_______________________________________________________________
هو العليم
مقاله پیش رو سخنرانی مرحوم حضرت علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی
میباشد که در ماه رمضان سنه 1398 هجری قمری در مسجد قائم ایراد گردیده است ایشان در این سخنرانی به تبیین و ترجمه قسمتى از رساله
حقوق امام سجاد عليه السلام پرداخته اند.
_______________________________________________________________
أعوذ باللهِ من الشّيطانِ الرّجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
و صلّى اللهُ علَى مُحمّدٍ و آلهِ الطّاهِرين و لَعنَة اللهِ علَى أعدائِهم أجمَعين
حقّ شريك، مال، طلبكار، معاشر، مدّعى عليه، در كلام امام سجّاد عليه السّلام
و أمّا حَقُّ الشَّريك: فَإِن غابَ كَفَيتَهُ و إن حَضَرَ رَعَيتَهُ؛ و لا تَحكُمَ دُونَ حُكمِه، و لا تَعمَلَ بِرَأيِكَ دُونَ مُنَاظَرَتِه، و تَحفَظُ علَيهِ مِن مالِه، و لا تَخُونَهُ فيما عَزَّ أو هانَ مِن أمرِه؛ فإنّ يَدَ اللهِ عزَّوجلَّ مَعَ الشَّريكَينِ ما لَم يَتَخاوَنا؛ و لا قُوّة إلّا بِالله !
« و امّا حقّ شريك تو اين است كه: اگر غيبت كند تو امور او را كفايت كنى، و اگر حاضر باشد جانب او را مراعات كنى؛ و بدون حكمِ او حكمى نكنى، و در شركت به رأىِ خود تنها عمل نكنى بدون اينكه با او گفتگو و مناظرهاى كرده باشى؛ و مال او را حفظ كنى، و در امورى كه بزرگ باشد يا كوچك خيانتى به او نكنى؛ چون دست خداوند عزّوجلّ با شريكين است هنگامى كه خيانت نكنند؛ و لا قُوّى إلّا بالله ! »
و أمّا حَقُّ مالِكَ: فَأنْ لا تَأخُذَهُ إلّا مِن حِلِّهِ، و لا تُنفِقَهُ إِلّا فى وَجهِه، و لا تُؤْثِرَ علَى نَفْسِكَ مَن لا يَحمَدُكَ؛ فَاعمَلْ فيهِ بِطاعَة ربِّكَ، و لا تَبخَلْ فيهِ فتَبُوءَ بِالحَسرَة و النَّدامَة مَعَ التَّبِعَة؛ و لا قُوَّة إلّا بِاللهِ !
« امّا حقّى كه مال تو بر تو دارد اين است كه: آن مال را بدست نياورى مگر از راه حلال، و خرج نكنى مگر در آنجايى كه بايد خرج كرد؛ و آن مال را ندهى به افرادى كه از آن مال استفاده كنند و تو را بر اعطاء آن مال هم، حمد و ستايش نكنند (زحمت كشيدهاى و مالى بدست آوردهاى و براى افرادى گذاشتى، او را مصرف مىكنند و براى تو هم حتّى از تشكّر و حمد خوددارى مىكنند). در آنمال به طاعتِ پروردگار خودت عمل كن، و در انفاق بخل مَوَرز كه عاقبتش حسرت و ندامت و عقاب خواهد بود؛ و لا قُوّى إلّا بالله »
و أمّا حَقُّ غَرِيمِكَ الّذى يُطالِبُكَ: فإن كُنتَ مُوسِراً أعطَيتَهُ؛ و إن كُنتَ مُعسِرًا أرضَيتَهُ بِحُسنِ القَولِ و رَدَدتَهُ عن نَفسِكَ رَدًّا لطيفًا.
« حقّ طلبكارت (آن كسى كه از تو مطالبه مىكند و دَيْنِ خود را مىخواهد) اين است كه: اگر مىتوانى بپردازى بايد دَيْن او را بدهى؛ و اگر نمىتوانى، مُعسِرى، در عسر و حرج زندگى مىكنى و قادر بر اداى دَيْن خود نيستى، آن غريم و طلبكار خود را به حُسن قول راضى كن، و طلب او را از خود بگردان به گردانيدن لطيفى كه از تو نرنجد، و صبر كند تا هنگامى كه تو بتوانى طلب او را أدا كنى.»
و حَقُّ الخَلِيط: أن لا تَغُرَّهُ و لا تَغُشَّهُ و لا تَخدَعَهُ، و تَتَّقِى اللهَ تباركَ و تعالى فى أمرِهِ.
« و امّا امر رفقا و دوستان و افرادى كه با تو مخالطه و معاشرت دارند اين است كه: آنها را گول نزنى، مغرور نكنى، با آنها غِشّ نكنى، مكر و حيله نكنى، و از خداى علىّ أعلى در امر آنها بپرهيزى .»
و أمّا حَقُّ الخَصمِ المُدَّعِى علَيك: فإن كانَ ما يَدَّعِى علَيكَ حقًّا، كُنتَ شاهِدَهُ علَى نَفسِكَ، و لا تَظلِمَهُ و أوفَيتَهُ حَقَّهُ. و إن كانَ ما يَدَّعِى علَيكَ باطلًا، رَفَقْتَ بِه و لاتَأتِ فِى أمرِه غَيرَ الرِّفقِ و لا تُسخِطْ ربَّكَ فى أمرِه؛ و لا قُوّة إلّا بِالله!
« و امّا حقّ آن كسى كه ادّعايى بر تو دارد (در خصومت و دعوايى كه نزد حاكم شرعى مىرويد ادّعايى بر عليه تو دارد و حقّى از تو طلب مىكند): اگر آنچه را كه از تو ادّعا مىكند حقّ است، بنابراين خودت شاهدِ بر نفس خودت هستى؛ چون خودت فيما بَيْنك و بَيْن الله مىدانى كه او ادّعايى كه بر تو دارد حقّ است؛ پس بنابراين در اين موضوع خودت جواب بر خودت هستى. و مبادا به او ظلم كنى، حقّ او را وفا كن! و اگر آنچه ادّعا مىكند بر تو باطل است، جملات زشت و زنندهاى از تو سر نزند؛ با او به رِفق رفتار كن و غير از رفق با او رفتار مكن و خداى خود را از او مرنجان (در آن امرى كه راجع به اوست). و لا قُوّى إلّا بالله !»
و أمّا حَقُّ خَصمِكَ الّذِى تَدَّعِى علَيه: فإن كُنتَ مُحِقًّا فى دَعواكَ، أجمَلْتَ مُعاملَتَهُ و لا تَجحَدْ حَقَّهُ؛ و إن كُنتَ مُبطِلًا فى دَعواكَ، اتَّقَيتَ اللهَ عَزَّوجَلّ و تُبتَ إليهِ و تَرَكتَ الدَّعوَى.
« امّا حقّ آن مخاصمى كه تو بر عليه او ادّعا دارى و از او مالى يا حقّى طلب دارى و او منكر است و پيش حاكم شرع مىرويد براى فصل خصومت؛ حقّ آن خصمت كه تو بر او ادّعائى دارى اين است كه: اگر تو در اين دعوا مُحِقّى، با او به طور جميل رفتار كن و با الفاظ زشت و زننده و بد با او رفتار مكن! و در مرافعه فقط ادّعاى حقّ خود را بكن و حقّ خود را بگير و حقّ او را انكار مكن!و اگر تو در دعواى خود مُبطلى (دعوايت صحيح نيست)، در اين صورت از خداى عزّوجلّ بپرهيز و توبه كن و ترك دعوا كن! »
حقّ مستشير و مشير، مستنصح و ناصح، كبير و صغير در كلام امام سجّاد عليهالسّلام
و أمّا حَقُّ المُستَشِير: إن عَلِمتَ لَهُ رَأياً حَسَناً أشَرتَ علَيهِ، و إن لَم تَعلَم أرشَدتَهُ إلَى مَن يَعلَمُ.
« حقّ آن كسى كه در يك امرى از امور با تو مشورت مىكند اين است كه: اگر رأى خود را رأى خوبى مىبينى اشاره كن به او، و آنچه واقعاً فيما بَيْنك و بَيْن الله درباره او مىپسندى به او بگو؛ و اگر فكرت نمىرسد و صلاح او را نمىفهمى، او را ارشاد و هدايت كن به كسى كه او مىداند، و نفهميده و نسنجيده در مقابل استشاره او رأى نده ! »
و حَقُّ المُشيرِ عليكَ: أن لا تَتَّهِمَهُ فيما لا يُوافِقُكَ مِن رَأيِهِ و إن وافَقَكَ حَمِدتَ اللهَ عَزّوجَلّ.
« از كسى كه مشورت مىكنى (تو مىشوى مستشير و او مىشود مشير، يعنى رأى دهنده) با كسى كه مشورت مىكنى، حقّ آن كس بر تو (حقّ مشير بر تو) اين است كه: در آن رأيى كه مىدهد، اگر موافق رأى تو نبود او را متّهم نكنى و نگويى در اين ارشاد و مشورتى كه من با او كردم غرضى داشت و چنين رأيى داد؛ و اگر هم رأى تو با رأى او موافق بود حمد خدا را بجا مىآورى .»
و حَقُّ المُستَنْصِح: أن تُؤَدِّىَ إليهِ النَّصيحَة، ولْيَكُنْ مَذهَبُكَ الرَّحمَة و الرِّفقَ بِه.
« كسى كه از تو طلب پند و اندرز و نصيحت مىكند و طلب راهنمايى مىكند در امرى، اين است كه: آن نصيحت واقعى را كه به فكرت مىرسد به او بگويى، و در هنگام نصيحت با رحمت و رفق مطلب را حالىِ او كنى، نه با خشونت و زنندگى.»
و حَقُّ النّاصح: أن تُلِينَ لَهُ جَناحَكَ و تُصغِىَ إلَيهِ بِسَمعِكَ؛ فَإن أتَى بِالصّوابِ حَمِدتَ اللهَ عَزّوجَلّ؛ و إن لَم يُوَفّقْ رَحِمتَهُ و لم تَتَّهِمْهُ، و عَلِمتَ أنّهُ أخطَأ و لَمتُؤاخِذهُ بذَلِكَ؛ إلّا أن يَكونَ مُستَحِقّاً لِلتُّهَمَة فَلا تَعبَأ بِشَىءٍ مِن أمرِهِ علَى حالٍ و لاقُوّة إلّا بِالله !
« حقّ آن كسى كه تو را نصيحت مىكند اينكه: بالهاى رحمت خود را براى او پائين بياورى و با حالت رفق و مدارا نصيحت او را گوش كنى؛ اگر آن نصيحتى كه به تو مىكند صواب است، راست است، حمد خداى عزّوجلّ را بجا مىآورى؛ و اگر موافقِ صواب نيست با آن ناصح به مدارا و ملايمت رفتار مىكنى و او را متّهم نمىكنى در اين نصيحت، كه خداى ناكرده غرض سوئى داشته، و بايد بنا بگذارى كه او خطا كرده. و تو با او مؤاخذه نكن، و ايراد نكنى مگر اينكه زمينه، زمينه تهمت باشد. (بنابراين تهمت، يعنى متهّم باشد) يك زمينهاى پيش آمده كه در نصيحتى كه آن ناصح به تو مىكند در اين نصيحت متهّم است، روى غرضى اين نصيحت را مىكند كه بر ضرر توست، در اين صورت به قول او اعتنا نكن و دنبال كار خود باش؛ و لا قوّى إلّا بالله! »
و حَقُّ الكبير: تَوقيرُهُ لِشَيبِهِ و إجلالِه لِتَقَدُّمِهِ إلى الإسلامِ قَبلَكَ، و تَركُ مُقابَلَتِه عِندَ الخِصامِ. و لا تَسبِقْهُ إِلَى طرِيقٍ و لا تَتَقَدَّمْهُ و لا تَستَجهِلْهُ. و إن جَهِلَ علَيكَ احتَمَلْتَهُ و أكرَمْتَهُ، لِحَقِّ الإسلامِ و حُرمَتِه.
« و امّا حقّ بزرگ (افرادى كه سنّشان زياد است و كبيرند) اين است كه: آنها را مُوَقَّر و محترم بشمارى و إجلال و بزرگداشت بنمايى، به جهت پيرى و تقدّمى كه آنها در اسلام بر تو دارند؛ و مبادا با آنها مقابله و گفتگو كنى هنگام دعوا و اختلاف آراء! و در راه رفتن از آنها سبقت نگيرى، و جلوى آنها قدم مگذار و خودت جلوى آنها در راه رفتن يا در صحبت كردن مقدّم نشو! و آنها را نسبت جهل و نفهمى نده. و اگرچه آنها تو را جاهل مىدانند و نسبت جهل مىدهند تحمّل كن و آنها را بزرگ بشمار، به جهت حقّ اسلامى كه دارند و به جهت حرمت آنها. »
و حَقُّ الصّغير: رحْمَتُه فى تعليمِه و العفوُ عنهُ و السَّترُ عليهِ و الرِّفقُ بِه و المَعُونَة لَهُ.
« حقّ كوچكان، اطفال، اين است كه: در تعليم و تربيت با آنها به طريق رحمت رفتار بنمايى، و از خطاهاى آنها بگذرى و روى عيوب آنها را بپوشانى، و با آنها به رفق و مدارا رفتار كنى و در كارها با آنها كمك كنى.»
حقّ سائل ومسؤول، مسروركننده واسائه كننده، مسلمانان واهل ذمّه دركلام امام سجّاد عليهالسّلام
و حقُّ السّائِلِ: إعطاؤُهُ علَى قَدرِ حاجَتِه.
« حقّ كسى كه حاجتمند است و سائل است اين است كه: بر مقدارى كه حاجت دارد به او إعطا كنى.»
و حَقُّ المَسؤولِ: أنّهُ إن أعطَى فَاقبَلْ منهُ بِالشُّكرِ و المَعرفة بفَضلِهِ و إن مَنَعَ فَاقبَلْ عُذرَهُ.
« اگر از كسى سؤال كردى و حاجتى داشتى، حقّ آن كس كه مسؤول است، بر تو اين است كه: اگر حاجت تو را برآورد و به تو عنايت كرد از او با شُكر بپذيرى و به فضل و بزرگوارى او اعتراف كنى؛ و اگر تو را منع كرد و حاجت تو را برنياورد عذر او را بپذير.»
و حَقُّ مَن سَرَّكَ بِشَىءٍ لِلّهِ تعالى: أن تَحمَدَ اللهَ عزَّوجلَّ أوّلًا ثُمّ تَشكُرَهُ.
« حقّ كسى كه تو را خوشحال مىكند به چيزى براى رضاى خدا (تو را شاد و مسرور مىكند و منظورش قربت است) اين است كه: حمد خداى عزّوجلّ را أوّلًا بجا بياورى و سپس از او تشكّر كنى.»
و حقُّ مَن ساءَكَ أنْ تَعْفُوَ عَنْهُ؛ و إِنْ عَلِمْتَ أنَّ الْعَفْوَ يَضُرُّ، انْتَصَرْتَ؛ قال اللهُ تباركَ و تعالى: ولمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل.
« حقّ كسى كه به تو بدى مىرساند اين است كه: او را عفو كنى؛ و اگر مىدانى كه عفو كردن در اين زمينه ضرر دارد، انتصار مىكنى و حقّ خود را از او مىگيرى، و آن بدىاى كه به تو كرده او را تنبيه مىكنى؛ خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد: (آن كسانى كه انتصار مىكنند بعد از ظلمى كه به آنها شده- حقّ خود را مىخواهند بگيرند- بر آنها باكى نيست و إشكالى نيست و آنها مىتوانند حق خود را بگيرند.»
و حَقُّ أهلِ مِلَّتِكَ: إضمَارُ السّلامة لَهُم و الرّحمَة بِهِم و الرِّفقُ بِمُسِيئِهِم و تَألُّفُهُم و استِصْلاحُهُم و شُكرُ مُحسِنِهِم و كَفُّ الأذَى عَنهُم و أن تُحِبَّ لَهُم ما تُحِبُّ لِنَفسِكَ و تَكرَهَ لَهُم ما تَكرَهُ لِنَفسِكَ، و أن يَكونَ شُيوخُهُم بمَنزِلَة أبيكَ و شُبّانُهُم بمَنزِلَة أخيكَ و عجائِزُهُم بمَنزِلَة امِّكَ و الصِّغارُ بمَنْزِلَة أولادِكَ.
« امّا حقّ اهل ملّت خود (ملّت يعنى مسلمانان كه در ملّت و آئين با انسان شريكند؛ حقّ اهل ملّت خود، حقّ مسلمانانى كه با آنها در تماس هستى و نيستى) اين است كه: براى آنها در دلِ خودت سلامت و عافيت طلب كنى و به آنها رحمت كنى؛ و به آن افرادى كه به تو إسائه مىكنند و بدى مىرسانند رفق و مدارا كنى و با آنها به الفت و محبّت معاشرت كنى، و كارهاى آنها را إصلاح كنى؛ و افرادى از آنها كه به تو احسان مىكنند شكر آنها را بجا بياورى و گرفتارى و مذلّت و اذيّت را از آنها بردارى، و مگذارى كه آزار و اذيّت تو به آنها برسد.
و ديگر اينكه: براى آنها بپسندى آنچه را كه براى خودت مىپسندى و براى آنها مكروه و ناگوار بدارى آنچه را كه براى نفس خودت مكروه مىدارى.
و ديگر آنكه: پيرمردها و شيوخ آنها به منزلهه پدران تو هستند، و جوانان آنها را به منزلهه برادر خود تلقّى كنى و زنهاى پير آنها را به منزله مادر خود بدانى و كودكان و صغار آنها را به منزله اولاد خود بدانى.»
و حَقُّ أهلِ الذِّمَّة: أن تَقبَلَ مِنهُم ما قَبِلَ اللهُ عزَّوجلَّ مِنهُم، و لا تَظلِمَهُم ماوَفَوْا لِلّهِ عزَّوجَلَّ بعَهدِه.
« امّا حقّ اهل ذِمّه (يعنى افرادى كه مسلمان نيستند ولى اهل كتابند، قائل به خدا و پيامبران گذشته هستند) اين است كه: آنچه را كه خداوند عزّوجلّ از آنها قبول كرده (كه در مملكت شما زندگى كنند، با آن شرايطِ دادن جِزْيه و نفروختن شراب و نفروختن گوشت خوك، و معصيتِ جهارى انجام ندادن، و پرداختن خراج و جزيه به دولت اسلام) اين را هم شما از آنها قبول كنيد و ديگر مورد ستم و آزار خود، آنها را قرار ندهيد؛ هنگامىكه به عهد خداوند عزّوجلّ وفا مىكنند.»
اين رساله حقوقى بود كه حضرت امام زين العابدين عليهالسّلام براى يكى از اصحابشان، خود آن حضرت مرقوم فرمودند و فرستادند. و ما به نحو إجمال معنا كرديم و گذشتيم، تمام شد؛ چون اگر روى هر يك از اين فقرات مىخواستيم صحبت كنيم خوب، سخن به درازا مىكشيد و از وضع بيان مجالس ما كه بنا بر همان گفتن مسائل بود خارج مىشديم.
|