گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اعتقادات > امام شناسی > امام شناسي جلد 7
 کتاب امام شناسي / جلد هفتم / قسمت چهارم: روایات اهل سنت و شیعه در آیه تبلیغ ولایت علی علیه السلام

 

 

روايت‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ در شأن‌ نزول‌ آية‌ تبليغ‌

و نيز كلينى از محمد بن الحسين و غيره، از سهل، از محمد بن عيسى و محمد بن يحيى و محمد بن الحسين جميعا از محمد بن سنان، از اسماعيل بن جابر و عبد الكريم بن عمرو، از عبد الحميد بن ابو ديلم، از حضرت ابو عبد الله امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود:

حضرت موسى، وصى خود را يوشع بن نون قرار داد، و يوشع بن نون وصيت را در اولاد هارون قرار داد، و در اولاد خودش و يا در اولاد موسى قرار نداد.اختيار به دست‏خداى تعالى است، هر كس را كه اختيار كند، از ميان هر كس كه اختيار




  صفحه  96

كند.و موسى و يوشع بشارت به مسيح دادند.

و چون خداوند مسيح را برانگيخت، مسيح به ايشان گفت: بزودى بعد از من پيامبرى از اولاد اسماعيل مى‏آيد كه اسم او احمد است، و او تصديق مرا مى‏كند (در رسالت و صحت ولادت)، و تصديق شما را مى‏كند (در ايمان و حسن متابعت) و حجت مرا و حجت‏شما را مى‏پذيرد.

و آن وصيت و سنت و اختيار الهى بعد از مسيح در حواريين او كه مستحفظين بوده‏اند[109] جارى و سارى شد.و خداوند ايشان را مستحفظين ناميده است‏به جهت آنكه از آنان طلب و سؤال از حفظ اسم اكبر شد، و ايشان همچون وعاء و ظرفى، مورد حفظ و نگهدارى اسم اكبر خداوند قرار گرفتند.

و اسم اكبر كتابى است كه بواسطه آن علم هر چيزى كه با پيغمبران بوده است، دانسته مى‏شود، خداوند مى‏فرمايد:

و لقد ارسلنا رسلا من قبلك و انزلنا معهم الكتاب و الميزان.[110]

«حقا كه ما پيغمبرانى را قبل از تو فرستاديم، و با ايشان كتاب و ميزان را فرو فرستاديم‏»!

و كتاب اسم اكبر است.و آنچه معروف شده است كه كتاب ناميده مى‏شود، غير از سه كتاب: تورات و انجيل و فرقان چيزى نيست، با آنكه با آن پيامبران پيشين كتابهاى ديگرى بوده است: كتاب نوح و كتاب صالح و كتاب شعيب و ابراهيم چون خداوند عز و جل از آنها خبر مى‏دهد:

ان هذا لفى الصحف الاولى - صحف ابراهيم و موسى.[111]

«اين مطالب در صحف پيشينيان است، كه صحف ابراهيم و موسى باشد».




  صفحه  97

پس صحف ابراهيم كجاست؟ صحف ابراهيم اسم اكبر است، و صحف موسى اسم اكبر است.و پيوسته به اين اسم اكبر وصيت‏شده است از عالمى به عالم ديگرى تا آنكه آن را به محمد صلى الله عليه و آله رسانيدند.

و چون خداوند عز و جل، محمد را به رسالت مبعوث كرد، آن گروه از مستحفظين كه در آن زمان بوده، و در رديف عقب از سلسله مستحفظين بودند، به اسلام او گرويدند، و بنى اسرائيل آنحضرت را تكذيب كردند.آنحضرت به سوى خداوند عز و جل دعوت كرد، و در راه او مجاهده كرد.

پس از آن خداوند جل ذكره، به آنحضرت وحى فرستاد كه: فضل و برترى وصى خودت را به امت اعلان كن! حضرت عرض كرد: اى پروردگار من! مردم عرب مردمى هستند جفا كار، و در معاشرت و معامله غليظ بوده و اهل رفق و مدارا نيستند! در ميان ايشان كتاب آسمانى نبوده، و پيغمبرى به سويشان مبعوث نشده، و فضل و شرف نبوت پيامبران را نمى‏دانند، و اگر من آنها را به فضل و شرف اهل بيت‏خودم خبر دهم، ايمان نمى‏آورند، و از من نمى‏پذيرند، خداوند جل ذكره فرمود:

و لا تحزن عليهم

و قل سلام فسوف تعلمون.[112]

«بر ايشان غمگين مباش! و سلام بگو (از در مسالمت در آى) پس بزودى خواهيد دانست‏».

در اين حال رسول خدا از مقام و فضل وصى خود مختصر ذكرى به ميان آورد، كه نفاق در دلهاى آنان پيدا شد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله از پيدايش اين نفاق، و از گفتار آنان كه در اين باره‏




  صفحه  98

مى‏گفتند، اطلاع پيدا كرد، خداوند جل ذكره فرمود:

يا محمد! و لقد نعلم انك يضيق صدرك بما يقولون   

 فانهم لا يكذبونك و لكن الظالمين بآيات الله يجحدون.[113]

«اى محمد! به تحقيق كه ما مى‏دانيم كه سينه تو در اثر گفتار ايشان تنگى مى‏گيرد! آنان تو را تكذيب نمى‏كنند! و ليكن ستمكاران پيوسته آيات خداوند را انكار مى‏كنند»!

آرى ايشان بدون حجت و برهانى كه داشته باشند، آيات خدا را تكذيب مى‏كنند.و رسول پيوسته با آنها به مدارا عمل مى‏نمود، و تاليف قلوبشان مى‏فرمود، و براى غلبه بر بعضى از آنها از بعضى ديگر از آنها كمك مى‏جست و همينطور تدريجا مقدارى از فضيلت وصى خود را براى آنها بيان مى‏كرد، تا سوره الم نشرح لك صدرك نازل شد، در اينجا خدا فرمود:

فاذا فرغت فانصب - و الى ربك فارغب.[114]

«و چون فارغ شدى از عبادت بواسطه انجام عبادت‏هاى پى در پى ديگر خود را به تعب و مشقت افكن! و به سوى پروردگارت رغبت كن‏»!

خداوند مى‏فرمايد: چون فارغ شدى، پس علم و آيت‏خود را نصب كن[115]!و




99
">  صفحه  99

وصى خود را اعلام كن و بطور آشكارا فضل و برترى و درجات او را فاش ساز!

رسول خدا فرمود: من كنت مولاه فعلى مولاه.اللهم وال من والاه! و عاد من عاداه! سه بار اين جمله را تكرار كرد.

و نيز فرمود: لابعثن رجلا يحب الله و رسوله، و يحبه الله و رسوله، ليس بفرار.

«من براى فتح خيبر مردى را مى‏فرستم كه خدا و رسول خدا را دوست دارد، و خدا و رسول خدا او را دوست دارند و او فرار نمى‏كند».و با اين جمله رسول خدا تعريض كرد به آن كسانى كه برگشته بودند، و فرار كرده بودند، و اصحاب رسول خدا و خود رسول خدا را مى‏ترسانيدند، كه: چنين و چنان است (اشاره است‏به فرار ابوبكر و فرار عمر از جنگ، كه رسول الله در دو روز قبل آنان را مامور ساخته بود، و ايشان گريخته بودند).

و نيز فرمود: على سيد المؤمنين: «على سيد و سالار مؤمنان است‏».

و نيز فرمود: على عمود الدين: «على ستون و پايه دين است‏».

و نيز فرمود: هذا الذى يضرب الناس بالسيف على الحق بعدى: «اين مرد همان كسى است، كه پس از من بر اساس حق، مردم را با شمشير مى‏زند».

و نيز فرمود: الحق مع على اينما مال: «حق با على است، هر جا كه ميل كند».

و نيز فرمود: انى تارك فيكم امرين، ان اخذتم بهما لن تضلوا: كتاب الله عز و جل، و اهل بيتى عترتى، ايها الناس اسمعوا و قد بلغت: انكم ستردون على الحوض! فاسالكم عما فعلتم فى الثقلين.

و الثقلان كتاب الله جل ذكره و اهل بيتى! فلا تسبقوهم فتهلكوا! و لا تعلموهم فانهم اعلم منكم!

«من دو امر را در ميان شما مى‏گذارم، كه اگر به آنها تمسك كنيد، و بگيريد هيچگاه گمراه نشويد: كتاب خداوند عز و جل، و اهل بيت من كه عترت من هستند! اى مردم! بشنويد و حقا كه من رسانيدم و تبليغ كردم: شما بزودى در حوض كوثر بر من وارد مى‏شويد! و من از شما مى‏پرسم راجع به آنچه درباره اين دو چيز پرقيمت و نفيس انجام داده‏ايد!




  صفحه  100

دو چيز نفيس و گرانمايه: كتاب خداوند است، و اهل بيت من! شما بر اهل بيت من پيشى نگيريد! و جلو نيفتيد! كه هلاك مى‏شويد! و به آنها چيزى ياد مدهيد! زيرا كه آنان از شما داناترند»!

و عليهذا بنابر گفتار رسول خدا صلى الله عليه و آله، و بنابر كتاب خدا كه مردم آنرا مى‏خواندند، حجت تمام شد.و معذلك پيوسته رسول خدا، با گفتار گوناگون فضل و شرف اهل بيت را بازگو مى‏كرد، و با آيات قرآن مبرهن و مدلل مى‏ساخت:

انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا.[116]

«اينست و جزء اين نيست كه خداوند اراده كرده است كه: از شما اهل بيت هر گونه پليدى و رجس را از بين ببرد، و به طهارت واقعيه به نحو اتم و اكمل برساند»!

و خداوند فرموده است: وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى. [117]

«و بدانيد كه: شما از هر چيزي بهره و نفعي ببريد، خمس مقدار آن براي خداوند و رسول خدا و ذوي القرباي رسول خداست».

و سپس فرموده است: وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقّهُ: [118] «حقّ ذوي القربي را به ايشان بده»!

و عي (ع) بود. و حقّ او همان وصيّتي است كه براي او قرار داده شده است؛ و ديگر اسم اكبر، و ميراث علوم انبيائ، و آثار علم نبوّت است. كه بايد به او داده شود.

و فرموده است: قُلْ لَا أسْألُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً إلَّا الْمَوَدَّهَ فِي القُرْبَي. [119]

«بگو اي، پيامبر: من از شما هيچ پاداش و مزدي را نمي خواهم، مگر مودّت به


  صفحه  101

اقرباي من»!

و فرموده است: وَ إذَا الْمَوَدَّهُ سُئِلَتْ بِأيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ. [120]

«و زماني كه از اهل مودّت و كساني كه محبّت ايشان را خدا و رسول خدا واجب كرده‌اند، سؤال شود كه: به چه علّت آنها را كشته‌اند»؟!

می‌گويد: من از مودّتي كه فضل آن را براي شما بيان كردم؛ و آيۀ آن را نازل كردم: مودّه قربي پرسش می‌كنم كه: به چه گناهي شما آنها را كشته‌اید؟!

و نيز خداوند جلّ ذكره فرموده است: فَاسْئَلُوا أهْلَ الذَّكْرِ إنْ كُنْتُمْ لَاتَعْلَمُونَ. [121]

«از اهل الذكر بپرسيد، اگر اينطور هستيد كه نمي دانيد»!

حضرت فرمود: مراد از ذكر، همان كتاب يعني قرآن كريم است. و مراد از اهل ذكر، آل محمّد (ص) هستند؛ خداوند امّت و مردم را امر كرده است كه از ايشان بپرسند آنچه را كه نمي دانند؛ و مردم امر نشده‌اند كه از جاهلان چيزي را سؤال كنند.

و خداوند عزّ و جلّ، قرآن را ذكر ناميده است؛ آنجا كه فرمايد:

وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ.[122]




  صفحه  102

«و ما ذكر را به سوي تو فرستاديم، تا اينكه آنچه را كه به سوي مردم نازل شده است؛ براي ايشان مبيّن و روشن سازي! و به اميد آنكه ايشان تفكّر كنند».

ونيز فرمايد: وَإِنَّهُ لَذِكْرٌ لَكَ وَلِقَوْمِكَ وَسَوْفَ تُسْأَلُونَ. [123]

«و حقّاً كه اين قرآن براي تو و براي قوم تو ذكر است؛ و بزودي مورد پرسش قرار خواهيد گرفت»!

و نيز خداوند فرمايد: أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ. [124]

«از خداوند اطاعت كنيد! و از رسول خدا و از صاحبان امر كه از شما هستند اطاعت كنيد»!

و نيز فرمايد: بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى اللَّهَ إِلَىالرَّسُولِ وَإِلَى أُوْلِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ. [125]

«و اگر آن امر مورد اختلاف را به سوي خدا و به سوي رسول خدا و به سوي صاحبان امري كه از آنهاست رد كنند؛ آن كساني كه اهل استنباط و درايتنداز آنها، آنرا خواهند فهميد».

در اينجا می‌ بينيم كه امر را ردّ كرده است _ امر مردم را _ به سوي صاحبان امري كه از ايشان هستند، آنانكه خداوند امر كرده است كه مردم از ايشان اطاعت كنند و امور خود را به سوي ايشان ارجاع دهند.

چون رسول خدا (ص) از حجه الوداع مراجعت كرد؛ جبرائيل (ع) بر او نازل شد و گفت: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ. [126]

رسول خدا پس از نزول اين آيه، در ميان مردم ندا در داد؛ و آنان مجتمع شدند؛ و امر كرد كه زير درخت هاي سمر را پاك كردند؛ و خطبه خواند و فرمود: (يَا) أيُّهَا النَّاسُ مَنْ وَليُّكُمْ وَ أوْلَي بِكُمْ مِنْ أنْفُسِكُمْ؟! فَقَالُوا: اللَهُ وَ رَسُولُهُ. فَقَالَ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اَللَّهُم وَالِ مَنْ وَالَاُه، وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.


  صفحه  103

«اي، مردم اولي و سزاوار به شما از شما كيست؟! وليّ شما كيست؟! گفتند: خدا و رسولش. حضرت فرمود: هر كس كه من سزاوارتر به او از خود اويم، پس علي سزاوارتر به او از خود اوست. خداوندا تو وليّ و سزاوارتر به كسي باش كه علي را وليّ و سزاوارتر به خود گرفته است! و دشمن باش با كسي كه با علي دشمني كرده است»!

در اينجا خار نفاق در دلهاي قوم روئيد؛ و گفتند: هيچگاه اين معني را خداوند بر محمّد نازل نكرده است وَ مَا يُرِيدُ إلَّا أنْ يَرْفَعَ بِضَبْعِ ابْنِ عَمِّهِ اراده اي، ندارد جز اينكه می‌خواهد بازوهاي پسر عمويش را بگيرد و بالا برد».

و چون به مدينه آمد، انصار مدينه نزد او آمدند؛ و عرض كردند: يا رسول الله! خداوند بواسطۀ قدوم تو بر ما و نزول تو نزد ما بطوريكه پيوسته از جلو و عقب نگاهدار و پاسدار تو باشيم، به ما احسان فرموده و شرف و فضيلت بخشيده است.

و خداوند دوستان ما را شاد كرده؛ و دشمنان ما را منكوب و مخذول نموده است. و ما می‌بينيم كه براي شما از اطراف و اكناف ميهمانان و واردين و تقاضامندان دسته جمعي (وفود) می‌ آيند؛ و شما چيزي نداريد كه به آنها بدهيد! و اطعام كنيد! و بدين جهت دشمن شماتت می‌ كند.

ما دوست داريم ثلث از اموال خود را به شما بدهيم، تا بدين جهت وفود مكّه كه به سوي شما می‌آيند؛ چيزي در نزد شما باشد كه به ايشان عنايت كني!

پيامبر تقاضاي آنان را ردّ نكرد؛ و انتظار می‌كشيد كه از طرف حضرت پروردگار خبر آيد. جبرائيل (ع) نازل شد؛ و اين آيه را آورد:

قُلْ لَا أسْألُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً إلَّا الْمَوَدَّهَ فِي القُرْبَي. [127]

«بگو اي، پيغمبر من در برابر رسالت خداوندي، از شما اجر و مزدي را نمي خواهم؛ مگر مودّت به ذوي القربي را».

رسول خدا (ص) اموال آنها را قبول نكرد؛ و منافقون گفتند: اين آيه را نيز خداوند بر محمّد نازل نكرده است. او می‌خواهد بازوي پسر عمّش را بگيرد و بلند كند؛ و اهل بيت خود را بر ما بار كند و سوار كند؛ ديروز می‌گفت: من كنت




  صفحه  104

مولاه فعلي مولاه و امروز می‌گويد: قُلْ لَا أسْألُكُمْ عَلَيْهِ أجْراً إلَّا الْمَوَدَّهَ فِي القُرْبَي. و پس از آنكه آيه خمس آمد، گفتند: محمّد اراده دارد كه اموال ما و في و بهرۀ ما را به اقرباي خود بدهد.

و پس از اين جريانات جبرائيل آمد و گفت: اي، محمّد نبوّت تو سپري شده است؛ و روزهاي زندگي و عمر تو پايان يافته است؛ بنابر اين اسم اكبر، و ميراث علم، و آثار علم نبوّت را به علي (ع) بسپار! چون من هيچگاه زمين را بدون عالمي از طرف خود كه بواسطۀ او، طاعت من و ولايت من شناخته شود نمي گذارم؛ و آن حجّت من می‌باشد براي بندگان من، از آن افرادي كه بين قبض روح پيغمبر من تا خروج پيغمبر ديگر به وجود می‌آيند.

حضرت باقر (ع) فرمودند: پيغمبر (ص) دربارۀ اسم اكبر، و ميراث علم پيامبران، و آثار علم نبوت، به امير المؤمنين علي بن ابيطالب (ع) وصيّت كردند؛ و نيز به هزار كلمه و هزار در علم وصيّت كردند، كه هر كلمه أي، و هر دري، هزار كلمه و هزار در را می‌گشايد. [128]

عيّاشي در تفسير خود همين مضمون روايت را قدري مختصرتر، از رواي اين حديث: ابو الجارود، از حضرت باقر (ع) روايت می‌كند، با اين زياده كه چون حضرت باقر (ع) در ابطح براي مردم گفتگو داشتند؛ مردي از اهل بصره كه نامش: عثمان اعشي بود، برخاست؛ و گفت: أي پسر رسول خدا! فدايت شوم؛ حسن بصري براي ما روايتي را روايت كرد؛ و چنين می‌پنداشت كه اين ايه، دربارۀ مردي نازل شده است؛ و به ما خبر نمي داد كه آن مرد چه كسي بود؟!

حضرت فرمود: مَالَهُ لَاقَضَي اللَهُ دَيْنَهُ _ يَعْنِي صَلَاتَهُ _ أمَا أنْ لَوْشَآءَ اَنْ يُخْبِرَبهِ لَأخْبَرَبِهِ. [129]

«چرا خبر نمي داد؟ خداوند دين او را ادا نكند، يعني نمازش قبول نشود، زيرا اگر می‌خواست خبر بدهد خبر می‌داد».

روايت‌ فيض‌ بن‌ مختار در بارة‌ آية‌ تبليغ‌




  صفحه  105

از شيخ صدوق با سلسله سند متّصل خود از محمّد بن فيض بن مختار، از پدرش، از حضرت باقر (ع)، از پدرش، از جدّش روايت شده است كه: رسول خدا (ص) روزي سواره بيرون رفت؛ و امير المومنين (ع) پياده بيرون شد. رسول خدا فرمود: أي، علي! يا تو هم سوار شو؛ و يا از آمدن صرف نظر كن! زيرا كه خداوند عزّ و جلّ به من امر كرده است كه: زماني كه من سوار می‌شوم؛ تو هم بايد سوار شوي! و زماني كه من پياده می‌روم؛ تو هم بايد پياده بروي! و زماني كه من می‌نشينم تو هم بايد بنشيني! مگر اينكه در حدّي از حدود خدا و در امري باشد كه بايد تو به آن قيام كني!

خداوند مرا به كرامتي، بزرگ و مكرّم نداشته است؛ مگر آنكه تو را به مثل آن امر، بزرگ و مكرّم داشته است! خداوند مرا به نبوّت و رسالت برگزيده است؛ و تو را ولي من در اين امر قرار داده است كه: در حدود نبوّت قيام كني! و در مشكل ترين امور آن متعهّد گردي! سوگند به آن كسي كه محمّد را به حقّ برگزيده است؛ كسي كه تو را انكار كند، به من ايمان نياورده است! و كسي كه تو را تكذيب كند؛ به من اقرار نكرده است! و كسي كه به تو كافر شود؛ به من نگرويده است! فضل و شرف تو از من است؛ و فضل و شرف من از خداست؛ و اينست گفتار خدا كه:

قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَبِرَحْمَتِهِ فَبِذَلِكَ فَلْيَفْرَحُوا هُوَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ. [130]

«بگو به فضل خدا و به رحمت او بايد شاد گردند؛ كه آن از آنچه كه مردم گرد می‌آورند و جمع می‌ كنند؛ مورد انتخاب و پسند است». مراد از فضل خدا، نبوّت پيغمبر شماست! و مراد از رحمت خدا، ولايت عليّ بن ابيطالب است. فبذلك يعني به نبوّت و ولايت فليفرحوا بايد شيعه شاد شوند؛ كه هو خير مما يجمعون آن بهتر است از آنچه را كه مخالفين شيعه براي خود از اهل و مال و فرزند گرد می‌آورند، در اين دار دنيا. سوگند به خدا أي علي! كه خداوند تو را نيافريده است، مگر براي آنكه عبادت او را انجام دهي! و معالم دين خدا بواسطۀ تو شناخته شود! و راههاي خراب و كهنه و مندرس با تو ا صفحه لاح گردد!


  صفحه  106

كسي كه از پيوستگي با تو كنار افتاده است، گمراه شده است! و كسي كه به تو راه نيابد، به خدا راه نيافته است! و كسي كه به ولايت تو وارد نشود، از خدا بهره و نصيبي ندارد؛ خداوند می‌فرمايد:

وَإنَّي لَغَفَّارٌ لِمَنْ تَابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَي. [131]

«و حقّاً كه من آمرزنده ام كسي را كه بازگشت كند؛ و ايمان بياورد؛ و عمل صالح انجام دهد؛ و سپس هدايت يابد». يعني به سوي ولايت تو هدايت يابد؛ و در آستان ولايت راه پيدا كند.

و خداوند تبارك و تعالي مرا امر كرده است كه آن حقوقي را كه از من براي مردم واجب كرده است؛ من نيز مثل آن حقوق را از تو براي مردم واجب كنم؛ و حقّ تو مفروض و واجب است بر هر كس كه به من ايمان آورده است. و اگر تو نبودي حزب خدا شناخته نمي شد! و بواسطۀ تو دشمن خدا شناخته می‌شود.

كسي كه خدا را به ولايت تو ملاقات و ديدار نكند؛ خدا را با هيچ چيز ديدار نكرده است! و خداوند عزّ و جلّ نازل كرده است: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك يعني در ولايت تو أي علي! و اگر آنچه را كه درباره ولايت است تبليغ نكني؛ اصلاً نبوّت خود را انجام نداده أي!

و آنچه را كه دربارۀ ولايت تو خداوند به من نازل كرده است؛ اگر تبليغ نكنم؛ عمل من حبط و نابود می‌شود! و هر كس كه خداوند را بدون ولايت تو ديدار كند، اعمالش حبط و نابود می‌ گردد!

و فرداست كه خداوند به وعده‌هائي كه به من داده است، وفا می‌كند! و آنچه را كه من می‌گويم گفتار پروردگار من است تبارك و تعالي؛ و آنچه را كه من گفته ام، گفتار خداست كه دربارۀ تو نازل كرده است. [132]

روايات‌ عيّاشي‌ دربارة‌ آية‌ تبليغ‌

و عياشي از مفضّل بن صالح، از بعضي اصحاب، از حضرت باقر، و يا حضرت صادق (ع) آورده است كه چون آيۀ إِنَّمَا وَلِيُّكُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ [133]بر رسول خدا وحي




  صفحه  107

شد، بر پيغمبر سخت آمد؛ و ترسيد كه قريش او را تكذيب كنند؛ و در اين حال خداوند اين آيه را فرستاد:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ. فلهذا در روز غدير خمّ علي را معرفي كرد؛ و بر امر خداوند قيام و اهتمام نمود. [134]

و نيز عيّاشي، از صفوان جمّال روايت كرده است كه: حضرت صادق (ع) فرمودند: چون اين آيه راجع به ولايت فرود آمد؛ رسول خدا امر كردند كه زير دوحات غدير خمّ را پاك كردند (دوحات جمع دوحه، درخت بزرگي را گويند كه بواسطه زيادي شاخه‌ها حكم سايبان را دارد؛ و مراد همان پنج درخت سمره است) و چون زير درخت‌ها پاك شد؛ ندا كرد: الصّلاه جامعهً و سپس فرمود:

أيُّهَا النَّاسُ ألَسْتُ أوْلَي بِالْمُؤْمِنيَن مِنْ أنْفُسِهِمْ؟ گفتند: آري! فرمود: فَمنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ؛ رَبِّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ!

و سپس امر كرد مردم را كه با امير المؤمنين (ع) بيعت كنند؛ همۀ مردم بيعت كردند بطوريكه يكنفر از جمعيّت نمانده بود مگر اينكه بيعت كرد؛ و پيامبر سخني گفت تا اينكه ابوبكر آمد، و فرمود: أي ابوبكر با علي به ولايت بيعت كن!

ابوبكر گفت: مِنَ اللَهِ (أ) و مِنْ رَسُولِهِ؟! از خداوند است و يا از رسول او؟!

پيامبر فرمود: مِنَ اللَهِ و مِنْ رَسُولِهِ. از طرف خداوند است و از طرف رسول او.

سپس عمر آمد؛ پيامبر فرمود: با علي به ولايت بيعت كن!

عمر گفت: مِنَ اللَهِ (أ) و مِنْ رَسُولِهِ؟! از خداوند است، و يا از رسول او؟!

پيامبر فرمود: مِنَ اللَهِ و مِنْ رَسُولِهِ. از طرف خداوند است و از طرف رسول او.

عمر اعراض كرد و چون با ابوبكر ملاقات كرد گفت: لَشَدَّ مَايَرْفَعُ بِضَبْعَيْ ابْن عَمَّهِ، چه خوب بازوهاي پسر عموي خود را با بلند كردن محكم و نيرومند ساخت. در اينجا حضرت صفحه ادق (ع) قضيّۀ ملاقات عمر با آن مرد زيبا و خوشبو را بيان می‌كنند و سپس می‌ فرمايند: در روز غدير دوازده هزار نفر حاضر بودند، و بر


  صفحه  108

ولايت عليّ بن ابيطالب شهادت دادند؛ و علي نتوانست حقّ خود را بگيرد؛ و يكي از شما چنانچه دو شاهد داشته باشد می‌تواند حقّ مال خود را بگيرد. فَأنَّ حِزْبَ اللهِ هُمْ الْغَالِبُونَ [135] في علي (ع) [136]

و بالاخره حزب خداوند، دربارۀ ولايت علي (ع) مظفّر و پيروزند».

و نيز عيّاشي از ابوصالح، از ابن عبّاس و جابربن عبدالله آورده است كه: اين دو صحابي گفتند: خداوند تعالي پيغمبرش محمّد را امر كرد كه علي را به عنوان علم و آيت در بين مردم نصب كند. تا آنكه مردم را از ولايت او با خبر سازد. رسول خدا ترسيد كه مردم بگويند: از پسر عموي خود دفاع می‌كند؛ و در اين مسئله طغيان كنند. خداوند وحي فرستاد:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ؛ در اينصورت رسول خدا (ص) براي ولايت او در غدير خمّ قيام كرد. [137]

و نيز عياشي از حنان بن سدير، از پدرش، از حضرت باقر (ع) آورده است كه: چون جبرائيل در حجه الوداع بر رسول خدا (ص) نازل شد، و آنحضرت را امر به اعلام امر علي بن ابيطالب به آيه يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ نمود، حضرت رسول سه روز مكث كردند تا به جحفه آمدند؛ و دست علي را براي معرّفي به مردم از ترس مردم نگرفت.

چون به جحفه آمدند؛ و روز غدير بود؛ در مكاني كه آنرا مهيعه گويند نزول كرد و ندا در داد: الصّلاه جامعه مردم جمع شدند؛ و رسول خدا فرمود: من اولي




  صفحه  109

بكم من انفسكم؟!

چه كسي از شما به جان هاي خود شما نزديكتر است؟! همه با صداهاي بلند گفتند: الله و رسوله. خدا و رسول او.

پيغمبر دو مرتبه فرمود، همه با صداي بلند گفتند: الله و رسوله. باز پيامبر براي مرتبۀ سوم فرمود، گفتند: الله و رسوله.

پيغمبر دست علي را گرفت و فرمود: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ؛ اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ! وَ انْصَرْ مَنْ نَصَرَهُ، وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ، فَإنَّهُ مِنَّي وَ أنَامِنْهُ، وَ هُوَ مِنَّي بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَي إلَّا أنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. [138]

«علي از من است و من از علي هستم؛ و نسبت او با من همانند نسبت هارون است به موسي با اين تفاوت كه بعد از من پيغمبري نيست».

و نيز از عيّاشي از عمربن يزيد وارد است كه حضرت صادق (ه) بدون سؤال كسي، ابتداء خودشان فرمودند: العجب أي ابوحفص، از آنچه به علي بن ابيطالب رسيد. آنحضرت ده هزار شاهد داشت و نتوانست حقّ خود را بگيرد؛ و يكنفر آدم حقّ خود را با دو نفر شاهد می‌گيرد.

رسول خدا از مدينه براي حجّ حركت كرد؛ و پنجهزار نفر با او بودند؛ و از مكّه برگشت؛ و پنجهزار نفر از اهل مكه او را مشايعت كردند؛ چون به جحفه رسيد جبرائيل براي اعلان ولايت علي نازل شد. ولايت علي از جانب خداوند، در مني نازل شده بود؛ ولي رسول خدا به لحاظ ملاحظۀ از مردم از قيام بهآن خودداري نمود _ جبرائيل از جانب خداوند گفت:

يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ.

و خداوند تو را از آنچه در مني كراهت داشتي، از گزند مردم حفظ می‌كند. و رسول خدا امر كرد تا زير درخت هاي سمر را پاك كردند. يك نفر از مردم گفت: سوگند به خدا م صفحه يبتي بزرگ و امر منكري را به بار خواهد آورد.


  صفحه  110

من به عمربن يزيد راوي اين روايت گفتم: آن مرد كه بود؟ گفت: حبشيّ. [139]

و در «غايه المرام» وارد است: اَلْحَبَشِيُّ يَعْنِي عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ: مراد از حبشي عمربن خطاب است. [140]

و در «بحار الانوار» در ذيل اين روايت در بيان آن گويد:: اَلْحَبَشِيُّ هُوَ عُمَرُ لاِنْتِسَابِهِ إلَي الصَّهَّا كَهِ الْحَبَشِيَّهِ: [141] مراد از حبشي عمر است؛ چون منتسب است به صهّا كه حبشيه.

و نيز عيّاشي از ابوالجارود، از حضرت باقر (ع) روايت كرده است كه: چون خداوند بر پيغمبرش آيه يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ. را نازل كرد؛ رسول خدا دست علي را گرفت و گفت: ايها الناس هيچ پيغمبري از پيغمبران پيش از من نبوده‌اند مگر اينكه مقداري عمر كردند؛ و سپس خداوند آنها را به سوي خود خواند؛ و ايشان اجابت كردند؛ و من نيز نزديك است كه خوانده شوم؛ و اجابت كنم؛ و من مسئولم و شما مسئوليد! و بنابر اين در پاسخ خداي خود چه خواهيد گفت؟!

گفتند: ما شهادت می‌دهيم كه تو رسالات خداي خود را تبليغ كردي و نصيحت امّت نمودي! و آنچه بر عهده ات بود، ادا كردي! و خداوند بهترين پاداشي را كه به پيامبران می‌دهد، به تو مرحمت فرمايد.

رسول خدا عرض كرد: اللّهم اشهد: بار پروردگارا تو گواه باش! و پس از آن فرمود: يا معشر المسلمين! بايد حاضران به غائبان برسانند: خداوند به من فرموده است و سفارش و وصيّت كرده است كه: هر كس كه به من ايمان آورده است؛ و مرا تصديق كرده است؛ بايد به ولايت علي در آيد. آگاه باشيد أي مردم! ولايت علي ولايت من است (و ولايت من، ولايت پروردگار من است) و شما نمي دانيد




  صفحه  111

كه: اين عهدي است كه پروردگار من با من كرده است؛ و مرا امر كرده است كه آنرا به شما برسانم و ابلاغ كنم.

و سپس فرمود: هَلْ سَمِعْتُمْ؟! ثَلَاثَ مَرَّاتٍ! آيا شنيديد؟ سه بار!

گوينده اي، گفت: شنيديم اي، رسول خدا (ص). [142]

روايات‌ مشايخ‌ عامّه‌ دربارة‌ آية‌ تبليغ‌

باري اين، بعضي از رواياتي بود كه از طريق شيعه بيان كرديم؛ و امّا از طريق عامّه نيز چند روايت از مشايخ و اعلام آنها كه در كتب خود ضبط نموده‌اند می‌آوريم:

از حافظ ابن عساكر شافعي روايت است كه: با اسناد خود از ابوسعيد خدري تخريج كرده است كه آيۀ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ در غدير خم دربارۀ علي بن ابيطالب نازل شده است. [143]

حافظ حاكم حسكاني حنفي در كتاب «شواهد التنزيل»، هشت روايت با هشت سند مختلف كه منتهي می‌شوند به ابوهريره، و ابو اسحاق حميدي (خدري _خ)، و ابن عباس، و حبري، وقيس بن ماصر از عبدالله بن ابي اوفي، و زيادبن منذر ابوالجارود، و جابر بن عبدالله روايت می‌كند كه آيۀ يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ در روز عيد غدير درباره علي بن ابيطالب (ع) نازل شده است، و در بعضي از آنها وارد است كه: و پيامبر دست علي را بلند كردند، بطوريكه سپيدي زير بغل هر دو نمايان شد و فرمود: الا مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ؛ اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ. ثُمَّ قَالَ: الَّلُهمَّ اشْهَدْ!

و مضمون روايتي را كه از زيادبن منذر (ابوالجارود) نقل می‌كند؛ تقريباً به همان مضمون روايتي است كه ما از «تفسير عيّاشي» اخيراً از ابوالجارود آورديم. و روايتي را كه از اعمش، از عبايه بن ربعي، از ابن عبّاس، از رسول خدا ( صفحه ) روايت می‌كند، حديث معراج است تا اينكه خداوند می‌فرمايد: وَ إنَّي لَمْ أبْعَثْ نَبِياً إلَّا جَعَلْتُ لَهُ وَزِيراً، وَ إنَّكَ رَسُولُ اللهَِ وَ إنَّ عَليَّاً وَ زِيرُكَ!


  صفحه  112

و من هيچ پيغمبري را مبعوث نكردم مگر آنكه براي او وزيري قرار دادم؛ و بدرستي كه تو رسول خدائي، و بدرستي كه علي وزير تست»!

ابن عباس می‌ گويد: رسول خدا هبوط كرد؛ و ناپسند داشت كه اين مطلب را براي مردم حديث كند، چون مردم با زمان جاهليّت نزديك بودند؛ تا اينكه از اين قضيّه شش روز گذشت؛ و خداوند اين آيه را فرستاد: فَلَعَلَّك تَارِكٌ بَعْضَ مَا يُوحَي إلَيْكَ! «شايد اينطور است كه تو بعضي از آن چيزهائي را كه به تو وحي می‌فرستيم، ترك می‌كني»!

اين را نيز پيامبر تحمّل كرد؛ تا اينكه روز هيجدهم رسيد، و خداوند اين آيه را نازل كرد: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ. و رسول خدا بلال را امر كرد كه در ميان مردم اعلان كند كه: هيچكس از مردم باقي نماند مگر آنكه فردا به وادي غدير خم بيايد.

و رسول خدا و مردم به غدير آمدند؛ و پيغمبر فرمود: ايها الناس! خداوند به من مأموريّتي داده است كه از ترس آنكه مبادا شما مرا متّهم كنيد! و تكذيب نمائيد؛ حوصله ام تنگ و خسته شدهام؛ تا به جائي كه پروردگار من مرا به وعيد دنبال وعيد ديگر معاتبه و مؤاخذه نموده است!

در اين حال دست علي بن ابيطالب را گرفت و بلند كرد بطوري كه مردم سفيدي زير بغل هر دو را ديدند و سپس فرمود:

ايها الناس! الله مولاي و انا مولاكم! فمن مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ؛ اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ! و انصر من نصره! واخذل من خذله! و خداوند اين آيه را نازل كرد: اليوم اكملت لكم دينكم. [144]

حاكم حسكاني در ذيل روايتي كه از حبري روايت می‌كند، می‌گويد: و طرق اين حديث را بطور مستقصي در كتابي كه در ده جزء به نام دعاه الهداه الي الداء حق الموالاه درارۀ ولايت علي بن ابيطالب تصنيف كرده ام، آورده ام. [145]

و مرحوم سيّد ابن طاوس می‌گويد: از كساني كه دربارۀ حديث غدير كتاب نوشته‌اند، حاكم حسكاني است كه كتاب خود را به نام دعاه الهداه الي الداء


  صفحه  113

حق الموالاه ناميده است. [146]

جلال الدين سيوطي شافعي در «تفسير الدّرّ المنثور» گويد: قوله تعالي: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ آلايه؛ ابوالشيخ از حسن تخريج كرده است كه: رسول خدا (ص) فرمود: خداوند تعالي به من مأموريّت و رسالتي داده است كه از تبليغ آن سينۀ من تنگ شد؛ زيرا كه می‌دانستم: مردم تكذيب مرا می‌كنند؛ فلهذا مرا بيم داد كه: يا بايد تبليغ آنرا كنم؛ و يا مرا عذاب می‌نمايد؛ و اين آيه را فرستاد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك.

و نيز عبدبن حميد، و ابن جرير، و ابن ابي حاتم، و ابوالشّيخ، از مجاهد تخريج كرده‌اند كه: چون آيه بلّغ ما انزل اليك من ربك فرود آمد؛ رسولخدا عرض كرد: أي پروردگار من! من يك تن بيش نيستم! اگر تمام مردم بر عليه من اجتماع كنند، من چه كنم؟ اين جمله فرود آمد: و ان لم تفعل فما بلغت رسالته!

و ابن ابي حاتم، و ابن مردوديه، و ابن عساكر، از ابوسعيد خدري تخريج كرده‌اند كه: اين آيه: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ بر رسول خدا (ص) در روز غدير خمّ راجع به عليّ بن ابيطالب نازل شد.

و ابن مردويه از بان مسعود تخريج كرده است كه: ما در زمان رسول خدا (ص) آيه را اينطور قرائت می‌ نموديم:

يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (ان عليا مولي المؤمنين) وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ. [147]

امام فخر رازي شافعي در «تفسير كبير خود می‌گويد: دهمين وجه از وجوه وارده در شأن نزول آيۀ تبليغ آنست كه: در فضيلت عليّ بن ابيطالب نازل شده است؛ و چون اين آيه نازل شد، رسول خدا دست علي را گرفت و گفت: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ؛ اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ. و چون عمر _ رضي الله عنه _ او را ملاقات كرد، گفت هَنِيئاً لَكَ يا ابْنَ أبِيطَالِبٍ! أصْبَحْتَ مَوْلَايَ




  صفحه  114

وَ مَوْلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤمِنَهٍ!

و اين قول، گفتار ابن عبّاس و برآء بن عازب و محمّد بن علي است. [148]

نظام الدين قمي نيشابوري در تفسير خود گويد: و سپس خداوند رسول خدا را امر كرد كه: به كمي مردم ميانه رو و مقتصد؛ و به زيادي مردم دشمن و معاند ننگرد؛ و از نيّات سوء آنان ترس نداشته باشد؛ و اين آيه را فرستاد: (يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ). از ابوسعيد خدري وارد است كه اين ايه در فضل علي بن ابيطالب _ رضي الله عنه و كرم الله وجهه _ در روز غدير خمّ وارد شده است.

رسول خدا (ص) دست او را گرفت و گفت: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ؛ اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ. و پس از اينكه عمر با علي ديدار كرد گفت: هَنِيئاً لَكَ يا ابْنَ أبِيطَالِبٍ! أصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤمِنَهٍ! و اين قول، گفتار عبدالله بن عبّاس و براء بن عازب و محمّد بن علي است. [149]

در اين روايت بخصوصه لفظ فهذا علي مولاه آمده است؛ و هذا كه اشاره به شخصي خارجي است دلالت بر تأكيد در تعيّن و تشخّص دارد. و از ابو اسحق ثعلبي نيشابوري در تفسير خود: «الكشف و البيان» دو روايت شده است: اول از حضرت ابوجعفر محمّدبن عليّ امام باقر (ع) كه معناي آيه بلغ اينست: بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ فِي فَضْلِ عَليَّ. و چون اين آيه نازل شد، رسول خدا (ص) دست علي را گرفت و گفت: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ.

دوم با سند متصل خود از ابن عباس در گفتار خداوند متعال يَاأيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ _ الايه كه او گفت: اين آيه دربارۀ علي نازل شده است. خداوند پيغمبرش را امر كرد كه دربارۀ ولايت علي تبليغ كند؛ رسول خدا دست علي را گرفت و گفت: من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه. اين دو حديث را از ثعلبي در «الغدير» ج 1  صفحه  217
و  صفحه  218
نقل كرده و مصادر آن را ابن بطريق در «عمده»  صفحه  49
و سيّد ابن طاوس در




  صفحه  115

«طرائف» و اربلي در «كشف الغمّه»  صفحه  94
ذكر كرده و از طبرسي در «مجمع البيان» ج 2  صفحه  223
حديث دوم را از تفسير «الكشف و البيان»؛ و حديث اول را از ابن شهر آشوب در «مناقب» ج 1  صفحه  526
آورده است. و استاد ما علاّمۀ طباطبائي _ رضوان الله عليه _ از «تفسير ثعلبي» سه روايت: دو تا از حضرت باقر (ع) و يكي از ابن عباس نقل می‌كنند. (الميزان، ج 67 ص 56).

شهاب الدين سيّد محمود آلوسي شافعي بغدادي در تفسير خود آورده است كه: شيعه می‌پندارند كه مراد به ما انزل اليك خلافت علي _ كرم الله وجهه _ است؛ چون با اساتيد خود از ابوجعفر و ابو عبدالله _ رضي الله تعالي عنهما _ روايت كرده‌اند كه: خداوند تبارك و تعالي به پيغمبر خود (ص) وحي فرستاد كه علي _ كرّم الله وجهه _ را خليفۀ خود گرداند؛ و رسول الله می‌ترسيد كه اين استخلاف بر جماعتي از اصحاب خود گران آيد؛ فلهذا به جهت تشجيع آنحضرت به اداي امر خود خداوند تعالي اين آيه را فرستاد.

و از ابن عباس _ رضي الله تعالي عنهما _ روايت است كه او گفت: اين آيه دربارۀ علي _ كرّم الله وجهه _ نازل شده است؛ چون خداوند سبحانه پيغمبر را امر كرد كه مردم را به ولايت علي خبر دهد، و رسول خدا ترسيد كه بگويند: از پسر عموي خود دفاع می‌كند؛ و ملاحظۀ حفظ اطراف و جوانب او را می‌نمايد؛ و لهذا پيامبر را بدين مرام طعن زنند؛ خداوند تعالي به پيامبر اين آيه را وحي كرد؛ و آنحضرت در روز غدير خمّ به ولايت علي قيام فرمود؛ و دست او را گرفت و گفت: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ؛ اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ.

و سيوطي در «الدّرّ المنثور» از ابوحاتم، و ابن مردوديه، و ابن عساكر، تخريج می‌كند كه آنها از ابوسعيد خدري روايت می‌كنند كه: او گفت: اين آيه بر رسول خدا (ص) در روز غدير خم راجع به علي بن ابيطالب _ كرم الله وجهه _ نازل شد.

و ابن مردوديه از ابن مسعود تخريج كرده است كه ما در عهد رسول الله آيه را از اين طريق می‌ خوانديم: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (ان عليا مولي المؤمنين) وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ. [150]




  صفحه  116

شيخ الاسلام ابراهيم بن محمّد بن مؤيد حموئي، از چهار طريق: برهان الدّين ابوالوفآء ابراهيم بن عمر بطور اذن در روايت؛ و مجد الدين عبدالله بن محمود بن مودود موصلي؛ و بدر الدين محمّدبن محمّدبن اسعد بخاري، به طريق اجازه در روايت؛ و عبدالحافظ بن بدران به طريق قرائت بر او؛ سند متّصل را به ابوهريره می‌رساند كه: رسول خدا (ص) فرمودند: آن شبي كه مرا براي معراج به آسمان سير می‌دادند؛ ندائي از زير عرش خدا شنيدم كه: إنَّ عَليَّا رَايَهُ الْهُدَي، وَ حَبِيبُ مَنْ يُؤمنُ بِي؛ بَلِّغْ عَلِيًّا (ذَلِكَ). فَلَمَّا نَزَلَ النَّبِيُّ اُنْسِيَ ذَلِكَ، فَأنْزَلَ اللهُ جَلً و علاعليه: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ (ان عليا مولي المؤمنين) وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنْ النَّاسِ. [151]

«بدرستيكه علي رايت و پرچم هدايت است؛ و حبيب كسي است كه به من ايمان بياورد؛ اين مطلب را به علي ابلاغ كن. چون پيامبر از آسمان نزول نمود، به فراموشي سپرده شد؛ خداوند اين آيۀ بلغ ما انزل اليك را فرستاد.

الشيخ نور الدين علي بن محمد ابن صباغ مالكي گويد: امام ابوالحسن واحدي در كتاب خود مسمي به «اسباب النزول» گويد: با سند مرفوعه از ابوسعيد خدري وارد شده است كه: اين آيه: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ در روز غدير خم نازل شده است، دربارۀ علي بن ابيطالب.

و سپس گويد: شيخ محيي الدين نووي گفته است: غدير خم _ به ضمّ خاء معجمه و تشديد ميم با تنوين _ اسم است براي غيضه اي، (نيزار و درخت زار كه داراي نباتات بهم پيچيده باشد) كه د سه ميلي از جحفه واقع است؛ و در آنجا غديري (آبگير) است كه به آن غيضه نسبت دارد؛ و به آن می‌گويند: غدير خم. [152]

محمّد بن طلحة شافعي گويد: زياده تقرير: امام ابوالحسن واحدي در كتاب


  صفحه  117

خود كه به «اسباب النزول» ناميده است، با سند مرفوعة خود به ابوسعيد خدري اسناد می‌دهد كه: اين آيه: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ در روز غدير خم راجع به علي بن ابيطالب نازل شده است. [153]

ابوالحسن واحدي نيشابوري با سند خود از اعمش، و ابو حجاف، از عطيه، از ابوسعيد خدري روايت كرده است كه آيۀ: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ راجع به علي بن ابيطالب در غدير خم فرود آمده است. [154]

شيخ سليمان قندوزي حنفي در تفسير يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ گفته است: ثعلبي از ابوصالح، از ابن عباس، و از محمدبن علي الباقر _ رضي الله عنهما _ تخريج كرده است كه: آن دو نفر گرفته‌اند: آيه دربارۀ علي بن ابيطالب نازل شده است.

و همچنين حموئي در «فرائد السّمطين»، از ابوهريره تخريج كرده است.

و ايضاً مالكي در «فصول المهمه» از ابوسعيد خدري تخريج كرده است، كه او گفته است: اين آيه راجع به علي است و در غدير خمّ نازل شده است. اينطور شيخ محيي الدّين نووي بيان كرده است. [155]

سيّد عليّ بن شهاب همداني در ضمن مودّت پنجم از كتاب خود كه به نام «موده القربي» می‌باشد گويد: از برآء بن عازب روايت است كه گويد: چون با رسول خدا از حجه الوداع به مدينه بر می‌ گشتيم: چون به غدير خمّ رسيد ندا در داد: الصلاه جامعه. و رسول خدا در زير درختي دست علي را گرفت و گفت: ألَسْتُ أوْلَي بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أنْفُسِهِمْ؟!

گفتنند: آري يَا رَسُولَ الله! حضرت فرمود:: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلَيٌّ مَوْلاُهُ؛ و سپس عرض كرد: اللهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ! وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ. و عمربن خطّاب او را ملاقات كرده است و گفت: هَنِيئاً لَكَ يا ابْنَ أبِيطَالِبٍ! أصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَي كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤمِنَهٍ. و در اين مورد نازل شد آيۀ: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ _ الآيه. [156]




  صفحه  118

می‌خواند: غياث الدّين بن همام در «حبيب السيّر» از «كشف الغمه» آورده است كه: حضرت شفيع الامه چون به موضوع غدير خم رسيد و معلوم گرديد كه پس از تجاوز از آن مكان طوايف انسان از موكب همايون جدا شده به طرف منازل خود خواهند رفت و ارادۀ ازلي مقتضي آن بود كه تمامي ان مردم از اين معني خبر داشته باشند اين آيه نازل شد كه: يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ يعني در استخلاف علي و نص بر او به امامت و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله يعصمك من الناس. [157]

شيخ محمّد عبده مصري رئيس جامعة الازهرا گويد: ابن ابي حاتم و ابن مردويه و ابن عساكر از ابوسعيد خدري روايت كرده‌اند كه: آيه يَا أيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ در روز غدير خم دربارۀ علي بن ابيطالب نازل شده است. [158]

باري اين في الجمله بحثي بود كه در پيرامون شأن نزول آيه تبليغ از مصادر شيعه و عامه بعمل آمد؛ و علامۀ اميني _ رحمه الله عليه _ كه فقط از مصادر عامه بحث فرموده است، دربارۀ شأن نزول اين آيه از كتب معتبرۀ آنها از سي كتاب از مشايخ و حفّاظ آنها اين بحث را مشروحاً بيان كرده است. [159]

پاورقي




[109] ـ نام‌ گذاري‌ خداوند آنها را به‌ مُستَّحْفِظِين‌، گواي‌ اشاره‌ به‌ گفتار خداوند باشد، در شأن‌ تورات‌ كه‌ مي‌فرمايد: فِيهَا هُدَيً وَ نُورٌ يَحْكُمْ بِهِ النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَاَدُوا وَ الرَّبَّانُيّونَ وَ الاحْبَارِ بِمَا اسْتَحْفظُوا مِن‌ كِتَـٰبِ اللَهِ وَ كَانُوا عَلَيهِ شُهَدَاءِ (آية‌ 44، از سورة‌ 5: مائده‌).

[110] ـ در نسخه‌هاي‌ «كافي‌» و «مرآة‌ العقول‌» به‌ همين‌ عبارت‌ آمده‌ است‌؛ ولي‌ آنچه‌ در قرآن‌ است‌ در آية‌ 25، از سورة‌ 57: حديد بدين‌ عبارت‌ است‌: لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَـٰتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمْ الْكِتَـٰبَ وَ الْمِيزَان‌.

[111] ـ آية‌ 18 و 19، از سورة‌ 87: أعلي‌.

[112] ـ مجلسي‌ در «مرآة‌ العقول‌» فرموده‌ است‌: اين‌ آيه‌ بدين‌ عبارت‌ در مصاحف‌ مشهور نيست‌ زيرا در سورة‌ حِجْر وارد است‌: لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَي‌ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنهُم‌ وَ لَا تَحْزَن‌ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَنَاحَكَ لِلّمُؤمِنِينَ. و در سورة‌ نحل‌ وارد است‌: وَاصْبِرْ وَ مَا صَبْرُكَ إِلَّا بِاللَهِ وَ لَا تَحْزَن‌ عَلَيْهِمْ وَ لَا تَكُ فِي‌ ضَيقٍ مِمَّا يَمْكُرُونَ. و در سورة‌ زخرف‌ وارد است‌: فَاصْفَحْ عَنْهُم‌ وَ قُل‌ سَلَـٰمٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ . و عليهذا ممكن‌ است‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ دو آيه‌ را ذكر كرده‌ باشند؛ يك‌ آية‌ سابق‌ را و اين‌ آية‌ اخير را؛ آنگاه‌ از راويان‌ و يا از ناسخان‌ جملات‌ وسط‌ افتاده‌ باشد؛ و ممكن‌ است‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ صدر يك‌ آيه‌ و دنبالة‌ آية‌ ديگري‌ را بيان‌ كرده‌ باشند؛ و يا آنكه‌ نقل‌ به‌ معني‌ نموده‌ باشند؛ و يا آنكه‌ در مصحف‌ آنها اينطور بوده‌ است‌. (مرآة‌ العقول‌، طبع‌ حروفي‌، ج‌ 3، ص‌ 273 و ص‌ 274.)

[113] ـ مجلسي‌ در «مرآة‌ العقول‌» گويد: در مصاحف‌ مشهور در سورة‌ حجر ابن‌ آيه‌ است‌: وَ لَقَدْ نَعْلَم‌ أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ بِمَا يَقُولُونَ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّـْجِدِينَ. و در سورة‌ انعام‌ اين‌ آيه‌ است‌: قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي‌ يَقُولُونَ فَإِنَّهُم‌ لَا يُكَذِّبُوكَ . و بحث‌ و گفتار در پيرامون‌ آية‌ مورد استشهاد همان‌ بحث‌ و گفتاري‌ است‌ كه‌ در وَ لَا تَحْزَن‌ عَلَيْهِمْ وَ قُلْ سَلَـٰمٌ قريباً گذشت‌. (مرآة‌ العقول‌، ج‌ 3، ص‌ 274).

[114] ـ آية‌ 7، 8، از سورة‌ 94: انشراح‌.

[115] ـ نَصَبَهُ يَنْصِبُ نَصْباً به‌ كسر و ضمّ صادِ مضارع‌ و از باب‌ ضَرَبَ يَضْرِب‌؛ و قَتَل‌ يَقْتُل‌، و سكون‌ مصدر به‌ معناي‌ بلند كردن‌ و اقامه‌ نمودن‌ و بطور ثابت‌ چيزي‌ را گذاردن‌ است‌. و نَصِب‌ يَنصَب‌ نَصَباً از باب‌ عَلِم‌ يعلَم‌ و فتح‌ صاد مَصدر به‌ معناي‌ تحمّل‌ مشقّت‌ كردن‌ و خسته‌ شدن‌ و جدّ و جهد كردن‌ است‌. و در مصاحف‌ مشهور چون‌ با فتح‌ صاد در مضارع‌ است‌ يعني‌: جدّ و جهد در عبادت‌ و يا در جهاد.

و امّا بنابراين‌ روايت‌ كه‌ فانصب‌ را به‌ معناي‌ نصب‌ كردن‌ عَلَم‌ و آيت‌ خود يعني‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام گرفته‌ است‌ ممكن‌ است‌ كه‌ در قرائت‌ مصحف‌ اهل‌ بيت‌ عليهم‌ السّلام‌ به‌ كسر صاد فأنصَب‌ قرائت‌ شده‌ باشد؛ و ممكن‌ است‌ كه‌ أيضاً به‌ فتح‌ صاد باشد و تفسيري‌ كه‌ حضرت‌ باقر عليه‌ السّلام‌ در اين‌ روايت‌ كرده‌اند بيان‌ حاصل‌ معني‌ باشد؛ و منظور اين‌ باشد كه‌: به‌ تَعَب‌ و رنج‌ و مشقّت‌ بينداز نفس‌ خود را در اعلان‌ وصيّ و نَصب‌ او به‌ مقام‌ خلافت‌ و ولايت‌؛ به‌ آنچه‌ از منافقان‌ و دشمنان‌ و مخالفان‌ علي‌ در اين‌ باريه‌ مي‌شنوي‌!

[116] آيۀ 33، از سورۀ 33: احزاب

[117] _ آيۀ 41، از سورۀ 8: انفال.

[118] _ آيۀ 26، از سورۀ 17: اسرآء.

[119] _ آيۀ 23، از سورۀ 42: شوري.

[120] _ مجلسي در مرآه العقول گويد: قرائت مشهور المووده با همزه است؛ و طبرسي گفته است: مووده، دختري است كه او را زنده به گور كنند؛ و از حضرت باقر و صادق (ع) روايت شده است كه آنها اذا الموده سئلت با فتح ميم و واو خوانده‌اند. و از ابن عباس روايت شده كه گفته است: مراد كسي است كه در مودّت با اهل بيت كشته شده است. و از حضرت باقر (ع) روايت شده است كه مراد قرابت رسول الله است، و كسي كه در جهاد كشته شده است. و در روايت ديگر است كه مراد كسي است كه در مودّت ما و ولايت كشته شده است. انتهي كلام طبرسي. آنگاه مجلسي گفته است: يا اينكه اكثر اين اخبار بر اساس همان قرائت دوم است، يا به حذف مضاف يعني از اهل مودّت پرسيده می‌شود: به كدام گناه كشته شده‌اند؛ و يا به اسناد قتل به مودّت مجازاً و مراد قتل اهل مودّت باشد؛ و يا تجوّز در قتل باشد و مراد تضييع مودپت اهل بيت و ابطال آن باشد.

و يا اينكه بعضي از اين اخبرا مبني ر قرائت اول كه مشهور است بوده است و مراد از موؤده نفس مدفون در خاك، بطور زنده باشد و اشاره به آن باشد كه چون آنها مقتول في سبيل الله هستند مرده نيستند بلكه زنده هستند كه در نزد خداوند روزي می‌خورند. پس گويا مثل اينكه ايشان، زنده دفن شده‌اند، لطف اين تعبير شايان دقّت است. (مراه العقول ج 3،  صفحه  281
و ص 282).

[121] _ آيه 43، از سورۀ 16: نحل.

[122] آيه 44، از سورۀ 16: نحل.

[123] _ آيه 44، از سورۀ 43: زخرف.

[124] _ آيه 59، از سورۀ 4: نسآء

[125] _ آيه 82، از سورۀ 4: نسآء. كلمۀ «الي الله» در قرآن شريف نيست.

[126] _ آيه 67، از سوره 5: مآئده.

[127] _ آيه 23، از سورۀ 42: شوري.

[128] _ «اصول كافي»، ج 1،  صفحه  293
تا ص 296.

[129] _ «تفسير عيپاشي» ج 1،  صفحه  333
و ص 334؛ و «غايه المرام» ج 1،  صفحه  336
حديث هفتم؛ و «بحار الانوار» ج 9، ص 307، و «تفسير برهان» ج 1 ص 490؛ و «تفسير الميزان» ج 6 ص 56.

[130] _ آيه 58، از سورۀ 10: يونس.

[131] _ آيۀ 82، از سورۀ 20: طه.

[132] _ «غايه المرام» ج 1،  صفحه  335
و  صفحه  336
حديث دوم؛ و «تفسير الميزان» ج 6، ص 56.

[133] _ آيه 55، از سورۀ 5: مآئده.

[134] _ «تفسير عياشي» ج 1، ص 328؛ و «بحار الانوار» ج 9، ص 35؛ و «تفسير برهان» ج 1 ص 483.

[135] - آيۀ 56، از سورۀ 5: مائده.

[136] _ «تفسير عيّاشي» ج 1 ص 329؛ و «بحار الانوار» ج 9،  صفحه  206
و ص 207؛ و «تفسير برهان»، ج 1، ص 485.

[137] _ «تفسير عيّاشي»، ج 1  صفحه  331
و ص 332؛ و «بحار الانوار» ج 9، ص 207؛ و «تفسير برهان» ج 1، ص 489. و «غايه المرام» ج 1،  صفحه  336
حديث چهارم، و «الميزان» ج 6،  صفحه  54
و ص 55، و «تفسير مجمع البيان» ط صيدا ج 2، ص 223.

و در «كشف الغمّه»  صفحه  94
حديث غدير را با شأن نزول آيه تبليغ و ابيات حسّان بن ثابت، از ابن عباس نقل كرده است.

[138] _ «تفسير عيّاشي» ج 17 ص 332، و «غايه المرام» ج 1،  صفحه  336
حديث پنجم، و «بحار الانوار» ج 9، ص 207؛ و «تفسير برهان»، ج 17 ص 489؛ و «تفسير الميزان»، ج 6، ص 55.

[139] _ «تفسير عياشي»، ج 1 ص 332؛ و «غايه المرام» ج 1  صفحه  336
حديث ششم؛ و «تفسير برهان» ج 1 ص 489؛ و «بحار الانوار» ج 9 ص 207.

[140] _ «غايه المرام» ج 1 ص 336.

[141] _ «بحار الانوار» ج 9 ص 207.

[142] _ «تفسير عياشي» ج 1 ص 334؛ و «غايه المرام» ج 1  صفحه  336
حديث هشتم؛ و «تفسير برهان» ج 1، ص 490؛ و «بحار الانوار» ج 9، ص 207؛ و «تفسير الميزان» ج 6،  صفحه  55

[143] _ «تفسير الدّر المنثور»، ج 2 ص 298.

[144] _ «شواهد التّنزيل»، ج 1،  صفحه  187
تا ص 193، حديث شمارۀ 243 تا شمارۀ 250. و در «تفسير مجمع البيان» (طبع صيدا ج 2 ص 223) دو تا از اين حديث‌ها را از «شواهد التزيل» با اسناد خود از ابن ابي عميرو ابن عباس روايت می‌كند.

[145] _ «شواهد التّنزيل» ج 1 ص 190.

[146] _ «اقبال» ص 453؛ و «طرائف» بنابر نقل صاحب «عبقات»، ج غدير  صفحه  37
از طبع دوم.

[147] _ «تفسير الدّرّ المنثور» ج 2، ص 298.

[148] _ «تفسير مفاتيح الغيب» طبع اول، ج 3، ص 636.

[149] _ «تفسير غرائب القرآن» و «رغائب الفرقان»، ج 6، ص 129؛ طبع اول 1381 هجري.

[150] _ «تفسير روح المعاني» طبع دارالطباعه المنيريه، ج 6،  صفحه  192
و ص 193.

[151] _ «فرائد السّمطين في فضائل المرتضي و البتول و السّبطين» ج 1، ص 158.

[152] _ «الفصول المهمه»، طبع سنگي ص 27، طبع نجف  صفحه  24
و ص 25. در «مراصد الاطّلاع» ج 1  صفحه  482
گويد: خم، قيل: رجل و قيل: غيضهأ و قيل: موضع تصب فيه. عين. و قيل: بئر قريب من الميثب، حفرها مره بن كعب، نسب الي ذلك غدير خم و هو بين مكه و المدينه، قيل علي ثلاثه اميال من الجحفه. و قيل علي ميل. و هناك مسجد النبي (ص)

[153] _ «مطالب السئول في مناقب آل الرّسول» ص 16.

[154] _ «اسباب النزول»، ص 150؛ و «فصول المهمه» ابن صباغ ص 27، و «الميزان» ج 6 ص 60.

[155] _ «ينابيع الموده» طبع اسلامبول سنۀ 1301، ج 1، ص 120.

[156] _ كتاب «موده القربي» كه تمام آن درج 1 «ينابيع الموده» آمده است؛ مودّت پنجم، ص 249.

[157] _ «حبيب السّير» طبع حيدري با مقدّمه همائي ج 1 ص 411. بايد دانست كه تاريخ «حبيب السير» از كتب معتبره است. در «كشف الظنون» ج 1  صفحه  419
گويد: اين كتاب از كتب پر فايده و معتبر است. و نيز حسام الدين در كتاب «مرافض الروافض» آن را از كتابهاي معتبر شمرده است. و ابوالحسنات حنفي در كتاب «الفوائد البهيه» كراراً از آن نقل كرده و آن را از كتب معتبر شمرده است.

[158] _ «تفسير المنار» ج 6، ص 463.

[159] _ «الغدير» ج 1، از ص 214‌ تا ص 223.

 

.

      
  
فهرست
  درس نود و يكم تا نود و سوم: نصب امير المؤمنين عليه السلام در غدير خم به ولايت عامه مطلقه
  غديريۀ ابن‌ حمّاد عبدي‌
  مشخصّات‌ روز غدير
  مقدمه اول: ابلاغ‌ ولايت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در طول‌ دوران‌ نبوت‌
  حديث‌ حضرت‌ رضا عليه‌ السّلام‌ در مجلس‌ مأمون‌
  مقدمه دوم: مختلف‌ بودن‌ مسلمانان‌ زمان‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در اعتقاد به‌ آن‌
  شك‌ عمر در نبوّت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌
  جلوگيري‌ عمر از آوردن‌ قلم‌ و كاغذ براي‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ وعليه‌ وآله‌ وسلّم‌
  موارد مخالفت‌ صريح‌ عمر با رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌
  أشعار مروان‌ بن‌ أبي‌ الجنوب‌ در تنقيص‌ اهل‌ بيت‌ عليهم‌ السّلام‌
  نظريّۀ عمر در امامت‌، نظريّۀ ماكياول‌ است‌
  گفتار أبوسفيان‌ به‌ عثمان‌ در امر خلافت‌
  مقدمه سوم: عصمت‌ پيامبران‌ منافاتي‌ با اختيار آنان‌ ندارد
  پيامبران‌ در صفات‌ بشري‌ مانند ساير مردم‌اند
  ترس‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ از تبليغ‌ عمومي‌ ولايت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  قصيدۀ آية‌ الله‌ كمپاني‌ در مسألۀ غدير
  مشكلات‌ و پي‌آمدهاي‌ تحمّل‌ ولايت‌
  بلايا و فتن‌ وارده‌ بر أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ پس‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم
  درس نود و چهارم تا نود و هفتم: بحث و تحقيق در خطبه رسول خدا صلى الله عليه و آله در غدير خم
  اشعار صاحب‌ بن‌ عبّاد در مدح‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  نزول‌ جبرئيل‌ در غدير خمّ و توقّف‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌
  خطبۀ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در غدير خمّ
  خطبۀ ديگر رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در غدير خمّ
  تبريك‌ اصحاب‌ و همسران‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  روايت‌ كتاب‌ «النشر والطيّ» از علماي‌ عامّه
  روايت‌ احتجاج‌ در تكميل‌ دين‌ به‌ حجّ ولايت‌
  شأن‌ نزول‌ آيۀ سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِع‌
  روايت‌ حضرت‌ باقر عليه‌ السّلام‌ در شأن‌ نزول‌ آيۀ تبليغ‌
  روايت‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ در شأن‌ نزول‌ آيۀ تبليغ‌
  روايت‌ فيض‌ بن‌ مختار دربارۀ آيۀ تبليغ‌
  >> روايات‌ عيّاشي‌ دربارۀ آيۀ تبليغ‌
  روايات‌ مشايخ‌ عامّه‌ دربارۀ آيۀ تبليغ‌
  بحث‌ در مفاد آيۀ تبليغ‌
  ترس‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ بر جان‌ خود نبوده‌ است‌
  نزول‌ آيۀ تبليغ‌ در اوائل‌ بعثت‌ نبوده‌ است‌
  حكم‌ مورد تبليغ‌ بايد امر بسيار مهمّي‌ بوده‌ باشد
  آيۀ تبليغ‌ بايد بعد از انتشار اسلام‌ آمده‌ باشد
  خوف‌ رسول‌ خدا از جهت‌ اتّهام‌ منافع‌ شخصي‌ بود
  وصيّت‌ به‌ ولايت‌ طبق‌ قوانين‌ فطري‌ و عقلي‌ است‌
  اقوال‌ مجعول‌ عامّه‌ در شأن‌ نزول‌ آيۀ
  درس نود و هشتم تا صد و يكم: در سند «من كنت مولاه فعلى مولاه‏»
  بحث‌ در آيۀ تبليغ‌ و در حديث‌ ولايت‌، دو بحث‌ مستقل‌ است‌
  قصيدۀ امام‌ زيديّۀ يَمَني‌، المنصور بالله‌
  ثبات‌ حقّانيت‌ أميرالمؤمنين‌ در طول‌ تاريخ‌
  علماء عامّه‌ كه‌ دربارۀ حديث‌ غدير كتاب‌ نوشته‌اند
  اصحاب‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ كه‌ حديث‌ غدير را روايت‌ كرده‌اند
  كتابهاي‌ مستقلّي‌ كه‌ دربارۀ غدير تأليف‌ شده‌ است‌
  گفتار صاحب‌ «عَبَقات‌ الانوار» در تواتر حديث‌ غدير نزد عامّه‌
  گفتار علامۀ أميني‌ راجع‌ به‌ مصادر حديث‌ غدير
  مورّخيني‌ كه‌ واقعۀ غدير خمّ را نقل‌ كرده‌اند
  محدّثيني‌ كه‌ واقعۀ خمّ را غدير را نقل‌ كرده‌اند
  متكلّمين‌ و لغويّيني‌ كه‌ حديث‌ غدير را نقل‌ كرده‌اند
  روايات‌ وارده‌ از عامّه‌ در حديث‌ غدير
  اعتراف‌ أبوهريره‌ به‌ حديث‌ غدير در نزد معاويه‌
  نامۀ عمرو بن‌ عاص‌ به‌ معاويه‌، حاوي‌ حديث‌ غدير
  أشعار حسّان‌ بن‌ ثابت‌، در محضر رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌
  علمائي‌ كه‌ شعر حسّان‌ بن‌ ثابت‌ را در غدير خمّ ذكر كرده‌اند
  استدلال‌ اهل‌ صفيّن‌ به‌ كشته‌ شدن‌ عمّار بن‌ ياسر بر حقّانيت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  داستان‌ ابن‌ غاليه‌ و فقيه‌ حنبلي‌ دربارۀ زيارت‌ روز غدير
  روايات‌ وارده‌ از شيعه‌ دربارۀ حديث‌ غدير
  و اما روايات وارده از خاصه:
  بيان‌ پنج‌ خصلت‌ اسلام‌ كه‌ ولايت‌ ختم‌ آنست‌
  خطبۀ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ عليه‌ السّلام‌ در حضور معاويه‌ و اشاره‌ به‌ غدير
  انكار أبوحنيفه‌ حديث‌ غدير را، با اعتراف‌ او به‌ وقوع‌ واقعۀ غدير
  استهشاد حضرت‌ فاطمه‌ سلام‌ الله‌ عليها به‌ حديث‌ غدير
  وقوع‌ داستان‌ غدير از بديهيّات‌ و ضروريّات‌ تاريخ‌ است‌
  عناد سنّيهاي‌ غرب‌ زده‌ دربارۀ حديث‌ غدير
  خضوع‌ أجانب‌ در براي‌ شخصيّت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  كتاب‌ الإمامةُ والسِّيَاسَةُ وَ يَنابِيعُ المَودَة‌ ممنوع‌ بود
  قصيدۀ كُمَيت‌ شاعر اهل‌ بيت‌ دربارۀ حديث‌ غدير
  دربارۀ قصائد هاشميّاتِ كُمَيت‌
  درس صد و دوم تا صد و پنجم: در تفسير و مفاد من كنت مولاه فعلى مولاه
  أشعار غديريّۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در نامۀ مكتوب‌ به‌ معاويه‌
  استفادۀ امامت‌ از اشعار حسَّان‌ و كُميت‌
  أشعار قيس‌ بن‌ سعد بن‌ عبادة‌ در حديث‌ غدير
  أشعار حميري‌ در غدير خم‌ و استفادۀ امامت‌
  أشعار سيّد مرتضي‌ علم‌ الهدي‌ دربارۀ غدير و استفادۀ امامت‌
  قدرت‌ سيّد مرتضي‌ در عربيّت‌
  معناي‌ حقيقي‌ مولي‌ و ولايت‌ در لغت‌؛ و موارد استعمال‌ آنها
  بيان‌ أبوالفتوح‌ رازيّ در معاني‌ مَولَي‌
  بيان‌ سِبط‌ ابن‌ جوزي‌ در معاني‌ مَولَي‌
  بيان‌ محمّد بن‌ طلحة‌ شافعي‌ در معاني‌ مولي‌
  معاني‌ كلمۀ مولي‌ بر بيست‌ و هفت‌ معني‌ بالغ‌ مي‌شود
  منظور و مقصود از كلمۀ مَوْلَي‌ در حديث‌ غدير
  در حديث‌ غدير مَولي‌ به‌ معناي‌ اوّلي‌ مي‌باشد
  شعر أخْطَل‌ نصراني‌ در مدح‌ عبدالملك‌ بن‌ مروان‌ در معناي‌ مَولي‌
  أشعار أبوتمام‌ طآئي‌ و عَبْدِي‌ كوفي‌ دربارۀ غدير
  بزرگان‌ از اهل‌ ادبيّات‌ عرب‌ كه‌ مَوْلي‌ را به‌ معناي‌ امام‌ و أوْلي‌ گرفته‌اند
  بحث دقيق در معناى مولى و اولى
  استهشاد به‌ بيت‌ لُبَيد، از معلّقات‌ سَبْع‌ در تفسير كلمۀ مَوْلَي‌
  تحقيق‌ در معناي‌ حقيقي‌ و ريشه‌اي‌ كلمۀ مَوْلي‌
  گفتار فخر رازي‌ در معناي‌ مَولي‌ و أوْلي‌
  گفتار علاّمۀ اميني‌ در ردّ فخر رازي‌ در معناي‌ مَوْلَي‌
  استدلال‌ علامّۀ اميني‌ در اينكه‌ معناي‌ مَوْلي‌، أولي‌ است‌
  استدلال‌ مصنَّف‌ در اينكه‌ معنالي‌ حقيقي‌ مَوْلي‌، محلّ ولايت‌ و اسم‌ مكان‌ است‌
  داستان‌ نشان‌ دادن‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ را به‌ مردم‌، همانند يوسف‌ به‌ زنان‌ مصري‌
  ألَسْتُ أوْلَي‌ بِكُم‌ من‌ أنفُسِكُم‌ نيز تفسير كنندۀ معناي‌ مَولي‌ مي‌باشد
  اللهُمَّ وَالِ مَن‌ وَالَاهُ نيز مؤيّد معناي‌ امامت‌ از كلمۀ مَولَي‌ است‌
  شواهد موجوده‌ در خطبه‌ كه‌ دلالت‌ بر معناي‌ امامت‌ از لفظ‌ مولي‌ دارد
  كلمۀ نصب‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ ولايت‌، دالّ بر امامت‌ است‌
  قصيدۀ كوثريّۀ سيد رضاي‌ هندي‌ عرب‌
  بحث‌ دربارۀ قصيدۀ كوثريّۀ؛ و ختم‌ اين‌ مجلّد

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی