندك اند .
15- بيان اقسام كسانيكه از اهل بيت (عليه السّلام) كسب علم مي كنند .
16- ضرر و شرّ علماء سوء و فاسق از لشكر يزيد بيشتر است .
17- راه نجات از دست علماء سوء .
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
[بر اساس] روایات مشهور ، روز تولد حضرت امام حسن عسگری حضرت ابومحمد فرزند حضرت امام هادی، حضرت علی ابن محمد در سنۀ 231 یا 232 هجری بوده و در مدینه منوره متولد شدند. و آباء آن حضرت همه در مدینۀ منوره متولد شدند و خود آن حضرت نیز جز أمیرالمومنین علیه السلام که در مکّه و در جوف کعبه متولّد شدند و جز حضرت امام زمان که تولد آن حضرت در سامرّاء است بقیه ائمه حتی حضرت امام حسن عسگری تولدشان در مدینه است .در سنه 236 هجری خلیفۀ عباسی آن حضرت را از مدینه در معیّت پدرشان حضرت امام علی النقی علیه السلام به سامراء تبعید کرد و سنّ حضرت امام حسن عسگری در آن وقت چهار سال بود.حضرت امام حسن عسگری علیه السلام و پدرشان در تمام مدّت عمر در سامراء تحت نظر بودند. چون پایتخت و مرکز جیش خلفای بنی عباس در آن زمان سامرّاء بود، لذا برای از بین بردن احساسات مردم و عدم تحریکات و تحرّکات احتمالی ، آن حضرت را با حضرت امام هادی به سامرّاء آورد. البته حضرت امام هادی تبعید بود نه حضرت امام حسن عسگری ولی چون حضرت امام حسن عسگری طفل خردسالی بود تبعاً با معیّت پدر به سامرّاء آمد. تا سنۀ 254 هجری 18 سال تمام حضرت امام هادی در سامرّاء تبعید بودند و تحت نظر و حتی افرادی که با آنها ملاقات می کردند خیلی محدود بودند، و در منزل آن حضرت همه رفت و آمد نداشتند. تا سنۀ 254 هجری که حضرت امام هادی از دار دنیا رفتند و ولایت و امامت به فرزندشان حضرت امام عسگری منتقل شد که در آن وقت سنشان 22 سال بود .امامت آن حضرت تا سنۀ 260 طول کشید و در سنۀ 260 از دار دنیا به سمّ معتمد رحلت کردند و سن آن حضرت 28 سال بود.
یعنی از ائمه ما که سنّشان خیلی کم است یکی حضرت امام حسن عسگری است که 28 ساله رحلت کردند و دیگری حضرت امام جواد- حضرت امام محمّد تقی- که ایشان در 25 سالگی رحلت کردند.
دوران زندگی بر حضرت امام هادی و امام حسن عسگری خیلی سخت می گذشت ، بالأخص در دورۀ امامت امام حسن عسگری که حتیّ خواصّ شیعه هم با آن حضرت ملاقات نمی کردند و می ترسیدند. به ندرت وقتی که حضرت از منزل به امر خلیفه بیرون می آمدند، که در رکاب خلیفه با خلیفه جایی بروند،شیعیان در راه آن حضرت را میدیده اند و الاّ [حضرت] آزاد نبودند [تا مردم] خدمت [ایشان] برسند و از آن حضرت استفاده کنند،مگر افراد خیلی اندک از جمله علما و بزرگانی که جزء خصّیصین و حواریّون حضرت بودند و نام آنها در کتب رجال ثبت شده است. و بعضی اینچنین احتمال می دهند که این یک مصلحت خدایی بوده، چون زمان رو به غیبت کبری می رفت ، لذا خداوند علیّ أعلی اینطور جریانات را پیش آورد که شیعه کم کم به غیبت عادت کند.
در زمان حضرت امام هادی ، امام را کمتر ببیند و در زمان حضرت امام حسن عسگری امام را[نسبت به آن] کمتر ببیند و در زمان حضرت امام زمان در غیبت صغری آن حضرت را خیلی کم ببییند و در غیبت کبری خیلی خیلی کم ببیند.
به تدریج از زمان امام نهم، زمان رو به غیبت رفت، یعنی؛ دسترسی به ائمه و استفاده از محضر شخصی آنها در حالت ظاهر به تدریج کمتر می شد . حضرت امام حسن عسگری را معتمد عباسی به زهر شهید کرد و شهادت آن حضرت را ما مفصّل در جلسه قبل که روز 8 ماه ربیع الاول بود بیان کردیم. متوکّل خلیفه عباسی آن حضرت را به زندان انداخت و مدّتی حضرت امام حسن عسگری در زندان بودند و علت به زندان انداختن آن حضرت هم معلوم نشده است، و در تواریخ چیزی ننوشته اند که چرا آن حضرت را به زندان انداخته اند. ولی خوب البته معلوم است که همان حسد و حقدی که بنی عباس نسبت به علویین داشتند و تحریکاتی که از بعضی از افراد و جوانب می شد و جواسیسی که خبرهایی می آوردند و نمّامها و سخن چینهایی که نمّامی می کردند موجب این شد که مدّتی آن حضرت در زندان متوکّل بودند. بعداز متوکّل معتصم و معتزّ و مهتدي و معتمد خلیفۀ عباسی بودند . اینها هر یکی بعد از دیگری خلافت کردند و حضرت امام حسن عسگری این دوران خیلی سخت را در این زمانهای متعدد گذراندند.
امام عسگری علیه السلام مانند سایر ائمه ، مرد با وقار و با شخصیّت و آرام و ساکت، پر عقل و پر فکر [بوده اند]. همینطور که دشمنان آن حضرت هم مانند عبیدالله ابن احمد ابن خاقان در تاریخ ، مفصّل احوالات آن حضرت را نقل می کند. با اینکه یک شخص ناصبی بوده و از دشمنان اهل بیت بوده ولی آن حضرت را به این مدائح و این صفات می ستوده و در مقام تعریف گفته است که در سامرّاء مردی بود به این خصوصیّت از خاندان علوییّن که از همه مقدّم بود و از همه محترم تر بود و مرد آرامی بود و با فکر و تعقّل بود. سیمای گندمگونی داشت، چشمهای درشتی داشت، قد متوسّطی داشت. بدنش [دارای] استخوان بندی محکمی بود و حرکت که می میکرد مانند یک کوه وقار بود. علماء و وزراء و بزرگان مملکت از آن حضرت احترام می کردند. شیعه آن حضرت را احترام [کرده و] مقدّم می داشت و تمام علوییّن سیّد و سالار خود را آن حضرت می دانستند. در حالتیکه از آن حضرت پیرتر در میان علوییّن بسیار بود.
الان شما که کنار قبر آن حضرت می روید، سامرّاء خانه خود آن حضرت بوده یعنی قبر حضرت امام علیّ النقی و امام عسگری و حضرت سید حسین برادر حضرت امام حسن عسگری که همآنجا مدفون است و حضرت حکیمه خاتون و حضرت نرجس خاتون و اینها همه را در خانۀ خودشان دفن کرده اند. و بعد آن خانه تبدیل به رواق و ضریح و صحن و... شد . خیلی قبر نورانی و فضای نورانی است که محسوس [است] فضای باز و مرتفعی است. اینها همه از آثار و جلوه های خود حضرت امام عسگری علیه السلام است. بزرگان احوالات آن حضرت را مفصّل ذکر کرده اند گرچه آنچه باید و شاید از نظر امام حسن عسگری برای ما مفصلاً نقل نشده، زیرا که اولاً عمر آن حضرت کوتاه بود، ثانیاً آن حضرت همیشه در تبعید بودند و دسترسی همۀ شیعه نسبت به آن حضرت نبود. لذا آن مقداری که بزرگان نقل کرده اند، از فرمایشات آن حضرت و از کلمات آن حضرت مفصّل در کتب نقل شده . و بزرگان استشهاداتی روی فرمایشات آن حضرت می کنند من جمله بعضی از فرمایشات آن حضرت بود که ما در سابق در مسجد و در منزل فرمایشات آن حضرت را بیان کردیم و یادم می آید که در سال گذشته مقداری از فرمایشات آن حضرت را بیان کردیم و مفصّل گذشت.
امروز می خواهم من برای شما یکی از فرمایشات آن حضرت را که در تفسیر یک آیۀ شریفه فرمودند بیان کنم و امروز هم واقعاً قصد صحبت نداشتم، چون ترتیب دادن مجلس و در را باز کردن و کتابها را این طرف و آن طرف گذاشتن و سماور را درست کردن ، پرده ها را بالا زدن و اتاق را جارو زدن، تا انداره ای که می توانیم اینها کارایی است که مربوط به ترتیب مجلس است. بعد هم کارهای زیاد دارم نمی رسم که هم آن کارهارا بکنم و هم شب مسجد بیاییم و هم بعد از مسجد منزل آقای... بروم. و بعد هم دیر منزل بیاییم و بعد هم بخوابیم و زود هم بیدار شویم و همه کار ها را بکنیم .فلذا من حال ندارم ، پس از رفقا تقاضا می کنم هر روزی که اینجا جشن است وقتیکه ساعت 9 می شود همه متفرّق شوند و عیالاتشان را [هم با خود] ببرند چون مجلس محدود بین ساعت 7 تا9 [صبح است] . ماندن رفقا و عیالاتشان بعد از ساعت 9 یک مزاحماتی است که اگر بخواهد ادامه پیدا کند، ما مجبور می شویم مجلس را به کلّی تعطیل کنیم. فلذا یک مرتبه تذکّر به آقایان داده می شود آن را عمل کنند .[ از مجلس] ، ساعت 9 باید از متفرّق شوید و ساعت 7 هم منعقد میشود، زودتر بیایید تا صبحانه میل کنید. نه اینکه یکی ساعت 8 بیاید و یکی 8.30 و یکی 8.45 و یکی 9 و یکی 9.30 و یکی 10 .این طرق کارکردن روی اساسی که ما در دسترس داریم نیست. مؤمن باید منضبط باشد، منظّم باشد و کارهایش روی أساس باشد . لذا من حال صحبت نداشتم. دیشب من یک خوابی دیدم که آن خواب مرا ارضاء کرد که امروز برای شما صحبت کنم. خواب مفصّلی بود و مفاد آن این بود که باید کار کنی خلاصه. و خواب خوبی هم بود و همه رفقا هم در آن خواب شریک هستند و چون آن خواب هم یک علائمی نسبت به امروز داشت و حضرت امام حسن عسگری علیه السلام هم با این خصوصیات و پدر امام زمان ، و ما هم واقعاً بعضی اوقات دچار فقر در منبری می شویم ، اصلاً یک منبری که می خواهیم دعوت کنیم برایمان صحبت کند، من واقعاً متحیّر میشوم یکی دو سه نفر هستند که عین آیات قرآن و أخبار و ... صحبت می کنند و اینها غالبا مجالس دهگی و جلسات و اینها دارند و بنده [با آنها] تماس می گیرم، میگویند:در این وقت ما نمی توانیم [بیاییم] . و بعضی دیگر هستند که ما نمی خواهیم . می آیند 1 ساعت صحبت میکنند و هیچ دست نمی دهند، نه آیه ای ،نه خبری و نه تفسیری ،یک حرفهایی می زنند و مطلب تمام می شود و انسان هم دستش خالی می ماند. و این مطلب را شما باور کنید من خودم خیلی محتاج هستم به اینکه موعظه بشنوم و واقعاً کسی که موعظه می کند یا منبر میرود و حرف خدا می زند اینقدر لذّت می برم و اینقدر گوش می کنم و اینقدر حظّ میکنم، و کیف می کنم که کسی بنشیند آیه قرآن بخواند، خبر بخواند، موعظه کند و من گوش کنم. لذا خودم هم محتاج هستم . یک نفر که می رود بالای منبر و حرفهای مناسب نمی زند خسته می شوم اصلاً مثل اینکه کوه را بر سر من می کوبند، خسته می شوم. مثل اینکه لای آسیاب دیدید وقتی که آسیاب را می گردانند جناب گندم و جناب جو و امثال اینها چه صدایی می کنند ،ما زیر آسیاب له می شویم و صدایمان در نمی آید ، دیگر انسان خسته می شود ،اما یکی که صحبت کند و مردم را دعوت کند به آخرت به خدا به امام، روایتی ، حکایتی ، سرگذشتی از امام [بخواند] ، دیگر آدم زنده می شود.لذا این خواب را که دیدیم از خواب که بلند شدیم گفتیم باید منبر برویم این خواب معناش این است . و لذا تصمیم گرفتیم که یک مقدار مختصری صحبت کنم از احوالات حضرت امام حسن عسگری علیه السلام و از جمله فرمایشات آن حضرت یک تفسیری است که در آیه شریفه (و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی و ان هم الا یظنون فویل لالذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله ) جملاتی دارند حضرت امام حسن عسگری در تفسیر این آیه و امروز را ما اختصاص می دهیم به تفسیر این آیه.
عبارتی [است] که بزرگان علماء نقل کرده اند از حضرت امام حسن عسگری علیه السلام که آن حضرت از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که (و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه تارکا لهواه مطیعا لأمر مولاه فللعوام أن یقلدوه) اما آن کسانی از فقهاء که نفس خود را در مقام مصونیّت و عصمت در بیاورند و دین خود را حفظ کنند، ترک هوای نفس کنند ،سرا پا مطیع أمر مولای خود باشند بر عهده عوام یعنی عامّۀ مردم است که از آنها تقلید کنند. این یک جمله ای است که ما در کتب فقهی و در بسیاری از کتب اصولی می بینیم و در باب اجتهاد و تقلید یکی از ادلّه ای که اقامه می کنند بر وجوب تقلید همین حدیث است که مفصّل بر روی او بحثها دارند و مرحوم سیّد محمّد کاظم یزدی در مقدمۀ عروة الوثقی که در باب اجتهاد و تقلید ذکر می کند این روایت را ذکر می کند و این روایت خیلی دارای معنا است هرچند بعضی می گویند از این روایت چیزی بیشتر از معنی عدالت استفاده نمی شود، یعنی؛ مجتهد باید فقط عادل باشد، صائنا لنفسه حافظا لدینه تارکا لهواه مطیعا لمولاه یعنی باید عادل باشد.کما این اینکه مرحوم آیة الله بروجردی و بعض دیگر مانند مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی و امثال اینها هم می گفتند: همین معنی عدالت بیشتر استفاده نمی شود. و امّا نه. با توجّه شاید بتوانیم بگوییم معنی بالاتر از این استفاده می شود نه عدالت معمولی، اصلاً آن کسی که می تواند فتوا بدهد و صاحب تقلید باشد باید یک نور الهی در ذهن او باشد و نفس او را از همه مشتهیاتی که خلاف رضای خداست در مصونیّت و عصمت در بیاورد.یعنی هوا و اینها را زیر پای خودش له کند و سرا پا مطیع امر خدا باشد ، او باید فتوا بدهد. و شخصی که بدان مرحله نرسیده باشد حق فتوا ندارد. این روایت را در تفسیر (و منهم امیون لایعلمون الکتاب)که امروز برای شما می خوانم مرحوم شیخ انصاری در باب ظن بر حجیت خبر واحد ذکر می کند ، ومی گوید : آثار صدق و واقعیت از مضامین این روایت مشهود است. روایت خیلی است و من از اصل سند این روایت را برای شما نقل می کنم . اصل سند این روایت در احتجاج شیخ طبرسی است که به احوالات حضرت امام حسن عسگری علیه السلام میرسد ،من جمله با سند متصّل خود از آن حضرت ذکر می کند. حالا روایت را خوب گوش کنید تا ما برسیم به استشهاد حضرت امام حسن عسگری علیه السلام از حضرت امام صادق علیه السلام راجع به( اما من کان من الفقهاء).
وَ بِالْإسْنَادِ الَّذِى مَضَى ذِكْرُهُ عَنْ أَبِى مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِىِّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِى قَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَايَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلَّآ أَمَانِىَّ» دیگر با همین سندهایی که سابقاً ذکر شد این روایت منتهی می شود به حضرت أَبِى مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِىِّ عَلَيْهِ السَّلَامُ در تفسیر این آیه شریفه «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَايَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلَّآ أَمَانِىَّ» که معنای آن چیست. این آیه راجع به یهود است که می فرماید: جماعتی از آنها امیّ هستند، درس نخوانده هستند ،عالم نیستند، سواد ندارند، طبقه عامّه مردم هستند . و اینها از کتاب خدا و از تورات هیچ خبر ندارند الاّ یک خیالاتی و یک آرزوهایی که علمای آنها به آنها گفته اند، و به آن خیالات و اوهام آنها دلبستگی پیدا کرده اند. و آن را کتاب خدا و تورات شمرده اند، روی تلقین باطلی که علماء به آنها داده اند. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَايَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلَّآ أَمَانِىَّ» حضرت می فرمایند : إنَّ الْأُمِّىَّ مَنْسُوبٌ إلَى أُمِّهِ. أَىْ: هُوَ كَمَا خَرَجَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ لَايَقْرَأُ وَ لَايَكْتُبُ. «منهم امیون » یعنی چی؟ امیّون یعنی مادریها. ام یعنی مادر .امیّ یعنی کسی که از شکم مادرش آمده بیرون،سوادش همان قدر است، دیگر چیزی نخوانده، یاد نگرفته، مطالعه نکرده، بحث نکرده ، اُمیّون درس نخوانده های هستند که «لَايَعْلَمُونَ الْكِتَبَ الْمُنْزَلِ مِنَ السَّمَآءِ وَ لَا الْمُتَكَذَّبِ بِهِ وَ لَا يُمَيِّزُونَ بَيْنَهُمَا» اینها[بین] آن کتابی که از آسمان نازل شده با آن کتابی که دروغ بستند به خدا و نسبت به خدا دادند ، فرق نمی گذارند. تورات واقعی را با تورات مجعول فرق نمی گذارند. آیاتی را که خدای علیّ أعلی بر حضرت موسی فرستاده و این آیاتی که علمای یهود تحریف می کنند و به خورد مردم می دهند، آنها را فرق نمی گذارند، هیچ فرق نمی گذارند. هر چه به آنها گفته می شود که خدا اینطور گفته قبول می کنند و خداوند در اینجا دارد امیون را تقبیح میکند. می گوید: وای بر این عوامّ مردم که اینها حرف علمای خود را بی چون و چرا گوش میکنند.
خوب گوش کنید مطلب از دستتان نرود تا برسیم به نتیجه.
إلَّآ أَمَانِىَّ«، أَىْ: إلَّا أَنْ يُقْرَأَ عَلَيْهِمْ وَ يُقَالَ لَهُمْ: إنَّ هَذَا كِتَابُ اللَهِ وَ كَلَامُهُ » اینها از کتاب خدا هیچ چیز نمی دانند مگر أَمَانِىَّ . أَمَانِىَّ یعنی چی؟ یعنی آنچه را بر آنها می خوانند و می گویند به سلیقه خودشان ،بزرگان خودشان علماء خودشان و می گویند این کتاب خداست، این کلام خداست .
«لَا يَعْرِفُونَ إنْ قُرِئَ مِنَ الْكِتَابِ خِلَافَ مَا فِيهِ.» اگر آنها خلاف کتاب خدا را بر آنها بخوانند آنها نمی فهمند . بحث نمی کنند که این خلاف است.
وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ أَىْ مَا يَقْرَأُ عَلَيْهِمْ رُؤَسَآؤُهُمْ مِنْ تَكْذِيْبِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ فِى نُبُوَّتِهِ وَ إمَامَةِ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ سَيِّدِ عِتْرَتِهِ. وَ هُمْ يُقَلِّدُونَهُمْ مَعَ أَنَّهُ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِمْ تَقْلِيدُهُمْ » و إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ یعنی چه؟ یعنی آنچه را که بزرگان و رؤسای آنها بر آنها می خوانند از تکذیب محمّد که این محمدّی که آمده ادّعای پیامبری می کند دروغ می گوید، آن محمدّی که موسی گفته این شخص نیست. او یک طور دیگر است. با آنکه خودشان میدانند این همان [شخص] است .اما به عوامّشان می گویند: این محمّد دروغ می گوید، این آن نیست . آن محمدی که موسی گفته و تورات آورده غیر از این محمدّی است که دارای این صفات است. حالا این محمّد این صفاتی که دارد در تورات خودشان است و موسی همین را گفته و در تورات همین صفات است.
اما اینها تورات را به خلاف آنچه است می خوانند از تکذیب محمد صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وسلم در نبوتش « وَ إمَامَةِ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ سَيِّدِ عِتْرَتِهِ» علی علیه السلام بزرگ و آقا و سید و سالار تمام عترت پیغمبر . وَ هُمْ يُقَلِّدُونَهُمْ مَعَ أَنَّهُ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِمْ این عوام از این علمایشان تقلید می کنند با اینکه تقلید کردن اینها از علمایشان حرام است.
فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَبَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَهِ وای برآن کسانی که کتاب خدا را با دست خودشان می نویسند، آن وقت به خدا نسبت می دهند. و می گویند: این مال خدا است. از پیش خود خبری نقل می کند و به خدا نسبت میدهد و یا از پیش خود خبری نقل می کند و به پیامبر نسبت می دهد. و یا از پیش خود خبری نقل می کند و به امام نسبت می دهد. و می گوید این مال خدا یا پیغمبر یا امام است. وای بر آن کسانی که کتاب را با دست خود می نویسند و می گویند این از نزد خداست.
حضرت امام حسن عسگری می فرمایند: هَذَا الْقَوْمُ الْيَهُودُ كَتَبُوا صِفَةً زَعَمُوا أَنَّهَا صِفَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ هِىَ خِلَافُ صِفَتِهِ؛ یک صفاتی از پیغمبر آخر الزمان را می نویسند و به مردم می گویند صفات پیغمبر آخر الزمان این طور است و این صفاتی را که می نویسند خلاف آن صفاتی است که در پیغمبر است و در تورات واقعی است.
وَ قَالُوا لِلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنْهُمْ: هَذِهِ صِفَةُ النَّبِىِّ الْمَبْعُوثِ فِى ءَاخِرِ الزَّمَانِ. إنَّهُ طَوِيلٌ عَظِيمُ الْبَدَنِ وَ الْبَطْنِ، أَهْدَفُ، أَصْهَبُ الشَّعْرِ، وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ بِخِلافِهِ، وَ هُوَ يَجِىءُ بَعْدَ هَذَا الزَّمَانِ بِخَمسِمِئَةِ سَنَةٍ
و به مستضعفین مردم خود آنهایی که اهل مطالعه و دقت نیستند ، به آنها می گویند: صفت پیغمبری که در آخر الزمان از طرف خدا مبعوث می شود و موسی خبر بعثت آن پیغمبر را داده که او خاتم النبیین است صفتش این است که قدّ آن پیغمبر خیلی بلند است، بدنش خیلی بزرگ است، شکمش خیلی جلو آمده است، موهایش مجعّد است، فلفلی است. در حالتیکه محمد به خلاف آن صفات است. پیغمبر صلی الله علیه وآله و سلم موهایشان مجعّد نبوده،مویشان میل بوده ، مسلسل بوده، شانه که می کردند می ریخته [است]. قد بلند نداشتند متوسط بودند،بدنشان بزرگ نبوده استخوان بندی [حضرت] درشت بوده، شکم پیغمبر جلو نیامده بود بخلافش بود. و آنها به عوامشان می گویند: آن پیغمبری که موسی گفته، بعد از 500 سال دیگر خواهد آمد.
علما یهود چرا این کار را می کنند، با اینکه خودشان می دانند. ؟
وَ إنَّمَا أَرَادُوا بِذَلِكَ أَنْ تَبْقَى لَهُمْ عَلَى ضُعَفَآئِهِمْ رِيَاسَتُهُمْ، وَ تَدُومَ لَهُمْ إصَابَاتُهُمْ، وَ يَكْفُوا أَنْفُسَهُمْ مَؤُنَةَ خِدْمَةِ رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ خِدْمَةِ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَآصَّتِهِ.
علما یهود چنین کاری با پیغمبر می کنند و به 2 جهت به عوامشان این مطالب را می گویند . جهت اول اینکه ریاستشان بر ضعفای خودشان باقی باشد. می گوید من عالم هستم، و بر شما ریاست دارم. ریاست او متوقف است که پیغمبر را به شما معرفی نکند. چون اگر پیغمبر را معرفی کند دیگر خودش میرود کنار ،خودش دیگر رئیس نمی شود رئیس، پیغمبر می شود ، خودش با سایر افراد باید از پیغمبر تبعیت کند ، و اینها نمی خواهند از ریاست و کرسیّ خود بگذرد. وَ إنَّمَا أَرَادُوا بِذَلِكَ أَنْ تَبْقَى لَهُمْ عَلَى ضُعَفَآئِهِمْ رِيَاسَتُهُمْ می خواهند ریاستشان بر ضعفایشان بماند. وَ تَدُومَ لَهُمْ إصَابَاتُهُمْ إصاباتی که از ضعفا می کنند برای آنها دوام داشته باشد. إصابة یعنی بهره . بهره ای که می برد، پولی که می گیرد، نذری که می آورند، نیازی که می آورند ، کله قندی که می آورند ،آش رشته ای که می آورند ، کاسه نبات و هدیه ای که می آورند، گوسفند می آورند و قربانی می کنند، اینها [می خواهند این هدایا] دائماً باشد. اگر بگویند او پیغمبر آخر الزمان است همه اینها بریده می شود و دیگر هیچ خبری نیست، این فایده اول [بود].
فایده دوم اینکه اگر اینها بگویند پیغمبر حق است باید مانند سایر مسلمین از پیغمبر تبعیت کنند ، باید خدمت پیغمبر بکنند ، باید بیایند مسجد، بیایند جهاد ،باید روزه بگیرند ، نماز بخوانند ، هزار زحمت و مصیبت دارد و اینها نمی خواهند از آن شخصیّت و آقایی که در یک عمر کسب کرده اند پایین تر بیایند و حالا بیایند خدمت پیغمبر و خدمت أمیرالمومنین و اهل بیت و خواصّ پیغمبر را بکنند. این دو علت موجب این شده که آنها پیغمبر را کتمان می کنند ،و زعمای خود خلاف آن صفات پیغمبر که در تورات بیان شده را برای مردم معرفی می کنند. خداوند دربارۀ اینها چه می گوید؟ فَقَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: «فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ» وای بر آنها از آنچه دست آنها نوشته و وای بر آنها از آنچه کسب می کنند . ویل دو معنا دارد اول به معنای وای .از یک امری که خیلی خیلی تعجب می کند می گوید وای بر این کار. این را عرب می گوید ویل. یک معنی ویل این است که الویل وادٍ فی جهنم .چون جهنّم درجات دارد، مراتب دارد، درکات دارد، هر جایی از آن یک اسمی دارد یک خاصیّتی دارد ،شما خیال نکنید اگر بخواهید بروید جهنّم شما را جهنم ببرند، جهنم باید افراد خاصّ بروند. جهنم رفتن هم آسان نیست. تازه اگر بخواهید بروید جهنم ، همه جای جهنم که شما را نمی برند. ان شاءالله از همان پل صراط بزودی عبور می کنید و فقط تماشایی از جهنم می کنید، اما جهنم دارای مقامات و درکات است. یکی از درکات جهنم اسمش ویل است. ویلٌ للمطففین . . فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ حضرت می فرماید که 2 تا ویل خدا اینجا گفته است. یک ویل معنایش این است که وای بر آنها بر این انحرافاتی که با دستهای خود بوسیله مکتوبات و نوشته های مختلف به عوام خود می دهند و مغز آنها را می شویند و یک دسته اباطیل و موهومات تحویل مردم میدهند و تمام گروه مردم را رو به ضلالت و گمراهی می دهند. و ویل دوم آن است که آنچه را که کسب می کنند در مقابل از مردم چه میگیرند . این ایمان خود را فروخته ،در ازای آن چی از مردم می گیرد. یک کاسه نبات می گیرد ، گوسفند ، فرش ، قصر میگیرد از اینها که بالاتر نمی گیرد.
وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ مِنْ هَذِهِ الصِّفَاتِ الْمُحَرَّفَاتِ وَ الْمُخَالِفَاتِ لِصِفَةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ. الشِّدَّةُ لَهُمْ مِنَ الْعَذَابِ فِى أَسْوَءِ بِقَاعِ جَهَنَّمَ، وَ وَيْلٌ لَهُمْ الشِّدَّةُ فِى الْعَذَابِ ثَانِيَةً مُضَافَةً إلَى الْأُولَى بِمَا يَكْسِبُونَهُ مِنَ الْأَمْوَالِ الَّتِى يَأْخُذُونَهَا إذْ أَثْبَتُوا عَوَآمَّهُمْ عَلَى الْكُفْرِ بِمُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ الْحُجَّةِ لِوَصِيِّهِ وَ أَخِيهِ عَلِىِّ بْنِ أَبِىطَالِبٍ عَلَيْهِ السّلَامُ وَلِىِّ اللَهِ .
ویل دوم برای این جهت است که آن اموالی که از مردم می گیرند بواسطه اینکه عوام را بر همان کفر نسبت به پیغمبر و حجّت خدا علیّ ابن ابیطالب برقرار کردند و در مقابل تبلیغاتشان از آنها یک مزدی دریافت می کنند و مردم هم خوشحال می شوند ، منبر هم می روند ،صحبت هم می کنند، کیف هم میکنند ، مردم هم شاد می شوند ،و پول فراوان هم می دهند و دیگر نمی دانند که از جیب مسکین خودشان پولهای بی جهت داده اند و مغزشان شسته شده و خراب شده و یک مشت اباطیل بجای حقایق تحویل آنها داده شده است. بدبختی از این بالاتر دیگر چیست؟
تا اینجا تفسیری بود که خود حضرت امام حسن عسگری علیه السلام راجع به این آیات شریفه که درباره علمای یهود و مستضعفین آنهاست بیان فرمودند.
ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السّلَامُ:
قَالَ رَجُلٌ لِلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: فَإذَا كَانَ هَؤُلَآءِ الْقَوْمُ مِنَ الْيَهُودِ لَايَعْرِفُونَ الْكِتَابَ إلَّا بِمَا يَسْمَعُونَهُ مِنْ عُلَمَآئِهِمْ لَا سَبِيلَ لَهُمْ إلَى غَيْرِهِ، فَكَيْفَ ذَمَّهُمْ بِتَقْلِيدِهِمْ وَ الْقَبُولِ مِنْ عُلَمَآئِهِمْ؟ وَ هَلْ عَوَآمُّ الْيَهُودِ إلَّا كَعَوَآمِّنَا يُقَلِّدُونَ عُلَمَاءَهُمْ؟
حضرت امام حسن عسگری میفرمایند که یک مردی از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام سوال کرد اگر این قوم از یهود که شما می فرمایید،-مستضعفین یهود- تورات را نمی شناسند کتاب خدا را نمی شناسند مگر آنچه را که از ناحیه علماء به آنها می رسید و از ناحیه علماء می شنویده اند. [و این راهی است برای] یهود از درک واقع و حقیقت .[پس] چرا خدا آنها را مذمّت کرد که چرا شما از علماء خود تقلید می کنید و از علما خود مطالب را قبول می کنید؟ چرا آنها را مذمّت کرد؟ آنها که گناهی نداشته اند ، و آیا عوام یهود غیر از عوام ما هستند ، همینطور که عوام ما از علمایشان تقلید می کنند عوام یهود هم از علمایشان تقلید می کنند. پس چرا عوام آنها گناهکار هستند؟ این شبهه را حضرت امام حسن عسگری
علیه السلام از قول یک مردی که به حضرت امام جعفر صادق علیه السلام اعتراض می کند که عوام راهی به درک مطلب ندارند جز آنچه را که از علمایشان می شنوند و راه دیگری ندارند و می گوید جواب چیست . پس چرا عوام شیعه آنها مورد مذمّت و گناه نیستند و عوام یهود مورد مذمّت و گناه هستند با اینکه هر دو از علمایشان تبعیت می کنند.
«فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: بَيْنَ عَوَآمِّنَا وَ عُلَمَآئِنَا وَ عَوَآمِّ الْيَهُودِ وَ عُلَمَآئِهِمْ فَرْقٌ مِنْ جَهَةٍ وَ تَسْوِيَةٌ مِنْ جَهَةٍ» حضرت امام جعفر صادق علیه السلام در جواب آن مرد گفتند: بین عوام ما و علماء ما و بین عوام یهود با علماء یهود از یک جهتی فرق است اما از یک جهتی مساوی است .
أَمَّا مِنْ حَيْثُ اسْتَوَوْا: فَإنَّ اللَهَ قَدْ ذَمَّ عَوَآمَّنَا بِتَقْلِيدِهِمِ عُلَمَاءَهُمْ كَمَا ذَمَّ عَوَآمَّهُمْ . اما از آن جهتی که عوام ما با عوام یهود یکی هستند و هیچ فرقی نمی کنند از آن جهت خدای علیّ أعلی عوام ما را هم به تقلید علمایشان منع کرده کما اینکه عوام قوم یهود را از تقلید علمایشان منع کرده است.
وَ أَمَّا مِنْ حَيْثُ افْتَرَقُوا، فَلَا. اما از آن جهتی که عوام ما و عوام آنها فرق دارند نه. از آن جهت عوام ما مورد مذمّت نیستند و عوام آنها مورد مذمّت هستند.قَالَ: بَيِّنْ لِى يَا بْنَ رَسُولِ اللَهِ! آن مرد به حضرت صادق گفت که قدری این مطلب را برای من شرح دهید.
قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إنَّ عَوَآمَّ الْيَهُودِ كَانُوا قَدْ عَرَفُوا عُلَمَاءَهُمْ بِالْكِذْبِ الصَّرَاحِ، وَ بِأَكْلِ الْحَرَامِ وَ الرُّشَا، وَ بِتَغْيِيرِ الْأَحْكَامِ عَنْ وَاجِبِهَا بِالشَّفَاعَاتِ وَ الْعِنَايَاتِ وَ الْمُصَانَعَاتِ؛ وَ عَرَفُوهُمْ بِالتَّعَصُّبِ الشَّدِيدِ الَّذِى يُفَارِقُونَ بِهِ أَدْيَانَهُمْ، وَ أَنَّهُمْ إذَا تَعَصَّبُوا أَزَالُوا حُقُوقَ مَنْ تَعَصَّبُوا عَلَيْهِ وَ أَعْطُوا مَا لَايَسْتَحِقُّهُ مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ مِنْ أَمْوَالِ غَيْرِهِمْ وَ ظَلَمُوهُمْ مِنْ أَجْلِهِمْ؛ وَ عَرَفُوهُمْ يُقَارِفُونَ الْمُحَرَّمَاتِ، وَ اضْطَرُّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ مَا يَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ لَايَجُوزُ أَنْ يُصَدَّقَ عَلَى اللَهِ وَ لَا عَلَى الْوَسَآئِطِ بَيْنَ الْخَلْقِ وَ بَيْنَ اللَهِ. فَلِذَلِكَ ذَمَّهُمْ لِمَا قَلَّدُوا مَنْ قَدْ عَرَفُوهُ، وَ مَنْ قَدْ عَلِمُوا أَنَّهُ لَايَجُوزُ قَبُولُ خَبَرِهِ وَ لَاتَصْدِيقُهُ فِى حِكَايَتِهِ، وَ لَا الْعَمَلُ بِمَا يُؤَدِّيهِإلَيْهِمْ عَمَّنْ لَمْ يُشَاهِدُوهُ، وَ وَجَبَ عَلَيْهِمُ النَّظَرُ بِأَنْفُسِهِمْ فِى أَمْرِ رَسُولِ اللَهِ صَلَّىَ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ إذْ كَانَتْ دَلَآئِلُهُ أَوْضَحَ مِنْ أَنْ تَخْفَى وَ أَشْهَرَ مِنْ أَنْ لَا تَظْهَرَ لَهُمْ.
حضرت صادق علیه السلام می فرمایند: عوام یهود اینها می شناختند علمایشان را که آنها دروغ می گویند . دروغ صریح می گویند. می دیدند این عالم در اینجا دروغ گفت، ولی باز دنبال او می رفتند، مگر عالم واسطه بین تو و خدا نیست. اگر یک دروغ از او شنیدی دیگر دومرتبه نمی توانی دنبالش بروی . نمی توانی او را حجت بین خود و خدا قرار دهی. آن حجت بین تو و بین شیطان است. عوام یهود می شناختند علمای خودشان را به کذب صریح و به أکل حرام. آنها مال حرام می خوردند و رشوه می گرفتند و احکام را از حق و واقعش تغییر می دادند. حلال را حرام و حرام را حلال می کردند روی مصلحتهایی که به وضع شخصی آنها و موقعیت آنها می افزود، و بعضی ها آنها را شفیع قرار می دادند در یک امری واسطه قرار میدادند و به واسطه آن شفاعت حکم خدا را تغییر می دادند مصانعه می کردند پایین می آمدند، مداهنه می کردند ، شل می گرفتند ، و به بعضی از عنایات و جهات حکم خدا تغییر می کرد . عوام یهود می فهمیدند که علمایشان این طور هستند .این را عوام درک می کردند، حالا عوام یهود از تورات خبر ندارند ،از واقع و صفات پیغمبر که در تورات است خبر ندارند. اما این را هم می فهمند که آدم دروغ گویی است و این کار را کرده و آن کار را کرده .اینها را می فهمیدند و علاوه بر این می فهمیدند که علمایشان یک تعصّب شدیدی دارند که بواسطه آن تعصّب شدید دینشان را زیر پا می گذارند. وقتی آن تعصّب گُل می کند و آن حمیّت جاهلیت بروز می کند، دیگر زیاد دقت به أمر دین ندارد که این حکم دینی محفوظ باشد. دیگر آن مرام و عقیده وکلام من باید به کرسی بنشیند ،این دوجنبه. جهت سوم اینکه عوام یهود می دانستند که این علماء وقتی که تعصّب پیدا می کنند بر علیه کسی ، -با کسی بد می شوند- ریشه آن را می کنند حقوق واجب او را نمی گذارند به او برسد ، ولی به کسی که نظر مرحمت دارند به او بیشتر عنایت می کنند ، دست سر او بیشتر می کشند، از اموال به او بیشتر می دهند ، از اموال چه کسی می دهند؟ از اموال افرادی که باید این اموال به آنها برسد. و به ظلم و عدوان [این اموال را] به این شخصی می دهند که از اطرافیات آنهاست. و به آنها ظلم می کنند برای رسیدگی به اینها و نیروهایی که با آنها رفاقت دارند . این مطلب سوم بود و اما مطلب چهارم اینکه اینها علمایشان را می دیدند که کارهای حرام انجام می دهند. حرام بیّن بر شریعت خودشان انجام میدهند . وقتی که اینطور شد این عوام یهود مجبورند و مضطّرند، به آن ادراکی که خدا به آنها داده و به وجدان [خود] مراجعه کنند و بگویند افرادی که عملشان اینطور است ما نباید آنها را واسطه بین خود و خدا بگیریم . اینها به آن وجدان خودشان نگاه نکردند و به ادراک خودشان توجه نکردند عقل خود را مخفی کردند و پا روی درک خود گذاشتند و کور کورانه دنبال علما رفتند. این عبارت معجزه است.
وَ اضْطَرُّوا بِمَعَارِفِ قُلُوبِهِمْ إلَى أَنَّ مَنْ فَعَلَ مَا يَفْعَلُونَهُ فَهُوَ فَاسِقٌ لَايَجُوزُ أَنْ يُصَدَّقَ خدا اینها را مجبور و مضطرّ کرد به ادراک باطن و دل خود که اینها بفهمند که کسی که فعلش این طور است فاسق است جاعل است. که او را انسان مسلّط قرار بده بر خدا و او را مسلّط قرار بده بر وسائطی که بین خلق و خدا است. پس بدین جهت خدای علیّ أعلی آنها را ذمّ کرد و مذمّت کرد آن کسانی را که می دانند، که جایز نیست که از این علماء خبر قبول کنند و حکایتهایشان را تصدیق کنند. و عمل نکنند به آنچه را که آنها می رسانند به اینها از آن کسانی که اینها آنان را ندیده اند از پیغمبر از امام از ... . خبر میدهد و انسان آنها راندیده پس باید به واسطه مطمئن باشد ،که آن واسطه هم فاجر و کاذب است. پس آن عمل می کند به کلام پیغمبر و امام بواسطه یک فاسق فاجر . این را عوام درک می کنند ولی دوباره کورکورانه دنبال همان روشی که تا به حال رفته میروند. و واجب است بر این عوام به همان معارف قلب خود و ادراکات واقعی خود ، نظر کنند بر أمر رسول خدا صلی الله و علیه وآله و سلم چون دلایل خدا واضح تر است از اینکه مخفی بشود و مشهودتر است و روشنتر از اینکه بر آنها آشکار نشود. این عیب عوام یهود است که خدای علیّ أعلی آنها را مذمت کرد.
وَ كَذَلِكَ عَوَآمُّ أُمَّتِنَا إذَا عَرَفُوا مِنْ فُقَهَآئِهِمُ الْفِسْقَ الظَّاهِرَ، وَ الْعَصَبِيَّةَ الشَّدِيدَةَ، وَ التَّكَالُبَ عَلَى حُطَامِ الدُّنْيَا وَ حَرَامِهَا، وَ إهْلَاكَ مَنْ يَتَعَصَّبُونَ عَلَيْهِ وَ إنْ كَانَ لِإصْلَاحِ أَمْرِهِ مُسْتَحِقًّا، وَ بِالتَّرَفْرُفِ بِالْبِرِّ وَ الاْحْسَانِ عَلَى مَنْ تَعَصَّبُوا لَهُ وَ إنْ كَانَ لِلْإذْلَالِ وَ الْإهَانَةِ مُسْتَحِقًّا. فَمَنْ قَلَّدَ مِنْ عَوَآمِّنَا مِثْلَ هَؤُلَآءِ الْفُقَهَآءِ فَهُمْ مِثْلُ الْيَهُودِ الَّذِينَ ذَمَّهُمُ اللَهُ بِالتَّقْلِيدِ لِفَسَقَةِ فُقَهَآئِهِمْ.
اما اگر عوام امّت ما از فقهایشان فسق ظاهر دیدند ، و [متوجه شدند که او] عصبیت شدید دارد بر إدراکات خود ، و او بر حطام دنیا و مال دنیا و حرام خدا چنگ می زند و به دنیا متوجه است به ریاست متوجه است از آقایی خیلی کیف می کند، از مال حرام خیلی کیف می کند. و هر وقت او از کسی بدش بیآید او دوست دارد او را هلاک کند و اگر چه آدم خوبی باشد و سزاوار باشد که انسان برود امر او را اصلاح کند. و اگر از کسی خوشش بیاید گرچه آدم بدی باشد ولو آدم فاسقی باشد فاجری باشد ،چون از او خوشش می آید به او احسان می کند ، برّ میکند ، به زن و بچه اش رسیدگی میکند، برای او خانه می خرد ،چه کارها که می کند . ترفرف می کند . ترفرف میدانید یعنی چه؟ مرغی که مثل باز یا عقاب می خواهد روی زمین بنشیند ،قبل از اینکه روی زمین بنشیند دنبال صید خودش به شکل دایره پر میزند . این را می گویند رفرف الطیر. یعنی این عالم نسبت به آن کسی که نظر رحمت دارد و می خواهد به او برسد تمام اطراف و جوانب او را تماشا میکند که مبادا از او برنجد و به[کارهای] او [رسیدگی می کند] ،مال میدهد تا از دست او آزرده نشود و او را از دست ندهد. و او از این حمایت کند. گرچه آن شخص آدم فاسق و فاجری است . وَ إنْ كَانَ لِلْإذْلَالِ وَ الْإهَانَةِ مُسْتَحِقًّا و سزاوار این است که او را ذلیل کند و دور کند و اهانت کند، اما این کار را نمی کند بلکه او را نزدیک میکند. پس هر کسی که از عوام ما تقلید کند مثل این فقها را، این افراد از عوام ما مثل یهود هستند و خداوند علیّ أعلی آنها را ذمّ میکند بواسطه تقلید کردن آنها از فقهای فاسقشان.
توجه کردید این از همان جهتی است که حضرت فرمودند عوام ما و عوام یهود یکسان هستند. همانطور که اینها مسئول هستند آنها هم مسئول هستند. فرق نمی کند ، عوام شیعیان ما همه مساوی نیستند ، و همه هر کاری بکنند بهشتی نیستند، خداوند علیّ أعلی روی ادراک باطل و معرفتی که هر کس نسبت به خودش دارد از او مؤاخذه می کند. و می پرسد به کجا رفتی؟ دستت را به چه کسی دادی؟
اینها فرمایشات کیست؟ اینها فرمایشات حضرت امام جعفر صادق علیه السلام است در جواب آن مرد که حضرت امام حسن عسگری نقل می کنند.
فَأَمَّا مَنْ كَانَ مِنَ الْفُقَهَآءِ: صَآئِنًا لِنَفْسِهِ، حَافِظًا لِدِينِهِ، مُخَالِفًا عَلَى هَوَاهُ، مُطِيعًا لِأَمْرِ مَوْلَاهُ، فَلِلْعَوَآمِّ أَنْ يُقَلِّدُوهُ! اما آن دسته از فقهایی که نفس خود را نگاه می دارند از شهوات از غفلات از خلاف رضای خدا، دندان روی جگر می گذارند ترک نفس می کنند، دنبال شهوت ، دنبال ریاست، دنبال آقایی، دنبال مال طلبی و... نمی روند و دین خدا را هم حفظ می کنند ،و مخالفت هوای نفس خود را انجام می دهند، أصلاً سرتا پا مطیع امر مولایشان هستند که خدا چه گفته پیغمبر چه گفته امام حسن چه گفته تا عمل کنند و از خود چون و چرا نمی کنند. بر عوام واجب است که از این دسته از فقهاء تقلید کنند.
وَ ذَلِكَ لَايَكُونُ إلَّابَعْضَ فُقَهَآءِ الشِّيعَةِ لَا جَمِيعَهُمْ. واین افراد نیستند مگر بعضی از فقهاء شیعه نه همۀ فقهاء شیعه. فَإنَّهُ مَنْ رَكِبَ مِنَ الْقَبَآئِحِ وَ الْفَوَاحِشِ مَرَاكِبَ فَسَقَةِ الْعَآمَّةِ فَلَا تَقْبَلُوا مِنَّا عَنْهُ شَيْئًا وَ لَا كَرَامَةَ. آن دسته از فقهایی را که می بینید که آنها کارهای قبائح انجام می دهند،فواحش انجام می دهند،مانند فسقۀ از عامّه مانند علمایشان که آنها کارهای زشت انجام میدهند اگر دیدید بعضی از فقهای شیعه هم در روش مثل آنها هستند شما از آنها مطلبی را که از ما نقل می کنند قبول نکنید. و آنها کرامت و بزرگی ندارند و حرفشان در نزد شما احترام ندارد.
وَ إنَّمَا كَثُرَ التَّخْلِيطُ فِيمَا يُتَحَمَّلُ عَنَّا أَهْلِ الْبَيْتِ لِذَلِكَ. لِأَنَّ الْفَسَقَةَ يَتَحَمَّلُونَ عَنَّا فَيُحَرِّفُونَهُ بِأَسْرِهِ بِجَهْلِهِمْ وَ يَضَعُونَ الْأَشْيَآءَ عَلَى غَيْرِ وَجْهِهَا لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ
اینجا دیگر حضرت امام حعفر صادق ناله اش بلند می شود می فرماید چه کار کنیم ما از دست این مردم ، واقعا خسته کردندما را. این علومی که ما برای مردم بیان می کنیم این علوم صافی، این اسرار، این حکم. این آیات، در اینجا مردم چند دسته اند ،یک دسته اینها این علوم را از ما می گیرند ولی آنها که از ما می گیرند آدمهای فاسق و فاجری هستند ،می گیرند علوم را از ما و تحریف می کنند وبه دیگران می دهند ،تحریف می کنند یعنی بر می گردانند ، اشخاصی هستند مغرض،علم ما را می گیرند تحریف می کنند و به خورد مردم می دهند، و احکام و اشیاء را بر غیر وجه خود قرار می دهند،لِقِلَّةِ مَعْرِفَتِهِمْ این یک قسم بود.
دسته اول دسته جهله هستند که غرضی ندارند ولی افرادی هستند که معرفتشان کم است، احکامی را که از ما می گیرند بأسرها و بجمیعها تحریف می کنند و نقل به معنا می کنند از ما یک مطلبی می شنوند و با افکار خودشان مخلوط می کنند و می گویند حضرت صادق اینطور[فرموده اند] در حالتیکه ما بیزار هستیم از آنچه را که به ما نسبت می دهند. این دسته [اول بود].
وَ ءَاخَرُونَ يَتَعَمَّدُونَ الْكِذْبَ عَلَيْنَا لِيَجُرُّوا مِنْ عَرَضِ الدُّنْيَا مَا هُوَ زَادُهُمْ إلَى نَارِ جَهَنَّمَ. یک دسته دیگر مردمان مغرض و ناصبی و دشمن ما، مانند بسیاری از دشمنان اهل تسنن هستند، که آنها عمدا به ما دروغ می بندند. چرا؟ برای اینکه به حطامی از حطامهای دنیا و به عرضی از عرضهای دنیا برسند و این عرضهای دنیا آنها را روز به روز به نار جهنم بواسطه افعالشان نزدیکتر می شود. از دربار معاویه رشوه می گیرند. این هم دسته دوم[بود].
وَ مِنْهُمْ قَوْمٌ نُصَّابٌ لَايَقْدِرُونَ عَلَى الْقَدْحِ فِينَا؛ يَتَعَلَّمُونَ بَعْضَ عُلُومِنَا الصَّحِيحَةِ فَيَتَوَجَّهُونَ بِهِ عِنْدَ شِيعَتِنَا وَ يَنْتَقِصُونَ بِنَا عِنْدَ نُصَّابِنَا، ثُمَّ يُضِيفُونَ إلَيْهِ أَضْعَافَ وَ أَضْعَافَ أَضْعَافِهِ مِنَ الْأَكَاذِيبِ عَلَيْنَا الَّتِى نَحْنُ بُرَءَآءُ مِنْهَا، فَيَتَقَبَّلُهُ الْمُسْتَسْلِمُونَ مِنْ شِيعَتِنَا عَلَى أَنَّهُ مِنْ عُلُومِنَا، فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا. وَ هُمْ أَضَرُّ عَلَى ضُعَفَآءِ شِيعَتِنَا مِنْ جَيْشِ يَزِيدَ عَلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَصْحَابِهِ
دسته سوم جماعتی هستند که نمی توانند به ما ایراد کنند و به ما نسبت بدی و دروغ بدهند اگر به ما نسبت دروغ بدهند ، از آنها خریدار ندارد، اگر بگویند حضرت صادق دروغ گفت و یا فلان کار کرد کسی از آنها نمی پسندد ، حضرت صادق را مردم می شناسند،در یک جایی[رتبه ای] هست که او را می شناسند یک جای دورتری نیست که از طرف او هرچه می خواهند دروغ بگویند.یک جایی هست که مردم او را می شناسند و [آنها] نمی توانند به حضرت صادق و ائمه دروغ ببندند . اینها هم می آیند پیش ما و شاگردان ما بعضی از علوم صحیحه ما را تعلّم می کنند ، بعد می روند پیش شیعه این علوم صحیحه که تعلم کردند را نقل می کنند، ما از حضرت صادق اینطور شنیدیم و اینطور شنیدیم و در نزد شیعه اینها موجّه می شوند. . و [می گویند] راوی حدیث است دیگر. این از آن طرف. اما پیش دشمنان ما که می روند و آن مطالبی که نقل کردیم تحویل آنها می دهند با کم و زیاد و از آنها رشوه می گیرند. دو پهلو کار می کند، در نزد عوام شیعه خودش را عالم متقی صد در صد جلوه می دهد،و در نزد دشمنان ما خودش را [جور دیگر]جلوه میدهد و می گوید من پیش حضرت صادق که می روم برای این است که اسرار آنها را در بیاورم و بر علیه آنها کتاب بنویسم نه بخاطر اینکه حرف آنها را قبول داشته باشم .مطالب را از ما می گیرند، پس اضافه می کنند به آنچه از ما گرفتند، أضغاف چندین برابر و أضغاف أضغاف چندین برابر برابر ، از دروغهایی که بر ما می بندند و ما بریء هستیم . و این دروغها را با علوم صحیح ما مخلوط می کنند ، تا کسی نتوانداشتباه کند .دو 2 کلمه حق می گویند و چهار تا باطل تا کسی نتواند جدا کند . آن وقت مردمان بیچاره و مستسلمون از شیعیان ما ، حرفهای اینها را قبول می کنند و می گویند:دیگر قال الصادق دارد می گوید ، لذا حرفهای اینها را قبول می کنند . بنابر اینکه خیال می کنند این حرفها همه از علوم ما است پس خود این جماعت همه گمراه می شوند و جماعت مردم را گمراه می کنند و این علماء أضرّند ، یعنی ضررشان بیشتر است بر ضعفای شیعۀ ما ،از ضرر جیش یزید بن معاویه بر حسین ابن علی و اصحابش ، چه اندازه جیش یزید ابن معاویه بر حسین ابن علی و اصحابس ضرر داشت ، اینها ضررشان بیشتراست .
فَإنَّهُمْ يَسْلُبُونَهُمْ الْأَرْوَاحَ وَ الْأَمْوَالَ، وَ هَؤُلَآءِ عُلَمَآءُ السُّوْءِ النَّاصِبُونَ الْمُتَشَبِّهُونَ بِأَنَّهُمْ لَنَا مُوَالُونَ وَ لِأَعْدَائِنَا مُعَادُونَ؛ وَ يُدْخِلُونَ الشَّكَّ و الشُّبْهَةَ عَلَى ضُعَفَآءِ شِيعَتِنَا، فَيُضِلُّونَهُمْ وَ يَمْنَعُونَهُمْ عَنْ قَصْدِ الْحَقِّ الْمُصِيبِ.
چرا اینها ضررشان بر امّت بیشتر است از جیش یزید ابن معاویة بر حسین واصحابش؟ برای اینکه آنها آمدند ارواح حسین ابن علی را بردند، اموال را غارت کردند، اما این علماء سوء که ناصبی هستند، و دشمن ما هستند،واحکام را تغییر می دهند و خودشان را شبیه دوستان و موالیان واقعی ما می کنند و چنان به مردم نشان می دهند که اینها موازی با ائمه هستند. امّا موازی با ما هستند و دشمن دشمن ما هستند. و نشان می دهند که ما دشمن دشمن علی هستیم اما با شک و شبهه مطالب بیجا و غلطی را با نهایت تردستی در قلوب ضعفای شیعه ما وارد می کنند. پس آنها را إضلال می کنند و گمراه می کنند و از قصد حق یعنی ارادۀ راه حقی که مصیب است و به واقع [و حقیقت] انسان را می رساند آنها منع می کنند، و جلوگیری می کنند و نمی گذارند این بیچاره ها راه را پیدا کنند.
لَاجَرَمَ أَنَّ مَنْ عَلِمَ اللَهُ مِنْ قَلْبِهِ مِنْ هَؤُلَآءِ الْقَوْمِ أَ نَّهُ لَايُرِيدُ إلَّا صِيَانَةَ دِينِهِ وَ تَعْظِيمَ وَلِيِّهِ لَمْ يَتْرُكْهُ فِى يَدِ هَذَا الْمُتَلَبِّسِ الْكَافِرِ.
وقتی اینها به جان مردم می افتند و مردم را هر روز به این طرف و آن طرف می برند، و مردم هم دنبالشان میروند ،دلشان می خواهد می روند. به [نامفهوم] هم یک مراجعه نمی کنند ، اما اگر در بین مردم یک آدم دلسوخته باشد، یک آدمی دنبال راهش بگردد، و بخواهد حکم واقعی خدا را بدست بیاورد،گمشده ای داشته باشد ، لاجرم آن افرادی که خدا از قلب آنها بداند که آنها قصدی ندارند جز اینکه دین خود را حفظ کنند و اطاعت ولی خدا را ترک نکنند، خدا این افراد را دست این علمای متقلب کافر باقی نمی گذارد و بیرون می آورد. وَ لَكِنَّهُ يُقَيِّضُ لَهُ مُؤْمِنًا يَقِفُ بِهِ عَلَى الصَّوَابِ،یک مؤمنی را می گذارد تا آنها را از اینها بیرون بکشد و راه صواب را به آنها تعلیم کند. ثُمَّ يُوَفِّقُهُ اللَهُ لِلْقَبُولِ مِنْهُ، آن وقت خداوند علیّ أعلی آن عوام را هم موفّقش می کند تا از اینها حرف بشنود.
فَيَجْمَعُ اللَهُ لَهُ بِذَلِكَ خَيْرَ الدُّنْيَا وَ الْأخِرَةِ پس خداوند علیّ أعلی برای آن مؤمن خیر دنیا و آخرت را جمع میکند وَ يَجْمَعُ عَلَى مَنْ أَضَلَّهُ لَعْنًا فِى الدُّنْيَا وَ عَذَابَ الْأخِرَةِ. و هر کسی که او را می خواهد گمراه کند از علماء سوء لعن دنیا و آخرت بر او جمع کند.
ثُمَّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَهِ: أَشْرَارُ عُلَمَآءِ أُمَّتِنَا، الْمُضِلُّونَ عَنَّا، الْقَاطِعُونَ لِلطُّرُقِ إلَيْنَا، الْمُسَمُّونَ أَضْدَادَنَا بِأَسْمَآئِنَا، الْمُلَقِّبُونَ أَنْدَادَنَا بِأَلْقَابِنَا، يُصَلُّونَ عَلَيْهِمْ وَ هُمْ لِلَّعْنِ مُسْتَحِقُّونَ وَ يَلْعَنُونَا وَ نَحْنُ بِكَرَامَاتِ اللَهِ مَغْمُورُونَ، وَ بِصَلَوَاتِ اللَهِ وَ صَلَوَاتِ مَلَآئِكَتِهِ الْمُقَرَّبِينَ عَلَيْنَا عَنْ صَلَوَاتِهِمْ مُسْتَغْنُونَ.
بعد حضرت صادق علیه السلام فرمودند : حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرموده اند :شرورترین و بدترین علماء امت ما آن کسانی هستند که مردم را از راه خدا منحرف می کنند مردم را از ما منحرف می کنند رابطه مردم را با امام می بندند. الْمُضِلُّونَ . کلام پیغمبر را شنیدیم چرا هر روز می خواهید بروید منزل پیغمبر. پیغمبر از دار دنیا رفت و کتاب و سنت گذاشت، دیگر علی کیه! یکی از افراد مردم است که جمع قرآن کرده و روایات را از پیغمبر جمع کرده. اینها چه کسانی هستند؟ [اینها]اشرار علماء امت من هستند ، الْقَاطِعُونَ لِلطُّرُقِ إلَيْنَا راهی که مردم می خواهند با آن به من برسند آنها دارند می برند. الْمُسَمُّونَ أَضْدَادَنَا بِأَسْمَآئِنَا، اسم ما را به ضد ما می برند. اسم ما چیه؟ امیرالمؤمنین. اسم امیرالمومنین را بر دشمن ما می گذارند. اسم ما چیه؟ ولی الله .به آن دشمن ما هم می گویند ولی الله، به آن دشمن ما هم می گویند امیر المومنین. به او می گویند: [حاکم فی الارض] به او میگویند: فلان ،الْمُلَقِّبُونَ أَنْدَادَنَا بِأَلْقَابِنَا أنداد ما را یعنی آنها که مخالف ما هستند را به اسماء ما لقب می دهند.بر آنها صلوات می فرستند، تعریف می کنند ،تمجید می کنند، سفره می خوانند، در حالتیکه آنها مستحق ذم هستند و ما را قدح می کنند و تکذیب میکنند در حالتیکه ما مستحق صلوات هستیم . و به کرامات خدا مأمون هستیم.
اما ما چه احتیاجی داریم به اینها، صلوات خدا و ملائکۀ مقربین بر ماست. وقتی خداوند علیّ أعلی و ملائکه مقربین بر ما صلوات می فرستند، دیگر ما مستغنی هستیم از صلوات آنها و صلوات آنها به درد خودشان می خورد.
ثُمَّ قَالَ: قِيلَ لِأَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: مَنْ خَيْرُ خَلْقِ اللَهِ بَعْدَ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ مَصَابِيحِ الدُّجَى؟ قَالَ: الْعُلَمَآءُ إذَا صَلُحُوا حضرت صادق علیه السلام بعد از اینکه این روایت را نقل کردند ، و این روایت اخیر را هم از حضرت رسول نقل کردند، بعد حضرت صادق فرمودند: از حضرت امیرالمومنین علیه السلام سؤال شد بعد از []عمران بهترین افراد روی زمین چه کسانی هستند که آنها چراغهای هدایت بشر هستند،عالم صالح چراغ راه هدایت مردم است.
قِيلَ: فَمَنْ شِرَارُ خَلْقِ اللَهِ بَعْدَ إبْلِيسَ وَ فِرْعَوْنَ وَ نَمْرُودَ وَ بَعْدَ الْمُتَسَمِّينَ بِأَسْمَآئِكُمْ وَ الْمُتَلَقِّبِينَ بِأَلْقَابِكُمْ، و الْأخِذِينَ لِأَمْكِنَتِكُمْ، وَ الْمُتَأَمِّرِينَ فِى مَمَالِكِكُمْ؟ قَالَ: الْعُلَمَآءُ إذَا فَسَدُوا. هُمُ الْمُظْهِرُونَ لِلْأَبَاطِيلِ، الْكَاتِمُونَ لِلْحَقَآئِقِ؛ وَ فِيهِمْ قَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: «أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّعِنُونَ * إِلَّا الَّذِينَ تَابُوا...»
از حضرت امیرالمومنین سوال کردند بیان بفرمایید بدترین خلق خدا بعد از ابلیس بعد از نمرود ،بعد از فرعون و بعد از آن اشخاصی که اسماء شما را به خود نسبت می دهند و خود را امیرالمومنین می دانند و القاب شما را گرفتند و دزدیدند و بعد از آن کسانی که شما را از خانه های خود بیرون کردند و مکانهای شما را غصب کردند، و بعد از آن کسانیکه در ممالک شما ... می کنند بعد از آنها شقاوت ترین افراد کیست؟ امیرالمومنین فرمودند علماء اگر فاسق باشند، علماء فاسق شرار خلق خدا هستند. چرا؟ چون آنها به جای حقایق اباطیل را اظهار می کنند و به جای بیان حقایق ، حقایق را مخفی می کنند. می دانند اما نمی گویند،مخفی می کنند، و درباره اینها خدای عزوجل فرموده أُولَئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللَّعِنُونَ این افراد را خدا لعنت می کند و لعنت کنندگان اینها را لعنت می کنند. و واقعا این روایتی است که اگر طلا قیمت داشته باشد انسان باید با آب طلا بنویسد، [چند کلمه خذف شده] اما اگر انسان بگوید این روایت اینقدر قیمت داشت که باید آن را با آب طلا نوشت او روایت را تعریف نکرده بلکه طلا را تعریف کرده نه روایت را و آن یک مطلبی است که باید با طلا بر روی [ بوریا مشکی] نوشت. یا با نور. یلیق ان یبصر بالنور علی .. اگر این آیات با نور رو[نامفهوم]..... |