گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اخلاق، حكمت و عرفان > روح مجرد
روح مجرد / قسمت بیست و پنجم: سفر نهم و دهم مؤلف به أعتاب عالیات، عقوبت افشاء اسرار الهیه، تفسیر فرمایش رسول خدا در باره اطفال، رفتار شاگردان با آقای حداد، فتوت حاج سید هاشم حداد

بخش يازدهم:

سفر نهم‌ و دهم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1395 و سنۀ 1396 هجريّۀ قمريّه‌

 


صفحه 593

سفر نهم‌ و دهم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1395

و سنۀ 1396 هجريّۀ قمريّه‌

 

حقير داراي‌ گذرنامۀ اقامت‌ در نجف‌ أشرف‌ بودم‌، و از جهت‌ دائرۀ ايراني‌ و عراقي‌ در كمال‌ اعتبار بود. و روي‌ همين‌ گذرنامه‌ هم‌ مراجعت‌ به‌ عتبات‌ و نجف‌ أشرف‌ كاملاً سهل‌ بود، و فقط‌ خروج‌ نياز به‌ يك‌ مراجعه‌ و تحصيل‌ رواديد داشت‌. و اخيراً هم‌ دولت‌ ايران‌ اعلان‌ نموده‌ بود: مقيمين‌ عراق‌ بايد قبل‌ از پايان‌ هر سال‌ يكبار خروج‌ از مرز را داشته‌ باشند. و اينك‌ ديديم‌ كه‌ اعلان‌ كرده‌ است‌ قبل‌ از پايان‌ هر شش‌ ماه‌ بايد يكبار خارج‌ شوند. و اين‌ اعلان‌ موجب‌ توفيقي‌ شد كه‌ از اين‌ به‌ بعد بايد در هر سال‌ دو مرتبه‌ توفيق‌ عتبه‌ بوسي‌ آن‌ أماكن‌ متبرّكه‌ دست‌ دهد. فلهذا براي‌ اواخر سال‌ 1395 هجريّۀ قمريّه‌ يكبار، و براي‌ ماه‌ شعبان‌ سال‌ 1396 بار ديگر توفيق‌ زيارت‌ حاصل‌ آمد؛ ولي‌ در اين‌ دو بار هر بار مدّت‌ سفر يكماه‌ بطول‌ انجاميد، و امكان‌ بيشتر از آن‌ نبود.

در اين‌ أسفار حالت‌ آرامش‌ ايشان‌ بسيار بود و آن‌ حرارت‌ و سوز مبدّل‌ به‌ سكون‌ گرديده‌ بود. رفقاي‌ كاظميني‌ هم‌ كه‌ اصلاً ايراني‌ بوده‌اند، آنها را حكومت‌ بعث‌ اخراج‌ نموده‌ بود و آنان‌ به‌ شام‌ و كويت‌ رهسپار بودند. و آن‌ رفيق‌ مُجِدّ و مُصِرّ كه‌ در عدم‌ اطاعت‌ زياده‌روي‌ داشت‌، بالاخره‌ منجرّ به‌ تبعيد از آقا شد و ايشان‌ ديگر او را نپذيرفتند و تا آخر عمرشان‌ به‌ خود راه‌ ندادند.

در اوقات‌ نبودن‌ بنده‌ چند بار مريض‌ مي‌شوند و يكي‌ از رفقاي‌ محبّ و اهل‌ مزاح‌ و شوخي‌، ايشان‌ را براي‌ معالجه‌ به‌ بغداد مي‌برد نزد يكي‌ از اطبّاي‌


صفحه 594

معروف‌ قلب‌. آن‌ طبيب‌ پس‌ از معاينات‌ دقيق‌ و بسيار ميگويد: قلب‌ اين‌ سيّد مدّتهاي‌ مديد در تحت‌ فشار و ضَغْط‌ شديدي‌ بوده‌ است‌. چرا بايد اينچنين‌ باشد ؟!

آن‌ رفيق‌ همراه‌ ميگويد: آقاي‌ دكتر! اين‌ سيّد از تجّار و مَلاّكين‌ معروف‌ است‌ و اموال‌ بي‌حسابي‌ اندوخته‌ بود، ليكن‌ توده‌اي‌ها (شيوعي‌) كه‌ مسلّط‌ شدند و اموال‌ او را گرفتند، از غصّۀ آن‌ اموال‌ از دست‌ رفته‌ به‌ چنين‌ روزگار افتاده‌ است‌.

دكتر ميگويد: اي‌ سيّد! غصّه‌ نخور! دنيا اينقدر هم‌ اهمّيّت‌ ندارد كه‌ انسان‌ بواسطۀ از دست‌ رفتن‌ اموالش‌ سلامتي‌ خود را تباه‌ كند و قلبش‌ را به‌ چنين‌ حالي‌ بيفكند. شما كه‌ الحمد للّه‌ سيّد هستي‌ و عمر درازي‌ خدا به‌ شما داده‌ است‌، چند روزي‌ هم‌ مالت‌ تلف‌ شود غصّه‌ ندارد. برندۀ همراه‌ كه‌ جناب‌ صديق‌ ارجمند حاجّ عبدالجليل‌ مُحيي‌ بوده‌ است‌، سپس‌ به‌ رفقا گفته‌ است‌: اين‌ حرفها را كه‌ من‌ زدم‌ و آقاي‌ حدّاد براي‌ معاينه‌ خوابيده‌ بود و دكتر هم‌ چنين‌ و چنان‌ مي‌گفت‌، آقاي‌ حدّاد همه‌ را گوش‌ ميكردند و ابداً سخني‌ نگفتند. فقط‌ در وقت‌ مراجعت‌ به‌ دكتر گفتند: از نصايح‌ مشفقانۀ شما تشكّر داريم‌.

كلام‌ حدّاد در عقوبت‌ الهيّۀ إفشاء اسرار الهيّه‌

آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ پيوسته‌ به‌ كتمان‌ سرّ و عدم‌ ابراز واقعه‌ و يا مطلبي‌ اصرار داشتند، ولي‌ در اين‌ أسفار اخيره‌ بيشتر بود؛ و صريحاً ميفرمودند: ابراز و اظهار مطالب‌ غيبي‌ براي‌ شخص‌ ناوارد، از اقبح‌ قبائح‌ پيش‌ خداوند محسوب‌ ميگردد. زيرا كه‌ از أسرار الهي‌ است‌، و خداوند غيور است‌ و دوست‌ ندارد سرّش‌ فاش‌ شود. سرِّ درون‌ حرم‌ بايد در داخل‌ حرم‌ باشد. در خارج‌ از حرم‌ زشت‌ و ناپسند است‌.

كلام‌ حدّاد: عذاب‌ إفشاء سرّ، استدراج‌ است‌

بنابر اين‌ غيرت‌ خداوندي‌، هر كس‌ سرّ خدا را فاش‌ كند خداوند در مقام‌ معارضه‌ برمي‌خيزد و او را ساقط‌ ميكند، و از حرم‌ بيرون‌ مي‌راند. و اخراج‌ از حرم‌ بزرگترين‌ عذابي‌ است‌ كه‌ براي‌ سالك‌ متصوَّر است‌.


صفحه 595

سالك‌ بواسطۀ اين‌ جرم‌، كم‌ كم‌ حالات‌ خود را از دست‌ ميدهد، و احوال‌ معنوي‌ و مكاشفات‌ روحي‌اش‌ اُفت‌ ميكند، تا رفته‌ رفته‌ از بين‌ ميرود و فقط‌ صُوَر علمي‌ آنها براي‌ وي‌ در دائرۀ خاطرات‌ باقي‌ مي‌ماند. و چون‌ از طرفي‌ اين‌ افت‌ تدريجاً حاصل‌ مي‌شود، و از طرفي‌ ديگر صُوَر علمي‌ باقي‌ مانده‌ است‌، چه‌ بسا سالك‌ خودش‌ بدين‌ سقوط‌ غير دفعي‌ التفات‌ ندارد، و خودش‌ را كمافي‌السّابق‌ صاحب‌ اسرار دروني‌ و علوم‌ ملكوتي‌ مي‌شمارد؛ درحاليكه‌ براي‌ مسكين‌ هيچ‌ باقي‌ نمانده‌ است‌ و خودش‌ را فقط‌ به‌ خاطرات‌ و صور علميّه‌ دلخوش‌ كرده‌ است‌.

وَالَّذِينَ كَذَّبُوا بِـَايَـٰتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُم‌ مِنْ حَيْثُ لَا يَعْلَمُونَ * وَ أُمْلِي‌ لَهُمْ إِنَّ كَيْدِي‌ مَتِينٌ.[1]

«و كسانيكه‌ تكذيب‌ آيات‌ ما را مي‌نمايند، بدون‌ آنكه‌ خودشان‌ متوجّه‌ شوند و بفهمند ما آنها را درجه‌ به‌ درجه‌ ساقط‌ مي‌كنيم‌ و پائين‌ مي‌بريم‌. و من‌ به‌ ايشان‌ مهلت‌ ميدهم‌، زيرا كه‌ كيد و مكر من‌ استوار و با پر و پايه‌ و متين‌ ميباشد.»

افشاي‌ سرّ خدا، از جملۀ مراتب‌ تكذيب‌ آيات‌ است‌. زيرا خداوند با إخفاءِ اسرار خود راه‌ سلوك‌ را براي‌ همه‌ باز گذارده‌ است‌؛ ولي‌ با افشاي‌ آن‌، راه‌ براي‌ بسياري‌ بسته‌ مي‌شود. آنانكه‌ طاقت‌ تحمّل‌ آنرا ندارند، ردّ مي‌كنند و نمي‌پذيرند و راه‌ خودشان‌ و ديگران‌ را بواسطۀ عدم‌ قبول‌ مي‌بندند؛ و اين‌ بستن‌ در حقيقت‌ تكذيب‌ آيات‌ خداست‌، و موجبش‌ همان‌ افشاي‌ اسرار الهيّه‌ است‌.

به‌ خلاف‌ أولياي‌ خدا كه‌ راه‌ خدا را به‌ روي‌ خلق‌ مي‌گشايند، و با اتّصال‌ به‌ عالم‌ امر و غيب‌ ملكوت‌، مردم‌ را به‌ سوي‌ حقّ هدايت‌ مي‌نمايند. و ايشان‌ حتماً بايد كتمان‌ سرّ نمايند تا بتوانند همۀ خلق‌ را به‌ سوي‌ حقّ رهبري‌ نمايند.


صفحه 596

فلهذا در آيۀ قبل‌ از اين‌ ميفرمايد:

وَ مِمَّنْ خَلَقْنَآ أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ. [2]

«و از جملۀ كسانيكه‌ ما آنان‌ را آفريده‌ايم‌ جماعتي‌ ميباشند كه‌ امّت‌ را به‌ حقّ رهبري‌ مي‌كنند و بوسيلۀ حقّ عدالت‌ مي‌ورزند.»

رسول‌ أكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ در مورد سعد بن‌ عباده‌ فرموده‌ است‌: إنَّهُ لَغَيُورٌ؛ وَ أَنَا أَغْيَرُ مِنْهُ، وَ اللَهُ أَغْيَرُ مِنِّي‌.

و أيضاً جآءَ عَنه‌ في‌ الحَديثِ:

لَا أَحَدَ أَغْيَرُ مِنَ اللَهِ؛ لاِجْلِ ذَلِكَ حَرَّمَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ. وَ لَا أَحَبَّ إلَيْهِ الْعُذْرُ مِنَ اللَهِ؛ وَ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ أَرْسَلَ الرُّسُلَ مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ. وَ لَا أَحَبَّ إلَيْهِ الْمَدْحُ مِنَ اللَهِ؛ وَ مِنْ أَجْلِ ذَلِكَ وَعَدَ الْجَنَّةَ لِيُكْثِرَ سُؤَالَ الْعِبَادِ إيَّاهَا وَ الثَّنَآءَ مِنْهُمْ عَلَيْهِ.[3]

«بدرستيكه‌ حقّاً سَعد بن‌ عُبادة‌ غيور است‌؛ و من‌ غيورتر از وي‌ ميباشم‌، و خداوند غيورتر از من‌ است‌.

و أيضاً در روايت‌ از رسول‌ أكرم‌ وارد است‌ كه‌:

هيچكس‌ غيورتر از خدا نيست‌؛ و بدين‌ علّت‌ است‌ كه‌ خداوند زشتيها و قبائح‌ را حرام‌ فرموده‌ است‌، چه‌ ظاهر باشد و چه‌ مختفي‌ و پنهان‌. و هيچكس‌ دوستدارنده‌تر از خدا نيست‌ كه‌ عذر مردمان‌ را بپذيرد؛ و بدين‌ علّت‌ است‌ كه‌ پيامبران‌ مرسَلين‌ را براي‌ تبشير و إنذار (بشارت‌ دادن‌ و بيم‌ دادن‌) فرستاده‌ است‌. و هيچكس‌ دوستدارنده‌تر از خدا نيست‌ كه‌ او را بستايند و مدح‌ نمايند؛ و بدين‌ علّت‌ است‌ كه‌ به‌ مردم‌ وعدۀ بهشت‌ داده‌ است‌ تا اينكه‌ خلائق‌ بسيار او را بخوانند و بسيار او را مدح‌ و ثنا گويند.»


صفحه 597

حضرت‌ حدّاد ميفرمود: مراد از «مَا بَطَنَ» كشف‌ اسرار إلهي‌ است‌. يعني‌ هر عمل‌ حرام‌ و زشتي‌، بواسطۀ غيرت‌ خداوندي‌ است‌ كه‌ ممنوع‌ شده‌ است‌؛ چه‌ زشتيهاي‌ آشكارا و چه‌ زشتيهاي‌ پنهان‌. زشتيهاي‌ آشكارا عبارت‌ است‌ از جميع‌ قبائح‌ و وقائح‌ ظاهريّه‌، و زشتيهاي‌ پنهان‌ عبارت‌ است‌ از جميع‌ قبائح‌ و وقائح‌ باطنيّه‌ از اخلاق‌ و عقائد و ملكات‌ سوء؛ و از جملۀ آنها بلكه‌ از أعظمشان‌ كشف‌ سرّ خداوند ميباشد.

نقل‌ حدّاد قول‌ رسول‌ خدا را: من‌ از پنج‌ كار اطفال‌ خوشم‌ مي‌آيد، و تفسير آن‌

ميفرمودند: چقدر من‌ از اين‌ كلام‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ خوشحال‌ مي‌شوم‌ و هر وقت‌ ياد آن‌ ميكنم‌ حالت‌ ابتهاج‌ و مسرّت‌ به‌ من‌ دست‌ ميدهد، آنجا كه‌ فرموده‌ است‌:

إنِّي‌ أُحِبُّ مِنَ الصِّبْيَانِ خَمْسَةَ خِصَالٍ: الاوَّلُ أَنَّهُمُ الْبَاكُونَ؛ الثَّانِي‌ عَلَي‌ التُّرَابِ يَجْتَمِعُونَ؛ الثَّالِثُ يَخْتَصِمُونَ مِنْ غَيْرِ حِقْدٍ؛ الرَّابِعُ لَايَدَّخِرُونَ لِغَدٍ؛ الْخَامِسُ يُعَمِّرُونَ ثُمَّ يُخَرِّبُونَ.[4]

«من‌ پنج‌ كار اطفال‌ را دوست‌ دارم‌: اوّل‌ آنكه‌ پيوسته‌ گريانند؛ دوّم‌ آنكه‌ برسر خاك‌ گِرد مي‌آيند؛ سوّم‌ آنكه‌ بدون‌ حقد و كينه‌ با هم‌ دعوا مي‌كنند؛ چهارم‌ آنكه‌ براي‌ فردا چيزي‌ را ذخيره‌ نمي‌نمايند؛ پنجم‌ آنكه‌ خانه‌ مي‌سازند و سپس‌ آنرا بدست‌ خودشان‌ خراب‌ مي‌كنند.»

مراد آنستكه‌: اطفال‌ چون‌ به‌ فطرت‌ نزديكترند، يعني‌ به‌ توحيد نزديكترند؛ أنانيّت‌ پوچ‌ و استكبار واهي‌ و شخصيّت‌ مجازي‌ در ميانشان‌ نيست‌. فلهذا چون‌ خندۀ غفلت‌انگيز، و عمارتهاي‌ بهجت‌ آميز، و كينه‌هاي‌ بي‌اساس‌ امّا ريشه‌دار، و ذخيره‌ كردن‌ اموال‌ و انباشتن‌ بر اساس‌ وَهم‌ و پندار، و اتّكاي‌ به‌ دنيا و دلبستگي‌ بدان‌، در ميان‌ ايشان‌ وجود ندارد يعني‌ همه‌ بالفِطرَه‌ اهل‌ توحيد


صفحه 598

ميباشند و فناي‌ آنان‌ فطرةً در ذات‌ خدا بيشتر است‌، بيشتر مورد علاقۀ پيامبر ميباشند.

امّا همينكه‌ به‌ غرور جواني‌ و به‌ كهولت‌ و دوران‌ كهنسالي‌ و پيري‌ ميرسند و غرور شهوت‌ و غضب‌ و أوهام‌ و اعتباريّات‌ دامنگيرشان‌ ميگردد و حبّ مال‌ و جاه‌ و اعتبار در زمان‌ پيري‌ مغزشان‌ را پر ميكند، همۀ آن‌ غرائز پاك‌ و فطرت‌ سالم‌ و دست‌ نخورده‌ را از دست‌ ميدهند، و به‌ باطل‌ در برابر حقّ عشق‌ مي‌ورزند، و عمر و حيات‌ و سرمايۀ علم‌ و قدرت‌ و امن‌ و امان‌ را به‌ مُفت‌ بلكه‌ به‌ منهاي‌ فائده‌ و در برابر ضررهاي‌ هنگفت‌ مي‌فروشند و مبادله‌ مي‌كنند. و اين‌ موجب‌ بُعد و دوري‌ از رحمت‌ خداست‌ كه‌ ايشان‌ را از وادي‌ محبّت‌ دور ميكند؛ إلاّ مَنْ عَصَمَهُ اللَهُ، وَ قَليلٌ ما هُمْ.

در اين‌ سفرها همانطور كه‌ ذكر شد، بعضي‌ از رفقا تبعيد شده‌ بودند و بعضي‌ از عراق‌ اخراج‌ گرديده‌ بودند؛ و بعضي‌ هم‌ كه‌ در كاظمين‌ باقي‌ بودند از ترس‌ جَلب‌ و اخراج‌ حكومت‌ بعثي‌، كمتر به‌ كربلا رفت‌ و آمد مي‌نمودند و خدمت‌ ايشان‌ به‌ ندرت‌ مي‌رسيدند.

فعليهذا بسيار در اين‌ سنوات‌ اين‌ سيّد محترم‌، غريب‌ و تنها مانده‌ بود؛ و همانطور كه‌ كراراً ميفرمود: همۀ عالم‌ و عالميان‌ با عرفاء بالله‌ در مقام‌ مخاصمه‌ و منازعه‌ مي‌باشند.

معامله‌ و ادب‌ رفقا با حدّاد، در لياقت‌ مقام‌ ايشان‌ نبود

و بطور كلّي‌ همۀ رفقا مگر عدّۀ بسيار قليلي‌، قدر و قيمت‌ ايشان‌ را ندانستند و ايشان‌ را نشناختند. ايشان‌ را فقط‌ يك‌ سيّد محترم‌ و منزوي‌ از دنيا و داراي‌ اخلاق‌ حسنه‌ و سجاياي‌ حميده‌ ميدانستند كه‌ شايد داراي‌ بعضي‌ از حالات‌ روحانيّه‌ و مكاشفات‌ ملكوتيّه‌ باشد. فلذا در بسياري‌ از امور مثلاً به‌ جريان‌ انداختن‌ امور كسبي‌ و رفع‌ منازعات‌ و أداء ديون‌ و أمثالها ايشان‌ را استخدام‌ مي‌نمودند.


صفحه 599

مثلاً بارها و بارها از كاظمين‌ و بغداد به‌ كربلا مي‌آمدند، و با ماشين‌ خود ايشان‌ را براي‌ اصلاح‌ اين‌ امور به‌ كاظمين‌ مي‌بردند و يك‌ هفته‌ و دو هفته‌ نگه‌ميداشتند و در خانۀ خود به‌ عقيدۀ خود پذيرائي‌ مي‌نمودند. و سفره‌هاي‌ رنگين‌ از هر گونه‌ طعام‌ مرغ‌ و ماهي‌ مي‌گستردند و همۀ رفقا را بر سر آن‌ سفره‌ مي‌نشاندند، درحاليكه‌ ميدانستند سيّد هاشم‌ در تمام‌ مدّت‌ رفاقت‌ يك‌ لقمه‌ ماهي‌ و يا مرغ‌ نخورده‌ است‌، و از خوردن‌ أغذيۀ رنگين‌ و انواع‌ لذائذ صوري‌ اجتناب‌ ورزيده‌ است‌. و هميشه‌ در كنار اين‌ سفره‌ها در جلوي‌ خود به‌ نان‌ و سبزي‌ (فجل‌ ـ ترب‌ سفيد) و يا غذاهاي‌ ساده‌ اكتفا مي‌نموده‌ است‌. امّا چنين‌ تصوّر ميكردند كه‌ او ابداً ذائقه‌ و شامّه‌ ندارد؛ و در سفره‌ هر گونه‌ غذاهاي‌ مطبوع‌ تهيّه‌ كنند، وي‌ ادراك‌ نمي‌كند، و نان‌ و برگ‌ ترب‌ خوردن‌ طبيعت‌ ثانويّۀ او شده‌ است‌.

مرحوم‌ جناب‌ آقاي‌ حاج‌ آقا معين‌ شيرازي‌ تغمَّده‌ اللهُ برحمتِه‌ نقل‌ ميكردند: يك‌ شب‌ يكي‌ از تجّار معروف‌ و مشهور كاظمين‌ به‌ مناسبتي‌ همقطاران‌ و همطرازان‌ خود را در خانۀ خود دعوت‌ كرده‌ بود، و از جمله‌ آقايان‌ تجّار كاظميني‌ كه‌ از رفقاي‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ بودند آنجا دعوت‌ داشتند. آن‌ تجّار دعوت‌ او را اجابت‌ كردند و من‌ و آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ را با خود بردند.

ما كه‌ در خانۀ وي‌ وارد شديم‌ ديديم‌ سفره‌اي‌ گسترده‌ شده‌ است‌، و هيچ‌ غذائي‌ از أغذيۀ متصوّره‌ نبود كه‌ در آن‌ نبوده‌ باشد، و هيچ‌ لوني‌ از ألوان‌ آشاميدنيهاي‌ حلال‌ نبود كه‌ حاضر نباشد. و اين‌ سفره‌ بقدري‌ طويل‌ و عريض‌ بود كه‌ تا اينكه‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ بخواهد به‌ زاويۀ آن‌ برسد و بنشيند، مي‌بايست‌ مسافتي‌ را طيّ كند. ايشان‌ از جلو و ما هم‌ به‌ دنبال‌ بوديم‌.

چون‌ چشم‌ ايشان‌ به‌ سفره‌ افتاد، فرمودند: لِمِثْلِ هَـٰذَا فَلْيَعْمَلِ


صفحه 600

الْعَـٰمِلُونَ. [5]

«براي‌ مثل‌ چنين‌ سفره‌اي‌ بايد آرزومندان‌ و كاركنان‌، كار كنند تا بتوانند بدان‌ دست‌ يابند.»

همۀ مدعوّين‌ آمدند و همه‌ نشستند و گرم‌ خوردن‌ شدند، ولي‌ سيّد هاشم‌ از همان‌ نان‌ و پنير و فجلي‌ كه‌ در جلوي‌ او بود تجاوز ننمود.

از شرائط‌ اوّليّۀ احترام‌ به‌ سيّد هاشم‌، احترام‌ به‌ عائله‌ و اولاد و احفاد اوست‌

و اين‌ در حالي‌ بود كه‌ عيالات‌ سنگين‌ ايشان‌ غالباً در كربلاي‌ معلّي‌ به‌ عسرت‌ و ضيق‌ معيشت‌ شديد روزگار مي‌گذرانيدند. و با ناراحتيها دست‌ به‌ گريبان‌ بودند. و رفقا چنين‌ مي‌پنداشتند كه‌: پذيرائي‌ از حضرت‌ آقا بدانصورت‌ است‌ كه‌ ايشان‌ را در باغهاي‌ كاظمين‌ و بغداد با آن‌ كيفيّت‌ نگهدارند. و عجيب‌ اينجا بود كه‌ اين‌ سيّد ابداً و ابداً لب‌ نمي‌گشود، حتّي‌ از اينكه‌ مبادا امور داخلي‌ وي‌ به‌ خارج‌ درز پيدا كند و رخنه‌ نمايد سخت‌ ناراحت‌ مي‌شد.

و با وصف‌ اينحال‌، پيوسته‌ دعوت‌ آنان‌ را اجابت‌ ميكرد و از رفتن‌ مضايقه‌ نمي‌نمود، و اين‌ بواسطۀ شدّت‌ محبّتي‌ بود كه‌ به‌ سالكين‌ راه‌ خدا داشت‌. و افرادي‌ كه‌ دعوي‌ سلوك‌ داشتند گرچه‌ از شرائط‌ و لوازم‌ آن‌ غافل‌ بودند و يا تغافل‌ مي‌ورزيدند، معذلك‌ با همۀ آنها به‌ ديدۀ احترام‌ مي‌نگريست‌ و خود شخصاً براي‌ رفع‌ حوائجشان‌ قيام‌ ميفرمود.

از كاظمين‌ عليهما السّلام‌ با ماشينهاي‌ سواري‌ خود براي‌ زيارت‌ به‌ كربلا مي‌آمدند و در موقع‌ مراجعت‌ ايشان‌ را هم‌ در همان‌ ماشين‌ سوار ميكردند و مي‌بردند. درحاليكه‌ بعضي‌ از عائلۀ ايشان‌ كه‌ در همان‌ وقت‌ نياز حركت‌ به‌ بغداد و رجوع‌ به‌ طبيب‌ را داشت‌، بايد به‌ ميني‌بوسهاي‌ مسافربري‌ كبريتي‌ شكل‌ آن‌ زمان‌ سوار شود؛ و با آنكه‌ زن‌ است‌، خودش‌ به‌ بغداد رود؛ و عجيب‌


صفحه 601

آنكه‌ تا انقضاء حاجتش‌ بايد در خانۀ ديگري‌ سكونت‌ گزيند.

حضرت‌ آقا در چنين‌ مواقعي‌ چه‌ كنند ؟ جز كرامت‌ و بزرگواري‌ و صبر و تحمّل‌ مگر براي‌ اولياء خدا كار ديگري‌ ساخته‌ است‌ ؟ و شگفت‌ آنكه‌ اين‌ رفقا هم‌ از همراهي‌ آن‌ زن‌ با ايشان‌ مطّلع‌ بودند، ولي‌ اين‌ طرز عمل‌ را غير مستحسن‌ براي‌ خود به‌ شمار نمي‌آوردند.

اين‌ ببود تا موقعي‌ كه‌ حقير در كربلا مشرّف‌ بودم‌ و صاحب‌ ماشين‌ در معيّت‌ دو نفر ميخواست‌ حضرت‌ آقا را با حقير از كربلا به‌ حَمزه‌ و جاسم‌ و سپس‌ به‌ كاظمين‌ بياورد، و اتّفاقاً در وقتي‌ بود كه‌ زوجۀ ايشان‌ اُمّ مهدي‌ و زوجۀ آقا سيّد قاسم‌ بنا بود براي‌ مراجعه‌ به‌ طبيب‌ به‌ كاظمين‌ و بغداد بروند. حقير به‌ آقاي‌ راننده‌ كه‌ از رفقا و از رفقاي‌ صميمي‌ هم‌ بود گفتم‌: اين‌ صحيح‌ است‌ كه‌ اين‌ مخدّرات‌ و عائلۀ محترم‌ در چنين‌ وضعي‌ بدون‌ آقا، خودشان‌ بروند و ما در خدمت‌ آقا باشيم‌ ؟! بهتر است‌ بنده‌ با ماشين‌ ديگري‌ بيايم‌ و اينها با حضرت‌ آقا باشند.

قبول‌ نكردند و بنا شد آن‌ دو همراه‌ با ماشين‌ ديگري‌ بروند، و آقا با آن‌ دو مخدّره‌ در صفّ عقب‌ و حقير هم‌ تنها در صفّ جلو بنشينم‌. و بدينطور عمل‌ شد، و بدينگونه‌ به‌ كاظمين‌ عليهما السّلام‌ مشرّف‌ شديم‌. معذلك‌ براي‌ آن‌ دو نفر اين‌ عمل‌ خوشايند نيامد، زيرا كه‌ مايل‌ بودند با آقا باشند.

شما اين‌ طرز عمل‌ را باور مي‌كنيد كه‌ با اهل‌ بيت‌ رسول‌ خدا و أميرالمؤمنين‌ و ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ انجام‌ ميداده‌اند ؟ و آنها را بدون‌ حرمت‌ مي‌پنداشتند، و آن‌ صحابه‌ براي‌ خود ارزش‌ و قيمتي‌ قائل‌ بودند كه‌: بايد هميشه‌ با رسول‌ خدا و در ركاب‌ او و در معيّت‌ سائر امامان‌ و در ركاب‌ آنها باشند، و نور چشمان‌ حقيقي‌ و واقعي‌ نبوّت‌ و ولايت‌ را از بديهي‌ترين‌ تمتّعِ از مواهب‌ إلهيّه‌ و ضروريّه‌ و فطريّه‌ محروم‌ مي‌نموده‌اند ؟!


صفحه 602

از فتوّت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ قضايائي‌ شنيدني‌ است‌

اين‌ صفات‌ حميده‌ و ملكوتي‌ را «فُتوّت‌» خوانند كه‌ از شَجاعت‌ و كرامت‌ برتر است‌. و مُلاّ خطاب‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ نموده‌ و ميگويد:

در شجاعت‌ شير رَبّانيستي‌                 در مروّت‌ خود كه‌ داند كيستي‌؟![6]

ما هم‌ پس‌ از هشت‌ سال‌ از رحلت‌ اين‌ سيّد بزرگوار خطاب‌ به‌ روح‌ مقدّس‌ او نموده‌ ميگوئيم‌:

اي‌ آفتاب‌ آينه‌دار جمال‌ تو                                     مشگ‌ سياه‌ مجمره‌ گردان‌ خال‌ تو

صحن‌ سراي‌ ديده‌ بشستم‌ ولي‌ چه‌ سود       كاين‌ گوشه‌ نيست‌ در خور خيل‌ خيال‌ تـو

در اوج‌ ناز و نعمتي‌ اي‌ پادشاه‌ حسن‌                        يا رب‌ مـباد تا به‌ قـيامـت‌ زوال‌ تو

مطبوع‌تر ز نقش‌ تو صورت‌ نبست‌ باز                     طغرا نويس‌ ابروي‌ مشكين‌ مثال‌ تو

در چين‌ زلفش‌ اي‌ دل‌ مسكين‌ چگونه‌اي‌               كاشفته‌ گفت‌ باد صبا شرح‌ حال‌ تو

برخاست‌ بوي‌ گل‌ ز درِ آشتي‌ درآي‌                            اي‌ نو بهار ما رخ‌ فرخنده‌ فال‌ تو

تا آسمان‌ ز حلقه‌ به‌ گوشان‌ ما شود                 كو عشوه‌اي‌ ز ابروي‌ همچون‌ هلال‌ تو

تا پيش‌ بخت‌ باز روم‌ تهنيت‌ كنان‌                             كو مژده‌اي‌ ز مقدم‌ عيد وصال‌ تو


صفحه 603

اين‌ نقطۀ سياه‌ كه‌ آمد مدارِ نور                     عكسي‌ است‌ در حديقۀ بينش‌ ز خال‌ تو

در پيش‌ شاه‌ عرض‌ كدامين‌ جفا كنم‌                         شرح‌ نيازمندي‌ خود يا ملال‌ تو؟!

حافظ‌ در اين‌ كمند سرِ سركشان‌ بسي‌ است‌

سوداي‌ كج‌ مپز كه‌ نباشد مجال‌ تو[7]

* * *

وَ اللَهِ ما طَلَعَتْ شَمْسٌ وَ لا غَرُبَتْ             إلاّ وَ ذِكْرُكَ مَقْرونٌ بِأنْفاسي‌ (1)

وَ لا جَلَسْـتُ إلَي‌ قَـوْمٍ اُحَدِّثُهُمْ               إلاّ وَ أنْتَ حَديثي‌ بَيْنَ جُلاّسي‌ (2)

وَ لا هَمَمْتُ بِشُرْبِ الْمآءِ مِنْ عَطَشٍ     إلاّ رَأيْتُ خَيالاً مِنْكَ في‌ كاسي(3)‌[8 ]

1 ـ سوگند به‌ خدا كه‌ خورشيد نه‌ طلوع‌ كرد و نه‌ غروب‌، مگر آنكه‌ ياد تو و ذكر تو با نفس‌ زدنهاي‌ من‌ قرين‌ بود!

2 ـ و من‌ ننشستم‌ هيچگاه‌ با گروهي‌ كه‌ با آنان‌ سخن‌ گويم‌، مگر آنكه‌ در ميان‌ همنشينانم‌ تو بودي‌ گفتار من‌!

3 ـ و من‌ هيچوقت‌ نشد كه‌ از شدّت‌ عطش‌، ارادۀ خوردن‌ آب‌ بنمايم‌، مگر آنكه‌ خيال‌ صورت‌ تو را در كاسه‌ام‌ ميديدم‌!


صفحه 604

بالجمله‌ در اين‌ دو سفر در معيّت‌ خود حضرت‌ آقا، پس‌ از اتمام‌ زيارت‌ از كربلا به‌ كاظمين‌ براي‌ مراجعت‌ مشرّف‌ بوديم‌. و رفقاي‌ كاظميني‌ هم‌ غير از آنانكه‌ به‌ شام‌ و كويت‌ معاودت‌ نموده‌ بودند، از ترس‌ آنكه‌ مبادا شناخته‌ شوند و در اثر تردّد و رفت‌ و آمد با حدّاد و با ورود حدّاد به‌ منزلشان‌ مورد تعقيب‌ و اخراج‌ از عراق‌ از طرف‌ حكومت‌ بعث‌ قرار گيرند، بسيار كمتر به‌ منزل‌ ايشان‌ مي‌آمدند. زيرا كه‌ چون‌ وضع‌ و شكل‌ آقا بصورت‌ عبا و قبا و عِمامه‌ بود، زود مورد نظر قرار ميگرفت‌. حتّي‌ در سفر اخير بنده‌ يك‌ نفر از آنها كه‌ به‌ كربلا براي‌ زيارت‌ آمده‌ بود، فقط‌ يك‌ ساعتي‌ در غير موقع‌ عادي‌ به‌ منزل‌ ايشان‌ آمد و ملاقاتي‌ صورت‌ گرفت‌.

بدرقۀ حضرت‌ حدّاد تا سامرّاء، و تا مَطار بغداد در سفر اخير بنده

در موقع‌ مراجعت‌ حقير هم‌ او به‌ كربلا نيامد، و حضرت‌ آقا به‌ انتظار ورود او صبر كردند تا روز آخر حركت‌ بنده‌ كه‌ بنا بود در شب‌ بعدش‌ پنج‌ ساعت‌ از شب‌ گذشته‌ با طيّاره‌ از فرودگاه‌ بغداد به‌ صوب‌ طهران‌ بيايم‌.

بنابراين‌ صبح‌ آن‌ روز با يكي‌ از آقازادگانشان‌ كه‌ ماشين‌ داشت‌ بنام‌ سيّد برهان‌ الدّين‌ از كربلا در معيّت‌ ايشان‌ به‌ كاظمين‌ عليهما السّلام‌ مشرّف‌ شديم‌، و پس‌ از زيارت‌ مختصري‌ با حضرت‌ آقا و آن‌ فرزند به‌ سامرّاء تشرّف‌، و فقط‌ توفيق‌ يك‌ بار زيارت‌ در حرم‌ إمامين‌ عَسكريّين‌ (امام‌ عليّ نقيّ و امام‌ حسن‌ عسكريّ) عليهما السّلام‌ و بجا آوردن‌ نماز ظهر و عصر در آن‌ مكان‌ مقدّس‌ و زيارت‌ حضرت‌ صاحب‌ الامر أرواحُنا فداه‌ و أعمال‌ مخصوصۀ سردابۀ مطهّره‌ حاصل‌ شد، و پس‌ از صرف‌ طعام‌ در قهوه‌خانه‌هاي‌ عمومي‌ به‌ كاظمين‌ مراجعت‌ نموديم‌. و قريب‌ يكساعت‌ به‌ غروب‌ بود كه‌ رسيديم‌ و يك‌ حجرۀ كوچكي‌ در فُندق‌ الجواد عليه‌ السّلام‌ كه‌ نزديك‌ صحن‌ مطهّر بود گرفتيم‌، و سپس‌ براي‌ زيارت‌ امامين‌ كاظمين‌ عليهما السّلام‌ و نماز مغرب‌ و عشا و وَداع‌ و خداحافظي‌، در معيّت‌ حضرت‌ آقا و آقازادۀ گرامي‌ به‌ حرم‌ مطهّر رهسپار


صفحه 605

شديم‌. و پس‌ از اداي‌ اين‌ مناسك‌ دو ساعت‌ از شب‌ گذشته‌ بود كه‌ به‌ فندق‌ (مسافرخانه‌) بازگشتيم‌ و پس‌ از صرف‌ شام‌ در همان‌ فندق‌، سه‌ ساعت‌ از شب‌ ميگذشت‌ كه‌ عازم‌ مَطار (فرودگاه‌) بغداد شديم‌ و در اين‌ بار مطار را تغيير داده‌ و به‌ مكان‌ بسيار دورتري‌ انتقال‌ داده‌ بودند كه‌ چهار پنج‌ فرسخ‌ از بغداد بيرون‌ بود. لهذا بيش‌ از يكساعت‌ طول‌ كشيد تا از مسافرخانه‌ بدانجا رسيديم‌. و حضرت‌ آقا هم‌ با سنّ كهولت‌ و پيري‌ و ضعف‌ و خستگي‌ تشريف‌ آوردند، و چنان‌ شائق‌ و مايل‌ بودند كه‌ مجال‌ آن‌ نبود كه‌ حقير از همان‌ مسافرخانه‌ خداحافظي‌ كنم‌ تا پس‌ از مراجعتِ آقازاده‌ از مَطار به‌ كربلا مراجعت‌ فرمايند.

روي‌ اين‌ اساس‌ ايشان‌ هم‌ به‌ مطار تشريف‌ آوردند، و پس‌ از خداحافظي‌ كه‌ سيلاب‌ اشكهاي‌ روان‌ ايشان‌ جاري‌ بود، حقير دل‌ مردۀ سخت‌ دل‌ به‌ داخل‌ محوّطه‌ وارد شدم‌. و پس‌ از انجام‌ تشريفات‌ و تا پرواز طيّاره‌ هم‌ ايشان‌ با آقازادۀ گراميشان‌ در آنجا توقّف‌ فرموده‌ بودند.

(شرح‌ حالات‌ ايشان‌ از انقلاب‌ باطني‌، و برافروختگي‌ چهره‌، و در آمدن‌ چشمها از كاسۀ چشم‌، و اشكهاي‌ همچون‌ جريان‌ آب‌ از ميزاب‌، در وقت‌ جدائي‌ بنده‌ از ايشان‌، و تا يك‌ هفته‌ در بستر افتادن‌ و حركت‌ نداشتن‌، در تمام‌ أسفار حقير كه‌ جزء برنامۀ معمولي‌ و هميشگي‌ بود، خواهد آمد.)

اشعار شبستري‌ در طلوع‌ نور توحيد

شمّه‌اي‌ از حالات‌ بندۀ حقير فقير را با حضرت‌ ايشان‌ در آن‌ شب‌، مرحوم‌ عارف‌ ارزشمند ما: شيخ‌ محمود شبستري‌ أعلَي‌ اللهُ درجتَه‌ در پايان‌ «گلشن‌ راز» در تحت‌ عنوان‌ «اشاره‌ به‌ تَرسا بَچه‌ » خوب‌ توضيح‌ ميدهد:

اشاره‌ به‌ تَرسا بَچه‌

بت‌ و تَرسا بچه‌ نور است‌ ظاهر                           كه‌ از روي‌ بتان‌ دارد مظاهر

كند او جمله‌ دلها را وثاقي ‌                                گهي‌ گردد مُغَنّي‌ گاه‌ ساقي‌


صفحه 606

زهي‌ مطرب‌ كه‌ از يك‌ نغمۀ خوش‌                        زند در خرمن‌ صد زاهد آتش‌

زهي‌ ساقي‌ كه‌ او از يك‌ پياله‌                          كند بيخود دو صد هفتاد ساله‌

رود در خانقه‌ مستِ شبانه‌                             كند افسوسِ صوفي‌ را فسانه‌

و گر در مسجد آيد در سحرگاه‌                              نبگذارد در او يك‌ مرد آگاه‌

رود در مدرسه‌ چون‌ مست‌ مستور                 فقيه‌ از وي‌ شود بيچاره‌ مخمور

ز عشقش‌ زاهدان‌ بيچاره‌ گشته‌                      ز خان‌ و مان‌ خود آواره‌ گشته‌

يكي‌ مؤمن‌ دگر را كافر او كرد                       همه‌ عالم‌ پر از شور و شر او كرد

خرابات‌ از لبش‌ معمور گشته‌                         مساجد از رخش‌ پر نور گشته‌

همه‌ كار من‌ از وي‌ شد ميسَّر                        بدو ديدم‌ خلاص‌ از نفس‌ كافر

دلم‌ از دانش‌ خود صد حُجُب‌ داشت‌        ز عُجب‌ و نخوت‌ و تلبيس‌ و پنداشت‌

در آمد از درم‌ آن‌ بت‌ سحرگاه‌                          مرا از خواب‌ غفلت‌ كرد آگاه‌

ز رويش‌ خلوت‌ جان‌ گشت‌ روشن‌                بدو ديدم‌ كه‌ تا خود كيستم‌ من‌

چو كردم‌ در رخ‌ خوبش‌ نگاهي‌                             بر آمد از ميان‌ جانم‌ آهي‌

مرا گفتا كه‌ اي‌ شيّاد سالوس‌                 به‌ سر شد عمرت‌ اندر نام‌ و ناموس‌

ببين‌ تا عِلم‌ و كِبر و زهد و پنداشت‌                 ترا اي‌ نارسيده‌، از كه‌ واداشت‌

نظر كردن‌ به‌ رويم‌ نيم‌ ساعت‌                        همي‌ ارزد هزاران‌ ساله‌ طاعت‌

علي‌ الجمله‌ رخ‌ آن‌ عالم‌ آرا                             مرا با من‌ نمود آن‌ دم‌ سراپا

سيه‌ شد روي‌ جانم‌ از خجالت‌                             ز فوت‌ عمر و ايّام‌ بطالت‌

چو ديد آن‌ ماه‌ كز روي‌ چه‌ خورشيد               كه‌ ببريدم‌ من‌ از جان‌ خود امّيد

يكي‌ پيمانه‌ پر كرد و به‌ من‌ داد                      كه‌ از آب‌ وي‌ آتش‌ در من‌ افتاد

كنون‌ گفت‌: از مِي‌ بي‌رنگ‌ و بي‌بو                  نقوش‌ تختۀ هستي‌ فرو شو

چه‌ آشاميدم‌ آن‌ پيمانه‌ را پاك‌                         در افتادم‌ ز مستي‌ بر سر خاك‌

كنون‌ نه‌ نيستم‌ در خود نه‌ هستم‌              نه‌ هشيارم‌ نه‌ مخمورم‌ نه‌ مستم‌


صفحه 607

گهي‌ چون‌ چشم‌ او دارم‌ سري‌ خَوش‌           گهي‌ چون‌ زلف‌ او باشم‌ مشوَّش‌

گهي‌ از خوي‌ خود در گلخنم‌ من‌                 گهي‌ از روي‌ او در گلشنم‌ من‌ [9]

پاورقي


[1] آيۀ 182 و 183، از سورۀ 7: الاعراف‌

[2] آيۀ 181، از سورۀ 7: الاعراف‌

[3] «سيرۀ حلبيّه‌» ج‌ 3، در آخر ذكر غزوۀ تبوك‌، ص‌ 169

[4] كتاب‌ «زَهْرُ الرَّبيع‌» سيّد نعمت‌ الله‌ جزائري‌، طبع‌ سنگي‌، ص‌ 259

[5] آيۀ 61، از سورۀ 37: الصّآفّات‌

[6] كتاب‌ «مثنوي‌» دفتر اوّل‌، از طبع‌ ميرزا محمودي‌، ص‌ 97؛ و از طبع‌ ميرخاني‌، ص‌ 96

[7] «ديوان‌ خواجه‌ حافظ‌ شيرازي‌» طبع‌ محمّد قزويني‌ و دكتر قاسم‌ غني‌، ص‌ 282، غزل‌ 408؛ و از طبع‌ پژمان‌، ص‌ 189 و 190، غزل‌ 416

[8] در «ريحانة‌ الادب‌» ص‌ 62 از ج‌ 2، اين‌ ابيات‌ را از حسين‌ بن‌ منصور حلاّج‌ نقل‌ نموده‌ است‌.

[9] «گلشن‌ راز» خطّ مرحوم‌ عماد اردبيلي‌، ص‌ 88 تا ص‌ 90

      
  
فهرست
  مدخل‌
  ديباچه‌
  مقدمه
  ذكر و ياد حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد در كلمات‌ علاّمه‌ آية‌ الله‌ طباطبائي‌ و آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ
  الحدّادُ و ما أدْراكَ ما الحدّادُ ؟!
  عدم‌ قدرت‌ مصنّف‌ بر شرح‌ احوال‌ و بيان‌ مدارج‌ و معارج‌ حدّاد
  سبب‌ تأليف‌ كتاب‌
  بخش نخستين: مقدّمۀ تشرّف‌ و توفيق‌ به‌ محضر و ملازمت‌ حضرت‌ حدّاد
  مقدّمۀ تشرّف‌ به‌ محضر حضرت‌ حدّاد
  دو سفر پيادۀ حقير به‌ كربلا در معيّت‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عبّاس‌ قوچاني‌
  زيارت‌ پياده‌ به‌ كربلا در نيمۀ شعبان‌ 1376 هجريّۀ قمريّه‌
  سبب‌ شهرت‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ به‌ «حدّاد».
  آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عبّاس‌ به‌ نجف‌ برگشتند و حقير خدمت‌ حدّاد رسيدم‌
  اوّلين‌ بار تشرّف‌ مصنّف‌ به‌ محضر حضرت‌ حدّاد
  خواندن‌ حضرت‌ حدّاد داستان‌ روستائي‌ و گاو را از «مثنوي‌» در اوّلين‌ ملاقات‌
  نماز ظهر روز نيمۀ شعبان‌ در منزل‌ حدّاد ، و به‌ امامت‌ ايشان‌
  تشرّف‌ به‌ كربلاي‌ معلّي‌ براي‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌
  بيتوتۀ ماه‌ رمضان‌ در خدمت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ در دكّۀ مسجد
  شرحي‌ از عشق‌ و اشتياق‌ مرحوم‌ حدّاد
  كيفيّت‌ خواب‌ و خوراك‌ مرحوم‌ حدّاد در طول‌ مدّت‌ ماه‌ رمضان‌
  تحقيقي‌ دربارۀ حضرت‌ حمزه‌ و جاسم‌ (ت‌)
  امر حضرت‌ آقا به‌ ملازمت‌ و استفاده‌ از محضر حضرت‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ محمّد جواد انصاري‌ (قدّه‌)
  اوّلين‌ تشرّف‌ حقير در نجف‌ اشرف‌ به‌ محضر آية‌ الله‌ انصاري‌ همداني‌ (قدّه‌)
  تشرّف‌ به‌ همدان‌ و ادراك‌ حضور و ملازمت‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ (قدّه‌)
  بناي‌ توقّف‌ حقير در طهران‌ و ارتباط‌ عميق‌ با آية‌ الله‌ انصاري‌ (قدّه‌)
  معارضۀ رفقا بعد از رحلت‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ بر عدم‌ لزوم‌ استاد
  پنج‌ دليل‌ بعضي‌ از مدّعيان‌ ، بر عدم‌ لزوم‌ استاد در سير و سلوك‌ إلي‌ الله‌
  بعضي‌ ادّعا كردند : مراقبه‌ و ذكر و فكر و محاسبه‌ غلط‌ است‌
  پاسخ‌ از «اشكال‌ اوّل‌ : عدم‌ احتياج‌ به‌ استاد با وجود امام‌ زمان‌ عجّل‌ اللهُ فرجَه‌».
  پاسخ‌ از «اشكال‌ دوّم‌ : تبعيّت‌ از استاد ، پيروي‌ از ظهورات‌ نفساني‌ اوست‌».
  پاسخ‌ از «اشكال‌ سوّم‌ : خداوند در انسان‌ نيروي‌ اتّصال‌ به‌ ملكوت‌ را قرار داده‌ است‌»
  پاسخ‌ از «اشكال‌ چهارم‌ : كفايت‌ روح‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ در تربيت‌ شاگردان‌».
  پاسخ‌ از «اشكال‌ پنجم‌ : استاد نداشتن‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ انصاري‌
  مرحوم‌ انصاري‌ در زمان‌ سلوك‌ خود ، نيازمند به‌ استاد بود
  مشكلات‌ مرحوم‌ انصاري‌ ايشان‌ را از پاي‌ درآورد ، و در 59 سالگي‌ رحلت‌ نمودند
  پاسخ‌ آنانكه‌ ميگويند : ذكر و ورد و فكر و رياضتهاي‌ مشروعه‌ غلط‌ است‌
  بدون‌ استاد و مراقبه و ذكر و فكر و رياضتهاي‌ مشروعه، سلوك جز پنداري بيش نيست‌
  سرّ واقعي‌ در اظهارات‌ اشكال‌ كنندگان‌ ، اباء از هيمنۀ ولايت‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ بود
  چند بار مظلوميّت‌ حقير مشابه‌ با مظلوميّت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ بود
  گفتار خداوند دربارۀ اصحاب‌ كهف‌ كه‌ پناهندۀ به‌ كهف‌ شوند
  مجموع‌ تلامذۀ آقاي‌ حدّاد در ايران‌ و عراق‌ از بيست‌ نفر متجاوز نبودند
  بخش دومين: سفر اوّل‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1381 هجريّۀ قمريّه‌ بغير از سفر بيت‌ الله‌ الحرام
  جريان‌ احوال‌ آقاي‌ حدّاد در سفر حقير در سنۀ 1381.
  شرح‌ حالات‌ تجرّدهاي‌ ممتدّه‌ و مستمرّۀ آقاي‌ حدّاد
  كيفيّت‌ فناء في‌الله‌ و تحيّر في‌ ذات‌ اللهِ آقاي‌ حدّاد
  عسرت‌ معيشت‌ حضرت‌ حدّاد در دوران‌ فناء ، وصف‌ ناشدني‌ است..
  وظيفۀ رفقا در هنگام‌ شدّت‌ واردات‌ يكي‌ از إخوان‌ طريق‌
  صبر و تحمّل‌ حدّاد در شدائد و امتحانات‌ الهيّه‌ ناگفتني‌ است‌
  اقتداء حضرت‌ آقا در بعضي‌ از نمازها بجهت‌ تثبيت‌ ايشان‌ حقير را در قرائت‌ و نفي‌ خواطر
  كيفيّت‌ نماز شب‌ و سجدۀ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  تشرّف‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ در ايّام‌ عيد غدير و مراجعت‌ به‌ كربلا براي‌ اوّل‌ ماه‌ محرّم‌
  تشريح‌ وقايع‌ عاشورا كه‌ عشق‌ محض‌ بوده‌ است‌
  قرائت‌ حضرت‌ حدّاد اشعار «مثنوي‌» را در غفلت‌ عامّ? مردم‌ از عاشورا
  اشعار مولوي‌ و شاعر وارد به‌ مردم‌ حلب‌ در مرثيۀ حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌
  ملاّي‌ رومي‌ چه‌ خوب‌ قضاياي‌ عاشورا را تحقيق‌ مي‌كند
  قرائت‌ حضرت‌ حدّاد ابيات‌ عاشورا را گويا با جان‌ و روح‌ او خمير شده‌ است‌
  تشريح‌ حضرت‌ حدّاد وقايع‌ عاشورا را همچون‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السّلام‌.
  مطالب‌ حضرت‌ حدّاد دربارۀ عاشورا مختصّ به‌ حالات‌ فناء ايشان‌ در آن‌ هنگام‌ است‌
  تشرّف‌ حضرت‌ حدّاد به‌ سامرّاء و زيارت‌ عسكريّين‌ سلام‌ الله‌ عليها
  بخش سومين: سفر دوّم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1383 هجريّۀ قمريّه‌
  مشكلات‌ متديّنين‌ و اهل‌ علم‌ در زمان‌ پهلوي‌ پدر و پسر.
  غصب‌ نيمي‌ از منزل‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ و انتقال‌ ايشان‌ به‌ منزل‌ اجاري‌
  رحلت‌ سيّد محمّد نوادۀ حدّاد كه‌ شبيه‌ به‌ قاضي‌ بوده‌ است‌
  اختلاف‌ حالات‌ حضرت‌ آقا در هنگام‌ فوت‌ سيّد محمّد و فوت‌ بَيگم‌
  مشاهدۀ حدّاد ، عظمت‌ روحي‌ اطفال‌ شيعه‌ را پس‌ از مرگ‌
  نفس‌ بچّه‌ قابليّت‌ محضه‌ است‌ و آثار خوب‌ يا بد را اخذ ميكند و تا آخر عمر در وي‌ ثابت‌ مي‌ماند
  از جمله‌ ادلّۀ تجربي‌ و مشاهدۀ غير قابل‌ تأويل‌ عظمت‌ روحي‌ و اختيار وجداني‌ أطفال‌
  ادلّۀ شرعيّه‌ بر اينكه‌ عبادت‌ اطفال‌ حقيقي‌ است‌ نه‌ تمريني‌
  اجداد و نسب‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  قضايا و احوالات‌ سيّد حسن‌ : جدّ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  زادگاه‌ ، و عمر شريف‌ ، و رحلتگاه‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ موسوي‌ حدّاد قُدّس‌ سرّه‌
  آقا سيّد حسن‌ مَسقطي‌ از زبان‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد قُدّس‌ سرّه‌
  تحريم‌ درس‌ مرحوم‌ مسقطي‌ و خارج‌ شدن‌ ايشان‌ از نجف‌
  كيفيّت‌ ارتحال‌ مرحوم‌ آقا سيّد حسن‌ مسقطي‌ ، و رسيدن‌ خبر آن‌ به‌ مرحوم‌ قاضي‌ (ت‌)
  آقا سيّد حسن‌ مسقطي‌ ، مصداق‌ تامّ خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ متّقين‌ است‌
  لزوم‌ تدريس‌ اخلاق‌ و عرفان‌ و فلسفه‌ و تفسير در حوزه‌هاي‌ علميّۀ شيعه‌ (ت‌)
  سفر حدّاد به‌ نجف‌ و تشرّف‌ بحضور مرحوم‌ قاضي‌ در مدرسۀ هندي‌
  تعبّد شديد حاج‌ سيّد هاشم‌ به‌ احكام‌ شرعيّه‌
  مرحوم‌ شيخ‌ زين‌ العابدين‌ مرندي‌ و زهد و ورع‌ ايشان‌ (ت‌)
  تفسير حاج‌ سيّد هاشم‌ ، بازگشت‌ حقيقت‌ لعنت‌ را در دعاي‌ عَلْقَمه‌
  كلام‌ حدّاد : از اولياء خدا شرّ و ضرر و بدي‌ تراوش‌ ندارد ؛ همه‌اش‌ خير محض‌ است‌
  كلام‌ حدّاد : نفرين‌ و لعنت‌ اولياي‌ خدا بر دشمنان‌ ، نفعي‌ است‌ عائد به‌ دشمنان‌ نه‌ به‌ خودشان‌
  دعاي‌ «صحيفۀ سجّاديّه‌» مشابه‌ با دعاي‌ عَلقمه‌ در لعن‌ كفّار.
  بخش چهارمين: سفر سوّم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1385 هجريّۀ قمريّه‌
  سفر آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابراهيم‌ خسرو شاهي‌ ، و ملاقات‌ با حدّاد قَدّس‌ الله‌ نفسَه‌
  كلام‌ حضرت‌ حدّاد بعد از آنچه‌ بين‌ حقير و آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابراهيم‌ در مورد خواب‌ ايشان‌ ردّ
  دعوت‌ حقير آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابراهيم‌ را به‌ لزوم‌ إدراك‌ محضر آية‌ الله‌ انصاري‌ (قدّه‌)
  حربۀ واعظان‌ غير متّعظ‌ براي‌ خرد كردن‌ عرفا و عرفان‌ ، رَمْي‌ به‌ تصوّف‌ است‌
  استخارۀ آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابراهيم‌ براي‌ رجوع‌ به‌ حضور آية‌ الله‌ انصاري‌ ، و تعبير آن‌ توسّط‌
  زهد و ورع‌ آية‌ الله‌ آقا شيخ‌ عبّاس‌ طهراني‌ محمّدزاده‌ قدّس‌ الله‌ نفسَه‌
  رؤياي‌ آية‌ الله‌ آقا شيخ‌ عبّاس‌ و توضيح‌ و تفسير آن‌ (ت‌)
  نامۀ حاج‌ شيخ‌ عبّاس‌ طهراني‌ به‌ حقير ، و استمداد از آية‌ الله‌ آقا سيّد جمال‌ الدّين‌ گلپايگاني‌
  از نامۀ ايشان‌ پيداست‌ كه‌ هنوز بعضي‌ از مراحل‌ سلوكي‌ را در پيش‌ داشته‌اند (ت‌)
  حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، مافوق‌ افق‌ بود ؛ وي‌ از جزئيّت‌ به‌ كلّيّت‌ عبور نموده‌ بود
  حاج‌ سيّد هاشم‌ ، ظهور و مَظْهَر كلمۀ مباركۀ لا هُوَ إلاّ هُو بود
  اشعار شبستري‌ در حقيقت‌ عبوديّت‌ و فناء (ت‌)
  مواعظ‌ و ارشادهاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ كه‌ از افق‌ عالي‌ بود
  اقسام‌ خاطرات‌ از كلام‌ حدّاد
  شرح‌ مجالس‌ حضرت‌ حدّاد و كيفيّت‌ تشرّف‌ ايشان‌ به‌ حرم‌ ، در مدّت‌ توقّف‌ در كاظمين‌
  جريان‌ حجّ بيت‌ الله‌ الحرام‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ قَدّس‌ الله‌ سرَّه‌
  ورود آية‌ الله‌ زنجاني‌ فَهري‌ در مسجد الخَيف‌ ، و ملاقات‌ با آقاي‌ حدّاد (قدّه‌)
  بيان‌ حدّاد كه‌ : التزام‌ به‌ طاعات‌ و تجنّب‌ از معاصي‌ بدون‌ توجّه‌ به‌ خدا ، مجوسيّت‌ محضه‌ است‌
  مراد حقيقي‌ از احتياط‌ در «وَ خُذْ بِالاِحْتياطِ في‌ جَميعِ ما تَجِدُ إلَيْهِ سَبيلاً».
  بيان‌ حضرت‌ حدّاد در حقيقت‌ رَمْي‌ جمرۀعقبه‌ ، و عظمت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها
  بخش پنجمين: سفر دوماهۀ زيارتي‌ حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ قَدّس‌ الله‌ سرَّه‌ به‌ ايران و توقّف‌ در ط
  شرح‌ توقّف‌ دوماهۀ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ در ايران‌
  كيفيّت‌ بيتوتۀ حاج‌ سيّد هاشم‌ و امّ مهدي‌ در بالاي‌ بام‌
  مسافرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد از طهران‌ به‌ همدان‌
  ورود حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ به‌ منزل‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ در همدان‌ و توقّف‌ چند ساعته‌ در بي
  تراوشات‌ معنويّۀ حاج‌ سيّد هاشم‌ بر سر مزار حاج‌ شيخ‌ محمّد بهاري‌ در بهار همدان‌
  ثبوت‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ شيخ‌ محمّد بهاري‌ از زائرين‌ خود پذيرائي‌ ميكند
  روز بي‌سابقه‌اي‌ بر مزار حاج‌ شيخ‌ محمّد بهاري‌ أعلي‌ اللهُ مقامَه‌
  ملاقات‌ و خلوت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ مطهّري‌ با حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد رحمة
  دستورالعمل‌ خواستن‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ مطهّري‌ از حضرت‌ حدّاد
  مسافرت‌ مرحوم‌ شهيد مطهّري‌ به‌ كربلا و ملاقات‌ با آقاي‌ حدّاد دو بار.
  عبارت‌ مرحوم‌ حدّاد به‌ مطهّري‌ : پس‌ كِيْ نماز مي‌خواني‌ ؟!
  تفسير آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ معني‌ تجرّد را و داستان‌ كدوي‌ آويخته‌ بر گردن‌
  «اگر تو مني‌ پس‌ من‌ كِيَم‌ ؟! اگر من‌ منم‌ پس‌ كو كدوي‌ گردنم‌؟!».
  در تجرّد ، سالك‌ خود را موجود ديگري‌ مي‌يابد مغاير با آنچه‌ مي‌پنداشته‌ ، و در عين‌ حال‌ مي‌بيند ك
  مراتب‌ عبوديّت‌ و تجرّد و حيات‌ (ت‌)
  ابيات‌ عارف‌ گرانقدر شيخ‌ محمود شبستري‌ در معني‌ تجرّد
  تمثيل‌ عارف‌ شبستري‌ در حقيقت‌ معني‌ تجرّد
  اوّلين‌ بار حصول‌ تجرّد براي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ در كربلا به‌ پيروي‌ از امر استاد قاضي‌ به‌ صبر و تحم
  آزار و اذيّتهاي‌ قولي‌ و فعلي‌ مادرزن‌ مرحوم‌ حدّاد كه‌ بيشتر بجهت‌ فقر ايشان‌ بوده‌ است‌
  دستور آية‌ الله‌ قاضي‌ به‌ صبر و تحمّل‌ در آزارهاي‌ مادر زن‌ .
  علّت‌ حصول‌ اوّل‌ مرتبۀ تجرّد براي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  يك‌ دستور اساسي‌ مرحوم‌ قاضي‌ ، عمل‌ كردن‌ به‌ روايت‌ عُنوان‌ بصري‌ بوده‌ است‌
  متن‌ كامل‌ روايت‌ عنوان‌ بصري‌ با ترجمۀ آن‌
  تعاليم‌ مرحوم‌ قاضي‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ ، و آن‌ از قرآن‌ است‌
  تعاليم‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ متّخذ از آيات‌ معجزه‌آساي‌ قرآن‌ جاويدان‌ است‌
  حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد بسياري‌ از كارهاي‌ نيكو را از حظوظ‌ نفسانيّه‌ مي‌شمردند ، چون‌ نفس
  حاج‌ سيّد هاشم‌ : مردم‌ چرا مكاشفه‌ مي‌خواهند ؟ عالَم‌ سراسرش‌ مكاشفه‌ است‌
  مراد از عرفان‌ خداوند ، فناء در ذات‌ اوست‌ ؛ خداست‌ كه‌ خود را مي‌شناسد
  ذكر مسانيد روايت‌ «كانَ اللَهُ وَ لَم‌ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ ، وَ الانَ كَما كانَ» (ت‌)
  غايت‌ و نهايت‌ سير انسان‌ و تمامي‌ موجودات‌
  تشرّف‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد به‌ زيارت‌ مرقد مطهّر حضرت‌ امام‌ ثامن‌ ضامن‌ : عليّ بن‌ موسي‌ الرّضا
  هفت‌ شوط‌ طواف‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ بر دور ضريح‌ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌
  فعل‌ اولياء خدا حجّت‌ است‌
  بحث‌ فقهي‌ دربارۀ جواز طواف‌ دور ضريح‌ مطهّر ائمّۀ أطهار سلام‌ الله‌ عليهم‌
  بحث‌ بليغ‌ علاّمۀ مجلسي‌ (ره‌) در جواز طواف‌ دور ضريح‌ ائمّۀ اطهار عليهم‌ السّلام‌
  كلام‌ محدّث‌ نوري‌ (ره‌) در باب‌ جواز طواف‌ بر قبور ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌
  بحث‌ فقهي‌ دربارۀ جواز بوسيدن‌ چهارچوب‌ درهاي‌ ورودي‌ قبور ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌
  تفسير سورۀ توحيد به‌ مدّت‌ ده‌ روز در مشهد مقدّس‌ به‌ امر حضرت‌ آقا
  پرسشها در مشهد مقدّس‌ از حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، و سه‌ مسألۀ مهمّ كه‌ دربارۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌
  مسألۀ اولي‌ : علّت‌ اشتهار حضرت‌ امام‌ رضا به‌ امام‌ غريب‌
  يكي‌ از جهات‌ عمومي‌ غربت‌ اولياء الهي‌ نفس‌ عنوان‌ ولايت‌ و عدم‌ تسانخ‌ آنان‌ با عالم‌ كثرت‌ و لو
  شرح‌ كسالت‌ مؤلّف‌ در حين‌ تأليف‌ كتاب‌ (ت‌)
  علّت‌ استنكاف‌ مؤلّف‌ از رفتن‌ به‌ خارج‌ جهت‌ معالجه‌ (ت‌)
  زبان‌ حال‌ اولياء الهي‌ در غربت‌ از عالم‌ طبع‌ و استغراق‌ در انوار ملكوتيّۀ قدسيّه‌
  يكي‌ از جهات‌ غربت‌ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ سياستهاي‌ شيطاني‌ مأمون‌ بود
  جهت‌ دوّم‌ از جهات‌ غربت‌ حضرت‌ ، انكار وكلاء موسي‌ بن‌ جعفر عليهما السّلام‌ بر ولايت‌ آنحضرت‌ است
  اخبار وارده‌ در شأن‌ عليّ بن‌ أبي‌حمزة‌ بطائني‌ ، از اركان‌ فرقۀ واقفيّه‌
  جهت‌ سوّم‌ از جهات‌ غربت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ انكار امامت‌ و فرزندي‌ فرزندش‌ محمّد بن‌ علي‌ ا
  روايت‌ عليّ بن‌ جعفر دربارۀ درخواست‌ اعمام‌ و برادران‌ حضرت‌ رضا ، رضايت‌ دادن‌ آنحضرت‌ را به‌ حكم
  يكي‌ ديگر از جهات‌ غربت‌ حضرت‌ ، مخفي‌ ماندن‌ حقائق‌ توحيدي‌ در روايات‌ منقوله‌ از آنحضرت‌ است..
  مسألۀ ثانيه‌ : علّت‌ اشتهار حضرت‌ به‌ « غَوْثُ هَذِهِ الاُْمّةِ وَ غِياثُها».
  خبر يزيد بن‌ سَليط‌ از امام‌ صادق‌ و موسي‌ بن‌ جعفر در شأن‌ امام‌ رضا عليهم‌ السّلام‌
  ترجمۀ روايت‌ يزيد بن‌ سليط‌ دربارۀ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌
  جلالت‌ شأن‌ يزيد بن‌ سليط‌ در كتب‌ رجالي‌
  لقب‌ «غياث‌» در مورد هيچيك‌ از ائمّه‌ جز امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ نيامده‌ است‌
  مسألۀ ثالثه‌ : رابطۀ ميان‌ زيارت‌ آنحضرت‌ و زيارت‌ خانۀ خدا در ماه‌ رجب‌ المرجّب‌
  روايت‌ امام‌ محمّد تقي‌ دربارۀ افضليّت‌ زيارت‌ امام‌ رضا بر حجِّ غير از حجّةالاسلام‌
  مراد از «هَذا اليَومِ» در روايت‌
  اشكالات‌ وارده‌ در احتمال‌ ضبط‌ «رَحْب‌» در روايت‌ بجاي‌ «رَجَب‌».
  افضليّت‌ زيارت‌ مشاهد مشرّفه‌ در ماه‌ رجب‌
  پاداشهاي‌ مترتّبه‌ بر زيارت‌ حضرت‌ ثامن‌ الحجج‌ عليه‌ السّلام‌
  سرّ استحباب‌ زيارت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ در ماه‌ رجب‌ و رابطۀ آن‌ با حجّ كعبۀ بيت‌الله‌ الحرام
  رؤياي‌ صادقه‌ دربارۀ ارتباط‌ زيارت‌ آنحضرت‌ با حجّ و عمره‌
  اشعار بحرالعلوم‌ در فضيلت‌ كربلا و سائر مشاهد بر كعبه‌ ، و عظمت‌ إتيان‌ صلوة‌ در آنها
  در ذكر معجزات‌ و كرامات‌ صادره‌ از حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌
  بيان‌ حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ كه‌ : وجود خود امام‌ بزرگترين‌ معجزۀ الهي‌ است‌
  اولياي‌ خدا ، اسماء كلّيّۀ الهيّه‌ هستند و كار خلاف‌ نمي‌كنند
  معني‌ ولايت‌ ، عبوديّت‌ صرفه‌ و محو و نيست‌ شدن‌ در ذات‌ خداست‌
  ولايت‌ وليّ خدا مقامي‌ است‌ رفيع‌ كه‌ انديشه‌ را بدان‌ راه‌ نيست‌
  يكي‌ از علل‌ عدم‌ استجابت‌ بعضي‌ از دعاهاي‌ غالب‌ مردم‌ ، اينستكه‌ از درون‌ قلب‌ برنخاسته‌ است‌
  علّت‌ دوّم‌ اينستكه‌ دعاها غالباً به‌ منافع‌ شخصي‌ است‌
  علّت‌ سوّم‌ : غالب‌ خواسته‌هاي‌ مردم‌ ، بر خلاف‌ مصالح‌ واقعيّۀ آنان‌ است‌
  كلام‌ حدّاد : حاجات‌ مردم‌ غالباً امور مادّي‌ است‌ ؛ همه‌ مي‌گويند : وصله‌اي‌ به‌ وصله‌هاي‌ لباس‌
  كرامات‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌ عليه‌ السّلام‌ در كنار طهران.
  بركات‌ و كرامات‌ مشهد امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ پيوسته‌ متّصل‌ است‌
  معجزۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ در شفا دادن‌ كور.
  به‌ خواب‌ آمدن‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ در اُتريش‌ بر جوان‌ كور ، و شفادادن‌ چشم‌ او را
  معجزۀ حضرت‌ ثامن‌ الحجج‌ به‌ نقل‌ آية‌ الله‌ حائري‌ قَدّس‌ اللهُ سرَّه‌
  معجزۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ به‌ نقل‌ آية‌ الله‌ لواساني‌ دامت‌ بركاتُه‌
  ضيافت‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ حاج‌ سيّد محمّد هادي‌ ميلاني‌ از حضرت‌ حدّاد
  مراقبت‌ شديد مأمورين‌ سازمان‌ امنيّت‌ در آخرين‌ شب‌ توقّف‌ در مشهد
  كلمات‌ حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ در هنگام‌ وداع‌ ، و مراجعت‌ ايشان‌ از مشهد به‌ صوب‌ طهران‌ (ت‌)
  سفر حضرت‌ حدّاد براي‌ زيارت‌ مرقد مطهّر حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها ، و به‌ شهر اصفهان‌
  مسافرت‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد به‌ بلدۀ طيّبۀ قم‌ ، و كيفيّت‌ زيارت‌ حرم‌ مطهّر و قبرستان‌هاي
  ملاقات‌ حضرت‌ آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ و حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  ابتهاج‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ از قبرستان‌ شيخان‌ قم‌
  عظمت‌ و نورانيّت‌ قبر حضرت‌ معصومه‌ سلامُ الله‌ عليها
  كلام‌ رهبر عظيم‌ انقلاب‌ آية‌ الله‌ خميني‌ (ره‌) دربارۀ مرحوم‌ حاج‌ ميرزا جواد آقا ملكي‌ تبريزي‌ ،
  ذكر يك‌ دستور از كتاب‌ «أسرار الصّلوة‌» مرحوم‌ حاج‌ ميرزا جواد آقا تبريزي‌ (ت‌)
  نورانيّت‌ قبور واقعه‌ در قبرستان‌ شيخان‌ قم‌
  اعاظم‌ محدّثين‌ از قدماء كه‌ در قبرستان‌ قم‌ مدفونند
  قبر أحمد بن‌ إسحق‌ أشعري‌ وكيل‌ حضرت‌ عسكري‌ عليه‌ السّلام‌ در حُلوان‌ : سَر پُل‌ زهاب‌ است‌
  اداء نماز در مسجد جمكران‌ قم‌ ، در معيّت‌ حضرت‌ حدّاد
  ذكر مرحوم‌ نوري‌ نماز مسجد جمكران‌ را در «نجم‌ ثاقب‌» و ذكر سه‌ نكته‌ (ت‌)
  مسافرت‌ از قم‌ به‌ اصفهان‌ ، ملاقات‌ با مرحومه‌ بانو علويّۀ اصفهاني‌
  نمازگزاردن‌ در مساجد معروفۀ اصفهان‌ ، و زيارت‌ اهل‌ قبور در قبرستان‌ تخت‌ فولاد
  رسالۀ مختصري‌ از مرحوم‌ بيدآبادي‌ در سير و سلوك‌ (ت‌)
  كلام‌ حضرت‌ حدّاد : دو چيز فضاي‌ اصفهان‌ را صاف‌ نگه‌ داشته‌ است‌
  حفظ‌ قبور علماء بالله‌ و توسّل‌ عامّۀ مردم‌ بدانها از وظائف‌ حتميّه‌ است‌
  عذابهاي‌ آسماني‌ نتيجۀ اهانت‌ به‌ مقدّسات‌ است‌
  بيان‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد در سبب‌ مسافرت‌ برخي‌ از اولياء الهي‌
  عدم‌ تمايل‌ حضرت‌ آقا براي‌ تماشاي‌ آثار عتيقۀ شهر اصفهان‌ ؛ و ديدار از يكي‌ از طلاّب‌ آشنا و محبّ
  مراجعت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ به‌ قم‌ و طهران‌ و ديدار از ارحام‌ و دوستاني‌ كه‌ دعوت‌ مي‌نمودند
  كلام‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد به‌ آقاي‌ بياتي‌ در شاهزاده‌ حسين‌ همدان‌
  مراجعت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ از ايران‌ به‌ عتبات‌ عاليات‌
  بخش ششمين: سفر چهارم حقير به أعتاب در سنه 1387 هجريه قمريه
  ملاقات‌هاي‌ اعلام‌ از علماء با حضرت‌ حدّاد در كربلا..
  «فتوحات‌ مكّيّة‌» محيي‌ الدّين‌ عربي‌
  نصّ عبارت‌ محيي‌ الدّين‌ عربي‌ بر امام‌ زمان‌ طبق‌ عقيدۀ شيعۀ اماميّه‌
  محيي‌ الدّين‌ در «فتوحات‌» عمل‌ به‌ رأي‌ و قياس‌ را به‌ شدّت‌ محكوم‌ مي‌كند
  دليل‌ محدّث‌ نيشابوري‌ بر تشيّع‌ محيي‌ الدّين‌ ، إبطال‌ عمل‌ به‌ رأي‌ و قياس‌ است‌
  دلائلي‌ كه‌ علماء بر تشيّع‌ محيي‌ الدّين‌ ذكر نموده‌اند
  دلالت‌ «فَصُّ حِكْمَةٍ إماميَّةٍ في‌ كَلِمَةٍ هَرونيَّةٍ» بر تشيّع‌ محيي‌ الدّين‌
  مطالب‌ محيي‌ الدّين‌ در فَصّ داوديّ و در فصّ إسحقيّ.
  كلام‌ صدرالمتألّهين‌ در «مفاتيح‌ الغيب‌» دربارۀ احكام‌ مجذوبين‌
  براي‌ اولياي‌ عالي‌رتبه‌ ، امكان‌ دارد احكام‌ را از باطن‌ رسول‌الله‌ و كتاب‌ و سنّت‌ اخذ نمايند
  گفتار محيي‌ الدّين‌ در فصّ داوديّ ، طبق‌ عقيدۀ سنّت‌ است‌
  ردّ رهبر عظيم‌ انقلاب‌ بر فصّ داوديّ «فُصوص‌ الحِكَم‌».
  عامّه‌ كسي‌ را كه‌ مُتعه‌ كند مي‌كشند ، ولي‌ اگر زنا كند او را رها مي‌كنند
  عامّه‌ شيعه‌ را به‌ اتّهام‌ رَفْض‌ مي‌كشند ، ولي‌ كافر و مُلحد را رها مي‌كنند
  مرحوم‌ قاضي‌ ، محيي‌ الدّين‌ و ملاّي‌ رومي‌ را كامل‌ و شيعه‌ ميدانسته‌اند
  مقايسه‌ ميان‌ شعر حافظ‌ شيرازي‌ و ابن‌ فارض‌ مصريّ..
  كلام‌ قاضي‌ و حدّاد : وصول‌ به‌ توحيد بدون‌ ولايت‌ محال‌ است‌
  محي الدين: أقرب الناس اليه علي بن البيطالب، امام العالم وسر الانبياء اجمعين.
  تحقيقي‌ از حقير راجع‌ به‌ سير و سلوك‌ افراد در اديان‌ و مذاهب‌ مختلفه‌ و نتيجۀ مثبت‌ و يا منفي‌ آن
  عرفاي غير شيعه در طول تاريخ ، يا عارف نبوده‌اند و يا از ترس عامّه تقيّه مي‌نموده‌اند
  محيي‌ الدّين‌ و سائر عرفاء ، هر يك‌ در مقام‌ بقاء بعد از فناء نور خاصّي‌ دارند
  كلام‌ سعدالدّين‌ حَمَويّ دربارۀ محيي‌ الدّين‌ و شهاب‌ الدّين‌ سُهْرَوَرديّ..
  مكاشفاتي‌ در «فتوحات‌» وارد است‌ كه‌ با واقع‌ مطابقت‌ ندارد
  تحريفات‌ بسياري‌ در «فتوحات‌ مكّيّه‌» بعمل‌ آمده‌ است‌
  كلام‌ شعراني‌ در تحريفاتي‌ كه‌ در «فتوحات‌» بعمل‌ آمده‌ است‌
  نسبت كلام‌ «لَمْ يَقْتُلْ يَزيدُ الْحُسَيْنَ إلاّبِسَيْفِ جَدِّهِ» ‌ به‌ محيي‌ الدّين‌ تهمت‌ است‌
  ردّ صاحب‌ «روضات‌» بر محيي‌ الدّين‌ و بر جميع‌ عرفاء.
  تحقيقي‌ از مصنّف‌ دربارۀ حقيقت‌ وحدت‌ وجود
  آيات‌ دالّۀ بر وحدت‌ وجود در قرآن‌ كريم‌
  نقل‌ محيي‌ الدّين‌ از حضرت‌ سجّاد ، أشعار كتمان‌ توحيد را
  دفاع‌ قاضي‌ نورالله‌ از محيي‌ الدّين‌ در معني‌ وحدت‌ وجود
  گفتار مير سيّد شريف‌ در «حواشي‌ شرح‌ تجريد» در معني‌ صحيح‌ وحدت‌ وجود
  فرمان‌ آقا محمّد علي‌ كرمانشاهي‌ به‌ كشتن‌ سه‌ تن‌ از دراويش..
  كلام‌ استاد علاّمۀ طباطبائي‌ در حرّيّت‌ اهل‌ توحيد در زمان‌ رفع‌ جُمود و تحجّر.
  ادلّه‌ و شواهد قاضي‌ نورالله‌ از كلمات‌ أعلام‌ و أشعار بر حقيقت‌ توحيد
  صاحب‌ «روضات‌» شيخ‌ أحمد أحسائي‌ را «بَعْضُ مَشايِخِ عُرَفآئِنا الْمُتَأَخِّرين‌» ميداند
  مدح‌ عظيم‌ و تحسين‌ بليغ‌ صاحب‌ «روضات‌» از سيّد كاظم‌ رشتي‌
  ترجمۀ صاحب‌ «روضات‌» حافظ‌ رَجَب‌ بُرسيّ را
  أشعار فاخرۀ حافظ‌ رجب‌ بُرسيّ به‌ نقل‌ صاحب‌ «روضات‌».
  ردّ شديد صاحب‌ «روضات‌» بر حافظ‌ رجب‌ برسيّ.
  انتقاد صاحب‌ «روضات‌» از شيخ‌ أحمد أحسائي‌ و از پيروان‌ وي‌ وسيد علي‌محمد باب..
  لازمۀ پيمودن‌ طريقۀ ضدّ عرفان‌ ، مَدسوس‌ دانستن‌ آثار عظيمۀ مذهب‌ است‌
  گفتار علاّمۀ أميني‌ در ترجمۀ شاعر غدير : حافظ‌ رجب‌ برسيّ.
  روايت‌ وارده‌ در اوج‌ عظمت‌ مقام‌ و منزلت‌ امام‌ عليه‌ السّلام‌
  علاّمۀ أميني‌ : علّت‌ اختلاف‌ عرفاء با اهل‌ ظاهر ، اختلاف‌ استعداد نفوس‌ است‌
  علاّمۀ أميني‌ : كلام‌ عرفاء بالله‌ مافوق‌ انديشۀ بشر است‌ و كتمان‌ آن‌ لازم‌
  ردّ علاّمۀ أميني‌ بر صاحب‌ «أعيان‌ الشّيعة‌» نسبت‌ غلوّ را به‌ حافظ‌ رجب‌ برسيّ.
  أشعار بلند پايۀ حافظ‌ رجب‌ در مدائح‌ رسول‌ أكرم‌ و أهل‌ البيت‌ عليهم‌ السّلام‌
  روايات‌ وارده‌ در اينكه‌ رسول‌ أكرم‌ اوّلين‌ آفريدۀ خدا بود
  أشعار بلند پايۀ حافظ‌ رجب‌ برسي در مدح‌ و تعظيم‌ رسول‌ أكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌
  شيخيّه‌ و حَشويّه‌ با محيي‌ الدّين‌ عربي‌ و عرفاء در دو قطب‌ متعاكس‌ قرار دارند
  كلام‌ مرحوم‌ قاضي‌ : شيخ‌ أحمد أحسائي‌ ، خدا را پوچ‌ و بدون‌ اثر معرّفي‌ ميكند
  شيخ‌ أحمد أحسائي‌ بدون‌ استاد رياضت‌ كشيد ، و در وادي‌ خطير گرفتار آمد
  تعظيم‌ و تجليل‌ ملاّصدراي‌ شيرازي‌ و عبدالوهّاب‌ شَعراني‌ ، از محيي‌ الدّين‌ عربي‌
  توصيف‌ محدّث‌ نوري‌ ، جَلالت‌ شَعراني‌ را از لسانِ ميرحامد حسين‌ از اعلام‌ عامّه‌
  همه‌ بايد در راه‌ سير و سلوك‌ خدا قدم‌ نهند ؛ برسند يا نرسند
  كلام‌ محدّث‌ نوري‌ و نقل‌ خبر رجبيّون‌ از محيي‌ الدّين‌ عربي‌
  تحريف‌ محدّث‌ نوري‌ در نقل‌ عبارت‌ محيي‌ الدّين‌ از «محاضرات‌».
  مراد از روافض‌ در مكاشفۀ منقولۀ از «مسامرات‌» خوارج‌ هستند
  مطالب‌ واردۀ در «محاضرات‌» دالّۀ بر خلوص‌ شيخ‌ محيي‌ الدّين‌
  در «محاضرات‌» محيي‌ الدّين‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ دارد
  تفسير حضرت‌ حدّاد عبارت‌ محيي‌ الدّين‌ را : «وَ لِكُلِّ عَصْرٍ واحِدٌ يَسْمو بِهِ».
  گفتار اهل‌ توحيد در حال‌ فناء ، گفتار خداوند است‌
  جرم‌ و گناه‌ حسين‌ بن‌ منصور حلاّج‌ ، كشف‌ اسرار بود
  جُنَيد بغداديّ مي‌گويد : شيخ‌ ما در اصول‌ و فروع‌ و بلا كشيدن‌ عليّ مرتضي‌ است‌
  «شَطَحيّات‌» كلماتي‌ است‌ از سالك‌ مجذوب‌ كه‌ فيها رآئِحَةُ رُعونَةٍ وَ دَعْوًي‌
  بخش هفتمين: سفر پنجم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1389 هجريّۀ قمريّه‌
  بعضي‌ از مكاتيب‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد به‌ خطّ خود براي‌ حقير.
  سلوك‌ راه‌ خدا بدون‌ انفاق‌ و ايثار و جلوۀ جلال‌ ، محال‌ است‌
  حاج‌ سيّد ضيآءالدّين‌ دُرّيّ و خواب‌ عجيب‌ در تفسير بيت‌ حافظ‌
  سلوك‌ حضرت‌ حدّاد ، مَبني‌ بر لزوم‌ استاد بود
  بعضي‌ اوقات‌ استاد ، شاگرد را به‌ جهتي‌ تحت‌ تربيت‌ استاد ديگر مي‌گذارد
  استاد مي‌تواند وصيّ ظاهري‌ و وصيّ باطني‌ داشته‌ باشد
  مخالفت‌ با رسول‌ خدا در امر اُسامه‌ و پدرش‌ ، از لِسان‌ محيي‌ الدّين‌ عربي‌
  حكم‌ به‌ جواز انتقال‌ از مذهبي‌ از مذاهب‌ عامّه‌ در هر حكمي‌ از احكام‌ ، از لسان‌ محيي‌الدّين‌
  بخش هشتمين: سفر ششم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌
  نصائح‌ حضرت‌ حدّاد به‌ بنده‌زادگان‌ ، و كلمات‌ ايشان‌ دربارۀ مرحوم‌ قاضي‌
  قرائت‌ حضرت‌ حدّاد اشعاري‌ را كه‌ مرحوم‌ قاضي‌ براي‌ ايشان‌ مي‌خوانده‌اند
  دعاهاي‌ منقوله‌ از حضرت‌ حدّاد در صَلَوات‌ و سَجَدات‌ نماز.
  دعاي‌ احْتِجاب‌ به‌ نقل‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد قَدَّس‌ اللهُ روحَه‌
  بعضي‌ از ادعيه‌اي‌ كه‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ قرائت‌ مي‌نمودند
  استخراجات‌ و رموز حروف‌ و اعداد ، نزد مرحوم‌ قاضي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌
  اكتشافات‌ محيي‌ الدّين‌ عربي‌ با علم‌ حروف‌ ، راجع‌ به‌ بعضي‌ از امور غيبيّه‌
  عرفان‌ حافظ‌ شيرازي‌ و ملاّمحمّد مولويّ مُخّ اسلام‌ است‌
  غزل‌ شيواي‌ حافظ‌ شيرازي‌ دربارۀ حضرت‌ صاحب‌ الزّمان‌ ارواحنا فداه‌
  كيفيّت‌ تهجّد حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ در مدّت‌ عمر.
  ابيات‌ «مثنوي‌» در فتوّت‌ و اخلاص‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  بخش نهمين: سفر هفتم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1392 هجريّۀ قمريّه‌
  بعضي‌ از نامه‌هاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ براي‌ حقير به‌ خطّ خودشان‌
  امتحان‌ الهي‌ و فتنۀ شديد در ميان‌ مجتمع‌ اصحاب‌ و محبّان‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد أعلي‌ اللهُ درجَت
  نشر كلمۀ شيطانيّه‌ كه‌ : اهل‌ توحيد ، اهل‌ ولايت‌ نيستند.
  نتيجۀ فساد و خلل‌ در كار اولياء خدا ، خسران‌ در دنيا و آخرت‌ است‌
  انفاق‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، مرز نداشت‌
  حالات‌ خوش‌ توحيدي‌ ، و بعضي‌ از كرامات‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌
  از ما گدائي‌ و از خداوند لطف‌ و احسان‌ و عطا و كرم‌
  بخش دهمين: سفر هشتم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1394 هجريّۀ قمريّه‌
  سيّد خشك‌ مغزي‌ ، ادّعاي‌ سيّد حسني‌ را ميكند.
  جلوگيري‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ از فتنۀ مدّعي‌ سيّد حسني‌
  درجات مردم.
  كلام‌ حدّاد : سراسر عالم‌ همه‌ عشق‌ است‌ ؛ عشق‌ بالا به‌ پائين‌ و عشق‌ پائين‌ به‌ بالا.
  تفسير آيۀ : وَ مَا تَغِيضُ الاَْرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ.
  تفسير حاج‌ سيّد هاشم‌ و بيان‌ سه‌ نكته‌ در عبارت‌ زيارت‌ رجبيّه‌
  قرائت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ أشعاري‌ از «ديوان‌ مغربي‌» را
  بَسْطُ الزّمان‌ وَطيُّ الزّمان‌ براي‌ يكي‌ از رفقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد.
  داستان‌ مرد زرگر كه‌ براي‌ او بسط‌ الزّمان‌ شد ، از «مشارق‌ الدّراريّ»
  تحفّظ‌ و خودداري‌ اكيد حاج‌ سيّد هاشم‌ از بروز كرامات‌ و خوارق‌ عادات‌
  تفسير آيۀ «إِنْ هِيَ إِلَّاأَسْمَآءٌ سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ» در حرم‌ مطهّر سامرّاء
  بخش‌ يازدهمين‌ : سفر نهم‌ و دهم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1395. و سنۀ 1396 هجريّۀ قمريّه‌
  كلام‌ حدّاد در عقوبت‌ الهيّۀ إفشاء اسرار الهيّه‌
  كلام‌ حدّاد : عذاب‌ إفشاء سرّ ، استدراج‌ است‌
  >> نقل‌ حدّاد قول‌ رسول‌ خدا را : من‌ از پنج‌ كار اطفال‌ خوشم‌ مي‌آيد ، و تفسير آن‌
  معامله‌ و ادب‌ رفقا با حدّاد ، در لياقت‌ مقام‌ ايشان‌ نبود.
  از شرائط‌ اوّليّۀ احترام‌ به‌ سيّد هاشم‌ ، احترام‌ به‌ عائله‌ و اولاد و احفاد اوست‌
  از فتوّت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ قضايائي‌ شنيدني‌ است‌
  بدرقۀ حضرت‌ حدّاد تا سامرّاء ، و تا مَطار بغداد در سفر اخير بنده‌
  اشعار شبستري‌ در طلوع‌ نور توحيد.
  بخش‌ دوازدهمين‌ :سفر حقير به‌ شام‌ براي‌ زيارت‌ قبر بي‌بي‌ زينب‌ سلامُ الله‌ علَيها و ملاقات‌ با حضر
  زيارت‌ قبر حضرت‌ زينب‌ سلامُ الله‌ عليها در معيّت‌ حضرت‌ آقا
  سؤالهاي‌ سلوكي‌ رفقا و پاسخ‌هاي‌ توحيدي‌ حضرت‌ آقا در زينبيّه‌
  كلام‌ حدّاد : معاني‌ غامضۀ اسرار الهيّه‌ و ادعيۀ ائمّه‌ بدون‌ توحيد قابل‌ فهم‌ نيست‌
  كلام‌ حدّاد : در حقيقت‌ ، مضمون‌ بسياري‌ از خواسته‌ها در دعاها ، خواست‌ توحيد است‌
  كلام‌ حدّاد : «إيمانًا تُباشِرُ بِهِ قَلْبي‌» معني‌اي‌ غير از توحيد ميتواند داشته‌ باشد ؟.
  كلام‌ حدّاد : مفاد عبارت «أنا واثِقٌ مِنْ دَليلي‌ بِدَلالَتِكَ ، وَ ساكِنٌ مِنْ شَفيعي‌ إلي‌ شَفاع
  پاسخ‌ حدّاد در ربط‌ إخبار مرتاضان‌ گاو پرست‌ بر بعضي‌ از امور با حركت‌ دم‌ گاو.
  در شريعت‌ اسلام‌ ، فناء در غير ذات‌ اقدس‌ حقّ متعال‌ ممنوع‌ است‌
  كلام‌ حدّاد : پيروي‌ از خصوص‌ استاد كامل‌ ، از ضروريّات‌ مسائل‌ طريق‌ است‌
  در شريعت‌ ختمي‌ نبوّت‌ ، پيروي‌ واقعي‌ از جميع‌ انبياي‌ سَلَف‌ مردود است‌
  سالك‌ به‌ جائي‌ مي‌رسد كه‌ ميان‌ او و خاطرات‌ همچون‌ سدّ سكندر كشيده‌ مي‌شود.
  ابيات‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ در لزوم‌ شناختن‌ انسان‌ حقيقت‌ خويش‌ را
  كلام‌ حدّاد : نجاست‌ را به‌ غير بزن‌ ، نه‌ به‌ خودت‌
  از أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ : «وَلَكِنّي‌ لا أرَي‌ إصْلاحَكُمْ بِإفْسادِ نَفْسي‌»
  تواضع‌ شديد حاج‌ سيّد هاشم‌ نسبت‌ به‌ جميع‌ خلائق‌ مخصوصاً سالكين‌
  تواضع‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ بر اساس‌ تعليم‌ «صحيفۀ سجّاديّه‌» بود.
  ابيات‌ ابن‌ فارض‌ در فراق‌ احبّه‌ و أولياء الله‌ در مكّه‌ و خَيْف‌
  در حضور حضرت‌ حدّاد ، در روزهاي‌ توقّف‌ در زينبيّۀ شام‌
  شرح‌ حال‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد در آخرين‌ روز توقّف‌ در زينبيّۀ شام‌
  اشعار ابن‌ فارض‌ : شرح‌ حال‌ حقير با حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، و ترجمۀ اشعار.
  مدّت‌ حيات‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد پس‌ از مراجعت‌ از شام‌ ، و رحلت‌ در كربلاي‌ مُعَلَّي‌
  ابيات‌ ابن‌ فارض‌ مصريّ مناسب‌ با رحلت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، و ترجمۀ ابيات‌
  غزلهايي‌ از خواجه‌ حافظ‌ شيرازي‌ مناسب‌ حال‌
  رموز و اشارات‌ و دلالات‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ را كسي‌ نفهميد.
  كلام‌ حدّاد : تو همه‌اش‌ مكّه‌ ميروي‌ ، كربلا ميروي‌ ! پس‌ كِيْ بسوي‌ خدا ميروي‌؟!
  مناسبت اشعار ابن فارض و خواجه حافظ هر دو با رحلت حداد.
  محصّل‌ و خلاصه‌اي‌ از مطالب‌ سابقه‌ در شناخت‌ و معرفت‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد روحي‌ فداه‌
  در حوزه‌ها بايد علاوه‌ بر حكمت‌ نظري‌ مؤسّسه‌هاي‌ حكمت‌ عملي‌ دائر گردد.
  معارف‌ الهيّه‌ مانند جواهر نفيسه‌ ، مصون‌ و محفوظ‌ از نظر اجانب‌ مي‌باشد.
  خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ روايت‌ مسعودي‌ دربارۀ قدرت‌ اولياء الله‌
  خلاصه‌ و محصّل‌ گفتار در عظمت‌ معنوي‌ و روحي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی