گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملکوت قرآن جلد 1
كتاب نورملكوت قرآن / جلد اول / قسمت دوازدهم: اصالت قرآن، قرآن مبتني بر فطرت است، راه كمال خشيت از خداست، علت بيان داستان‌ها در قرآن

آيات‌ قرآن‌ متكي‌ بر علم‌ است‌، قرآن‌ نهي‌ از وقوف‌ بر ظنّ و گمان‌ دارد

و بر همين مفاد آياتي است در قرآن مجيد که: صريحاً إعلام می‌کند که: قرآن، کتاب علم است؛ و آياتش بر أساس علم پايه گذاري شده، و تفصيل و شرح داده شده است. و معلوم است هر کتابي که بر أساس علم باشد، جهل و شک و فرضيه‌هاي غير قائم بر محور علم و برهان، و تئوريهاي غير متکي به حق و يقين و اصالت غير قابل زوال، بر آن راه ندارد.

در سوره أعراف ميفرمايد: وَ لَقَد جِئنَاهُم بِکِتَابٍ فَصَّلنَاهُ عَلَي عِلمٍ هُدًي وَ رَحمَةً لِقَومٍ يُؤمِنونَ[1]


صفحه 310

(و هر آينه تحقيقاً ما براي ايشان کتابي آورديم که: آنرا برکانون علم مشروح نموده و تفصيل داديم. و آن کتاب، کتاب هدايت و رحمت است براي قومي که ايمان ميآورند. )

و در سوره کهف ميفرمايد: اَلحَمدُلِلهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَي عَبدِهِ الکِتَابَ وَ لَم يَجعَل لَهُ عِوَجاً – قَيِّماً لِيُنذِرَ بَأساً شَدِيداً مِن لُدُنهُ وَ يُبَشَّرَ المُومِنينَ الَّذيِنَ يَعمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أنَّ لَهُم أجراً حَسَناً – ماَکثِينَ فِيهِ أبداً. [2]

(حمد و ستايش، اختصاص به خداوند دارد. آنکه بر بنده‌اش کتاب را نازل نمود؛ و در آن کتاب کجي و انحراف و إعوجاجي قرارنداد – اين کتاب قآئم، و قيّم و نگهبان، و پاسدار و محافظ، و داراي سيطره و استيلاي واقعي است که: از طرف خدا منحرفان را به بأس شديد، و سختي ناهموار بيم بدهد، و مؤمنان را که أعمال صالحه بجاي ميآوردند؛ بشارت بدهد که: از براي آن پاداش نيکوئي خواهد بود- که در آن پاداش بطور جاودانه زيست بنمايند. )

و حتّي از اينجا به بعد، هشدار ميدهد کساني را که: امور خود را بر اساس ظن و پندار قرار داده، و بدون اعتماد به علم و يقين مطالبي را بيان ميکنند؛ و عقائد خود را بر آن استوار ميدارند، در اينجا که ميفرمايد:

وَ يُنذِرَ الَّذِينَ قَالوُا اتَّخَذَ اللهُ ولداً – مَالَهُم بِه مِن عِلمٍ وَ لَا لِأبَائِهِم کَبُرَت کَلِمَهً تَخرُجُ مِنْ أفوَاهِهِم إنْ يَقُولُونَ إلَّا کَذِباً. [3]

(و براي آنست که:‌بترساند کساني را که ميگويند: خداوند براي خود فرزندي را گزيده است – نه ايشان خودشان در اينمطلب علمي را دارند؛ و نه پدرانشان علمي را دارند. اين گفتار زشت و ناروائي است بزرگ که، از دهانشان خارج ميشود. و ايشان نميگويند مگر دروغ را. )

در اينجا مشهود است که: فقط علت قول به فرزند داشتن خدا را چون


صفحه 311

مستند به أمر غير علمي، و بر پايه غير برهان است، شديداً ميکوبد؛ و آنرا به مجرد همين أمر، دروغ تلقي کرده و گفتار زشت و ناهنجار بزرگي رابه آنان نسبت داده، که از دهانشان می‌پرانند؛ و بالأخص با تعبير تَخرُجُ مِن أفوَاهِم – نه با تعبير يَعلَمُونَ وَ يَعتَقِدوُنَ و امثالهما – ردآئت و پستي و بی‌اساس معتقدات ظنّيه و وهميّه، و بطور کلّي همه امور غير يقينيّه را محکوم ميکند.

اين مسئله بسيار مهم، بلکه از أهم مسائل است که: قرآن به مبارزه نه تنها با جهل و ناداني؛ بلکه با هر أمر غير علمي رفته است؛ و أرآء و أفکار آنان را که به فرضيه‌هاي غير علمي اتکاء دارند شديداً در هم ميريزد، و بی‌ارج ميداند.

يکجا ميگويد: وَ لَا تَقفُ مَا لَيسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ إنَّ السَّمعَ وَ البَصَرَ وَ الفُؤادَ کُلُّ اولئکَ کَانَ عَنهُ مَسئُولاً. [4]

(و پيروي مکن از آنچه براي تو نسبت بدان، علم نيست! زيرا که گوش و چشم و دل، تمام اين أعضاء و جوارح، در صورت پيروي از أمر غير يقيني مورد بازپرسي و موأخذه قرار ميگیرند. )

و در سوره مبارکه نجم يکجا ميگويد: إنْ هِي إلَّا أسمَاءٌ سَمَّيتُمُوهَا أنتُم وَ أبآءِکُم مَا أنزَلَ اللهُ بِها مِن سُلطَانٍ إن يَتَّبِعُونَ إلَّا الظَّن وَ مَا تَهوِيَ الأنفُسُ وَ لَقَد جَاءَهُم مِن رَبِهِمُ الهُديَ. [5]

(نيستند آنها مگر اسم هائيکه شما و پدرانتان ايشان را بدان اسم‌ها نامگذاري نموده‌اید. خداوند بواسطه آنها هيچگونه قدرت و سلطنتي را فرود نياورده است. پيروان اين عقيده پيروي نميکنند مگر از ظن و گمان، و از آنچه را که نفوسشان هواي آنرا در سرشان بپروراند؛ در حاليکه از سوي پروردگارشان، هدايت براي آنها آمده است. )


صفحه 312

و باز پس از سه آيه ميگويد:

إنَّ الَّذِينَ لَاُيؤمِنُونَ بِالْأخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلَئکَةَ تَسْمِيَةَ الْأنْثَي – وَ مَالَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إنْ يَتَّبِعُونَ إلَّا الظَّنَّ وَ إنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً[6]

(و آنانکه به روز بازپسين ايمان نمي آورند، فرشتگان آن عالم را مؤنث و ماده، نام نهاده‌اند؛ ايشان در اين نامگذاري علمي ندارند، و فقط از تخمين و حدس و پندار متابعت می‌ کنند. و حقاً که ظنّ و پندار بهيچوجه انسان را از وصول به حق و واقعيّت امر، بی‌نياز نميگرداند. )

باز به دنبال همين مطالب به پيغمبرش أمر ميکند که: از کسانيکه از ياد خدا إعراض نموده‌اند؛ و بدين سبب، مراد و مقصودشان در زندگي مادي و حيواني و شهوي دنيوي منحصر شده؛ و پايه علمشان فقط بدين نقطه رسيده و سپس خاتمه يافت است؛ إعراض کند. بجهت آنکه سرمايه علمي آنها در حيات دنيوي مقصور شده، و به باطن و حيات علوي راه نيافته، و در زندان طبيعت محبوس گشته‌اند.

فَأَعْرِضْ عَمَّنْ تَوَلَّي عَنْ ذِکْرِنُا وَ لَمْ يُرِدْ إلَّا الْحَيَوَةَ الدُّ نْيَا ذَلِکَ مَبْلُغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ. [7]

(بنابراين (إي پيغمبر ما) إعراض کن از کسيکه از ياد ما روي گردانيده است؛ و غير از زندگي دنيوي را نخواسته است! زيرا که محل بلوغ علمي و نقطه نهايت دانش اين دسته از مردم، همين است!)

آيات‌ قرآن‌ كه‌ از پيروي‌ ظنّ و گمان‌ و عدم‌ مطالب‌ علمي‌ شديداً منع‌ مي‌كند

عجيب است قرآن که از علم برداشته شده است، در تعليماتش نيز أمر به علم ميکند، و أفرادي را که از ظنّ و بطور کلّي از هر أمر غير علمي متابعت نمايند؛ نکوهش مينمايد. در سه جاي از قرآن وارد است که:

إنْ يَتَّبِعُونَ إلَّا الظَّنَّ وَ إنْ هُمْ إلَّايَخْرُصُونَ. [8] إنْ تتبعُونَ الا الظَنَّ وَ اِنْ انْتُمْ إلَّا


صفحه 313

تَخْرُصُون. [9]

(متابعت نميکنند – يا نميکنيد – مگر گمان را. و حالشان اينطور است پيوسته و هميشه به حدس وظن عمل می‌نمايند – يا عمل نمي نمائيد-)

وَ مَا لَهُمْ بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إنْ هُمْ إلَّا يَظُنُّون. [10]

(و براي آنان در اين أمر، علمي نيست. هر چه هست پنداري است که می‌کنند. )

وَ مَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إلَّا اتَِبَاعَ الظَّنِّ وَ مَا قَتَلُوهُ يَقِيناً. [11]

(از براي ايشان در قضيه نسبت به دار آويختن عيسي بن مريم، علمي دستگيرشان نشده است؛ مگر پيروي از خَرْص و گمان. و بطور قطع و يقين او را نکشته‌اند. )

وَ مَا ظَنُّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَي اَللهِ الْکَذِبَ يَوْمَ الْقِيمَةِ؟[12]

( و چيست گمان کساني که برخداوند، افتراي دروغ می‌بندند که: در روز قيامت چه برسرشان خواهد آمد؟)

يَا أيُّهَا الَّذِينَ أمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِيراً مَنَ الظَّنَّ إنَّ بَعْضَ الظَّنَّ إثْمٌ. [13]

(اي کسانيکه ايمان آورده‌اید، از بسياري از گمان‌ها بپرهيزيد! زيرا که بعضي از گمان‌ها گناه است!)

وَ مَا يَتَّبِعُ أکْثَرُهُمْ إلآّ ظنّاً إنَّ الظَّنَّ لَايُغْنِي مِنَ الْحَقَّ شَيْئاً إنَّ اَللهِ عَليمٌ بِمُا يَفْعَلُونَ وَ مَا کَانَ هَذَا الْقُرأنُ أنْ يُفْتَريَ مِنْ دُونِ اَللهِ وَ لَکِنْ تَصْدِيقَ ألَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ


صفحه 314

وَ تَفْصِيلَ الْکِتَابِ لَا رَيْبَ فيِهِ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ. [14]

(و اکثريت اين مردم متابعت نميکنند مگر از ظن و گمان را؛ و معلوم است که ظن و گمان بهيچ وجه إنسان را از حق و واقعيت أمر، بی‌نياز نميکند وخداوند داناست و علم دارد به آنچه که آنها انجام میدهند.

و اين قرآن چنين نيست که از نزد غير خدا آورده شده؛ و بطور افترآء به خدا نسبت داده شود؛ وليکن آنچه را که در پيش روي اوست، تصديق ميکند، و شرح و تفصيل حقايق کتاب عالم علوي است (لوح محفوظ، و اُمُّ الکتاب، و کتاب تکوين) و در آن هيچ شبهه و ترديدي نيست که از ناحيه پروردگار عالميان است.)

وَ طائفَةٌ قَدْ أهَمَّتْهُمْ أنْفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ. [15]

(و گروهي در اين جنگ، پاسداري و حفظ از جانهايشان، ايشان را به غم و غصه انداخته بود. و آنان به خداوند گمان به غير حق، و باطل می‌بردند. اين گمان، گمان جاهليت است «که از روي جهل و اوهام سرچشمه ميگيرد، و با حق و يقين و علم ربطي ندارد» )

قرآن کريم، پيوسته ناظران به خود را دعوت به حقّانيّتش نموده، و در کثيري از موارد، واقعيّت ونفس الامريّت خود را بيان ميکند، و مردم راميخواند تا آراء و أفکار و مطالب خود را با آن تطبيق کنند، ودر صورت شک و شبهه خود را ملامت کنند که: در برابر اين حقيّقت و حقانيّت و واقعيّت، آنچه بر خلاف آن، به ذهنشان آمده است؛ جز أمر باطل و پوچ و بدون اعتبار چيزي نيست.

درباره دسته‌ای از منافقين که قرآن را ميخواندند؛ و ايمان واقعي نداشته‌اند؛ ميفرمايد:

وَ يَقُولُونَ طَاعَةٌ فَإذَا بَرَزوُا مِن عِندَِک بَيَّتَ طَائِفَةٌ مِنهُم غَيرَ الَّذِي تَقُولُ وَ اللهُ


صفحه 315

يَکتُبُ مَا يُبَيِّتوُنَ فَأعرِِِِض عَنهُِم وَ تَوَکَّل عَلَي اللهِ وَ کَفَي بِاللهِ وَکِيلاً.

أفَلَا يَتَذَبَّروُنَ الْقُرآنَ وَ لَوْ کَانَ مِنْ عِنْدَ غَيْرِِ اَللهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتَلاًفاً کَثيراً. [16]

(و ميگويند به تو اي پيامبر که:ما أهل طاعت و تسليم هستيم، ليکن چون ازحضورتو بيرون ميروند؛ جماعتي ازآنها شب نشيني نموده وغير ازآنچه راکه توگفته‌ای عمل ميکنند؛وبناي امرخود برآن ميگذارند. وخداوند مي‌نويسد آن مطالبي راکه‌در مجالس شب نشيني باهم گفتگو دارند پس اي ‌پيامبر ازآنها روي گردان، وتوکل برخدا کن وخداوند وکيل باکفايتي است.

آيا اين ‌گروه ‌در اين قرآن، تدبّر نمينمايند؟اگر قرآن ازناحيه غير خداوند بود؛هر آينه در آن اختلاف بسياري را مييافتند. )

وبنابراين، درقرآن ‌که ‌اختلافي ‌در مضامينش‌ودربيانش‌نيست، ودرمروردهور، و‌پيرايش‌أجيال، وطأئف، ومکاتب متفاوت ازدوست ودشمن، تابحال أحدي راياري آن نبوده است که:براين کتاب مبين، خرده‌اي‌رابگيرد؛وتناقضي‌رابنماياند؛ و اختلافي ‌را نشان ‌دهد؛ و يا اُصول ‌کلِّيّه، ومعارف‌ حقّه‌ إلهيّه ، و ياحکايت‌ها و قصص آنرا ازتاريخ قطعي صحيح، جدا کند؛و يا قوانين و أحکام آنرا مورد خَدشه قرارداده، و بتواند مخالفت آنها راباعلم به إثبات برساند؛اينها همه نشانگر آنستکه:اين کتاب ازحقّ گرفته شده؛و از حقّ برداشته شده؛ و برحق نازل شده است. و در اينصورت معلوم است که:

فَمَاذَا بَعْد الحقِّ إلَّا الضَّلَالُ فَانَّی' تُصْرَفُونَ. [17]

(ازحقّ اگربگذري، چه چيزي غيرازضلالت وگمراهي خواهد بود؟پس اي مردم، به کجا کشيده می‌ شوید؟!)[18]

اصالت‌ و حقّانيّت‌ قرآن‌ را هيچ‌ اكتشاف‌ علمي‌ و تجربي‌ و فلسفي‌ نمي‌تواند بكشند

آيه‌اي‌درقرآن‌کريم‌داريم‌که‌صراحتاً‌ميگويد:تمام‌علوم‌حقّه، و


صفحه 316

دانش‌هاي‌صحيح، درهررشته، ازتاريخ، وجغرافي، وطبّ‌ و علوم‌ فیزيک، وشيمي، ورياضيّات، وهيئت ونجوم، وعلم طبقات الأرضي، وعلوم اجتماعي، وجامعه شناسي، وفرضيّه‌ها وتئوري هاي صحيح علمي، ونظاير اين علوم که بسيار است، هيچکدام نميتوانند درجزئي ترين مورد ازبيانات قرآن، ايرادي نموده، وبه أصلي ازاُصول ويا به شاخه‌ای ازفروع آن، إشکالي ونقصي وارد کنند؛ودرحقانيَّت او، رخنه نموده، ايجادخلل وشکاف نمايند، وبه عبارت ديگر، هيچ أمري نمي تواند، بطلاني رادرقرآن داخل سازد.

اين‌علوم‌پديدآمده، چه‌اززمان‌آدم‌باشد، تازمان‌نزول‌قرآن؛وچه‌اززمان‌نزول‌آن‌باشد، تاروزقيامت.

قرآن‌ بطوري‌‌ استوار‌است‌که:درتمام‌اين مراحل‌ بر أساس‌ اتکّاء بر حقايق، و واقعيّات ‌پيشرو، وغالب، وحاکم، ومسلِّط، ومُسَيْطِر برجميع أرآء وأفکار، وسرمايه‌هاي علمي ودانشهاي تجربي وعقلي است.

وآن آيه اينست:

وَإنَّهُ لَکَتَابٌ عَزِيزٌ- لَايَأتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَامِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَکِيمٍ حَمِيدٍ. [19]

(وبدريستکه هرآينه اين قرآن، کتاب عزيزي است که باطل به سوي اونمی آيد، نه از روبرويش؛ونه ازپشت سرش، وازجانب خداوند حکيم وحميد فروآمده است. )

حضرت اُستاد آية الله طباطبائي قدسّ الله تربته المنيفة، دربيان خود، درتفسيراين آيه مبارکه، فرموده‌اند:

ضميردر وإنَّهُ لِکَتَابٌ عَزِيز به قرآن برميگردد. وعزيز به معناي عديم النَّظير يعني بی‌مانند؛و يا به معناي منيع است که ازمغلوب شدن خود، جلوگيري دارد. و


صفحه 317

اين معناي دوّم مناسب‌تر است با آنچه در دنبال ميگويد: لَايَأتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَامِنْ خَلْفِهِ، آنستکه: نمی‌تواند باطل به سوي او بيايد، و بعضي از أجزاي آنرا و يا همه أجزايش را باطل نمايد، باينکه معارف حقّه‌ايکه در آنست؛ و يا بعضي از آنها را غيرحقّه کند، و يا اينکه: أحکام و شرايعي که در قرآن آمده، و به دنبال آن، اخلاقيّاتي را که بيان نموده است، لَغو و بی‌أثر کرده، و از أرزش عمل بيندازد.

و بنابراين مراد از اين عبارت: مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَامِنْ خَلْفِهِ دو زمان حال و استقبال است. يعني زمان نزول قرآن، و ما بعد از آن زمان تا روز قيامت.

و بعضي گفته‌اند: مراد از اين عبارت: مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَامِنْ خَلْفِهِ جميع جهات است؛ مثل اينکه صبح و شب را که باهم گاهي ذکر ميکنند، مراد تمام زمان است. يعني قرآن ازجميع جهات ازخطا مصون است.

و أمَّا بر معناي أوَّل که: مراد زمان حال و استقبال بود، اين معناي عموميّت عدم بطلان، از گفتار إطلاق خداوند متعال که ميگويد: لَايَأتِيهِ استفاده مي‌شود.

و بر هر دو تقدير، مدلول آيه اينست که: در بيانات قرآن تناقض نيست؛ و اخبارش دروغ نيست؛ و درحکمت‌هايش و معارفش، و شرايعش بطلان راه ندارد. و مورد معارضه واقع نمي‌شود؛ و به تحريف آيه‌اي از وجهي به وجه ديگر؛ و يا به داخل کردن چيزي را که در آن نيست، در آن؛تغيير و تبديل نمی‌يابد.

و اين آيه جاري مجراي گفتار ديگر خداست که ميگويد:

إنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَأنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. [20]

(ما حقّا و تحقيقاً قرآن را که ذکر است فرو فرستاديم؛ و ما حقّاً و تحقيقاًحافظ و نگهبان آن مي‌باشيم. )


صفحه 318

و عبارت تَنْزِيلٌ مِنْ حَمِيدٍ به منزله بيان علّت است براي جمله قبل:إنَّهُ لَکِتَابٌ عَزِيزٌ لَايَأتِيهِ الْبَاطِلُ الخ يعني چگونه اينطور نباشد، در حاليکه قرآن از سوي حکيمي که در کارش إتقان دارد، و سُستي و وَهْن درفعلش راه ندارد؛ و محمود و پسنديده است در هر حال، نازل شده است؟)[21]

اينک بايد برسي کرد تا به دست آيد که:بچه علّت أحکام قرآن که منطبق با حقّ است، أبدي است؛ و معارف و عقآئد و أخلاقيّات و شرايع و أحکام آن جاوداني است؟!

علّت‌ ثبات‌ و اصالت‌ قرآن‌، ابتناء دين‌ اسلام‌ بر فطرت‌ است‌

از ضروريات‌ مذهب ‌إسلام ‌است ‌که: اين‌ دين ‌تا روز قيامت، پايدار است؛ و پيغمبر اکرم: مُحَمَّد بن عبدالله صلّي الله عليه وآله وسلّم، خاتم الأنبيآء و المُرسلين است، و کتاب آسماني قرآن مجيد، دستور العمل براي همه جوامع بشري تا روز بازپسين است. و براي توضيح اينمطلب عرض ميشود که: أحکام و دستورات يکبار ممکن است، راجع به أفراد خاصّ، و موضوعات مشخصّه، و محدوده، و معيّنه بوده باشد. مثل داروي فلان طبيب براي فلان مزيض که ميگويد: در صبح فلان روز، ناشت، فلان مقدار از اين دارو را بخور!

البتّه اين دواي خاصّ، که برموضوع خاصّي وارده شده است، نميتوان در موارد ديگر که ازجهت موضوع مغايرت دارند، استعمال گردد.

و يکبار أحکام و دستورات، راجع به أفراد خاصّي نيست. بلکه أنواع و أجناس و أصناف طبایع کلِّيَّه در نظر گرفته شده است، مثل آنکه طبيب بگويد: هر کس صفرا دارد، بايد سرکنگبين بخورد؛ و يا آنکه بگويد: سرکنگبين رافع صفراست. دراينصورت اين حکم، کليّت داشته، و به تمام أفراديکه درتحت اين عنوان واقعند، منطبق ميشود. وتمام کسانيکه صفرا دارند؛ بهرخصوصيّت که باشند: زن و مرد، سياه و سپيد، خرد و کلان، غلام و آزاد، مؤمن و کافر، کوتاه قد و


صفحه 319

بلند قامت، شرقي و غربي، همه بايد اين دارو را استعمال نمايند.

فآئده اين دوا نسبت بجميع أفرادعلي السَّويّه است. زيراخصوصيات أفراد أبداً دخالتي درتأثیر دارو ندارد. بلکه تمام مؤثّردرمدخليّت، همان وجود صفرادر مزاج آنانست، بدون ملاحظه شرائط محيط وزمان ومکان.

 

احكام‌ اسلام‌ بر فطرت‌ است‌، و منحرفان‌ قبل‌ از وصول‌ به‌ مقام‌ انسان‌ گم‌ مي‌شوند

إنسان داراي طبيعت وسرشت مادّي وجسماني، وداراي سرشت معنوي وروحاني است؛وبايد قابليّت إنسان درأثر مرور، وتدريج زمان عمر، بواسطه حرکت جوهريّه، به تمام کمال، بلکه أکمل خود برسد؛وانسان کامل گردد؛وبه درجه فعليّت محضه ارتقآء يابد. يعني تمام جهات استعداد وقابليّت وي، فعلي شود.

اين أمر فقطّ درصورتي تحقّق می‌پزيرد که:سيروحرکت إنسان برطبق مسير ومَمْشاي‌فطرت‌وسرشت اوباشد. وگرنه بواسطه انحراف ازخطّ سيرِفطرت، بهمان أندازه، قابليّت ذاتي، هَدَر رفته؛و ازآن جهت تحقّق فعليّت محال، وبدون شکّ درمراتب مادون کمال، گم شده وبه تعبيرقرآن کريم، ضلال يعني کمي وگمراهي، ونيستي‌ونابودي، ومحودرمراتب‌دانيه، قبل‌ازوصول‌به‌مقصدأقصي، گريبان گير وي خواهد شد.

وَمَنْ يَـَتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالْإيمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوآءَ السَّبِيلِ. [22]

(وکسي که إيمان رابدهد درمقابل کفريراکه گرفته است؛پس حقّاً ازراه معتدل ومستوي به گمي وگمراهي رسيده است. )

ومَنْ يُشْرِکْ بِاللَهِ فَقَدْضَلَّ ضَلَالاً بَعِيداً. [23]

(وکسي که به خداوند شرک آورد، پس حقّاً درگمي وگمراهي دور وناپيدآئي فرورفته است. )


صفحه 320

وَمَنْ يَکْفُرْ بِالَلهِ وَمَلَئکَتِهِ وَرَسَلِهِ وَالْيَوْمَ الْأَخِرِفَقَدْضَلَّ ضَلَالاً بَعِيداً. [24]

(وکسي که به خداوند، وفرشتگان او، وکُتُبِ او، ورُسُلِ او، وروز قيامت، کفر آورد؛پس حقّاً به گمي وگمراهي دوري درافتاده است. )

وَمَنْ يَعْصِ اَللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالاً مُبِيناً. [25]

(وکسي‌که سرپيچي ازخدا ورسولش نمايد، پس حقّاً درگمي وگمراهي آشکاري واقع شده است. )

إنَّ رَبَّکَ هُوَ أعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلَهِ وَهُوَ أعْلَمُ بِمَنِ اهْتَدَي. [26]

(حقّاً پروردگار تو:اوداناتراست به کسي که او ازراهش گمراه می‌شود؛واوداناتر است به کسي که راه را می‌يابد. )

فَإمَّا يَأتِيَنَّکُمْ مِنِّي هُديً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدَايَ فَلَايَضِلُّ وَلَايَشْقَي. [27]

(پس إي آدم وحوّائي که به زمين نزول نموده‌اید؛ اگربه سوي شماازجانب من، هدايتي برسد؛هرکس که از هدايت من پيروي کند، هيچگاه گم وگمراه نميگردد، وبدبخت وتهي دست نخواهد شد. )

شِرک به خدا، وکفر، وعدم إيمان به ملآئکه مَلأأعلي، ورسولان إلهي، وکتاب هاي سماوي، وموقف قيامت، وعصيان خدا ورسول خدا، همه انحراف ازطريق فِطرت، وبه کس إطاعت وقبول اين حقايق، طبق فطرت وغريزه أوَّليّه خدادادي است، که دين ومذهب إسلام تأييد و تسديد همان أمرفطري وسرشت إلهي رامي کند. وإمضآء و دلالتش بهمان إدراک باطن ونوربصيرتي است که بدون شآئبه هواجس نفساني، وأرآء وأهوآء شيطاني، درنهاد إنسان، بنا نهاده


صفحه 321

شده، ونهفته گرديده؛ونفس ناطقه انساني باآن عجين وخمير گرديده است.

وبطور کلّي تمام أحکام إسلام که مجموعه دين را تشکيل ميدهد، برأساس نيازهاي فطري واحتياجات نهفته ومخفيّه‌ای است که:براي سيرکمالي، وگذرانيدن عمردر چرخ دولاب زمان ومکان، وتحقّق به أعلي مدارج ومعارج بشر، إنسان بدانها تعلّق وبستگي دارد.

دين إسلام که برطبق کتاب آسماني قرآن، دستورات وأحکام ومطالب خودراآورده است؛همگي ازفطرت برداشته شده است؛ وبرأصل نيازهاي درون درسرشت که بايد درمسير اين راه ازآنها متمتّع وبهره مندگردد باتشريع أحکام وتقنين قوانين گرديده است.

أحکام قرآن گرفته شده ازطبایع أوَّليِّه إنسان وغرآئزي است که خداوند آدمي رابا آن غرآئزسرشته وآفريده است. وچون اين أحکام براي تکميل ورُشْد اين غرآئز است؛لذا هميشه ثابت وغيرقابل تغيير خواهد بود؛مگرآدمي غرآئزإنساني خودراازدست بدهد؛ودراينصورت غير انسان خواهد بود. واين فرض تبدّل ماهيّت است؛ومحال است. پس إنسان تاإنسان است، براي وي اين أحکام ساري وجاري است؛وچون غذاي لايتغيرپيوسته بايد اورا إشباع و إشراب نمايد. وانسان هميشه انسان است.

وتمام سبب اين فلسفه کلِّيه آنستکه:خصوصيات فرديّه ومُمَيِّزات، أبداً دربي أحکام مدخليّتي ندارند؛وهرحکمي که برروي موضوعي سوارگشته است؛وجود آنموضوع کلْي، بدون دخالت خصوصيّت فرديّه، تمام علّت براي استجلاب آن حکم است.

فَأقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَةَ اَللهِ الَّتيِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اَللهِ ذَلِکَ الِّدينُ الْقَيِّمُ وَلِکنَّ أکْثَرَ النَّاسِ لَايَعْلَمُونَ.

مُنِيبِينَ إلَيْهِ وَاتَّقُوهُ وأقِيمُوا الصَّلَوةَ وَلَاتَکُونَوُا مِنَ الْمُشْرِکِينَ.


صفحه 322

مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَکَانُواشِيَعاً کَلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ. [28]

(بنابراين، برپابدار وجهه خود رابراي ديني که از هرجانب به سوي اعتدال ووسط، تمايل دارد. اين دين، همان فطرتي است که خداوند مردم رابرآن استوار و پا برجا که پاسدارشئون حياتي إنسان است؛وليکن أکثريّت مردم این حقيقت رانميدانند.

درحاليکه‌همگي‌مجتمعاً‌ و دسته ‌جمعي‌ بايد به ‌سوي‌ او بازگشت‌کنيد، وتقواي‌ او راپيشه‌ساريد؛ونمازرابرپاداريد؛و‌ازمشرکين نباشيد!

ازآن کسانيکه دين‌خودرا دستخوش تفرقه وجدآئي ساختند، وخودبه دستجات مختلف وأحزاب متفاوت فرقه فرقه گشتند. وهرحزبي به آنچه درنزد آنهاست شادودل خوش می‌باشند. )

اين آيه واضح ميکند که:شالوده دين برأساس فطرت غيرمتغيّره إنسان است. وچون تبديلي درخلقت إنسان وآفرينش ساختمان روحي ونفسي وجسمي اونيست؛لذا اين دين پايداروثابت است.

اين آيه ميرساند که:أکثريّت مردم اين حقيقت رانميدانند. واين کليّت وعموميّت أحکام برپايه إنابه ورجوع به خدا، وتقوي، وإقامه نماز، ونفي شرک است. اين آيه ميرساند که:سير حقيقي وتکاملي بشربايد برأصل‌طهارت‌ونفس، وانقطاع ‌به ‌سوي‌ حضرت ‌ربِّ ‌ودود صورت ‌گيرد. و مال ‌و فرزند، وتجارت، وزراعت، وصناعت، همه وهمه درکنار اين أمر مهمّ، وبراي مقدّمه حصول کمال روحي، وصلاح حقيقي إنسان است. فلهذابايد نه بانظر أصلي؛بلکه بانظر تبعي بدانها نگريست. وبه قدرأرزش مقدمّه براي آنهاأرج قآئل شد؛وقوانين وأحکام معاملات ومکاسب رااين أصل تدوين نموده؛وپايه گذازي کرد.


صفحه 323

اهميّت‌ بسياربه علوم اقتصاد بطوريکه إنسان را از أعمال روحي، وکمال معنوي، بازدارد؛وياحرکت اوراکُندکُند؛برضررجامعه وفرد؛وبرعليه مسير واقعي سير آدمي درراه فطرت، درطريق پيداکردن گوهرگمشده مقصوداست. چه خوب تعليم جاوداني قرآن کريم، اين معني رابراي ماشرح ميدهد:

 

راه‌ كمال‌ ايمان‌ به‌ خدا، در خشيت‌ بودن‌ از رجوع‌ به‌ خداست‌

أيَحْسَبُونَ أنَّمَانُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَبَنِينَ-نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَايَشْعُرُونَ- إنَّ الَّذِينَ- هُمْ مِنْ خَشْيةِ رَبِهِّمْ مَشْفِقُونَ-وَالَّذِينَ هُمْ بِأَيَاتِ رَبِّهِمْ يُؤمِنُونَ-وَالَّذِينَ هُمْ بِرَبِّهِمْ لَايُشْرِکُونَ-وَالَّذِينَ يُؤتُونَ مَا ءَاتَوْ وَ قُلُوبُهُمْ وَجَلَةٌ أنَّهُمْ إلَي رَبِّهِمْ رَاجعُونَ-اُولَئکَ يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ. [29]

(«آياآن کساني که ازاُمّت واحده پيامبرانشان جداشده، وبه صورت أحزاب مختلف متفرّق، ودسته دسته شده‌اند»چنين می‌پندارند که:إمدادي که ما به آنهادرأموال وپسرانشان ميکنيم؛(به فراواني درأموال وکثرت درأولاد)بواسطه آنستکه:مادررسانيدن خيرات به آنهاسرعت می‌نمائيم؟!نه اينطورنيست. البتّه آنها نميدانند؛وشعور وإدراک ندارند.

آنانکه ازهول وخشيت لقاي پروردگارشان درترس می‌باشند؛وآنانکه به آيات پروردگارشان إيمان ميآورند؛وآنانکه براي پروردگارشان شريک قرارنميدهند؛وآنانکه درراه خداآنچه راکه خدا به آنها داده است، ميدهند؛درحاليکه دل هايشان ازبازگشت ورجوع به خدا درترس خوف می‌باشد؛آنهاهستند که:درخيراتْ سرعت می‌نمايند؛ودرربودن گوی خيراتْ، سبقت ميگيرند. )

دستورات‌ قرآن‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ است‌، بر نهج‌ عقل‌ و فطرت‌ است‌

راه ومسير فطرت، همان صراط مستقيمي است که:بحث ازآن مفصّلاً به عمل آمد؛وشرع أقدس نيزطبق همان روش، دستورات خود راپياده کرده است. ومعلوم است که عقل، حکمي منافي با حکم فطرت ندارد.


صفحه 324

کُلُّ مَاحَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ حَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ؛ وَکُلُّ مَاحَکَمَ بِهِ الشَّرْعُ حَکَمَ بِهِ الْعَقْلُ ازهردوطرف صادق است(هرچيزي راکه عقل بدان حکم نموده است؛شرع بآن حکم کرده است. وهرچيزي راکه شرع بدان حکم نموده است، عقل برآن حکم کرده است. )

ملاحظه کنيد:دراين آيات ذيل، قرآن کريم چگونه أحکام روشن، و واضح خود راکه تحقيقاً مورد إمضاي عقل ميباشند؛وهرفطرت سليم، وهرعقل قويمي آنراانتخاب ميکند؛وطبق آن حکم ميدهد؛بيان فرموده است. وسپس درپايان آن، ميگويد که:اين صراط مستقيم است که بايد ازآن پيروي کنيد؛وازراههاي ديگرنرويد؛وازآن سبيل‌ها متابعت ننمائيد که: شما را از راه خدا متفرق می‌رسازند. به علّت آنکه برداشت ونهج آن سُبُل برأساس حکم فطرت نيست. بلکه با حکم آن درتضّاد است:

قُلْ تَعَالَوا أتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّکُم عَلَيْکُمْ أنْ لَا تُشْرِکُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوَالِدَيْنِ إحْسَاناً وَ لَا تَقْتُلُوا أوْلَادَکُمْ مِنْ إمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إيَّاهُمْ وَ لَا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ مَا ظَهَر مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ لَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اَللهُ إلَّا بِالْحَقِّ ذَلِکُمْ وَ صَّيکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ وَ لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْيَتِيمِ إلَّا بِالَّتِي هِيَ أحْسَنُ حَتَّي يَبْلُغَ أشُدَّهُ وَ أوْفُوا الْکَيْلَ وَ الْمِيزَانَ بِالْقِسطْ لَا نُکَلِّفُ نَفْساً إلَّا وُسْعَهَا وَ إذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کَانَ ذَاقُرْبَي وَ بِعَهْدِ اَللهِ أوْفُوا ذَلِکُمْ وَصَّيکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. وَ أنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لَا تَّتِبعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِيِلِهِ ذِلَکُمْ وَصيَّکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ. [30]

(بگو «اي پيغمبر!» بيائيد، تا من براي شما تلاوت کنم و بخوانم: آنچه را که پروردگارتان براي شما حرام کرده است: آنکه هيچ چيزي را با خدا مؤثر ندانيد، و شريک براي او قرار مدهيد! و به پدر و مادرتان نيکي کنيد! و أولادتان را از فقر و تنگدستي نکشید! ما ايشان و شما را روزي ميدهيم! و به کارهاي قبيح


صفحه 325

و زشت نزديک مشويد! چه ظاهر و آشکار باشد؛ و چه مخفي و پنهان! و نکشيد ذي نفسي را که خداوند کشتن او را بر شما حرام کرده است؛ مگر آن کشتن از روي حق باشد! اينست اي مردم آنچه را که پروردگارتان به شما توصيه نموده است، به اميد آنکه: از روي تعقّل و تفکّر عمل کنيد؛ و به منافع و محاسن اين اُمور آگاهانه برخورد کنيد!

و به تصرف در أموال يتيمان خود را آلوده مکنيد، مگر به طريقي که از همه طرق تصرف، بهتر باشد «و بر منفعت يتيم و غبطه براي او تمام شود» تا زماني که يتيم به مقام قدرت و استواري در تصرف و رتق و فتق امور مالي خود برسد! و در وقت معامله ترازو و پيمانه را کافي و وافي بدهيد! و از روي عدل و قِسط انجام معاملات را بنمائيد! ما بهيچکس تکليفي نمي‌کنيم، مگر به اندازه وسعت و گنجايش توان و قدرت او. و چون سخني گفتيد و حکمي نموديد، با عدالت قرين باشد؛ و اگرچه آن مورد سخن و حکم، أز أرحام و أقرباي شما باشد؛ مبادا حکم را بر له او و بر عليه ديگري بدهيد! و با عهد و پيماني که خدا با شما بسته است؛ وفا کنيد! اينست آنچه را که پروردگارتان به شما توصيه نموده است؛ به اميد آنکه متذّکر گرديد!

و اينست آن صراط من که، مستقيم است. بنابراين بايد شما از اين صراط پيروي نمآئيد؛ و از راههاي ديگر، و طرق و سبل جداي ازاين راه متابعت نکنيد که، شما را از راه پروردگارتان جدا مي‌سازند! اينست آنچه را که پروردگارتان به شما توصيه نموده است، به اُميد آنکه درتحت حفظ و مصونيّت الهی در آئيد!)

ببينيد: در اين آيات چگونه أوامر خود را مبتني بر موعظه و بيان علّت نموده؟ و چقدر صريح و روشن اين دستورات را که مورد پسند و إمضاي هر عقل استوار، و هر سرشت پاک است، به عنوان تلاوت و توصيه و سفارش رَبِّ که مربّي و آفريننده، و پرورش دهنده است بيان ميفرمايد؟ و آنگاه گوشزد ميکند که: اينست صراط مستقيم حضرت او. و آنچه برخلاف اين باشد؛ ناشي از غشّ، و


صفحه 326

غلّ، و کدورت، و آلايشی است که: از نفوس خبيثه برون جسته، و از نهادهاي‌ ناپاک ‌براي تعدّي، و تجاوز، و ستم، و حرکت براساس عدوان، و ناعدالتي، و زشتي‌ها، و قبايح، و منکرات ظاهريّه، و باطنيّه، منشأ پيدا کرده است.

اين آيات چنانست که تو گوئي:با باطن آدمي گفتگو دارد؛ و از درون وي با او سخن ميگويد!

اينست معناي جاودانه بودن قرآن که برأصل أصيل، وأساس متيني تکيه زده است. واين برنامه ثابت ولايتغيّر راتاروز قيامت، براي هر فردي، در هر جامعه‌اي، و در هر زمان و مکاني، بدون استثنآء، تدوين کرده؛ و پيامبر عظيم الشأن از لسان خداوند رَبِّ رحيم، به عنوان تلاوت و قرآئت براي ما بازگو ميکند.

آن پيغمبري که يک جانبش به سوي عالم غيب است؛ و يک جانبش به سوي اين عالم شهادت. از آنجا ميگيرد؛ و در اينجا پس ميدهيد. از آنجا تلقي‌ ميکند: وَ إنَّکَ لَتُلَقَّي الْقرْآنَ مِنْ لَدُنَ حَکِيمٍ عَلِيمٍ [31]و در اينجا همچون أمواج نور معنوي، و مَلَکوتي، سراسر اُفق مُلْکي را فرا گرفته؛ و طنين صوت، از حنجره پر برکتش به قطبين رسیده و خافقین را تسخير نموده؛ و تا روز بازپسين جان‌هاي عاشق و شيداي وصول و لقاي جمال حقّ را بدين ترانه مترنّم ميدارد.

معناي‌ ظهر و بطن‌ و حدّ و مُطَّلع‌ قرآن‌، و يَجْري‌ القرآن‌ كما يجري‌ الشمس‌ و القمر

عيّاشي در تفسير خود با إستنادش از فضیل بن يَسار روايت ميکند که او گفت:

سَئلْتُ أبَا جَعْفَرٍ عَلَيْه السَّلامُ‌ عَنْ هَذِهِ الرِّوَايَةِ: مَا فی الْقُرآنِ ءايَةٌ الاّوَلَهَا ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ؛ وَ مَا فِيهِ حَرْفٌ إلَّا وَ لَهُ حَدٌّ، وَ لِکُلِّ حَدٍّ مُطَّلَعٌ. [32]


صفحه 327

مَا يَعْنِي بِقُولِهِ: لَهَا ظَهْرٌ وَ بْطنٌ؟

قَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: ظَهْرُهُ تَنْزِيلُهُ؛ وَ بَطْنُهُ تَأوِيلُهُ. مِنْهُ مَا مَضَي؛ وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَکُنْ بَعْدُ. يَجْرِي کَمَا يَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرِ. کُلَّمَا جَآءَ شَيْيءٌ وَقَعَ.

قَالَ اَللهُ تَعَالَي: وَ مَا يَعْلَمُ تَأوِيلَهُ إلا الله وَ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[33] نَحْنُ نَعْلَمُهُ[34]

(من ازحضرت إمام محمّد باقرعليه السّلام سئوال کردم: از معناي اين روايت که ميگويد: هيچيک از آيات قرآن نيست، مگر آنکه ظاهري دارد، و باطني دارد. و در قرآن، هيچ حرفي نيست مگر آنکه حدّي دارد، و مُطَلَّعي دارد. مراد از گفتار ظَهْر و بَطْن که در اين روايت وارده شده است؛ چيست؟!

حضرت گفت:ظاهر قرآن همين عباراتي است که نازل شده است؛ و باطن قرآن، مفاد و مرجع و معنائي است که اين ظاهر بدان بازگشت ميکند که آنرا تأويل گويند.

بعضي از مفاد آن تأويلها گذشته است، و برخي از آنها هنوز نيامده است. قرآن همچون خورشيد و ماه که در جريان و گردش هستند، در جريان و گردش است. هر وقتي که چيزي پديد آيد، و حادثهاي پيش آيد، قرآن بر آن واقعه، خود را مياندازد؛ و منطبق ميکند.

خداوند‌ ميگويد: تأويل‌ و معناي‌ بازگشت‌‌ قرآن ‌را کسي‌ نميداند، مگر خداوند و راسخان ‌در علم. ‌ما تأويل‌ و مفاد بازگشتي‌ ظواهر قرآن را که باطن آنست، ميدانيم!)[35]

از اين روايت استفاده ميشود که:معاني آيات کلّي است و عموميّت دارد. و هر طائفهاي که سابقاً بودهاند، و يا بعداً خواهند آمد؛ آيات قرآن شامل


صفحه 328

حال آنها خواهد شد. همچون شمس و قمر که پيوسته در آسمان حرکت ميکنند؛ و هر نقطهاي از زمين را که بدان برسند، نور ميدهند. و اختصاص به مکان معيّن ندارند؛ همچنين قرآن ‌چون ‌خورشيد و ماه ‌با هر کس‌ در هر ‌زمان‌ و در هر مکان (از زمان ‌قرآن، و يا قبل از آن، تا روز قيامت، و در هر نقطه از نقاط کره زمين: شمالي جنوبي، شرقي غربي استوآئي، قارّه جديد و قارّه قديم، زن و مرد، سياه و سپيد)مواجه با آن کسي که ميباشد، به او حُکم و نور ميدهد؛ و سپس ميگذرد؛ و نور و حکم خود را متوجه أفراد ديگري که بعداً به وجود ميايند، مينمايد، وهکذا.

ذكر داستان‌ها و قصص‌ قرآن‌ براي‌ چه‌ فائده‌اي‌ است‌؟

و روي اين معني، داستانها وَ قصَصي که در قرآن مجيد آمده است، و شرح حال پيغمبري و يا أمَّت وي را بيان ميکند، أبداً اختصاص به آنها نداشته؛ بلکه شامل يکايک حال أفراد قبل از آن پيامبر، و أفراد بعد از آن پيامبر خواهد شد. [36]

ما براي‌ توضيح ‌اين مطلب، ناچاريم ‌از بيان ‌يک‌ أمر ‌مهمّي ‌که ‌تذکر آن ‌ضرورت‌ دارد. و آن ‌اينست‌ که: ما ميدانيم: در قرآن ‌کريم، داستانهاي ‌بسياري ‌آمده ‌است. داستان ‌آدم، و حوّا، و شيطان، و خروج ‌از بهشت، و توبه ‌آدم، و موعظه ‌خداوند ‌به ‌‌آدم ‌و سجده ‌فرشتگان، و تمرّد ‌شيطان، و داستان ‌نوح، و أندرز او با مردم ‌و مخالفت‌ آنان، و نصيحت‌ به ‌فرزند، و تمرّد‌ وي، و طوفان، و گرفتار غرقاب ‌شدن ‌همگي‌ غير از نوح ‌و متابعان؛ و داستان ‌لوط، و معصيّت‌ قومش، و داستان ‌شُعَيب، و صالح، و داستان ‌حضرت ‌موسي، و عيسي، و إبراهيم، و همچنين ‌داستانهاي ‌مختلف ‌ديگر از ‌قصّه ‌‌أبابيل ‌و أبرهه، و ‌ذوالقرنين، ‌و سليمان، و بلقيس، و داود، و محاکمه‌ نزدوي، و داستان ‌‌يوسف‌ و زليخا، و ‌يعقوب‌‌ و ‌سلطنت‌ مصر، و سجده ‌براداران، و‌ داستان‌ اسمعيل، و توّطن ‌در مکّه ‌پس‌ از ‌هجرت ‌از أرض‌ أقدس؛ و نيز بسياري ‌ديگر که ذکر يکايک آنها به طول مي‌انجامد.

و ما ماموريم به خواندن و قرائت و تلاوت اين آيات و اين قصص و حکايات. در نمازها ميخوانيم؛ و نماز ما بدون خواندن قدري ازقرآن که از جمله همين قصص است؛ مقبول نيست.


صفحه 329

و علاوه ميبينيم که: خداوند نيز دّّائماً با ذکر إذْ قَالَ، إذْ قَالَ ياد بياور زماني را که عيسي چنين گفت؛ و‌ زمانی را که موسي چنان گفت. و يا با عبارت اذْکُرْ به خاطر داشته باش! پيوسته ما را متنبّه ميکند. مانند قوله تعالي:

وَ اذْ کُرْ فِي الْکِتَابِ مَرْيَمَ إذِا نَتَبَذَتْ مِنْ أهلِهَا مَکَاناً شَرْقيّاً[37]

(و ياد بياور در کتاب، مريم را هنگاميکه از قوم و خويشاوندانش در محل شرقي (بيت المقدس) کناره گيري کرد!)

وَ اذْ کُرْ فِي الْکِتَابِ إبْرَاهِيمَ إنَّهُ کَانَ صِدِّيقاً نَبِيّا. [38]

(و ياد بياور در کتاب، إبراهيم را، که حقّاً او پيغمبري صِدِّيق بود!)

وَ اذْکُرْ فِي الْکِتَابِ مُوسَي إنَّهُ کَانَ مُخْلَصاً وَ کَانَ رَسُولاً نَبيّاً[39]

(و ياد بياور در کتاب، موسي را که حقّاً او از مخلَصين بود؛ و از پيغمبران مرسلين بود. )

وَ اذْ کُرْ فِي الْکِتَابِ إسْمَعِيلَ إنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ. [40]

(و ياد بياور در کتاب اسمعيل را که حقّاً او در وعده خود، صادق بود. )

وَاذْ کُرْ فِي الْکِتَابِ إدْرَيسَ إنَّهُ کَانَ صِدِّيقاً نَبِيّاً[41]

(وياد بياور در کتاب إدریس را که حقّاً او پيامبري صِدِّيق بود. )

وَاذْ کَرْ عَبْدَنَا أيُّوبَ إذْ نَادَي رَبَّهُ أنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ. [42]

(و ياد بياور بنده ما أيّوب را در وقتي که پروردگار خود را ندا کرد که: شيطان با رنج ودرد و سختی با من برخورد کرده است. )

وَ اذْ کُرْ عَبْدَنَا إبْرَاهِيمَ وَإسْحَقَ وَ يَعْقُوبَ اُو لِي الْأيْدِي وَ الْأبْصَارِ. [43]


صفحه330

(و ياد بياور بندگان ما: إبراهيم وإسحق ويعقوب را که صاحبان اقتدار و بصيرت بوده‌اند. )

وَ اذْ کُرْ إسْمَعِيل وَاَلْيَسَعَ وَذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأخْيَارِ. [44]

( و ياد بياور إسمعيل و ألیسع و ذوالکفل را که همگي آنها از أخیار بوده‌اند. )

وَ اذْ کُرْ أخَاعَادٍ أذْ أنْذَرَ قَومَهُ بِالْأحْقَافِ. [45]

( و ياد بياور برادر عاد خود را (هُود) در هنگامي که در سرزمين أحقاف، قوم خود را بيم داد. )

اين آيات که بسياري در سوره مريم؛ و بسياري در سوره ص، و بعضي در سوره أحقاف است، براي چه نازل شده؛ و ما به عنوان تعبّد، وبلکه بهترين عبادات که: تلاوت کلام پروردگار است آنها را قرآئت ميکنيم؟

آيا مقصود، فقط فهميدن و دانستن جريان کار پيشينيان است که: در اين فرض با أفسانه سرآئي چه تفاوتي دارد؟ أفسانه گويان حکايتي را ميگويند؛ و مردم فقط می‌شنوند، ترتيب أثر ونتيجه‌ای به دنبال آن.

نه،‌ چنين نيست، منظور و مقصود، مجرّد بيان أحوال و ترجمه اُمَم سالفه همچون علم تاريخ، ‌و رجال، و ترجمه أحوال، نيست، بلکه منظور و مقصودي بسيار بالاتر و عاليتر است؛ که ما به عنوان تقرّب به سوي خدا که مخّ و أساس عبادت است؛ آنها را قرآئت مينمائيم؛ و در هر صبح و شام در منزلهايمان علاوه بر أوقات نماز،‌ اين داستانها را نه يکروز و دو روز، بلکه تا روزگار باقي است ميخوانيم؛ و مأموريّت به تلاوت و تدبّر در معاني و مغزي و نتيجه آن ميباشيم.

علّت‌ قرائت‌ قصص‌ قرآن‌، وجود مشابه‌ آنها در نفوس‌ همۀ مردم‌ است‌

علّت آنستکه: اين داستانها در حقيقت برداشت از کارهاي خود ما،


صفحه 331

‌صفات خود ما؛ عقآئد خود ماست. غاية الأمر در قالب حکايت از مردمي که من جميع الجهات مشابه ما بودهاند؛‌ وآمدهاند؛ و رفتهاند،‌ برداشته شده؛ و أخذ گرديده است. و براي تفهّم و تدّبر، و عبرت، و پند، و موعظه، ما بايد آنها را بخوانيم، تا نقاط ضعيف و زشتي که در نفوس آنها بوده است، ما مشابه آنها را در نفوس خودمان پيدا نموده و إصلاح کنيم و نقاط قويّ و نيکي که در آنها بوده است، ما در نفوس خودمان نيز تقويّت کنيم، و يا پديد بياوريم.

و به عبارت ديگر در نفوس ما فرعون است و موسي؛ و حَواريون فرزند مريم و قبطيان و بنيإسرآئيل و سبطيان، و قوم يَهود و عيسي بن مريم. در نفوس ما نمرود است و حضرت إبراهيم، آدم و حَوّا،‌ هابيل و قابيل، قوم عاد و حضرت هود، گروه ثمود و حضرت صالح، أبرهه با پيل هاي جنگي و حضرت عبدالمطّلب و بالأخره مُحَمَّد و عَلّي، و منافقين و مشرکين و کافرين که سرگذشت آنها را در سوره‌هاي قرآنيّه ميخوانيم.

و چون ما داستان موسي و بني اسرائيل وکُنْدي‌ها و سستي‌ها و ايرادهاي بيجا، و بالأخره گوساله پرستي، و گم شدن آنها را در تَيْه ميخوانيم، درست بايد بدانيم که: همان جهات ايراد و سستي و توجه به اُمور نفسانيّه، وعبادت آثار، و ميل به شرک، در ما هم هست. واگر ما مسلمانان لحظه‌ای از خدا غافل شويم، و به دنبال مادّه پرستي، و زخارف دنيويّه برويم؛ تمام آن أخلاق سيِّئه و صفات نکوهيده، وأعمال ناشايسته به سراغ ما ميآيد؛ ‌و موسي را در وجودمان ضعيف، ‌و تنها و بدون يار و ياور ميکند. و اگر طبق همان إيمان و ثبات و ايقان به خدائي را که موسي داشت، ما هم داشته باشيم، ‌از مُخْلَصين خواهيم بود؛ و از بندگان صرْف و مطيع خدا، ونفس امّاره نميتواند ما را از پاي در آورد.

باري وقتي که ما در قرآن ميخوانيم: وَ إذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَئکَةِ إنِّي جَاعِلٌ فِي الْأرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أتَجْعلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسَفِکُ الدِّمَآءَ‌ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ


صفحه 332

وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إنِّي أعْلَمُ مَالَا تَعْلَمُونَ. [46]

(و ياد بياور هنگامي را که پروردگار تو به فرشتگان گفت: من حقّاً در زمين، خليفه خود را قرار ميدهيم!

فرشتگان گفتند: آيا تو قرار ميدهي در زمين، کسي را که فَساد کند، وخون‌ها را بريزد؛ درحاليکه ما موجوداتي هستيم که: با حمد وسپاس تو، تسبيح و تقديس تو را بجاي ميآوريم؟! خداوند گفت: من ميدانم چيزي را که شما نميدانيد!)

تا آخر آيه سي و هشتم از همين سوره که جميعاً درباره آدم وتعليم جميع أسمآء به او، و عرضه بر ملائکه، و اظهار عجز آنها از علم به أسمآء و سجده ملآئکه، و تمرّد إبليس، و خطاب حقّ تعالي به آدم و زوجه‌اش که: در بهشت سکونت گزينند؛ و نزديک اين شجره نشوند‌؛ و اغواي شيطان آن دو را، و أمر به هبوط آنها به زمين، و تلقّي آدم از خدايش کلمات را، و پذيرش توبه او، و نصيحت خداوند به آنها که: در صورت پيروي از هدايت او، هيچ أندوه و ترسي وارد بر آنان نخواهد شد؛ همه و همه بعينها راجع به يکايک از ماست. و ما نيز در درون خود، مخاطب أمر و نهي خدا بوده، و آفريده شده، و تعليم داده شده أسمآء ميباشيم. و در عين حال، مأمور به سجده هستيم. و در صورت تمرّد مورد لعنت و غضب حقّ قرار ميگيريم؛ و مأمور به سکونت در بهشت و عدم أکل از شجره، و بالأخره مخالفت از روي غفلت و جهالت، و نزول در عالم زمين، و إلقآء توبه، و پذيرش آن درصورت متابعت، و غير ذلک من الوقايع،‌ طابق النَّعْل بالنَّعْل مي‌باشيم.

يعني در نفوس ما آدم است و حَوّآئي، و شيطاني و فرشته‌اي، و کَأنَّه خدا که ميگويد: يَا أَدَمُ أنْبِئهُمْ بِأسْمَآئهِمْ[47] (إي آدم! أسمآءِ این أسماء را به ملئکه ياد


صفحه 333

بده) بما ميگويد: أنْبِئهُمْ بِاسْمَآئهِمْ. و در اينصورت، أمر و نهي، و تمرّد و اطاعت، و تَجَرّي و انقياد، و رسيدن به مقام لِقآء و فنآء و بَقآء و أعلي عَلَيّينِ و سِدْرة المنتهي غيره، همگي بعينها براي ماست.

نميخواهم بگويم: خطاب قرآن به آدم نوعي است و راجع به جنس است، نه بآدم شخصي. زيرا اين گفتار خلاف ظهور، بلکه نصّ قرآن است که: آدم و حوّاي شخصي را مورد سئوآل قرار ميدهد.

ميخواهم بگويم: خطاب به شخص آدم و حوّا، از جهت مِلاکْ بعينه، خطاب به ماست. و چون ملاک در ما تامّ و تمام است، از جهت نتيجه و أثر، و وصول به بهشت و نار، و يا سعادت و شقاوت، با آدم هيچ فرق نداريم.

 

داستان‌هاي‌ خصوصي‌ قرآن‌، عبرت‌ براي‌ جميع‌ مردم‌ است‌

و عليهذا تمام اين داستان‌ها براي ما، و دستورالعمل، و موعظه و أندرز براي ماست. و بر همين أصل است که: خداوند در پايان اين قضايا مثلاً داستان نوح و طوفان، و داستان صالح و عقر ناقه و قوم ثمود،‌ و داستان هود و قوم عاد و عذاب آنها در هفت شب و هشت روز به بادهاي سموم، و غير اين قضايا،‌ ميفرمايد: اينها تذکره و ياد آوري است براي معتبرين و متذّکرين.

در خاتمه داستان طويل و عريض حضرت يوسف علي نَبِيِّنا وآله و عليه السّلام ميگويد:

لَقَدْ کَانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِاُولِي الْألْبَابِ. [48]

(هر آينه تحقيقاً در بيان سرگذشت، وقصّه‌هاي ايشان، براي صاحبان عقل وداريت، عبرت است. )

درباره بَلْعَم بَاعُورَآ که پس از عبادتها، از هواي نفس أمّاره وشيطان متابعت کرد؛ وآياتي را که از جانب خدا بدو رسيد،‌ از خود منسلخ نمود؛‌ و به


صفحه 334

شهوات داني دنيوي مخلّد گرديد؛ و خداوند مثل او را به سگ ميزند؛ سپس ميفرمايد: ذَلِکَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ کَذَّبُوا بِأيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّروُنَ[49]

(اينست مثل گروهي که آيات ما را دروغ پنداشتند، پس تو إي پيغمبر! داستانهاي ما را براي آنها بيان کن؛به اميد آنکه تفکّر کنند!)

در سوره غافر ميفرمايد: وَلَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلاً مِنْ قَبْلِکَ مِنْهُمْ مَنْ قَصَصْنَا عَلَيْکَ وَمِنْهُمْ مَنْ لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْکَ وَمَا کَانَ لِرَسُولٍ أنْ يَأتِي بأَيَةٍ إلَّا بِإِذْنِ اللَهِ فَإذَا جَآءَ أمْرُ اللَهِ قُضِيَ بِالْحَقِّ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُونَ. [50]

( و هرآينه تحقيقاً ما پيغمبراني را پيش از تو فرستاديم که: داستان بعضي از آنها رابراي تو گفتيم؛‌ و داستان برخي از آنها رابراي تو نگفته ايم. و براي هيچ پيامبري چنين قدرتي نيست که: بتواند آيه‌ای را بياورد، مگر با إجازه خدا. بنابراين چون أمر خدا در رسد؛ به حق حکم کرده می‌شود؛ و در آنجا أهل بطالت، دچار خسران خواهند شد. )

و پس از سه آيه می‌گويد:

أفلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأرْضِ فَيَنْظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ کَانُوا أکْثَرَ مِنْهُمْ وَ أَشَدَّ قُوَّةً وَ أثَاراً فِي الْأرْضِ فَمَا أغْنَي عَنْهُمْ مَا کَانُوا يَکْسِبُونَ [51]

(بنابراين، آيا اين مردمان، در روي زمين سير و گردش نميکنند؛ تا نظر کنند، و ببينند: عاقبت کار آنانکه پيش از ايشان آمده‌اند، و هم از جهت أفراد، و هم از جهت قدرت و آثار از اينان بيشتر و قوي‌تر بوده‌اند، چه شده است، و به کجا منتهي گرديده است؟! پس آنچه را که در دنيا کسب کرده‌اند؛ أبدا دستي از آنان نگرفت، و ايشان را بی‌نياز ننمود. )

 

 

پاورقي


[1] آيه 52، از سوره 7: أعراف.

[2] به ترتيب،‌آيات 2 تا 5، از سوره 18: کهف.

[3] به ترتيب، آيات 2 تا 5، از سوره 18: کهف.

[4] آيه 36، از سوره 17: إسراء.

[5] آيه 23،‌از سوره 53:‌نجم.

[6] به ترتيب آيات 27 تا 30 از سوره 53: نجم.

[7] به ترتيب آيات 27 تا 30 از سوره 53: نجم.

[8] در دو جاي از قرآن:أول آيه 116، از سوره 6: أنعام. دوم آيه 66، از سوره 10: يونس.

[9] آيه 148، از سوره 6: أنعام.

[10] آيه 24، از سوره 45: جائيه.

[11] آيه 157 از سوره 4 نسآء.

[12] آيه 60، از سوره 10: يونس.

[13] آيه 12، از سوره 49: حجرات.

[14] آيه 36، 37، از سوره 10: يونس.

[15] بعضي از آيه 154: از سوره 3: آل عمران.

[16] آيه 81 و 82، از سوره 4: نسآء.

[17]آيه 32، ازسووره 10:يونس.

[18] مجلسي‌ در «بحار الانوار» طبع‌ حروفي‌ طهران‌، ج‌ 92، ص‌ 26 و 27 از «تفسير عيّاشي‌» از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ مي‌كند كه‌: وَ ما عَدَلَ أحَدٌ عَنِ الْقُرْءَانِ إلاّ إلَي‌ النّارِ. «هيچكس‌ از قرآن‌ برنگشته‌ است‌ مگر به‌ سوي‌ آتش‌. » («تفسير عيّاشي‌» ج‌ 1، ص‌ 5 )

و همچنين‌ از «محاسن‌» برقي‌ در ضمن‌ حديثي‌ از حضرت‌ باقر عليه‌السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌: فَمَنْ زَعَمَ أنّ كِتابَ اللَهِ مُبْهَمٌ فَقَدْ هَلَكَ وَ أهْلَكَ. «پس‌ هر كس‌ بپندارد كه‌ كتاب‌ خدا مبهم‌ است‌ خودش‌ هلاك‌ شده‌ است‌ و نيز هلاك‌ كرده‌ است‌. » («بحار» ص‌ 0 9؛ «محاسن‌» ص‌0 27 )

و همچنين‌ از «محاسن‌» با سند خود از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ آورده‌ است‌ كه‌: ما مِنْ أمْرٍ يَخْتَلِفُ فيهِ اثْنانِ إلاّ وَ لَهُ أصْلٌ في‌ كِتابِ اللَهِ، لَكِنْ لا تَبْلُغُهُ عُقولُ الرِّجالِ. «هيچ‌ قضيّه‌اي‌ نيست‌ كه‌ در آن‌ دو نفر با هم‌ اختلاف‌ داشته‌ باشند، مگر اينكه‌ آن‌ قضيّه‌ در كتاب‌ خدا اصلي‌ دارد؛ وليكن‌ عقلهاي‌ مردمان‌ بدان‌ نميرسد. » («بحار» ص‌ 00 1؛ «محاسن‌» ص‌ 267 )

و أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ قرآن‌ فرموده‌اند: وَ اتَّهِمُوا عَلَيْهِ ءَارآءَكُمْ. «چون‌ عقلها و تدابير شما در بعضي‌ از امور با قرآن‌ مختلف‌ باشد شما با ميزان‌ قرآن‌، انديشه‌هاي‌ خودتان‌ را متّهم‌ كنيد!» («نهج‌ البلاغة‌» خطبه‌ 174؛ و از طبع‌ مصر با تعليقۀ عبده‌: ج‌ 1، ص‌ 327 )

[19] آخرآيه 41، 42، ازسوره 41:حم سجدة.

[20] آيه 9، ازسوره15:حِجْر.

[21] الميزان في تفسير القرآن، ج17، ص424، ص425.

[22] آيه 108، ازسوره2:بقره.

[23] آيه 116، ازسوره 4:نسآء.

[24] آيه136، ازسوره 4:نسآء.

[25] آيه36، ازسوره33:الأحزاب.

[26] آيه 30، ازسوره 53:نجم.

[27] آيه123، ازسوره20:طه.

[28] آيه30تا32، ازسوره 30:روم.

[29] آيه55تا61، ازسوره23:مؤمنون.

[30] آيه 151،‌تا 154، از سوره 6: انعام.

[31]آيه6، ازسوره 27:نَمْل همان آيه اينست که درمَطْلع بحث، موردسخن قرارگرفت.

[32] مُطَلَّع ياباتشديدطاء وفتحه لام است. به معناي محل ومکان اطّلاع ازموضع بلندي؛ويابه وزن مُصْعَد با فتحه ميم است. وهمان معناي مَصْعَد رادارد؛يعني جائيکه براي علم واطّلاع به سوي آن بالاميروند. ومحصّل اين معني، با معناي أوَّل، نزديک بهم است. وآن معناي تأويل وباطن است؛همچنانکه معناي حدّ، قريب معناي ظاهر وتنزيل است.

[33] بعضي ازآيه 7، ازسوره 3:آل عمران.

[34] تفسير صافي، طبع افست، ج1، ص17 و 18.

[35] مستشار عبدالحليم‌ جندي‌ در كتاب‌ «الإمام‌ جعفر الصّادق‌» ص‌ 267 گويد:

شيعه‌ روايت‌ مي‌كند از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ كه‌ فرمود: إنَّ لِلْقُرْءَانِ ظاهِرًا وَ باطِناً وَ لِبَطْنِهِ بَطْنٌ إلَي‌ سَبْعَةِ أبْطُنٍ. و از علي‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ مي‌كنند كه‌ گفت‌: ما مِنْ ءَايَةٍ قُرْءَانيَّةٍ إلاّ وَ لَها ظاهِرٌ وَ باطِنٌ وَ حَدٌّ وَ مُطَّلَعٌ.

و اين‌ بيان‌ از سهل‌ تستري‌ كه‌ از مفسّرين‌ صوفيّين‌ است‌ روايت‌ شده‌ است‌، و او اضافه‌ مي‌كند كه‌: ظاهر قرآن‌، تلاوت‌ آنست‌. و باطن‌، فهم‌ آن‌ است‌. و حدّ، حلال‌ و حرام‌ آنست‌. و مطّلع‌، اشراف‌ دل‌ است‌ بر مراد از آن‌ كه‌ از خداوند عزّوجلّ فهميده‌ مي‌شود. به‌ وي‌ گفته‌ شده‌: باطن‌ قرآن‌ چيست‌؟ گفت‌: فهم‌ قرآن‌.

و از امام‌ صادق‌، شيعه‌ روايت‌ مي‌كند كه‌ فرمود: «إنَّ في‌ كِتابِ اللَهِ اُمورًا أرْبَعَةً: الْعِباراتُ وَ الإشاراتُ وَ الْحَقآئِقُ وَ اللَطآئِفُ. فَالْعِباراتُ لِلْعَوآمِّ، وَ الإشاراتُ لِلْخَوآصِّ، وَاللَطآئِفُ لِلاوْليآءِ، وَ الْحَقآئِقُ لاِنْبيآءِ اللَهِ. «

[36] مستشار عبدالحليم‌ جندي‌ در كتاب‌ «الإمام‌ جعفر الصّادق‌» ص‌ 173 از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ ابديّت‌ قرآن‌ مي‌گويد: از جمله‌ تعبيرات‌ حضرت‌ دربارۀ حجّيّت‌ قرآن‌ تا ابد در وقتيكه‌ سائلي‌ مي‌پرسد: چرا اشعار و خطبه‌ها در وقتيكه‌ مكرّراً آنها را بخوانند، ملالت‌ انگيز است‌، ولي‌ قرآن‌ ملالت‌ نمي‌آورد؟! اين‌ جواب‌ است‌ كه‌: لاِنَّ الْقُرْءَانَ حُجَّةٌ عَلَي‌ أهْلِ الْعَصْرِ الثّاني‌ كَما هُوَ حُجَّةٌ عَلَي‌ أهْلِ الْعَصْرِ الاوَّلِ: فَكُلُّ طآئِفَةٍ تَراهُ عَصْرًا جَديداً. وَ لاِنَّ كُلَّ امْرِي‌ءٍ في‌ نَفْسِهِ مَتَي‌ أعادَهُ وَ فَكَّرَ فِيهِ، تَلْقَي‌ مِنْهُ في‌ كُلِّ مُدَّةٍ عُلومًا غَضَّةً؛ وَ لَيْسَ هَذا كُلُّهُ في‌ الشِّعْرِ وَ الْخُطَبِ. «

[37] آيه16، از سوره 19:مريم.

[38] آيه 41، از سوره 19:مريم.

[39] به ترتيب، آيات 51و54و 56، از سوره 19: مريم.

[40]به ترتيب، آيات 51و54و 56، از سوره 19: مريم.

[41] به ترتيب، آيات 51 و54 و 56، از سوره 19: مريم.

[42] به ترتيب، آيه 41، 45، از سوره 38: ص.

[43] به ترتيب، آيه 41، 45، از سوره 38: ص.

[44] آيه 48 از سوره 38: ص

[45] آيه 21، از سوره 46: أحقاف.

[46] آيه 30، از سوره 2: بقره.

[47]بعضي از آيه 33، از سوره 2: بقره.

[48] آيه 111، از سوره 12: يوسف.

[49] آيه 176، از سوره 7: أعراف.

[50] به ترتيب، آيه 78و آيه 82، از سوره 40: غافر.

[51]- به ترتيب، آيه 78 و آيه 82، از سوره 40: غافر.

 

      
  
فهرست
  بحث‌ أوّل: قرآن‌ راهنما به‌ بهترين‌ آئين‌هاست‌
  قرآن‌ كتاب‌ هدايت‌ وبشارت و هشدار است‌
  خطبۀ نهج‌ البلاغه‌ در توصيف‌ قرآن‌ كريم‌
  ترجمۀ خطبۀ نهج‌البلاغه‌ در توصيف‌ قرآن‌ كريم‌
  جزاي‌ دشنام‌، فقط‌ دشنام‌ است‌ يا عفو از دشنام‌
  حكم‌ قصاص‌ در قرآن‌، حكم‌ حياتي‌ است‌
  بحث‌ دربارۀ قصاص‌ و ديه‌ و عفو نمودن‌
  حكم‌ تورات‌ و انجيل‌ دربارۀ قصاص‌ و عفو، بعينه‌ مانند حكم‌ قرآن‌ است‌
  خرده‌ گرفتن‌ ويل‌ دورانت‌ بر قانون‌ انجيل‌ در عدم‌ جعل‌ قصاص‌
  اجراي‌ حكم‌ قصاص‌، موجب‌ عدم‌ پيدايش‌ جنايت‌ در اجتماع‌ است‌
  پاسخ‌ به‌ اطبّائي‌ كه‌ در بريدن‌ دست‌ دزد ترديد داشتند
  شرائط‌ بريدن‌ دست‌ دزد، در حكم‌ قطع‌ يد سارق‌
  ملاقات‌ أبوالعلاء معرّي‌ با علم‌ الهدي‌، و مناظرۀ شعري‌ در بريدن‌ دست‌ دزد
  در مفاد و لطائف‌ آيۀ: وَ لَكُم‌ فِي‌ القِصَاصِ حَيَوةٌ
  مَن‌ قُتِلَ مظ‌لَمَتِهِ فَهو بمنزلة‌ الشَّهيد
  تفسير آيۀ: لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن‌ ظُلِمَ
  قيام‌ زنان‌ ايران‌ بر عليه‌ حكومت‌ پهلوي‌، مصداق‌ لَا يُحِبُّ اللَهُ الْجَهْرِ بِالسُّوءِ مِنَ الْ
  خطبۀ‌ فاطمۀ زهرآء و زينب‌ كبري‌، و فاطمۀ بنت‌ الحسين‌، در ميان‌ مردان‌، در شرائط‌ استثنائي‌ است‌
  خطبۀ حضرت‌ زهراء و زينب‌ در مدينه‌ و كوفه‌ و شام‌، براي‌ دفاع‌ از حقّ عموم‌ مسلمين‌ بود
  در مفاد آيۀ: خُذ الْعَفْوِ وَأمْرُ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضِ عَنِ الْجَـاهِلِينَ
  مفاد: صِل‌ مَن‌ قَطَعَكَ وَأعطِ مَنْ حَرَمَك‌ وَاعفُ عَمَّن‌ ظَلَمَك‌
  معارضه‌ با بعضي‌ از سركشان‌ كه‌ قرآن‌ تعبير از آنها به‌ مَلاء مي‌كند
  نشان‌ قرآن‌ خود را در آيۀ: وَ لَا تَسْتَوِي‌ الْحَسَنَةُ وَ لَا السَّيِّيَةُ إِدْفَعْ بِالَّتِي‌
  معناي‌ شفاعت‌ قرآن‌ در دنيا و ظهور آن‌ در آخرت‌
  خطبۀ رسول‌ الله‌، راجع‌ به‌ لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  مقام‌ امام‌ و ولايت‌، تحقق‌ وجود خارجي‌ قرآن‌ است‌
  عفو و گذشت‌ حضرت‌ سجاد عليه‌ السّلام‌ از شيخ‌ شامي‌ كه‌ اسيران‌ آل‌ محمد را شتم‌ كرد
  بحث دوّم‌: قرآن‌، هادي‌ سُبُل‌ سلام‌، و گرايش‌ از ظلمت‌ به‌ نور، و ورود در صراط‌ مستقيم‌ است‌؛ بحث‌
  تفسير آيۀ قد جاءَكُم‌ مِنَ اللَهِ نُورٌ وَ كِتـَبُّ مُّبِين‌
  در معناي‌ اينكه‌ قرآن‌ چگونه‌ نور است‌
  نور در برابر ظلمت‌ مانند علم‌ در برابر جهل‌، و بينائي‌ در برابر‌ كوري‌ است‌
  خطبه‌هائي‌ از نهج‌ البلاغه‌ كه‌ در آنها از قرآن‌ تعبير به‌ نور شده‌ است‌
  توصيف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ اوصاف‌ و مزاياي‌ قرآن‌ را
  معناي‌ كتاب‌ مبين‌ و امام‌ مبين‌، و مرور أبوذر به‌ وادي‌ مورچگان‌
  آيات‌ دالّه‌ بر آنكه‌ آيات‌ قرآن‌ واضح‌ و روشن‌ و بدون‌ ابهام‌ است‌
  قرآن‌ مسطور و قرآن‌ ناطق‌، و انسان‌ كامل‌ عارف‌ به‌ قرآن‌
  رابطۀ قرآن‌ با انسان‌ كامل‌، و انسان‌ كامل‌ با قرآن‌
  عينيّت‌ نفس‌ ملكوتي‌ امام‌ با حقيقت‌ قرآن‌
  قرآن‌ براي‌ مؤمنان‌ شفاست‌، و براي‌ ظالمان‌ خسارت‌ است‌ و زيان‌
  مؤمنان‌ با قرائت‌ قرآن‌، در عروج‌ عنقاي‌ بلند پرواز اسماء الهي‌ با پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌
  متعدّيان‌ و متجاوزان‌، قرآن‌ را به‌ دلخواه‌ خود مي‌خواهند
  نزول‌ آيات‌ قرآن‌ براي‌ مؤمنين‌ بهت‌انگيز و مسرّت‌ آميز بود.
  قرآن‌ براي‌ ارشاد و هدايت‌ خدا ترسان‌ است‌
  معناي‌سلام‌، و تفسير آيۀ: يَهْدِي‌ بِهِ اللَهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ السَّلـامِ
  آياتي‌ از قرآن‌ كه‌ به‌ سُبُل‌ سلام‌ دعوت‌ مي‌نمايد
  لطائف‌ و ظرائف‌ نكات‌ در تفسير آيۀ: وَاخْفِضْ لَهُما جَنَاحَ الذُّلَّ مِنَ الرَّحْمَةِ
  قياس‌ تعليمات‌ قرآن‌ با تمدّن‌ بيمايۀ شرق‌ و غرب‌ ناشي‌ از كفر
  تفسير آيۀ: وَ لَا تُقُلْ لَهُمَا أُفٌ وَ لَا تَنْهَرهُمَا وَ قُل‌ لَهُمَا قَولاً كَريماً.
  داستان‌ دوره گردي‌ كه‌ در اثر خدمت‌ به‌ مادر براي‌ او كشف‌ حجاب‌ ملكوت‌ شد
  خدمت‌ به‌ مادر به‌ واسطۀ آب‌ دادن‌ در شب‌ تار و كشف‌ حجاب‌ ملكوت‌
  آيات‌ قرآن‌ دالّ بر آنكه‌ بينايانند كه‌ قرآن‌ را حقّ مي‌بينند؛ و كسي‌ كه‌ حقّ نمي‌بيند كور است‌
  آياتي‌ از قرآن‌ مجيد كه‌ دلالتش‌ بر سبل‌ سلام‌ واضح‌ است‌
  در تفسير آيۀ: وَ لَا يَقْتُلْنَ أوْلَادَهُنَّ وَ لَا يَأتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَة‌
  داستان‌ بيعت‌ زنان‌ در مكّه‌ با شرط‌ نكُشتن‌ أولاد خود را
  حرمت‌ سقط‌ جنين‌ در شريعت‌ مقدّس‌ اسلام‌
  حرمت‌ قتل‌ نفس‌ در اسلام‌، از جمله‌ حرمت‌ سقط‌ جنين‌
  انتحار و خودكشي‌ قتل‌ نفس‌ است‌، و در اسلام‌ حرام‌ است‌
  در تفسير آيۀ: وَ إِذَا المَوءؤدَةُ سُئِلَتْ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ
  اعراب‌ جاهلي‌ دختران‌ خود را بواسطۀ عار، و پسران‌ و دختران‌ را بواسطۀ فقر مي‌كشتند
  ديۀ مرد و زن‌ و مقدار ديۀ جنين‌ بر حسب‌ مراتب‌ حمل‌
  حرمت‌ سقط‌ چنين‌ و لزوم‌ ديه‌ و لزوم‌ كفّاره‌ در صورت‌ عمد
  قانون‌ سقط‌ جنين‌ در كشورهاي‌ كفر و حرمت‌ سقط‌ جنين‌ از نقطۀ زنا در اسلام‌
  مقاسد عَزْل‌ و خوردن‌ داروهاي‌ ضدّ حيض‌ و ضدّ حاملگي‌
  سلامت‌ زن‌ در آنست‌ كه‌ يا حامله‌ باشد يا بچه‌ شير دهد
  فوآئد بي‌شمار حامله‌ شدن‌ زنان‌ و مضرّات‌ بيشمار نازائي‌
  بستن‌ لوله‌هاي‌ رحم‌ زنان‌ حرام‌ است‌ گرچه‌ خود و شوهرانشان‌ اجازه‌ دهند
  ترغيب‌ اسلام‌ به‌ نكاح‌ و تكثير اولاد، و نهي‌ از عذوبت‌ و عقيم‌ بودن‌
  ترغيب‌ اسلام‌ به‌ ازدواج‌ با زن‌ بچّه‌ زا، گرچه‌ زيبا و جميله‌ نباشد
  طلاق‌، راه‌ علاج‌ در صورت‌ عدم‌ توافق‌ رأي‌ حَكَمين‌ است‌
  قرآن‌ دعوت‌ به‌ صلح‌ مي‌كند و از هر زشتي‌ اخلاقي‌ بر حذر مي‌دارد
  همۀ آيات‌ قرآن‌ به‌ سوي‌ سبل‌ سلام‌ دعوت‌ مي‌نمايد
  ظلمت‌، ناشي‌ از شرك‌ و دوئيّت‌ است‌: و نور توحيد واحد است‌
  تعبيرات‌ قرآن‌ كريم‌ براي‌ گمراهان‌، به‌ عنوان‌ مرده‌ و كور و لال‌ است‌
  افراد كوري‌ كه‌ به‌ موهبت‌ الهيّه‌، قرآن‌ را تلاوت‌ مي‌نموده‌اند
  روايت‌ وارده‌ از حضرت‌ عسگري‌ عليه‌ السّلام‌ در نور قرآن‌ و روزۀ شعبان‌
  برخاستن‌ نور قرآن‌ از چهار صحابي‌ رسول‌ الله‌، و روشن‌ شدن‌ صحرا و دفاع‌ از دشمن‌
  نور قرآن‌ از دهان‌ چهار صحابي‌ بزرگ‌ در ظلمت‌ خارج‌ شد و لشگرگاه‌ روشن‌ شد
  تفسير سُبُل‌ سلام‌ و صراط‌ مستقيم‌
  گفتار علاّمۀ طباطبائي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ در تفسير صراط‌ مستقيم‌
  در صراط‌ مستقيم‌، شرك‌ و ضلال‌ و ظلم‌ وجود ندارد
  لحوق‌ مؤمنين‌ از مَعَ الَّذِينَ أنْعَمَ اللَهُ عَلَيْهِمْ به‌ زمرۀ مِنَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَهُ
  صراط‌ مستقيم‌ يكي‌ است‌ و نسبتش‌ بخداست‌، و سُبُل‌ بسيار است‌، و نسبت‌ به‌ غير دارد
  تمثيل‌ معارف‌ الهيّۀ در أفهام‌ مختلفه‌، به‌ صراط‌ مستقيم‌ و سبل‌ الي‌ الله‌
  خصوصيّات‌ و صفات‌ صراط‌ مستقيم‌
  معني‌ مجاهدة‌ في‌ الله‌ و في‌ سبيل‌ الله‌
  مزيّت‌ شريعت‌ اسلام‌ به‌ عالي‌ بودن‌ معارف‌ آنست‌، نه‌ به‌ كثرت‌ احكام‌
  پايان‌ كلام‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدّس‌ الله‌ سرّه‌ در تفسير صراط‌ مستقيم‌
  تفسير آيۀ: مَا مِن‌ دَآبَّةٍ إِلَّا هُوَ أَخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي‌ عَلَي‌ صِرَاطٍ مُستَق
  سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ حقيقت‌ قرآن‌، و حقيقت‌ صراط‌ مستقيم‌ است‌
  خطبۀ سيّد الشهداء عليه‌ السّلام‌ در روز عاشوراء
  مواعظ‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ و انكار كوفيان‌
  بحث‌ سوّم‌: احكام‌ قرآن‌ منطبق‌ بر حقّ و جاوداني‌ است‌؛
  در معناي‌ قرآن‌ و فرقان‌
  قرآن‌ داراي‌ مجد و عظمت‌ واستحكام‌ و روشني‌ است‌
  كيفيْت‌ نزول‌ وحي‌ قرآن‌ توسط‌ خداوند و روح‌ و فرشتگان‌
  كيفيّت‌ ظهور نور توحيد در عالم‌ كثرات‌، و امكان‌ توسط‌ فرشتگان‌
  كيفيّت‌ وحي‌، توسّط‌ خداوند و جبرئيل‌ و سفرۀ كِرامٍ بَررةٍ
  أبيات‌ ابن‌ فارض‌ مصري‌ عارف‌ عاليمقام‌ در سَفَر به‌ سوي‌ حق‌ اليقين‌
  اشعار ابن‌ فارض‌ در كشف‌ توحيد ذاتي‌
  أبيات‌ در صَحو بعد از مَحْو كه‌ احاط? كليّۀ بر جميع‌ عوالم‌ است‌
  معجزات‌ أنبياء ناشي‌ از جمعيّت‌ نفوس‌ آنهاست‌
  وقوع‌ عجائب‌ و غرائب‌ از نفوس‌ أولياء خدا به‌ اذن‌ خدا
  در عبوديّت‌ مطلقه‌، ربوبيّت‌ مطلقه‌، منطوي‌ است‌
  تمثّل‌ جبرائيل‌: أمين‌ وحي‌ إلهي‌ به‌ صورت‌ دحية‌ كَلبي‌
  روايت‌ ابن‌ قولويه‌ در اينكه‌ خدا به‌ بهترين‌ صورتي‌ خود را به‌ پيغمبر نشان‌ مي‌دهد
  قول‌ رسول‌ خدا: إِنَّ العَليَّ الاعْلَي‌ تَرَائي‌ لي‌ في‌ أحسَنِ صُورَةٍ وَأهْيَأ هَيئَةٍ
  جمع‌ ميان‌ روايات‌ وارده‌ در تنزيه‌ صرف‌، و روايات‌ وارده‌ در لقاء خدا
  روايات‌ وارده‌ در تجلّي‌ خدا به‌ صور مختلف‌
  معناي‌ إنَّ الله‌ خَلَقَ الإنسان‌ علي‌ صُورَتِهِ عند المحققين‌
  آيات‌ داله‌ بر آنكه‌: قرآن‌ حقّ است‌
  آيات‌ قرآن‌ متكي‌ بر علم‌ است‌، قرآن‌ نهي‌ از وقوف‌ بر ظنّ و گمان‌ دارد
  >> آيات‌ قرآن‌ كه‌ از پيروي‌ ظنّ و گمان‌ و عدم‌ مطالب‌ علمي‌ شديداً منع‌ مي‌كند
  اصالت‌ و حقّانيّت‌ قرآن‌ را هيچ‌ اكتشاف‌ علمي‌ و تجربي‌ و فلسفي‌ نمي‌تواند بكشند
  علّت‌ ثبات‌ و اصالت‌ قرآن‌، ابتناء دين‌ اسلام‌ بر فطرت‌ است‌
  احكام‌ اسلام‌ بر فطرت‌ است‌، و منحرفان‌ قبل‌ از وصول‌ به‌ مقام‌ انسان‌ گم‌ مي‌شوند
  راه‌ كمال‌ ايمان‌ به‌ خدا، در خشيت‌ بودن‌ از رجوع‌ به‌ خداست‌
  دستورات‌ قرآن‌ كه‌ در صراط‌ مستقيم‌ است‌، بر نهج‌ عقل‌ و فطرت‌ است‌
  معناي‌ ظهر و بطن‌ و حدّ و مُطَّلع‌ قرآن‌، و يَجْري‌ القرآن‌ كما يجري‌ الشمس‌ و القمر
  ذكر داستان‌ها و قصص‌ قرآن‌ براي‌ چه‌ فائده‌اي‌ است‌؟
  علّت‌ قرائت‌ قصص‌ قرآن‌، وجود مشابه‌ آنها در نفوس‌ همۀ مردم‌ است‌
  داستان‌هاي‌ خصوصي‌ قرآن‌، عبرت‌ براي‌ جميع‌ مردم‌ است‌
  نفس‌ انسان‌ قابليّت‌ هر گونه‌ از علوم‌ و هر تعليم‌ و تربيتي‌ را دارد
  قرآن‌ با خطاب‌ به‌ بني‌ اسرائيل‌ زمان‌ رسول‌ الله‌ مؤاخذۀ عمل‌ پيشينيان‌ را از آنها مي‌كند
  اگر آيه‌اي‌ از قرآن‌ اختصاص‌ به‌ قومي‌ داشت‌، با مردن‌ آن‌ قوم‌ آيه‌ هم‌ مرده‌ بود
  وهابيون‌ و أخباريون‌، جمود بر معناي‌ ظاهر نموده‌، و از حقيقت‌ قرآن‌ بي‌بهره‌اند
  گفتار أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ كه‌ وحي‌ بر من‌ نازل‌ نشده‌ است‌؛ إلاّ أن‌ يُعطيّ اللهُ عَبداً
  حديث‌ علل‌ الشرايع‌ در اينكه‌ علي‌ عليه‌ السّلام‌ قسيم‌ الجنّة‌ و النّار
  حديث‌ مبارك‌ مفضّل‌ بن‌ عمر دربارۀ اينكه‌: علي‌ قسمت‌ كننده‌ بهشت‌ و دوزخ‌ است‌
  امام‌ وجود عيني‌ و خارجي‌ قرآن‌ است‌
  مهلت‌ خواستن‌ حضرت‌ سيّد الشهداء عليه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا براي‌ نماز و قرآن‌ و دعا و استغفار
  أبيات‌ حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در شب‌ عاشورا؛ و بيهوش‌ شدن‌ حضرت‌ عقيلة‌ بين‌ هاشم‌: زي

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی