گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملکوت قرآن جلد 1
كتاب نورملكوت قرآن / جلد اول / قسمت پنجم: قرآن و ظالمين و تجاوزگران، معني سلام و سبل سلام، احترام به والدين

قرآن‌ براي‌ مؤمنان‌ شفاست‌ ، و براي‌ ظالمان‌ خسارت‌ است‌ و زيان‌

و از اين‌ عجيب‌تر آنكه‌: قرآن‌ براي‌ ستمگران‌ نه‌ تنها كتاب‌ شفا و رحمت‌ نيست‌؛ بلكه‌ كتاب‌ خسارت‌ و ضرر است‌؛ و موجب‌ تجرّي‌ و ازدياد سركشي‌ آنها مي‌شود. فلهذا سريع‌تر آنان‌ را به‌ جهنّم‌ مي‌كشاند.

وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرءانِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لَا يَزِيدُ الظَّـٰلِمِينَ إِلَّا خَسَارًا. [1]

(و ما از قرآن‌ چيزهائي‌ را نازل‌ مي‌كنيم‌ كه‌ آنها براي‌ مؤمنان‌ شفا و رحمت‌ است‌؛ و امّا براي‌ ستمگران‌ نيست‌، مگر و بال‌ و خسران‌).

الٓم‌ٓ ذَلِكَ الْكِتَـٰبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدَيً لِلْمُتَّقِينِ. [2]

(الم‌ اي‌ پيامبر! آنست‌ كتاب‌ منزل‌ آسماني‌ كه‌ در آن‌ شكّي‌ و ريبي‌ نيست‌؛ و كتاب‌ هدايت‌ است‌ براي‌ پرهيزگاران‌).

مهمّ بودن‌ اين‌ مطلب‌ از اين‌ جهت‌ است‌ كه‌: كتابي‌ كه‌ براي‌ جميع‌ افراد بشر تا روز قيامت‌ فرستاده‌ شده‌ است‌؛ چگونه‌ امكان‌ دارد نسبت‌ به‌ بعضي‌ موجب‌ رحمت‌، و نسبت‌ به‌ بعضي‌ موجب‌ نقمت‌ شود؟! با مطالعۀ در خود آيات‌ قرآن‌ كه‌ قرآن‌ خود را معرّفي‌ مي‌نمايد؛ اين‌ معني‌ روشن‌ مي‌شود. و آن‌ اينست‌ كه‌: قرآن‌ كتاب‌ تشريفاتي‌ و مجازي‌ و براساس‌ ساخت‌ قوّۀ پندار، و واهمه‌ نيست‌ كه‌: بخواهد تمام‌ صفوف‌ و طبقات‌ را بهر شكل‌ و بهر عنوان‌ بپذيرد؛ و بر عمل‌ آنها صحّه‌


صفحه 118

بگذارد. بلكه‌ فرقان‌ است‌ و جداكنندۀ بين‌ حقّ و باطل‌.

شَهْرُ رَمضَانَ الَّذِي‌ أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْءَانُ هُديً لِلنَّاسِ وَ بَيِّنَـٰتٍ مِنَ الْهُدَي‌ وَالْفُرْقَانِ. [3]

(ماه‌ رمضان‌، آن‌ ماهي‌ است‌ كه‌ در آن‌ قرآن‌ فرود آمده‌ است‌، در حالي‌ كه‌ اين‌ قرآن‌ براي‌ مردم‌ هدايت‌ است‌، و در اين‌ هدايت‌ داراي‌ دلائل‌ و براهين‌ ساطعه‌ و شواهد روشن‌ و واضح‌ است‌؛ و آن‌ كتابي‌ است‌ كه‌ فارق‌ بين‌ حقّ و باطل‌ است‌.)

و جدا كنندۀ ميان‌ راه‌ سعادت‌ از شقاوت‌، و نور از ظلمت‌، و از آنجا كه‌ بُرندۀ بين‌ حقيقت‌ و مجاز؛ و واقع‌ و اعتبار است‌:

إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ وَ مَا هُوَ بِالْهَزْلِ[4].

(حقّا قرآن‌ گفتار قاطع‌ است‌؛ و مزاح‌ و شوخي‌ نيست‌).

بنابراين‌، صراط‌ مستقيم‌، و راه‌ انسانيّت‌ و سلوك‌ راه‌ توحيد، و خروج‌ از هواي‌ نفس‌ را صريحاً بيان‌ مي‌كند.

مؤمنان‌ با قرائت‌ قرآن‌، در عروج‌ عنقاي‌ بلند پرواز اسماء الهي‌ با پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ در پرواز و حركت‌ مي‌باشند

افرادي‌ كه‌ آن‌ مطالب‌ را بپذيرند؛ و با آغوش‌ باز تلقّي‌ نمايند؛ و به‌ دنبال‌ تعليمات‌ آن‌ بروند؛ قرآن‌ غذاي‌ روح‌ ايشان‌ شده‌؛ دائماً آنها را نيرو مي‌دهد؛ تا به‌ سرمنزل‌ مقصود و سعادت‌ مطلق‌ برساند. و افرادي‌ كه‌ از پذيرش‌ احكام‌ و تعليمات‌ و معارف‌ آن‌، إبا دارند؛ و خود را حاضر نمي‌كنند تا از هواي‌ شخصي‌ عبور نموده‌ در تحت‌ پرتو آن‌ قرار گيرند. شقاوت‌ آنها را بواسطۀ همين‌ تمرّد و إعراض‌، ظاهرتر و بارزتر، و مخفيّات‌ دلهاي‌ آنان‌ را روشن‌تر خواهد ساخت‌. و در ظلم‌، و تجرّي‌ و استنكار، و استكبار بيشتر پافشاري‌ خواهند نمود. و در اينصورت‌ بر خسران‌ آنها خواهد افزود.

آنها چون‌ به‌ ميل‌ و إرادۀ خودشان‌ نمي‌خواهند دنبال‌ پيغمبر حركت‌ كنند،


صفحه 119

و از نفس‌ خود هجرت‌ نموده‌ و به‌ دارالإسلام‌ توحيد،و فضاي‌ واسع‌ معرفت‌ وارد شوند.

وَ إِذَا قَرَأتَ الْقَرءانَ جَعَلنَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالَاخِرَةِ حِجَابًا مَسْتُوراً * وَ جَعَلْنَا عَلَي‌ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّة‌ أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي‌ أَذَانِهِمْ وَقْرًا. وَ إِذَاذکرت رَبِّكَ فِي‌ الْقُرْءَانِ وَحْدَهُ وَلَّوا عَلَي‌ أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا.[5]

(و چون‌ تو قرآن‌ بخواني‌، ما در ميان‌ تو و ميان‌ كسانيكه‌ به‌ آخرت‌ ايمان‌ نمي‌آورند، حجابي‌ سخت‌ مي‌گذاريم‌ * و ما از پذيرش‌ و فهم‌ آيات‌ قرآن‌، بر روي‌ دلهاي‌ آنها سرپوش‌هائي‌ قرار مي‌دهيم‌، تا نتوانند بفهمند! و در گوش‌هاي‌ آنها سنگيني‌ قرار مي‌دهيم‌. و چون‌ تو پروردگارت‌ را در قرآن‌ به‌ وحدانيّت‌ ياد كني‌، همگي‌ پشت‌ كنند؛ و با نفرت‌ و انزجار، دوري‌ گزينند!)

چون‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ قرآن‌ مي‌خواند، و يك‌ فضاي‌ واسع‌ و لطيف‌ را از مرز انسانيّت‌، و ارتباط‌ با حقّ تعالي‌، و فناي‌ در ذات‌ او را نشان‌ مي‌داد؛ و خود در آن‌ عالم‌ غرق‌ بود. البتّه‌ آن‌ كساني‌ كه‌ از مرز امور جزئيّه‌ تجاوز ننموده‌ و از مال‌ و منآل‌ و هوي‌ و شهوت‌ و غرور دست‌ بر نمي‌دارند؛ كجا مي‌خواهند به‌ پيروي‌ از رسول‌ خدا در دنبال‌ او ساري‌ و جاري‌ گردند؟ لذا در همان‌ مكان‌ تنگ‌ و تاريك‌ مادّه‌ و مادۀ پرستي‌ مي‌مانند؛ و درنگ‌ مي‌كنند.

پيغمبر در فضاي‌ قدس‌ پرواز نموده‌ است‌؛ و آيات‌ قرآن‌، وي‌ را به‌ عالم‌ لايتناهي‌ أسماء و صفات‌ الهي‌، عروج‌ داده‌، و عنقاي‌ بلند پرواز همّت‌ او بر فراز آسمان‌ معرفت‌ و صفا، و نور به‌ طيران‌ آمده‌ است‌؛ آن‌ مسكين‌ زنداني‌ در چاه‌ هوا و هوس‌، و گرفتار دام‌ أباطيل‌ و شيطنت‌، و آن‌ مگس‌ كوتاه‌بين‌، كوتاه‌ پرواز رنجور كجا مي‌تواند بدان‌ مكان‌ وسيع‌ و آن‌ ذروۀ منيع‌ و آن‌ قلۀ رفيع‌ به‌ پرواز درآيد؟ و اين‌ همان‌ حجاب‌ سخت‌ و پردۀ آهنيني‌ است‌ كه‌: ميان‌ عامل‌ به‌ قرآن‌ و تارك‌ به‌


صفحه 120

آن‌ خواهي‌ نخواهي‌ به‌ وجود مي‌آيد.

مؤمنين‌ دائماً در عروج‌ و صعودند؛ و كسانيكه‌ ايمان‌ به‌ آخرت‌ ندارند؛ يعني‌ از ظاهر دنيا تجاوز نمي‌نمایند و عيش‌ و لذّت‌ را در چهارچوبۀ ديوار تنگ‌، و دخمۀ تاريك‌ هوي‌ و مادّه‌ محصور كرده‌اند؛ پيوسته‌ در نزول‌ و هبوط‌.

يَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِنَ الْحَيوةِ الدُّنْيَا وَ هُم‌ عَنِ الاخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ. [6]

(ايشان‌ از زندگي‌ پست‌ و دَنيّ حيواني‌، ظاهري‌ را فقط‌ مي‌دانند و از آخرت‌ غافل‌ مي‌باشند.)

ايشان‌ دائماً صفات‌ مثبتۀ خود را از دست‌ داده‌؛ و سرمايه‌هاي‌ خدادادي‌ عمر و حيات‌ و عقل‌ و قدرت‌ را بالذّات‌ متغيّر تعويض‌ مي‌نمايند؛ و پيوسته‌ در دركات‌ نفس‌ و نار جهنّم‌ و عذاب‌ جحيم‌ نزول‌ دارند.

چه‌ حجابي‌ از اين‌ سخت‌تر؟ و چه‌ سدّي‌ از اين‌ محكمتر است‌؟!

متعدّيان‌ و متجاوزان‌، قرآن‌ را به‌ دلخواه‌ خود مي‌خواهند

آنها از كلمۀ اللهُ اكبر، و از عبارت‌ لا إله‌ إلاّ الله‌ مي‌ترسند؛ و فرار مي‌كنند. زيرا دوست‌ ندارند كه‌: پيغمبر، خداوند را به‌ وحدانيّت‌ معرفي‌ نمايد. هر گاه‌ در قرآن‌ نامي‌ از توحيد برده‌ مي‌شود؛ و خداوند را در ذات‌ و در صفت‌، و در فعل‌ يگانه‌ معرفي‌ مي‌كند؛ و او را خداي‌ فرمان‌، و امر و نهي‌، و اطاعت‌ به‌ شمار مي‌آورد؛ آنها پشت‌ نموده‌؛ و پا به‌ فرار مي‌گذارند. و از اين‌ كلمات‌ حقّه‌ نفرت‌ مي‌ورزند.

و علّت‌ اين‌ آنست‌ كه‌: ايشان‌ براي‌ خود خداياني‌ ترتيب‌ داده‌؛ پدر ، مادر ، شريك‌ ، رفيق‌، زن‌ ، فرزند، حاكم‌ محكوم‌، راعي‌ ،رعيت‌، سرمايه‌ ، تجارت‌، زراعت‌ ،و حرفه‌ و صنعت‌، و و و همه‌ خدايان‌ و أرباب‌ آنها هستند. ايشان‌ چگونه‌ مي‌توانند دست‌ از اين‌ خدايان‌ شسته‌؛ و آنها را در خاك‌ نسيان‌ سپرده‌؛ و دل‌ به‌ خداوند واحد قهّار دهند؟ و از خواهش‌هاي‌ نفساني‌، و آرزوهاي‌ غير مشروع‌، و آمال‌ بنياد برانداز و ريشه‌ كَن‌ كُنِ بشريّت‌ دست‌ بردارند؛ و براساس‌ عدل‌ و عدالت‌


صفحه 121

و قسط‌ در امور فردي‌ و اجتماعي‌، تابع‌ و مطيع‌ و فرمانبر قرآن‌ باشند؟

فلهذا هيچگاه‌ تعليمات‌ قرآن‌ را كه‌ بر اساس‌ وحدت‌ است‌ نمي‌پذيرند؛ زيرا بازندگي‌ شيطاني‌، و كاخ‌ استوار بر عالم‌ خيال‌، و با عشق‌ورزي‌ با مجاز سازگار نيست‌.

اين‌ كتاب‌ حقّ، آنها را دعوت‌ به‌ حقّ مي‌كند. و ايشان‌ بر باطل‌ پايداري‌ و ايستادگي‌ دارند؛ و علناً مي‌گويند: اي‌ پيغمبر! اين‌ قرآنت‌ را عوض‌ كن‌! يا قرآني‌ ديگر براي‌ ما بياور، تا با هواي‌ ما سازگار باشد! و تعديّات‌ و تجاوزات‌ ما را امضاء كند! و در خودكامگي‌ ما را مطلق‌ العنان‌ و آزاد بگذارد.

قرآني‌ بياور كه‌ براي‌ ارباب‌ شخصيّت‌ و اعتبار مزايائي‌ قائل‌ شود و فقير و غنّي‌ را در يك‌ صف‌ قرار ندهد.

قرآني‌ بياور كه‌ كاخ‌ ما را سجده‌گاه‌ مردم‌ كند؛ و فرمانروائي‌ ما بر بيچارگان‌ ثابت‌ و بردوام‌ باشد.

قرآني‌ بياور كه‌ ما را دعوت‌ به‌ نياز و نماز ننمايد؛ و ما را به‌ روزه‌ و حجّ و جهاد امر نكند؛ ما را به‌ انفاق‌ و ايثار، و بذل‌ در اموال‌ دعوت‌ ننمايد، بلكه‌ ما را به‌ شهوت‌راني‌، و در آزاد بودن‌ دست‌ تعدّي‌ به‌ ناموس‌ مردم‌، و تجاوز و تجاسر به‌ حقوق‌ ذوي‌ الحقوق‌، و دسترنج‌ ضعفاء و مستمندان‌ را ربودن‌، و در ميگساري‌ و دروغ‌ و قمار و رشوه‌ آزاد بگذارد.

خلاصه‌ قرآني‌ بياور كه‌: مشتهيات‌ نفساني‌ ما را تأمين‌ كند و در اسراف‌ و تبذير ما را اشباع‌ نمايد! نه‌ آنكه‌ ما را در انجام‌ خواهش‌هاي‌ نفساني‌ محدود كرده‌؛ و براي‌ دل‌بخواه‌ ما در هر امري‌ حريمي‌ قرار دهد.

وَ إِذَا تُتْلَي‌ عَلَيْهِمْ ءَايَاتُنَا بَيّـِنَـٰتٍ قَالَ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَائِنَا ءَائتِ بِقُرْءَانٍ غَيْرِ هَذَا أَوْ بَدَّلُهُ قُلْ مَا يُكُونُ لِي‌ أَن‌ أُبَدِّلَهُ مِن‌ تِلْقَآءِ نَفْسِي‌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي‌ إِلَيَّ إِنِّي‌ أَخَافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي‌ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ. قُلْ لَوْ شَآءَاللَهُ مَاتَلوتُهُ عَلَيْكُمْ وَ لَا أَدْرَيكُمْ بِهِ فَقَدْ


صفحه 122

لَبثْتُ فِيكُم‌ عُمْرًا مِن‌ قَبْلِهِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ. [7]

(و زمانيكه‌ آيات‌ واضح‌ و روشن‌ ما بر آنها تلاوت‌ گردد، آنانكه‌ اميد ديدار و لقاء ما را ندارند، مي‌گويند: براي‌ ما قرآني‌ غير از اين‌ قرآن‌ بياور! و يا اين‌ قرآن‌ را به‌ قرآن‌ ديگري‌ تبديل‌ كن‌! [*]

بگو: من‌ از نزد خودم‌ چنين‌ قدرتي‌ و اختياري‌ راندارم‌؛ تا بتوانم‌ آنرا تبديل‌ نمايم‌. من‌ پيروي‌ نمي‌كنم‌. مگر آنچه‌ به‌ من‌ وحي‌ شده‌ است‌. من‌ حقّا در صورت‌ عصيان‌ و مخالفت‌ از امر پروردگارم‌، از عذاب‌ روزي‌ بزرگ‌ دهشت‌ دارم‌.

اي‌ پيغمبر بگو: اگر خداوند مي‌خواست‌، من‌ اين‌ قرآن‌ را براي‌ شما تلاوت‌ ننموده‌؛ و شما را به‌ محتواي‌ آن‌ مطلع‌ نساخته‌ بودم‌. من‌ در ميان‌ شما مدّت‌ مد يدي‌ در عمر دراز خود بودم‌ (و از اين‌ قرآن‌، و اين‌ گونه‌ بيانات‌ خبري‌ نبود). آخر چرا شما تعقّل‌ نمي‌كنيد؟).

قرآن‌ كتاب‌ توحيد است‌ و براي‌ حركت‌ و عبور شما از مرحلۀ بهيميّت‌ به‌ اُفق‌ انسانيّت‌ آورده‌ شده‌ است‌. اين‌ كتاب‌ از نزد خداوند است‌؛ نه‌ ساخته‌ و پرداخته‌ فكر من‌! من‌ از نزد خود نياورده‌ام‌؛ و آنرا انشاء ننموده‌ام‌؛ تا بتوانم‌ به‌ رأي‌ و سليقۀ خود در آن‌ تصرّفاتي‌ بنمايم‌؛ و يا او را عوض‌ كنم‌! قلب‌ من‌ چون‌ آئينه‌اي‌ در مقابل‌ انوار حقّ تعالي‌ است‌؛ و او بر دل‌ من‌ وحي‌ مي‌كند. اگر مختصر خلافي‌ كنم‌ بدست‌ عذاب‌ سخت‌ او گرفتار مي‌شوم‌. بهترين‌ دليل‌ براي‌ صحّت‌ مدّعاي‌ من‌ اينست‌ كه‌: من‌ در مدّت‌ چهل‌ سال‌ و بيشتر در ميان‌ شما بودم‌؛ و با شما حشر و نشر داشتم‌؛ آيا از من‌ در اين‌ أمّدِ طولاني‌ يك‌ جمله‌ از اينگونه‌ سخنان‌ شنيده‌ايد؟! بلكه‌ نشنيده‌ايد.

پس‌ بدانيد كه‌: قرآن‌ كلام‌ من‌ نيست‌؛ بلكه‌ وحيِ خداوند است‌ كه‌ آمده‌، و مرا امر به‌ تلاوت‌ و تفهيم‌ به‌ شما نموده‌ است‌.


صفحه 123

فَلَا أُقْسِمُ بِمَا تُبْصِرُونَ * وَ مَا لَا تُبْصِرُونَ * إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * وَ مَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلاً مَا تُؤْمِنُونَ * وَ لَا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلاً مَا تَذَكَّرُونَ * تَنْزِيلٌ مِن‌ رَبِّ الْعَـٰلَمِينَ * وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الاقَاوِيلِ * لاََخَذنَا مِنْهِ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطعْنَا مِنْهُ الْوَتِينِ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ * وَ إِنَّهُ لَتَذْكِرَةٌ لِلْمُتَّقِينَ. [8]

(سوگند مي‌خورم‌ بهر چيزي‌ كه‌ شما مي‌بينيد؛ و بهر چيزي‌ كه‌ شما نمي‌بينيد كه‌: اين‌ قرآن‌ گفتار فرستاده‌اي‌ است‌ بزرگوار و عالي‌ رتبه‌؛ و آن‌ گفتار شاعري‌ نيست‌؛ چه‌ بسيار اندكند كساني‌ كه‌ از شما ايمان‌ آورده‌ و بدين‌ حقيقت‌ معترفند! و گفتار كاهن‌ و متّصل‌ به‌ أجانين‌ و نفوس‌ عالم‌ سِفْل‌ نيست‌؛ چه‌ بسيار أندكند كساني‌ كه‌ از شما اين‌ معني‌ را به‌ ياد آورند! فرستاده‌ شده‌اي‌ است‌ از جانب‌ پروردگار عالميان‌؛ و اگر اين‌ پيغمبر بعضي‌ از گفتارها را از نزد خود بگويد، و بما نسبت‌ دهد و بما ببندد؛ حتماً ما با دست‌ قدرت‌ خود او را مي‌گيريم‌؛ و سپس‌ رگ‌ قلب‌ و حياتي‌ وي‌ را قطع‌ مي‌نمائيم‌؛ و هيچكس‌ از شما نمي‌تواند حاجز شود؛ و او را از دست‌ ما بگيرد؛ و مانع‌ اين‌ عمل‌ گردد، و حقّاً اين‌ قرآن‌ كتاب‌ يادآوري‌ است‌ براي‌ پرهيزگاران‌).

محصّل‌ مطلب‌ آنكه‌: يك‌ عِدّه‌ دست‌ از هواي‌ نفس‌ أمّاره‌ بر نمي‌دارند و طبق‌ غرآئز شيطاني‌، و ملكات‌ موروثي‌، و تربيتي‌، حاضر براي‌ تسليم‌ و اطاعت‌ آيات‌ وارده‌ در قرآن‌ نمي‌شوند؛دراینصورت بواسطه عرضه کردن قران برانها برإنکارشان افزوده میشود و حجّت‌ بر آنها تمام‌ مي‌گردد؛ و بر اصل‌ إعراض‌ و إنكار، شقاوتشان‌ ظاهر مي‌شود. و همين‌ معناي‌ زيادي‌ خسران‌ است‌. و يك‌ عدّه‌ طبق‌ روح‌ پاك‌، و غرآئز رحماني‌، و ملكات‌ موروثي‌، و تربيتي‌ صالح‌، از تمام‌ إنيَّات‌ و شخصيّات‌ خود دست‌ بر مي‌دارند؛ و همه‌ را در راه‌ حقّ فدا مي‌كنند، و تسليم‌ و منقاد اوامر خدا در قرآن‌ مجيد مي‌شوند؛ و دائماً آيات‌ خدا در نفس‌ و جانشان‌ اثر مثبت‌


صفحه 124

گذارده‌، ايمان‌ آنها قوي‌تر و روحشان‌ شادتر خواهد بود. و اينست‌ معناي‌ شفا و رحمت‌ براي‌ خصوص‌ گروندگان‌ به‌ قرآن‌.

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللَهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَانًا وَ عَلَي‌ رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ. [9]

(اينست‌ و غير از اين‌ نيست‌ كه‌: مؤمنين‌ كساني‌ مي‌باشند كه‌: چون‌ ياد خدا شود، و ذكري‌ از او به‌ ميان‌ آيد، دلهايشان‌ در خوف‌ و عشق‌ ديدار او مي‌طپد؛ و چون‌ آيات‌ خداوندي‌ بر آنها خوانده‌ شود، ايمانشان‌ زياد مي‌شود؛ و بر پروردگارشان‌ توكّل‌ مي‌نمايند؛ و امور خود را بدو مي‌سپرند).

نزول‌ آيات‌ قرآن‌ براي‌ مؤمنين‌ بهت‌انگيز و مسرّت‌ آميز بود.

از اينجهت‌ است‌ كه‌: در زمان‌ رسول‌ الله‌، چون‌ آيه‌اي‌ نازل‌ مي‌شد؛ مو جب بهجت و مسرّت و زیادی ایمان مؤمنین میگردید .

وَ إِذَا مَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَن‌ يَقولُ أَيُّكُمْ زَادَتْهُ هَذهِ إِيمَانًا فَأَمَّا الَّذِينَ ءَامَنُوا فَزَادَتْهُمْ إيمَانًا وَ هُمْ يَسْتَبْشِرُونَ * وَ أَمَّا الَّذِينَ فِي‌ قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزَادْتُهمْ رِجْسًا إلي‌ رِجْسِهِمْ وَ مَاتُوا وَ هُمْ كَـٰفِرُونَ. [10]

(و زماني‌ كه‌ سوره‌اي‌ نازل‌ شود؛ پس‌ بعضي‌ از آنان‌ مي‌گفتند: اين‌ سوره‌ ايمان‌ كدام‌ يك‌ از شما را زياد نمود؟ پس‌ آن‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ آورده‌اند، اين‌ سوره‌ موجب‌ افزايش‌ ايمان‌ آنها مي‌شود؛ و ايشان‌ خوشحال‌ و مستبشر مي‌گردند. و امّا كساني‌ كه‌ در دلهاي‌ آنان‌ مرض‌ است‌، پس‌ موجب‌ افزايش‌ پليدي‌ بر پلیدی قبلي‌ آنها مي‌گردد، و آنها در حال‌ كفر از دنيا مي‌روند؛ و مي‌ميرند.)

قرآن‌ همچون‌ خورشيد تابان‌، و درخشنده‌اي‌ است‌ كه‌: چون‌ طالع‌ شود؛ و نور و حرارت‌ آن‌ در فضا منتشر گردد؛ و به‌ زمين‌ برسد؛ هر موجودي‌ از نور و حرارت‌ آن‌


صفحه 125

بارگيري‌ كرده‌؛ و ذات‌ و طينت‌ خود را تقويت‌ مي‌نمايد. در شب‌ تار كه‌ خورشيد رخت‌ از نيمكره‌ بربسته‌ و خود را در زير افق‌ پنهان‌ نموده‌ است‌؛ نه‌ گل‌ بوي‌ خود را منتشر مي‌كند، و نه‌ نجاسات‌ و قاذورات‌ متعفّن‌، بوي‌ خبيث‌ و كريه‌ خود را بروز مي‌دهند.

ولي‌ وقتي‌ كه‌ خورشيد طلوع‌ نمود؛ و نور و حرارتش‌ به‌ گلها رسيد، غنچه‌ها در گلستان‌ باز مي‌شوند؛ و رايحۀ عِطر آگين‌ آنها، هوا را معطّر مي‌نمايد؛ و نسيم‌ خوشبوي‌ گلستان‌ مشام‌ جان‌ را زنده‌ مي‌سازد، از طرف‌ ديگر در مزبله‌، نجاسات‌ نيز بوي‌ خود را ظاهر مي‌كند، و فضاي‌ لجن‌آلود باتلاق‌ها و مزابل‌ نيز مملوّ از بوي‌ تند و عفِن‌ آنها مي‌گردد.

گناه‌ بر خورشيد نيست‌. چون‌ لازمۀ آن‌ درخشندگي‌ و تابندگي‌ است‌؛ لازمه‌اش‌ و اثرش‌ و خاصيّتش‌ إشراق‌ و دادن‌ گرما و حرارت‌ است‌؛ گناه‌ از نفس‌ خبيث‌ اين‌ موجودات‌ است‌ كه‌ مواد متعفّنه‌ را در خود ذخيره‌ نموده‌اند. اگر خورشيد نتابيده‌ بود، و حرارت‌ نرسيده‌ بود، هيچ‌ موجودي‌ اثر نداشت‌؛ و همه‌ در رتبۀ واحد بودند؛ گل‌ امتيازي‌ بر قاذورات‌ نداشت‌؛ و گلشن‌ از گلخن‌ شناخته‌ نمي‌شد.

باران‌ پر بهاري‌ از آسمان‌ فرو مي‌ريزد، و هر تخمي‌ را در زمين‌ سبز مي‌كند؛ تخم‌ ميوه‌هاي‌ شيرین‌، و تخم‌ حنظل‌ تلخ‌. در طبع‌ باران‌، انتخاب‌ زشتي‌ و بدي‌، و تلخي‌ و بدبوئي‌، در گياهها و گلها و ميوه‌ها و دانه‌ها نيست‌، او رحمت‌ خود را يكسره‌ بر زمين‌ پهناور خداوندي‌ بطور مساوي‌ مي‌ريزد. يكجا گل‌ مي‌رويد، و يكجا خَس‌ و خاشاك‌، يكجا درخت‌ سرسبز، و يكجا خار مغيلان‌، يكجا بلبلان‌ و قناريان‌ از لطافت‌ او متمتّع‌ مي‌شوند؛ و يكجا مارها و عقرب‌ها و زنبورها.

باران‌ كه‌ در لطافت‌ طبعش‌ خلاف‌ نيست‌         در باغ‌ لاله‌ رويد و در شوره‌زار خس‌ [11]

گلهاي‌ خوشبو و ميوه‌هاي‌ شيرين‌ در دهان‌ زنبور عسل‌ تبديل‌ به‌ انگبين‌


صفحه 126

شود، و همان‌ در كام‌ مار و افعي‌ تبديل‌ به‌ زهر قاتل‌ گردد. غذاي‌ صحيح‌ در معدۀ انسان‌ سالم‌ تبديل‌ به‌ قند خون‌ و مادۀ حياتي‌ شود و همان‌ در بدن‌ مريض‌ مبتلا به‌ حصبه‌، تبديل‌ به‌ زهر و مادّۀ كشنده‌ گردد. بنابراين‌ آنچه‌ از قرآن‌ مي‌رسد، رحمت‌ است‌ و بركت‌ و عافيت‌ و نور و هدايت‌ اينها در نفس‌ و روح‌ مؤمن‌، تبديل‌ به‌ سعه‌ و گشايش‌ و تجرّد و نور گردد؛ و در نفس‌ كافر تبديل‌ به‌ أفهام‌ و آراء و أهواء ضالّه‌.

قرآن‌ كه‌ آمد، بشر را به‌ دو صف‌ تقسيم‌ كرد. أصحاب‌ يمين‌ (نيكبختان‌ و سعادتمندان‌) و أصحاب‌ شمال‌ ( تيره‌بختان‌ و شقاوت‌ داران‌) مؤمن‌ و كافر، بهشتي‌ و جهنّمي‌، موحّد و مشرك‌، عادل‌ و فاسق‌، متّقي‌ و منحرف‌، در اثر ابلاغ‌ قرآن‌ به‌ وجود آمدند. اينست‌ معناي‌ فصل‌ و فرقان‌ قرآن‌ كه‌ با آن‌ هر كس‌ نمي‌تواند ادّعاي‌ بيجا كند و منحرفين‌ و متجاسرين‌ خود را در رديف‌ أولياي‌ خدا نام‌ برند؛ و خود را گل‌ سرسبد عالم‌ معرفي‌ نمايند.

قرآن‌ براي‌ ارشاد و هدايت‌ خدا ترسان‌ است‌

در ابتداي‌ سوره‌ بقره‌ مي‌خوانيم‌:

الم‌ ذَلِكَ الْكِتـٰبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلَوةَ وَ مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ * وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِنْ قَبْلِكَ وَ بِالاخِرَةِ هُمْ يُؤْقِنُونَ * أُولَئِكَ عَلَي‌ هُديً مِن‌ رَبِّهِم‌ وَ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ. [12]

(ألف‌ لام‌ ميم‌، آنست‌ كتاب‌ آسماني‌ قرآن‌ مجيد كه‌ در آن‌ شكّي‌ نيست‌، و كتاب‌ هدايت‌ است‌ براي‌ پرهيزگاران‌، آن‌ كساني‌ كه‌ به‌ غيب‌ ايمان‌ مي‌آورند، و اقامۀ نماز‌ مي‌نمايند، و از آنچه‌ ما به‌ ايشان‌ روزي‌ نموده‌ايم‌ انفاق‌ مي‌نمايند. و آن‌ كساني‌ كه‌ ايمان‌ مي‌آورند به‌ آنچه‌ بر تو نازل‌ شده‌ است‌، و آنچه‌ بر قبل‌ از تو نازل‌ شده‌ است‌، و به‌ آخرت‌ آنها يقين‌ مي‌آورند. ايشانند بر راه‌ هدايتي‌ كه‌ از جانب‌ پروردگارشان‌ براي‌ آنها معيّن‌ شده‌ است‌؛ و ايشانند رستگاران‌).

در اينجا مي‌بينيم‌: قرآن‌ را كتاب‌ هدايت‌ و إيصال‌ به‌ مطلوب‌ براي‌


صفحه 127

خصوص‌ پرهيزگاران‌ خوانده‌ است‌.

طَه‌ * مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَي‌ إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَنْ يَخْشَي‌'. [13]

(طه‌، ما قرآن‌ را بر تو فرو نفرستاديم‌ تا در راه‌ هدايت‌ مردم‌، خود را به‌ تعب‌ و مشكلات‌ بيفكني‌. فقط‌ منظور از نزول‌ قرآن‌، تذكّر و يادآوري‌ نمودن‌ است‌، براي‌ كسي‌ كه‌ از خدا چشم‌ ترس‌ دارد.)

فَذَكِّر إِنَّمَا أَنتَ مُذَكِّر لَسْتُ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِر. [14]

(پس‌ اي‌ پيامبر! تو تذكّر بده‌! زيرا كه‌ كار تو فقط‌ تذكّر دادن‌ است‌؛ و بر اين‌ مشركان‌ سيطره‌ و هيمنه‌ نداري‌!)

وَ ذَكِّر فَإِنَّ الذِّكْرَي‌ تَنفَعُ الْمُوْمِنِينَ [15]

(و تو اي‌ پيامبر تذّكر بده‌! زيرا تذكّر دادن‌، و ياد خدا نمودن‌ براي‌ مؤمنين‌ بهره‌ دارد).

فَذَكِّر بِالْقُرْءَانِ مَن‌ يَخَافُ وَعِيدِ. [16]

(پس‌ تو اي‌ پيامبر! تذكّر بده‌ بواسطۀ قرآن‌ كسي‌ را كه‌ از تهديد و تحذير پروردگار در هراس‌ است‌).

فَاصْبِر إِنَّ وَعَدَ اللَهِ حَقٌ وَ لَا يَسْتَخِفَّنَكَ الَّذِينَ لَا يُوْقِنُونَ. [17]

(پس تو اي‌ پيامبر! صبر و شكيبائي‌ پيشه‌ كن‌! زيرا كه‌ وعدۀ خداوند البتّه‌ شدني‌ و حتمي‌ است‌؛ و مواظب‌ باش كه‌ مردمي‌ كه‌ داراي‌ يقين‌ نيستند، تو را سبك‌ نكنند، و به‌ خفّت‌ نكشانند!)

باري‌ اين‌ بحثي‌ بود كه‌ در تفسير عبارت‌ يَهْدِي‌ بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ شد،


صفحه 128

و معلوم‌ شد كه‌: هدايت‌ قرآن‌ براي‌ واجدين‌ اين‌ معني‌ است‌؛ يعني‌ در پي‌ تحصيل‌ خشنودي‌ و رضاي‌ حضرت‌ حقّ جلّ و عزّ بوده‌ باشند.

معناي‌سلام‌، و تفسير آيۀ: يَهْدِي‌ بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلـٰمِ

بايد دانست‌: هدايت‌ قرآن‌ اين‌ دسته‌ را، به‌ سوي‌ راههاي‌ سلام‌ و سَلامت‌ است‌. يَهْدِي‌ بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلَـٰم‌. واينك‌ بايد بدانيم‌: معناي‌ سلام‌ و سُبُلِ سَلام‌ چيست‌؟ و قرآن‌ به‌ چه‌ كيفيّتي‌ ما را بدان‌ راهها هدايت‌ مي‌نمايد؟!

معلوم‌ است‌ راههائي‌ كه‌ افراد بشر به‌ سوي‌ خدا دارند، راههاي‌ طبعي‌ و طبيعي‌ در خارج‌ نيست‌؛ بلكه‌ راههاي‌ نفساني‌ است‌؛ و هر كس‌ در درون‌ خود با نفس‌ خود راهي‌ به‌ سوي‌ خدا دارد. و اين‌ راهها بسيار است‌؛ و بر اساس‌ سرشت‌ و طينت‌ و خلقت‌ و اراده‌ و اختياري‌ كه‌ با آن‌ انسان‌ اعمال‌ خود را بجا مي‌آورد؛ معيّن‌ و مقرّر گرديده‌ است‌.

و بالاخره‌ همانطور كه‌ بدن‌هاي‌ طبيعي‌ و اجسام‌ مردم‌ مختلف‌ است‌؛ نفوس‌ آنها نيز متفاوت‌ است‌. و ما در تمام‌ عالم‌ از زمان‌ آدم‌ تا روز قيامت‌، دو نفري‌ را نمي‌توانيم‌ بيابيم‌ كه‌: از جهت‌ ساختمان‌ جسمي‌، از شكل‌، و شمايل‌ و صورت‌ و اندازه‌، و وزن‌ و ساير جهات‌ طبيعي‌ يكسان‌ باشند؛ همانطور نمي‌توانيم‌ دو نفري‌ را بيابيم‌ كه‌: از جهت‌ اخلاق‌ و صفات‌، و غرآئز و ملكات‌، من‌ جميع‌ الجهات‌ يكسان‌ باشند. و بنابراين‌ نفوس‌ حتماً با يكدگر تفاوت‌ دارند. زيرا اختلاف‌ اخلاق‌ و صفات‌؛ بلكه‌ اختلاف‌ اجساد و بدن‌ها، در اثر اختلاف‌ نفوس‌ است‌.

و بعبارت‌ ديگر: هر كس‌ شاكله‌اي‌ دارد كه‌ بر اساس‌ آن‌ نفس‌ و مثال‌ و ذهن‌ و بدن‌ او ساخته‌ شده‌ است‌. و همين‌ امر موجب‌ اختلاف‌ نفوس‌ گرديده‌ است‌؛ و چون‌ دانستيم‌ كه‌: راه‌ به‌ سوي‌ خدا بايد به‌ وسيله‌ نفس‌ انجام‌ پذيرد؛ بنابراين‌ حتماً راههاي‌ به‌ سوي‌ خدا، به‌ مقدار تعداد نفوس‌ خلايق‌ خواهد بود.

يعني‌ هر كس‌ از افراد بشر من‌ آدم‌ إلي‌ الخاتم‌، من‌ الخاتم‌ إلي‌ يوم‌ القيمة‌ يك‌ راهي‌ بخصوص‌ خود، و مختصّ به‌ خود، به‌ سوي‌ خدا دارد؛ و از اينجاست‌ كه‌ در


صفحه 129

روايت‌ از رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ آورده‌ شده‌ است‌ كه‌:

الطُّرُق‌ الي‌ اللهِ بِعَدَدِ أنْفَاسِ الْخَلَائِقِ. [18]

(راه‌هاي‌ بسوي‌ خدا، به‌ مقدار نَفس‌هاي‌ مخلوقات‌ است‌.)

وليكن‌ اين‌ راههاي‌ تكويني‌ است‌؛ يعني‌ راههائي‌ است‌ كه‌ بر اساس‌ سرشت‌ و خلقت‌ مقرّر شده‌ است‌؛ و چون‌ نفوس‌ در حال‌ إبهام‌، و بساطت‌ بوده‌، و بايد بواسطۀ تربيت‌ و تزكيه‌، راه‌ خدا را طيّ كنند؛ يعني‌ تشريعاً بايد آن‌ راههاي‌ نفساني‌ را با صيقل‌ مجاهده‌، و رياضت‌ تربيت‌ نموده‌؛ و در راه‌ كمال‌ فعلي‌ خود قدم‌ بردارند؛ و از قابليّت‌ و استعداد، به‌ مقام‌ و مرحلۀ فعليّت‌ برسند؛ فلهذا آنچه‌ در راه‌ تربيت‌ و تكامل‌ آنها مؤثّر است‌، عنوان‌ سلام‌ است‌ كه‌ بايد از صفاتي‌ كه‌ در دنيا و آخرت‌ ايشان‌ را دچار گزند مي‌كند، و در دغدغه‌، و تشويش‌، و اضطراب‌، و نگراني‌ نفساني‌ وارد مي‌سازند، اجتناب‌ كنند. تا در سلام‌ و سلامت‌ وارد شوند؛ و از نفوس‌ خود به‌ نحو أعلي‌ بهره‌مند گردند؛ و در راه‌ از گزند وسوسۀ شياطين‌ انسي‌ و جنّي‌ محفوظ‌ بمانند؛ و به‌ جائي‌ برسند كه‌ منزل‌ أمن‌ و أمان‌ و راحت‌ و محلّ استقرار باشد.

راه‌ سلام‌، راه‌ تعديل‌ غرآئز، و صفات‌ نفساني‌، و ميانه‌روي‌ بين‌ دو راه‌ إفراط‌ و تفريط‌ است‌.

راه‌ سلام‌، حكومت‌ دادن‌ نيروي‌ فطري‌، و قواي‌ عقلي‌ است‌، بر قوّۀ واهمه‌، و قوّۀ شهويّه‌، و قوّۀ غضبيّه‌.

راه‌ سلام‌، حكومت‌ بر نفس‌ أمّاره‌، و تسليم‌ نمودن‌ و به‌ استخدام‌ در آوردن‌ آنست‌ در متابعت‌ اوامر راستين‌ و صحيحي‌ كه‌ از تدبّر و تفكّر و سيطره‌ عقل‌، و إدراك‌ حاصل‌ مي‌گردد.

راه‌ سلام‌، راه‌ وحدت‌ و ورود در عالم‌ انوار الهيه‌، و خروج‌ از كثرت‌ و


صفحه 130

اعتبار و اوهام‌ است‌.

راه‌ سلام‌، خروج‌ از نفس‌ و آثار آن‌، و دخول‌ در حرم‌ عزّ كبريائي‌، و حريم‌ أمن‌ و أمان‌ خداوند است‌.

راه‌ سلام‌، راه‌ عبور از كشمكش‌ها، و ضربات‌ كوبنده‌ و قارعه‌اي‌ است‌ كه‌: براي‌ هر بشر پيش‌ مي‌آيد؛ و ورود در عالم‌ سلام‌ كه‌ يكي‌ از أسماء كليّۀ إلهيّه‌ است‌؛ مي‌باشد.

راه‌ سلام‌، راه‌ دخول‌ و فناي‌ در صفت‌ و اسم‌ سلام‌ است‌ كه‌: آن‌ از اسماء جماليّه‌ حضرت‌ احديّت‌ است‌.

هُوَ اللَهُ الَّذِي‌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِيمُ.

هُوَ اللَهُ الَّذِي‌ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزٌ الْجَبَارُ الْمُتكَبِّر سُبْحَـٰنَ اللَهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ.

هُوَ اللَهُ الْخَـٰلِقُ الْبَارِيُ الْمُصَوِّرُ له الاسْمَاءِ الْحُسْنَي‌ يُسَبِّحُ لَهُ مَا فِي‌ السَّمَوَاتِ وَ الارْضِ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكِيمُ. [19]

(اوست‌ الله‌. آنكه‌ هيچ‌ معبودي‌ نيست‌ مگر او. عالم‌ است‌ به‌ غيب‌ و پنهان‌، و به‌ شهادت‌ و آشكار. اوست‌ خداوند بخشندۀ مهربان‌، و رحيم‌ و رحمن‌.

اوست‌ الله‌. آنكه‌ هيچ‌ معبودي‌ نيست‌ مگر او. سلطان‌ مقتدر، پاك‌ و پاكيزه‌ منزّه‌ از هر عيب‌ ايمني‌ بخش‌ دلها، و نگهبان‌ و پاسدار و غالب‌ و مسلّط‌ بر جهانيان‌، غالب‌ و قاهر و مستقلّ در كردار، و بي‌نياز از فرشتگان‌ و آدميان‌، داراي‌ عظمت‌ و جبروت‌ و بزرگي‌ و فرمان‌ ده‌ بدون‌ مانع‌ و حاجب‌، و ترميم‌ كننده‌ شكستگي‌ها و ضعف‌ها و سستي‌ها. بزرگي‌ كه‌ بزرگي‌ را از آن‌ خود مي‌داند، و بر آن‌ بزرگي‌ زيبنده‌ است‌. پاك‌ و مقدّس‌ است‌ خداوند از آنچه‌ را كه‌ با او در صفت‌ و اسم‌ و فعل‌ شريك‌ قرار مي‌دهند؛ و در خدا و فعل‌ او مؤثر مي‌دانند.


صفحه 131

اوست‌ الله‌. كه‌ آفريننده‌ و خلقت‌ بخشنده، و جان‌ دهنده‌، و صورت‌ زننده‌، و چهره‌ بخشنده‌ است‌. از براي‌ اوست‌ نيكوترين‌ اسماء، آنچه‌ در آسمانها، و زمين‌ است‌ او را تسبيح‌ و تقديس‌ مي‌كنند؛ و اوست‌ عزيز و حكيم‌.)

در اين‌ آيات‌ خدا را به‌ اسم‌ السّلام‌ ياد كرده‌، و سپس‌ آنرا داخل‌ در أسماءُ الحُسْنَي‌ به‌ شمار آورده‌ است‌.

و در دعاء وارد است‌؛ اللَهُمَّ أَنْتَ السَّلَامُ، وَ مِنكَ السَّلَامُ، وَ إِلَيْكَ يَعُودُ السَّلَامُ، حَيِّنَا رَبَّنَا مِنكَ بالسَّلَامُ _ الدّعاء. [20]

(بار پروردگارا تو سلام‌ هستي‌! و سلام‌ از ناحيۀ تست‌: و سلام‌ به‌ سوي‌ تو بر مي‌گردد. بار پروردگارا تحيّت‌ ما را از جانب‌ خودت‌ سَلَام‌ قرار بده‌!)

باري‌ سلام‌ اسمي‌ از أسماء خداوند است‌. و دعاي‌ به‌ سلام‌، طلب‌ و تقاضاي‌ از اوست‌ كه‌ مرا، و يا مخاطب‌ مرا، پروردگارا در عالم‌ سَلام‌ كه‌ اسم‌ تست‌ وارد كن‌! و همانطور كه‌ هر يك‌ از اسماي‌ الهي‌ عالمي‌ است‌ خاصّ، و آثار و علائم‌ و خواصّي‌ مختصّ به‌ خود دارد، اسم‌ سلام‌ نيز اثر و خاصيّتش‌، سلامت‌ من‌ جميع‌ الجهات‌، و دوري‌ از وساوس‌ شياطين‌ جنّ، و انس‌، و أبالسة‌ تباه‌ كننده‌، و تاريك‌ نماينده‌ ون‌ گران‌ كننده‌؛ و ورود در سلامت‌ محض‌، و فراغت‌ فكر، و آرامش‌ خيال‌، و نيل‌ به‌ مقام‌ اطمينان‌، و وصول‌ به‌ سكينۀ الهيه‌ است‌ كه‌: لازمه‌ توحيد و معرفت‌ خداست‌.

و چون‌ ما در بحث‌ معادشناسي‌، بحث‌ وافي‌ در اين‌ مورد نموده‌ايم‌؛[21] اينك‌ بدين‌ مقدار اكتفا مي‌شود.

آياتي‌ از قرآن‌ كه‌ به‌ سُبُل‌ سلام‌ دعوت‌ مي‌نمايد

و در اينجا اينك‌ به‌ عنوان‌ نمونه‌، بعض‌ از آيات‌ قرآن‌ را كه‌ نتيجۀ عمل‌ به‌


صفحه 132

آنها سلام‌ و سلامت‌ است‌؛ و منجرّ به‌ دخول‌ در عالم‌ سلام‌ مي‌شود؛ و در حقيقت‌ راه‌ سَلام‌ است‌، از باب‌ شاهد براي‌ معرّفي‌ سُبُل‌ سلام‌ ذكر مي‌نمائيم‌:

لَا تَجْعَلْ مَعَ اللَهِ إِلَهًا ءَاخَرَ فَتَقْعُدَ مَذْمُومًا مَخْذُولاً. [22]

(هيچگاه‌ با خدا معبود دگري‌ را قرار مده‌! كه‌ در اين‌ صورت‌ ملامت‌ شده‌، و سرافكنده‌، در كُنج‌ خِذلان‌ و ذلّت‌ مي‌نشيني‌). و از مقام‌ رفيع‌ توحيد، در درّۀ پستي‌ و نكوهش‌ سقوط‌ مي‌كني‌!

وَ قَضَي‌ رَبُّكَ أَن‌ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ وَ بِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرِ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرهُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلاً كَرِيمًا.

وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي‌ صَغِيرًا.

رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي‌ نُفُوسِكُمْ إِن‌ تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلَاوَّابِينَ غَفُورًا. [23]

(و پروردگار تو حكم‌ نموده‌ است‌ كه‌: هيچ‌ موجودي‌ را جز ذات‌ أقدس‌ او پرستش‌ مكنيد! و با پدر و مادر خود نيكي‌ و احسان‌ نمائيد! اگر هر آينه‌ در نزد تو، و در صورت‌ حيات‌ تو، يكي‌ از آن‌ دو، و يا هر دوي‌ آنها به‌ سن‌ پيري‌، و سالخوردگي‌ رسيدند (و در نتيجه‌، ضعيف‌ و مريض‌ شده‌، و از كار افتادند، و صبر و تحملّشان‌ كم‌ شد، و به‌ تو سخن‌ درشتي‌ گفتند) تو سخنشان‌ را ردّ مكن‌، و اُفّ مگو! و آنها را از خود مرنجان‌ و دور مكن‌؛ و با آنها با گفتار كريمانه‌، و كلام‌ محترمانه‌ برخورد كن‌؛ و معزّز و مكرّم‌ بدار!

براي‌ پدر و مادرت‌، بالهاي‌ ذلّت‌ و خشوع‌ خود را از روي‌ رحمت‌ بگستران‌، و پائين‌ بياور! و بگو: بار پروردگار من‌! بر آن‌ دو رحمت‌ بفرست‌؛ همچنانكه‌ آن‌ دو مرا در سنّ صِغر و دوران‌ صباوت‌ و كودكي‌ پرورش‌ دادند، و به‌ سرحدّ رشد و كمال‌ رسانيدند.


صفحه133

پروردگار شما داناتر است‌ به‌ آنچه‌ در نفوس‌ شما پنهان‌ است‌ (به‌ نيّت‌هاي‌ شما و افكار شما) شما اگر راه‌ صلاح‌ را بپيمائيد و صالح‌ گرديد؛ پس‌ بدانيد كه‌: او حتماً كساني‌ را كه‌ با توبه‌ و انابه‌، به‌ بارگهش‌ رجوع‌ كنند؛ مورد غفران‌ خود قرار مي‌دهد).

لطائف‌ و ظرائف‌ نكات‌ در تفسير آيۀ: وَاخْفِضْ لَهُما جَنَاحَ الذُّلَّ مِنَ الرَّحْمَةِ

در اين‌ آيات‌ يك‌ راه‌ سلام‌ را نشان‌ مي‌دهد؛ و آن‌ احترام‌ و إكرام‌ به‌ پدر و مادر است‌؛ آنهم‌ در سنّ كهولت‌؛ و از آن‌ بالاتر در سنّ هرَم‌ كه‌ فرتوتي‌ و بي‌تواني‌ در اثر ضعف‌ پيري‌ و تسلّط‌ لشكر مرگ‌ تدريجي‌ بر اندام‌ و پيكرۀ آنها حمله‌ور شده‌ و در نتيجۀ خسته‌ شدن‌، و عدم‌ تحملّشان‌ در ناملايمات‌، و در اثر آن‌ احياناً سخن‌ درشت‌ و ناروائي‌ را از روي‌ بي‌صبري‌ و ناشكيبي‌ پرتاب‌ كردن‌، بي‌اختيار و يا لااقل‌ كم‌ اراده‌ نموده‌ است‌.

در اينجا قرآن‌ دستور مي‌دهد: فرزند بايد با نهايت‌ ادب‌ و احترام‌ با آنها رفتار كند؛ و در سعي‌ حوائج‌ آنها، مساعي‌ جميلۀ خود را بكار بندد؛ و بالهاي‌ فروتني‌ و خضوع‌ خود را آنهم‌ نه‌ از روي‌ اجبار و إكراه‌، و نه‌ از روي‌ مصلحت‌ انديشي‌ و محافظه‌كاري‌، بلكه‌ از روي‌ محض‌ صدق‌، و عين‌ رحمت‌ و رأفت‌، براي‌ آنها پائين‌ آورد، و علاوه‌ بر تحمّل‌ مشاقّ و ناملايماتي‌ كه‌ از ناحيۀ آنها مي‌رسد، بايد دربارۀ ايشان‌ دعا كند؛ و از خداوند طلب‌ رحمت‌ بر آنها بنمايد.

ما در اينجا مي‌بنيم‌ كه‌: عالي‌ترين‌ دستور و وظيفه‌اي‌ را كه‌ در عين‌ حال‌ توأم‌ با مجاهده‌ و رياضت‌ نفساني‌ است‌؛ دربارۀ آنها، جزو تكاليف‌ عملي‌ انسان‌ قرار داده‌ است‌.

انسان‌ بواسطۀ تحمّل‌ مشاقّ آنها، از هواي‌ نفس‌ پاك‌ مي‌شود، و در اثر صبر بر ناملايمات‌، اجر جزيل‌ مي‌يابد؛ و سعۀ روحي‌ پيدا مي‌كند و پدر و مادرش‌ از وي‌ خشنود و راضي‌ بوده‌؛ دربارۀ او دعاي‌ خير مي‌كنند. و اين‌ اجتماع‌ منزلي‌ مركّب‌ از فرزندان‌ و پدر و مادر، يك‌ كانون‌ محبّت‌ و صميميّت‌ مي‌گردد. فرزند در خدمت‌ آنهاست‌؛ و آنها دوستدار و دعاگوي‌ فرزند؛ تا رفته‌ رفته‌ عمر آنان‌ به‌ سرآيد و با


صفحه134

إعزاز احترام‌، و دعا و طلب‌ غفران‌ آنها را به‌ خاك‌ بسپارند؛ و چند صباحي‌ ديگر زيست‌ نمود، تا خودشان‌ پدر و مادر شوند؛ و پير و فرتوت‌ گردند؛ و همان‌ معامله‌اي‌ را كه‌ با پدر و مادر كرده‌؛ دربارۀ ايشان‌ نيز بنمايند.

بكاشتند و بخورديم‌ و كاريم‌ و خورند         چو نيك‌ بنگري‌ همه‌ برزيگران‌ يكدگريم‌

قياس‌ تعليمات‌ قرآن‌ با تمدّن‌ بيمايۀ شرق‌ و غرب‌ ناشي‌ از كفر

امّا فرهنگ‌ ضالّه‌، و تمدن‌ غرب‌ و شرقي‌، كه‌ براي‌ انسان‌ شخصيّتي‌ و أصالتي‌ قائل‌ نيست‌؛ و فقط‌ انسان‌ را وسيلۀ كار مي‌داند و ابزار و آلات‌ حصول‌ مقاصد مادّي‌، و درآمد اقتصادي‌ قرار مي‌دهد، [24] تا هنگاميكه‌ از پدر و مادر كاري‌ ساخته‌ است‌، و منفعت‌ مادّي‌ تراوش‌ مي‌كند، براي‌ آنها در اجتماع‌ منزلتي‌ قائل‌اند، ولي‌ همينكه‌ از كار افتادند، و مريض‌ شدند، و يا در اثر ضعف‌ پيري‌ و فتور و سستي‌ ناشي‌ از كهولت‌ و دوران‌ شيخوخيّت‌ نتوانستند بهره‌اي‌ بدهند؛ و نتوانستند خود به‌ خود كارهاي‌ شخصي‌ خود را انجام‌ دهند، در اينجا در جامعه‌، و در نزد قانون‌، و در نزد عرف‌ و مردم‌ قيمتي‌ ندارند؛ و بطور كلّي‌ فاقد الاعتبار و مسلوب‌ المقدار مي‌شوند.

فرزندان‌ با بيمارستان‌ خاصّي‌ زدو بند نموده‌، و چشمان‌ و كلّيۀ آنها را از پيش‌ فروش‌ نموده‌اند؛ تا در حال‌ جان‌ كندن‌ چشمها را با كارد و چاقو بيرون‌ كشند، شكمش‌ را دريده‌ و كليّه‌ و قلب‌ را بيرون‌ آورند، و بدن‌ مُثله‌ شده‌ و پاره‌ شدۀ او را حكومت‌ وقت‌ ـ آنهم‌ نه‌ خود آنها ـ دفن‌ كنند.

پدر و مادر تا جوان‌ هستند و قابل‌ دوشيدن‌، از آنها مي‌دوشند. و چون‌ پير و افتاده‌ شدند، عضو زائد و سربار مجتمع‌ محسوب‌ مي‌شوند. در اين‌ حال‌ خواهي‌ نخواهي‌؛ طَوعاً أو كَرْهاً آنها را به‌ محلّ خاصّي‌، دور از اجتماع‌ كه‌ حكم‌ زنداني‌ وسيع‌، و يا بيمارستان‌ أبدي‌ را دارد. درمیان‌ شهر و گورستان‌، كه‌ به‌ نام‌ پانسيون‌ بزرگسالان‌، و يا آسايشگاه‌ پيرسالان‌ و سالمندان‌ نام‌ نهاده‌اند، مي‌برند. نه‌ اُنسي‌، و نه‌ أنيسي‌، و نه‌ ياري‌، و نه‌ دياري‌، تنها و تنها بايد بمانند تا بميرند.

آخر اين‌ پدر و مادر عمري‌ را براي‌ فرزند خود تباه‌ كرده‌ و هستي‌ و دارائي‌ و


صفحه 135

حيات‌ خود را دربارۀ او مصرف‌ كرده‌اند. ولي‌ اينك‌ كه‌ پير شده‌اند و قدرت‌ بر انجام‌ حوائج‌ خود ندارند، هم‌ پسر خسته‌ شده‌، و از آن‌ بدتر عروس‌ خانم‌ اجازه‌ ماندن‌ در منزل‌ نمي‌دهد؛ و آنان‌ را موجودات‌ ميكربي‌ مي‌داند؛ و امر مي‌كند كه‌ آنها را فعلاً در اطاق‌ نوكر و كلفت‌ منزل‌ جاي‌ دهند؛ و سپس‌ از خانه‌ بيرون‌ انداخته‌، و به‌ محلّ پيرسالان‌ انتقال‌ دهند.

پسر هم‌ عَبْد و عَبيد عروس‌ شده‌؛ و فكر و ارادۀ او را در اُمور زندگي‌ بواسطۀ انغمار در شهوات‌ و عشق‌ به‌ جمال‌ ظاهري‌ مقدّم‌ ي‌دارد، و هر چه‌ او اشاره‌ كند، با كمال‌ جديّت‌ و سرعت‌ بكار مي‌بندد، و با دل‌ و جان‌ مي‌پذيرد؛ از تو به‌ يك‌ اشارت‌، از ما به‌ سر دويدن‌.

عشق‌ هائي‌ كز پي‌ رنگي‌ بود عشق‌ نبود، عاقبت‌ ننگي‌ بود[25]

پسر اختيار امور منزلي‌، بلكه‌ اختيار امور شخصي‌ و خارجي‌ خود را بدست‌ او داده‌ است‌؛ و او هم‌ فَعّالٌ لِما يشَاءُ؛ و حَاكِمٌ لِمَا يُريد، هر جا مي‌برد، و هرجا مي‌كشد. و معلوم‌ است‌ كه‌ چون‌ رياست‌، و اختيار و صاحب‌ اختياري‌ به‌ دست‌ زنان‌ افتد؛ آنها مردها را به‌ چه‌ راه‌ مي‌برند؟ و ضربۀ قطعي‌ به‌ اجتماع‌ سالم‌ و سَلام‌ از كجا مي‌رسد؟

اينجاست‌ كه‌ اين‌ آيۀ مباركۀ درخشان‌ قرآن‌، سر از اُفق‌ غيب‌، و پردۀ پنهان‌ به‌ در مي‌آورد و فرياد مي‌زند:

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي‌ النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَهُ بَعْضَهُمْ عَلَي‌ بَعْضٍ وَ بِمَا أنْفَقُوا مِن‌ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّـٰلِحَـٰتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَيْبِ بِمَا حَفِظَ اللَهُ. [26]

(مردان‌ را بر زنان‌ تسلّط‌ و حقّ نگهباني‌ است‌، بواسطۀ فضيلتي‌ كه‌ خدا بعضي‌ را بر بعضي‌ داده‌ است‌؛ و بواسطۀ مخارج‌ زندگي‌ و نفقه‌اي‌ را كه‌ مردان‌ به‌ آنها مي‌دهند. پس‌ زنان‌ صالحه‌ كساني‌ هستند كه‌ در حضور شوهران‌ مطيع‌ آنها


صفحه 136

هستند؛ و در غيبت‌ آنها نگهدارنده‌ و پاسدار اموال‌ و نواميس‌ آنها كه‌ خداوند به‌ حفظ‌ آنها امر نموده‌ است‌.)

بسيار عجيب‌ است‌ كه‌: امروزه‌ از آيه‌ إِنَّ أَكْرَمَكُم‌ عِندَ اللَهِ أَتْقَـٰكُم‌. (حقّا و حقيقتاً گرامي‌ترين‌ فرد از افراد شما در نزد خداوند، آن‌ كسي‌ است‌ كه‌: تقواي‌ او أفزون‌تر باشد)، بسيار سخن‌ به‌ ميان‌ مي‌آيد. و مدّعيان‌ اسلام‌ شناس‌ آنرا يك‌ قانون‌ أصيل‌، و مايۀ افتخار به‌ قرآن‌ مي‌دانند؛ ولي‌ از آيۀ الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي‌ النِّسَاءِ، و يا از جملۀ فالصَّـٰلِحَـٰتُ قَانِتَاتٌ يعني‌ از لزوم‌ اطاعت‌ زنان‌ از شوهران‌، سخن‌ به‌ ميان‌ نمي‌آورند؛ و كأنَّه‌ اسلام‌ را تجزيه‌ نموده‌، قسمتي‌ از آنرا قبول‌ دارند، و قسمتي‌ را قبول‌ ندارند. گر چه‌ لفظاً به‌ همۀ قرآن‌ معترف‌، و به‌ همۀ احكام‌ اسلام‌ دربسته‌ و سربسته‌ اقرار مي‌نمايند.

اگر دختري‌ در نيّتش‌ آن‌ باشد كه‌: در خانۀ شوهر، شوهر را در تحت‌ اختيار خود درآورد؛ و در امر و نهي‌، و آمد و رفت‌ بر او مسلّط‌ گردد؛ و با حيله‌ها و تزويرهاي‌ زيركانه‌ و ظريفانه‌، بالاخره‌ امور وي‌ را بدست‌ گيرد، و خود را حاضر بر پذيرش‌ قيمومت‌ مرد بر زن‌ ننموده‌؛ و حاضر براي‌ تسليم‌ و اطاعت‌ و انقياد نشود و بطور كلّي‌ چنين‌ معتقد باشد كه‌ زن‌ بايد بر مرد مسلّط‌ باشد، و در كارهاي‌ او دخالت‌ كند، در حقيقت‌ اين‌ آيه‌ را قبول‌ نداشته‌، و نپذيرفته‌ است‌ و عملاً رد كرده‌ است‌. گرچه‌ قرآن‌ را محترم‌ به‌ شمارد، و در مجلس‌ عقد مقيّد باشد كه‌ قرآن‌ را گسترده‌، و در برابر چشمان‌ خود قرار ‌دهد.

و در اينصورت‌ عقد او باطل‌ است‌؛ زيرا بر شريعت‌ رسول‌ الله‌؛ و بر كتاب‌ خدا، عقدش‌ جاري‌ نگرديده‌ است‌.

لله‌ الحمد و له‌ الشكر ما در اين‌ باره‌، رسالة‌ بديعه‌ الرِّجَالُ قَوَّامُونَ را نوشته‌، و ترجمه‌اش‌ نيز انتشار يافته‌ است‌. شايسته‌ است‌ مردان‌ و بانوان‌ قرآئت‌ نمايند؛ و از روح‌ اسلام‌ و نظر بلند دربارۀ حكمت‌ اجتماع‌، و وظايف‌ خطير مردان‌ و زنان‌ آشنا


صفحه 137

گردند؛ و اجتماعي‌ صالح‌ بر اساس‌ تعاليم‌ قرآن‌، نه‌ بر اساس‌ اوهام‌ شخصي‌ و افكار جاهلي‌ بوجود آورند.

لزوم‌ احترام‌ و بزرگداشت‌ پدر و مادر، در اسلام‌ بقدري‌ است‌ كه‌: قرآن‌ كريم‌ در صورت‌ مشرك‌ بودن‌ آنها نيز احترام‌ و تجليل‌ از آنها و همنشيني‌ نيكو، و مصاحبت‌ حسنه‌ با آنها را در امور دنيوي‌ لازم‌ شمرده‌ است‌؛ با وجود آنكه‌ متابعت‌ از شرك‌، و اطاعت‌ از آنها را در مسائل‌ ضد ديني‌، و تحريم‌ حلال‌، و تحليل‌ حرام‌، ممنوع‌ كرده‌؛ و راه‌ پيروي‌ را به‌ كلّي‌ بسته‌ است‌.

وَ وَصَّيْنَا الإنسَـٰنَ بِوَالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ عَلَي‌ وَهْنٍ وَ فِصَالُهُ فِي‌ عَامَيْنِ أَنْ اشْكُرلِي‌ وَ لِوَالِدَيْكَ إِلَيّ‌ الْمَصِيرُ * وَ إِنْ جَاهَدَاكَ عَلَي‌ أَن‌ تُشْرِكَ بِي‌ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَ صَاحِبْهُمَا فِي‌ الدُّنيَا مَعْرُوفًا وَاتَّبِع‌ سَبِيلَ مَن‌ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئِكُم‌ بِمَا كُنتُم‌ تَعْمَلُونَ. [27]

و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، در حالي كه مادرش بار او را در رحم برداشت، و هر روز دچار رنجي و ناتواني‌اي مي‌شد، تا رنجي و ناتواني ديگر پيدا شود. و شيردادن او دو سال طول كشيد.سفارش ما اين بود كه شكر و سپاس حق مرا (كه خداي تو هستم بجاي آور! ) و شكر و سپاس حق پدرت و مادرت را بجاي آور، و بازگشت‌ها به سوي من است.

اگر پدر و مادرت تو را به زور و و جبر وادار نمايند که: بدون علم واطلاع ودر آنچه بدان بصيرت نداري به من شرک بياوري؛ از آنها اطاعت مکن وليکن در علم و اطلاع و در امور دنيويه ( و معاشرت، و نشست، و برخاست، و خنده بر روي آنها، و دستگيري و إعانت و غيرها ) به طريق پسنديده، و شناخته شده با آنها مصاحبت و همنشيني کن؛ و پيروي کن از راه و روش کسي که به سوي من بازگشت نموده؛ و با إنابه و رجوع خود، راه تقرب را می‌پيمايد؛ و سپس بازگشت همه شما به سوي من


صفحه 138

است؛ و من يکايک از شما را به آنچه در دنيا أنجام داده‌اید، مُتنّه و آگاه می‌سازم!)

وَوَصَّيْنَا الْإنْسانَ بِوَالِدَيْهِ حُسْناً وَ إنْ جَاهَدَاکَ لِتُشْرِکَ بِي مَالَيْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا إلَيَّ مَرْجِعُکُمْ فَأَنبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.[28]

(و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش کرديم که: به نيکي و خوبي عمل نمايد؛ و اگر پدر ومادرت، به زور وجبر خواستند تورا وادار کنند تا به من شرک بياوري؛ و بدون علم و اطلاع کورکورانه غير مرا به من در امور شريک قرار دهي؛ از ايشان إطاعت مکن! بازگشت شما به نزد من است؛ و من شما را از آنچه در دنيا أنجام داده‌اید، آگاه ميکنم)

در صدر إسلام که جوانان يهودي و يا مسيحي به مدينه می‌آمدند، ومسلمان می‌شدند؛ چون به شهر و ديار خود بر ميگشتند، آنقدر رفتارشان با پدر و مادر خارج از مذهب خود بهتر می‌شد که: آنها را به تعجب می‌أفکند.

آنها ميگفتند: ما گمان می‌کرديم که: اينک که به دينِ مُحَمَّد درآمدي؛ ما را يکسره رها می‌کني! و بی‌أرج و بدون مقدار می‌پنداري! و حالا مشاهده می‌نمائيم که: مِهرت بيشتر و محبّتت أفزون‌تر شده، و بيشتر در حوائج ما ساعي و کوشا هستي؛ و زيادتر بما رسيدگي می‌ نمائي، و در أنجام حوائج ما خود راوقف کرده اي!

آنها در پاسخ ميگفتند: اين طرز رفتار، دستور دين أسْلام است. پدر و مادر نيز به مدينه می‌آمدند؛ و مسلمان می‌شدند؛ و قبيله و طائفه آنها نيز اسلام ميآوردند[29].

در اُصول کافي با سند متّصل خود از أبُوولَاَّ دِحَنَّاط روايت ميکند که قال: سَئلتُ أبا عبدالله عليه السلام از تفسير گفتار خداوند عزّوجَل: وَ بِالْوَالِدَيْنِ إحْسَاناً (و به پدر و مادر إحسان نمائید.) مراد از اين احسان چيست؟!


صفحه 139

حضرت گفتند: الْإحْسَانُ أنْ تُحْسِنَ صُحْبَتَهُمَا، وَ أنْ لَا تُکَلِّفَهُمَا أنْ يَسْألَاکَ (مِمّا يَحْتَا جَانِ إلَيْهِ) وَ إنْ کَانَا مُسْتَغْنِيَيْنِ، ألَيْسَ يَقْولُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ:

لَنْ تَنَالُواالْبِرَّ حتَيَّ تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ.

(شما هيچگاه به بّر و نيکي نخواهيد رسيد، مگر آنکه از آنچه را که دوست داريد؛ در راه خدا إنفاق کنيد! )

إحسان آنستکه: با آنها به نيکوئي همنشيني کني! و مبادا بگذاري آنها مجبور شوند، در آنچه را بدان نياز دارند، از تو مسئلت کنند؛ و اگر چه خودشان مستغني و بی‌نياز باشند.مگر خداوند نميگويد: لَنْ تَنالوا الْبِرَّ حتَّيَ تُنفقوا مِمَّا تُحِبُّونَ؟!

 

پاورقي


[1] ـ آيۀ 82، از سورۀ 17: إسراء.

[2] ـ آيۀ 1، از سورۀ 2: بقره‌.

[3] ـ آية185، از سورۀ 2: بقره‌.

[4] ـ آيۀ 13 و 14، از سورۀ 86: طارق‌.

[5] ـ آيۀ 45 و 46، از سورۀ 17: إسرآء.

[6] ـ آيۀ 7، از سورۀ 30: روم‌.

[7] ـ آيۀ 15 و 16، از سورۀ 10: يونس‌.

[*] ـ در اينكه‌ انسان‌ بايد قرآن‌ را اصل‌ قرار دهد و افكار و نيّات‌ و عقائد و اعمال‌ خود را با قرآن‌ تطبيق‌ كند، نه‌ آنكه‌ شخصيّت‌ و خوديّت‌ خود را از هرجهت‌ ميزان‌ گرفته‌ و كتاب‌ خدا را بر آن‌ منطبق‌ نمايد؛ مرحوم‌ شيخ‌ محمود أبوريّه‌ عالم‌ منصف‌ و بصير مصري‌ در كتاب‌ نفيس‌ و ذي‌ ارزش‌ خود: «أضوآءعلي‌ السّنّة‌ المحمّديّة‌» طبع‌ سوّم‌، ص‌ 405 و 6 0 4 مطلبي‌ را از شيخ‌ محمّد عبده‌ نقل‌ كرده‌ است‌ كه‌ ما آنرا در اينجا بازگو مي‌نمائيم‌. او ميگويد:

استاد امام‌ محمّد عبده‌ رضي‌ الله‌ عنه‌ گويد: حقّاً مسلمين‌ در اين‌ عصر پيشوائي‌ غير از قرآن‌ ندارند. و اسلام‌ صحيح‌ آنست‌ كه‌ در صدر اوّل‌ قبل‌ از ظهور فتنه‌ها بود. و ميگويد: اين‌ امّت‌ ابداً نمي‌تواند به‌ پاي‌ برخيزد مادامي‌ كه‌ اين‌ كتب‌ در ميان‌ آنهاست‌ (يعني‌ كتبي‌ كه‌ در جامع‌ أزهر تدريس‌ مي‌شود و امثال‌ اين‌ كتب‌). و نمي‌تواند قيام‌ كند مگر به‌ روحي‌ كه‌ در قرن‌ اوّل‌ بود و آن‌ عبارت‌ است‌ از قرآن‌. و هر چه‌ غير از قرآن‌ است‌ همگي‌ حجابي‌ است‌ كه‌ ميان‌ او و ميان‌ علم‌ و عمل‌ كشيده‌ شده‌ است‌.

و در تفسير سورۀ فاتحه‌ مي‌گويد: إذا وزَّنّا ما في‌ أدمِغتنا من‌ الاِعتقاد بكتاب‌ الله‌ تعالي‌ من‌ غير أن‌ نُدخِلها أوّلاً فيه‌، يَظهَر لنا كونُنا مُهتدين‌ أو ضآلّين‌. و أمّا إذا أدخَلنا ما في‌ أدمِغتنا في‌ القرءَان‌ و حشَرناها فيه‌ أوّلاً، فلا يُمكِننا أن‌ نعرِف‌ الهدايةَ من‌ الضّلال‌، لاِختلاط‌ الموزون‌ بالميزان‌ فلا يُدرَي‌ ما هو الموزون‌ من‌ الموزون‌ به‌. اُريدُ أن‌ يكون‌ القرءَان‌ أصلاً تُحمَل‌ عليه‌ المذاهب‌ و الآرآء في‌ الدّين‌؛ لا أن‌ تكون‌ المذاهب‌ أصلاً و القرءَان‌ هو الّذي‌ يُحمَل‌ عليها، و يُرجَع‌ بالتّـأويل‌ و التّحريف‌ إليها كماجَري‌ عليه‌ المخذولون‌ و تاه‌ فيه‌ الضّآلّون‌ ـ انتهي‌. (ص‌ 54 )

«اگر آنچه‌ در افكار و آراء ماست‌ از اعتقادات‌، با كتاب‌ خدا سنجش‌ دهيم‌ و توزين‌ نمائيم‌ بدون‌ آنكه‌ اوّلاً آنها را در كتاب‌ خدا داخل‌ كنيم‌، معلوم‌ مي‌شود كه‌ آيا ما از راه‌ يافتگانيم‌ يا از گمراهان‌. و امّا اگر آنچه‌ در افكار و آراء ماست‌ در قرآن‌ داخل‌ نمائيم‌ و با قرآن‌ اوّلاً جمع‌ و ممزوج‌ كنيم‌، ديگر براي‌ ما امكان‌ ندارد كه‌ هدايت‌ را از ضلالت‌ بازشناسيم‌. چون‌ در اين‌ فرض‌، چيز وزن‌ شده‌ با اصل‌ ميزان‌ و ترازو آميخته‌ شده‌ است‌؛ و شناخته‌ نمي‌شود كه‌ چيز وزن‌ شده‌ و آنچه‌ را كه‌ با آن‌ وزن‌ مي‌كنند كدام‌ است‌. مقصود من‌ آنست‌ كه‌ قرآن‌ بايد اصل‌ قرار گيرد و مذاهب‌ و آراء دينيّه‌ را بر آن‌ حمل‌ نمود؛ نه‌ آنكه‌ مذاهب‌ اصل‌ باشد و قرآن‌ بر آن‌ مذاهب‌ حمل‌ شود، و به‌ سبب‌ تأويل‌ و يا تحريف‌ قرآن‌ به‌ آن‌ مذاهب‌ رجوع‌ گردد، همچنانكه‌ بر اين‌ ممشي‌ ذليل‌ شده‌گان‌ راه‌ پيموده‌اند و گمراهان‌ در آن‌ گم‌ و نابود گشته‌اند.»

[8] ـ آيۀ 38 تا 48، از سورۀ 69: الحاقّه‌.

[9] ـ آيۀ 2، از سورۀ 8: أنفال‌.

[10] ـ آيۀ 124 و 125، از سورۀ 9: توبه‌.

[11] ـ گلستان‌ سعدي‌. در مجموعۀ «كلّيّات‌ سعدي‌» طبع‌ سنگي‌، خطّ علي‌ اكبر تفرشي‌ (شعبان‌المعظّم‌ سنۀ 0 126 هجريّۀ قمريّه‌) شماره‌ صفحه‌ ندارد. «گلستان‌» سعدي‌ در مجموعۀ «كلّيّات‌ سعدي‌» طبع‌ فروغي‌، ص‌ 0 2؛ و بيت‌ قبل‌ از آن‌ اينست‌:

شمشير نيك‌ از آهن‌ بد چون‌ كند كسي‌؟         ناكس‌ به‌ تربيت‌ نشود اي‌ حكيم‌ كس‌

[12] ـ آيۀ 1 تا 5، از سورۀ 2: بقره‌.

[13] ـ آيۀ 1 تا 3، از سورۀ 20: طه‌.

[14] ـ آيۀ21 و 23، از سورۀ 88: غاشيه‌

[15] ـ آيۀ 55، از سورۀ 51: ذاريات‌.

[16] ـ آيۀ 45، از سورۀ 50: ق‌.

[17] ـ آيۀ 60، از سورۀ 30: روم‌.

[18] ـ جامع‌ الاسرار سيّد حيدر آملي‌، ص‌ 8، و ص‌ 95، و ص‌ 121.

[19] ـ آيۀ 22 تا 24، از سورۀ 59 حشر.

[20] ـ يك‌ فقره‌ از دعائي‌ است‌ كه‌: بعد از زيارت‌ حضرت‌ صاحب‌ الزّمان‌ اروحناه‌ فداه‌ در سرداب‌ مطهّر وارد شده‌ است‌. مجلس‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ در كتاب‌ مزار بحار، ج‌ 22، از طبع‌ كمپاني‌ ص‌ 257 از سيّد بن‌ طاوس‌ اعلي‌ الله‌ مقامه‌ روايت‌ نموده‌ است‌.

[21] ـ معاد شناسي‌، از دورۀ علوم‌ و معارف‌ اسلام‌، ج‌ 10، مجلس‌ 69، ص101 تا ص118.

[22] ـ آيۀ 22، از سورۀ 17: إسراء.

[23] ـ آيۀ 23 تا 25، از سورۀ 17: إسراء.

[24] ـ أحمد امين‌ مصري‌ در كتاب‌ «يوم‌ الإسلام‌» ص‌ 0 17 تا ص‌ 173 گويد:

آري‌ در آنجا فرقهاي‌ بسياري‌ است‌ ميان‌ جهان‌ اروپائي‌ و ميان‌ عالم‌ اسلامي‌. جهان‌ اروپائي‌ حيات‌ خود را بر علم‌ و نتائج‌ علميّه‌ و استقلال‌ و آزادي‌ و ابتكار و نحو ذلك‌ بنا مي‌كند، و عالم‌ اسلامي‌ حياتش‌ را بر اساس‌ اتّكال‌ بخداوند و خمول‌ و اعتقاد به‌ نكوهيدگي‌ در امر قضا و قدر، بنا مي‌نمايد. و استماع‌ قصص‌ و حكاياتي‌ كه‌ نمايشگر مردي‌ غني‌ است‌ كه‌ فقير مي‌شود؛ و يا فقيري‌ است‌ كه‌ غني‌ ميگردد، و پيرمردي‌ است‌ كه‌ غالب‌ مي‌شود، وي‌ را به‌ وجد و طرب‌ در مي‌آورد.

و ما نمي‌خواهيم‌ مسلمين‌ دنبال‌ اروپائيان‌ در همه‌ چيز بروند؛ بلكه‌ ميخواهيم‌ دنبال‌ ايشان‌ در علوم‌ و صناعات‌ بتمامه‌ و كماله‌ بدون‌ قيد و شرط‌ بروند، وليكن‌ روحانيّت‌ خود را حفظ‌ كنند و نظرشان‌ به‌ عالم‌، غير از نظر اروپائيان‌ باشد. اروپائي‌ به‌ عالم‌ طبيعت‌ نظر مي‌كند مثل‌ آنكه‌ طبيعت‌ دشمن‌ آنست‌ و ميخواهد با وي‌ درآميزد و پنجه‌ نرم‌ كند تا سرّش‌ را فاش‌ سازد، و امّا نظر و فكر اسلامي‌، به‌ طبيعت‌ نظر مينمايد مثل‌ اينكه‌ طبيعت‌ دوست‌ اوست‌ و از نتيجه‌ها و دست‌ پرورده‌هاي‌ پروردگاري‌ است‌ كه‌ آن‌ را بوجود آورده‌ است‌.

اروپائيان‌ خدا را مانند صورتها و مجسّمه‌هاي‌ زيباي‌ انسان‌ كه‌ در بالاي‌ رفّ و اطاق‌ مي‌گذارند قرار ميدهند، بطوريكه‌ او ابداً دخالتي‌ در حوادث‌ و وقايع‌ دوروبر خود ندارد. و مسلمين‌ خدا را در همه‌ چيز مي‌بينند؛ در امور دينيّه‌ و در امور دنيويّه‌ هر دو مي‌بينند. چون‌ بفروشند يا بخرند يا اجاره‌ دهند يا رهن‌ گذارند، مراقب‌ خدا هستند؛ حتّي‌ در كوچكترين‌ اعمال‌ مانند مسواك‌ زدن‌ و غسل‌ نمودن‌. و در نزد آنان‌، نيّت‌ صادقه‌ از خود عمل‌ استوارتر است‌؛ و در حديث‌ پيغمبرشان‌ وارد است‌ كه‌: إنَّما الاعْمالُ بِالنيّاتِ، وَ إنَّما لِكُلِّ امْرِي‌ٍ ما نَوَي. «اعمال‌، فقط‌ بستگي‌ به‌ نيّت‌ها دارد، و فقط‌ براي‌ هر مردي‌ نيّتي‌ است‌ كه‌ نموده‌ است‌.» و فرق‌ است‌ ميان‌ دو مرديكه‌ هر دو عمل‌ واحدي‌ را انجام‌ ميدهند؛ يكي‌ از آنها نيّت‌ خير دارد و ديگري‌ نيّت‌ ندارد و يا نيّت‌ شرّ دارد.

مسلمين‌ در زندگي‌ دنيوي‌ خود از دين‌ بهره‌ دارند و دين‌ منحصر در عبادات‌ نيست‌. و اين‌ معني‌ نقصاني‌ است‌ در غربيها. و اگر لازم‌ شود كه‌ مسلمين‌ از اروپائيها در علم‌ و صنعت‌ تقليد تامّ و تمام‌ كنند و با آنها همگام‌ شوند و با آنان‌ به‌ راه‌ بيفتند، لازم‌ است‌ كه‌ نظرشان‌ را كه‌ دربارۀ حيات‌ و زندگي‌ از دين‌ گرفته‌اند حفظ‌ كنند. اين‌ همان‌ نظريّه‌اي‌ است‌ كه‌ به‌ واسطۀ آن‌ از غربيها امتياز دارند. وليكن‌ جاي‌ زشتي‌ و نكوهش‌ آنست‌ كه‌ بسياري‌ از مسلمين‌ و بخصوص‌ روشنفكرانشان‌ مي‌خواهند از غربيها تقليد تامّ و تمام‌ كنند؛ در همه‌ چيز حتّي‌ در نظرشان‌ به‌ طبيعت‌ و نظرشان‌ به‌ حيات‌ و به‌ اين‌ مقصد.

خطاي‌ بزرگي‌ آنها را رهبري‌ مي‌كند و آنان‌ در آن‌ خطا و غلط‌ گرفتار شده‌اند، و آن‌ عبارت‌ است‌ از مركب‌ نقص‌ كه‌ نزد اروپائيان‌ است‌. مسلمين‌ چنين‌ پنداشته‌اند كه‌: چون‌ غربيها در علمِ تنها از آنها فائق‌ آمده‌اند، بر آنها واجب‌ است‌ كه‌ در هر چيز از آنها تقليد كنند؛ و اين‌ معني‌ از نظرشان‌ دور افتاده‌ است‌ كه‌ مهارت‌ در يك‌ ناحيه‌ مستلزم‌ مهارت‌ در نواحي‌ ديگر نيست‌، و روحانيّت‌ مسلمين‌ و نظرشان‌ به‌ عالم‌، بهتر است‌ از نظر اروپائيان‌. و محال‌ است‌ كه‌ مسلمين‌ از اين‌ غفلت‌ بهوش‌ آيند مگر آنكه‌ به‌ وضوح‌ معتقد شوند كه‌ روحانيّتشان‌ خير است‌ براي‌ همۀ عالم‌، و بدانند كه‌ ايشان‌ اگر در علم‌ و صناعت‌ از اروپائيان‌ پائين‌ترند، در فطرت‌ روحانيّت‌ از آنان‌ برترند. و اگر واجب‌ شود بر آنها كه‌ در علم‌ از اروپائيان‌ تقليد كنند، واجب‌ است‌ بر اروپائيان‌ تا از آنها از نظر روحانيّت‌ تقليد كنند، و اروپائيان‌ چنان‌ نيستند كه‌ در هر چيز ترقّي‌ كرده‌باشند.

و از موجبات‌ تأسّف‌ آنستكه‌ مسلمين‌ درست‌ و به‌ تمام‌ معني‌ دنبال‌ اروپائيان‌ رفته‌اند، چه‌ در تعليم‌ آنها و چه‌ در نحوۀ تربيتشان‌. روي‌ همين‌ زمينه‌، مدارس‌ مدني‌ خود را بر كيفيّت‌ و طريقۀ اروپا قرار داده‌اند، و هيچيك‌ از مدارس‌ از اين‌ كيفيّت‌ مستثني‌ نيست‌ مگر أزهر. و راجع‌ به‌ اين‌ امور أبوالعلاء معرّي‌ گفته‌است‌: اثنانِ أهلُ الارض‌ ذو عقلٍ بِلا         دينٍ و ءَاخَرُ دَيّنٌ لاعقلَ له‌

«مردم‌ روي‌ زمين‌ فقط‌ به‌ دو گروه‌ قسمت‌ مي‌شوند: يا عقل‌ دارند و دين‌ ندارند، و يا متديّنيني‌ هستند كه‌ عقل‌ ندارند.»

بنابراين‌ مدارس‌ دنيوي‌ ما كه‌ راجع‌ به‌ امور مدنيّت‌ است‌، از تربيت‌ دينيّه‌ و أدبيّه‌ محروم‌ مي‌باشند. آري‌ آنچه‌ بر ما جائز است‌، آنستكه‌ در علوم‌ و دروس‌ تجربي‌ و نحو ذلك‌ بتمام‌ معني‌ از آنها تقليد كنيم‌ وليكن‌ در ناحيۀ تربيتي‌ و أدبي‌ از آنها تقليد ننمائيم‌.

ايشان‌ در علم‌ تاريخ‌ درس‌ مي‌دهند كه‌: اروپا عروس‌ جهان‌ است‌ و شوهرش‌ كه‌ سفيد پوست‌ است‌ مسؤول‌ و متعهّد به‌ همۀ نژادها از سياه‌ و زرد است‌. و اينكه‌ خداوند جهان‌ را به‌ دو قسمت‌ آفريده‌ است‌: قسم‌ اوّل‌ اروپائي‌ عاليمقام‌، و قسم‌ دوّم‌ غير اروپائي‌ پست‌ و عقب‌ افتاده‌. و از همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ مورّخين‌، اروپا را مانند مركز دائره‌ و كره‌، و جوانبش‌ را چون‌ نقاطي‌ بر روي‌ محيط‌ مي‌شمرند. و چون‌ به‌ تاريخ‌ اسلامي‌ ميرسند، آنرا مي‌بُرند و يا تحريف‌ مي‌نمايند. پس‌ بر مسلمين‌ واجب‌ است‌ كه‌ فرق‌ گذارند ميان‌ مسائل‌ علمي‌ كه‌ بايد تقليد شود و ميان‌ مسائل‌ تربيتي‌ و تأديبي‌ كه‌ نبايد تقليد شود.

و بر اين‌ اصلي‌ كه‌ بيان‌ نموديم‌، مدارس‌ فعلي‌ به‌ دين‌ اعتنائي‌ ندارند مگر به‌ صورت‌ شَبَه‌ و شكلي‌؛ و بدين‌ جهت‌ است‌ كه‌ از اصول‌ دين‌ هيچ‌ نمي‌دانند و بتمام‌ معني‌ بدان‌ جاهلند. و امّا از اروپائيان‌ در منهج‌ و طريقشان‌ بتمام‌ معني‌ پيروي‌ مي‌نمايند. و منشأ و سَرِ اين‌ حركت‌ و سيري‌ كه‌ در مصر پيدا شده‌ است‌، دانشگاه‌ مصر است‌ كه‌ مدارس‌ دبيرستاني‌ و ابتدائي‌ را قيادت‌ مي‌كند. در هر مسأله‌اي‌ كه‌ پيش‌ بيايد نمي‌پرسند رأي‌ و نظر اسلام‌ چيست‌؟ وليكن‌ مي‌پرسند رأي‌ و نظر اروپا كدام‌ است‌؟ گويا خداوند فقط‌ اروپائيان‌ را برگزيده‌ است‌؛ و غير ايشان‌ را ذيل‌ و تابع‌ آنها قرار داده‌ است‌.

و اگرچه‌ در هر يك‌ از شرق‌ و غرب‌ عيوبي‌ وجود دارد، امّا نيكي‌ها و محامدي‌ هم‌ وجود دارد. غرب‌، فكرش‌ صحيحتر و علمش‌ بيشتر و بر مشكلات‌ و شدائد و بر بحث‌ علمي‌ صبرش‌ بيشتر است‌، و در ذكاوت‌ داراي‌ مهارت‌ و در تفكّر داراي‌ قوّت‌ است‌. و شرق‌ داراي‌ انشراح‌ سينه‌ و گشايش‌ صدر و روحانيّتي‌ است‌ كه‌ حتّي‌ قديميترين‌ مردمان‌ بدان‌ اعتراف‌ دارند. فندلبند در گفتارش‌ دربارۀ اسكندريّه‌ گفته‌ است‌: «در آنجا مادّيّت‌ غرب‌ به‌ روحانيّت‌ شرق‌ بهم‌ برخورد كرده‌اند.»

[25] «مثنوي‌ ملاّي‌ رومي‌» طبع‌ علاءالدّوله‌، ج‌ 1، ص‌ 6، سطر 0 2

[26] ـ نيمۀ‌ اوّل‌ از آيۀ‌ 34، از سورۀ‌ 4: النّساء.

[27] ـ آيۀ‌ 14 و 15 از سورۀ‌ 31: لقمان‌.

[28] آيۀ 8 از سوره 29: عنکبوت.

[29] در «إحيآء العلوم‌» غزّالي‌، ج‌ 2، ص‌ 195 از أبوسعيد خُدري‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: مردي‌ از يمن‌ به‌ سوي‌ رسول‌ خدا هجرت‌ كرد، و ارادۀ جهاد داشت‌. حضرت‌ به‌ او گفتند: هَلْ بِالْيَمَنِ أبَواكَ؟! «آيا پدر و مادرت‌ در يمن‌ ميباشند؟!» گفت‌: آري‌! گفتند: هَلْ أذِنا لَكَ؟ «آيا به‌ تو اجازه‌ داده‌اند؟!» گفت‌: نه‌. گفتند: فَارْجِعْ إلَي‌ أبَوَيْكَ فَاسْتَأْذِنْهُما، فَإنْ فَعَلا فَجاهِدْ وَ إلاّ فَبَرَّهُما ما اسْتَطَعْتَ! فَإنَّ ذَلِكَ خَيْرُ ما تَلْقَي‌ بِهِ اللَهَ بَعْدَ التَّوْحيدِ! «به‌ نزد پدر و مادرت‌ برگرد و از ايشان‌ اذن‌ بگير، اگر اذن‌ دادند جهاد كن‌، وگرنه‌ تا جائي‌ كه‌ قدرت‌ داري‌ به‌ ايشان‌ نيكي‌ و احسان‌ كن‌! با اين‌ عمل‌ بعد از توحيد به‌ بهترين‌ وجهي‌ خدا را ملاقات‌ ميكني‌!»

و مردي‌ ديگر به‌ نزد رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ آمد تا دربارۀ كارزار و جنگ‌، با آن‌ حضرت‌ مشورت‌ كند، حضرت‌ فرمودند: أ لَكَ والِدَةٌ؟ «آيا مادر داري‌؟» گفت‌: آري‌! فرمودند: فَالْزَمْها فَإنَّ الْجَنَّةَ عِنْدَ رِجْلَيْها! «ملازم‌ خدمت‌ مادرت‌ باش‌! بعلّت‌ آنكه‌ بهشت‌ پهلوي‌ دو پاي‌ مادر است‌.»

و مرد دگري‌ آمد و ميخواست‌ با رسول‌ خدا بيعت‌ كند بر هجرت‌ و گفت‌: ما جِئْتُكَ حَتَّي‌ أبْكَيْتُ والِدَيَّ! «من‌ نزد تو نيامدم‌ مگر اينكه‌ پدر و مادرم‌ را به‌ گريه‌ درآوردم‌!» رسول‌ خدا فرمود: ارْجِعْ إلَيْهِما فَأضْحِكْهُما كَما أبْكَيْتَهما! «به‌ نزد آن‌ دو باز گرد و آن‌ دو را بخندان‌ همانطور كه‌ آن‌ دو را به‌ گريه‌ درآوردي‌!»

      
  
فهرست
  بحث‌ أوّل: قرآن‌ راهنما به‌ بهترين‌ آئين‌هاست‌
  قرآن‌ كتاب‌ هدايت‌ وبشارت و هشدار است‌
  خطبۀ نهج‌ البلاغه‌ در توصيف‌ قرآن‌ كريم‌
  ترجمۀ خطبۀ نهج‌البلاغه‌ در توصيف‌ قرآن‌ كريم‌
  جزاي‌ دشنام‌، فقط‌ دشنام‌ است‌ يا عفو از دشنام‌
  حكم‌ قصاص‌ در قرآن‌، حكم‌ حياتي‌ است‌
  بحث‌ دربارۀ قصاص‌ و ديه‌ و عفو نمودن‌
  حكم‌ تورات‌ و انجيل‌ دربارۀ قصاص‌ و عفو، بعينه‌ مانند حكم‌ قرآن‌ است‌
  خرده‌ گرفتن‌ ويل‌ دورانت‌ بر قانون‌ انجيل‌ در عدم‌ جعل‌ قصاص‌
  اجراي‌ حكم‌ قصاص‌، موجب‌ عدم‌ پيدايش‌ جنايت‌ در اجتماع‌ است‌
  پاسخ‌ به‌ اطبّائي‌ كه‌ در بريدن‌ دست‌ دزد ترديد داشتند
  شرائط‌ بريدن‌ دست‌ دزد، در حكم‌ قطع‌ يد سارق‌
  ملاقات‌ أبوالعلاء معرّي‌ با علم‌ الهدي‌، و مناظرۀ شعري‌ در بريدن‌ دست‌ دزد
  در مفاد و لطائف‌ آيۀ: وَ لَكُم‌ فِي‌ القِصَاصِ حَيَوةٌ
  مَن‌ قُتِلَ مظ‌لَمَتِهِ فَهو بمنزلة‌ الشَّهيد
  تفسير آيۀ: لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن‌ ظُلِمَ
  قيام‌ زنان‌ ايران‌ بر عليه‌ حكومت‌ پهلوي‌، مصداق‌ لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرِ بِالسُّوءِ مِنَ الْ
  خطبۀ‌ فاطمۀ زهرآء و زينب‌ كبري‌، و فاطمۀ بنت‌ الحسين‌، در ميان‌ مردان‌، در شرائط‌ استثنائي‌ است‌
  خطبۀ حضرت‌ زهراء و زينب‌ در مدينه‌ و كوفه‌ و شام‌، براي‌ دفاع‌ از حقّ عموم‌ مسلمين‌ بود
  در مفاد آيۀ: خُذ الْعَفْوِ وَأمْرُ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضِ عَنِ الْجَـاهِلِينَ
  مفاد: صِل‌ مَن‌ قَطَعَكَ وَأعطِ مَنْ حَرَمَك‌ وَاعفُ عَمَّن‌ ظَلَمَك‌
  معارضه‌ با بعضي‌ از سركشان‌ كه‌ قرآن‌ تعبير از آنها به‌ مَلاء مي‌كند
  نشان‌ قرآن‌ خود را در آيۀ: وَ لَا تَسْتَوِي‌ الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّيَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِي‌
  معناي‌ شفاعت‌ قرآن‌ در دنيا و ظهور آن‌ در آخرت‌
  خطبۀ رسول‌ الله‌، راجع‌ به‌ لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  مقام‌ امام‌ و ولايت‌، تحقق‌ وجود خارجي‌ قرآن‌ است‌
  عفو و گذشت‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ السّلام‌ از شيخ‌ شامي‌ كه‌ اسيران‌ آل‌ محمد را شتم‌ كرد
  بحث دوّم‌: قرآن‌، هادي‌ سُبُل‌ سلام‌، و گرايش‌ از ظلمت‌ به‌ نور، و ورود در صراط‌ مستقيم‌ است‌؛ بحث‌
  تفسير آيۀ قد جاءَكُم‌ مِنَ اللَهِ نُورٌ وَ كِتـَبُّ مُّبِين‌
  در معناي‌ اينكه‌ قرآن‌ چگونه‌ نور است‌
  نور در برابر ظلمت‌ مانند علم‌ در برابر جهل‌، و بينائي‌ در برابر‌ كوري‌ است‌
  خطبه‌هائي‌ از نهج‌ البلاغه‌ كه‌ در آنها از قرآن‌ تعبير به‌ نور شده‌ است‌
  توصيف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ اوصاف‌ و مزاياي‌ قرآن‌ را
  معناي‌ كتاب‌ مبين‌ و امام‌ مبين‌، و مرور أبوذر به‌ وادي‌ مورچگان‌
  آيات‌ دالّه‌ بر آنكه‌ آيات‌ قرآن‌ واضح‌ و روشن‌ و بدون‌ ابهام‌ است‌
  قرآن‌ مسطور و قرآن‌ ناطق‌، و انسان‌ كامل‌ عارف‌ به‌ قرآن‌
  رابطۀ قرآن‌ با انسان‌ كامل‌، و انسان‌ كامل‌ با قرآن‌
  عينيّت‌ نفس‌ ملكوتي‌ امام‌ با حقيقت‌ قرآن‌
  >> قرآن‌ براي‌ مؤمنان‌ شفاست‌، و براي‌ ظالمان‌ خسارت‌ است‌ و زيان‌
  مؤمنان‌ با قرائت‌ قرآن‌، در عروج‌ عنقاي‌ بلند پرواز اسماء الهي‌ با پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌
  متعدّيان‌ و متجاوزان‌، قرآن‌ را به‌ دلخواه‌ خود مي‌خواهند
  نزول‌ آيات‌ قرآن‌ براي‌ مؤمنين‌ بهت‌انگيز و مسرّت‌ آميز بود.
  قرآن‌ براي‌ ارشاد و هدايت‌ خدا ترسان‌ است‌
  معناي‌سلام‌، و تفسير آيۀ: يَهْدِي‌ بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلـامِ
  آياتي‌ از قرآن‌ كه‌ به‌ سُبُل‌ سلام‌ دعوت‌ مي‌نمايد
  لطائف‌ و ظرائف‌ نكات‌ در تفسير آيۀ: وَاخْفِضْ لَهُما جَنَاحَ الذُّلَّ مِنَ الرَّحْمَةِ
  قياس‌ تعليمات‌ قرآن‌ با تمدّن‌ بيمايۀ شرق‌ و غرب‌ ناشي‌ از كفر
  تفسير آيۀ: وَ لَا تُقُلْ لَهُمَا أُفٌ وَ لَا تَنْهَرهُمَا وَ قُل‌ لَهُمَا قَولاً كَريماً.
  داستان‌ دوره گردي‌ كه‌ در اثر خدمت‌ به‌ مادر براي‌ او كشف‌ حجاب‌ ملكوت‌ شد
  خدمت‌ به‌ مادر به‌ واسطۀ آب‌ دادن‌ در شب‌ تار و كشف‌ حجاب‌ ملكوت‌
  آيات‌ قرآن‌ دالّ بر آنكه‌ بينايانند كه‌ قرآن‌ را حقّ مي‌بينند؛ و كسي‌ كه‌ حقّ نمي‌بيند كور است‌
  آياتي‌ از قرآن‌ مجيد كه‌ دلالتش‌ بر سبل‌ سلام‌ واضح‌ است‌
  در تفسير آيۀ: وَ لَا يَقْتُلْنَ أوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَة‌
  داستان‌ بيعت‌ زنان‌ در مكّه‌ با شرط‌ نكُشتن‌ أولاد خود را
  حرمت‌ سقط‌ جنين‌ در شريعت‌ مقدّس‌ اسلام‌
  حرمت‌ قتل‌ نفس‌ در اسلام‌، از جمله‌ حرمت‌ سقط‌ جنين‌
  انتحار و خودكشي‌ قتل‌ نفس‌ است‌، و در اسلام‌ حرام‌ است‌
  در تفسير آيۀ: وَ إِذَا المَوءؤدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ
  اعراب‌ جاهلي‌ دختران‌ خود را بواسطۀ عار، و پسران‌ و دختران‌ را بواسطۀ فقر مي‌كشتند
  ديۀ مرد و زن‌ و مقدار ديۀ جنين‌ بر حسب‌ مراتب‌ حمل‌
  حرمت‌ سقط‌ چنين‌ و لزوم‌ ديه‌ و لزوم‌ كفّاره‌ در صورت‌ عمد
  قانون‌ سقط‌ جنين‌ در كشورهاي‌ كفر و حرمت‌ سقط‌ جنين‌ از نقطۀ زنا در اسلام‌
  مقاسد عَزْل‌ و خوردن‌ داروهاي‌ ضدّ حيض‌ و ضدّ حاملگي‌
  سلامت‌ زن‌ در آنست‌ كه‌ يا حامله‌ باشد يا بچه‌ شير دهد
  فوآئد بي‌شمار حامله‌ شدن‌ زنان‌ و مضرّات‌ بيشمار نازائي‌
  بستن‌ لوله‌هاي‌ رحم‌ زنان‌ حرام‌ است‌ گرچه‌ خود و شوهرانشان‌ اجازه‌ دهند
  ترغيب‌ اسلام‌ به‌ نكاح‌ و تكثير اولاد، و نهي‌ از عذوبت‌ و عقيم‌ بودن‌
  ترغيب‌ اسلام‌ به‌ ازدواج‌ با زن‌ بچّه‌ زا، گرچه‌ زيبا و جميله‌ نباشد
  طلاق‌، راه‌ علاج‌ در صورت‌ عدم‌ توافق‌ رأي‌ حَكَمين‌ است‌
  قرآن‌ دعوت‌ به‌ صلح‌ مي‌كند و از هر زشتي‌ اخلاقي‌ بر حذر مي‌دارد
  همۀ آيات‌ قرآن‌ به‌ سوي‌ سبل‌ سلام‌ دعوت‌ مي‌نمايد
  ظلمت‌، ناشي‌ از شرك‌ و دوئيّت‌ است‌: و نور توحيد واحد است‌
  تعبيرات‌ قرآن‌ كريم‌ براي‌ گمراهان‌، به‌ عنوان‌ مرده‌ و كور و لال‌ است‌
  افراد كوري‌ كه‌ به‌ موهبت‌ الهيّه‌، قرآن‌ را تلاوت‌ مي‌نموده‌اند
  روايت‌ وارده‌ از حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ السّلام‌ در نور قرآن‌ و روزۀ شعبان‌
  برخاستن‌ نور قرآن‌ از چهار صحابي‌ رسول‌ الله‌، و روشن‌ شدن‌ صحرا و دفاع‌ از دشمن‌
  نور قرآن‌ از دهان‌ چهار صحابي‌ بزرگ‌ در ظلمت‌ خارج‌ شد و لشگرگاه‌ روشن‌ شد
  تفسير سُبُل‌ سلام‌ و صراط‌ مستقيم‌
  گفتار علاّمۀ طباطبائي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ در تفسير صراط‌ مستقيم‌
  در صراط‌ مستقيم‌، شرك‌ و ضلال‌ و ظلم‌ وجود ندارد
  لحوق‌ مؤمنين‌ از مَعَ الَّذِينَ أنْعَمَ اللَهُ عَلَيْهِمْ به‌ زمرۀ مِنَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَهُ
  صراط‌ مستقيم‌ يكي‌ است‌ و نسبتش‌ بخداست‌، و سُبُل‌ بسيار است‌، و نسبت‌ به‌ غير دارد
  تمثيل‌ معارف‌ الهيّۀ در أفهام‌ مختلفه‌، به‌ صراط‌ مستقيم‌ و سبل‌ الي‌ الله‌
  خصوصيّات‌ و صفات‌ صراط‌ مستقيم‌
  معني‌ مجاهدة‌ في‌ الله‌ و في‌ سبيل‌ الله‌
  مزيّت‌ شريعت‌ اسلام‌ به‌ عالي‌ بودن‌ معارف‌ آنست‌، نه‌ به‌ كثرت‌ احكام‌
  پايان‌ كلام‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدّس‌ الله‌ سرّه‌ در تفسير صراط‌ مستقيم‌
  تفسير آيۀ: مَا مِن‌ دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ أَخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي‌ عَلَي‌ صِرَاطٍ مُستَق
  سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ حقيقت‌ قرآن‌، و حقيقت‌ صراط‌ مستقيم‌ است‌
  خطبۀ سيّد الشهداء عليه‌ السّلام‌ در روز عاشوراء
  مواعظ‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ و انكار كوفيان‌
  بحث‌ سوّم‌: احكام‌ قرآن‌ منطبق‌ بر حقّ و جاوداني‌ است‌؛
  در معناي‌ قرآن‌ و فرقان‌
  قرآن‌ داراي‌ مجد و عظمت‌ واستحكام‌ و روشني‌ است‌
  كيفيْت‌ نزول‌ وحي‌ قرآن‌ توسط‌ خداوند و روح‌ و فرشتگان‌
  كيفيّت‌ ظهور نور توحيد در عالم‌ كثرات‌، و امكان‌ توسط‌ فرشتگان‌
  كيفيّت‌ وحي‌، توسّط‌ خداوند و جبرئيل‌ و سفرۀ كِرامٍ بَررةٍ
  أبيات‌ ابن‌ فارض‌ مصري‌ عارف‌ عاليمقام‌ در سَفَر به‌ سوي‌ حق‌ اليقين‌
  اشعار ابن‌ فارض‌ در كشف‌ توحيد ذاتي‌
  أبيات‌ در صَحو بعد از مَحْو كه‌ احاط? كليّۀ بر جميع‌ عوالم‌ است‌
  معجزات‌ أنبياء ناشي‌ از جمعيّت‌ نفوس‌ آنهاست‌
  وقوع‌ عجائب‌ و غرائب‌ از نفوس‌ أولياء خدا به‌ اذن‌ خدا
  در عبوديّت‌ مطلقه‌، ربوبيّت‌ مطلقه‌، منطوي‌ است‌
  تمثّل‌ جبرائيل‌: أمين‌ وحي‌ إلهي‌ به‌ صورت‌ دحية‌ كَلبي‌
  روايت‌ ابن‌ قولويه‌ در اينكه‌ خدا به‌ بهترين‌ صورتي‌ خود را به‌ پيغمبر نشان‌ مي‌دهد
  قول‌ رسول‌ خدا: إِنَّ العَليَّ الاعْلَي‌ تَرَائي‌ لي‌ في‌ أحسَنِ صُورَةٍ وَأهْيَأ هَيئَةٍ
  جمع‌ ميان‌ روايات‌ وارده‌ در تنزيه‌ صرف‌، و روايات‌ وارده‌ در لقاء خدا
  روايات‌ وارده‌ در تجلّي‌ خدا به‌ صور مختلف‌
  معناي‌ إنَّ الله‌ خَلَقَ الإنسان‌ علي‌ صُورَتِهِ عند المحققين‌
  آيات‌ داله‌ بر آنكه‌: قرآن‌ حقّ است‌
  آيات‌ قرآن‌ متكي‌ بر علم‌ است‌، قرآن‌ نهي‌ از وقوف‌ بر ظنّ و گمان‌ دارد
  آيات‌ قرآن‌ كه‌ از پيروي‌ ظنّ و گمان‌ و عدم‌ مطالب‌ علمي‌ شديداً منع‌ مي‌كند
  اصالت‌ و حقّانيّت‌ قرآن‌ را هيچ‌ اكتشاف‌ علمي‌ و تجربي‌ و فلسفي‌ نمي‌تواند بكشند
  علّت‌ ثبات‌ و اصالت‌ قرآن‌، ابتناء دين‌ اسلام‌ بر فطرت‌ است‌
  احكام‌ اسلام‌ بر فطرت‌ است‌، و منحرفان‌ قبل‌ از وصول‌ به‌ مقام‌ انسان‌ گم‌ مي‌شوند
  راه‌ كمال‌ ايمان‌ به‌ خدا، در خشيت‌ بودن‌ از رجوع‌ به‌ خداست‌
  دستورات‌ قرآن‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ است‌، بر نهج‌ عقل‌ و فطرت‌ است‌
  معناي‌ ظهر و بطن‌ و حدّ و مُطَّلع‌ قرآن‌، و يَجْري‌ القرآن‌ كما يجري‌ الشمس‌ و القمر
  ذكر داستان‌ها و قصص‌ قرآن‌ براي‌ چه‌ فائده‌اي‌ است‌؟
  علّت‌ قرائت‌ قصص‌ قرآن‌، وجود مشابه‌ آنها در نفوس‌ همۀ مردم‌ است‌
  داستان‌هاي‌ خصوصي‌ قرآن‌، عبرت‌ براي‌ جميع‌ مردم‌ است‌
  نفس‌ انسان‌ قابليّت‌ هر گونه‌ از علوم‌ و هر تعليم‌ و تربيتي‌ را دارد
  قرآن‌ با خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ زمان‌ رسول‌ الله‌ مؤاخذۀ عمل‌ پيشينيان‌ را از آنها مي‌كند
  اگر آيه‌اي‌ از قرآن‌ اختصاص‌ به‌ قومي‌ داشت‌، با مردن‌ آن‌ قوم‌ آيه‌ هم‌ مرده‌ بود
  وهابيون‌ و أخباريون‌، جمود بر معناي‌ ظاهر نموده‌، و از حقيقت‌ قرآن‌ بي‌بهره‌اند
  گفتار أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ كه‌ وحي‌ بر من‌ نازل‌ نشده‌ است‌؛ إلاّ أن‌ يُعطيّ اللهُ عَبداً
  حديث‌ علل‌ الشرايع‌ در اينكه‌ علي‌ عليه‌ السّلام‌ قسيم‌ الجنّة‌ و النّار
  حديث‌ مبارك‌ مفضّل‌ بن‌ عمر دربارۀ اينكه‌: علي‌ قسمت‌ كننده‌ بهشت‌ و دوزخ‌ است‌
  امام‌ وجود عيني‌ و خارجي‌ قرآن‌ است‌
  مهلت‌ خواستن‌ حضرت‌ سيّد الشهداء عليه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا براي‌ نماز و قرآن‌ و دعا و استغفار
  أبيات‌ حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا؛ و بيهوش‌ شدن‌ حضرت‌ عقيلة‌ بين‌ هاشم‌: زي

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی