گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اعتقادات > معاد شناسي > معاد شناسی جلد 10
معاد شناسي / جلد دهم / قسمت هفتم:مراتب بهشت و نعمتهای آن، بهشت حقیقت ولایت است، بهشت و تمام خصوصیات آن متعلق به ولایت می باشد، بهشت ظهور ولایت در مظاهر جمال الهی، مقامات شیعه در بهشت، آیات قرآن در وصف بهشت

أعوذُ بِاللَهِ مِنَ الشَّيطانِ الرَّجيم‌

بِـسْـمِ اللَهِ الـرَّحْمَـنِ الـرَّحيـم‌

الْحَمْدُ للَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ والصَّلَوةُ والسَّلامُ عَلَي‌ سَيِّدِنا مُحَمَّدٍ و ءَالِهِ الطّاهِرين‌

و لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي‌ أعْدآئِهِمْ أجْمَعينَ مِنَ الانَ إلَي‌ قيامِ يَوْمِ الدّين‌

و لا حَوْلَ و لا قُوَّةَ إلاّ بِاللَهِ الْعَليِّ الْعَظيم‌

قال‌ اللهُ الحكيمُ في‌ كِتابِه‌ الكَريم‌:

وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ لَحُسْنَ مَـَابٍ * جَنَّـٰتِ عَدْنٍ مُفَتَّحَةً لَهُمُ الابْوَ'بُ* مُتَّكِـِينَ فِيهَا يَدْعُونَ فِيهَا بِفَـٰكِهَةٍ كَثِيرَةٍ وَ شَرَابٍ * وَ عِندَهُمْ قَـٰصِرَ'تُ الطَّرْفِ أَتْرَابٌ * هَـٰذَا مَا تُوعَدُونَ لِيَوْمِ الْحِسَابِ* إِنَّ هَـٰذَا لَرِزْقُنَا مَا لَهُ و مِن‌ نَفَادٍ.

(قسمتي‌ از آيۀ 49 و آيات‌ 50 تا 54، از سورۀ ص‌ٓ: سي‌ و هشتمين‌ سوره‌ از قرآن‌ كريم‌)

«و حقّاً از براي‌ متّقيان‌ و پرهيزگاران‌، بازگشت‌ و عودت‌ خوبي‌ است‌، كه‌ آن‌ بهشت‌هاي‌ عَدني‌ است‌ كه‌ درهايش‌ براي‌ آنان‌ گشوده‌ شده‌ است‌. در آن‌ بهشت‌ها بر روي‌ مَسندهاي‌ خود تكيه‌ ميزنند، و اراده‌ و طلب‌ ميكنند هر گونه‌ ميوه‌هاي‌ فراوان‌ و آشاميدنيها را. و در نزد آنها جفت‌هائي‌ است‌ كه‌ فقط‌ نظر خود را بدانها دوخته‌ و در غير


صفحه 170

آن‌ شوهرها رغبتي‌ ندارند، و همگي‌ با هم‌ قرين‌ و مثل‌ و شبيهند.

اينست‌ آنچه‌ كه‌ شما براي‌ روز حساب‌ وعده‌ داده‌ شده‌ايد! اينست‌ روزي‌ ما كه‌ به‌ شما مرتّباً ميرسد، و هيچگاه‌ انقطاع‌ و زوال‌ ندارد!»

بهشت‌، حقيقت‌ ولايت‌ است‌

حقيقت‌ بهشت‌، ولايت‌ است‌ كه‌ همان‌ عبوديّت‌ محضه‌ و بندگي‌ مطلقۀ إلهي‌ است‌، كه‌ در آن‌ نقطه‌ از كينونت‌، هيچ‌ حجاب‌ و پرده‌اي‌ فاصل‌ بين‌ بنده‌ و مولي‌ نيست‌. خداوند بر اريكۀ عظمت‌ و ابَّهت‌ و جلال‌ و علم‌ و قدرت‌ و حيات‌ و حكم‌ و حكمت‌ نشسته‌؛ و بنده‌ بر زمين‌ مسكنت‌ و فقر و ذلّت‌ و جهل‌ و عجز و نيستي‌ و نياز، سر به‌ سجده‌ در قبال‌ چنين‌ ربّ غفور و رحيم‌ و وَدودي‌ نهاده‌ است‌.

و آنچه‌ از نعمت‌ها در عوالم‌ فيضان‌ دارد، همه‌ از اين‌ ناحيۀ ولايت‌ و بر اثر اظهار عبوديّت‌ در قبال‌ اطلاق‌ صفات‌ و أسماء حضرت‌ خداوند است‌، كه‌ در هر نشأه‌ و عالمي‌ به‌ تناسب‌ آن‌ عالم‌ به‌ اشكال‌ و صور مختلف‌ ظاهر گرديده‌ است‌؛ چه‌ نعمت‌هاي‌ اين‌ عالم‌، و چه‌ نعمت‌هاي‌ عالم‌ برزخ‌، و چه‌ نعمت‌هاي‌ عالم‌ قيامت‌.

اقرار و اعتراف‌ به‌ عزّ مقام‌ كبريائي‌ حضرت‌ باري‌ تَعالي‌ شأنُه‌العزيز، و سپردن‌ تمام‌ مراتب‌ هستي‌ و انانيّت‌ و شخصيّت‌ را به‌ آن‌ حضرت‌، و طيّ مراحل‌ و منازل‌ توحيد افعالي‌ و صفاتي‌ و اسمائي‌ و توحيد ذاتي‌ به‌ تمام‌ معني‌ الكلمه‌ دربارۀ آن‌ وجود اقدس‌؛ درجۀ اعلا و ارفع‌ بهشت‌ را تشكيل‌ ميدهد، و هر درجه‌ و مقام‌ از اين‌ پائين‌تر را، درجات‌ و مقامات‌ پائين‌تر. و معلوم‌ است‌ كه‌ محبّت‌ در عالم‌


صفحه 171

وجود، يك‌ اندازه‌ قسمت‌ نگرديده‌ است‌، بلكه‌ به‌ هر موجودي‌ به‌ اندازۀ ماهيّت‌ و ظرفيّت‌ خود ريخته‌ شده‌، و رشحه‌اي‌ از محبّت‌ لايزالي‌ و لم‌يزلي‌ بدانجا تراوش‌ كرده‌ است‌.

بنابراين‌ اگر بگوئيم‌ حقيقت‌ بهشت‌ ولايت‌ است‌، و از آن‌ محبّت‌ مترشّح‌ ميگردد، و اين‌ محبّت‌ در هر عالمي‌ به‌ قدر آن‌ عالم‌ و به‌ سِعۀ آن‌ عالم‌ به‌ صور مختلف‌ و به‌ أشكال‌ متفاوت‌ متجلّي‌ گرديده‌ است‌ و عالم‌ ملك‌ و ملكوت‌ را به‌ وجود آورده‌ است‌؛ سخني‌ به‌ گزاف‌ نگفته‌ايم‌. هر جا محبّت‌ شديدتر باشد، صفا و خلوص‌ و ايثار و انفاق‌ و عبوديّت‌ بيشتر است‌، و هر جا كمتر باشد كمتر است‌. پس‌ ميتوان‌ يُحِبُّهُمْ را اساس‌ پي‌ريزي‌ عالم‌ دانست‌، كه‌ از آن‌ يُحِبُّونَهُ پيدا مي‌شود. و يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ پيوسته‌ دست‌ در آغوش‌ يكديگر نهاده‌، و جذب‌ و انجذاب‌ ربوبي‌ و عبودي‌ موجب‌ پيدايش‌ عالم‌ شده‌اند. بندگان‌ از خدا آفريده‌ شده‌اند و بسوي‌ خدا بر ميگردند، و متّقيان‌ بازگشت‌ خوبي‌ دارند.

رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مركز ولايت‌ پنهان‌، و أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ ظهور مقام‌ ولايت‌ است‌.

و بر همين‌ اصل‌، روايت‌ مستفيضه‌ بلكه‌ متواتري‌ داريم‌ بالتّواتر المعنوي‌، بر اينكه‌ بهشت‌ و آثار بهشت‌ و درجات‌ آن‌، و حور و قصور آن‌، و فاكهه‌ و شراب‌ آن‌، و جَنَّـٰتٍ تَجْرِي‌ مِن‌ تَحْتِهَا الانْهَـٰر آن‌، و غِلمان‌ و فرشته‌ و خازن‌ آن‌، و بالاخره‌ تمام‌ خصوصيّات‌ و خواصّ آن‌؛ از ولايت‌ و متعلّق‌ به‌ ولايت‌ است‌، و بر اين‌


صفحه 172

اصل‌ بنا شده‌ و بر اين‌ اساس‌ مردم‌ از آن‌ بهرمند ميگردند.

روايات‌ دالّه‌ بر اينكه‌ بهشت‌ و تمام‌ خصوصيّات‌ آن‌ متعلّق‌ به‌ ولايت‌ است‌

در «أمالي‌» صدوق‌ از رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ وسلّم‌ روايت‌ است‌ كه‌:

إِنَّ حَلْقَةَ بَابِ الْجَنَّةِ مِنْ يَاقُوتَةٍ حَمْرَآءَ عَلَي‌ صَفَآئِحِ الذَّهَبِ. فَإذَا دُقَّتِ الْحَلْقَةُ عَلَي‌ الصَّفْحَةِ طَنَّتْ وَ قَالَتْ: يَا عَلِيُّ! [189]

«حلقۀ در بهشت‌ از ياقوت‌ سرخ‌ است‌ كه‌ بر روي‌ صفحه‌هاي‌ طلا قرار داده‌ شده‌ است‌. چون‌ حلقه‌ را بر روي‌ صفحه‌ بكوبند، طنين‌ مي‌اندازد و ميگويد: يا عليّ! »

و در «خصائص‌» نَطَنزي‌ از ابن‌ مسعود روايت‌ ميكند كه‌ رسول‌خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند:

عَلِيُّ بْنُ أَبِي‌طَالِبٍ حَلْقَةٌ مُتَعَلِّقَةٌ بِبَابِ الْجَنَّةِ، مَنْ تَعَلَّقَ بِهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ. [190]

«عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ حلقه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ در بهشت‌ آويزان‌ است‌، هر كس‌ خود را بدان‌ بياويزد داخل‌ بهشت‌ ميگردد.»

و در «خصال‌» صدوق‌ با سند متّصل‌ خود از عَطيّه‌ از جابر آورده‌ است‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ فرمودند:

مَكْتُوبٌ عَلَي‌ بَابِ الْجَنَّةِ: «لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَهِ، عَلِيٌّ أَخُو رَسُولِ اللَهِ» قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَ اللَهُ السَّمَوَاتِ وَ الارْضَ بِأَلْفَيْ عَامٍ. [191]


صفحه 173

«بر بالاي‌ سر در بهشت‌ نوشته‌ است‌ ـ دو هزار سال‌ قبل‌ از اينكه‌ خداوند آسمانها و زمين‌ را بيافريند ـ: نيست‌ معبودي‌ جز خدا، محمّد است‌ فرستادۀ خدا، عليّ است‌ برادر رسول‌ خدا.»

و نيز در «خصال‌» با سند متّصل‌ خود از رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ روايت‌ ميكند كه‌:

أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَرَأَيْتُ عَلَي‌ بَابِهَا مَكْتُوبًا بِالذَّهَبِ: لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ، مُحَمَّدٌ حَبِيبُ اللَهِ، عَلِيٌّ وَلِيُّ اللَهِ، فَاطِمَةُ أَمَةُ اللَهِ، الْحَسَنُ وَالحُسَيْنُ صَفْوَةُ اللَهِ؛ عَلَي‌ مُبْغِضِيهِمْ لَعْنَةُ اللَهِ. [192]

«مرا داخل‌ در بهشت‌ كردند، و ديدم‌ با خطّ زرّين‌ بر درش‌ نوشته‌ بود: نيست‌ معبودي‌ جز خدا، محمّد است‌ حبيب‌ خدا، علي‌ است‌ وليّ خدا، فاطمه‌ است‌ كنيز خدا، حسن‌ و حسين‌اند برگزيدۀ خدا؛ بر دشمنان‌ آنان‌ باد لعنت‌ خدا.»

در «إكمال‌ الدّين‌ و إتمام‌ النّعمة‌» صدوق‌ با اسناد خود از أبوطُفيل‌ از عليّ عليه‌ السّلام‌ در ضمن‌ پاسخهاي‌ ايشان‌ به‌ مرد يهودي‌ روايت‌ كرده‌ كه‌ فرمودند:

وَ مَنْزِلُ مُحَمَّدٍ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسلَّمَ مِنَ الْجَنَّةِ فِي‌ جَنَّةِ عَدْنٍ وَ هِيَ وَسَطُ الْجِنَانِ، وَ أَقْرَبُهَا مِن‌ عَرْشِ الرَّحْمَنِ جَلَّ جَلَالُهُ. وَالَّذِينَ يَسْكُنُونُ مَعَهُ فِي‌ الْجَنَّةِ هَـٰؤُلَاءِ الإئِمَّةُ الاِثْنَا عَشَرَ. [193]

 


صفحه 174

«و منزل‌ و مقام‌ رسول‌ الله‌ محمّد صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در بهشت‌ آنستكه‌ آن‌ حضرت‌ در بهشت‌ عدن‌ هستند، و آن‌ بهشت‌ در ميان‌ همۀ بهشتهاست‌ و از همۀ آنها به‌ عرش‌ خداوند رحمن‌ جلّ جلالُه‌ نزديكتر است‌. و آن‌ كسانيكه‌ با محمّد در اين‌ بهشت‌ هستند امامان‌ دوازده‌گانه‌ مي‌باشند.»

بهشت‌، ظهور ولايت‌ در مظاهر جمال‌ است‌

و در «أمالي‌» صدوق‌، از حسن‌ بن‌ محمّد بن‌ يحيي‌ از يحيي‌ بن‌ حسن‌ از إبراهيم‌ بن‌ عليّ و حسن‌ بن‌ يحيي‌ از نَصر بن‌ مُزاحم‌ از أبوخالد از زيد بن‌ عليّ از پدرانش‌، از أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ آن‌ حضرت‌ فرمودند:

كَانَ لِي‌ عَشْرٌ مِنْ رَسُولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ لَم يُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِي‌ وَ لَا يُعْطَاهُنَّ أَحَدٌ بَعْدِي‌.

قَالَ لِي‌: يَا عَلِيُّ! أَنْتَ أَخِي‌ فِي‌ الدُّنْيَا، وَ أَخِي‌ فِي‌ ا لأ خِرَةِ! وَ أَنْتَ أَقْرَبُ النَّاسِ مِنِّي‌ مَوْقِفًا يَوْمَ الْقِيَمَةِ! وَ مَنْزِلِي‌ وَ مَنْزِلُكَ فِي‌ الْجَنَّةِ مُتَوَاجِهَانِ كَمَنْزِلِ الاخَوَيْنِ! وَ أَنْتَ الْوَصِيُّ! وَ أَنْتَ الْوَلِيُّ! وَ أَنْتَ الْوَزِيرُ! عَدُوُّكَ عَدُوِّي‌، و عَدُوِّي‌ عَدُوُّاللَهِ! وَ وَلِيُّكَ وَلِيِّي‌، وَ وَلِيِّي‌ وَلِيُّ اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ! [194]

«ده‌ صفت‌ و خصلت‌ از رسول‌ خدا دارم‌ كه‌ به‌ هيچكس‌ قبل‌ از من‌ داده‌ نشده‌ است‌، و به‌ هيچكس‌ بعد از من‌ نيز داده‌ نخواهد شد.

رسول‌ خدا به‌ من‌ گفت‌: اي‌ عليّ! تو برادر من‌ هستي‌ در دنيا، و برادر من‌ هستي‌ در آخرت‌! و در روز قيامت‌ موقف‌ تو نزديكترين‌


صفحه 175

موقف‌ به‌ من‌ ميباشد! و منزل‌ من‌ و منزل‌ تو در روز قيامت‌ روبروي‌ يكدگر هستند مثل‌ منزل‌ دو برادر! و تو وصيّ هستي‌! و تو وليّ هستي‌! و تو وزير هستي‌! دشمن‌ تو دشمن‌ من‌ است‌، و دشمن‌ من‌ دشمن‌ خداست‌! و دوست‌ تو دوست‌ من‌ است‌، و دوست‌ من‌ دوست‌ خداوند عزّ و جلّ است‌!»

و همين‌ روايت‌ را در «أمالي‌» شيخ‌ از مفيد از عليّ بن‌ محمّد كاتب‌ از حسن‌ بن‌ عليّ زَعفَراني‌ از إبراهيم‌ بن‌ محمّد ثَقَفي‌ از عثمان‌ بن‌ أبي‌ شَيبة‌ از عَمرو بن‌ مَيمون‌، از جعفر بن‌ محمّد، از پدرش‌، از جدّش‌ عليهم‌ السّلام‌ روايت‌ ميكند كه‌ أميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ عليه‌السّلام‌ بر منبر كوفه‌ فرمودند:

أَيـُّهَا النَّاسُ! إِنَّهُ كَانَ لِي‌ مِنْ رَسُولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وَسَلَّمَ عَشْرُ خِصَالٍ لَهُنَّ أَحَبُّ إلَيَّ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشَّمْسُ ـالحديث‌. [195]

«اي‌ مردم‌! بدانيد كه‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ براي‌ من‌ ده‌ صفت‌ است‌ كه‌ براي‌ من‌ محبوب‌تر و ارزنده‌تر است‌ از تمام‌ نقاطي‌ كه‌ آفتاب‌ بر آن‌ بتابد.» ـ و سپس‌ اين‌ ده‌ خصلت‌ را يكايك‌ شمردند.

و از جملۀ خصال‌ مي‌فرمايد:

وَ أَنْتَ الْوَارِثُ مِنِّي‌! وَ أَنْتَ الْوَصِيُّ مِنْ بَعْدِي‌ فِي‌ عِدَاتِي‌ وَ أُسْرَتِي‌! وَ أَنْتَ الْحَافِظُ لِي‌ فِي‌ أَهْلِي‌ عِنْدَ غَيْبَتِي‌! وَ أَنْتَ الإمَامُ


صفحه 176

لاِمَّتِي‌، وَالْقَآئِمُ بِالْقِسْطِ فِي‌ رَعِيَّتِي‌! [196]

«و تو وارث‌ من‌ هستي‌! و تو وصيّ من‌ بعد از من‌ هستي‌ در وعده‌هائي‌ كه‌ نمودم‌ و در اهل‌ بيت‌ و عائلۀ من‌! و تو حافظ‌ و پاسدار من‌ هستي‌ در اهل‌ بيت‌ من‌ چون‌ غيبت‌ كنم‌! و تو امام‌ امّت‌ من‌ هستي‌، و در بين‌ رعيّت‌ من‌ قائم‌ به‌ قسط‌ و عدل‌ هستي‌!»

و اين‌ روايت‌ را صدوق‌ در «خصال‌» نيز بعين‌ عبارت‌ «أمالي‌» خود آورده‌ است‌. [197]

مقامات‌ شيعه‌ در بهشت‌

و در كتاب‌ «بشارة‌ المصطفي‌» با سند متّصل‌ خود از ابن‌ عبّاس‌ آورده‌ است‌ كه‌:

قَالَ: يَأْتِي‌ عَلَي‌ أَهْلِ الْجَنَّةِ سَاعَةٌ يَرَوْنَ فِيهَا نُورَ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ، فَيَقُولُونَ: أَلَيْسَ قَدْ وَعَدَنَا رَبُّنَا أَنْ لَا نَرَي‌ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا قَمَرًا؟! فَيُنَادِي‌ مُنَادٍ: قَدْ صَدَقَكُمْ رَبُّكُمْ وَعْدَهُ! لَا تَرَوْنَ فِيهَا شَمْسًا وَ لَا قَمَرًا، وَلَكِنْ هَذَا رَجُلٌ مِنْ شِيعَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي‌طَالِبٍ عَلَيْهِالسَّلَامُ يَتَحَوَّلُ مِنْ غُرْفَةٍ إلَي‌ غُرْفَةٍ؛ فَهَذَا الَّذِي‌ أَشْرَقَ عَلَيْكُمْ، مِنْ نُورِ وَجْهِهِ! [198] «ساعتي‌ بر اهل‌ بهشت‌ ميگذرد كه‌ در آن‌ ساعت‌ نور خورشيد و ماه‌ را مي‌بينند، و ميگويند: مگر نه‌ اينستكه‌ خداوند به‌ ما وعده‌ داده‌ است‌ كه‌ ما

خورشيد و ماه‌ را نبينيم‌؟! منادي‌ ندا ميدهد: آري‌ خداوند


صفحه 177

به‌ وعدۀ خود وفا نموده‌ و در اين‌ وعده‌ راست‌ بوده‌ است‌! شما نه‌ خورشيد را مي‌بينيد و نه‌ ماه‌ را، وليكن‌ اين‌ مردي‌ بود از شيعيان‌ عليّبن‌ أبي‌طالب‌ عليه‌ السّلام‌ كه‌ از غرفه‌اي‌ به‌ غرفۀ ديگر منتقل‌ شد؛ اين‌ نوري‌ كه‌ بر شما اشراق‌ كرده‌ است‌، از نور چهرۀ اوست‌!»

و در «جامع‌ الاخبار» آورده‌ است‌ كه‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مي‌گفت‌:

إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ يَنْظُرُونَ إلَي‌ مَنَازِلِ شِيعَتِنَا كَمَا يَنْظُرُ الإنْسَانُ إلَي‌ الْكَوَاكِبِ. [199]

«اهل‌ بهشت‌ به‌ مسكن‌ها و منزل‌هاي‌ شيعيان‌ ما نظر مي‌كنند همچنانكه‌ مردم‌ به‌ ستارگان‌ نظر مي‌كنند.»

و آنچه‌ دربارۀ اُنس‌ با حورالعين‌ آمده‌ است‌ و در قرآن‌ مجيد ذكر شده‌ است‌ از همه‌ جالبتر است‌. و شايد علّتش‌ اين‌ باشد كه‌ انسان‌ بيشتر به‌ انس‌ و گفتگو و مُسامره‌ ميل‌ دارد تا به‌ خوردن‌ و آشاميدن‌.

در «تفسير عيّاشي‌» از جَميل‌ بن‌ دَرّاج‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌:

إِنَّ أَهْلَ الْجَنَّةِ مَا يَتَلَذَّذُونَ بِشَيْءٍ فِي‌ الْجَنَّةِ أَشْهَي‌ عِنْدَهُمْ مِنَ النِّكَاحِ، لَا طَعَامٍ وَ لَا شَرَابٍ. [200]

«اهل‌ بهشت‌ در بهشت‌ از هيچ‌ چيز مانند نكاح‌ لذّت‌ نمي‌برند، نه‌ غذا خوردن‌ و نه‌ آشاميدن‌.»

 


صفحه 178

و معلوم‌ است‌ كه‌ حورالعين‌ موجب‌ اُنس‌، و رفع‌ غربت‌، و ائتلاف‌ و استيناس‌ است‌. فلهذا داريم‌ كه‌:

كَذَ 'لِكَ وَ زَوَّجْنَـٰهُم‌ بِحُورٍ عِينٍ. [201]

«همچنين‌ است‌ اي‌ پيامبر كه‌ ما متّقين‌ را با حورالعين‌ تزويج‌ مي‌نمائيم‌!»

حُور جمع‌ حَوراء است‌، و حوراء زن‌ سياه‌ چشم‌ را گويند كه‌ سياهيش‌ بسيار، و سپيدي‌ آن‌ نيز شديد باشد. و عِين‌ جمع‌ عَيناء است‌، و آن‌ زن‌ سياه‌چشمي‌ است‌ كه‌ سياهي‌ چشمش‌ در عين‌ حال‌ درشت‌ باشد، و بنابراين‌ معناي‌ عيناء زن‌ درشت‌ چشم‌ و مشكين‌ چشم‌ است‌. و حورُ العين‌ زناني‌ را گويند كه‌ چشمهايشان‌ سياه‌ و درشت‌، و سياهي‌ چشم‌ در سپيدي‌ آن‌ خوش‌ و نمايان‌ باشد، يعني‌ سياهيش‌ شديد و سپيديش‌ نيز شديد باشد.

و در سورۀ واقعه‌ داريم‌:

وَ حُورٌ عِينٌ * كَأَمْثَـٰلِ اللُؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ. [202]

«براي‌ بهشتيان‌ حور العين‌ هستند كه‌ آنان‌ مانند لؤلؤي‌ مي‌باشند كه‌ در صدف‌ خود باقي‌ است‌ و هنوز دست‌ نخورده‌ است‌.»

و نيز دربارۀ آنان‌ داريم‌:

وَ عِندَهُمْ قَـٰصِرَ 'تُ الطَّرْفِ عِينٌ * كَأَنَّهُنَّ بَيْضٌ مَكْنُونٌ. [203]


صفحه 179

«و در نزد بندگان‌ مخلَصين‌ خدا زنهائي‌ هستند كه‌ چشمان‌ خود را فقط‌ بدانها مي‌اندازند و به‌ ديگري‌ نظر ندارند، و آنان‌ سياه‌ چشم‌ هستند. و به‌ اندازه‌اي‌ پيكرشان‌ سفيد است‌ كه‌ گوئي‌ مانند سپيدي‌ تخم‌مرغهائي‌ است‌ كه‌ پوستش‌ كنده‌ نشده‌ و محفوظ‌ مانده‌ است‌.»

و در سورۀ نبأ داريم‌ كه‌: وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا. [204]

كواعب‌ جمع‌ كاعبة‌ است‌، و كاعبة‌ دختر نورس‌ را گويند كه‌ هنوز پستانهايش‌ بزرگ‌ نشده‌ و كاملاً نروئيده‌ است‌ بلكه‌ فقط‌ ته‌ گرفته‌ و شروع‌ به‌ رشد كردن‌ نموده‌ است‌. و أتراب‌ جمع‌ تِرب‌ به‌ معناي‌ مثل‌ و قرين‌ و شبيه‌ است‌. يعني‌ حوريّه‌هاي‌ بهشتي‌ همه‌ يك‌ سنّ و سال‌ و همه‌ با هم‌ شبيه‌ و نظير، دختران‌ نورس‌ مي‌باشند.

و يا آنكه‌ زنهاي‌ مؤمن‌ دنيا كه‌ از دنيا ميروند همه‌ در بهشت‌ جوان‌ و زيبا و هم‌ سنّ و نيكو روي‌ و نيكو خوي‌ براي‌ شوهران‌ خود هستند.

نمونه‌هايي‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم‌ دربارۀ بهشت‌

ما در دو سوره‌ از قرآن‌ بيشتر از سوره‌هاي‌ ديگر، وصف‌ بهشت‌ و نعمتهاي‌ آن‌ را مي‌بينيم‌. يكي‌ سورۀ الرّحمن‌ است‌ كه‌ تنها سوره‌اي‌ است‌ كه‌ بعد از بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ، به‌ اسمي‌ از اسماء خداوند عزّ وجلّ سوره‌ را شروع‌ ميكند. و طبق‌ روايت‌ وارده‌ در «مجمع‌ البيان‌» از حضرت‌ موسي‌ بن‌ جعفر از پدرانش‌ عليهم‌ السّلام‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌، عروس‌ قرآن‌ است‌: قَالَ: لِكُلِّ شَيْءٍ عَرُوسٌ، وَ عَرُوسُ الْقُرْءَانِ سُورَةُ الرَّحْمَنِ جَلَّ ذِكْرُهُ. و نيز در تفسير «الدُّرّ المنثور» از بَيهقي‌ از أميرالمؤمنين‌ از رسول‌ الله‌


صفحه 180

عليهما الصّلوة‌ و السّلام‌ ـ اين‌ معني‌ را آورده‌ است‌. [205]

و ديگر سورۀ واقعه‌ مي‌باشد. و اينك‌ ما بحول‌ و قوّۀ خدا فقراتي‌ را كه‌ در اين‌ دو سوره‌ راجع‌ به‌ بهشت‌ است‌ مي‌آوريم‌:

آيات‌ وارده‌ در سورۀ الرَّحمن‌، دربارۀ بهشت‌

اوّل‌: سورۀ الرّحمن‌:

وَ لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ. [206]

«و از براي‌ كسيكه‌ از مقام‌ پروردگارش‌ بترسد دو بهشت‌ است‌.»

مراد از خوف‌ از مقام‌ ربّ، عبادت‌ براي‌ خود خداست‌ نه‌ براي‌ كسب‌ بهشت‌ و نه‌ براي‌ ترس‌ از دوزخ‌. و بنابراين‌، اين‌ آيه‌ راجع‌ به‌ مقرّبين‌ و مُخلَصين‌ است‌ كه‌ عبادتشان‌ فقط‌ براي‌ ذات‌ حضرت‌ حقّ است‌، و شائبۀ غير در آن‌ نيست‌. و دو بهشت‌ ظاهراً عبارت‌ است‌ از بهشتي‌ كه‌ در اثر جزاي‌ عمل‌ داده‌ مي‌شود، و بهشتي‌ كه‌ طبق‌ وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ [207] به‌ عنوان‌ زيادي‌ از پاداش‌ عمل‌، حضرت‌ ربّ العزّة‌ عطا ميكند.

ذَوَاتَآ أَفْنَانٍ. [208]

«آن‌ دو بهشت‌ داراي‌ انواع‌ از ميوه‌ها است‌.» و يا «داراي‌ برگ‌ها و شاخه‌هائي‌ است‌.»

چون‌ ذَوَاتَا تثنيۀ ذَات‌ است‌ كه‌ نونش‌ به‌ اضافه‌ ساقط‌ شده‌. و


صفحه 181

أَفْنَانٍ يا جمع‌ فَنّ است‌ به‌ معناي‌ نوع‌، و يا جمع‌ فَنَن‌ است‌ كه‌ به‌ معناي‌ شاخه‌ است‌.

فِيهِمَا عَيْنَانِ تَجْرِيَانِ.[209]

«در آن‌ دو بهشت‌ دو چشمه‌اي‌ است‌ كه‌ جاري‌ است‌.»

فِيهِمَا مِن‌ كُلِّ فَـٰكِهَةٍ زَوْجَانِ. [210]

«در آن‌ دو بهشت‌ از هر نوع‌ ميوه‌اي‌ يك‌ جفت‌ است‌.»

يك‌ ميوه‌اي‌ كه‌ در دنيا بوده‌ و بهشتيان‌ آنرا از قبل‌ مي‌شناخته‌اند، و يك‌ ميوه‌اي‌ كه‌ در آنجاست‌ و هنوز آنرا نديده‌اند و حالا بدان‌ دست‌ مي‌يابند.

مُتَّكِـِينَ عَلَي‌' فُرُشِ بَطَآئنُهَا مِنْ إِسْتَبْرَقٍ وَ جَنَي‌ الْجَنَّتَيْنِ دَانٍ. [211]

«تكيه‌ زنندگانند بر فرش‌هائي‌ كه‌ داخل‌ آنها ازحرير ضخيم‌ است‌، و ميوۀ چيده‌ شوندۀ آن‌ دو بهشت‌ نزديك‌ و در دسترس‌ است‌.»

فُرُش‌ جمع‌ فِراش‌ است‌، و فراش‌ به‌ چيزي‌ گويند كه‌ مفروش‌ كنند و روي‌ آن‌ بنشينند و يا تكيه‌ زنند.

بَطائِن‌ جمع‌ بِطانَة‌ است‌، و بِطانه‌ به‌ لباس‌ زير پوش‌ گويند در مقابل‌ ظِهارَة‌ كه‌ به‌ لباسي‌ گويند كه‌ معلوم‌ باشد و روي‌ لباس‌ مي‌پوشند. و إسْتَبْرَق‌ به‌ ابريشم‌ ضخيم‌ گويند.

جَنَا يعني‌ ميوۀ مُجتَنَي‌: ميوه‌اي‌ كه‌ بايد چيده‌ شود. و دَانٍ در اصل‌ دانِيٌ بوده‌ است‌ (اسم‌ فاعل‌ از دَنَا يَدْنُو: نزديك‌ شد) يعني‌


صفحه 182

نزديك‌ و قريب‌. و حاصل‌ معني‌ اين‌ مي‌شود كه‌:

آنان‌ تكيه‌ ميزنند بر فرش‌هائي‌ كه‌ داخل‌ آن‌ از ابريشم‌ ضخيم‌ است‌، تا چه‌ رسد به‌ ظاهر آن‌ كه‌ از ابريشم‌ بسيار بهتر و با ارزش‌تر است‌. و ميوه‌هاي‌ اين‌ دو بهشت‌ را كه‌ بايد بچينند و بخورند، نزديك‌ است‌ و به‌ مجرّد دست‌ بردن‌ بدست‌ آيد، و همه‌ دسترس‌ است‌.

مانند آيۀ: قُطُوفُهَا دَانِيَةٌ. [212] يعني‌: «ميوه‌هاي‌ چيدني‌ آن‌ نزديك‌ است‌.» چون‌ قُطُوف‌ جمع‌ قِطْف‌ است‌، و قِطْف‌ به‌ ميوه‌اي‌ گويند كه‌ تازه‌ چيده‌ باشند. و مانند آيۀ: وَ دَانِيَةً عَلَيْهِمْ ظِلَـٰلُهَا وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُهَا تَذْلِيلاً. [213] «و سايه‌هاي‌ درختان‌ بهشتي‌ بر سر آنها نزديك‌ است‌، و ميوه‌هاي‌ چيدني‌ آن‌، رام‌ و در اختيار آنهاست‌.»

فِيهِنَّ قَـٰصِرَ 'تُ الطَّرْفِ لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لَا جَآنٌّ. [214]

«در روي‌ آن‌ فرش‌ها ـ و يا در آن‌ بهشت‌ها ـ زناني‌ هستند كه‌ نظر خود را فقط‌ به‌ ازواج‌ خود انداخته‌ و أبداً ارادۀ غير آنها را نمي‌كنند. و قبل‌ از آن‌ ازواج‌، هيچ‌ فردي‌ از انسان‌ و يا از جنّ، آنان‌ را مسّ نكرده‌ و بكارت‌ آنها را با نكاح‌ نبرده‌ است‌.»

طَرْف‌ به‌ معناي‌ پلك‌ چشم‌ است‌. و قَـٰصِر 'تُ الطَّرْفِ كنايه‌ از زنهائي‌ هستند كه‌ نظر خود را كوتاه‌ نموده‌ و به‌ غير نظر ندارند. طَمْث‌ عبارت‌ است‌ از نكاح‌ توأم‌ با خون‌ آمدن‌. و جَانّ عبارت‌ از جنّ است‌.


صفحه 183

و محصّل‌ معني‌ آنستكه‌: آن‌ زنها و حوريّه‌ها در روي‌ آن‌ فرش‌ها آرميده‌ ـ و يا در آن‌ بهشت‌ها هستند ـ و أبداً ميل‌ به‌ غير جفتهاي‌ خود ندارند، و كمال‌ ميل‌ آنان‌ فقط‌ به‌ شوهرهاي‌ آنهاست‌. و آنان‌ باكره‌ هستند، و هيچكس‌ چه‌ از نوع‌ انسان‌ و چه‌ از نوع‌ جنّ، با آنها آميزش‌ ننموده‌ و بواسطۀ نكاح‌، ازالۀ بكارتشان‌ را نكرده‌ است‌.

كَأَنـَّهُنَّ الْيَاقُوتُ وَالْمَرْجَانُ. [215]

«گويا آنها در درخشندگي‌ و تابناكي‌ همانند ياقوت‌ و مرجان‌ مي‌باشند.»

هَلْ جَزَآءُ الإحْسَـٰنِ إِلَّا الإحْسَـٰنُ. [216]

«مگر پاداش‌ احسان‌ و نيكوئي‌ نمودن‌، غير از نيكوئي‌ و احسان‌ مي‌باشد؟»

يعني‌ مؤمنين‌ و مؤمنان‌ كه‌ در دنيا به‌ ايمان‌ و اطاعت‌ از خدا و رسول‌ خدا، و پيمودن‌ راه‌ خلوص‌ و تقوي‌، از مقرّبين‌ گرديده‌ و از مُحسنين‌ شده‌اند، خداوند به‌ پاس‌ احسانِ آنها بدانها احسان‌ نموده‌ و اين‌ نعمت‌ها را ارزاني‌ ميدارد.

وَ مِن‌ دُونِهِمَا جَنَّـتَانِ. [217]

«و از آن‌ دو بهشت‌، پائين‌تر و پست‌تر، دو بهشت‌ ديگر است‌.»

اين‌ دو بهشت‌ گر چه‌ شبيه‌ به‌ دو بهشت‌ سابق‌اند، ولي‌ از جهت‌ منزله‌ و قدر و قيمت‌، فضل‌ و شرفشان‌ پائين‌تر و ارزش‌ آنها كمتر است‌. چون‌ آن‌ دو بهشت‌ قبل‌، متعلّق‌ به‌ اهل‌ اخلاص‌ بود كه‌ از مقام‌


صفحه 184

پروردگارشان‌ در خشيت‌ و ترس‌ بودند و خدا را به‌ جهت‌ خدا عبادت‌ مي‌نمودند، و طبعاً از مخلَصين‌ و مقرّبين‌ مي‌باشند؛ و اين‌ دو بهشت‌ متعلّق‌ به‌ دستۀ پائين‌تر از آنهاست‌، و آنان‌ اصحاب‌ يمين‌ هستند كه‌ خدا را يا به‌ جهت‌ ترس‌ از جهنّم‌ و يا به‌ جهت‌ طمع‌ در بهشت‌ عبادت‌ مي‌كنند؛ فلهذا اين‌ دو بهشت‌ كه‌ نيز يكي‌ از آنها برابر پاداش‌ و ديگري‌ در اثر وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ است‌، از جهت‌ رتبه‌ و منزلت‌ از آن‌ دو بهشت‌ كمتر و پائين‌تر است‌.

مُدْهَآمَّتَانِ. [218]

«برگ‌هاي‌ درختان‌ اين‌ دو بهشت‌، از شدّت‌ طراوت‌ و سبزي‌، رنگشان‌ به‌ سياهي‌ و پُر رنگي‌ ميزند.»

« مُدْهامَّةٌ»: مُدْهامِمَةٌ، اسم‌ فاعل‌ از باب‌ افعيلال‌ از مادّۀ دَهْم‌ است‌. و دُهْمَة‌ به‌ رنگ‌ سبزي‌ گويند كه‌ از شدّت‌ سبزي‌ مايل‌ به‌ سياهي‌ شود؛ و از همين‌ قبيل‌ است‌ فَرَسٌ أدْهَمُ يعني‌ مايل‌ به‌ سياه‌ رنگ‌. و ادْهَمَّ و ادْهَامَّ از باب‌ افعِلال‌ و از باب‌ افْعيلال‌، هر دو به‌ يك‌ معني‌ است‌، يعني‌ مايل‌ به‌ رنگ‌ سياه‌ شدن‌. و اين‌ رنگ‌ در درختان‌، ابتهاج‌ و كمال‌ رنگِ برگ‌ است‌ كه‌ از شدّت‌ طراوت‌ سبزي‌ آن‌ مايل‌ به‌ سياهي‌ ميگردد.

فِيهِمَا عَيْنَانِ نَضَّاخَتَانِ. [219]

«در آن‌ دو بهشت‌، دو چشمه‌اي‌ است‌ كه‌ هر دو مي‌جوشند و از مادّه‌ و منبع‌، فوران‌ مي‌كنند.»

 


صفحه 185

چون‌ نَضَخَ يَنْضَخُ نَضْخًا و نَضَخَانًا، به‌ معناي‌ اشتداد فوران‌ و جوشيدن‌ آب‌ از چشمه‌ است‌.

فِيهِمَا فَـٰكِهَةٌ وَ نَخْلٌ وَ رُمَّانٌ. [220]

«در آن‌ دو بهشت‌، درخت‌ ميوه‌ و نَخل‌، و درخت‌ انار است‌.»

چون‌ نخل‌ به‌ معناي‌ درخت‌ خرماست‌ نه‌ خود ميوۀ خرما، و بدين‌ قرينه‌ بايد مراد از فاكهه‌ و رمّان‌ نيز درخت‌ ميوه‌ و فاكهه‌ و انار باشد.

فِيهِنَّ خَيْرَ' تٌ حِسَانٌ. [221]

«در آن‌ بهشت‌ها زنان‌ نيكو سيرت‌ و زيبا هستند.»

ضمير فِيهِنَّ به‌ جِنَان‌ بر ميگردد كه‌ جمع‌ است‌، چون‌ دو بهشت‌ و دو بهشت‌، مجموعاً چهار بهشت‌ مي‌شود.

و چون‌ غالباً لفظ‌ خَيْر در معني‌ استعمال‌ مي‌شود و لفظ‌ حُسن‌ در صورت‌ و شمائل‌، فلهذا معناي‌ خَيْرَ'تٌ حِسَانٌ، زنان‌ نيكو اخلاق‌ و طبيعت‌ و سيرت‌، و نيكو صورت‌ مي‌باشد. و حِسَان‌ جمع‌ حَسْناء است‌ كه‌ مؤنّث‌ است‌.

حُورٌ مَقْصُورَ' تٌ فِي‌ الْخِيَامِ. [222]

«حوريّه‌هائي‌ كه‌ همگي‌ در خيمه‌هايشان‌ محفوظ‌ و مصون‌ هستند.»

خِيَام‌ جمع‌ خَيْمَة‌، و آن‌ به‌ معناي‌ چادر است‌. و مَقْصُورَاتٌ يعني‌ مصون‌ و محفوظ‌ مي‌شوند از بذل‌ نفوس‌ و خود را تحت‌ اختيارِ


صفحه 186

غير شوهر خود قرار دادن‌، و هيچگاه‌ براي‌ غير جفت‌هايشان‌ در آنها نصيبي‌ نيست‌.

لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنسٌ قَبْلَهُمْ وَ لَا جَآنٌّ. [223]

معناي‌ اين‌ آيه‌ أخيراً گذشت‌.

مُتَّكِـِينَ عَلَي‌' رَفْرَفٍ خُضْرٍ وَ عَبْقَرِيٍّ حِسَانٍ. [224]

«بهشتيان‌ تكيه‌ ميزنند بر رفرف‌ سبز، و عبقريّ نيكو.»

رَفْرَف‌ پارچۀ سبز رنگي‌ است‌ كه‌ از آن‌ براي‌ نشيمن‌ استفاده‌ مي‌كنند. و عَبْقَرِيّ و عَبَاقِرِيّ، نوعي‌ از فرش‌هاي‌ نفيس‌ است‌. و حِسَان‌ جمع‌ حَسَن‌ است‌ كه‌ مذكّر است‌، و بنابراين‌ حِسان‌، هم‌ جمع‌ مذكّر و هم‌ جمع‌ مؤنّث‌ آيد.

تَبَـٰرَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِي‌ الْجَلَـٰلِ وَ الْإِكْرَامِ. [225]

«پر خير و پر بركت‌ است‌ اسم‌ پروردگار تو، كه‌ داراي‌ صفت‌ جلال‌ و صفت‌ جمال‌ است‌.»

بايد دانست‌ كه‌ در سورۀ الرَّحمن‌ در سي‌ويك‌ مورد آيۀ شريفۀ فَبِأَيِّ ءَالَآءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ تكرار شده‌ است‌، از جمله‌ در ميان‌ همين‌ آيات‌ وارده‌ در بهشت‌ كه‌ ما در اينجا آورديم‌.

آيات‌ وارده‌ در سورۀ واقعه‌، دربارۀ بهشت‌

و دوّمين‌ سوره‌اي‌ كه‌ ذكر آيات‌ بهشت‌ در آن‌ بسيار آمده‌ است‌، سورۀ واقعه‌ است‌ كه‌ پس‌ از آنكه‌ مردم‌ را به‌ سه‌ دسته‌: سابقون‌ و اصحاب‌ مَيمنه‌ و اصحاب‌ مَشأمه‌ تقسيم‌ ميكند مي‌فرمايد:

وَالسَّـٰبِقُونَ السَّـٰبِقُونَ * أُولَـٰئكَ الْمُقَرَّبُونَ * فِي‌ جَنَّـٰتِ


صفحه 187

النَّعِيمِ * ثُلَّةٌ مِنَ الاوَّلِينَ * وَ قَلِيلٌ مِنَ الاخِرِينَ. [226]

«و سبقت‌ گيرندگان‌ به‌ أعمال‌ صالحه‌، سبقت‌ گيرندگان‌ به‌ مغفرت‌ و رحمت‌ هستند. آنان‌ مقرّبان‌ درگاه‌ خدا مي‌باشند كه‌ در بهشت‌هاي‌ نعيم‌ هستند. جماعتي‌ از آنها از پيشينيان‌ هستند، و گروه‌ كمي‌ از پسينيان‌.»

و همانطور كه‌ خواهد آمد، بهشت‌ نعيم‌، بهشت‌ ولايت‌ است‌. و منظور از اوّلين‌، امّت‌هاي‌ گذشته‌، و منظور از آخرين‌، امّت‌ پيامبر آخر الزّمان‌ است‌. و البتّه‌ تعداد افراد مقرّبين‌ در اين‌ امّت‌، نسبت‌ به‌ امّت‌هاي‌ گذشته‌ كم‌ است‌ ـ گرچه‌ از جهت‌ قوّت‌ و مقدار كمال‌ مقدّم‌ هستند ـ وليكن‌ تعداد افراد أصحاب‌ اليمين‌ در اين‌ امّت‌ همانند امّتهاي‌ گذشته‌ زياد است‌، چنانكه‌ خواهد آمد.

ثُلَّة‌ ـ به‌ ضمّ ثاء ـ به‌ معناي‌ جماعت‌ كثير مردم‌، و ثَلَّة‌ ـ به‌ فتح‌ آن‌ـ به‌ معناي‌ گله‌ و جماعت‌ گوسفند است‌. و در مثل‌ است‌ كه‌: فُلانٌ لايُفَرِّقُ بَيْنَ الثَّلَّةِ وَ الثُّلَّةِ. «فلان‌ كس‌ بين‌ گلۀ گوسفند و جماعت‌ انسان‌ فرق‌ نمي‌گذارد.»

عَلَي‌' سُرُرٍ مَوْضُونَةٍ * مُتَّكِـِينَ عَلَيْهَا مُتَقَـٰبِلِينَ. [227]

«بر روي‌ تخت‌هاي‌ بافته‌ شده‌ هستند. و در حاليكه‌ تكيه‌ بر آنها زده‌اند همه‌ روبروي‌ يكديگر قرار گرفته‌اند.»

سَرير به‌ معناي‌ تخت‌ است‌، و غالباً دربارۀ تخت‌ پادشاه‌ استعمال‌ مي‌شود، و جمع‌ آن‌ سُرُر و أسِرَّة‌ مي‌باشد. و وَضَنَ يَضِنُ


صفحه 188

وَضْنًا به‌ معناي‌ بافتن‌ است‌، و مَوْضُونَة‌ يعني‌ بافته‌ شده‌ از الياف‌، و اين‌، استعاره‌ از استحكام‌ است‌.

و تقابل‌ بهشتيان‌ در جلوس‌ و نشست‌، كنايه‌ از كمال‌ اُنس‌ و حسن‌ معاشرت‌ و صفاء باطن‌ آنهاست‌، كه‌ هيچگاه‌ به‌ پشت‌ سر و قفاي‌ يكدگر ننگرند، و با عيبجوئي‌ و غيبت‌ نمودن‌، باطن‌ خود را بر خلاف‌ ظاهر آلوده‌ ننمايند.

يَطُوفُ عَلَيْهِمْ وِلْدَ'نٌ مُخَلَّدُونَ * بِأَكْوَابٍ وَ أَبَارِيقَ وَ كَأْسٍ مِن‌ مَعِينٍ * لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا وَ لَا يُنزِفُونَ.[228]

«پيوسته‌ اطفال‌ نابالغِ نورس‌ و تازه‌، گرداگرد آنان‌ براي‌ خدمت‌ درگردش‌ آيند، اطفالي‌ كه‌ پيوسته‌ و جاودان‌ به‌ همان‌ حالت‌ حداثتِ سنّ مي‌مانند (و يا اطفالي‌ كه‌ گوشواره‌ بر گوش‌ دارند). با كوزه‌ها و ابريق‌ها و كاسه‌اي‌ مملوّ از شراب‌ مَعين‌ كه‌ بياشامند و بيارامند؛ ولي‌ براي‌ آنان‌ در اثر خماري‌اي‌ كه‌ از خمر پيدا مي‌شود هيچگونه‌ صُداع‌ و سردردي‌ پيدا نمي‌شود، و هيچگاه‌ بواسطۀ سُكر حاصل‌ از آن‌، عقلشان‌ از دست‌ نميرود.»

وِلْدان‌ جمع‌ وَليد است‌ به‌ معناي‌ پسر نورس‌. مُخَلّد يا از خُلود و خُلْد و خَلْد است‌ به‌ معناي‌ دوام‌ و بقاء، و يا از خُلْد و خَلَدَة‌ است‌ ـ با دو فتحه‌ ـ به‌ معناي‌ گوشواره‌.

أكْواب‌ جمع‌ كُوب‌ است‌، و آن‌ ظرفي‌ است‌ كه‌ نه‌ دسته‌ دارد و نه‌ لوله‌، چون‌ كوزۀ بدون‌ دسته‌. و أباريق‌ جمع‌ إبْريق‌ است‌ و آن‌ ظرفي


صفحه 189

‌ است‌ كه‌ لوله‌ دارد چون‌ آفتابه‌. و كَأْس‌ مفرد است‌ و جمع‌ نيست‌، و كاسه‌ است‌، و آن‌ ظرفي‌ است‌ كه‌ نه‌ دسته‌ دارد و نه‌ لوله‌، و به‌ شكل‌ پهن‌ و گسترده‌ است‌ به‌ خلاف‌ كوزه‌.

و علّت‌ اينكه‌ كأس‌ را مفرد آورده‌ است‌، آنستكه‌ كأس‌ به‌ كاسۀ پر از مايع‌ گفته‌ مي‌شود، پس‌ كأس‌ به‌ تنهائي‌ درحكم‌ أباريق‌ و أكْواب‌ است‌.

صُداع‌ به‌ معناي‌ سردرد است‌. لَا يُصَدَّعُونَ عَنْهَا يعني‌ از آن‌ خمرهاي‌ بهشتي‌ سردرد پيدا نمي‌كنند. و أنْزَفَ از باب‌ إفعال‌، فعل‌ لازم‌ و به‌ معناي‌ ذَهاب‌ عقل‌ و مستي‌ است‌. و بنابراين‌ وَ لَا يُنزِفُونَ معنايش‌ اينستكه‌ در اثر خوردن‌ آن‌ شراب‌ها، عقلشان‌ زائل‌ نمي‌گردد.

وَ فَـٰكِهَةٍ مِمَّا يَتَخَيَّرُونَ * وَ لَحْمِ طَيْرٍ مِمَّا يَشْتَهُونَ * وَ حُورٌ عِينٌ * كَأَمْثَـٰلِ اللُؤْلُوءِ الْمَكْنُونِ * جَزَآءَ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ. [229]

«و هر نوع‌ ميوه‌اي‌ كه‌ اختيار و انتخاب‌ كنند، و گوشت‌ پرنده‌ از آنچه‌ اشتها كنند و ميل‌ بدان‌ داشته‌ باشند، و حورالعين‌ كه‌ مانند لُؤلؤ مختفي‌ و پنهان‌ در صدف‌، هيچگونه‌ طراوت‌ و تازگي‌شان‌ زائل‌ نشده‌ است‌. تمام‌ اينها پاداشي‌ است‌ كه‌ در اثر آنچه‌ در دنيا بجا مي‌آوردند به‌ آنها داده‌ مي‌شود.»

لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا تَأْثِيمًا * إِلَّا قِيلاً سَلَـٰمًا سَلَـٰمًا. [230]

«آنان‌ در آن‌ بهشت‌هاي‌ نعيم‌ هيچگونه‌ سخن‌ لغو و بيهوده‌اي‌، و هيچگونه‌ سخني‌ كه‌ رابطه‌ با گناه‌ داشته‌ باشد نمي‌شنوند، مگر گفتار


صفحه 190

پي‌درپي‌ سَلام‌، سَلام‌.»

لَغْو گفتار بي‌فائده‌ است‌، و إثْم‌ گناه‌، و تأْثِيم‌ سخني‌ است‌ كه‌ انسان‌ را به‌ گناه‌ اندازد. قِيل‌ مانند قَوْل‌ مصدر است‌. و سَلام‌ نيز مصدر است‌ و معنايش‌ گذشت‌.

وَ أَصْحَـٰبُ الْيَمِينِ مَآ أَصْحَـٰبُ الْيَمِينِ * فِي‌ سِدْرٍ مَخْضُودٍ* وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ * وَ مَآءٍ مَسْكُوبٍ * وَ فَـٰكِهَةٍ كَثِيرَةٍ * لَا مَقْطُوعَةٍ وَ لَا مَمْنُوعَةٍ. [231]

«و اصحاب‌ يمين‌ و اهل‌ سعادت‌؛ نميداني‌ چه‌ مقام‌ و درجه‌اي‌ دارند اصحاب‌ يمين‌! در درخت‌ سدري‌ كه‌ خارهايش‌ گرفته‌ شده‌ است‌، و درخت‌ موزي‌ كه‌ ميوه‌اش‌ از پائين‌ تا بالا چيده‌ شده‌ است‌، و سايۀ كشيده‌ و گسترده‌اي‌ كه‌ هيچوقت‌ كم‌ و كوتاه‌ و زائل‌ نگردد، و آبي‌ كه‌ پيوسته‌ بدون‌ انقطاع‌ جاري‌ شود و ريخته‌ گردد، و ميوه‌هاي‌ بسياري‌ كه‌ هيچگاه‌ (بواسطۀ زمستان‌ و امثال‌ آن‌) مقطوع‌ نشود، و انسان‌ (به‌ واسطۀ سيري‌ و يا دوري‌ و يا خاري‌ و يا مرضي‌) از خوردن‌ آن‌ ممنوع‌ نگردد.»

سِدْر درخت‌ معروفي‌ است‌. و خَضَدَ يَخْضِدُ خَضْدًا فعل‌ متعدّي‌ و به‌ معناي‌ قطع‌ كردن‌ و از بين‌ بردن‌ خارهاي‌ درخت‌ است‌. و مَخْضود يعني‌ سِدري‌ كه‌ خارهايش‌ گرفته‌ شده‌ است‌؛ چون‌ درخت‌ سِدر خار دارد.

در تفسير «الدّرّ المنثور» حاكم‌ تخريج‌ و تصحيح‌ كرده‌، و بيهقي‌


صفحه 191

در بحث‌ «بعث‌» از أبوأمامه‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: اصحاب‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ مي‌گفتند: ما از عَرب‌هاي‌ بدوي‌ و سؤالاتشان‌ استفاده‌ مي‌بريم‌.

يك‌ روز يك‌ مرد أعرابي‌ پيش‌ آمد و به‌ رسول‌ خدا گفت‌: يارَسولَ الله‌! در قرآن‌ نام‌ درختي‌ برده‌ شده‌ است‌ كه‌ اذيّت‌ ميرساند؛ و من‌ چنين‌ نمي‌بينم‌ كه‌ در بهشت‌ درختي‌ باشد كه‌ صاحبش‌ را آزاربرساند!

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ گفتند: آن‌ درخت‌ كدام‌ است‌؟ اعرابي‌ گفت‌: درخت‌ سدر، چون‌ خار دارد!

رسول‌ الله‌ گفتند: مگر خدا نمي‌فرمايد: فِي‌ سِدْرٍ مَخْضُودٍ «سدري‌ كه‌ خارش‌ گرفته‌ شده‌ است‌»؟! خداوند آن‌ را از هر خاري‌ كه‌ دارد پاك‌ ميكند و بجاي‌ محلّ هر خار يك‌ ميوه‌اي‌ قرار ميدهد كه‌ از آن‌ ميوه‌، ميوه‌هائي‌ روئيده‌ مي‌شود، و هر يك‌ از آن‌ ميوه‌ها شكافته‌ مي‌شود و هفتاد و دو رنگ‌ از طعام‌ پديد مي‌آيد كه‌ هيچيك‌ از طعامها مشابه‌ ديگري‌ نيست‌! [232]

و طَلْح‌ درخت‌ موز است‌. و گفته‌ شده‌ است‌ كه‌ موز نيست‌ بلكه‌ درختي‌ است‌ كه‌ سايۀ خنك‌ و تازه‌اي‌ دارد. و نَضَدَ يَنْضِدُ نَضْدًا فعل‌ متعدّي‌ است‌، يعني‌ متاع‌ را بهم‌ متّصل‌ كرد و بعضي‌ را به‌ بعضي‌ چسبانيد و يا روي‌ هم‌ ريخت‌. يعني‌ درخت‌ موزي‌ كه‌ ثمرش‌ از پائين‌ تا بالا روي‌ هم‌ چيده‌ شده‌ است‌.


صفحه 192

و در «مجمع‌ البيان‌» وارد است‌ كه‌ عامّه‌ از أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ روايت‌ كرده‌اند كه‌: مردي‌ در نزد آنحضرت‌ «وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ» قرائت‌ كرد. حضرت‌ گفتند:

مَاشَأْنُ الطَّلْحِ؟ إنَّمَا هُوَ «وَطَلْعٍ» كَقَوْلِهِ: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ. [233]

«طَلْح‌ چه‌ معني‌ دارد؟! «طَلْع‌» است‌؛ مثل‌ گفتار خداوند: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِيمٌ، يعني‌ درخت‌ خرمائي‌ كه‌ غلاف‌ ميوه‌اش‌ شكسته‌ شده‌ و خرماها در درون‌ آن‌، رو به‌ رشد كردن‌ آورده‌ است‌.»

به‌ حضرت‌ گفته‌ شد: آيا تغيير نميدهيد اين‌ كلمه‌ را؟ حضرت‌ فرمود:

إِنَّ الْقُرْءَانَ لَا يُهَاجُ الْيَوْمَ وَ لَا يُحَرَّكُ.

«در امروز قرآن‌، تحرّك‌ پيدا نمي‌كند و جابجا نمي‌شود و دگرگوني‌ پيدا نمي‌كند.»

و اين‌ روايت‌ را از آنحضرت‌، فرزندش‌ حسن‌ عليه‌ السّلام‌ و قَيس‌بن‌ سَعد روايت‌ كرده‌اند.[234]

وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ * إِنَّآ أَنشَأْنَـٰهُنَّ إِنشَآءً * فَجَعَلْنَـٰهُنَّ أَبْكَارًا * عُرُبًا أَتْرَابًا. [235]


صفحه 193

«و فرش‌هاي‌ عالي‌! ما آن‌ حوريّه‌ها را البتّه‌ آفريديم‌، و آنان‌ را باكره‌ قرار داديم‌! و داراي‌ غَنج‌ و ناز، و عاشق‌ و مايل‌ به‌ شوهران‌ خود نموديم‌. و همگي‌ همانند هم‌ در سنّ و جواني‌ و شادابي‌ هستند.»

فُرُش‌ جمع‌ فِراش‌ است‌ به‌ معناي‌ فرشي‌ كه‌ مي‌گسترند و برروي‌ آن‌ مي‌نشينند، وليكن‌ ممكن‌ است‌ در اينجا مراد از فُرُشٍ مَرْفُوعَةٍ زنان‌ عاليقدر باشند كه‌ در عقول‌ و جمال‌ و كمالشان‌ رفيع‌القدر بوده‌ باشند؛ و شاهد آنكه‌ زن‌ را فِراش‌ ميگويند، و مناسب‌ اين‌ معني‌ است‌ كه‌ بلافاصله‌ مي‌فرمايد: إِنَّآ أَنشَأْنَـٰهُنَّ إِنشَآءً... «ما آن‌ زنان‌ را خود آفريديم‌ و باكره‌ قرار داديم‌.»

و عُرُب‌ جمع‌ عَروب‌ است‌، و عَروب‌ به‌ زني‌ گويند كه‌ به‌ شوهرش‌ پر مهر و محبّت‌ و پر عاطفه‌ باشد، و يا داراي‌ ناز و كرشمه‌ باشد. و أتراب‌ جمع‌ تِرْب‌ ـ با كسر و سكون‌ ـ به‌ معناي‌ مثل‌ و شبيه‌ است‌.

لاِصْحَـٰبِ الْيَمِينِ * ثُلَّةٌ مِنَ الاوَّلِينَ * وَ ثُلَّةٌ مِنَ الاخِرِينَ. [236]

«آنچه‌ گفته‌ شد، براي‌ اصحاب‌ يمين‌ و اهل‌ سعادت‌ است‌ كه‌ جماعت‌ كثيري‌ از آنها از پيشينيان‌ بوده‌اند، و جماعت‌ كثيري‌ از پسينيان‌.»

بايد دانست‌ كه‌ آنچه‌ از گفتار خدا: فِي‌ سِدرٍ مَخْضُودٍ * وَ طَلْحٍ مَنضُودٍ * وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ تا اينجا كه‌ ميرسد: فَجَعَلْنَـٰهُنَّ أَبْكَارًا، عُرُبًا أَتْرَابًا بيان‌ شده‌ است‌، همه‌ متعلّق‌ به‌ خوبان‌ و اصحاب‌ يمين‌ است‌؛


صفحه 194

و آنچه‌ سابقاً بيان‌ شد از گفتار خدا كه‌ مي‌فرمايد: فِي‌ جَنَّـٰتِ النَّعِيمِ تا گفتارش‌ كه‌: إِلَّا قِيلاً سَلَـٰمًا سَلَـٰمًا، همۀ آنها متعلّق‌ به‌ سابقون‌ و مقرّبون‌ است‌. و با دقّت‌ در خصوصيّات‌ آن‌ مزايا، و خصوصيّات‌ آنچه‌ را كه‌ براي‌ اصحاب‌ يمين‌ بيان‌ فرموده‌ است‌، أشرفيّت‌ و أفضليّت‌ سابقين‌ از اصحاب‌ يمين‌ مشهود ميگردد.

ديگر آيات‌ وارده‌ دربارۀ نعمت‌هاي‌ بهشت‌

و بايد دانست‌ كه‌ در سورۀ دهر نيز دربارۀ پاداش‌ أبرار، خداوند آياتي‌ را كه‌ حكايت‌ از عظمت‌ و مقام‌ آنان‌ ميكند بيان‌ مي‌فرمايد، وليكن‌ چون‌ تفسير و بيان‌ آنها از همين‌ مطالبي‌ كه‌ ما در اينجا آورديم‌ معلوم‌ مي‌شود، از تفسير آنها بخصوصها صرف‌ نظر شد. اين‌ سوره‌ دربارۀ أهل‌ بيت‌ رسول‌ الله‌ (أميرالمؤمنين‌ و حضرت‌ فاطمه‌ و حضرت‌ امام‌ حسن‌ و حضرت‌ امام‌ حسين‌) نازل‌ شده‌ است‌، و فضّۀ خادمه‌ را نيز فرا ميگيرد.

و در سورۀ قمر، مقام‌ متّقيان‌ را مَقْعَدِ صِدْق در نزد مالك‌ علي‌الإطلاق‌ و حكمران‌ با اقتدار معيّن‌ كرده‌ است‌:

إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي‌ جَنَّـٰتٍ وَ نَهَرٍ * فِي‌ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ. [237]

و در سورۀ بيّنه‌، آن‌ پاداش‌ها را كه‌ حتّي‌ شامل‌ رضايت‌ طرفيني‌ است‌، بر اساس‌ خشيت‌ و احترام‌ از عِزّ جلال‌ و مقام‌ و موقف‌ حضرت‌ پروردگار معيّن‌ فرموده‌ است‌:

إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ أُولَـٰئكَ هُمْ خَيْرُ


صفحه 195

الْبَرِيَّةِ* جَزَآؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّـٰتُ عَدْنٍ تَجْرِي‌ مِن‌ تَحْتِهَا الانْهَـٰرُ خَـٰلِدِينَ فِيهَآ أَبَدًا رَضِيَ اللَهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَ'لِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ. [238]

«آنانكه‌ ايمان‌ آورده‌ و عمل‌ صالح‌ انجام‌ داده‌اند، ايشانند فقط‌ بهترين‌ خلائق‌. پاداش‌ آنان‌ در نزد پروردگارشان‌ بهشت‌هائي‌ است‌ كه‌ از زير درختان‌ آنها نهرهائي‌ در جريان‌ است‌، و ايشان‌ در آن‌ بهشت‌ها جاودانه‌ زيست‌ مي‌كنند. خدا از ايشان‌ راضي‌ است‌ و ايشان‌ از خدا راضي‌ هستند؛ اين‌ است‌ مزد و ثواب‌ كسي‌ كه‌ از پروردگار خود در خشيت‌ است‌.»

و در سورۀ نبأ وارد است‌ كه‌:

إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفَازًا * حَدَآئِقَ وَ أَعْنَـٰبًا * وَ كَوَاعِبَ أَتْرَابًا * وَ كَأْسًا دِهَاقًا * لَا يَسْمَعُونَ فِيهَا لَغْوًا وَ لَا كِذَّ' بًا * جَزَآءً مِن‌ رَبِّكَ عَطَآءً حِسَابًا. [239]

«در قيامت‌ براي‌ پرهيزگاران‌ محلّ فوز و سِعه‌ و آسايش‌ است‌: باغهائي‌ و درختهاي‌ انگوري‌ است‌، و نيز دختران‌ جوان‌ نورس‌ كه‌ تازه‌ پستان‌ در مي‌آورند، و همگي‌ مثل‌ و شبيه‌ و قرين‌ يكدگرند، و نيز كاسه‌هاي‌ مملوّ از شراب‌ بهشتي‌ است‌. در آنجا أبداً سخن‌ لغو و بيهوده‌ و سخن‌ دروغ‌ نمي‌شنوند. اينها در مقام‌ پاداش‌ از جانب‌ پروردگار تو اي‌ پيغمبر، در محاسبه‌ به‌ آنان‌ عطا ميگردد.»


صفحه 196

دَهَقَ يَدْهَقُ دَهْقاً به‌ معناي‌ پر كردن‌ و سرشار و مملوّ نمودن‌ است‌، و دِهَاق‌ به‌ معناي‌ سرشار و پر است‌. و كِذَّاب‌ يكي‌ از مصادر كَذَبَ يَكْذِبُ مي‌باشد، يعني‌ دروغ‌ گفتن‌.

از اين‌ آيات‌ استفاده‌ مي‌شود كه‌ بهشت‌ مقام‌ صدق‌ و امانت‌ و تقوي‌ و برداشتن‌ گلايه‌ از آثار و مظاهر عالم‌ آفرينش‌ كه‌ مخلوق‌ خداست‌، و حفظ‌ مقام‌ جلال‌ و عظمت‌ و ابّهت‌ حضرت‌ ذوالجلال‌ است‌. در آنجا بطلان‌ و لغو و دروغ‌ و گناه‌ نيست‌، و فتور و نقصان‌ و عيب‌ راه‌ ندارد. شرابش‌ مست‌ ميكند ولي‌ مست‌ جمال‌ خدا و صفات‌ خدا و افعال‌ خدا؛ و سردرد نمي‌آورد، و عقل‌ را هم‌ نمي‌برد. و آن‌ را شراب‌ طَهور گويند كه‌ در سورۀ دهر ذكر شده‌ است‌.

غذاي‌ آن‌ ثقل‌ و سنگيني‌ نمي‌آورد، و نكاح‌ آن‌ فتور و سستي‌ ندارد، همه‌ عشق‌ است‌ و لذّت‌ و سُرور و حُبور. و علّتش‌ اينستكه‌ در آنجا نقصان‌ و عدم‌ و نيستي‌ راه‌ ندارد. در دنيا كه‌ نكاح‌ و يا خوردن‌ طعامهاي‌ لذيذ و يا آشاميدن‌ نوشابه‌هاي‌ لذيذ، لذّتش‌ و اثرش‌ ضعيف‌ مي‌شود و از بين‌ ميرود، به‌ جهت‌ نقصان‌ اين‌ عالم‌ است‌. و اگر فرض‌ كنيد جهات‌ نقيصه‌ در اينجا نباشد، هيچگاه‌ بهجت‌ و سرورش‌ تبديل‌ به‌ گرفتگي‌ و بدي‌ احوال‌ نمي‌شود، و هر لذّت‌ و كيف‌ و عيشي‌ كه‌ پيدا شود همان‌ جاودان‌ خواهد ماند؛ بدون‌ ذرّه‌اي‌ قصور و فتور و كمي‌ و كاستي‌.

در نعمتهاي‌ بهشت‌ نقصان‌ راه‌ ندارد

و به‌ عبارت‌ روشن‌تر، نقصان‌ و عيب‌ و مرض‌ و مرگ‌ و سستي‌ و كژي‌ و كاستيِ اين‌ عالم‌، معلول‌ ثقل‌ مادّه‌ است‌، ولي‌ در قيامت‌ مادّه‌


صفحه 197

ثقل‌ ندارد. حورالعين‌ در پرواز مي‌آيند، و به‌ يك‌ طرفة‌ العين‌ بهشتي‌ كه‌ وسعتش‌ به‌ اندازۀ آسمانها و زمين‌ است‌ طي‌ مي‌شود. غذايش‌ ثقل‌ ندارد، و عرق‌ بدن‌ آنها بوي‌ عطر ميدهد، و بالاخره‌ تمام‌ جهات‌ نعمت‌ و لذّت‌ متراكماً موجود است‌، و آثار و خواصّ مادّه‌ و ثقل‌ و كثافت‌ آن‌ نيست‌. آنجا بهشت‌ حقيقي‌ حقيقي‌، بدون‌ جهات‌ عدميّه‌ و نقصان‌ است‌؛ و بنابراين‌، لذّت‌ آن‌ پيوسته‌، و دگرگوني‌ و خرابي‌ و تشويش‌ در آن‌ راه‌ ندارد.

و در حديث‌ است‌ كه‌ اهل‌ بهشت‌ جملگي‌ جُرْد و مُرْد هستند. جُرْد جمع‌ أجْرَد، و مُرْد جمع‌ أمْرَد است‌، و هر دو به‌ معناي‌ بي‌مو، و بدون‌ ريش‌ و محاسن‌ است‌. يعني‌ اهل‌ بهشت‌ گرچه‌ پيران‌ فرتوت‌ باشند كه‌ از دنيا رفته‌اند، با كمر خميده‌ و پشت‌ كوژدار و چشمان‌ درهم‌ هشته‌ و گوش‌ سنگين‌، ولي‌ در بهشت‌ همگي‌ بصورت‌ جوان‌ نورس‌ كه‌ هنوز بر عارضش‌ خطّ سبزي‌ كشيده‌ نشده‌ است‌ مي‌باشند.

و نيز در روايت‌ است‌ كه‌ روزي‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ كه‌ در اوصاف‌ بهشت‌ و نعمت‌هاي‌ جاوداني‌ آن‌ بياناتي‌ داشتند، از روي‌ مزاح‌ و شوخي‌ به‌ يك‌ پيرزن‌ مؤمنه‌اي‌ كه‌ در خدمتش‌ بود فرمود: ولي‌ افسوس‌ كه‌ عَجَائز يعني‌ پيرزن‌ها در بهشت‌ وارد نمي‌شوند.

پيرزن‌ شروع‌ كرد به‌ گريستن‌. حضرت‌ فرمود: گريه‌ مكن‌! همگي‌ بصورت‌ دختران‌ جوان‌ و با طراوت‌ و استقامت‌ وارد مي‌شوند؛ خداوند آنانرا بدينصورت‌ محشور ميكند، و سپس‌ داخل‌ بهشت‌ مي‌فرمايد.


صفحه 198

در تفسير «مجمع‌ البيان‌» در ذيل‌ آيۀ:

وَ لَهُمْ فِيهَآ أَزْوَ'جٌ مُطَهَّرَةٌ وَ هُمْ فِيهَا خَـٰلِدُونَ. [240]

«از براي‌ بهشتيان‌ در بهشت‌ زنهاي‌ پاكيزه‌ شده‌اي‌ هست‌، و آنان‌ در بهشت‌ خلود دارند.»

فرموده‌ است‌ كه‌: بعضي‌ گفته‌اند: مراد از ازواج‌ مُطهّره‌ همين‌ زنهاي‌ دنيوي‌ هستند. حسن‌ گفته‌ است‌:

هُنَّ عَجآئِزُكُمُ الْغُمْصُ الرُّمْصُ الْعُمْشُ؛ [241] طَهُرْنَ مِنْ قَذَراتِ الدُّنْيا.

«آنان‌ همين‌ عجوزه‌هاي‌ شما از زنان‌ مؤمنات‌ در دنيا هستند كه‌ پيوسته‌ چشمانشان‌ قِي‌ آلود و كم‌ سو است‌، و هميشه‌ از كنار آنها آب‌ ميريزد؛ آنها از قاذورات‌ پاك‌ مي‌شوند، و پاكيزه‌ شدۀ در ابدان‌ و در اخلاق‌ و در أعمال‌ وارد بهشت‌ ميگردند.»

هيچگاه‌ حائض‌ نمي‌شوند، و نميزايند، و غائط‌ و بول‌ ندارند؛ از همۀ كثافات‌ و گناهان‌ پاكيزه‌اند. و هُمْ يعني‌ بهشتيان‌ فِيهَا خَـٰلِدُونَ، پيوسته‌ در بهشت‌ دائم‌ و جاودانند، به‌ بقاء خدا كه‌ انقطاعي‌ ندارد و نفاد و نيستي‌ براي‌ آن‌ نيست‌. چون‌ تماميّت‌ نعمت‌


صفحه 199

به‌ خلود و بقاء است‌، كما اينكه‌ نقصان‌ آن‌ به‌ زوال‌ و فناء مي‌باشد. [242]

 

پاورقي


[189] ـ «سفينة‌ البحار» ج‌ 1، ص‌ 183، در مادۀ جنن‌

[190] - همان

[191] ـ «خصال‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 2، ص‌ 171

[192] ـ همان‌ مصدر، ج‌ 1، ص‌ 157

[193] ـ «إكمال‌ الدّين‌» صدوق‌، باب‌ 26، ج‌ 3، طبع‌ سنگي‌، ص‌ 173؛ «بحارالانوار» ج‌ 8، ص‌ 189

[194] ـ «أمالي‌» صدوق‌، مجلس‌ 18، طبع‌ سنگي‌، ص‌ 48

[195] ـ «أمالي‌» طوسي‌، جزء 7، طبع‌ سنگي‌، ص‌ 121

[196] ـ «أمالي‌» طوسي‌، طبع‌ سنگي‌، ص‌ 121

[197] ـ «خصال‌» طبع‌ حروفي‌، ص‌ 429

[198] ـ «بشارة‌ المصطفي‌» طبع‌ دوّم‌ نجف‌، ص‌ 159

[199] ـ «جامع‌ الاخبار» فصل‌ 137، طبع‌ سنگي‌، ص‌ 203

[200] ـ «بحار الانوار» طبع‌ حروفي‌، ج‌ 8، ص‌ 139

[201] ـ آيۀ 54، از سورۀ 44: الدّخان‌

[202] ـ آيۀ 22 و 23، از سورۀ 56: الواقعة‌

[203] ـ آيۀ 48 و 49، از سورۀ 37: الصّآفّات‌

[204] ـ آيۀ 33، از سورۀ 78: النّبأ

[205] ـ تفسير «الميزان‌» ج‌ 19، ص‌ 105

[206] ـ آيۀ 46، از سورۀ 55: الرّحمن‌

[207] ـ ذيل‌ آيۀ 35، از سورۀ 50: ق‌ٓ

[208] ـ آيۀ 48، از سورۀ 55: الرّحمن‌

[209] ـ آيه 50، از سورۀ 55: الرّحمن‌

[210] - آيه52، از سوره 55: الرحمن

[211] - آيه 54 از سوره 55: الرحمن

[212] ـ آيۀ 23، از سورۀ 69: الحآقّة‌

[213] ـ آيۀ 14، از سورۀ 76: الدّهر

[214] ـ آيۀ 56، از سورۀ 55: الرّحمن‌

[215] آيه 58، از سورۀ 55: الرّحمن‌

[216] - آيه 60 از سوره 55: الرحمن

[217] - آيه 62 از سوره 55: الرحمن

[218] آيۀ 64، از سورۀ 55: الرّحمن‌

[219] - آيه 66 از سوره 55: الرحمن

[220] -آيه 68، از سورۀ 55: الرّحمن‌

[221] - آيه 70 از سوره 55: الرحمن

[222] - آيه 72 از سوره 55: الرحمن

[223] - آيه 74 از سورۀ 55: الرّحمن‌

[224] - آيه 76 از سوره 55: الرحمن

[225] - آيه 78 از سوره55: الرحمن

[226] - آيه 10 تا 14 از سورۀ 56: الواقعة‌

[227] - آيه 15 و 16 از سوره 56: الواقعه

[228] ـ آيات‌ 17 تا 19، از سورۀ 56: الواقعة‌

[229] - آيات 20 تا 24 از سوره 56: الواقعه

[230] - آيه 25 و 26 از سوره 56: الواقعه

[231] ـ آيات‌ 27 تا 33، از سورۀ 56: الواقعة‌

[232] ـ «الميزان‌» ج‌ 19، ص‌ 145

[233] ـ ذيل‌ آيۀ 148، از سورۀ 26: الشّعرآء

[234] ـ «الميزان‌» ج‌ 19، ص‌ 145

[235] ـ آيات‌ 34 تا 37، از سورۀ 56: الواقعة‌

[236] ـ آيات‌ 38 تا 40، از سورۀ 56: الواقعة‌

[237] ـ آيۀ 54 و 55، از سورۀ 54: القمر

[238] ـ آيۀ 7 و 8، از سورۀ 98: البيِّنة‌

[239] ـ آيات‌ 31 تا 36، از سورۀ 78: النّبأ

[240] ـ ذيل‌ آيۀ 25، از سورۀ 2: البقرة‌

[241] ـ غُمْص‌ به‌ ضمّ اوّل‌ و سكون‌ ثاني‌، جمع‌ غَمصاء است‌؛ و آن‌ زني‌ است‌ كه‌ از گوشۀ چشمش‌ قِي‌ مي‌آيد. رُمْص‌ جمع‌ رَمْصاء است‌؛ و رَمْص‌ به‌ معناي‌ قي‌ است‌ كه‌ در مجراي‌ اشك‌ پيدا مي‌شود. و عُمْش‌ جمع‌ عَمْشاء است‌؛ و آن‌ زني‌ است‌ كه‌ نور چشمش‌ ضعيف‌ شده‌ و در اكثر اوقات‌ آب‌ريزش‌ دارد.

[242] ـ «مجمع‌ البيان‌» طبع‌ صيدا، مجلّد 1، ص‌ 65

      
  
فهرست
  مجلس شصت وهفتم:أعراف‌ و أهل‌ آن
  آيات‌ أعراف‌ در قرآن‌ كريم‌
  تفسير اجمالي‌ آيۀ أعراف‌
  تفسير تفصيلي‌ آيۀ أعراف‌
  حجاب‌ بين‌ بندۀ بهشتي‌ و دوزخي‌، امر واحدي‌ است‌
  راه‌ خدا يكي‌ است‌؛ يكي‌ به‌ استقامت‌ و ديگري‌ به‌ انحراف‌ مي‌پيمايد.
  راه‌ بسوي‌ خدا ظاهري‌ دارد و باطني‌
  عمر و زندگي‌ با اميد لقاء خداوندْ سعادت‌، و بدون‌ آن‌ آتش‌ است‌
  ظاهر، فاني‌ و از بين‌ رونده‌؛ و باطن‌ ثابت‌ و پابرجاست‌
  صفات‌ و خصوصيّات‌ نفسانيّۀ اهل‌ أعراف‌
  حكم‌ و قضاوت‌ اهل‌ أعراف‌ بر خاسران‌ و مجرمان‌
  سوگند مجرمان‌ در قيامت‌، كه‌ ما غير از ساعتي‌ درنگ‌ نكرده‌ايم‌
  پاسخ‌ اهل‌ أعراف‌ از ادّعاي‌ مجرمان‌
  روايات‌ دالّه‌ بر اينكه‌ أعراف‌، موقف‌ اهل‌ عرفان‌ است‌
  روايات‌ دالّه‌ بر اينكه‌ اهل‌ أعراف‌، عارفان‌ به‌ خلائق‌اند.
  مؤذّن‌ و إعلان‌ كنندۀ لعنت‌ خدا بر ظالمين‌، أميرالمؤمنين‌ است‌
  رجال‌ أعراف‌، أئمّۀ اهل‌ بيت‌ عليهم‌ السّلام‌ هستند.
  وقوف‌ ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ و شيعيان‌ گنهكار، بر أعراف‌
  كلام‌ مرحوم‌ صدوق‌ و شيخ‌ مفيد دربارۀ أعراف‌
  محصّل‌ مجموع‌ روايات‌ أعراف‌ و اهل‌ آن‌
  مقام‌ حضرت‌ زهرا عليها السّلام‌ در أعراف‌
  صلوات‌ محيي‌ الدّين‌ بر حضرت‌ صدّيقۀ كبري‌ سلام‌ الله‌ عليها
  أشعار مرحوم‌ كمپاني‌ دربارۀ آنحضرت‌
  مجلس شصت وهشتم: بهشت‌ و تعيين‌ محلّ آن
  خطب? أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در آثار تقوي‌'
  بهشت‌ كجاست‌؟.
  مسألۀ «وراثت‌» دربارۀ بهشت‌ و دوزخ‌
  آيا بهشت‌ در زمين‌ است‌؟.
  زمين‌ بصورت‌ بهشت‌ به‌ متّقيان‌ مي‌رسد.
  بهشت‌ و دوزخ‌ در ملكوت‌ زمين‌ است‌
  بهشت‌ و دوزخ‌ با هم‌ تزاحمي‌ ندارند، و اجتماعي‌ هم‌ ندارند.
  بهشت‌ و جهنّم‌ در حال‌ حاضر آفريده‌ شده‌ هستند.
  روايات‌ وارده‌ بر اينكه‌ بهشت‌ و جهنّم‌ در حال‌ حاضر موجودند.
  ردّ بر كسانيكه‌ ميگويند بهشت‌ و جهنّم‌ آفريده‌ نشده‌اند.
  نَفقه‌ و مصالح‌ ساختمان‌ بهشت‌، ذكر خداست‌
  بِه‌، ميوۀ أميرالمؤمنين‌، و سيب‌ ميوۀ سيّد الشّهداء، و انار ميوۀ حضرت‌ زهراء سلام‌ الله‌ عليهم‌ اس
  هركس‌ ذكر خدا گويد، به‌ مجرّد آن‌ خداوند درختي‌ براي‌ او در بهشت‌ مي‌كارد
  بهشت‌، هشت‌ در دارد
  روايات‌ وارده‌ دربارۀ درهاي‌ بهشت‌
  وصف‌ درهاي‌ بهشت‌ در معراج‌ رسول‌ خدا
  كلمات‌ نوشته‌ شده‌ بر فراز درهاي‌ بهشت‌
  وصف‌ غرفه‌هاي‌ بهشت‌
  معصيت‌كاران‌ و اهل‌ فحشاء در بهشت‌ وارد نمي‌شوند.
  أشعار فروغي‌ بسطامي‌ در وصف‌ أهل‌ بهشت‌
  مجلس شصت ونهم : بهشت‌ جاي‌ پاكان‌ است
  بهشت‌ محلّ قداست‌ و طهارت‌ است‌
  گفتار اهل‌ بهشت‌ طيّب‌ و پاكيزه‌ است‌
  بهشت‌ محلّ سلام‌ و سلامت‌ است‌
  سرّ اينكه‌ إسلام‌، تحيّت‌ مسلمانان‌ را «سلامٌ عليكم‌» قرار داده‌ است‌
  سلام‌، خود يك‌ عالمي‌ است‌
  بهشتيان‌ در تمام‌ جهات‌ پاك‌ و طيّب‌ هستند.
  در آخرت‌، فقط‌ دين‌ اسلام‌ پذيرفته‌ است‌
  معناي‌ صحيح‌ «لآ إِكْرَاهَ فِي‌ الدِّينِ».
  بهشت‌ محلّ «مسلمان‌» و «مؤمن‌» است‌
  يهوديّت‌ و نصرانيّت‌، موجب‌ دخول‌ در بهشت‌ نيستند.
  آنچه‌ موجب‌ رستگاري‌ و دخول‌ در بهشت‌ است‌، ايمان‌ واقعي‌ است‌ نه‌ ظاهري‌
  بهشت‌ محلّ پرهيزگاران‌ و پاكدلان‌ است‌
  شجر? طوبي‌، درخت‌ ولايت‌ است‌
  اصل‌ و ريشۀ درخت‌ طوبي‌ در بهشت‌، درخانۀ رسول‌الله‌ و أميرالمؤمنين‌ صلّي‌ الله‌عليهما و آلهما، و ش
  شجرۀ طوبي‌، مهريّۀ حضرت‌ فاطمۀ زهرا عليها السّلام‌ است‌
  رضايت‌ طرفيني‌ خداوند و مؤمنان‌
  در بهشت‌، همۀ مشتهيات‌ فراهم‌ است‌
  در تفسير «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَآ أُخْفِيَ لَهُم‌».
  تجلّي‌ ذات‌ خداوند بر مؤمن‌ در ميعادگاه‌
  تفسير نعمتهاي‌ مخفي‌ بهشتي‌
  تفسير آيۀ: وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَي‌' رَبِّهَا نَاظِرَةٌ.
  مؤمنان‌، به‌ شرف‌ لقاء پروردگار خواهند رسيد.
  بهشت‌ خدا، رحمت‌ است‌
  مناجات‌ حضرت‌ سجّاد عليه‌ السّلام‌ در دل‌ شب‌
  مجلس هفتادم :مراتب‌ بهشت‌، و نعمت‌هاي‌ آن
  بهشت‌، حقيقت‌ ولايت‌ است‌
  روايات‌ دالّه‌ بر اينكه‌ بهشت‌ و تمام‌ خصوصيّات‌ آن‌ متعلّق‌ به‌ ولايت‌ است‌
  بهشت‌، ظهور ولايت‌ در مظاهر جمال‌ است‌
  مقامات‌ شيعه‌ در بهشت‌
  نمونه‌هايي‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم‌ دربارۀ بهشت‌
  آيات‌ وارده‌ در سورۀ الرَّحمن‌، دربارۀ بهشت‌
  >> آيات‌ وارده‌ در سورۀ واقعه‌، دربارۀ بهشت‌
  ديگر آيات‌ وارده‌ دربارۀ نعمت‌هاي‌ بهشت‌
  در نعمتهاي‌ بهشت‌ نقصان‌ راه‌ ندارد
  نعمت‌هاي‌ بهشت‌، جاوداني‌ است‌
  صفات‌ زنان‌ بهشت‌ و حورالعين‌
  بهشت‌ محلّ زندگاني‌ جاويد است‌
  مناظرۀ هِشام‌ بن‌ حَكم‌ با نَظّام‌، دربارۀ خلود بهشتيان‌
  تمامي‌ بهشت‌ها «جنّة‌ الخُلد» هستند.
  اسامي‌ بهشت‌هاي‌ نامبرده‌ شده‌ در قرآن‌
  بهشت‌ لقاء، و جنّت‌ ذات‌
  درهاي‌ هشتگانۀ بهشت‌، تعيين‌ كنندۀ عدد خود بهشت‌ها نيست‌
  مقامات‌ و درجات‌ مختلف‌ بهشت‌
  مراتب‌ مختلف‌ پيامبران‌ و اولياي‌ خدا در بهشت‌
  راههاي‌ مختلف‌ به‌ سوي‌ بهشت‌
  هر عمل‌ خيري‌، دري‌ است‌ بسوي‌ بهشت‌
  بهشت‌ قيامت‌؛ طلوع‌ عالم‌ نفس‌، و در مقام‌ بقاءِ بعد از فناء است‌
  خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ بهشت‌
  مجلس هفتاد و يك:جهنّم‌ و مبدأ پيدايش‌ آن
  دعاي‌ حضرت‌ سجّاد عليه‌ السّلام‌ در پناه‌ بردن‌ به‌ خدا از جهنّم‌
  كيفيّت‌ پيدايش‌ دوزخ‌
  خلقت‌ شيطان‌، بر اساس‌ مصلحت‌ است‌
  سبب‌ انحراف‌ انسان‌، استكبار است‌
  جهنّم‌، از آنِ متكبّرين‌ است‌
  مُهر خداوندي‌، بر تمام‌ دل‌ و انديشۀ شخص‌ متكبّر و جبّار
  آنانكه‌ نزد خدا هستند، استكبار ندارند
  شرك‌ و تمام‌ گناهان‌ و تجاوزها، از استكبار پيدا مي‌شود
  تمام‌ مراتب‌ كبر و تكبّر و استكبار، براي‌ خداوند است‌
  مشركان‌ راهي‌ جز به‌ جهنّم‌ ندارند.
  معاندان‌ و كافران‌ و منافقان‌ در جهنّم‌ هستند.
  وعد? جهنّم‌ براي‌ بسياري‌ از گناهان‌، در قرآن‌ كريم‌
  حديث‌ معراج‌ رسول‌ خدا، و ديدار خازن‌ دوزخ‌
  مجلس هفتاد ودوم :أهل‌ جهنّم‌، و دركات‌ آن
  تحقّق‌ و ثبوت‌ كلمۀ إلهيّه‌ بر جهنّميان‌
  عذاب‌ و دوزخ‌، كلمۀ ثابت‌ و محقّق‌ خداست‌
  شقاوت‌، مستند به‌ مُهر خوردن‌ دل‌ است‌
  مهر شدن‌ دلها به‌ دست‌ خداست‌
  مهر خوردن‌ بر دلها و گوش‌ها و چشم‌ها مستند به‌ خداست‌
  نامۀ حضرت‌ هادي‌ عليه‌ السّلام‌ در نفي‌ جبر و تفويض‌
  جبر و تفويض‌ مستلزم‌ ظلم‌، و أمرٌ بين‌ الامرين‌ توحيد محض‌ است‌
  مثالي‌ از علاّمۀ طباطبائي‌ (ره‌) دربارۀ نفي‌ جبر و تفويض‌
  حلّ مشكلۀ جبر و تفويض‌، از معجزات‌ امامان‌ ماست‌
  شرك‌ و كج‌ نگري‌ در دوزخ‌ است‌
  جهنّم‌، مظهر تكاثر است‌
  درهاي‌ هفتگانۀ جهنّم‌
  طبقات‌ و دَرَكات‌ هفتگانۀ جهنّم‌
  درهاي‌ جهنّم‌، و داخل‌ شوندگان‌ از هر يك‌
  هفت‌ طائفه‌ از علماء كه‌ در هفت‌ طبقۀ دوزخ‌ قرار مي‌گيرند.
  تفويض‌، همانند جبر، غلط‌ است‌
  كلام‌ فقيه‌ همداني‌ در مسألۀ أمرٌ بينَ الامرين‌
  مسألۀ أمرٌ بَين‌ الامرين‌ از أسرار علوم‌ است‌
  ذرّه‌اي‌ استقلال‌ در اختيار انسان‌ ديدن‌، عين‌ شرك‌ است‌
  روايات‌ وارده‌ در أمرٌ بين‌ الامرين‌
  مجلس هفتاد وسوم:خصوصيّات‌ و آثار جهنّم
  نتيج? زندگي‌ اگر كسب‌ بدي‌ها و احاطۀ گناه‌ باشد، گريزي‌ از دوزخ‌ نيست‌
  در روز قيامت‌، فديه‌ و رشوه‌، رهائي‌بخش‌ از دوزخ‌ نيست‌
  ركون‌ و اعتماد به‌ دنيا آتش‌ است‌
  جهنّم‌، ظهور و بروز حقيقت‌ نفس‌ امّاره‌ است‌
  بقاء و تناوب‌ عذابهاي‌ مختلف‌، مربوط‌ به‌ معصيت‌هاي‌ نفس‌ است‌
  جهنّم‌، الآن‌ موجود است‌
  محلّ دوزخ‌ در زمين‌ است‌
  شدّت‌ عذاب‌ اهل‌ جهنّم‌
  «جَحيم‌» و «سَقَر» در جهنّم‌
  شدّت‌ عذاب‌ براي‌ مستكبران‌ و متعدّيان‌
  «تابوت‌»، و عذاب‌ حكّام‌ جائر
  «زَقّوم‌» درخت‌ جهنّم‌ است‌
  «درخت‌ زقّوم‌» طعام‌ گمراهان‌ ومُكذّبان‌ است‌
  خصوصيّات‌ و آثار شجرۀ زقّوم‌
  هر گناهي‌، آويزان‌ شدن‌ به‌ يكي‌ از شاخه‌هاي‌ درخت‌ زقّوم‌ است‌
  جملاتي‌ كه‌ بر سرِ درهاي‌ جهنّم‌ نوشته‌ است‌
  عذاب‌ قاتلان‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السّلام‌، و تابعين‌ آنان‌
  مجلس هفتادو چهارم:حقيقت‌ جهنّم‌، حجاب‌ و بُعد از رحمت‌ خداست
  خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در وصف‌ دوزخ‌
  اصل‌ و ريشۀ جهنّم‌، يأس‌ از رحمت‌ خداوند است‌
  جهنّميان‌ در عين‌ محروميّت‌ از رحمت‌ خاصّه‌، مشمول‌ رحمت‌ عامّه‌ هستند.
  أعمالي‌ كه‌ در حجاب‌ انجام‌ گيرد، بدون‌ حقيقت‌ و أصالت‌ است‌
  كافران‌ و معاندان‌، در حجاب‌ اوهام‌ گرفتارند.
  آيات‌ وارده‌ دربارۀ وَقود و آتشگيرانۀ دوزخ‌، كه‌ انسان‌ و سنگ‌ است‌
  أفراد صالحي‌ كه‌ معبود واقع‌ شده‌اند، حصب‌ جهنّم‌ نيستند.
  نزول‌ آيۀ: إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُم‌ مِنَّا الْحُسْنَي‌' در ردّ بر گفتار ابن‌ زِبَعْرَي‌
  أنانيّت‌، حجاب‌ و موجب‌ دخول‌ در جهنّم‌ است‌
  گفتگوي‌ دوزخيان‌ با يكديگر
  تمايز بهشتيان‌ از دوزخيان‌
  كافراني‌ كه‌ عمل‌ خير دارند، عذابشان‌ سبكتر است‌
  كيفيّت‌ عذاب‌ زنان‌ معصيت‌كار، در حديث‌ معراج‌
  اصناف‌ زنان‌ گناهكار و عذاب‌ آنها
  عذاب‌ دشمنان‌ أهل‌ بيت‌، و قاتلان‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السّلام‌
  مجلس هفتادوپنجم :خلود بهشتيان‌ در بهشت‌ و دوزخيان‌ در جهنّم‌، و استثناء «إِلَّا مَا شَآء رَبُّكَ».
  آيات‌ خلود بهشتيان‌ و دوزخيان‌
  دليل‌ عقلي‌ بر خلود
  مقدّمات‌ اثبات‌ خلود از راه‌ دليل‌ عقلي‌
  خلود، يك‌ امر واقعي‌ و تحقّق‌ عيني‌ است‌
  هر چيزي‌ كه‌ در عالم‌ تحقّق‌ يابد، ديگر باطل‌ و نابود نمي‌گردد
  پاسخ‌ اشكالات‌ وارده‌ بر خلود؛ إشكال‌ اوّل‌ و دوّم‌
  پاسخ‌ اشكالات‌ وارده‌ بر خلود؛ إشكال‌ سوّم‌
  إشكال‌ چهارم‌ برخلود: مطالب‌ وارده‌ در «نهج‌ البصيرة‌».
  پاسخ‌ از إشكال‌ چهارم‌ بر خلود
  آخرت‌، خانۀ ثبوت‌ است‌؛ بنابراين‌ خانۀ خلود است‌
  آيات‌ وارده‌ در خلود دوزخيان‌
  صراحت‌ آيات‌ خلود، در معناي‌ جاودانگي‌
  در تفسير آيۀ: لَا'بِثِينَ فِيهَآ أَحْقَابًا
  مشركان‌ و كافران‌ منكِر، در آتش‌ مخلّدند.
  خطبۀ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در كوه‌ صفا، و ترغيب بر عمل‌
  اهل‌ توحيد، مخلّد در آتش‌ نيستند.
  سه‌ طائفه‌ به‌ بهشت‌ نمي‌روند.
  دشمنان‌ اهل‌ بيت‌ رسول‌ الله‌ عليهم‌ السّلام‌ در آتش‌ دوزخ‌ مخلّدند.
  عمل‌ دشمنان‌ آل‌ محمّد همچون‌ گرد و غبار پراكنده‌ از بين‌ ميرود
  شيعيان‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ در جهنّم‌ نمي‌روند.
  بيان‌ مرحوم‌ مجلسي‌ دربارۀ خلود
  عالم‌ و شاعر شيعي‌: المؤيَّد في‌ الدّين‌؛ و قصيدۀ او دربارۀ معاد و ولايت‌
  قصيدۀ «مؤيَّد» دربارۀ آنكه‌ نجات‌ در معاد، منوط‌ به‌ ولايت‌ است‌
  ترجمۀ قصيدۀ «مؤيَّد» دربارۀ معاد و ولايت‌
  سخن‌ مؤلّف‌ در خاتمۀ كتاب‌

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی