گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اعتقادات > الله ‌شناسي > الله شناسی جلد 1
کتاب الله‌شناسي / جلد اول / قسمت پنجم: دیدار پیغمبر با خدا در شب معراج، مقام پیغمبر، غیر خدا حجاب است

و بر هر يك‌ از دو تقدير، اين‌ آيات‌ وحي‌ حضرت‌ پروردگار را مشافهةً و حضوراً كه‌ لازمه‌اش‌ ديدار و ملاقات‌ است‌ مي‌رساند. غاية‌ الامر در صورت‌ نخستين‌ ديگر عنوان‌ جبرئيل‌ كنار رفته‌ است‌، و تعليم‌ وحي‌ و دُنُوّ و آويختن‌ به‌ مقام‌ عزّت‌ حضرت‌ حقّ و دنوّ و قرب‌ و رويت‌ در مرتبۀ دگر، همه‌ و همه‌ به‌ خود خدا بازگشت‌ مي‌نمايد كه‌ رسول‌ الله‌ در شب‌ معراج‌ با چشم‌ قلب‌ خود خداوند را ديدار و زيارت‌ نموده‌ است‌.


صفجه 101

در تفاسير بحثي‌ مفصّل‌ در لقاء و زيارت‌ شب‌ معراج‌ وارد شده‌ است‌.

حضرت‌ اُستادنا الاكرم‌ آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدّس‌ اللهُ تُربته‌ المُنيفة‌ فرموده‌اند: » اين‌ آيات‌ وحي‌ خداوندي‌ را به‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ تصديق‌ مي‌نمايد و توصيف‌ مي‌كند، وليكن‌ در اين‌ مقام‌ روايات‌ مستفيضه‌اي‌ از ائمّۀ أهل‌ البيت‌ عليهم‌ السّلام‌ هست‌ كه‌ نصّ است‌ بر آنكه‌ مراد از آيات‌، بيان‌ توصيف‌ هرگونه‌ وحيي‌ نمي‌باشد؛ بلكه‌ مراد بيان‌ وحي‌ شفاهي‌ است‌ كه‌ خداوند سبحانه‌ به‌ پيغمبرش‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ در ليلة‌ المعراج‌ وحي‌ فرستاده‌ است‌.

بنابراين‌، اين‌ آيات‌ متضمّن‌ بيان‌ قصّۀ معراج‌ مي‌باشد. و ظاهر اين‌ آيات‌ از نوعي‌ تأييد براي‌ اثبات‌ محتواي‌ اين‌ روايات‌، خالي‌ نيست‌. و از گفتار بعضي‌ از صحابه‌ مانند ابن‌ عبّاس‌، و أنس‌، و أبوسعيد خُدَْريّ و غيرهم‌ بنابر رواياتي‌ كه‌ از آنان‌ نقل‌ شده‌ است‌، نيز استفاده‌ مي‌گردد. و بر اين‌ نهج‌، كلام‌ مفسّرين‌ جاري‌ شده‌ است‌ و اگرچه‌ در تفسير مفردات‌ و جُمل‌ اين‌ آيات‌ اختلافي‌ شديد در ميانشان‌ حكمفرما مي‌باشد. « 10 و در ذيل‌ آية‌: مَا كَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَي‌ٰٓ ـ تا مي‌رسند به‌ اينجا كه‌ مي‌گويند:

» در اين‌ آيه‌ دليلي‌ نمي‌توان‌ يافت‌ بر آنكه‌ متعلّق‌ رؤيت‌، الله‌ سبحانه‌ بوده‌ است‌، و او به‌ پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ نشان‌ داده‌ شده‌ است‌. بلكه‌ مرئيّ و چيزِ نشان‌ داده‌ شده‌ عبارت‌ است‌ از: افق‌ اعلي‌، دنوّ، تَدلِّي‌، و اينكه‌ خدا به‌ وي‌ وحي‌ نموده‌ است‌.

اينها حقائقي‌ مي‌باشند كه‌ در آيات‌ سابقه‌ ذكر شده‌اند، و اينها آيات‌ خدا هستند. و مويّد اين‌ گفتار آنست‌ كه‌ خداي‌ تعالي‌ در نزول‌ ديگر فرموده‌ است‌:


صفجه 102

مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَي‌' * لَقَدْ رَأَي‌' مِنْ ءَايَـٰتِ رَبِّهِ الْكُبْرَي‌'.

علاوه‌ بر اين‌، اگر دلالت‌ آيه‌ بر تعلّق‌ رويت‌ به‌ خود خداي‌ تعالي‌ هم‌ باشد اشكالي‌ لازم‌ نمي‌آيد، به‌ جهت‌ آنكه‌ اين‌ ديدار، ديدار دل‌ مي‌باشد، و ديدار دل‌ غير از ديدار چشم‌ است‌؛ آن‌ چشم‌ حسّي‌ كه‌ به‌ اجسام‌ مي‌افتد و محال‌ مي‌باشد كه‌ به‌ خداوند متعال‌ تعلّق‌ گيرد. و ما در آيۀ 143 از تفسير سورۀ أعراف‌ كلامي‌ را راجع‌ به‌ رويت‌ قلب‌ ايراد نموده‌ايم‌. « 11 و12

و در ذيل‌ آية‌: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَي‌' مي‌فرمايند:» چنين‌ گفته‌اند كه‌: ضمير مستتر در قول‌ خدا: رَءَاهُ به‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌، و ضمير مفعول‌ به‌ جبرئيل‌ برمي‌گردد. و بنابراين‌ بايد اين‌ نزول‌، نزول‌ جبرئيل‌ بر پيغمبر


صفجه 103

صلّي‌الله‌ عليه‌ وآله‌ بوده‌ باشد كه‌ وي‌ را به‌ آسمانها عروج‌ دهد. و عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي‌' ظرف‌ است‌ براي‌ رويت‌ نه‌ براي‌ نزلت‌. و مراد از رويت‌ پيامبر وي‌ ر، رويت‌ او بصورت‌ اصليّۀ اوست‌.

و معني‌ اينطور مي‌شود: جبرئيل‌ بر پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ در مرتبۀ ديگري‌ نزول‌ كرد و او را به‌ سماوات‌ عروج‌ داد، و براي‌ آنحضرت‌ صلّي‌الله‌عليه‌ وآله‌ در نزد سِدرة‌ المُنتهی در صورت‌ اصليّۀ خود جلوه‌ كرد.

كيفيّت‌ لقاء پيامبر، خداوند را در ليلۀ معراج‌

آيات‌ سورة‌ النّجم‌ دلالت‌ بر ديدار پيامبر، خدا را در معراج‌ دارد

امّا از آنچه‌ ما در اين‌ باب‌ گفتيم‌، ظاهر شد صحّت‌ ارجاع‌ ضمير مفعول‌ به‌ خداوند متعال‌؛ و مراد از رويت‌ خدا، رويت‌ با قلب‌ است‌، و مراد به‌ نَزْلَةً أُخْرَي‌' نزول‌ پيغمبر مي‌باشد در نزد سدرة‌ المنتهي‌ در عروجش‌ به‌ سوي‌ سماوات‌.

بنابراين‌، مُفاد آيه‌ اين‌ مي‌گردد كه‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ در اثناء معراجش‌، چون‌ به‌ سدرة‌ المنتهي‌ رسيد مرتبۀ ديگري‌ نازل‌ شد و خداوند را با قلب‌ خود زيارت‌ و ديدار كرد؛ همچنانكه‌ در نزول‌ دگر وي‌ را زيارت‌ و ديدار نموده‌ بود. 13«

بحث‌ علاّمۀ طباطبائي‌ دربارۀ آيات‌ سورۀ النّجم‌ و روايات وارده در رؤيت پيغمبر، خدا را در معراج

و در ذيل‌ مَا زَاغَ الْبَصَرُ وَ مَا طَغَي‌' فرموده‌اند:» زَيْغ‌ عبارت‌ است‌ از انحراف‌ و ميل‌ از حالت‌ استقامت‌، و طغيان‌ عبارت‌ است‌ از تجاوز از حدّ در حين‌ عمل‌. و زَيغِ بَصَر عبارت‌ است‌ از ادراك‌ بصر، مُبصَر را برخلاف‌ آنچه‌ آن‌ هست‌، و طغيان‌ بصر ديدن‌ آنست‌ چيزي‌ را كه‌ داراي‌ اصل‌ و حقيقت‌ نمي‌باشد. و مراد از چشم‌ و بصر، چشم‌ پيغمبر است‌.

و معني‌ آيه‌ چنين‌ مي‌گردد: پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ نديده‌ است‌ آنچه‌ را كه‌ ديده‌ است‌، بر غير صفت‌ اصلي‌ خود، و نديده‌ است‌ چيزي‌ را كه‌ واقعيّت‌


صفجه 104

ندارد؛ بلكه‌ ديده‌ است‌ در حالتيكه‌ در ديدارش‌ خطا نكرده‌ است‌.

و مراد از إبصار، ديدار و زيارت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ است‌ خداوند را با قلبش‌ نه‌ با جوارح‌ و اعضاء و چشمش‌. بجهت‌ آنكه‌ مراد از اين‌ إبصار همانست‌ كه‌ خداوند در كلامش‌: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَي‌' قصد كرده‌ است‌ كه‌ اشاره‌ دارد به‌ مماثلت‌ اين‌ رويت‌ و ديدار با رويت‌ و ديدار مرتبۀ اوّل‌ كه‌ به‌ آن‌ اشاره‌ فرمود در كلامش‌: مَا كَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَي‌'ٓ * أَفَتُمَـٰرُونَهُ و عَلَي‌' مَا يَرَي‌'. اين‌ امر مهمّ را درست‌ بفهم‌ و غفلت‌ مكن‌! «

و در ذيل‌ لَقَدْ رَأَي‌' مِنْ ءَايَـٰتِ رَبِّهِ الْكُبْرَي‌' فرموده‌اند:» مِنْ از براي‌ افادۀ معني‌ «تبعيض‌» مي‌باشد. و معني‌ اينچنين‌ مي‌گردد: من‌ سوگند مي‌خورم‌ كه‌ پيغمبر بعضي‌ از بزرگترين‌ آيات‌ پروردگارش‌ را ديده‌ است‌. و با اين‌ ديدار، مشاهده‌ پروردگارش‌ را با قلبش‌ به‌ اتمام‌ رسانده‌ است‌. زيرا مشاهدۀ خداي‌ تعالي‌ با قلب‌، فقط‌ به‌ مشاهدۀ آيات‌ او ـ از جهت‌ آنكه‌ آيات‌ او هستند ـ متحقّق‌ مي‌گردد. چون‌ آيه‌ از جهت‌ آيتيّتِ خود حكايت‌ نمي‌كند مگر صاحب‌ آيه‌ را؛ و به‌هيچ‌وجه‌ من‌ الوجوه‌ از خودش‌ چيزي‌ را نشان‌ نميدهد و حكايت‌ نمي‌نمايد، وگرنه‌ از آن‌ جهت‌ آيه‌ نمي‌باشد.

و امّا مشاهدۀ ذات‌ متعالي‌ خداوند بدون‌ توسّط‌ آيه‌ و تخلّل‌ حجاب‌، از امور مستحيله‌ است‌. خداي‌ تعالي‌ مي‌گويد:

وَ لَا يُحِيطُونَ بِهِ عِلْمً. (آيۀ 110، از سورۀ طه‌)

«و نمي‌توانند از جهت‌ گسترش‌ علم‌ و دانش‌ خودشان‌، به‌ ذات‌ خداوند احاطه‌ پيدا كنند. « 14

و در «بحث‌ روائي‌» از جمله‌ آورده‌اند:» در «تفسير قمّي‌» با إسناد خود


صفجه 105

به‌ ابن‌ سنان‌ در ضمن‌ حديثي‌ وارد است‌: حضرت‌ امام‌ أبوعبدالله‌ جعفرٌ الصّادق‌ عليه‌ السّلام‌ گفته‌اند:

وَ ذَلِكَ أَنَّهُ ـ يَعْنِي‌ النَّبِيَّ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ ـ أَقْرَبُ الْخَلْقِ إلَي‌ اللَهِ تَعَالَي‌، وَ كَانَ بِالْمَكَانِ الَّذِي‌ قَالَ لَهُ جَبْرَئِيلُ لَمَّا أُسْرِيَ بِهِ إلَي‌ السَّمَآءِ: تَقَدَّمْ يَا مُحَمَّدُ! فَقَدْ وَطَأْتَ مَوْطِئًا لَمْ يَطَأْهُ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ. وَ لَوْ لَا أَنَّ رُوحَهُ وَ نَفْسَهُ كَانَ مِنْ ذَلِكَ الْمَكَانِ لَمَا قَدَرَ أَنْ يَبْلُغَهُ. وَ كَانَ مِنَ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ كَمَا قَالَ عَزَّوَجَلَّ: قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي‌'؛ أَيْ: بَلْ أَدْنَي‌.

«و آن‌ بدان‌ جهت‌ مي‌باشد كه‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ نزديكترين‌ خلق‌ خداست‌ به‌ سوي‌ خداي‌ تعالي‌. و در مكان‌ و موقعيّتي‌ بوده‌ است‌ كه‌ چون‌ به‌ آسمان‌ سير داده‌ شد، جبرائيل‌ به‌ وي‌ گفت‌: قدم‌ پيش‌ گذار اي‌ محمّد! چون‌ به‌ مكاني‌ گام‌ نهاده‌اي‌ كه‌ نه‌ فرشتۀ مقرّبي‌ و نه‌ پيامبر مرسلي‌ در اين‌ مقام‌ گام‌ ننهاده‌ است‌. و اگر روح‌ پيغمبر و نفس‌ وي‌ از آن‌ مكان‌ نبوده‌ است‌ نمي‌توانسته‌ است‌ بدان‌ مقام‌ برسد.

پيغمبر در آنجا به‌ قدري‌ به‌ خداوند نزديك‌ بود كه‌ خداي‌ عزّوجلّ مي‌گويد؛ به‌ قدر دو نيمۀ وتر كمان‌ تا سر كمان‌ (دو ذراع‌) يا نزديكتر؛ يعني‌ بلكه‌ نزديكتر.»

و در «مجمع‌» روايت‌ شده‌ است‌ مرفوعاً از أنس‌ كه‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ فرمود: فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ يعني‌ به‌ قدر دو ذراع‌ يا كمتراز دو ذراع‌.

و در كتاب‌ «توحيد» صدوق‌ با إسناد خود به‌ محمّد بن‌ فضيل‌ آورده‌ است‌ كه‌ وي‌ گفت‌: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: هَلْ رَأَي‌ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ رَبَّهُ عَزَّوَجَلَّ؟!

فَقَالَ: نَعَمْ! بِقَلْبِهِ رَءَاهُ؛ أَمَا سَمِعْتَ اللَهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ: «مَا كَذَبَ


صفجه 106

الْفُوَادُ مَا رَأَي‌'»؟ لَمْ يَرَهُ بِالْبَصَرِ وَلَكِنْ رَءَاهُ بِالْفُوَادِ.15

«من‌ از حضرت‌ امام‌ موسي‌ بن‌ جعفر عليه‌ السّلام‌ پرسيدم‌: آيا رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ پروردگار خود عزّوجلّ را ديده‌ است‌؟!

فرمود: بلي‌! خداوند را با دل‌ خود ديد؛ مگر نشنيده‌اي‌ كه‌ خداي‌ عزّوجلّ مي‌گويد: «دل‌ دروغ‌ نمي‌گويد آنچه‌ را كه‌ ديده‌ است‌.»؟ وي‌ را با چشم‌ نديده‌ است‌ وليكن‌ با دل‌ ديده‌ است‌.»

و در تفسير «الدّرّ المنثور» وارد است‌ كه‌ عَبد بن‌ حَميد و ابن‌ منذر و ابن‌ أبي‌ حاتِم‌، از محمّد بن‌ كعب‌ قَرْظي‌ از بعض‌ اصحاب‌ پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ تخريج‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌ گفت‌:

قَالُوا: يَا رَسُولَ اللَهِ! هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟!

قَالَ: لَمْ أَرَهُ بِعَيْنِي‌؛ وَ رَأَيْتُهُ بِفُوَادِي‌ مَرَّتَيْنِ، ثُمَّ تَلَا: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي‌'.

«گفتند: اي‌ رسول‌ خدا! آيا پروردگارت‌ را ديده‌اي‌؟!

گفت‌: آري‌! وي‌ را با چشم‌ نديده‌ام‌؛ و با قلبم‌ ديده‌ام‌ دوبار، و پس‌ از آن‌ خواند اين‌ آيه‌ را: ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي‌'.» «


صفجه 107

حضرت‌ علاّمه‌ قدّس‌ سرّه‌ مي‌گويند:

» أقول‌: اين‌ معني‌ را نسائي‌ از أبوذرّ ـ بنا بر روايت‌ «الدّرّ المنثور» ـ روايت‌ نموده‌ است‌ بدين‌ عبارت‌: رَأَي‌ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ رَبَّهُ بِقَلْبِهِ، وَ لَمْ يَرَهُ بِبَصَرِهِ.

و از «صحيح‌ مسلم‌» و ترمذي‌ و ابن‌ مردويه‌، از أبوذرّ روايت‌ مي‌باشد كه‌ گفت‌: من‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ پرسيدم‌: هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟! فَقَالَ: نُورَانِيٌّ أَرَاهُ. 16

«آيا پروردگارت‌ را ديده‌اي‌؟! گفت‌: من‌ او را نوراني‌ مشاهده‌ مي‌نمايم‌.»

أقول‌: «نُورَانِيّ» منسوب‌ مي‌باشد به‌ «نور» بر خلاف‌ قياس‌، مثل‌ «جسمانيّ» در نسبت‌ به‌ «جسم‌». و در قرائتي‌ وارد است‌: «نورٌ إنِّي‌ أَرَاهُ» با تنوين‌ راء، و كسرۀ همزه‌، و تشديد نون‌، و پس‌ از آن‌ ياء متكلّم‌. (نور است‌ من‌ مي‌بينم‌ او را.) و ظاهراً اين‌ قول‌، تصحيف‌ است‌ و اگر چه‌ مويَّد مي‌باشد به‌


صفجه 108

روايت‌ ديگري‌ از مسلم‌ در صحيح‌ خود، و از ابن‌ مردويه‌ از أبوذرّ كه‌ گفت‌: من‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ و سلّم‌ پرسيدم‌: هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟!

فرمود: رَأَيْتُ نُورًا!

«آيا پروردگارت‌ را ديده‌اي‌؟! فرمود: من‌ نور را ديده‌ام‌!»

و در هر صورت‌، مراد از رويت‌، رويت‌ قلب‌ است‌، پس‌ نه‌ رويت‌، رويت‌ حسّي‌ مي‌باشد؛ و نه‌ نور، نور حسّي‌.

و در «كافي‌» با إسناد خود از صَفوان‌ بن‌ يحيي‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ گفت‌: أبوقُرَّة‌ محدّث‌ از من‌ تقاضا نمود تا وي‌ را بر حضرت‌ امام‌ أبوالحسن‌ الرّضا عليه‌السّلام‌ وارد كنم‌. من‌ از حضرت‌ امام‌ در اين‌ باره‌ پرسيدم‌. حضرت‌ اذن‌ داد. أبوقرّه‌ داخل‌ شد و از حلال‌ و حرام‌ و احكام‌ پرسيد.

صفوان‌ روايت‌ را ادامه‌ مي‌دهد تا مي‌رسد به‌ اينجا كه‌ مي‌گويد: أبوقرّه‌ گفت‌: خداوند مي‌فرمايد: وَ لَقَدْ رَءَاهُ نَزْلَةً أُخْرَي‌' (پيامبر، خدا را در نزول‌ ديگر ديده‌ است‌.)؟!

حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ گفتند: إنَّ بَعْدَ هَذِهِ الايَةِ مَا يَدُلُّ عَلَي‌ مَا رَأَي‌؛ حَيْثُ قَالَ: «مَا كَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَي‌'». يَقُولُ: مَا كَذَبَ فُوَادُ مُحَمَّدٍ مَا رَأَتْ عَيْنَاهُ.

ثُمَّ أَخْبَرَ بِمَا رَأَي‌ فَقَالَ: «لَقَدْ رَأَي‌' مِنْ ءَايَـٰتِ رَبِّهِ الْكُبْرَي‌'»؛ وَ ءَايَاتُ اللَهِ غَيْرُ اللَهِ.

«بعد از اين‌ آيه‌ گفتاري‌ است‌ كه‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌ آنچه‌ ديده‌ است‌ چه‌ چيز مي‌باشد؛ آنجا كه‌ مي‌فرمايد: «دروغ‌ نمي‌گويد آن‌ قلب‌ آنچه‌ را كه‌ ديده‌ است‌.» خداوند مي‌فرمايد: قلب‌ محمّد دروغ‌ نمي‌گويد دربارۀ آنچه‌ را كه‌ دو چشمانش‌ ديده‌ است‌.

سپس‌ خبر مي‌دهد به‌ آنچه‌ را كه‌ ديده‌ است‌، پس‌ گفته‌ است‌: «او تحقيقاً


صفجه 109

بعضي‌ از بزرگترين‌ آيات‌ خدا را مشاهده‌ نموده‌ است‌.»؛ و آيات‌ خدا غير از خود خدا مي‌باشند.»

أقول‌: ظاهراً كلام‌ امام‌ عليه‌ السّلام‌ براي‌ مُلزَم‌ نمودن‌ أبوقرّه‌ وارد شده‌ است‌. زيرا او مي‌خواسته‌ است‌ اثبات‌ نمايد كه‌ خداوند را با چشم‌ حسّ مي‌توان‌ ديد.

حضرت‌ وي‌ را الزام‌ كردند كه‌ رويت‌، تعلّق‌ به‌ آيات‌ الله‌ گرفته‌ است‌، و آيات‌ الله‌ غير الله‌ مي‌باشند. و اين‌ منافات‌ ندارد با آنكه‌ رؤيت‌ آيات‌ از جهت‌ آنكه‌ آيات‌ او هستند، رويت‌ او مي‌باشد؛ و اگرچه‌ آيات‌ او غير او هستند.

و اين‌ رؤيت‌ فقط‌ انحصار به‌ قلب‌ دارد، همانطور كه‌ بسياري‌ از روايات‌، در اين‌ معني‌ بيان‌ شد.

و در «تفسير قمّي‌» با إسناد خود به‌ إسمعيل‌ جُعْفي‌ از حضرت‌ امام‌ أبوجعفر محمّدٌ الباقر عليه‌ السّلام‌ در ضمن‌ بيان‌ حديث‌ طويلي‌ وارد است‌ كه‌:

فَلَمَّا انْتَهَي‌ بِهِ إلَي‌ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَي‌، تَخَلَّفَ عَنْهُ جَبْرَئِيلُ. فَقَالَ رَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ: فِي‌ هَذَا الْمَوْضِعِ تَخْذُلُنِي‌؟!

فَقَالَ: تَقَدَّمْ أَمَامَكَ! فَوَاللَهِ لَقَدْ بَلَغْتَ مَبْلَغًا لَمْ يَبْلُغْهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِاللَهِ قَبْلَكَ! فَرَأَيْتُ مِنْ نُورِ رَبِّي‌، وَ حَالَ بَيْنِي‌ وَ بَيْنَهُ السُّبْحَةُ.17

قُلْتُ: وَ مَا السُّبْحَةُ جُعِلْتُ فِدَاكَ؟! فَأَوْمَي‌ بِوَجْهِهِ إلَي‌ الارْضِ وَ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إلَي‌ السَّمَآءِ وَ هُوَ يَقُولُ: جَلَالُ رَبِّي‌! جَلَالُ رَبِّي‌! ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.

«چون‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ به‌ سِدرة‌ المنتهي‌ رسيد، جبرئيل‌ از وي‌ عقب‌ ماند. رسول‌ الله‌ به‌ وي‌ گفت‌: آيا در اين‌ موضع‌ مرا تنها و بدون‌ معين‌


صفجه 110

وامي‌گذاري‌؟!

جبرائيل‌ گفت‌: به‌ سمت‌ جلو راه‌ را در پيش‌ بگير! قسم‌ به‌ خدا به‌ جائي‌ رسيده‌اي‌ كه‌ هيچكس‌ از خلق‌ خدا قبل‌ از تو نرسيده‌ است‌! پس‌ من‌ از نور پروردگارم‌ ديدم‌، و ميان‌ من‌ و او فقط‌ «سُبْحه‌» فاصله‌ افكند.

من‌ گفتم‌: فدايت‌ شوم‌! مراد از «سُبْحه‌» چه‌ چيز است‌؟! حضرت‌ با سرش‌ اشاره‌ به‌ زمين‌ كرد و با دستش‌ به‌ سوي‌ آسمان‌ و مي‌گفت‌: جلال‌ پروردگارم‌! جلال‌ پروردگارم‌! سه‌ بار.»

أقول‌: مراد از سُبحه‌، جلال‌ است‌ همانطور كه‌ در روايت‌، تفسيرش‌ وارد است‌. و سُبحه‌ دلالت‌ دارد بر تنزّه‌ خداوند از مخلوقاتش‌، و مرجعش‌ به‌ همان‌ معني‌ اوّل‌ است‌. و محصّل‌ ذيل‌ روايت‌ آنستكه‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ پروردگارش‌ را با ديدار آياتش‌ ديدار كرده‌ است‌. «18

گفتار بيضاوي‌ در تفسير آيات‌ معراج‌

و قاضي‌ بيضاوي‌ در تفسير مَا كَذَبَ الْفُوَادُ مَا رَأَي‌' گفته‌ است‌:

» يعني‌: آنچه‌ را كه‌ رسول‌ خدا با چشمش‌ ديده‌ است‌ از صورت‌ جبرائيل‌ يا خداي‌ تعالي‌ ـ بنا بر آنچه‌ خدا از وي‌ حكايت‌ كرده‌ است‌ ـ چشمش‌ دروغ‌ نگفته‌ است‌. بجهت‌ آنكه‌ امور قدسيّه‌ اوّلاً با قلب‌ ادراك‌ مي‌شوند، و سپس‌ از قلب‌ به‌ چشم‌ انتقال‌ پيدا مي‌نمايند.

يا معنيش‌ آنستكه‌: هنگامي‌ كه‌ قلبش‌ او را ديد نگفت‌: من‌ تو را نشناخته‌ام‌؛ زيرا اگر اينطور گفته‌ بود، دروغ‌ گفته‌ بود. چون‌ همانطوريكه‌ با چشمش‌ وي‌ را ديده‌ بود، با قلبش‌ او را شناخته‌ بود.

يا معنيش‌ آنستكه‌: قلبش‌ او را تكذيب‌ ننمود در آنچه‌ او را قلبش‌ ديده‌ بود. و معني‌ اينطور مي‌شود كه‌: آن‌ رويت‌، تخيّل‌ كاذب‌ نبوده‌ است‌. و دليل‌ بر


صفجه 111

اين‌ آنستكه‌ چون‌ از حضرتش‌ پرسيدند: هَلْ رَأَيْتَ رَبَّكَ؟! «آيا پروردگارت‌ را ديده‌اي‌؟!» فرمود: رَأَيْتُهُ بِفُوَادِي‌! «من‌ وي‌ را با قلبم‌ ديده‌ام‌!» « 19

و در تفسير عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي‌' گفته‌ است‌:» آنجائيكه‌ علم‌ خلائق‌ و اعمالشان‌ در آنجا پايان‌ مي‌پذيرد. يا آنچه‌ را كه‌ از فراز آن‌ پائين‌ مي‌آيد و از زير آن‌ بالا مي‌رود، در آنجا پايان‌ مي‌يابد. و شايد تشبيه‌ آن‌ به‌ سِدرَه‌ كه‌ درخت‌ «نَبْق‌» است‌ به‌ علّت‌ آن‌ باشد كه‌ خلائق‌ در سايۀ آن‌ درخت‌ اجتماع‌ مي‌نمايند. و در روايت‌ مرفوعه‌اي‌ وارد است‌ كه‌ آن‌ در آسمان‌ هفتم‌ مي‌باشد. « 20

و در تفسير أَ لَكُمُ الذَّكَرُ وَ لَهُ الانثَي‌' گفته‌ است‌:» إنكار گفتارشان‌ است‌ كه‌ مي‌گويند: ملئكه‌ دختران‌ خدا هستند، و در اطراف‌ اين‌ بتها زنهاي‌ جنّيّه‌اي‌ مسكن‌ گزيده‌اند كه‌ ايشان‌ دختران‌ خدا مي‌باشند، يا هيكلهاي‌ فرشتگان‌ دختران‌ خدا هستند. و اين‌ عبارت‌، مفعول‌ دوّم‌ است‌ براي‌ قول‌ خدا: أَفَرَءَيْتُمُ. « 21

در «تفسير عليّ بن‌ إبراهيم‌» از حضرت‌ امام‌ محمّد باقر عليه‌ السّلام‌ ديديم‌ كه‌ امام‌ با صراحت‌ مي‌فرمايد كه‌: در معراج‌، جبرائيل‌ به‌ جائي‌ رسيد كه‌ تاب‌ و توان‌ پيش‌ رفتن‌ را نداشت‌ و به‌ پيامبر گفت‌: از اينجا به‌ بعد محلّ سير اختصاصي‌ تست‌!

كلام‌ جبرئيل‌: لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ

در بسياري‌ از كتب‌ عرفانيّه‌ وارد است‌ كه‌ جبرائيل‌ گفت‌: لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ. «اگر از اينجا به‌ بعد، من‌ به‌ اندازۀ يك‌ بند انگشت‌ نزديكتر شوم‌، آتش‌ مي‌گيرم‌.»

اين‌ حديث‌ را شيخ‌ نجم‌ الدّين‌ رازي‌ در «مرصاد العباد» در چهار موضع‌،22


صفجه 112

و در رسالۀ «عشق‌ و عقل‌» در سه‌ موضع‌23 ذكر نموده‌ است‌. و معلِّق‌ اين‌ رساله‌ گويد:» اين‌ حديث‌ در «مرصاد العباد» و «احاديث‌ مثنوي‌» فروزانفر آمده‌ است‌. در «مجمع‌ البحرين‌» و «معجم‌ المفهرس‌» در ذيل‌ لغات‌ دَنا، دَنَوْتُ، أنْمُلَة‌، و حَرَقَ يافت‌ نشد. 24 اين‌ مضمون‌ منسوب‌ به‌ جبرئيل‌ است‌ كه‌ در شب‌ معراج‌ به‌ حضرت‌ رسول‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ گفته‌ است‌. مكرّر در اشعار مختلف‌ بخصوص‌ اشعار عرفاء آمده‌ است‌. از جمله‌ سعدي‌ در «بوستان‌» فرمايد:

اگر ذرّه‌اي‌ موي‌ برتر پرم‌                             فروغ‌ تجلّي‌ بسوزد پرم‌ «25


صفجه 113

شيخ‌ نجم‌ الدّين‌ در يكجا گويد:» جبرئيل‌ و ميكائيل‌ سپيد بازان‌ شكارگاه‌ ملكوت‌ بودند، صيد مرغانِ تقديس‌ و تنزيه‌ كردندي‌؛ كه‌ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ. چون‌ كار شكار به‌ صفات‌ جمال‌ و جلال‌ صمديّت‌ رسيد، پر و بال‌ فرو گذاشتند و دست‌ از صيد و صيّادي‌ بداشتند؛ كه‌ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ! بيت‌:

مرغ‌ كآنجا پريد پر بنهاد

ديو كآنجا رسيد سر بنهاد

با ايشان‌ گفتند: ما صيّادي‌ را در شكارگاه‌ ازل‌ به‌ دام‌ «يُحِبُّهُمْ» صيد كرده‌ايم‌، بدين‌ دامگاه‌ خواهيم‌ آورد: إِنِّي‌ جَاعِلٌ فِي‌ الارْضِ خَلِيفَةً، تا با شما نمايد كه‌ صيّادي‌ چون‌ كنند! بيت‌:


صفجه 114

در بحر عميق‌ غوطه‌ خواهم‌ خوردن

‌ يا غرقه‌ شدن‌ يا گهري‌ آوردن‌

كار تو مخاطره‌ست‌ خواهم‌ كردن

‌ يا سرخ‌ كنم‌ روي‌ ز تو يا گردن‌

جمله‌ گفتند: اگر اين‌ صيّاد، به‌ صيّادي‌ بر ما مسابقت‌ نمايد و در اين‌ ميدان‌ گويِ دعوي‌ به‌ چوگان‌ معني‌ بربايد و كاري‌ كند كه‌ ما ندانيم‌ كرد و شكاري‌ كند كه‌ ما نتوانيم‌ كرد، جمله‌ كمر خدمت‌ او بر ميان‌ جان‌ بنديم‌ و سجود او را به‌دل‌ و جان‌ خرسنديم‌. 26« ـ تا آخر مطالب‌ نفيسۀ او.

لِي‌ مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِي‌ فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ

باري‌، اشاره‌ بدين‌ مقام‌ استغراق‌ و جامع‌الجمعي‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ و پيروان‌ حقيقي‌ او دارد ـ كه‌ جبرئيل‌ را توان‌ آن‌ نبود كه‌ در آن‌ داخل‌ شود، و دم‌ از احتراق‌ ذات‌ خود در آنجا زد ـ روايت‌ منقوله‌اي‌ از پيغمبر خدا كه‌: لِي‌ مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِي‌ فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ. «براي‌ من‌ در خلوتگاه‌ با خد، وقت‌ خاصّي‌ است‌ كه‌ در آن‌ هنگام‌ نه‌ فرشتۀ مقرّبي‌ و نه‌ پيامبر مرسلي‌، گنجايش‌ صحبت‌ و انس‌ و برخورد مرا با خدا ندارند.»27 و28


صفجه 115 و 116 ادامه پاورقی


صفجه 117

در اينجاست‌ كه‌ نيز شيخ‌ نجم‌ الدّين‌ مي‌گويد:

»...امّا آدم‌، بيضۀ سيمرغ‌ قاف‌ عزّت‌ است‌. و آن‌ سيمرغ‌، خليفۀ من‌ و سلطان‌ شماست‌؛ پيش‌ بيضۀ گِل‌ مُهرۀ او سجده‌ كنيد؛ كه‌ اسْجُدُوا لِآ دَمَ. درين‌ بيضه‌ به‌ چشم‌ حقارتِ أَ تَجْعَلُ فِيهَا مَن‌ يُفْسِدُ فِيهَا منگريد كه‌ درو «إِنِّي‌ٓ أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» تعبيه‌ شده‌ است‌. تا هنوز در بيضه‌ است‌ سجدۀ او غنيمت‌ شمريد كه‌ چون‌ از بيضه‌ پرواز كند، طيران‌ او در عالمِ لِي‌ مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لَايَسَعُنِي‌ فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ باشد. به‌ دست‌ شما جز تحسّر و تحيّرِ لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ بنماند و ورد وقت‌ شما اين‌ بود:

شعر:

آن‌ مرغكِ من‌ كه‌ بود زرّين‌ بالش

 آيا كه‌ كجا پريد و چون‌ شد حالش‌

از دست‌ زمانه‌ خاك‌ بر سر باشم

پرواز چرا نكردم‌ از دنبالش‌ (خ‌ل‌) «29


صفجه 118

هرچه‌ غير خداست‌ حجاب‌ است‌، و تا حجاب‌ هست‌ معرفت‌ تامّه‌ حاصل‌ نخواهد گشت‌

و محصّل‌ مطلب‌ آنستكه‌: تا از انسان‌ يك‌ ذرّه‌ از انانيّت‌ باقي‌ است‌، وي‌ را به‌ خلوتگاهِ محو و فناء و نيستي‌ مطلق‌ كه‌ مساوق‌ است‌ با هستي‌ مطلق‌ راه‌


صفجه 119

نمي‌دهند. آنجا مقامي‌ است‌ كه‌ اختصاص‌ به‌ ذات‌ و هستي‌ خدا دارد. و خداوند غيور است‌؛ و لازمۀ غيرت‌، دورباش‌ زدن‌ است‌ بر هر كس‌ كه‌ در وي‌ از بقاياي‌ شخصيّت‌ و انانيّتش‌ ذرّه‌اي‌ هنوز مانده‌ است‌.

تا بود يك‌ ذرّه‌ باقي‌ از وجود

كي‌ شود صاف‌ از كدر، جام‌ شهود

مسأله‌، مسأله‌اي‌است‌ خيلي‌ شگفت‌ انگيز. بايد از غير خدا گذشت‌ تا به‌ خدا رسيد. هرچه‌ غير خدا مي‌باشد حجاب‌ است‌. و تا آن‌ حجاب‌ باقي‌ باشد معرفت‌ كامل‌ حاصل‌ نخواهد شد. معرفت‌هاي‌ حاصله‌، معرفتهاي‌ جزئيّه‌ و ناقصه‌ است‌. تماشاي‌ مخلوقات‌ الهي‌ از كوه‌ و سنگ‌، خاك‌ و دشت‌، مرغ‌ و چارپا و أمثال‌ ذلك‌، معرفت‌ جزئي‌ مي‌باشد و معرفت‌ كلّي‌ نيست‌؛ آن‌ مهمّ است‌ و عمدۀ در مسأله‌ و طيّ راه‌ خطير و عظيم‌!

آن‌ مرد دانشمندي‌ كه‌ از روي‌ قواعد رياضي‌ بدست‌ مي‌آورد كه‌ قرآن‌ معجزه‌ مي‌باشد به‌ دليلِ سبك‌ و سياق‌ آيات‌، كه‌ آيات‌ جهادش‌ چنين‌ است‌، آيات‌ صلوة‌ و صومش‌ چنان‌، و با ترسيم‌ محاسبۀ كامپيوتري‌ به‌ اثبات‌ مي‌رساند كه‌ اينگونه‌ عبارات‌ و الفاظ‌ را به‌ هم‌ پيوستن‌ و در قالب‌ جملات‌ و مطالبي‌ ريختن‌ از عهدۀ بشر خارج‌ مي‌باشد، و بدون‌ دخالت‌ امر غيبي‌ و اعجاز آسماني‌ مستحيل‌ است‌ كسي‌ را توانائي‌ چنين‌ پديده‌اي‌ بوده‌ باشد؛ اينهم‌ يك‌ نوع‌ معرفت‌ است‌ به‌ قرآن‌، ولي‌ با معرفت‌ حقيقيّۀ آن‌ دو هزار فرسنگ‌ فاصله‌ دارد! دو هزار حجاب‌ در ميان‌ دارد! اين‌ معرفت‌ كجا و ورود در حقائق‌ و بواطن‌ قرآن‌ و شناخت‌ تفسير و تأويل‌ و كيفيّت‌ تطبيق‌ آيات‌ آن‌ بر مصاديق‌ آن‌ كجا؟! ‌

أُولَـٰئِكَ يُنَادَوْنَ مِن‌ مَكَانِ بَعِيدٍ. 30

«صدائي‌ كه‌ به‌ گوش‌ آنان‌ مي‌رسد، از راه‌ دور و درازي‌ مي‌باشد.»


صفجه 120

اينها معرفت‌ قانع‌ كننده‌ نيست‌، و الاّ شما به‌ هر آيه‌اي‌ از اين‌ كتاب‌ الهي‌ توجّه‌ كنيد خدا را نشان‌ مي‌دهد؛ امّا فرق‌ است‌ ميان‌ ديدن‌ كسي‌ كه‌ چشمانش‌ باز است‌ و كسي‌ كه‌ چشمانش‌ بسته‌ است‌. بايد دنبال‌ بينائي‌ چشم‌ رفت‌.

اگر كسي‌ ديدگانش‌ بسته‌ باشد، نه‌ آنكه‌ راه‌ جميع‌ علوم‌ بدو بسته‌ است‌، بلكه‌ از راه‌ سائر حواسّ خود از سامعه‌ و شامّه‌ و لامسه‌ و ذائقه‌ به‌ بسياري‌ از چيزها پي‌ مي‌برد و علم‌ و اطّلاع‌ پيدا مي‌نمايد؛ ولي‌ ميان‌ او و كسيكه‌ قوّۀ باصره‌اش‌ خللي‌ ندارد و داراي‌ دو ديدۀ روشن‌ مي‌باشد، از زمين‌ تا آسمان‌ تفاوت‌ وجود دارد.

خدا با غير خدا جمع‌ نمي‌شود تا وقتيكه‌ در ذهن‌ انسان‌ آرزوهاي‌ باطله‌، نيّتهاي‌ مسمومه‌ و اهداف‌ نفسانيّۀ شيطانيّه‌ و اغراض‌ مادّيّه‌ از حبّ جاه‌ و فرزند و مال‌ و مآل‌ و غيرها بوده‌ باشد.

 

پاورقي


10 «الميزان‌ في‌ تفسير القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 26

11 «الميزان‌ في‌ تفسير القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 29

12 مؤلّف‌ فقير گويد: در كتاب‌ «نفآئس‌ الفنون‌» ج‌ 2، ص‌ 68 و 69 آورده‌ است‌» فصل‌ يازدهم‌، در بيان‌ وصول‌:

بدانكه‌ وصول‌ به‌ حضرت‌ خداوندي‌ نه‌ از قبيل‌ وصول‌ جسم‌ است‌ به‌ جسم‌، يا وصول‌ عرض‌ به‌ جسم‌، يا علم‌ به‌ معلوم‌، يا عقل‌ به‌ معقول‌؛ تعالي‌ اللهُ عن‌ ذلك‌ عُلوًّا كبيرً.

و نيز وصول‌ بدان‌ حضرت‌ از طرف‌ بنده‌ صورت‌ نبندد بلكه‌ آن‌، از عنايت‌ بی‌علّت‌ و تصرّف‌ جذبات‌ الوهيّت‌ تواند بود. نبيني‌ كه‌ چون‌ موسي‌ در تكاپوي‌ رؤيت‌ گفت‌: رَبِّ أَرِنِي‌ٓ أَنظُرْ إِلَيْكَ، فرمود: لَن‌ تَرَ'نِي‌؟! امّا حضرت‌ رسول‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ چون‌ به‌ حكم‌ سُبْحَـٰنَ الَّذِي‌ٓ أَسْرَي‌' بِعَبْدِهِ لَيْلاً بخود بر بُراق‌ عروج‌ سوار گردانيد و از قَابَ قَوْسَيْنِ گذرانيد و به‌ مقام‌ أَوْ أَدْنَي‌' رسانيد، و هر چه‌ لباس‌ محمّدي‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ به‌ حكم‌ مَا كَانَ مُحَمَّدً أَبَآ أَحَدٍ مِن‌ رِجَالِكُمْ از سر وجود بركشيد و بصورت‌ رحمت‌ بازپس‌ فرستاد و به‌ تشريف‌ خطاب‌ وَ مَآ أَرْسَلْنَـٰكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَـٰلَمِينَ مشرّف‌ گردانيد؛ هر كس‌ كه‌ بُراق‌ قدرت‌ از آشيانۀ بشريّت‌ به‌ سِدْرَةِ الْمُنتَهَي‌' روحانيّت‌ نتواند دوانيد، سر بر عتبۀ حضرت‌ او نهد و كمر مطاوعت‌ او بر ميان‌ بندد؛ چه‌ هر كه‌ او را دريافت‌، ما را يافت‌؛ مَن‌ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَهَ. « تا آخر بياني‌ كه‌ وي‌ در اين‌ فصل‌ نموده‌ است‌

13 «الميزان‌ في‌ تفسير القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 31

14 «الميزان‌ في‌ تفسير القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 32

15 در «اصول‌ كافي‌» ج‌ 1، در باب‌ إبطال‌ الرّوية‌، ص‌ 98، حديث‌ 8، روايت‌ كرده‌ است‌ از محمّد بن‌ يحيي‌ و غيره‌ از أحمد بن‌ محّمد بن‌ عيسي‌ از ابن‌ أبي‌ نصر از أبوالحسن‌الرّضا عليه‌ السّلام‌ قالَ:

قالَ رَسولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ: لَمّا اُسْريَ بي‌ إلَي‌ السَّمآءِ، بَلَغَ بي‌ جَبْرَئيلُ مَكانًا لَمْ يَطَأْهُ قَطُّ جَبْرَئيلُ. فَكُشِفَ لَهُ؛ فَأراهُ اللَهُ مِنْ نورِ عَظَمَتِهِ ما أحَبَّ.

«حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ گفتند: رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ فرمود: چون‌ مرا به‌ سوي‌ آسمان‌ سير دادند، جبرائيل‌ مرا به‌ مكاني‌ رسانيد كه‌ هيچگاه‌ خود جبرائيل‌ بدانجا گام‌ ننهاده‌ بود. در اينحال‌ براي‌ پيامبر پرده‌ برداشته‌ شد و خداوند به‌ او از نور عظمتش‌ به‌مقداري‌ كه‌ دوست‌ داشت‌ نشان‌ داد.»

16 در «اصول‌ كافي‌» ج‌ 1، باب‌ إبطال‌ الرّؤية‌، ص‌ 98، حديث‌ 7، از أحمد بن‌ إدريس‌ از محمّد بن‌ عبدالجبّار از صفوان‌ بن‌ يحيي‌ از عاصم‌ بن‌ حُمَيد از أبوعبدالله‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ گفت‌:

ذاكَرْتُ أبا عَبْدِاللَهِ عَلَيْهِ السَّلامُ فيما يَرْوونَ مِنَ الرُّؤْيَةِ؛ فَقالَ: الشَّمْسُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعينَ جُزْءًا مِنْ نورِ الْكُرْسيِّ، وَالْكُرْسيُّ جُزْءٌ مِنْ سَبْعينَ جُزْءًا مِنْ نورِالْعَرْشِ، وَالْعَرْشُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعينَ جُزْءًا مِنْ نورِالْحِجابِ، وَالْحِجابُ جُزْءٌ مِنْ سَبْعينَ جُزْءًا مِنْ نورِ السِّتْرِ؛ فَإنْ كانوا صادِقينَ فَلْيَمْلَـُوا أعْيُنَهُمْ مِنَ الشَّمْسِ لَيْسَ دونَها سَحابٌ!

«من‌ با حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ عليه‌ السّلام‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آوردم‌ راجع‌ به‌ آنچه‌ را كه‌ در باب‌ رويت‌ روايت‌ مي‌كنند؛ حضرت‌ فرمود: خورشيد يك‌ جزء است‌ از هفتاد جزء از نور كرسيّ، و كرسيّ يك‌ جزء است‌ از هفتاد جزء از نور عرش‌، و عرش‌ يك‌ جزء است‌ از هفتاد جزء از نور حجاب‌، و حجاب‌ يك‌ جزء است‌ از هفتاد جزء نور سِتر؛ پس‌ اين‌ متكلّمين‌ اگر راست‌ مي‌گويند، چشمانشان‌ را پر كنند از نور خورشيد بدون‌ آنكه‌ ابري‌ در مقابل‌ آن‌ باشد!»

17 سُبحَةُ الله‌: جَلالُه‌، ج‌: سُبَح‌. و سُبُحاتُ وَجهِ الله‌: أنوارُه‌، أو ما يُسبَّح‌ به‌ من‌ دلآئلِ عظمتِه‌.

18 «الميزان‌ في‌ تفسير القرءَان‌» ج‌ 19، ص‌ 34 تا ص‌ 36

19 «تفسير بيضاوي‌» طبع‌ دار الطّبع‌ العامرة‌، ج‌ ص‌ 472 و 473

20 همان‌ مصدر، ج‌ ص‌ 473 و 474

21 همان‌ مصدر، ج‌ ص‌ 473 و 474

22 «مرصاد العباد» طبع‌ بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، شمارۀ 389، صفحات‌ 120 و 121، 184، 378، 381

23 رسالۀ «عشق‌ و عقل‌» طبع‌ بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، شمارۀ 258، ص‌ 118

24 در «بحار الانوار» طبع‌ حروفي‌، ج‌ 18، ص‌ 382، به‌ نقل‌ از «مناقب‌» اين‌ روايت‌ را آورده‌ است‌.

25 «كلّيّات‌ سعدي‌» محمّد علي‌ فروغي‌، «بوستان‌» در ص‌ 4 تا ص‌ 6، در ستايش‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ آورده‌ است‌:

كرِيمُ السَّجايا جميلُ الشِّيَم

‌ نبيُّ البَرايا شفيعُ الاُمَم‌

امام‌ رسل‌ پيشواي‌ سبيل

‌ امين‌ خدا مهبط‌ جبرئيل‌

شفيع‌ الوري‌ خواجۀ بعث‌ و نشر

إمام‌ الهدي‌ صدر ديوان‌ حشر

كليمي‌ كه‌ چرخ‌ فلك‌ طور اوست

‌ همه‌ نورها پرتو نور اوست‌

شفيعٌ مُطاعٌ نبيٌّ كريم

‌ قسيمٌ جسيمٌ نسيمٌ وسيم‌

يتيمي‌ كه‌ ناكرده‌ قرآن‌ درست

‌ كتبخانۀ چند ملّت‌ بشست‌

چو عزمش‌ برآهيخت‌ شمشير بيم‌

به‌ معجز ميان‌ قمر زد دو نيم‌

چو صيتش‌ در افواه‌ دنيا فتاد

تزلزل‌ در ايوان‌ كسري‌ فتاد

به‌ لا قامت‌ لات‌ بشكست‌ خُرد

به‌ إعزاز دين‌ آب‌ عُزّي‌ ببرد

نه‌ از لات‌ و عُزّي‌ برآورد گرد

كه‌ تورات‌ و انجيل‌ منسوخ‌ كرد

شبي‌ بر نشست‌ از فلك‌ برگذشت‌

به‌ تمكين‌ و جاه‌ از ملك‌ درگذشت‌

چنان‌ گرم‌ در تيه‌ قربت‌ براند

كه‌ بر سدره‌ جبريل‌ ازو باز ماند

بدو گفت‌ سالار بيت‌ الحرام

‌ كه‌ اي‌ حامل‌ وحي‌ برتر خرام‌

چو در دوستي‌ مخلصم‌ يافتي

‌ عنانم‌ ز صحبت‌ چرا تافتي‌؟

بگفتا فراتر مجالم‌ نماند

بماندم‌ كه‌ نيروي‌ بالم‌ نماند

اگر يك‌ سر موي‌ برتر پرم

‌ فروغ‌ تجلّي‌ بسوزد پرم‌

تا آنكه گويد:

 

خدايا به‌ حقّ بني‌فاطمه‌

كه‌ بر قولم‌ ايمان‌ كنم‌ خاتمه‌

اگر دعوتم‌ ردّ كني‌ ور قبول

‌ من‌ و دست‌ و دامان‌ آل‌ رسول‌

چه‌ كم‌ گردد اي‌ صدر فرخنده‌ پي

‌ ز قدر رفيعت‌ بدرگاه‌ حيّ

كه‌ باشند مشتي‌ گدايان‌ خيل‌

به‌ مهمان‌ دارالسّلامت‌ طفيل‌

خدايت‌ ثنا گفت‌ و تبجيل‌ كرد

زمين‌ بوس‌ قدر تو جبريل‌ كرد

بلند آسمان‌ پيش‌ قدرت‌ خجل

‌ تو مخلوق‌ و آدم‌ هنوز آب‌ و گل‌

تو اصل‌ وجود آمدي‌ از نخست

‌ دگر هر چه‌ موجود شد فرع‌ تست‌

ندانم‌ كدامين‌ سخن‌ گويمت‌

كه‌ والاتري‌ ز آنچه‌ من‌ گويمت‌

ترا عزّ لَوْلاكَ تمكين‌ بس‌ است

‌ ثناي‌ تو طـه‌ و يس‌ بس‌ است‌

26 «مرصاد العباد» ص‌ 381 و 382

27 و دلالت‌ بر اين‌ مقام‌ دارد فقرۀ زيارت‌ جامعۀ كبيره‌:

فَبَلَغَ اللَهُ بِكُمْ أشْرَفَ مَحَلِّ الْمُكَرَّمينَ وَ أعْلَي‌ مَنازِلِ الْمُقَرَّبينَ وَ أرْفَعَ دَرَجاتِ الْمُرْسَلينَ، حَيْثُ لا يَلْحَقُهُ لاحِقٌ وَ لا يَفوقُهُ فآئِقٌ وَ لا يَسْبِقُهُ سابِقٌ وَ لا يَطْمَعُ في‌ إدْراكِهِ طامِعٌ، حَتَّي‌ لا يَبْقَي‌ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لا نَبيٌّ مُرْسَلٌ وَ لا صِدّيقٌ وَ لا شَهيدٌ وَ لا عالِمٌ وَ لا جاهِلٌ وَ لا دَنيٌّ وَ لا فاضِلٌ وَ لامُؤْمِنٌ صالِحٌ وَ لا فاجِرٌ طالِحٌ وَ لا جَبّارٌ عَنيدٌ وَ لا شَيْطانٌ مَريدٌ وَ لاخَلْقٌ فيما بَيْنَ ذَلِكَ شَهيدٌ إلاّ عَرَّفَهُمْ جَلالَةَ أمْرِكُمْ وَ عِظَمَ خَطَرِكُمْ وَ كِبَرَ شَأْنِكُمْ وَ تَمامَ نورِكُمْ وَ صِدْقَ مَقاعِدِكُمْ وَ ثَباتَ مَقامِكُمْ وَ شَرَفَ مَحَلِّكُمْ وَ مَنْزِلَتِكُمْ عِنْدَهُ وَ كَرامَتِكُمْ عَلَيْهِ وَ خآصَّتَكُمْ لَدَيْهِ وَ قُرْبَ مَنْزِلَتِكُمْ مِنْهُ.

اين‌ زيارت‌ از جمله‌ زيارتهاي‌ مهمّه‌ايست‌ كه‌ در «مفاتيح‌ الجنان‌» طبع‌ اسلاميّه‌ (1379 هجريّه‌ قمريّه‌) از ص‌ 544 تا ص‌ 550 وارد است‌، و آنرا از شيخ‌ صدوق‌ در «فقيه‌» و «عيون‌» از موسي‌ بن‌ عبدالله‌ نخعي‌ روايت‌ كرده‌ است‌.

28 در «كلّيّات‌ ديوان‌ حكيم‌ نظامي‌ گنجوي‌» طبع‌ اميركبير، در مواضع‌ گوناگوني‌ از معراج‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ و عدم‌ توانائي‌ همراهي‌ فرشتگان‌ با وي‌ ياد كرده‌ است‌، از جمله‌ در «مخزن‌ الاسرار» كه‌ با اين‌ بيت‌ افتتاح‌ مي‌شود:

بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌             هست‌ كليد در گنج‌ حكيم‌

در ص‌ 18 گويد:

همسفرانش‌ سپر انداختند

بال‌ شكستند و پر انداختند 

او به‌ تحيّر چو غريبان‌ راه‌

حلقه‌ زنان‌ بر در آن‌ بارگاه‌ 

پرده‌نشينان‌ كه‌ درش‌ داشتند

هودج‌ او يك‌ تنه‌ بگذاشتند 

رفت‌ بدان‌ راه‌ كه‌ همره‌ نبود

اين‌ قدمش‌ زآن‌ قدم‌ آگه‌ نبود 

هركه‌ جز او بر در آن‌ راز ماند

او هم‌ از آميزش‌ خود باز ماند

 

و در «خسرو و شيرين‌» ص‌ 410 گويد:

چو بيرون‌ رفت‌ از آن‌ ميدان‌ خضرا

ركاب‌ افشاند از صحرا به‌ صحرا 

بدان‌ پرّندگي‌ طاووس‌ اخضر

فكند از سرعتش‌ هم‌ بال‌ و هم‌ پر 

چو جبريل‌ از ركابش‌ باز پس‌ گشت

عنان‌ بر زد ز ميكائيل‌ بگذشت‌ 

سرافيل‌ آمد و بر پر نشاندش

به‌ هودج‌ خانۀ رفرف‌ رساندش‌ 

ز رفرف‌ بر رف‌ طوبي‌ علم‌ زد

وز آنجا بر سر سدره‌ قدم‌ زد

جريده‌ بر جريده‌ نقش‌ مي‌خواند

بيابان‌ در بيابان‌ رخش‌ ميراند

چو بنوشت‌ آسمان‌ را فرش‌ بر فرش

به‌ استقبالش‌ آمد تارك‌ عرش

فرس‌ بيرون‌ جهاند از كلّ كونين

علم‌ زد بر سرير قابَ قَوسَين‌

قِدم‌ برقع‌ ز روي‌ خويش‌ برداشت

حجاب‌ كائنات‌ از پيش‌ برداشت

جهت‌ را جعد بر جبهت‌ شكستند

مكان‌ را نيز برقع‌ باز بستند

محمّد در مكان‌ بي‌مكاني

پديد آمد نشان‌ بي‌نشاني‌

كلام‌ سرمدي‌ بی‌نقل‌ بشنيد

خداوند جهان‌ را بی‌جهت‌ ديد

و در كتاب‌ «ليلي‌ و مجنون‌» ص‌ 434 گويد:

بر طرّۀ هفت‌ بام‌ عالم

نه‌ طاس‌ گذاشتي‌ نه‌ پرچم‌

هم‌ پرچم‌ چرخ‌ را گسستي

هم‌ طاسك‌ ماه‌ را شكستي‌

طاووس‌ پران‌ چرخ‌ اخضر

هم‌ بال‌ فكنده‌ با تو هم‌ پر

جبريل‌ ز همرهيت‌ مانده

اللهُ معك‌ ز دور خوانده‌

ميكائيلت‌ نشانده‌ بر سر

وآورده‌ به‌ خواجه‌ تاج‌ ديگر

إسرافيلت‌ فتاده‌ در پاي

هم‌ نيم‌ رهت‌ بمانده‌ بر جاي‌

رفرف‌ كه‌ شده‌ رفيق‌ راهت

برده‌ به‌ سرير سدره‌ گاهت‌

چون‌ از سر سدره‌ بر گذشتي‌

اوراق‌ حدوث‌ در نوشتي‌

رفتي‌ ز بساط‌ هفت‌ فرشي

تا طارم‌ تنگبار عرشي‌

سبّوح‌ زنان‌ عرش‌ پايه

از نور تو عرش‌ كرده‌ سايه‌

از حجلۀ عرش‌ بر پريدي

هفتاد حجاب‌ را دريدي‌

تنها شدي‌ از گراني‌ رخت

هم‌ تاج‌ گذاشتيّ و هم‌ تخت

بازار جهت‌ به‌ هم‌ شكستي‌

از زحمت‌ تحت‌ و فوق‌ رستي‌

خرگاه‌ برون‌ زدي‌ ز كونين

در خيمۀ خاص‌ قابَ قَوسَين‌

هم‌ حضرت‌ ذوالجلال‌ ديدي‌

هم‌ سرّ كلام‌ حقّ شنيدي‌

از غايت‌ وهم‌ و غور ادراك

هم‌ ديدن‌ و هم‌ شنودنِ پاك

درخواستي‌ آنچه‌ بود كامت

درخواسته‌ خاص‌ شد به‌ نامت‌

و در ديوان‌ «هفت‌ پيكر» ص‌ 606 و 607 گويد:

هم‌ رفيقش‌ ز تركتاز افتاد

هم‌ براقش‌ ز پويه‌ باز افتاد 

منزل‌ آنجا رساند كز دوري

ديد در جبرئيل‌ دستوري‌ 

سر برون‌ زد ز مهد ميكائيل

به‌ رصدگاه‌ صور إسرافيل‌ 

گشت‌ از آن‌ تخت‌ نيز رخت‌ گراي‌

رفرف‌ و سدره‌ هر دو مانده‌ به‌ جاي‌ 

همرهان‌ را به‌ نيمه‌ ره‌ بگذاشت‌

راه‌ درياي بيخودي‌ (بيرهي‌) برداشت‌

قطره‌ بر قطره‌ ز آن‌ محيط‌ گذشت

قُطر بر قُطر هرچه‌ بود نوشت

چون‌ درآمد به‌ ساق‌ عرش‌ فراز

نردبان‌ ساخت‌ از كمند نياز

سر برون‌ زد ز عرش‌ نوراني

در خطرگاه‌ سرّ سبحاني‌

حيرتش‌ چون‌ خطر پذيري‌ كرد

رحمت‌ آمد لگام‌ گيري‌ كرد

قابَ قَوسَين‌ او در آن‌ اثنا

از دَنا رفت‌ سوي‌ أَوْ أَدْنَي‌'

چون‌ حجاب‌ هزار نور دريد

ديده‌ در نور بي‌حجاب‌ رسيد

گامي‌ از بود خود فراتر شد

تا خدا ديدنش‌ ميسّر شد

ديد معبود خويش‌ را به‌ درست

ديده‌ از هرچه‌ ديده‌ (غير) بشست‌

29 «رسالۀ عشق‌ و عقل‌» ص‌ 84؛ و معلّق‌ رساله‌ در ص‌ 119 گويد:» حديث‌ معروفي‌ است‌ كه‌ صوفيّه‌ بدان‌ استناد مي‌كنند.

مولّف‌ «اللولو المرصوع‌» در ص‌ 66 در ذيل‌ اين‌ حديث‌ گويد: «يذكرهُ الصّوفيّةُ كثيرًا و لم‌ أرَ من‌ نبّه‌ عليه‌، و معناه‌ صحيح‌ و فيه‌ إيماءٌ إلي‌ مقام‌ الاِستغراق‌ باللقاءِ المُعبَّر عنه‌ بالمحو و الفَنآءِ.»

مولانا در «مثنوي‌» به‌ مضمون‌ اين‌ حديث‌ اشاره‌ فرموده‌ است‌:

لي‌ مع‌ الله‌ وقت‌ بود آن‌ دم‌ مرا                 لايسع‌ فيه‌ نبيٌّ مجتبي‌

لايسع‌ فينا نبيٌّ مرسلٌ                     و المَلَك‌ و الرّوح‌ أيضًا فاعقلوا

(نقل‌ از «احاديث‌ مثنوي‌» ص‌ 39، تدوين‌ بديع‌ الزّمان‌ فروزانفر) «

و همچنين‌ شيخ‌ نجم‌ الدّين‌ در كتاب‌ «مرصاد العباد» ص‌ 134 و 135 گويد:»... و چون‌ با حضرت‌ عزّت‌ افتادي‌، سايۀ آن‌ حضرت‌ بودي‌؛ تا سرگشتگان‌ تيه‌ ضلالت‌ چون‌ خواستندي‌ كه‌ در حقّ گريزند در پناه‌ دولت‌ و مطاوعت‌ او گريختندي‌؛ كه‌ مَن‌ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَهَ *. و هر وقت‌ كه‌ با خود افتادي‌، از خود بگريختي‌ و در سايۀ حقّ گريختي‌؛ لي‌مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لا يَسَعُني‌ فيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لانَبيٌّ مُرْسَلٌ. بيت‌:

چون‌ سايه‌ دويدم‌ ز پيش‌ روزي‌ چند             وز سايۀ او به‌ سايۀ او خرسند

امروز چو آفتاب‌ معلومم‌ شد                 كو سايه‌ بر اين‌ كار نخواهد افكند

خواجه‌ اگر چه‌ آفتاب‌ عالميان‌ بود امّا سايه‌ پروردِ أبيتُ عِنْدَ رَبّي‌ بود. نواله‌ از خوان‌ يُطْعِمُني‌ مي‌خورد، شراب‌ از جام‌ يَسْقيني‌ مي‌نوشيد. جمال‌ الدّين‌ عبد الرّزّاق‌ گويد:

بر خوان‌ تو أبيتُ عِنْدَ رَبّي

خوابی‌ تو وَ لا يَنامُ قَلْبي‌ 

اي‌ كرده‌ به‌ زير پاي‌، كونين

بگذشته‌ ز حدّ قابَ قَوسَين‌ 

خاك‌ قدم‌ تو اهل‌ عالم

زير عَلَم‌ تو نسل‌ آدم‌ 

طاووس‌ ملائكه‌ بَريدت

سرخيل‌ مقرّبان‌ مريدت‌ 

چون‌ نيست‌ بضاعتي‌ ز طاعت

از ما گنه‌ و ز تو شفاعت‌

و در ص‌ 481 گويد:» و علم‌ باطن‌، معرفت‌ آن‌ معاني‌ است‌ كه‌ بي‌واسطۀ جبرئيل‌ از غيب‌ الغيب‌، در مقام‌ أَوْ أَدْنَي‌'، در حالت‌ لي‌ مَعَ اللَهِ وَقْتٌ زقّه‌ جان‌ خواجه‌ عليه‌ الصّلوة‌ مي‌كردند؛ كه‌ فَأَوْحَي‌'ٓ إِلَي‌' عَبْدِهِ مَآ أَوْحَي‌' **. و از ولايت‌ نبوّت‌، جرعۀ آن‌ جامهاي‌ مالامال‌ بر سنّت‌ كرام‌، بر جان‌ و جگر سوختگان‌ عالم‌ طلب‌ مي‌ريختند. «

* ـ صدر آيۀ 80، از سورۀ 4: النّسآء

** ـ آيۀ 10، از سورۀ 53: النّجم‌

30ذیل آیه 44،از سوره41: فصّلت

      
  
فهرست
  مقدّمۀ اُولي‌
  مقدّمۀ ثانيه‌
  مبحث‌ 1 و 2: تفسير آيۀ نور
  تفسير آيه نور
  تفسير علامه طباطبايي از آيه مباركه نور
  بحث فلسفي علامه در حقيقت مطلقه مشيّت خداوند و يخلق الله ما يشاء
  بحث روايي علامه طباطبايي در تفسير آيه مباركه نور
  معني‌ و مفاد ولايت‌ خداوند
  وهّابيه و حنبليه معتقد به‌ جسميّت‌ خدا مي‌باشند.
  معني‌ نور: الظّاهِرُ بِذاتِهِ الْمُظْهِرُ لِغَيْرِهِ.
  مواردي‌ كه‌ در قرآن‌ و اخبار، به‌ انوار معنويّه‌، اطلاق‌ نور شده‌ است. ‌
  موارديكه‌ در «نهج‌ البلاغة‌» و اخبار، لفظ‌ نور در نور معنوي‌ آمده‌ است‌
  اخبار و روايات‌ وارده‌ در «اوّلُ ما خَلَقَ اللهُ»..
  نخست‌ آفريدۀ خدا، حقيقت‌ محمّديّه‌ است‌
  انسان‌ كامل‌: كسي‌ كه‌ در او تمام‌ شؤون‌ آيۀ نور تجلّي‌ دارد.
  دعاهائي‌ كه‌ در آنها به‌ خداوند، نور طلاق‌ شده‌ است‌
  تطبيق‌ آيۀ نور بر خمسۀ طيّبه‌
  روايات‌ وارده‌ در خلقت‌ ائمّه‌ عليهم‌ السّلام
  كيفيّت‌ اشتقاق‌ نور ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ از نور واحد..
  حضرت‌ فاطمة‌ الزّهراء از رجال‌ آيۀ نور و در بيوت‌ آن‌ هستند..
  مبحث‌ 3 و 4: خدا را مي‌توان‌ ديد
  آيۀ: سَنُرِيهِمْ ءَايَـاتِنَا فِي‌ الافَاقِ وَ فِي‌ أَنفُسِهِمْ..
  ضمير «أَنـَّهُ الْحَقُّ» بر ميگردد به‌ مقدّر مأخوذ از «سَنُرِيهِمْ ءَايَـاتِنَا»..
  خداوند در آيات‌ آفاقي‌ و انفسي‌ ظهور دارد وليكن‌ مردم‌ در لقاي‌ او شكّ دارند..
  خدا را با خدا، نه‌ با غير او، مي‌توان‌ شناخت‌
  ابيات‌ رفيعۀ شبستري‌ در عدم‌ امكان‌ شناخت‌ خدا از غير خدا
  اعتقاد علماء راجع‌ به‌ دو دسته‌ از اخبار رؤيت‌ پروردگار.
  قاعدۀ: لا يَعْرِفُ شَيْءٌ شَيْئًا إلاّ بِما هُوَ فيهِ مِنْهُ.
  قابليّت‌ انسان‌ در آفرينش‌، نامتناهي‌ است‌
  امكان‌ معرفت‌ تامّه‌ و لقاي‌ حقيقيّۀ خدا براي‌ مقرّبان‌ درگاه‌ وي‌
  ديدار پيغمبر اكرم‌ خدا را در شب‌ معراج‌، و وحيِ به‌ او
  >> كيفيّت‌ لقاء پيامبر، خداوند را در ليلۀ معراج‌
  آيات‌ سورۀ النّجم‌ دلالت‌ بر ديدار پيامبر، خدا را در معراج‌ دارد.
  بحث‌ علاّمۀ طباطبائي‌ دربارۀ آيات‌ سورۀ النّجم‌ و روايات وارده در رؤيت پيغمبر، خدا را در معراج
  گفتار بيضاوي‌ در تفسير آيات‌ معراج‌
  كلام‌ جبرئيل‌: لَوْ دَنَوْتُ أَنْمُلَةً لَاحْتَرَقْتُ...
  لِي‌ مَعَ اللَهِ وَقْتٌ لَا يَسَعُنِي‌ فِيهِ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ وَ لَا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ.
  هرچه‌ غير خداست‌ حجاب‌ است‌، و تا حجاب‌ هست‌ معرفت‌ تامّه‌ حاصل‌ نخواهد گشت‌
  ابيات‌ حكيمانۀ مجنون‌ راجع‌ به‌ معشوقه‌اش‌ ليلي‌
  جَلَّ جَنابُ الْحَقِّ عَنْ أنْ يَكونَ شَريعَةً لِكُلِّ وارِدٍ.
  اشعار إبراهيم‌ بن‌ أدهم‌ دربارۀ محبّت‌ و عشق‌ به‌ خداوند..
  بيان‌ حال‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در خلوت‌ با محبوب‌
  عظمت‌ اوج‌ عرفاني‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌، بيان‌ وَ هُوَ بِالافُقِ الاعْلَي‌' ميباشد..
  مبحث‌ 5 تا 8: خداوند عاشق‌ ماسوي‌، و ماسوي‌ عاشق‌ اوست‌
  تفسير آيۀ: يَـأَيـُّهَا الإنسَـانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي‌' رَبِّكَ كَدْحًا فَمُلَـاقِيهِ.
  كلام‌ شيخ‌ بهائي‌ راجع‌ به‌ «رسالۀ عشق‌» أبوعلي‌ سينا
  «رسالۀ عشق‌» بوعليّ: خداوند و جميع‌ موجودات‌ امكانيّه‌ صاحب‌ عشق هستند.
  بيان‌ عشق‌ در نفوس‌ متألّهه‌ ، از «رسالۀ عشق‌» ابن‌ سينا
  اثبات‌ صدر المتألّهين‌ ، سريان‌ عشق‌ را در جميع‌ موجودات‌ به‌ وجه‌ احسن‌
  ردّ صدر المتألّهين‌ بر شيخ‌ الرّئيس‌ دربارۀ عشق‌ در بسائط‌ غير حيّه‌
  صدر المتألّهين‌: تعلّق‌ عشق‌ به‌ جسم‌ و جسمانيّات‌ محال‌ است‌
  اتّصال‌ واقعي‌ ميان‌ دو جسم‌ محال‌ است‌ ؛ تعشّق‌ ميان‌ دو جسم‌ محال‌ است
  تجرّد نفس‌ ، موجب‌ بقاي‌ او و فناي‌ در ذات‌ خداست‌
  بايد چشم را از ديدن غير پاك كرد.
  فرياد مجنون‌ هنگام‌ فَصْد ، از نيشتر خوردن‌ بر رگ‌ ليلي‌
  خدا را با خدا بايد شناخت‌ ؛ «آفتاب‌ آمد دليل‌ آفتاب‌»
  «عاشقان‌ ، كشتگان‌ معشوقند»
  كلام‌ اميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌: الْبَعْرَةُ تَدُلُّ عَلَي‌ الْبَعِيرِ ، وَ الرَّوْثَةُ تَدُلُّ
  اكتفا كردن‌ به‌ «دينُ العجائز» موجب‌ خسران‌ و ندامت‌ و حسرت‌ است‌
  اشعار بلند پايۀ شبستري‌ در لزوم‌ حركت‌ به‌ سمت‌ خداوند.
  شرح‌ «مفاتيح‌ الإعجاز» در اشعار «گلشن‌ راز»
  مراتب‌ ظهورات‌ خداوند در عوالم‌ ، غير متناهي‌ است‌
  «سيمرغ‌» ذات‌ واحد مطلق‌ و «كوه‌ قاف‌» حقيقت‌ انساني‌ است‌
  بهشت‌ و دوزخ‌ را مظاهري‌ در جميع‌ عوالم‌ الهي‌ موجود مي‌باشد.
  ادلّۀ مثبتۀ وجود بهشت‌ و دوزخ‌ در عوالم‌ بعد از عالم‌ دنيا
  عوالم‌ خمسه‌: لاهوت‌ ، جبروت‌ ، ملكوت‌ ، مُلك‌ و ناسوت‌
  جابلقا مجمع‌ البحرين‌ الوهيّت‌ و امكان‌ ، و جابلسا تعيّن‌ نشأۀ انساني‌ است‌
  جابُلْقا عالم‌ مثال‌ در مشرق‌ ارواح‌ ، و جابُلْسا عالم‌ مثال‌ در مغرب‌ است‌
  جمع‌ آوردن‌ مشارق‌ و مغارب‌ در قرآن‌ اشاره‌ است‌ به‌ عدم‌ انحصار عوالم‌ در عالم‌ ظاهر
  دوازده‌ بار بايزيد را به‌ جرم‌ الحاد ، از بسطام‌ بيرون‌ كردند.
  در حشر معلوم‌ شود كه‌ غير از حقّ تعالي‌ همه‌ سراب‌ بوده‌اند.
  تحريص‌ و ترغيب‌ به‌ مكاشفات‌ و تجلّيات‌ و سَيَران‌ به‌ عوالم‌ لطيفه‌
  براي‌ سير عوالم‌ ربوبي‌ ، ارشاد استاد كامل‌ لازم‌ است‌
  تا فرصت‌ باقي‌ مي‌باشد بايد دست‌ به‌ سلوك‌ و راه‌ عرفان‌ زد.
  انساني‌ كه‌ دنبال‌ خودشناسي‌ نرود ، محروم‌ترين‌ خلائق‌ است‌
  راه‌ وصول‌ به‌ معرفة‌ الله‌ ، عبور از نفس‌ پرستي‌ است‌
  در راه‌ وصول‌ به‌ معرفة‌ الله‌ ، اقتصار به‌ مجرّد تقليد مستحسن‌ نيست‌
  مراد از « عَلَيْكُمْ بِدينِ الْعَجآئِزِ » امر به‌ انقياد محض‌ است‌ نه‌ نهي‌ از تفكّر در معرفة‌ الل
  تا سالك‌ از همه‌ چيز نگذرد ، به‌ مراد نخواهد رسيد.
  شرائط‌ و آداب‌ سلوك‌ راه‌ خدا
  تجلّيات‌ عبارتند از: آثاري‌ ، افعالي‌ ، صفاتي‌ ، ذاتي‌
  سالك‌ پس‌ از فناء در تجلّي‌ ذاتي‌ ، باقي‌ به‌ بقاء حقّ مي‌گردد.
  سالك‌ بايد از تجلّيات‌ حسّي‌ و خيالي‌ و عقلي‌ عبور نمايد.
  تا هستي‌ سالك‌ باقي‌ است‌ ، تجلّي‌ ذاتي‌ حقّ محال‌ است‌
  اگر «كوه‌ توئي‌» نباشد ميان‌ تو و حقّ هيچ‌ راه‌ نيست‌
  تجلّي‌ ذاتي‌ حقّ بر جبل‌ ، و بيهوش‌ افتادن‌ حضرت‌ موسي‌
  سلوك‌ و رياضات‌ ، بجهت‌ استعداد يافتن‌ براي‌ جذبات‌ الهيّه‌ است‌
  معراج‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ ليلة‌ المعراج‌
  مشاهدۀ سالك‌ آثار و احكام‌ اسماء و صفات‌ الهي‌ را در نزد تحقّق‌ به‌ مقام واحديّت‌
  شناخت‌ خدا با صفات‌ كلّيّه‌ و ذات‌ او محال‌ است‌ ؛ و فناء در هر دو ممكن‌
  خلع‌ و لبس‌ سقراط‌ و أفلاطون‌: حكماي‌ الهي‌
  ابيات‌ راقيۀ شيخ‌ بهائي‌ در ملاقات‌ خدا با او.
  بيان‌ حضرت‌ حدّاد در كيفيّت‌ برآورده‌ شدن‌ حاجتها در حال‌ فناء
  مبحث‌ 9 و 10: امكان‌ ديدار و لقاء خداوند براي‌ مؤمنين‌ خوش‌ كردار
  تفسير آيۀ مباركۀ: فَمَن‌ كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ.
  تفسير «الميزان‌» دربارۀ آيۀ: فَمَن‌ كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ رَبِّهِ.
  لقاء خداوند فقط‌ با توحيد بدون‌ شائبۀ شرك‌ جليّ و خفيّ امكان‌ پذير است‌
  معرفت‌ تفصيلي‌ لازم‌ است‌ كه‌ زدايندۀ شرك‌ است‌
  يَا مَنْ دَلَّ عَلَي‌ ذَاتِهِ بِذَاتِهِ ، وَ تَنَزَّهَ عَنْ مُجَانَسَةِ مَخْلُوقَاتِهِ.
  بِكَ عَرَفْتُكَ وَ أَنْتَ دَلَلْتَنِي‌ عَلَيْكَ وَ دَعَوْتَنِي‌ إلَيْكَ..
  غزل‌ فروغي‌ بسطامي‌ در ظهور خداوند در همۀ عالم‌
  فقرات‌ مناجات‌ تاج‌ الدّين‌ ابن‌ عطاء الله‌ اسكندريّ..
  فقرات‌ مناجات‌ كه‌ از توحيد محض‌ خبر مي‌دهد.
  ابيات‌ هاتف‌ اصفهاني‌ در تجلّي‌ خداوند از در و ديوار
  إلَهي‌ كَيْفَ يُسْتَدَلُّ عَلَيْكَ بِما هُوَ في‌ وُجودِهِ مُفْتَقِرٌ إلَيْكَ..
  إلَهي‌ تَقَدَّسَ رِضاكَ أنْ تَكونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْكَ !
  ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ؟! و ما الَّذي‌ فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ؟!
  يا مَنِ احْتَجَبَ في‌ سُرادِقاتِ عِزِّهِ عَنْ أنْ تُدْرِكَهُ الابْصارُ
  نظريّۀ مجلسي‌ (ره‌) راجع‌ به‌ دعاي‌ عرفه‌ و ذيل‌ آن‌
  مناجاتيكه‌ازابن عطاءالله‌ مشهور است‌ ، از اوست‌ و إسنادش‌ به‌ سيّدالشّهداء غلط‌ ميباشد
  نزد عرفاي‌ عاليمقدار ، پرده‌ برگرفتن‌ از رخ‌ عبارت‌ است‌ از تجلّي‌ جمال‌
  مفهوم قرب و تقرب به خدا
  در اثر كردار ستودۀ انسان‌ ، خداوند حجاب‌ را از چشم‌ او برمي‌گيرد.
  شرح‌ لاهيجي‌ حديث‌ « فَبي‌ يَسْمَعُ وَ بي‌ يُبْصِرُ » را
  محبّت‌ خدا به‌ عبد تجلّي‌ و رفع‌ حُجب‌ است؛ و محبّت‌ عبد به‌ خدا انجذاب‌ سرّ اوست‌
  حديث‌ « كُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِي‌ يَسْمَعُ بِهِ » مُتّفقٌ عليه‌ ميان‌ همۀ اهل‌ اسلام‌ است‌
  مصادر بسيار معتبر شيعه‌ راجع‌ به‌ حديث‌ لَايزَالُ الْعَبْدُ ...
  تحقيق‌ شيخ‌ بهائي‌ پيرامون‌ خبر « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ » بنا به‌ نقل‌ مجلسي‌
  نقل‌ مجلسي‌ (ره‌) دقيق‌ترين‌ معني‌ را در مضمون‌ « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ ».
  تحقيق‌ ميرزا رفيعا پيرامون‌ خبر « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ ».
  نقل‌ مجلسي‌ تحقيق‌ محقّق‌ طوسي‌ و ديگران‌ را در حديث‌ « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ ».
  روايات‌ مرويّه‌ از كتب‌ خاصّه‌ دربارۀ حديث‌ « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ ».
  روايات‌ مرويّه‌ از كتب‌ عامّه‌ دربارۀ حديث‌ « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ ».
  بيان‌ و تفسير خبر « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ » در كتب‌ اساطين‌ و اعلام‌ اهل‌ عرفان‌
  ابيات‌ ابن‌ فارض‌ در پيرامون‌ حديث‌ « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ ».
  استشهاد سعدالدّين‌ سعيد فرغاني‌ به‌ حديث‌ « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ ».
  شرح‌ فرغاني‌ اشعار ابن‌ فارض‌ را در حديث‌ « لَا يَزَالُ الْعَبْدُ ».
  شرح‌ حال‌ و مقام‌ علمي‌ سعدالدّين‌ سعيد فرغاني‌
  معني‌ سَمِعَ اللَهُ لِمَنْ حَمِدَهُ ، كلام‌ خداوند است‌ بر لسان‌ بندۀ خود.
  معني« كُنْتُ سَمْعَهُ وَ ... » انكشاف‌ تجلّي‌ وجود خداوند است‌ در افعال‌ سالك‌ محبّ
  اشعار مغربي‌ و حكيم‌ سبزواري‌ در حقيقت‌ فناء در وجود حقّ..
  معني‌ كلام‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌: حَتَّي‌ سَمِعْتُهَا مِنَ الْمُتَكَلِّمِ بِهَا
  طرق‌ عديده‌ از خاصّه‌ و عامّه‌ در خبر صادقي‌: مَا زِلْتُ أُكَرِّرُهَا حَتَّي‌ سَمِعْتُ مِنْ قَآئِل
  مبحث‌ 11 و 12: خداوند همه‌ جا هست‌؛ چشم‌ بگشا و ببين‌!
  تفسير آيۀ: مَن‌ كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَهِ لَاتٍ...
  تفسير «الميزان‌» راجع‌ به‌ آيۀ: مَن‌ كَانَ يَرْجُوا لِقَآءَ اللَهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَهِ لَاتٍ...
  تفسير آيات‌ اوائل‌ سورۀ عنكبوت‌ در امتحان‌ مؤمنين‌ و رجاء لقاي‌ خداوند
  مراد از « الَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّـَاتِ» مشركين‌ هستند كه‌ مؤمنين‌ را از راه‌ خدا باز ميدارن
  بيان‌ علاّمه‌: لقاء الله‌ منحصر به‌ قيامت‌ نيست‌؛ و معني‌ حقيقي‌ آن‌ مراد است‌
  مراد از لقاء الله‌: وُقوفُ الْعَبْدِ مَوْقِفًا لا حِجابَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ رَبِّهِ.
  بيان‌ علاّمه‌: كسي‌ كه‌ توقّع‌ لقاء خدا را دارد بايد كمر همّت‌ به‌ جهاد بربندد
  اشعار مغربي‌ در لزوم‌ مجاهدت‌ براي‌ لقاء خداوند.
  اشعار لاميّۀ ابن‌ فارض‌ در لزوم‌ مجاهدت‌ براي‌ لقاء خداوند.
  لاميّۀ ابن‌ فارض‌، شرح‌ عظيمي‌ در آثار عشق‌ خدا بيان‌ مي‌كند.
  لزوم‌ چشم‌ فروبستن‌ از غير براي‌ لقاء خداوند، در اشعار ابن‌ فارض‌
  لاميّۀ ابن‌ فارض‌ دقيق‌ترين‌ دستورهاي‌ سلوكي‌ را مي‌دهد.
  لاميّۀ ابن‌ فارض‌ متضمّن‌ آخرين‌ دقائق‌ و لطائف‌ عشق‌ مي‌باشد.
  همراهي‌ و اتّحاد محبّ و محبوب‌ در هر حالي‌ از حالات‌
  عاشقان‌ لقاء خدا، از هيچ‌ گزندي‌ نمي‌هراسند.
  خبر يونس‌ بن‌ ظبيان‌ دربارۀ صفات‌ اولوالالباب‌
  منهاج‌ و روش‌ موحّدين‌ در توحيد و معرفت‌ الهي‌، در حديث‌ امام‌ صادق‌عليه‌ السّلام‌
  بيان‌ امام‌: معرفت‌ خداوند از طريق‌ دارج‌ و رائج‌ بدست‌ نمي‌آيد.
  حجج‌ الهيّه‌ انحصار در ائمّۀ دوازده‌گانه‌ دارند.
  روايت‌ «مصباح‌ الشّريعة‌»: وَ إنَّ الْمُوقِنِينَ لَعَلَي‌ خَطَرٍ عَظِيمٍ.
  شرح‌ ملاّ عبدالرّزّاق‌ گيلاني‌ پيرامون‌ حديث‌ «مصباح‌ الشّريعة‌»
  تنها نيروي‌ عشق‌ حقيقي‌ است‌ كه‌ راه‌ وصول‌ به‌ خدا را باز مي‌نمايد.
  عشقبازي‌ سر حلقۀ عاشقان‌: حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌
  روايت‌ ابن‌ عبّاس‌ در كربلا در وقت‌ حركت‌ به‌ صفّين‌
  استيذان‌ طائفۀ جنّ از سيّدالشّهداء براي‌ كارزار، و بيان‌ حضرت‌ در جواب‌ ايشان‌
  ملاقات‌ عبدالله‌ بن‌ عبّاس‌ و عبدالله‌ بن‌ عمر و عبدالله‌ بن‌ زُبير با حضرت سيّدالشّهداء
  عبدالله‌ بن‌ عمر، امام‌ حسين‌ را نصيحت‌ ميكند كه‌ با دشمنان‌ صلح‌ و از جنگ بپرهيز
  ملاقات‌ فرزدق‌ با حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در راه‌ كوفه‌
  ابيات‌ حضرت‌ در توجّه‌ به‌ عالم‌ بقاء و اعراض‌ از دنياي‌ فاني‌
  توجّه‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ بسوي‌ كعبۀ عشّاق‌

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی