گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اخلاق، حكمت و عرفان > روح مجرد
روح مجرد / لزوم پرداختن  به حکمت عملی در حوزها، محفوظ بودن معارف الهیه از نظر اجنبی، قدرت اولیاء الهیه در کلام أمیر المومنین، خلاصه گفتار در عظمت معنوی حاج سید هاشم حداد

محصّل‌ و خلاصه‌اي‌ از مطالب‌ سابقه‌ در شناخت‌ و معرفت‌

حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد روحي‌ فداه‌

حقير فقير چون‌ پس‌ از ارتحال‌ حضرت‌ استاذنا الاكرم‌ و فقيهنا الاعظم‌ آية‌الله‌ المعظّم‌ علاّمه‌ حاج‌ سيّد محمّد حسين‌ طباطبائيّ تبريزي‌ قدَّس‌ الله‌ نفسَه‌ و روحَه‌ الزّكيّه‌ يادنامه‌اي‌ به‌ اسم‌ «مهر تابان‌» نوشتم‌ و منتشر شد، و بسياري‌ از سروران‌ ارجمند و بزرگان‌ مطالعه‌ فرمودند، همه‌ به‌ بُهت‌ و حيرت‌ درآمدند كه‌ : عجيب‌ است‌! علاّمه‌ چنين‌ و چنان‌ بود و ما خبر نداشتيم‌؟ چرا پس‌ ما از اين‌ مطالب‌ اطّلاع‌ نيافتيم‌؟ ما كه‌ هر روز حضرت‌ علاّمه‌ را در خيابان‌ و در مجالس‌ و محافل‌ ميديديم‌ و زيارت‌ مي‌نموديم‌، چطور ما مطّلع‌ نشديم‌؟ ما كه‌ خانه‌مان‌ در كوچه‌ علاّمه‌ بود، چطور از اين‌ حقائق‌ خبري‌ نيافتيم‌؟!

و چون‌ مطالبي‌ از مرحوم‌ آيتِ إلهي‌ و فقيه‌ نبيل‌ و مرجع‌ گرامي‌ و عاليقدر


صفحه 677

نجف‌ أشرف‌ : آقا سيّد جمال‌ الدّين‌ گلپايگاني‌ أعلي‌ اللهُ تعالَي‌ مقامَه‌ در مجلّدات‌ «معاد شناسي‌» آورده‌ شد و به‌ مطالعۀ دوستان‌ محترم‌ و اعاظم‌ مكرّم‌ رسيد، باز موجب‌ شگفت‌ گرديد كه‌ : چطور ميشود ما كه‌ در خود نجف‌ أشرف‌ بوديم‌ و يا بعضي‌ از أرحام‌ قريب‌ ايشان‌ بوديم‌ از اين‌ مطالب‌ بي‌خبر مانديم‌؟

در حوزه‌هاي‌ علميّۀ امروز ما امثال‌ علاّمه‌ و گلپايگاني‌ مهجور و ناشناخته‌اند

يك‌ روز از يكي‌ از سروران‌ عزيز و از اساتيد سابق‌ حقير در قم‌ كه‌ مقداري‌ از طهارت‌ و نكاح‌ «شرح‌ لمعه‌» را پيش‌ وي‌ خوانده‌ بودم‌، و از آن‌ زمان‌ تا موتشان‌ كه‌ قريب‌ چهل‌ سال‌ ميگذشت‌، و با حقير هم‌ در تمام‌ اين‌ مدّت‌ روابط‌ محبّت‌ و صميميّت‌ و احترام‌ برقرار بود و از نزديك‌ رفت‌ و آمد بود، و در نجف‌ هم‌ هنگام‌ تشرّف‌ ايشان‌ براي‌ زيارت‌ ملاقاتهاي‌ مكرّره‌ توفيق‌ و همراه‌ بود: حجّة‌ الإسلام‌ والمسلمين‌ آقاي‌ حاج‌ شيخ‌ عبدالحسين‌ وكيلي‌ كه‌ اينك‌ چند سال‌ است‌ به‌ رحمت‌ ايزدي‌ پيوسته‌ است‌، شنيده‌ شد كه‌ :

روزي‌ در محضر استاد ديگرمان‌ حضرت‌ صديق‌ مفَخّم‌ و سرور مكرّم‌ آية‌الله‌ معظّم‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ حائري‌ يزدي‌ أعلَي‌ اللهُ تعالي‌ مقامَهما در منزلشان‌ در حضور جمعي‌ كه‌ حضور داشته‌اند از روي‌ تعجّب‌ و شگفت‌ گفته‌ بودند: اين‌ مطالب‌ چيست‌ كه‌ ما اينك‌ در كتابهاي‌ سيّد محمّد حسين‌ مي‌يابيم‌؟! ما علاّمه‌ را به‌ صدق‌ و حقيقت‌ مي‌شناختيم‌، و مرحوم‌ آية‌ الله‌ آقا سيّد جمال‌ هم‌ در صدق‌ كلامشان‌ ترديدي‌ نداريم‌. و عجيب‌ اينجاست‌ كه‌ سيّد محمّد حسين‌ بدون‌ واسطه‌ از اين‌ بزرگان‌ و بزرگواران‌ نقل‌ ميكند؛ و ما هم‌ در صدق‌ كلام‌ او ترديدي‌ نداريم‌؛ پس‌ چطور اين‌ مطالب‌ تا بحال‌ براي‌ ما گفته‌ نشده‌ بود و ما از آن‌ بي‌اطّلاع‌ بوده‌ايم‌؟!

روزي‌ حقير از حرم‌ مطهّر حضرت‌ ثامن‌ الائمّه‌ عليه‌ السّلام‌ برمي‌گشتم‌ در بست‌ بالا خيابان‌ از دور ديدم‌ : شيخي‌ فرسوده‌ و درهم‌ رفته‌ با عينكهاي‌ ضخيم‌ و سر و صورت‌ سپيد با كمال‌ وقار و احترام‌ به‌ سوي‌ حرم‌ مطهّر عازم‌ بر تشرّف‌


صفحه 678

است‌ و از دور مي‌آيد. نه‌ من‌ او را از دور شناختم‌ و نه‌ او مرا. امّا چون‌ نزديك‌ شد دست‌ به‌ گردن‌ هم‌ انداختيم‌ و جاي‌ شما خالي‌ خوب‌ بوسيديم‌.

من‌ به‌ او گفتم‌: شما آقاي‌ حاجّ شيخ‌ عبدالحسين‌ وكيلي‌ نيستيد؟! فوراً به‌ حقير گفت‌: شما سيّد محمّد حسين‌ طهراني‌ نيستيد؟!

و جاي‌ تعجّب‌ هم‌ بود، چون‌ آخرين‌ وقت‌ زيارت‌ و ملاقات‌ حقير با ايشان‌ زماني‌ بود كه‌ يك‌ موي‌ سپيد در سر و صورت‌ ايشان‌ نبود، و يك‌ موي‌ سپيد هم‌ در سر و صورت‌ بنده‌ نبود؛ و الآن‌ بحمدالله‌ و مِنَنه‌ و آلائه‌ بقدري‌ زمان‌ سپري‌ شده‌ است‌ كه‌ يك‌ موي‌ سياه‌ در سر و صورت‌ ايشان‌ نيست‌ و همچنين‌ يك‌ موي‌ سياه‌ در سر و صورت‌ حقير يافت‌ نمي‌شود، و عينكهاي‌ بنده‌ هم‌ ضخيم‌ شده‌ است‌ و نشناختن‌ از دور و شناسائي‌ كامل‌ از نزديك‌، و معانقه‌ و عرض‌ ارادت‌ از طرف‌ حقير و بزرگواري‌ و كرامت‌ از ايشان‌ بعيد به‌ نظر نميرسد.

باري‌، در آن‌ چند دقيقه‌ پس‌ از سلام‌ و احوالپرسي‌، ايشان‌ به‌ بنده‌ فرمودند: بعضي‌ از كتابهاي‌ شما را بطور امانت‌ از جناب‌ آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد حسن‌ سيّدي‌ قمّي‌ كه‌ عمّه‌زادۀ حقير مي‌باشند گرفته‌ام‌ و ردّ نموده‌ام‌؛ بقيّه‌اش‌ را دوست‌ دارم‌ مطالعه‌ كنم‌ و ردّ نمايم‌.

حقير وعده‌ دادم‌ إن‌ شاء الله‌ تعالي‌ يك‌ دورۀ كامل‌ از جميع‌ نوشتجات‌ را براي‌ نقد و تزييف‌ و تحليل‌ و جرح‌ و تعديل‌ به‌ حضورشان‌ در قم‌ به‌ مجرّد ايصالشان‌ به‌ قم‌ در مراجعت‌ بفرستم‌. و الحمدللّه‌ و المنّه‌ اين‌ وعده‌ عملي‌ شد. و ايشان‌ پس‌ از چند سال‌ رحلت‌ نمودند.

جائيكه‌ غالب‌ بلكه‌ اغلب‌ از فضلاء از اينگونه‌ مطالب‌ و ابحاث‌ غافل‌ باشند، چه‌ احتمال‌ ميرود دربارۀ اواسط‌ از طلاّب‌؟! و جائيكه‌ امثال‌ سرشناسان‌ و معروفاني‌ همچون‌ علاّمه‌ سيّد محمّد حسين‌ طباطبائيّ و آقا سيّد جمال‌ الدّين‌ گلپايگاني‌ شناخته‌ نشوند، چه‌ احتمال‌ ميرود دربارۀ همچون‌ سيّد هاشم‌ آهنگر


صفحه 679

و نعل‌بندي‌ كه‌ در تمام‌ مدّت‌ عمر سرش‌ در گريبانش‌ بوده‌ و همسايه‌اش‌ از وي‌ خبر نداشته‌ و در ميان‌ توده‌ و عامّۀ مردم‌ به‌ مرد متوسّط‌ الحال‌ و يا فقير قلمداد مي‌شده‌، و در ميان‌ علماء و فضلاء از عوامّ النّاس‌ غير ذي‌الوجهة‌ و الاعتبار به‌ حساب‌ مي‌آمده‌ است‌؟!

در حوزه‌ها بايد علاوه‌ بر حكمت‌ نظري‌ مؤسّسه‌هاي‌ حكمت‌ عملي‌ دائر گردد

و مِنَ المُوسَفِ علَيه‌ امروزه‌ در حوزه‌هاي‌ علميّه‌ دروس‌ اخلاقي‌ عملي‌، و سلوك‌ و سير إلي‌ الله‌، و عرفان‌ شهودي‌ و وجداني‌ بطور كلّي‌ متروك‌ شده‌ است‌. در حوزۀ مقدّسۀ علميّۀ قم‌ هم‌ كه‌ تا اندازه‌اي‌ دروس‌ حكمت‌ متعاليه‌ نضج‌ يافته‌ است‌ و دروس‌ عرفان‌ در سطح‌ بسيار ضعيفي‌ رواج‌ يافته‌ است‌، عرفان‌ نظري‌ است‌ نه‌ عرفان‌ عملي‌. و آن‌ تنها، مُغني‌ و مستكفي‌ نيست‌. دروس‌ حكمت‌ هم‌ به‌ تنهائي‌ انسان‌ را به‌ مقصد نميرساند. آنچه‌ أهمّ از امور است‌، تدريس‌ و تربيت‌ طلاّب‌ به‌ دروس‌ تزكيه‌ و تهذيب‌ اخلاق‌ عملي‌ و عرفان‌ شهودي‌ است‌ كه‌ ما را آشنا به‌ حقيقت‌ اسلام‌ و نبوّت‌ و معاد و ولايت‌ و قرآن‌ ميكند، و بالاخره‌ انسانيّت‌ ما را به‌ ما مي‌نماياند.

و در تمام‌ دوراني‌ كه‌ حقير در نجف‌ أشرف‌ مشغول‌ تحصيل‌ بودم‌، نه‌ تنها اين‌ دروس‌ طالب‌ نداشت‌، بلكه‌ منع‌ مي‌شد. حوزۀ درس‌ اخلاق‌ نبود. مجمع‌ تفسير و بيان‌ معارف‌ نبود. بلكه‌ در سطح‌ عموميِ افكار حوزه‌، مطرود و ممنوع‌ بود.

سيّد جمال‌ بود و بس‌. و او هم‌ وقتي‌ به‌ نماز مي‌آمد عبا بر سر مي‌كشيد. و از اين‌ معاني‌ او نيز كسي‌ خبر نداشت‌، و گرنه‌ او را از نجف‌ بيرون‌ ميكردند.

بعضي‌ از كتابفروشها كه‌ خريد و فروش‌ كتب‌ حكمت‌ و فلسفه‌ را به‌ نظر بعضي‌ از مراجع‌ حرام‌ ميدانستند، اگر احياناً در ضمن‌ مجموعۀ خريدي‌ كه‌ مي‌نمودند كتاب‌ « أسفار » ملاّ صدرا و يا « منظومة‌ » سبزواري‌ ديده‌ مي‌شد، آنرا با انبر برميداشتند تا دستشان‌ بدان‌ اصابت‌ نكند و نجس‌ نگردد.


صفحه 680

در اينصورت‌ ضروري‌ مي‌نمود كه‌ اگر فرضاً كسي‌ بخواهد دنبال‌ معارف‌ و إلهيّات‌ برود، بايد مختفيانه‌ و بطور تقيّه‌ دنبال‌ كند. و يا اگر طلبه‌اي‌ بخواهد يك‌شب‌ در مسجد كوفه‌ و يا مسجد سهله‌ بيتوته‌ داشته‌ باشد، بايد عيناً مثل‌ قاچاقچي‌ها عمل‌ كند تا مورد سوء ظنّ قرار نگيرد، و نظر كلّي‌ حوزه‌ به‌ او عوض‌ نشود.

خدا ميداند در مدّت‌ اقامت‌ حقير در نجف‌، مورد اصابت‌ چه‌ تهمتها و هدف‌ چه‌ رَمْي‌ها قرار گرفتيم‌ و تحمّل‌ چه‌ مشكلاتي‌ را نموديم‌، و با چه‌ مرارتها و تلخيهاي‌ حقيقي‌ زندگي‌ روبرو بوديم‌، با آنكه‌ دروس‌ ما و جدّيت‌ ما مشهود بود. فقط‌ ناهمرنگي‌ با وضع‌ ظاهري‌ ما را بدين‌ مصائب‌ كشانيد. و اميد ميرفت‌ بعد از انقلاب‌ اسلامي‌، در حوزه‌ها براي‌ تدريس‌ اخلاق‌ عملي‌ و معارف‌ شهودي‌ تأسيساتي‌ نوين‌ برپا شود، آنهم‌ نشد.

پس‌ از انقلاب‌، يكي‌ دو سال‌ كه‌ ميگذشت‌ و حقير «رسالۀ لُبُّ اللُباب‌ در سير و سلوك‌ اُولي‌ الالباب‌» را انتشار دادم‌، براي‌ بعضي‌ مورد توجّه‌ و نياز قرار گرفت‌. روزي‌ از حوزۀ علميّۀ قم‌ بعضي‌ به‌ عنوان‌ نمايندگي‌ از جانب‌ برخي‌ از مدبّران‌ و مديران‌ تحوّلات‌ فكري‌ و احياء حكمت‌ و عرفان‌ نزد حقير در مشهد مقدّس‌ آمدند و پيام‌ آورده‌ بودند كه‌: شما دو كتاب‌ ديگر هم‌ بنويسيد: يكي‌ مختصرتر از « لُبُّ اللباب‌ » و يكي‌ مشروحتر و عميق‌تر، تا براي‌ جميع‌ طلاّب‌ درتمام‌ سطوح‌ ابتدائي‌ ومتوسّطه‌ و نهائي‌ مورد استفاده‌ قرار گيرد و تدريس‌ شود.

من‌ گفتم‌: از نوشتن‌ آنها منعي‌ نيست‌، وليكن‌ خواندن‌ اين‌ كتابها تا اندازه‌اي‌ مفيد است‌، نه‌ بتمام‌ معني‌. آنچه‌ جان‌ حوزه‌ها را زنده‌ ميكند، و روح‌ نبوّت‌ و ولايت‌ و اسلام‌ و قرآن‌ را زنده‌ و جاويدان‌ مي‌نمايد تدريس‌ حكمت‌ عملي‌ و حوزه‌هاي‌ تربيت‌ طّلاب‌ به‌ عرفان‌ شهودي‌ و وجداني‌ است‌ كه‌ بنياد


صفحه 681

اوّلينِ نفوس‌ را تغيير ميدهد، و آنان‌ را به‌ طهارت‌ واقعيّه‌ و حقيقيّه‌ مي‌كشاند. و امّت‌ اسلام‌ در اين‌ وَهلۀ خاصّ برخورد مي‌كنند با افرادي‌ كه‌ همچون‌ دست‌ پروردگان‌ صميمي‌ رسول‌ أكرم‌ و حواريّين‌ أميرالمومنين‌ عليهما السّلام‌ ميباشند. و اينان‌ قادرند با آن‌ طهارت‌ ذاتيّه‌ و نفس‌ زكيّۀ خود تأثيري‌ بسيار عميق‌ در نفوس‌ جميع‌ مردم‌ اين‌ كشور و نفوس‌ مردم‌ دنيا بگذارند و آن‌ روح‌ واقعيّت‌ رسول‌ الله‌ را به‌ جهانيان‌ ارائه‌ دهند. و در حقيقت‌ خودشان‌ و غيرشان‌ را به‌ اسلام‌ واقعي‌ سوق‌ دهند.

پس‌ از مدّتي‌ جواب‌ آوردند كه‌: اخلاق‌ و عرفان‌ عملي‌، مرزي‌ ندارد كه‌ دسته‌بندي‌ و تدريس‌ شود. فلهذا فعلاً صلاح‌ حوزه‌ در اينستكه‌ تدريس‌ حكمت‌ و فلسفه‌ بشود، و در خصوص‌ اين‌ فنّ شاگرداني‌ خبره‌ و مُمَحّض‌ تربيت‌ شوند.

و معلوم‌ است‌ كه‌ اين‌ جواب‌، تمام‌ نيست‌. زيرا همانطور كه‌ فقه‌ و اصول‌ و حكمت‌ و ادبيّات‌ عرب‌ براي‌ اهل‌ خبره‌اش‌ مرز دارد، عرفان‌ عملي‌ و اخلاق‌ شهودي‌ هم‌ براي‌ اهل‌ خبره‌اش‌ مرز دارد؛ و براي‌ غير اهل‌ خبره‌ هيچكدام‌ از اينها داراي‌ مرز نيستند.

فلهذا بايد دنبال‌ اهل‌ خبره‌اش‌ رفت‌ و پيدا كرد، و بدين‌ بهانه‌ حوزه‌ها را از چنين‌ علوم‌ خطيره‌اي‌ كه‌ حكم‌ اساس‌ و بنيان‌ را دارند تهي‌ و خالي‌ نگذاشت‌.

باري‌، با ذكر اين‌ مطالب‌ كه‌ بسيار بطور فشرده‌ و خلاصه‌ بازگو شد، علّت‌ اختفاء مطالب‌ علاّمه‌ها و گلپايگاني‌ها مشهود مي‌شود.

معارف‌ الهيّه‌ مانند جواهر نفيسه‌، مصون‌ و محفوظ‌ از نظر اجانب‌ مي‌باشد

مطلبي‌ ديگر كه‌ شايان‌ ذكر است‌ آنكه‌: اين‌ مطالب‌، مطالب‌ ارزشمندي‌ است‌ كه‌ آسان‌ بدست‌ نمي‌آيد، و براي‌ تهيّۀ آن‌ بايد رنجها كشيد، و مصيبتها ديد، و مسافرتها نمود، و تحمّلها كرد. زيرا به‌ منزلۀ جواهر قيمتي‌ است‌ كه‌ آنرا در درون‌ خزينه‌ها و صندوقهاي‌ محكم‌ و مستحكم‌ نگهداري‌ مي‌كنند تا از تلف‌ و ضياع‌ مصون‌ بماند.


صفحه 682

متاع‌ كم‌بها را در بازار مي‌آورند و براي‌ جلب‌ مشتري‌ فرياد مي‌كشند: بيائيد! بيائيد! بخريد، ببريد: آي‌ لبو! آي‌ لبو!

مَردك‌ در يك‌ لُوَك‌ چوبي‌ خود پنج‌ قران‌ لبو ريخته‌ است‌. در صبحهاي‌ زمستان‌ سرد سر كوچه‌ و بازار فرياد مي‌كشد، درِ خانه‌ها داد مي‌كشد: آي‌ لبو دارم‌ صبحانه‌. و با اصرار و إبرام‌ ميخواهد لبويش‌ را بفروشد، لوكش‌ خالي‌ شود برود سراغ‌ لبوهاي‌ فردا كه‌ بايد به‌ همين‌ طريق‌ مصرف‌ شود.

امّا يك‌ دانه‌ جوهرۀ زمرّد، يا ياقوت‌، يا برليان‌ سنگين‌ قيمت‌ را كه‌ پشت‌ ويترين‌ مغازه‌ نمي‌گذارند. آنرا درون‌ گاو صندوقهاي‌ پولادين‌ با قفلهاي‌ رمزي‌، آنهم‌ داخل‌ جعبه‌اي‌ رمزي‌ آنهم‌ داخل‌ صندوق‌ رمزي‌ ديگري‌ پنهان‌ مي‌كنند تا از هزار مشتري‌ يكي‌ قدر و قيمت‌ آنرا بداند و آنرا بشناسد، و طبق‌ قيمت‌ آن‌ سرمايه‌ بدهد.

بنابراين‌ بسيار زحمت‌ دارد تا انسان‌ قدر و قيمت‌ جواهري‌ را بداند و بفهمد و بتواند آنرا خريداري‌ كند، زيرا بايد با جميع‌ جهات‌ آن‌ جواهر مسانخت‌ پيدا نمايد و مشابهت‌ كند. و آنها هم‌ انسان‌ را بپذيرند، و به‌ خود راه‌ دهند، و مانند فرزندانشان‌ و يا خادمشان‌ كه‌ مورد امن‌ و امان‌ آنهاست‌ با وي‌ معامله‌ نمايند، و او را محرم‌ أسرار خود بدانند؛ آنهم‌ اسرار إلهيّه‌ نه‌ اسرار دنيويّه‌.

حالا مي‌فهميم‌ كه‌ چقدر انسان‌ بايد راه‌ برود تا جزءِ اهل‌ بيت‌ خانۀ او گردد، و حكم‌ فرزند يا خادم‌ او به‌ حساب‌ آيد. زيرا در غير اينصورت‌، يعني‌ در غير صورت‌ اتّحاد و وحدت‌ در سلوك‌ و راه‌ و زيّ و لباس‌ و غذا و طعام‌ و بالاخره‌ جميع‌ اموري‌ كه‌ از آن‌ اهل‌ بيت‌ و از اختصاصاتشان‌ به‌ شمار مي‌آيد، امكان‌پذير نيست‌ كه‌ از روح‌ آن‌ اهل‌ بيت‌ متمتّع‌ گردد.

حقير در ايّامي‌ كه‌ از نجف‌ اشرف‌ براي‌ زيارت‌ و ملاقات‌ حضرت‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ محمّد جواد أنصاري‌ همداني‌ تغمَّده‌ اللهُ برضوانه‌ به‌ همدان‌ آمده‌


صفحه 683

بودم‌، روزي‌ كه‌ تنها با خود به‌ سوي‌ محلّ نماز ظهر ايشان‌ در مسجد موسوم‌ به‌ مسجد پيغمبر ميرفتم‌، به‌ سبزه‌ميدان‌ كه‌ رسيدم‌ اين‌ فكر به‌ نظرم‌ آمد كه‌: من‌ چقدر ايشان‌ را قبول‌ دارم‌؟! ديدم‌ در حدود يك‌ پيامبر إلهي‌! من‌ واقعاً به‌ كمال‌ و شرف‌ و توحيد و فضائل‌ اخلاقي‌ و معنوي‌ ايشان‌ در حدود ايمان‌ به‌ يك‌ پيغمبر، ايمان‌ و يقين‌ دارم‌. زيرا اگر الآن‌ حضرت‌ يوسف‌ و يا شعيب‌ و يا حضرت‌ موسي‌ و عيسي‌ علي‌ نبيّنا و آله‌ و عليهم‌ السّلام‌ زنده‌ شوند، و بيايند و امر و نهيي‌ داشته‌ باشند، من‌ حقيقةً بقدر اطاعت‌ و انقياد و ايمان‌ به‌ حقّانيّت‌ آن‌ انبياء به‌ اين‌ رادمرد بزرگ‌ و الهي‌ ايمان‌ و ايقان‌ دارم‌.

شاهدي‌ هم‌ داريم‌، چنانچه‌ بعضي‌ ذكر نموده‌اند كه‌: عُلَمآءُ اُمَّتي‌ كَأَنْبيآءِ بَني‌ إسْرآئيلَ[14]. در اينصورت‌ براي‌ انطباق‌ آن‌ حديث‌ بر علماء امّت‌


صفحه 684

كدام‌ عالمي‌ را راستين‌تر و موحّدتر و به‌ معارف‌ حقّۀ حقيقيّۀ الهيّه‌ نزديكتر از ايشان‌ مي‌يابيم‌؟! به‌ علّت‌ آنكه‌ مناط‌ رسالت‌ و نبوّت‌ امور ظاهري‌ از كسب‌ و كار و سرمايه‌ و حَسَب‌ و نَسَب‌ و علوم‌ ظاهريّه‌ و فنون‌ دنيائيّه‌ نيست‌. اگر آقاي‌ أنصاري‌ را از معمّم‌ بودن‌، و فقيه‌ بودن‌، و امام‌ جماعت‌ بودن‌ و هكذا نظائر اين‌ امور خَلع‌ كنيم‌، ملاك‌ ارادت‌ و عظمت‌ اين‌ مرد تجلّيات‌ الهيّه‌اي‌ است‌ كه‌ در راه‌ طولاني‌ با جهاد اكبر براي‌ وي‌ شده‌ است‌، و او را به‌ سر حدّ يك‌ عارف‌ الهي‌ درآورده‌ و در مقام‌ و منزلت‌ تمكين‌ نشانده‌ است‌. گو آنكه‌ همۀ اهل‌ همدان‌ هم‌ او را صوفي‌ تلقّي‌ كنند و به‌ تهمتهاي‌ ناروا و ناسزا متّهم‌ دارند، همسايه‌اش‌ هم‌ خاكروبه‌ بر در خانه‌اش‌ بريزد. زيرا تمام‌ اين‌ مصائب‌ را ما بعينها دربارۀ أنبياء داريم‌، و بيشتر از اينها در احاديث‌ ما وارد شده‌ است‌. و مَا أُوذِيَ نَبِيٌّ مِثْلَ مَا أُوذِيتُ قَطُّ[15] هم‌ از لسان‌ رسول‌ الله‌ روايت‌ داريم‌.


صفحه 685

در اينصورت‌ باز هم‌ بايد به‌ كلام‌ مردم‌ توجّه‌ كنيم‌؟ يا بايد سراغ‌ علم‌ و يقين‌ خود برويم‌ و قُلِ اللَهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي‌ خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ [16](بگو: خدا و بگذار آنانرا تا در افكار باطل‌ و نيّات‌ واهي‌ خود بازي‌ كنند.) را نصب‌ العَيْن‌ خود قرار دهيم‌؟

حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد تربيت‌ شدۀ دست‌ مبارك‌ مرحوم‌ حاج‌ سيّد ميرزا علي‌ آقاي‌ قاضي‌ بود. او ميدانست‌ دست‌ پرورده‌اش‌ چيست‌، و درجات‌ و مقاماتش‌ كدام‌ است‌، ايقان‌ و عرفان‌ او در چه‌ حَدّ اعلاي‌ از ارتقاء و سُمُوّ راه‌يافته‌ است‌.

من‌ چه‌ مي‌فهمم‌؟ خبره‌ و خرّيت‌ اين‌ فنّ آن‌ بزرگ‌ مرد الهي‌ است‌. من‌ از حدّاد فقط‌ عبادتي‌، و توجّهي‌، و مراقبه‌اي‌، و التزامي‌ به‌ دستورات‌ شرع‌، و متانت‌ و وقار و تمكين‌ و صبر و تحمّل‌ و امثال‌ ذلك‌ را درمي‌يابم‌، ولي‌ از منشأ و مصدر اين‌ خصائص‌ و آثار خبري‌ ندارم‌. من‌ نوري‌ را مشاهده‌ ميكنم‌، امّا از كارخانۀ نورآفرين‌ اطّلاعي‌ ندارم‌. مرحوم‌ قاضي‌ واسطۀ در ايصال‌ نور بوده‌ است‌، و از نصب‌ كليدها و مخازن‌ در ميان‌ راهها و تبديل‌ نور عظمت‌ شصت‌هزار ولت‌ به‌ برق‌ قابل‌ استفاده‌ در شهرها مطّلع‌ است‌.

او كه‌ در دكّان‌ آهنگري‌ وي‌ ميرود، و ساعتها در ميان‌ دود و شعله‌ و گرما بر روي‌ زمين‌ مي‌نشيند، و به‌ وي‌ ميگويد: روزي‌ اي‌ سيّد هاشم‌ بيايد كه‌ از اطراف‌ و اكناف‌ بيايند و عتبۀ درت‌ را ببوسند، ميداند قضيّه‌ از چه‌ قرار است‌!


صفحه 686

باري‌، جواهر نفيس‌ و گرانبها را طفل‌ نمي‌شناسد. خَرمُهره‌ را از فيروزه‌ برتر ميداند. طلاي‌ مصنوعي‌ را از طلاي‌ واقعي‌ چه‌ بسا بهتر مي‌پسندد. شخص‌ عامي‌ و بي‌سواد به‌ خطّ زيباي‌ ميرعماد حسني‌ كه‌ بر روي‌ كاغذ نوشته‌ است‌ وقعي‌ نمي‌نهد، امّا خطّ نازيبا و غلط‌ و نادرستي‌ را كه‌ با آب‌ طلا نوشته‌ باشند ترجيح‌ ميدهد و انتخاب‌ ميكند.

امّا آن‌ خط‌شناس‌ كه‌ به‌ دقائق‌ فنّ خطّ آگاه‌ است‌، چه‌ بسا يك‌ صفحه‌ از آن‌ خطّ مير را به‌ ميليونها تومان‌ بخرد، و اين‌ صفحات‌ طلا و يا مطلاّي‌ خطّ نازيبا را براي‌ ذوب‌ كردن‌ و نابود ساختن‌ به‌ كوره‌ بفرستد.

يك‌ صفحه‌، يك‌ تابلوي‌ نقّاشي‌ و ميناكاري‌ را كه‌ اسرار و دقائق‌ اين‌ فنّ در آن‌ بكار برده‌ شده‌ است‌، آن‌ دهاتي‌ شلغم‌فروش‌ چه‌ ميداند؟ و چه‌ ادراك‌ ميكند؟! امّا آن‌ استاد نقّاش‌ و ميناكاري‌ كه‌ عمري‌ را در اين‌ فنّ صرف‌ نموده‌ است‌ ميداند كه‌ چه‌ كرامتها و اعجازي‌ را در اين‌ صفحه‌ و تابلو اعمال‌ نموده‌ است‌. چه‌ بسا آن‌ دهاتي‌ بعضي‌ از تابلوهاي‌ قرمز رنگ‌ و بدون‌ فنّ و إعمال‌ صنعت‌ را بر آن‌ نقّاشي‌ و ميناكاري‌ ترجيح‌ دهد، امّا استاد نقّاش‌ و ميناكار ممكن‌ است‌ براي‌ خريد يك‌ صفحه‌ از آن‌ خانه‌ و هستي‌ و زندگي‌ خويش‌ را بفروشد.

در اينجاست‌ كه‌ كم‌ كم‌ معلوم‌ ميشود حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد چه‌ كسي‌ بوده‌ است‌؟ با آنكه‌ وَالله‌ و بالله‌ براي‌ خود من‌ معلوم‌ نشده‌ است‌. يعني‌ آنچه‌ در اين‌ كتاب‌ ارجمند سعي‌ كردم‌ تا جائيكه‌ بتوانم‌ ـ حال‌ كه‌ بناي‌ معرّفي‌ است‌ ـ بيشتر او را معرّفي‌ كنم‌، و به‌ ارباب‌ سلوك‌ و مشتاقان‌ راه‌ خدا و معرفتِ او چيز مهمتري‌ را ارائه‌ داده‌ باشم‌؛ ولي‌ مي‌بينم‌ كه‌ كُمَيت‌ لنگ‌ است‌، و سه‌ ماه‌ تمام‌ است‌ كه‌ به‌ نوشتن‌ اين‌ كتاب‌ اهتمام‌ تمام‌ نموده‌ام‌ و تمام‌ كارهايم‌ را در اين‌ مدّت‌ تعطيل‌ و در غير اين‌ موضوع‌ قلمي‌ بر روي‌ صفحه‌اي‌ نياورده‌ام‌، مع‌ الوصف‌ بنياد درون‌ و نداي‌ باطن‌ فرياد ميزند:


صفحه 687

اي‌ برتر از خيال‌ و قياس‌ و گمان‌ و وَهم‌             و ز هرچه‌ گفته‌اند و شنيديم‌ و خوانده‌ايم‌

مجلس‌ تمام‌ گشت‌ و به‌ آخر رسيد عمر            ما همچنان‌ در اوّل‌ وصف‌ تو مانده‌ايم[17]

نگوئيد اين‌ بيت‌ را شيخ‌ سعدي‌ دربارۀ خدا بكار برده‌ است‌؛ چگونه‌ من‌ آنرا دربارۀ حدّاد بكار مي‌برم‌؟! مگر حدّاد خداست‌؟ وَ الْعيَاذُ بِاللَه‌. حدّاد عبد خداست‌. بندۀ خداست‌.

ما نتوانستيم‌ حقيقت‌ عبوديّت‌ و فناي‌ حدّاد را در ذات‌ خدا دريابيم‌. ما حدّادِ در مقام‌ عبوديّت‌ و واقعيّت‌ عبوديّت‌ را نشناختيم‌ و نتوانستيم‌ در اين‌ رساله‌ هم‌ معرّفي‌ كنيم‌.

خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ روايت‌ مسعودي‌ دربارۀ قدرت‌ اولياء الله‌

و ناچار در خاتمه‌ بايد توسّل‌ پيدا كنيم‌ به‌ خطبۀ أميرالمومنين‌ عليه‌ السّلام‌ كه‌ در انتقال‌ حضرت‌ رسول‌ أكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ از حضرت‌ آدم‌ نَسلاً بَعدَ نَسلٍ تا وقتيكه‌ متولّد شده‌اند، ايراد فرموده‌اند؛ و در ضمن‌ اين‌ خطبه‌ به‌ خداوند عرضه‌ ميدارد:

سُبْحَانَكَ! أَيُّ عَيْنٍ تَقُومُ نُصْبَ بَهَآءِ نُورِكَ، وَ تَرْقَي‌ إلَي‌ نُورِ ضِيَآءِ قُدْرَتِكَ؟! وَ أَيُّ فَهْمٍ يَفْهَمُ مَادُونَ ذَلِكَ إلَّا أَبْصَارٌ كَشَفْتَ عَنْهَا الاغْطِيَةَ، وَ هَتَكْتَ عَنْهَا الْحُجُبَ الْعَمِيَّةَ!

فَرَقَتْ أَرْوَاحُهَا إلَي‌ أَطْرَافِ أَجْنِحَةِ الارْوَاحِ فَنَاجَوْكَ فِي‌ أَرْكَانِكَ، وَ وَلَجُوا بَيْنَ أَنْوَارِ بَهَآئِكَ، وَ نَظَرُوا مِنْ مُرْتَقَي‌ التُّرْبَةِ إلَي‌ مُسْتَوَي‌ كِبْرِيَآئِكَ.

فَسَمَّاهُمْ أَهْلُ الْمَلَكُوتِ زُوَّارًا، وَ دَعَاهُمْ أَهْلُ الْجَبَرُوتِ عُمَّارًا؟! ـ الخ‌.[18]


صفحه 688

«پاك‌ و پاكيزه‌ و مقدّس‌ و منزّه‌ ميباشي‌ تو بارپروردگارا! كدام‌ چشمي‌ است‌ كه‌ بتواند بايستد و پايدار باشد در مقابل‌ بهاء و حسن‌ و ظرافت‌ نور تو، و بالا برود به‌ سوي‌ تابش‌ إشراق‌ قدرت‌ تو؟! و كدام‌ فهمي‌ است‌ كه‌ بفهمد جلوتر از آنرا؟! مگر چشمهائي‌ كه‌ تو از روي‌ آنها پرده‌ برانداختي‌، و از آنها حجابهاي‌ جهالت‌ و غوايت‌ و كبر و ضلالت‌ را پاره‌ نمودي‌!

بنابراين‌، بالا رفت‌ جانهايشان‌ به‌ سوي‌ بالها و جناحهاي‌ ارواح‌ قُدس‌. پس‌ تكلّم‌ كردند با تو در پنهاني‌، و مناجات‌ كردند در اركان‌ و اسماء كلّيّه‌ات‌ (كه‌بدانها عوالم‌ را ايجاد فرمودي‌) و داخل‌ شدند در ميان‌ انوار بهاء جمال‌ و جلالت‌، و نگريستند از نردبان‌ خاك‌ و محلّ ارتقاء تربت‌ پاك‌ به‌ سوي‌ مكان‌ گستردۀ (بام‌) كبرياي‌ تو.

پس‌ آنان‌ را اهل‌ ملكوتت‌ زائران‌ و به‌ لقاء پيوستگان‌ ناميدند، و اهل‌ جبروتت‌ مقيمان‌ و ساكنان‌ حضرتت‌ خواندند.»

در اين‌ خطبۀ رشيق‌ المضمون‌ و دقيق‌ المحتوي‌ مي‌بينيم‌ كه‌ حضرت‌، حقيقت‌ مقام‌ عرفان‌ به‌ ذات‌ احديّت‌ خدا را بواسطۀ رفع‌ حُجُب‌، براي‌ طبقۀ خاصّي‌ از اولياي‌ مقرّبين‌ و مُخْلَصين‌ خدا متحقّق‌ ميداند. و خداوند گروه‌ مخصوصي‌ از زمرۀ عباد صالحين‌ خود را به‌ حقيقت‌ معرفت‌ خود ميرساند، تا از حضيض‌ عالم‌ ناسوت‌ و فراز خاك‌ نظر به‌ مقام‌ كبريائيّت‌ حقّ نمايند و چشمشان‌ و فهمشان‌ تاب‌ و توان‌ پايداري‌ و استقامت‌ در برابر تجلّي‌ انوار بهاء حضرت‌ او را


صفحه 689

 داشته‌ باشد، و بدان‌ مقام‌ و برتر از آن‌ دست‌ يابند و به‌ مقام‌ روح‌القُدُس‌ واصل‌ گردند، و در سرّ عالم‌ كون‌ و مكان‌ با خداوند همچون‌ كليم‌ تكلّم‌ كنند، و در ميان‌ أشعّۀ درخشان‌ نور ذات‌ كه‌ از جمال‌ و جلال‌ وي‌ منشعب‌ ميگردد قائم‌ و پابرجا بوده‌، وجودشان‌ قبل‌ از وصول‌ بدين‌ ذروۀ عاليه‌ مضمحلّ و نابود نشود، بلكه‌ تا سرحدّ فناء در خود ذات‌ اقدس‌ حقّ تعالي‌ پيش‌ بروند، و پس‌ از فناء در آن‌ وجود بَحت‌ و بسيط‌ و لَم‌ يَزَلي‌ وَ لا يَزالي‌ به‌ بقاء حقّ متحقّق‌ و إلَي‌ الابَد در بهشتهاي‌ خلد فَناء و بَقاء مخلّد و جاويدان‌ گردند.

خلاصه‌ و محصّل‌ گفتار در عظمت‌ معنوي‌ و روحي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌

حقير فقير در نشان‌ دادن‌ و معرّفي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ روحي‌ فداه‌ جالب‌تر و زيباتر از اين‌ خطبه‌ نيافتم‌، فلهذا در پايان‌ نامه‌ به‌ عنوان‌ خِتَـٰمُهُو مِسْكٌ[19] تقديم‌ روح‌ مقدّس‌ آن‌ عرش‌ مكان‌ و علّيّين‌ مقام‌ نمودم‌.

اُشاهِدُ مَعْنَي‌ حُسْنِكُمْ فَيَلَذُّ لي‌         خُضوعي‌ لَدَيْكُمْ في‌ الْهَوَي‌ وَ تَذَلُّلي‌ (1)

وَ أشْتاقُ لِلْمَغْنَي‌ الَّذي‌ أنْتُمُ بِهِ                 وَ لَوْلا كُمُ ما شاقَني‌ ذِكْرُ مَنْزِلِ (2)

فَلِلّهِ كَمْ مِنْ لَيْلَةٍ قَدْ قَطَعْتُها                         بِلَذَّةِ عَيْشٍ وَ الرَّقيبُ بِمَعْزِلِ (3)

وَ نَقْلي‌ مُدامي‌ وَ الْحَبيبُ مُنادِمي‌               وَ أقْداحُ أفْواحِ الْمَحَبَّةِ تَنْجَلي‌ (4)

وَ نِلْتُ مُرادي‌ فَوْقَ ما كُنْتُ راجيًا                    فَوا طَرَبا لَوْ تَمَّ هَذا وَ دامَ لي‌ (5)

لَحاني‌ عَذولي‌ لَيْسَ يَعْرِفُ ما الْهَوَي‌    وَ أيْنَ الشَّجيُّ الْمُسْتَهامُ مِنَ الْخَلي‌ (6)


صفحه 690

فَدَعْني‌ وَ مَنْ أهْوَي‌ فَقَدْ ماتَ حَاسِدي‌    وَ غابَ رَقيبي‌ عِنْدَ قُرْبِ مُواصِلي‌ (7)[20

1 ـ من‌ مشاهدۀ معني‌ و واقعيّت‌ حُسن‌ شما را ميكنم‌، و بنابراين‌ خضوع‌ من‌ و تذلّل‌ من‌ در راه‌ عشق‌ و محبّت‌ شما براي‌ من‌ لذّت‌بخش ميگردد.

2 ـ و من‌ اشتياق‌ آمدن‌ به‌ منزلي‌ را دارم‌ كه‌ شما در آن‌ مي‌باشيد، و اگر شما نبوديد ذكر منزل‌ و مسكني‌ ابداً مرا به‌ اشتياق‌ و هيجان‌ درنمي‌آورد.

3 ـ پس‌ شكر و سپاس‌ از آن‌ خداوند است‌ كه‌ چه‌ بسيار از شبها را با لذّت‌ عشق‌ و كاميابي‌ تمام‌ به‌ پايان‌ رسانيدم‌ درحاليكه‌ رقيب‌ و حسود معارضِ با كار من‌ از لذّت‌ بر كنار بود و خبري‌ نداشت‌، و براي‌ وي‌ در اين‌ مقام‌ جائي‌ نبود.

4 ـ و غذاي‌ بعد از شراب‌ من‌ هم‌ باز شراب‌ بود (شرابهاي‌ پياپي‌). و محبوب‌ من‌، نديم‌ و انيس‌ من‌ بود. و پيوسته‌ قدحهاي‌ نشاط‌آفرين‌ و مسرّت‌بخش‌ محبّت‌ ظاهر مي‌شد و خود را نشان‌ ميداد.

5 ـ و من‌ بيش‌ از آنكه‌ منظور نظرم‌ بود به‌ مراد خودم‌ نائل‌ آمدم‌. پس‌ چقدر طرب‌انگيز است‌ اگر اين‌ كار تمام‌ شود و براي‌ من‌ ادامه‌ پيدا كند.

6 ـ مرا ملامت‌ كنندۀ من‌ سرزنش‌ ميكند؛ آنكه‌ اصولاً معني‌ عشق‌ و محبّت‌ را نفهميده‌ است‌. كجا ميتوان‌ حال‌ عاشق‌ حزين‌ و سرگشته‌ و ديوانه‌ را با حال‌ آدم‌ فارغ‌ البال‌ و بدون‌ غم‌ و غصّه‌ قياس‌ نمود؟!

7 ـ بنابراين‌ خواهش‌ ميكنم‌ كه‌ اينك‌ مرا با آنكه‌ دعوي‌ عشق‌ او را دارم‌ واگذاري‌؛ چرا كه‌ حسود مُرد و رقيب‌ پنهان‌ شد در قرب‌ و نزديكي‌ وصال‌ من‌. (و در اين‌ حال‌ بحمدالله‌ و مَنِّه‌ نه‌ حسد حاسدان‌ و سخن‌ سخن‌چينان‌ مزاحم‌ ما مي‌شود، و نه‌ تفتيش‌ مفتّشان‌ و مراقبت‌ رقيبان‌.)


صفحه 691

* * *

اي‌ قصّۀ بهشت‌ ز كويت‌ حكايتي                    ‌ شرح‌ جمال‌ حور ز رويت‌ روايتي‌

أنفاس‌ عيسي‌ از لب‌ لعلت‌ لطيفه‌اي‌                آب‌ خِضِر ز نوش‌ لبانت‌ كنايتي‌

كِيْ عِطرساي‌ مجلس‌ روحانيان‌ شدي‌        گل‌ را اگر نه‌ بوي‌ تو كردي‌ رعايتي‌

هر پاره‌ از دل‌ من‌ واز غصّه‌ قصّه‌اي‌         هر سطري‌ از خصال‌ تو وز رحمت‌ آيتي‌

در آرزوي‌ خاك‌ درِ يار سوختم‌                      ياد آور اي‌ صبا كه‌ نكردي‌ حمايتي‌

اي‌ دل‌ به‌ هرزه‌ دانش‌ و عمرت‌ به‌ باد رفت‌     صد مايه‌ داشتيّ و نكردي‌ كفايتي‌

بوي‌ دل‌ كباب‌ من‌ آفاق‌ را گرفت‌                    اين‌ آتش‌ درون‌ بكند هم‌ سرايتي‌

در آتش‌ ار خيال‌ رخش‌ دست‌ ميدهد         ساقي‌ بيا كه‌ نيست‌ ز دوزخ‌ شكايتي‌

داني‌ مراد حافظ‌ ازين‌ درد و غصّه‌ چيست‌

از تو كرشمه‌ايّ و ز خسرو عنـايتي‌[21]

* * *

حَديثُهُ أوْ حَديثٌ عَنْهُ يُطْرِبُني‌             هَذا إذا غابَ أوْ هَذا إذا حَضَرا


صفحه 692

كِلاهُما حَسَنٌ عِنْدي‌ اُسَرُّ بِهِ        لَكِنَّ أحْلاهُما ما وافَقَ النَّظَرا[22]

«گفتار خود او و از او سخن‌ گفتن‌، هر دو براي‌ من‌ بهجت‌آور است‌؛ اين‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ او غائب‌ باشد، و آن‌ در صورتيكه‌ حاضر باشد.

هر دوتاي‌ از آنها در نزد من‌ نيكوست‌ و بدانها مسرور مي‌شوم‌، وليكن‌ شيرين‌ترين‌ آن‌ دو گفتاري‌ است‌ كه‌ با ديدارش‌ موافق‌ باشد.»

چراغ‌ روي‌ ترا شمع‌ گشت‌ پروانه‌                  مرا ز خال‌ تو با حال‌ خويش‌ پروا نه‌

به‌ بوي‌ زلف‌ تو گر جان‌ به‌ باد رفت‌ چه‌ شد            هزار جان‌ گرامي‌ فداي‌ جانانه‌

خرد كه‌ قيد مجانين‌ عشق‌ ميفرمود            به‌ بوي‌ سنبل‌ زلف‌ تو گشت‌ ديوانه‌

به‌ مژده‌ جان‌ به‌ صبا داد شمع‌ در نفسي‌    ز شمع‌ روي‌ تواش‌ چون‌ رسيد پروانه‌

مرا به‌ دور لب‌ دوست‌ هست‌ پيماني‌             كه‌ بر زبان‌ نبرم‌ جز حديث‌ پيمانه‌

بر آتش‌ رخ‌ زيباي‌ او به‌ جاي‌ سپند             به‌ غير خال‌ سياهش‌ كه‌ ديد به‌ دانه‌

حديث‌ مدرسه‌ و خانقه‌ مگوي‌ كه‌ باز

فتاده‌ در سر حافظ‌ هواي‌ ميخانه‌[23]

اللَهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بارِكْ عَلَي‌ سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ وَ خاتَمِ النَّبيّينَ مُحَمَّدٍ، وَ عَلَي‌ أخيهِ وَ وَصيِّهِ وَ صاحِبِ سِرِّهِ وَ لِوآئِهِ وَ وَزيرِهِ وَ وَليِّ كُلِّ


صفحه 693

مُوْمِنٍ وَ مُوْمِنَةٍ مِنْ بَعْدِهِ وَ خَليفَتِهِ فِي‌ اُمَّتِهِ: عَليِّ بْنِ أبي‌طالِبٍ أميرِالْمُؤْمِنينَ، وَ عَلَي‌ الْبَتولِ الْعَذْرآءِ الصِّدّيقَةِ الْكُبْرَي‌ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ، وَ عَلَي‌ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ عَليِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَليٍّ وَ جَعْفَرِ ابْنِمُحَمَّدٍ وَ موسَي‌ بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَليِّ بْنِ موسَي‌ وَ مُحَمَّدِ بْنِ عَليٍّ وَ عَليِّ ابْنِمُحَمَّدٍ وَ الْحَسَنِ بْنِ عَليٍّ وَ الْخَلَفِ الْقآئِمِ الْمَهْديِّ عَجَّلَ اللَهُ تَعالَي‌ فَرَجَهُ وَ سَهَّلَ مَنْهَجَهُ وَ جَعَلَنا مِنْ شيعَتِهِ وَ تابِعيهِ وَ ناصِريهِ وَ الذّآبّينَ عَنْهُ وَ الْمُحامينَ لِدَوْلَتِهِ وَ شَوْكَتِهِ.

اللَهُمَّ الْعَنْ أعْدآئَهُمْ وَ مُخالِفيهِمْ وَ مُعانِديهِمْ وَ غاصِبي‌ حُقوقِهِمْ وَ مُنْكِري‌ فَضآئِلِهِمْ وَ مَناقِبِهِمْ إلَي‌ يَوْمِ الدّينِ.

اللَهُمَّ أعْلِ دَرَجَةَ اُسْتاذِنا وَ وَليِّنا وَ مُرَبّينا وَ الهادي‌ إلَي‌ الْحَقِّ صِراطَن: الْمَرْحومِ الْمَبْرورِ الْحآجِّ السَّيِّد هاشِمٍ الحَدّادِ، وَ اجْعَلْنا مِنْ سالِكي‌ سَبيلِهِ وَ الثّابتينَ عَلَي‌ مَنْهَجِهِ في‌ صِراطِكَ الْمُسْتَقيمَ، وَ اجْعَلْنا مِنَ الْمُوَفَّقينَ لاِدآءِ شُكْرِهِ وَ مِنَ الْمُوَدّينَ لِحُقوقِهِ، وَ احْشُرْهُ في‌ زُمْرَةِ مُحَمَّدٍ وَ عِتْرَتِهِ الاطْيَبينَ الاكْرَمينَ. اللَهُمَّ اجْعَلهُ عِنْدَكَ في‌ أعْلَي‌ عِلّيّينَ، وَ اخْلُفْ عَلَي‌ عَقِبِهِ في‌ الْغابِرينَ، وَ ارْحَمْنا بِرَحْمَتِكَ يا أرْحَمَ الرّاحِمينَ.

بحمد الله‌ و المنّه‌ اين‌ يادنامه‌ كه‌ مسمّي‌ به‌ « روح‌ مجرّد » در زندگي‌ و ترجمۀ احوال‌ مرحوم‌ استاد عرفاني‌ و مربّي‌ اخلاقي‌ و سلوكي‌ جمعي‌ كثير از شوريدگان‌ و بی‌سروسامانان‌ راه‌ حقّ و سبيل‌ إلي‌ الله‌ است‌، در صبح‌ روز پانزدهم‌ شهر شوّال‌ المكرّم‌ سنۀ يكهزار و چهارصد و دوازده‌ هجريّۀ قمريّه‌ در وقت‌ ضُحَي‌ (دو ساعت‌ به‌ ظهر مانده‌) در مكتبۀ حقير در شهر مقدّس‌ مشهد رضوي‌ علي‌ ثاويه‌ و شاهدِه‌ أفضلُ السّلام‌ و الإكرام‌ پايان‌ يافت‌. وَ أنا الْعَبْدُ الْحَقيرُ الْفَقيرُ الْمِسْكينُ الْمُسْتَكينُ الْمُسَمَّي‌ السَّيِّدُ مُحَمَّد الْحُسَين‌ الحُسَينيُّ الطِّهرانيُّ، غَفَرَ اللَهُ لَهُ وَ لِوالِدَيْهِ.

پاورقي


[14] اين‌ روايتي‌ است‌ كه‌ در ألسنه‌ مشهور و بر سر زبانها متداول‌ است‌، وليكن‌ ابداً سندي‌ را براي‌ آن‌ نيافتيم‌ با كثرت‌ تتبّعي‌ كه‌ در اين‌ باره‌ نموديم‌. محدّث‌ و عالم‌ متضلّع‌ خبير سيّد عبدالله‌ شُبَّر در كتاب‌ «مصابيح‌ الانوار في‌ حلّ مشكلات‌ الاخبار» در ج‌ 1، ص‌ 434 از طبع‌ مطبعة‌ الزّهرآء ـ بغداد، به‌ شمارۀ حديث‌ 83 آورده‌ است‌ كه‌:

آنچه‌ از پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ روايت‌ شده‌ است‌ كه‌: قالَ : عُلَمآءُ اُمَّتي‌ أنْبيآءُ بَني‌إسْرآئيلَ، أوْ كَأنْبيآءِ بَني‌ إسْرآئيلَ، أوْ أفْضَلُ مِنْ أنْبيآءِ بَني‌ إسْرآئيلَ؛ براي‌ اين‌ حديث‌ در اصول‌ ما و اخبار ما پس‌ از فحص‌ و تتبّع‌ تامّ ابداً مدركي‌ نيافتيم‌. و ظاهراً از دست‌ پرورده‌ها و موضوعات‌ عامّه‌ است‌. و از كسانيكه‌ از ميان‌ علماء ما تصريح‌ به‌ ساختگي‌ بودن‌ آن‌ نموده‌اند محدّث‌ شيخ‌ حرّ عاملي‌ است‌ در كتاب‌ «الفوآئد الطّوسيّة‌» و محدّث‌ شريف‌ جزائري‌. و كيف‌ كان‌ ممكن‌ است‌ براي‌ آن‌ دو معني‌ نمود. ـ تا آخر آنچه‌ را كه‌ شبّر در اينجا ذكر كرده‌ است‌.

و حقير در كتاب‌ «الجامع‌ الصّغير» سيوطي‌ و «كنوز الحقآئِق‌» مناوي‌ و «نهج‌ الفصاحة‌» پاينده‌ و «وهج‌ الفصاحة‌» أعْلمي‌ كه‌ براي‌ احاديث‌ صغار سيّد البشر تدوين‌ يافته‌ است‌ مراجعه‌ كردم‌، از طريق‌ عامّه‌ در آنجا هم‌ نبود. و در كتاب‌ «جنّة‌ المأوي‌» شيخ‌ محمّد حسين‌ آل‌ كاشف‌ الغطاء، در ص‌ 197 در ضمن‌ سوالاتي‌ كه‌ كتباً از ايشان‌ از معني‌ اين‌ حديث‌ مي‌شود و ايشان‌ پنج‌ وجه‌ را در معني‌ و تفسير آن‌ احتمال‌ داده‌اند، در تعليقۀ آن‌ مرحوم‌ آية‌الله‌ حاج‌ سيّد محمّد علي‌ قاضي‌ طباطبائي‌ تصريح‌ به‌ آنچه‌ گفتيم‌ نموده‌اند و چنين‌ ذكر كرده‌اند كه‌ : اين‌ حديث‌ از موضوعات‌ عامّه‌ است‌.

آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد محمّد علي‌ قاضي‌ طباطبائي‌ در كتاب‌ «تحقيق‌ دربارۀ اوّل‌ أربعين‌ حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌» از طبع‌ سوّم‌ ـ تبريز، تحت‌ عنوان‌: «مراد از آل‌ محمّد چه‌كسانند؟» در ص‌ 468 گويد: فيروزآبادي‌ (صاحب‌ كتاب‌ اللغة‌) گويد: و قَول‌ رَسولِ اللهِ صلَّي‌ اللهُ عليه‌ و ءَاله‌ و سلَّم‌ : عُلَمآءُ أمَّتي‌ كَأنْبيآءِ بَني‌ إسْرآئيلَ، و في‌ لَفظٍ : عُلَمآءُ هَذِهِ الامَّةِ أنْبيآءُ سآئِرِ الامَمِ؛ وَ إنْ كانَ في‌ إسْنادِهِ مَقالٌ لَكِنْ يُسْتَأْنَسُ بِهِ فيما ذَكَرْناهُ.

[15] اين‌ حديث‌ را با عين‌ اين‌ عبارت‌، حقير از لسان‌ مبارك‌ حضرت‌ آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ استاد بي‌بديلمان‌ رحمةُ الله‌ عليه‌ در رسالۀ «مهر تابان‌» در قسمت‌ دوّم‌ : مصاحبات‌، در ابحاث‌ عرفاني‌، ص‌ 224 از شمارۀ زير مسلسل‌ از طبع‌ اوّل‌ (و ص‌ 328 از طبع‌ دوّم‌) روايت‌ كرده‌ام‌. ولي‌ در «جامع‌ الصّغير» سيوطيّ، ص‌ 144 بدين‌ عبارت‌ آورده‌ است‌: ما اُوذيَ أحَدٌ ما اوذيتُ (عد) و ابن‌ عساكر عن‌ جابر (ض‌). ما اُوذيَ أحَدٌ ما اُوذيتُ في‌اللَهِ (حل‌) عن‌ أنس‌ (ح‌ ض‌). و در «كنوز الحقآئق‌» كه‌ در هامش‌ «الجامع‌ الصّغير» مطبوع‌ است‌ در صفحه‌ 82، مناوي‌ فقط‌ عبارت‌ ما اوذيَ أحَدٌ ما اُوذيتُ را از (عد) روايت‌ نموده‌ است‌. و در «نهج‌ الفصاحة‌» أبوالقاسم‌ پاينده‌ در طبع‌ انتشارات‌ جاويدان‌ (سنۀ 1367 شمسي‌) ص‌ 543 تحت‌ رقم‌ 2626 (ما اوذيَ أحَدٌ ما اوذيتُ في‌ اللَهِ) ما اُوذيَ أحَدٌ في‌ اللَهِ آورده‌ است‌. و أيضاً اعلمي‌ در «وهج‌ الفصاحة‌» ص‌ 561 همين‌ لفظ‌ را ذكر نموده‌ است‌.

[16] آيۀ 91، از سورۀ 6 : الانعام‌: وَ مَا قَدَرُوا اللَهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَآ أَنزَلَ اللَهُ عَلَي‌' بَشَرٍ مِن‌ شَيْءٍ قُلْ مَنْ أَنزَلَ الْكِتَـٰبَ الَّذِي‌ جَآءَ بِهِ مُوسَي‌' نُورًا وَ هُدًي‌ لِلنَّاسِ تَجْعَلُونَهُ و قَرَاطِيسَ تُبْدُونَهَا وَ تُخْفُونَ كَثِيرًا وَ عُلِّمْتُم‌ مَا لَمْ تَعْلَمُوٓا أَنتُمْ وَ لَآ ءَابَآوُكُمْ قُلِ اللَهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي‌ خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ.

[17] «كل ي ات‌ سعدي‌» طبع‌ و تصحيح‌ فروغي‌، گلستان‌، ص‌ 3

[18] اين‌ خطبۀ شريفه‌ را مورّخ‌ شهير و أمين‌: مسعوديّ در كتاب‌ «إثبات‌ الوصيّة‌» طبع‌ سنگي‌ از ص‌ 94 تا ص‌ 99 ذكر كرده‌ است‌، و بسيار مفصّل‌ است‌ و ما همين‌ فقره‌اش‌ را كه‌ در ص‌ 97 است‌ در اينجا آورديم‌. و اين‌ فقره‌ را ايضاً حضرت‌ استاذنا الاكرم‌ آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدَّس‌ الله‌ روحه‌ الزّكيّة‌ در كتاب‌ «شيعه‌» مصاحبات‌ با هانْري‌ كُرْبَن‌، در ص‌ 196 از طبع‌ دوّم‌، از «إثبات‌ الوصيّة‌» نقل‌ كرده‌اند، و ما آنرا در ص‌ 341 از كتاب‌ «توحيد علمي‌ و عيني‌» ذكر نموده‌ايم‌.

[19] اقتباس‌ از آيۀ 26، از سورۀ 83 : المطفّفين‌

[20] «ديوان‌ ابن‌ فارض‌» طبع‌ بيروت‌ (سنۀ 1384 ) ص‌ 179

[21] «ديوان‌ خواجه‌ حافظ‌ شيرازي‌» طبع‌ پژمان‌، ص‌ 209، غزل‌ 457

[22] «ديوان‌ ابن‌ فارض‌ مصريّ» طبع‌ بيروت‌ (سنۀ 1384 ) ص‌ 183

[23] «ديوان‌ خواجه‌ حافظ‌» طبع‌ پژمان‌، ص‌ 194، غزل‌ 425

      
  
فهرست
  مدخل‌
  ديباچه‌
  مقدمه
  ذكر و ياد حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد در كلمات‌ علاّمه‌ آية‌ الله‌ طباطبائي‌ و آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ
  الحدّادُ و ما أدْراكَ ما الحدّادُ ؟!
  عدم‌ قدرت‌ مصنّف‌ بر شرح‌ احوال‌ و بيان‌ مدارج‌ و معارج‌ حدّاد
  سبب‌ تأليف‌ كتاب‌
  بخش نخستين: مقدّمۀ تشرّف‌ و توفيق‌ به‌ محضر و ملازمت‌ حضرت‌ حدّاد
  مقدّمۀ تشرّف‌ به‌ محضر حضرت‌ حدّاد
  دو سفر پيادۀ حقير به‌ كربلا در معيّت‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عبّاس‌ قوچاني‌
  زيارت‌ پياده‌ به‌ كربلا در نيمۀ شعبان‌ 1376 هجريّۀ قمريّه‌
  سبب‌ شهرت‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ به‌ «حدّاد».
  آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ عبّاس‌ به‌ نجف‌ برگشتند و حقير خدمت‌ حدّاد رسيدم‌
  اوّلين‌ بار تشرّف‌ مصنّف‌ به‌ محضر حضرت‌ حدّاد
  خواندن‌ حضرت‌ حدّاد داستان‌ روستائي‌ و گاو را از «مثنوي‌» در اوّلين‌ ملاقات‌
  نماز ظهر روز نيمۀ شعبان‌ در منزل‌ حدّاد ، و به‌ امامت‌ ايشان‌
  تشرّف‌ به‌ كربلاي‌ معلّي‌ براي‌ ماه‌ مبارك‌ رمضان‌
  بيتوتۀ ماه‌ رمضان‌ در خدمت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ در دكّۀ مسجد
  شرحي‌ از عشق‌ و اشتياق‌ مرحوم‌ حدّاد
  كيفيّت‌ خواب‌ و خوراك‌ مرحوم‌ حدّاد در طول‌ مدّت‌ ماه‌ رمضان‌
  تحقيقي‌ دربارۀ حضرت‌ حمزه‌ و جاسم‌ (ت‌)
  امر حضرت‌ آقا به‌ ملازمت‌ و استفاده‌ از محضر حضرت‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ محمّد جواد انصاري‌ (قدّه‌)
  اوّلين‌ تشرّف‌ حقير در نجف‌ اشرف‌ به‌ محضر آية‌ الله‌ انصاري‌ همداني‌ (قدّه‌)
  تشرّف‌ به‌ همدان‌ و ادراك‌ حضور و ملازمت‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ (قدّه‌)
  بناي‌ توقّف‌ حقير در طهران‌ و ارتباط‌ عميق‌ با آية‌ الله‌ انصاري‌ (قدّه‌)
  معارضۀ رفقا بعد از رحلت‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ بر عدم‌ لزوم‌ استاد
  پنج‌ دليل‌ بعضي‌ از مدّعيان‌ ، بر عدم‌ لزوم‌ استاد در سير و سلوك‌ إلي‌ الله‌
  بعضي‌ ادّعا كردند : مراقبه‌ و ذكر و فكر و محاسبه‌ غلط‌ است‌
  پاسخ‌ از «اشكال‌ اوّل‌ : عدم‌ احتياج‌ به‌ استاد با وجود امام‌ زمان‌ عجّل‌ اللهُ فرجَه‌».
  پاسخ‌ از «اشكال‌ دوّم‌ : تبعيّت‌ از استاد ، پيروي‌ از ظهورات‌ نفساني‌ اوست‌».
  پاسخ‌ از «اشكال‌ سوّم‌ : خداوند در انسان‌ نيروي‌ اتّصال‌ به‌ ملكوت‌ را قرار داده‌ است‌»
  پاسخ‌ از «اشكال‌ چهارم‌ : كفايت‌ روح‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ در تربيت‌ شاگردان‌».
  پاسخ‌ از «اشكال‌ پنجم‌ : استاد نداشتن‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ انصاري‌
  مرحوم‌ انصاري‌ در زمان‌ سلوك‌ خود ، نيازمند به‌ استاد بود
  مشكلات‌ مرحوم‌ انصاري‌ ايشان‌ را از پاي‌ درآورد ، و در 59 سالگي‌ رحلت‌ نمودند
  پاسخ‌ آنانكه‌ ميگويند : ذكر و ورد و فكر و رياضتهاي‌ مشروعه‌ غلط‌ است‌
  بدون‌ استاد و مراقبه و ذكر و فكر و رياضتهاي‌ مشروعه، سلوك جز پنداري بيش نيست‌
  سرّ واقعي‌ در اظهارات‌ اشكال‌ كنندگان‌ ، اباء از هيمنۀ ولايت‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ بود
  چند بار مظلوميّت‌ حقير مشابه‌ با مظلوميّت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ بود
  گفتار خداوند دربارۀ اصحاب‌ كهف‌ كه‌ پناهندۀ به‌ كهف‌ شوند
  مجموع‌ تلامذۀ آقاي‌ حدّاد در ايران‌ و عراق‌ از بيست‌ نفر متجاوز نبودند
  بخش دومين: سفر اوّل‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1381 هجريّۀ قمريّه‌ بغير از سفر بيت‌ الله‌ الحرام
  جريان‌ احوال‌ آقاي‌ حدّاد در سفر حقير در سنۀ 1381.
  شرح‌ حالات‌ تجرّدهاي‌ ممتدّه‌ و مستمرّۀ آقاي‌ حدّاد
  كيفيّت‌ فناء في‌الله‌ و تحيّر في‌ ذات‌ اللهِ آقاي‌ حدّاد
  عسرت‌ معيشت‌ حضرت‌ حدّاد در دوران‌ فناء ، وصف‌ ناشدني‌ است..
  وظيفۀ رفقا در هنگام‌ شدّت‌ واردات‌ يكي‌ از إخوان‌ طريق‌
  صبر و تحمّل‌ حدّاد در شدائد و امتحانات‌ الهيّه‌ ناگفتني‌ است‌
  اقتداء حضرت‌ آقا در بعضي‌ از نمازها بجهت‌ تثبيت‌ ايشان‌ حقير را در قرائت‌ و نفي‌ خواطر
  كيفيّت‌ نماز شب‌ و سجدۀ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  تشرّف‌ به‌ نجف‌ اشرف‌ در ايّام‌ عيد غدير و مراجعت‌ به‌ كربلا براي‌ اوّل‌ ماه‌ محرّم‌
  تشريح‌ وقايع‌ عاشورا كه‌ عشق‌ محض‌ بوده‌ است‌
  قرائت‌ حضرت‌ حدّاد اشعار «مثنوي‌» را در غفلت‌ عامّ? مردم‌ از عاشورا
  اشعار مولوي‌ و شاعر وارد به‌ مردم‌ حلب‌ در مرثيۀ حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌
  ملاّي‌ رومي‌ چه‌ خوب‌ قضاياي‌ عاشورا را تحقيق‌ مي‌كند
  قرائت‌ حضرت‌ حدّاد ابيات‌ عاشورا را گويا با جان‌ و روح‌ او خمير شده‌ است‌
  تشريح‌ حضرت‌ حدّاد وقايع‌ عاشورا را همچون‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السّلام‌.
  مطالب‌ حضرت‌ حدّاد دربارۀ عاشورا مختصّ به‌ حالات‌ فناء ايشان‌ در آن‌ هنگام‌ است‌
  تشرّف‌ حضرت‌ حدّاد به‌ سامرّاء و زيارت‌ عسكريّين‌ سلام‌ الله‌ عليها
  بخش سومين: سفر دوّم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1383 هجريّۀ قمريّه‌
  مشكلات‌ متديّنين‌ و اهل‌ علم‌ در زمان‌ پهلوي‌ پدر و پسر.
  غصب‌ نيمي‌ از منزل‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ و انتقال‌ ايشان‌ به‌ منزل‌ اجاري‌
  رحلت‌ سيّد محمّد نوادۀ حدّاد كه‌ شبيه‌ به‌ قاضي‌ بوده‌ است‌
  اختلاف‌ حالات‌ حضرت‌ آقا در هنگام‌ فوت‌ سيّد محمّد و فوت‌ بَيگم‌
  مشاهدۀ حدّاد ، عظمت‌ روحي‌ اطفال‌ شيعه‌ را پس‌ از مرگ‌
  نفس‌ بچّه‌ قابليّت‌ محضه‌ است‌ و آثار خوب‌ يا بد را اخذ ميكند و تا آخر عمر در وي‌ ثابت‌ مي‌ماند
  از جمله‌ ادلّۀ تجربي‌ و مشاهدۀ غير قابل‌ تأويل‌ عظمت‌ روحي‌ و اختيار وجداني‌ أطفال‌
  ادلّۀ شرعيّه‌ بر اينكه‌ عبادت‌ اطفال‌ حقيقي‌ است‌ نه‌ تمريني‌
  اجداد و نسب‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  قضايا و احوالات‌ سيّد حسن‌ : جدّ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  زادگاه‌ ، و عمر شريف‌ ، و رحلتگاه‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ موسوي‌ حدّاد قُدّس‌ سرّه‌
  آقا سيّد حسن‌ مَسقطي‌ از زبان‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد قُدّس‌ سرّه‌
  تحريم‌ درس‌ مرحوم‌ مسقطي‌ و خارج‌ شدن‌ ايشان‌ از نجف‌
  كيفيّت‌ ارتحال‌ مرحوم‌ آقا سيّد حسن‌ مسقطي‌ ، و رسيدن‌ خبر آن‌ به‌ مرحوم‌ قاضي‌ (ت‌)
  آقا سيّد حسن‌ مسقطي‌ ، مصداق‌ تامّ خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ متّقين‌ است‌
  لزوم‌ تدريس‌ اخلاق‌ و عرفان‌ و فلسفه‌ و تفسير در حوزه‌هاي‌ علميّۀ شيعه‌ (ت‌)
  سفر حدّاد به‌ نجف‌ و تشرّف‌ بحضور مرحوم‌ قاضي‌ در مدرسۀ هندي‌
  تعبّد شديد حاج‌ سيّد هاشم‌ به‌ احكام‌ شرعيّه‌
  مرحوم‌ شيخ‌ زين‌ العابدين‌ مرندي‌ و زهد و ورع‌ ايشان‌ (ت‌)
  تفسير حاج‌ سيّد هاشم‌ ، بازگشت‌ حقيقت‌ لعنت‌ را در دعاي‌ عَلْقَمه‌
  كلام‌ حدّاد : از اولياء خدا شرّ و ضرر و بدي‌ تراوش‌ ندارد ؛ همه‌اش‌ خير محض‌ است‌
  كلام‌ حدّاد : نفرين‌ و لعنت‌ اولياي‌ خدا بر دشمنان‌ ، نفعي‌ است‌ عائد به‌ دشمنان‌ نه‌ به‌ خودشان‌
  دعاي‌ «صحيفۀ سجّاديّه‌» مشابه‌ با دعاي‌ عَلقمه‌ در لعن‌ كفّار.
  بخش چهارمين: سفر سوّم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1385 هجريّۀ قمريّه‌
  سفر آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابراهيم‌ خسرو شاهي‌ ، و ملاقات‌ با حدّاد قَدّس‌ الله‌ نفسَه‌
  كلام‌ حضرت‌ حدّاد بعد از آنچه‌ بين‌ حقير و آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابراهيم‌ در مورد خواب‌ ايشان‌ ردّ
  دعوت‌ حقير آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابراهيم‌ را به‌ لزوم‌ إدراك‌ محضر آية‌ الله‌ انصاري‌ (قدّه‌)
  حربۀ واعظان‌ غير متّعظ‌ براي‌ خرد كردن‌ عرفا و عرفان‌ ، رَمْي‌ به‌ تصوّف‌ است‌
  استخارۀ آية‌ الله‌ حاج‌ سيّد ابراهيم‌ براي‌ رجوع‌ به‌ حضور آية‌ الله‌ انصاري‌ ، و تعبير آن‌ توسّط‌
  زهد و ورع‌ آية‌ الله‌ آقا شيخ‌ عبّاس‌ طهراني‌ محمّدزاده‌ قدّس‌ الله‌ نفسَه‌
  رؤياي‌ آية‌ الله‌ آقا شيخ‌ عبّاس‌ و توضيح‌ و تفسير آن‌ (ت‌)
  نامۀ حاج‌ شيخ‌ عبّاس‌ طهراني‌ به‌ حقير ، و استمداد از آية‌ الله‌ آقا سيّد جمال‌ الدّين‌ گلپايگاني‌
  از نامۀ ايشان‌ پيداست‌ كه‌ هنوز بعضي‌ از مراحل‌ سلوكي‌ را در پيش‌ داشته‌اند (ت‌)
  حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، مافوق‌ افق‌ بود ؛ وي‌ از جزئيّت‌ به‌ كلّيّت‌ عبور نموده‌ بود
  حاج‌ سيّد هاشم‌ ، ظهور و مَظْهَر كلمۀ مباركۀ لا هُوَ إلاّ هُو بود
  اشعار شبستري‌ در حقيقت‌ عبوديّت‌ و فناء (ت‌)
  مواعظ‌ و ارشادهاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ كه‌ از افق‌ عالي‌ بود
  اقسام‌ خاطرات‌ از كلام‌ حدّاد
  شرح‌ مجالس‌ حضرت‌ حدّاد و كيفيّت‌ تشرّف‌ ايشان‌ به‌ حرم‌ ، در مدّت‌ توقّف‌ در كاظمين‌
  جريان‌ حجّ بيت‌ الله‌ الحرام‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ قَدّس‌ الله‌ سرَّه‌
  ورود آية‌ الله‌ زنجاني‌ فَهري‌ در مسجد الخَيف‌ ، و ملاقات‌ با آقاي‌ حدّاد (قدّه‌)
  بيان‌ حدّاد كه‌ : التزام‌ به‌ طاعات‌ و تجنّب‌ از معاصي‌ بدون‌ توجّه‌ به‌ خدا ، مجوسيّت‌ محضه‌ است‌
  مراد حقيقي‌ از احتياط‌ در «وَ خُذْ بِالاِحْتياطِ في‌ جَميعِ ما تَجِدُ إلَيْهِ سَبيلاً».
  بيان‌ حضرت‌ حدّاد در حقيقت‌ رَمْي‌ جمرۀعقبه‌ ، و عظمت‌ حضرت‌ زهرا سلام‌ الله‌ عليها
  بخش پنجمين: سفر دوماهۀ زيارتي‌ حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ قَدّس‌ الله‌ سرَّه‌ به‌ ايران و توقّف‌ در ط
  شرح‌ توقّف‌ دوماهۀ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ در ايران‌
  كيفيّت‌ بيتوتۀ حاج‌ سيّد هاشم‌ و امّ مهدي‌ در بالاي‌ بام‌
  مسافرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد از طهران‌ به‌ همدان‌
  ورود حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ به‌ منزل‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ انصاري‌ در همدان‌ و توقّف‌ چند ساعته‌ در بي
  تراوشات‌ معنويّۀ حاج‌ سيّد هاشم‌ بر سر مزار حاج‌ شيخ‌ محمّد بهاري‌ در بهار همدان‌
  ثبوت‌ اين‌ مطلب‌ كه‌ شيخ‌ محمّد بهاري‌ از زائرين‌ خود پذيرائي‌ ميكند
  روز بي‌سابقه‌اي‌ بر مزار حاج‌ شيخ‌ محمّد بهاري‌ أعلي‌ اللهُ مقامَه‌
  ملاقات‌ و خلوت‌ مرحوم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ مطهّري‌ با حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد رحمة
  دستورالعمل‌ خواستن‌ آية‌ الله‌ حاج‌ شيخ‌ مرتضي‌ مطهّري‌ از حضرت‌ حدّاد
  مسافرت‌ مرحوم‌ شهيد مطهّري‌ به‌ كربلا و ملاقات‌ با آقاي‌ حدّاد دو بار.
  عبارت‌ مرحوم‌ حدّاد به‌ مطهّري‌ : پس‌ كِيْ نماز مي‌خواني‌ ؟!
  تفسير آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ معني‌ تجرّد را و داستان‌ كدوي‌ آويخته‌ بر گردن‌
  «اگر تو مني‌ پس‌ من‌ كِيَم‌ ؟! اگر من‌ منم‌ پس‌ كو كدوي‌ گردنم‌؟!».
  در تجرّد ، سالك‌ خود را موجود ديگري‌ مي‌يابد مغاير با آنچه‌ مي‌پنداشته‌ ، و در عين‌ حال‌ مي‌بيند ك
  مراتب‌ عبوديّت‌ و تجرّد و حيات‌ (ت‌)
  ابيات‌ عارف‌ گرانقدر شيخ‌ محمود شبستري‌ در معني‌ تجرّد
  تمثيل‌ عارف‌ شبستري‌ در حقيقت‌ معني‌ تجرّد
  اوّلين‌ بار حصول‌ تجرّد براي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ در كربلا به‌ پيروي‌ از امر استاد قاضي‌ به‌ صبر و تحم
  آزار و اذيّتهاي‌ قولي‌ و فعلي‌ مادرزن‌ مرحوم‌ حدّاد كه‌ بيشتر بجهت‌ فقر ايشان‌ بوده‌ است‌
  دستور آية‌ الله‌ قاضي‌ به‌ صبر و تحمّل‌ در آزارهاي‌ مادر زن‌ .
  علّت‌ حصول‌ اوّل‌ مرتبۀ تجرّد براي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  يك‌ دستور اساسي‌ مرحوم‌ قاضي‌ ، عمل‌ كردن‌ به‌ روايت‌ عُنوان‌ بصري‌ بوده‌ است‌
  متن‌ كامل‌ روايت‌ عنوان‌ بصري‌ با ترجمۀ آن‌
  تعاليم‌ مرحوم‌ قاضي‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ ، و آن‌ از قرآن‌ است‌
  تعاليم‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ متّخذ از آيات‌ معجزه‌آساي‌ قرآن‌ جاويدان‌ است‌
  حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد بسياري‌ از كارهاي‌ نيكو را از حظوظ‌ نفسانيّه‌ مي‌شمردند ، چون‌ نفس
  حاج‌ سيّد هاشم‌ : مردم‌ چرا مكاشفه‌ مي‌خواهند ؟ عالَم‌ سراسرش‌ مكاشفه‌ است‌
  مراد از عرفان‌ خداوند ، فناء در ذات‌ اوست‌ ؛ خداست‌ كه‌ خود را مي‌شناسد
  ذكر مسانيد روايت‌ «كانَ اللَهُ وَ لَم‌ يَكُنْ مَعَهُ شَيْءٌ ، وَ الانَ كَما كانَ» (ت‌)
  غايت‌ و نهايت‌ سير انسان‌ و تمامي‌ موجودات‌
  تشرّف‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد به‌ زيارت‌ مرقد مطهّر حضرت‌ امام‌ ثامن‌ ضامن‌ : عليّ بن‌ موسي‌ الرّضا
  هفت‌ شوط‌ طواف‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ بر دور ضريح‌ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌
  فعل‌ اولياء خدا حجّت‌ است‌
  بحث‌ فقهي‌ دربارۀ جواز طواف‌ دور ضريح‌ مطهّر ائمّۀ أطهار سلام‌ الله‌ عليهم‌
  بحث‌ بليغ‌ علاّمۀ مجلسي‌ (ره‌) در جواز طواف‌ دور ضريح‌ ائمّۀ اطهار عليهم‌ السّلام‌
  كلام‌ محدّث‌ نوري‌ (ره‌) در باب‌ جواز طواف‌ بر قبور ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌
  بحث‌ فقهي‌ دربارۀ جواز بوسيدن‌ چهارچوب‌ درهاي‌ ورودي‌ قبور ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌
  تفسير سورۀ توحيد به‌ مدّت‌ ده‌ روز در مشهد مقدّس‌ به‌ امر حضرت‌ آقا
  پرسشها در مشهد مقدّس‌ از حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، و سه‌ مسألۀ مهمّ كه‌ دربارۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌
  مسألۀ اولي‌ : علّت‌ اشتهار حضرت‌ امام‌ رضا به‌ امام‌ غريب‌
  يكي‌ از جهات‌ عمومي‌ غربت‌ اولياء الهي‌ نفس‌ عنوان‌ ولايت‌ و عدم‌ تسانخ‌ آنان‌ با عالم‌ كثرت‌ و لو
  شرح‌ كسالت‌ مؤلّف‌ در حين‌ تأليف‌ كتاب‌ (ت‌)
  علّت‌ استنكاف‌ مؤلّف‌ از رفتن‌ به‌ خارج‌ جهت‌ معالجه‌ (ت‌)
  زبان‌ حال‌ اولياء الهي‌ در غربت‌ از عالم‌ طبع‌ و استغراق‌ در انوار ملكوتيّۀ قدسيّه‌
  يكي‌ از جهات‌ غربت‌ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ سياستهاي‌ شيطاني‌ مأمون‌ بود
  جهت‌ دوّم‌ از جهات‌ غربت‌ حضرت‌ ، انكار وكلاء موسي‌ بن‌ جعفر عليهما السّلام‌ بر ولايت‌ آنحضرت‌ است
  اخبار وارده‌ در شأن‌ عليّ بن‌ أبي‌حمزة‌ بطائني‌ ، از اركان‌ فرقۀ واقفيّه‌
  جهت‌ سوّم‌ از جهات‌ غربت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ انكار امامت‌ و فرزندي‌ فرزندش‌ محمّد بن‌ علي‌ ا
  روايت‌ عليّ بن‌ جعفر دربارۀ درخواست‌ اعمام‌ و برادران‌ حضرت‌ رضا ، رضايت‌ دادن‌ آنحضرت‌ را به‌ حكم
  يكي‌ ديگر از جهات‌ غربت‌ حضرت‌ ، مخفي‌ ماندن‌ حقائق‌ توحيدي‌ در روايات‌ منقوله‌ از آنحضرت‌ است..
  مسألۀ ثانيه‌ : علّت‌ اشتهار حضرت‌ به‌ « غَوْثُ هَذِهِ الاُْمّةِ وَ غِياثُها».
  خبر يزيد بن‌ سَليط‌ از امام‌ صادق‌ و موسي‌ بن‌ جعفر در شأن‌ امام‌ رضا عليهم‌ السّلام‌
  ترجمۀ روايت‌ يزيد بن‌ سليط‌ دربارۀ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌
  جلالت‌ شأن‌ يزيد بن‌ سليط‌ در كتب‌ رجالي‌
  لقب‌ «غياث‌» در مورد هيچيك‌ از ائمّه‌ جز امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ نيامده‌ است‌
  مسألۀ ثالثه‌ : رابطۀ ميان‌ زيارت‌ آنحضرت‌ و زيارت‌ خانۀ خدا در ماه‌ رجب‌ المرجّب‌
  روايت‌ امام‌ محمّد تقي‌ دربارۀ افضليّت‌ زيارت‌ امام‌ رضا بر حجِّ غير از حجّةالاسلام‌
  مراد از «هَذا اليَومِ» در روايت‌
  اشكالات‌ وارده‌ در احتمال‌ ضبط‌ «رَحْب‌» در روايت‌ بجاي‌ «رَجَب‌».
  افضليّت‌ زيارت‌ مشاهد مشرّفه‌ در ماه‌ رجب‌
  پاداشهاي‌ مترتّبه‌ بر زيارت‌ حضرت‌ ثامن‌ الحجج‌ عليه‌ السّلام‌
  سرّ استحباب‌ زيارت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ در ماه‌ رجب‌ و رابطۀ آن‌ با حجّ كعبۀ بيت‌الله‌ الحرام
  رؤياي‌ صادقه‌ دربارۀ ارتباط‌ زيارت‌ آنحضرت‌ با حجّ و عمره‌
  اشعار بحرالعلوم‌ در فضيلت‌ كربلا و سائر مشاهد بر كعبه‌ ، و عظمت‌ إتيان‌ صلوة‌ در آنها
  در ذكر معجزات‌ و كرامات‌ صادره‌ از حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌
  بيان‌ حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ كه‌ : وجود خود امام‌ بزرگترين‌ معجزۀ الهي‌ است‌
  اولياي‌ خدا ، اسماء كلّيّۀ الهيّه‌ هستند و كار خلاف‌ نمي‌كنند
  معني‌ ولايت‌ ، عبوديّت‌ صرفه‌ و محو و نيست‌ شدن‌ در ذات‌ خداست‌
  ولايت‌ وليّ خدا مقامي‌ است‌ رفيع‌ كه‌ انديشه‌ را بدان‌ راه‌ نيست‌
  يكي‌ از علل‌ عدم‌ استجابت‌ بعضي‌ از دعاهاي‌ غالب‌ مردم‌ ، اينستكه‌ از درون‌ قلب‌ برنخاسته‌ است‌
  علّت‌ دوّم‌ اينستكه‌ دعاها غالباً به‌ منافع‌ شخصي‌ است‌
  علّت‌ سوّم‌ : غالب‌ خواسته‌هاي‌ مردم‌ ، بر خلاف‌ مصالح‌ واقعيّۀ آنان‌ است‌
  كلام‌ حدّاد : حاجات‌ مردم‌ غالباً امور مادّي‌ است‌ ؛ همه‌ مي‌گويند : وصله‌اي‌ به‌ وصله‌هاي‌ لباس‌
  كرامات‌ حضرت‌ عبدالعظيم‌ عليه‌ السّلام‌ در كنار طهران.
  بركات‌ و كرامات‌ مشهد امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ پيوسته‌ متّصل‌ است‌
  معجزۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ در شفا دادن‌ كور.
  به‌ خواب‌ آمدن‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ در اُتريش‌ بر جوان‌ كور ، و شفادادن‌ چشم‌ او را
  معجزۀ حضرت‌ ثامن‌ الحجج‌ به‌ نقل‌ آية‌ الله‌ حائري‌ قَدّس‌ اللهُ سرَّه‌
  معجزۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ به‌ نقل‌ آية‌ الله‌ لواساني‌ دامت‌ بركاتُه‌
  ضيافت‌ آية‌ الله‌ العظمي‌ حاج‌ سيّد محمّد هادي‌ ميلاني‌ از حضرت‌ حدّاد
  مراقبت‌ شديد مأمورين‌ سازمان‌ امنيّت‌ در آخرين‌ شب‌ توقّف‌ در مشهد
  كلمات‌ حضرت‌ آقا حاج‌ سيّد هاشم‌ در هنگام‌ وداع‌ ، و مراجعت‌ ايشان‌ از مشهد به‌ صوب‌ طهران‌ (ت‌)
  سفر حضرت‌ حدّاد براي‌ زيارت‌ مرقد مطهّر حضرت‌ معصومه‌ سلام‌ الله‌ عليها ، و به‌ شهر اصفهان‌
  مسافرت‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد به‌ بلدۀ طيّبۀ قم‌ ، و كيفيّت‌ زيارت‌ حرم‌ مطهّر و قبرستان‌هاي
  ملاقات‌ حضرت‌ آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ و حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد
  ابتهاج‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ از قبرستان‌ شيخان‌ قم‌
  عظمت‌ و نورانيّت‌ قبر حضرت‌ معصومه‌ سلامُ الله‌ عليها
  كلام‌ رهبر عظيم‌ انقلاب‌ آية‌ الله‌ خميني‌ (ره‌) دربارۀ مرحوم‌ حاج‌ ميرزا جواد آقا ملكي‌ تبريزي‌ ،
  ذكر يك‌ دستور از كتاب‌ «أسرار الصّلوة‌» مرحوم‌ حاج‌ ميرزا جواد آقا تبريزي‌ (ت‌)
  نورانيّت‌ قبور واقعه‌ در قبرستان‌ شيخان‌ قم‌
  اعاظم‌ محدّثين‌ از قدماء كه‌ در قبرستان‌ قم‌ مدفونند
  قبر أحمد بن‌ إسحق‌ أشعري‌ وكيل‌ حضرت‌ عسكري‌ عليه‌ السّلام‌ در حُلوان‌ : سَر پُل‌ زهاب‌ است‌
  اداء نماز در مسجد جمكران‌ قم‌ ، در معيّت‌ حضرت‌ حدّاد
  ذكر مرحوم‌ نوري‌ نماز مسجد جمكران‌ را در «نجم‌ ثاقب‌» و ذكر سه‌ نكته‌ (ت‌)
  مسافرت‌ از قم‌ به‌ اصفهان‌ ، ملاقات‌ با مرحومه‌ بانو علويّۀ اصفهاني‌
  نمازگزاردن‌ در مساجد معروفۀ اصفهان‌ ، و زيارت‌ اهل‌ قبور در قبرستان‌ تخت‌ فولاد
  رسالۀ مختصري‌ از مرحوم‌ بيدآبادي‌ در سير و سلوك‌ (ت‌)
  كلام‌ حضرت‌ حدّاد : دو چيز فضاي‌ اصفهان‌ را صاف‌ نگه‌ داشته‌ است‌
  حفظ‌ قبور علماء بالله‌ و توسّل‌ عامّۀ مردم‌ بدانها از وظائف‌ حتميّه‌ است‌
  عذابهاي‌ آسماني‌ نتيجۀ اهانت‌ به‌ مقدّسات‌ است‌
  بيان‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد در سبب‌ مسافرت‌ برخي‌ از اولياء الهي‌
  عدم‌ تمايل‌ حضرت‌ آقا براي‌ تماشاي‌ آثار عتيقۀ شهر اصفهان‌ ؛ و ديدار از يكي‌ از طلاّب‌ آشنا و محبّ
  مراجعت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ به‌ قم‌ و طهران‌ و ديدار از ارحام‌ و دوستاني‌ كه‌ دعوت‌ مي‌نمودند
  كلام‌ حضرت‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد به‌ آقاي‌ بياتي‌ در شاهزاده‌ حسين‌ همدان‌
  مراجعت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ از ايران‌ به‌ عتبات‌ عاليات‌
  بخش ششمين: سفر چهارم حقير به أعتاب در سنه 1387 هجريه قمريه
  ملاقات‌هاي‌ اعلام‌ از علماء با حضرت‌ حدّاد در كربلا..
  «فتوحات‌ مكّيّة‌» محيي‌ الدّين‌ عربي‌
  نصّ عبارت‌ محيي‌ الدّين‌ عربي‌ بر امام‌ زمان‌ طبق‌ عقيدۀ شيعۀ اماميّه‌
  محيي‌ الدّين‌ در «فتوحات‌» عمل‌ به‌ رأي‌ و قياس‌ را به‌ شدّت‌ محكوم‌ مي‌كند
  دليل‌ محدّث‌ نيشابوري‌ بر تشيّع‌ محيي‌ الدّين‌ ، إبطال‌ عمل‌ به‌ رأي‌ و قياس‌ است‌
  دلائلي‌ كه‌ علماء بر تشيّع‌ محيي‌ الدّين‌ ذكر نموده‌اند
  دلالت‌ «فَصُّ حِكْمَةٍ إماميَّةٍ في‌ كَلِمَةٍ هَرونيَّةٍ» بر تشيّع‌ محيي‌ الدّين‌
  مطالب‌ محيي‌ الدّين‌ در فَصّ داوديّ و در فصّ إسحقيّ.
  كلام‌ صدرالمتألّهين‌ در «مفاتيح‌ الغيب‌» دربارۀ احكام‌ مجذوبين‌
  براي‌ اولياي‌ عالي‌رتبه‌ ، امكان‌ دارد احكام‌ را از باطن‌ رسول‌الله‌ و كتاب‌ و سنّت‌ اخذ نمايند
  گفتار محيي‌ الدّين‌ در فصّ داوديّ ، طبق‌ عقيدۀ سنّت‌ است‌
  ردّ رهبر عظيم‌ انقلاب‌ بر فصّ داوديّ «فُصوص‌ الحِكَم‌».
  عامّه‌ كسي‌ را كه‌ مُتعه‌ كند مي‌كشند ، ولي‌ اگر زنا كند او را رها مي‌كنند
  عامّه‌ شيعه‌ را به‌ اتّهام‌ رَفْض‌ مي‌كشند ، ولي‌ كافر و مُلحد را رها مي‌كنند
  مرحوم‌ قاضي‌ ، محيي‌ الدّين‌ و ملاّي‌ رومي‌ را كامل‌ و شيعه‌ ميدانسته‌اند
  مقايسه‌ ميان‌ شعر حافظ‌ شيرازي‌ و ابن‌ فارض‌ مصريّ..
  كلام‌ قاضي‌ و حدّاد : وصول‌ به‌ توحيد بدون‌ ولايت‌ محال‌ است‌
  محي الدين: أقرب الناس اليه علي بن البيطالب، امام العالم وسر الانبياء اجمعين.
  تحقيقي‌ از حقير راجع‌ به‌ سير و سلوك‌ افراد در اديان‌ و مذاهب‌ مختلفه‌ و نتيجۀ مثبت‌ و يا منفي‌ آن
  عرفاي غير شيعه در طول تاريخ ، يا عارف نبوده‌اند و يا از ترس عامّه تقيّه مي‌نموده‌اند
  محيي‌ الدّين‌ و سائر عرفاء ، هر يك‌ در مقام‌ بقاء بعد از فناء نور خاصّي‌ دارند
  كلام‌ سعدالدّين‌ حَمَويّ دربارۀ محيي‌ الدّين‌ و شهاب‌ الدّين‌ سُهْرَوَرديّ..
  مكاشفاتي‌ در «فتوحات‌» وارد است‌ كه‌ با واقع‌ مطابقت‌ ندارد
  تحريفات‌ بسياري‌ در «فتوحات‌ مكّيّه‌» بعمل‌ آمده‌ است‌
  كلام‌ شعراني‌ در تحريفاتي‌ كه‌ در «فتوحات‌» بعمل‌ آمده‌ است‌
  نسبت كلام‌ «لَمْ يَقْتُلْ يَزيدُ الْحُسَيْنَ إلاّبِسَيْفِ جَدِّهِ» ‌ به‌ محيي‌ الدّين‌ تهمت‌ است‌
  ردّ صاحب‌ «روضات‌» بر محيي‌ الدّين‌ و بر جميع‌ عرفاء.
  تحقيقي‌ از مصنّف‌ دربارۀ حقيقت‌ وحدت‌ وجود
  آيات‌ دالّۀ بر وحدت‌ وجود در قرآن‌ كريم‌
  نقل‌ محيي‌ الدّين‌ از حضرت‌ سجّاد ، أشعار كتمان‌ توحيد را
  دفاع‌ قاضي‌ نورالله‌ از محيي‌ الدّين‌ در معني‌ وحدت‌ وجود
  گفتار مير سيّد شريف‌ در «حواشي‌ شرح‌ تجريد» در معني‌ صحيح‌ وحدت‌ وجود
  فرمان‌ آقا محمّد علي‌ كرمانشاهي‌ به‌ كشتن‌ سه‌ تن‌ از دراويش..
  كلام‌ استاد علاّمۀ طباطبائي‌ در حرّيّت‌ اهل‌ توحيد در زمان‌ رفع‌ جُمود و تحجّر.
  ادلّه‌ و شواهد قاضي‌ نورالله‌ از كلمات‌ أعلام‌ و أشعار بر حقيقت‌ توحيد
  صاحب‌ «روضات‌» شيخ‌ أحمد أحسائي‌ را «بَعْضُ مَشايِخِ عُرَفآئِنا الْمُتَأَخِّرين‌» ميداند
  مدح‌ عظيم‌ و تحسين‌ بليغ‌ صاحب‌ «روضات‌» از سيّد كاظم‌ رشتي‌
  ترجمۀ صاحب‌ «روضات‌» حافظ‌ رَجَب‌ بُرسيّ را
  أشعار فاخرۀ حافظ‌ رجب‌ بُرسيّ به‌ نقل‌ صاحب‌ «روضات‌».
  ردّ شديد صاحب‌ «روضات‌» بر حافظ‌ رجب‌ برسيّ.
  انتقاد صاحب‌ «روضات‌» از شيخ‌ أحمد أحسائي‌ و از پيروان‌ وي‌ وسيد علي‌محمد باب..
  لازمۀ پيمودن‌ طريقۀ ضدّ عرفان‌ ، مَدسوس‌ دانستن‌ آثار عظيمۀ مذهب‌ است‌
  گفتار علاّمۀ أميني‌ در ترجمۀ شاعر غدير : حافظ‌ رجب‌ برسيّ.
  روايت‌ وارده‌ در اوج‌ عظمت‌ مقام‌ و منزلت‌ امام‌ عليه‌ السّلام‌
  علاّمۀ أميني‌ : علّت‌ اختلاف‌ عرفاء با اهل‌ ظاهر ، اختلاف‌ استعداد نفوس‌ است‌
  علاّمۀ أميني‌ : كلام‌ عرفاء بالله‌ مافوق‌ انديشۀ بشر است‌ و كتمان‌ آن‌ لازم‌
  ردّ علاّمۀ أميني‌ بر صاحب‌ «أعيان‌ الشّيعة‌» نسبت‌ غلوّ را به‌ حافظ‌ رجب‌ برسيّ.
  أشعار بلند پايۀ حافظ‌ رجب‌ در مدائح‌ رسول‌ أكرم‌ و أهل‌ البيت‌ عليهم‌ السّلام‌
  روايات‌ وارده‌ در اينكه‌ رسول‌ أكرم‌ اوّلين‌ آفريدۀ خدا بود
  أشعار بلند پايۀ حافظ‌ رجب‌ برسي در مدح‌ و تعظيم‌ رسول‌ أكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌
  شيخيّه‌ و حَشويّه‌ با محيي‌ الدّين‌ عربي‌ و عرفاء در دو قطب‌ متعاكس‌ قرار دارند
  كلام‌ مرحوم‌ قاضي‌ : شيخ‌ أحمد أحسائي‌ ، خدا را پوچ‌ و بدون‌ اثر معرّفي‌ ميكند
  شيخ‌ أحمد أحسائي‌ بدون‌ استاد رياضت‌ كشيد ، و در وادي‌ خطير گرفتار آمد
  تعظيم‌ و تجليل‌ ملاّصدراي‌ شيرازي‌ و عبدالوهّاب‌ شَعراني‌ ، از محيي‌ الدّين‌ عربي‌
  توصيف‌ محدّث‌ نوري‌ ، جَلالت‌ شَعراني‌ را از لسانِ ميرحامد حسين‌ از اعلام‌ عامّه‌
  همه‌ بايد در راه‌ سير و سلوك‌ خدا قدم‌ نهند ؛ برسند يا نرسند
  كلام‌ محدّث‌ نوري‌ و نقل‌ خبر رجبيّون‌ از محيي‌ الدّين‌ عربي‌
  تحريف‌ محدّث‌ نوري‌ در نقل‌ عبارت‌ محيي‌ الدّين‌ از «محاضرات‌».
  مراد از روافض‌ در مكاشفۀ منقولۀ از «مسامرات‌» خوارج‌ هستند
  مطالب‌ واردۀ در «محاضرات‌» دالّۀ بر خلوص‌ شيخ‌ محيي‌ الدّين‌
  در «محاضرات‌» محيي‌ الدّين‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ دارد
  تفسير حضرت‌ حدّاد عبارت‌ محيي‌ الدّين‌ را : «وَ لِكُلِّ عَصْرٍ واحِدٌ يَسْمو بِهِ».
  گفتار اهل‌ توحيد در حال‌ فناء ، گفتار خداوند است‌
  جرم‌ و گناه‌ حسين‌ بن‌ منصور حلاّج‌ ، كشف‌ اسرار بود
  جُنَيد بغداديّ مي‌گويد : شيخ‌ ما در اصول‌ و فروع‌ و بلا كشيدن‌ عليّ مرتضي‌ است‌
  «شَطَحيّات‌» كلماتي‌ است‌ از سالك‌ مجذوب‌ كه‌ فيها رآئِحَةُ رُعونَةٍ وَ دَعْوًي‌
  بخش هفتمين: سفر پنجم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1389 هجريّۀ قمريّه‌
  بعضي‌ از مكاتيب‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد به‌ خطّ خود براي‌ حقير.
  سلوك‌ راه‌ خدا بدون‌ انفاق‌ و ايثار و جلوۀ جلال‌ ، محال‌ است‌
  حاج‌ سيّد ضيآءالدّين‌ دُرّيّ و خواب‌ عجيب‌ در تفسير بيت‌ حافظ‌
  سلوك‌ حضرت‌ حدّاد ، مَبني‌ بر لزوم‌ استاد بود
  بعضي‌ اوقات‌ استاد ، شاگرد را به‌ جهتي‌ تحت‌ تربيت‌ استاد ديگر مي‌گذارد
  استاد مي‌تواند وصيّ ظاهري‌ و وصيّ باطني‌ داشته‌ باشد
  مخالفت‌ با رسول‌ خدا در امر اُسامه‌ و پدرش‌ ، از لِسان‌ محيي‌ الدّين‌ عربي‌
  حكم‌ به‌ جواز انتقال‌ از مذهبي‌ از مذاهب‌ عامّه‌ در هر حكمي‌ از احكام‌ ، از لسان‌ محيي‌الدّين‌
  بخش هشتمين: سفر ششم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌
  نصائح‌ حضرت‌ حدّاد به‌ بنده‌زادگان‌ ، و كلمات‌ ايشان‌ دربارۀ مرحوم‌ قاضي‌
  قرائت‌ حضرت‌ حدّاد اشعاري‌ را كه‌ مرحوم‌ قاضي‌ براي‌ ايشان‌ مي‌خوانده‌اند
  دعاهاي‌ منقوله‌ از حضرت‌ حدّاد در صَلَوات‌ و سَجَدات‌ نماز.
  دعاي‌ احْتِجاب‌ به‌ نقل‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد قَدَّس‌ اللهُ روحَه‌
  بعضي‌ از ادعيه‌اي‌ كه‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ قرائت‌ مي‌نمودند
  استخراجات‌ و رموز حروف‌ و اعداد ، نزد مرحوم‌ قاضي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌
  اكتشافات‌ محيي‌ الدّين‌ عربي‌ با علم‌ حروف‌ ، راجع‌ به‌ بعضي‌ از امور غيبيّه‌
  عرفان‌ حافظ‌ شيرازي‌ و ملاّمحمّد مولويّ مُخّ اسلام‌ است‌
  غزل‌ شيواي‌ حافظ‌ شيرازي‌ دربارۀ حضرت‌ صاحب‌ الزّمان‌ ارواحنا فداه‌
  كيفيّت‌ تهجّد حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ در مدّت‌ عمر.
  ابيات‌ «مثنوي‌» در فتوّت‌ و اخلاص‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌
  بخش نهمين: سفر هفتم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1392 هجريّۀ قمريّه‌
  بعضي‌ از نامه‌هاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ براي‌ حقير به‌ خطّ خودشان‌
  امتحان‌ الهي‌ و فتنۀ شديد در ميان‌ مجتمع‌ اصحاب‌ و محبّان‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد أعلي‌ اللهُ درجَت
  نشر كلمۀ شيطانيّه‌ كه‌ : اهل‌ توحيد ، اهل‌ ولايت‌ نيستند.
  نتيجۀ فساد و خلل‌ در كار اولياء خدا ، خسران‌ در دنيا و آخرت‌ است‌
  انفاق‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، مرز نداشت‌
  حالات‌ خوش‌ توحيدي‌ ، و بعضي‌ از كرامات‌ آقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌
  از ما گدائي‌ و از خداوند لطف‌ و احسان‌ و عطا و كرم‌
  بخش دهمين: سفر هشتم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1394 هجريّۀ قمريّه‌
  سيّد خشك‌ مغزي‌ ، ادّعاي‌ سيّد حسني‌ را ميكند.
  جلوگيري‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ از فتنۀ مدّعي‌ سيّد حسني‌
  درجات مردم.
  كلام‌ حدّاد : سراسر عالم‌ همه‌ عشق‌ است‌ ؛ عشق‌ بالا به‌ پائين‌ و عشق‌ پائين‌ به‌ بالا.
  تفسير آيۀ : وَ مَا تَغِيضُ الاَْرْحَامُ وَ مَا تَزْدَادُ.
  تفسير حاج‌ سيّد هاشم‌ و بيان‌ سه‌ نكته‌ در عبارت‌ زيارت‌ رجبيّه‌
  قرائت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ أشعاري‌ از «ديوان‌ مغربي‌» را
  بَسْطُ الزّمان‌ وَطيُّ الزّمان‌ براي‌ يكي‌ از رفقاي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد.
  داستان‌ مرد زرگر كه‌ براي‌ او بسط‌ الزّمان‌ شد ، از «مشارق‌ الدّراريّ»
  تحفّظ‌ و خودداري‌ اكيد حاج‌ سيّد هاشم‌ از بروز كرامات‌ و خوارق‌ عادات‌
  تفسير آيۀ «إِنْ هِيَ إِلَّاأَسْمَآءٌ سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ» در حرم‌ مطهّر سامرّاء
  بخش‌ يازدهمين‌ : سفر نهم‌ و دهم‌ حقير به‌ أعتاب‌ عاليات‌ در سنۀ 1395. و سنۀ 1396 هجريّۀ قمريّه‌
  كلام‌ حدّاد در عقوبت‌ الهيّۀ إفشاء اسرار الهيّه‌
  كلام‌ حدّاد : عذاب‌ إفشاء سرّ ، استدراج‌ است‌
  نقل‌ حدّاد قول‌ رسول‌ خدا را : من‌ از پنج‌ كار اطفال‌ خوشم‌ مي‌آيد ، و تفسير آن‌
  معامله‌ و ادب‌ رفقا با حدّاد ، در لياقت‌ مقام‌ ايشان‌ نبود.
  از شرائط‌ اوّليّۀ احترام‌ به‌ سيّد هاشم‌ ، احترام‌ به‌ عائله‌ و اولاد و احفاد اوست‌
  از فتوّت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ قضايائي‌ شنيدني‌ است‌
  بدرقۀ حضرت‌ حدّاد تا سامرّاء ، و تا مَطار بغداد در سفر اخير بنده‌
  اشعار شبستري‌ در طلوع‌ نور توحيد.
  بخش‌ دوازدهمين‌ :سفر حقير به‌ شام‌ براي‌ زيارت‌ قبر بي‌بي‌ زينب‌ سلامُ الله‌ علَيها و ملاقات‌ با حضر
  زيارت‌ قبر حضرت‌ زينب‌ سلامُ الله‌ عليها در معيّت‌ حضرت‌ آقا
  سؤالهاي‌ سلوكي‌ رفقا و پاسخ‌هاي‌ توحيدي‌ حضرت‌ آقا در زينبيّه‌
  كلام‌ حدّاد : معاني‌ غامضۀ اسرار الهيّه‌ و ادعيۀ ائمّه‌ بدون‌ توحيد قابل‌ فهم‌ نيست‌
  كلام‌ حدّاد : در حقيقت‌ ، مضمون‌ بسياري‌ از خواسته‌ها در دعاها ، خواست‌ توحيد است‌
  كلام‌ حدّاد : «إيمانًا تُباشِرُ بِهِ قَلْبي‌» معني‌اي‌ غير از توحيد ميتواند داشته‌ باشد ؟.
  كلام‌ حدّاد : مفاد عبارت «أنا واثِقٌ مِنْ دَليلي‌ بِدَلالَتِكَ ، وَ ساكِنٌ مِنْ شَفيعي‌ إلي‌ شَفاع
  پاسخ‌ حدّاد در ربط‌ إخبار مرتاضان‌ گاو پرست‌ بر بعضي‌ از امور با حركت‌ دم‌ گاو.
  در شريعت‌ اسلام‌ ، فناء در غير ذات‌ اقدس‌ حقّ متعال‌ ممنوع‌ است‌
  كلام‌ حدّاد : پيروي‌ از خصوص‌ استاد كامل‌ ، از ضروريّات‌ مسائل‌ طريق‌ است‌
  در شريعت‌ ختمي‌ نبوّت‌ ، پيروي‌ واقعي‌ از جميع‌ انبياي‌ سَلَف‌ مردود است‌
  سالك‌ به‌ جائي‌ مي‌رسد كه‌ ميان‌ او و خاطرات‌ همچون‌ سدّ سكندر كشيده‌ مي‌شود.
  ابيات‌ شيخ‌ محمود شبستري‌ در لزوم‌ شناختن‌ انسان‌ حقيقت‌ خويش‌ را
  كلام‌ حدّاد : نجاست‌ را به‌ غير بزن‌ ، نه‌ به‌ خودت‌
  از أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ : «وَلَكِنّي‌ لا أرَي‌ إصْلاحَكُمْ بِإفْسادِ نَفْسي‌»
  تواضع‌ شديد حاج‌ سيّد هاشم‌ نسبت‌ به‌ جميع‌ خلائق‌ مخصوصاً سالكين‌
  تواضع‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ بر اساس‌ تعليم‌ «صحيفۀ سجّاديّه‌» بود.
  ابيات‌ ابن‌ فارض‌ در فراق‌ احبّه‌ و أولياء الله‌ در مكّه‌ و خَيْف‌
  در حضور حضرت‌ حدّاد ، در روزهاي‌ توقّف‌ در زينبيّۀ شام‌
  شرح‌ حال‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد در آخرين‌ روز توقّف‌ در زينبيّۀ شام‌
  اشعار ابن‌ فارض‌ : شرح‌ حال‌ حقير با حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، و ترجمۀ اشعار.
  مدّت‌ حيات‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد پس‌ از مراجعت‌ از شام‌ ، و رحلت‌ در كربلاي‌ مُعَلَّي‌
  ابيات‌ ابن‌ فارض‌ مصريّ مناسب‌ با رحلت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد ، و ترجمۀ ابيات‌
  غزلهايي‌ از خواجه‌ حافظ‌ شيرازي‌ مناسب‌ حال‌
  رموز و اشارات‌ و دلالات‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ را كسي‌ نفهميد.
  كلام‌ حدّاد : تو همه‌اش‌ مكّه‌ ميروي‌ ، كربلا ميروي‌ ! پس‌ كِيْ بسوي‌ خدا ميروي‌؟!
  مناسبت اشعار ابن فارض و خواجه حافظ هر دو با رحلت حداد.
  محصّل‌ و خلاصه‌اي‌ از مطالب‌ سابقه‌ در شناخت‌ و معرفت‌ حضرت‌ حاج‌ سيّد هاشم‌ حدّاد روحي‌ فداه‌
  در حوزه‌ها بايد علاوه‌ بر حكمت‌ نظري‌ مؤسّسه‌هاي‌ حكمت‌ عملي‌ دائر گردد.
  >> معارف‌ الهيّه‌ مانند جواهر نفيسه‌ ، مصون‌ و محفوظ‌ از نظر اجانب‌ مي‌باشد.
  خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ روايت‌ مسعودي‌ دربارۀ قدرت‌ اولياء الله‌
  خلاصه‌ و محصّل‌ گفتار در عظمت‌ معنوي‌ و روحي‌ حاج‌ سيّد هاشم‌

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی