گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملكوت قرآن جلد 2
کتاب نورملكوت قرآن / جلد دوم / قسمت هشتم / رد كتاب خلقت انسان، معني اسرائيليات و روش تشخيص آنها، موارد تحريف شده در تورات

ردّ علاّمۀ طباطبائي (قدّه) بر مؤلّف كتاب «خلقت انسان» در نظريّۀ تبدّل انواع

حضرت استاد قدَّس اللهُ سرَّه پس از بحث كافي كه در پيرامون اين مسأله در جلد چهارم، همانطور كه به مقداري از آن بهرمند شديم؛ گويا به كتاب « خلقت انسان »[175] دست يافته و مطالب آنرا كه مؤلّفش اصرار بر اثبات تبدّل در انواع دارد و بر آيات قرآني استناد جسته است، همه را مردود شمرده و در جلد شانزدهم در طيّ بحثي به عنوان كَلامٌ في كَيْنونَةِ الانْسانِ الاولَي[176] (گفتار در طريقۀ اوّلين پيدايش انسان) ضمن شش صفحه بحث، بدون اشاره‌ای به نام كتاب و مؤلّف آن، تمام مطالبش را ردّ كرده‌اند .

و همين موجب شده است كه مؤلّف آن، چندين صفحۀ الحاقي به نام «بحث و توضيح اضافي» به آخر كتاب خود ضميمه نموده، تا به نظر خود پاسخي از ردّيّۀ حضرت استاد داده باشد.

حقير طيّ بحث گذشته استدلال نمودم كه: آيات قرآن، بر نهج تفسير و بيان حضرت استاد درست بوده؛ و مطالب كتاب «خلقت انسان» از نقطۀ نظر استدلالهاي قرآني، نادرست است.

اينك نيز به بعضي از گفتارهاي استاد در اين مجلّد از تفسير استناد جسته، و ردّش را از كتاب «خلقت انسان» ميآوريم؛ آنگاه نظريّۀ خود را عرضه ميداريم تا معلوم شود: درستي كلام استاد؛ و نادرستي كلام مؤلّف.

حضرت استاد فرموده‌اند : )) و امّا گفتار به اينكه اين نسل منتهي ميگردد از طريق توالد به دو فرد از انساني كه به كمال فكري كامل بوده‌اند ، و از آنجا آن دو فرد منشعب و منفصل ميگردند بواسطۀ تطوّر، از نوع ديگري از انسان كه


صفحه162

كامل به كمال فكري نبوده‌اند ، و سپس اصل انسانها منقرض شده و فرع متولّد از آنها بنا بر قاعدۀ تنازع بقاء و انتخاب اصلح باقي مانده‌اند ؛ مردود است به قول خداوند تعالي: إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللَهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُو مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُو كُن فَيَكُونُ؛ بر تفسيري كه بيانش گذشت. و آيات دگري هم كه بدين مفاد بودند، بيان شد.

علاوه بر اين، آنكه حجّتي را كه براي اثبات اين مدّعا اقامه كرده‌اند ، از اثبات آن عاجز است.

زيرا دليل و حجّت بر آن، شواهدي است كه از تشريح تطبيقي، و جنين حيوانات، و آثار حفريّه‌ای اخذ شده است كه دلالت بر تغيير تدريجي در صفات انواع و اعضاء آنها دارد. و دلالت بر ظهور تدريجي حيوان از ناقص به سوي كامل، و خلقت حيوانات بسيطه قبل از آفرينش حيواناتي كه تركيبشان شديدتر و پيچيدهترند، ميكند.

و در اين استدلال، اشكال وارد است. زيرا ظهور زمانيِ نوع كامل از جهت تجهيزات حياتي، بعد از نوع ناقص، دلالت بيشتري بر تدريجي بودن مادّه در استكمالش براي قبول صورتهاي حيوانيّۀ مختلف نميكند.

و بنابراين، مادّه براي قبول ظهور حيات حيوان كامل بعد از ناقص استعداد پيدا نمود، و زندگي حيوان شريف پس از حيوان پست بوجود آمد. و امّا اينكه حيوان كامل منشعب از حيوان ناقص گردد، بواسطۀ تولّد و اتّصال در نَسب؛ اين دليل آنرا اثبات نمينمايد.

و اين بحث و تفتيش و تفحّص با وجود تازگي داشتنش، و درازاي مدّت بررسي در اطرافش، نتوانسته است ما را رهبري كند بر يك فرد نوع كاملي كه از يك فرد نوع ديگر متولّد شده باشد، بطوريكه اثبات كند خود تولّد را؛ نه آنكه بگويد اين فرد و آن فرد، از دو نوع موجود بوده‌اند و بايد از هم متولّد شده


صفحه163

باشند.

و آن شواهدي كه به وقوع پيوسته است و دلالت بر تدريج دارد، فقط در تغيير نوع واحد است در انتقال صفتي در آن به صفت ديگري، بطوريكه از اصل نوعيّتش آنرا خارج نميكند؛ و مدّعا بر خلاف اينست.

آنچه مسلّم است آنستكه اين نشأه و جهان حيات، داراي مراتب متفاوتي است، از جهت كمال و نقص، و شرف و پستي. و بلندترين مرتبۀ آن، حيات انسانيّت است، و سپس حيات موجودي كه پهلوي انسان است، و پس از آن شبيهتر و همچنين شبيهتر. و امّا اينكه اين اختلاف از ناحيۀ تبدّل هر نوعي از نوع مجاورش كه اكمل بوده است تحقّق يافته باشد، اين دليل بر سبيل استنتاج، توان آنرا ندارد كه اين نتيجه را بدهد.

آري موجب حدس و پندار غير يقيني ميشود. و بنابراين، قول و عقيدۀ به تبدّل انواع بواسطۀ تطوّر، فرضيّهاي است حدسي و پنداري كه امروزه علوم طبيعيّه مبتني بر آنست. و ممكن است كه اين فرضيّه به علّت پيشرفت در علوم و گسترش ابحاث آن، به فرضيّۀ مخالفش و به نظريّۀ مقابلش تغيير پذيرد. (( [177]

ردّ بی‌اساس مؤلّفِ «خلقت انسان» گفتار استاد را در نظريّۀ تبدّل انواع

مؤلّف كتاب «خلقت انسان» در پاسخ اين بيان گفته‌اند: )) در جواب اين اظهار نظر دو مطلب را متذكّر ميشويم:

اوّلاً: نمونه‌ها و شواهدي از علوم زيستي و زمين شناسي امروز را كه ما در بخش اوّل كتاب « خلقت انسان » براي مزيد اطّلاع افرادي كه به اين قبيل مباحث آشنائي ندارند ذكر نمودهايم، جزئي از كلّ و عُشري از أعشار مثالها و مواردي است كه در هر يك از رشته‌هاي علوم مذكور، به بحث گذاشته و به تجربه رسانيده‌اند.


صفحه164

و تأييدي كه از اين مباحث در مسألۀ تكامل و پيوستگي سلسلۀ موجودات زنده ميتوان گرفت، همانا نتائج مثبتي است كه در قسمت عملي و اجرائي علوم مزبور، مثل اصلاح نژادهاي گياهان و حيوانات و بهداشت انساني و يا اكتشافات زيرزميني تحصيل نموده‌اند.

و هر گاه شواهد ذكر شده، در بيان پيوستگي و قرابت موجودات نارسا و غير مؤيّد بود، چگونه به نتائج حيرت انگيزي كه مثلاً در پزشكي امروز و يا استفاده از منابع طبيعي رسيده‌اند، واصل ميگرديدند؟

و يا با يك بحث فلسفي راجع به آنكه « مادّه در حين استكمالش قبول صور مختلف حيواني را نميكند » چگونه ميتوان نتائج عملي و ملموس مذكور را ناديده گرفت؟

در علوم طبيعي تجربي، نظريّات و فرضيّه‌ها، غير از قوانين و قواعد هستند. ولي آنها متغيّر و غير قطعي ميباشند؛ اينها پابرجايند و جنبۀ قطعي دارند.

مثلاً در علوم زيستي، نظريّۀ راجع به علّت يا علل مؤثّر در تغيير تدريجي صفات طبيعي انواع موجودات، و انشعاب يك گروه از گروه ديگر؛ صورت قطعي ندارد.

امّا مسأله ظهور تدريجي موجودات، و پيوستگي آنها، و وجود اصول و قوانين كلّي در ساختمان جسمي آنها از قبيل وجود محور استخواني و عصبي ظهري و دستگاه گردش خون بسته در كلّيّۀ حيوانات استخواندار، يك اصل و قانون كلّي است.

و آنچه در علوم طبيعي تجربي مورد استفاده، و مبناي اكتشاف و اطّلاع جديد است، همين قواعد و اصول است. نه نظريّه‌ها و فرضيّه‌هاي تغيير پذير كه در سطور 5 و 6، از صفحۀ 273 اشاره نموده‌اند.


صفحه165

ثانياً: چنانكه مرتبۀ ديگر هم متذكّر شدهايم، آنچه در كتاب «خلقتانسان» راجع به پيوستگي موجودات زنده تا انسان، بحث و نتيجهگيري شده است، فقط با استناد به آيات قرآن است؛ و از هيچيك از مباحث علمي و تكاملي در نتيجهگيري مزبور تأييداً استفاده نشده است.

بنابراين اگر به فرض محال، شواهد علوم زيستي و زمين شناسي در اثبات مسألۀ تكامل و انشعاب تدريجي موجودات نباشد، باز ايرادي به نوشته و بحث ما در كتاب «خلقت انسان» نخواهد بود. (( [178]

و امّا گفتۀ حقير اينستكه: آنچه منشأ خطا و اشتباه براي مؤلّف مزبور و جميع همطرازان ايشان شده است، خَلط ميان امكان و وقوع؛ و يا به عبارت ديگر عدم تميز ميان قابليّت و فعليّت است.

آنچه در علوم زيست شناسي بيان شده است، نه تنها دهها برابر از آنچه را كه آورده‌اند، بلكه اگر صدها برابر هم از شواهد و مثالها ذكر كنند، باز هم بيشتر از امكان سلسلۀ اتّصال را نتيجه نميدهد، نه وقوع اتّصال را.

حكماء و فلاسفه با مِنقاش تدقيق و تحقيق، بين اين دو مسأله را جدا ميكنند، و نميگذارند مطلبي را كه در برهان فقط امكانش ثابت شده است، أحياناً در مرحلۀ وقوع و تحقّق خارجي از آن بهرهگيري شود؛ و خصم مجادل بدون توجّه به تفاوت اين دو مرحلۀ مختلف، بتواند وقوع و ثبوت چيزي را از مجرّد ممكن بودنش نتيجه بگيرد.

داروين و تمام دار و دستهاش، بيش از امكان دليلي نياورده‌اند، و نتوانسته‌اند بياورند. حالا پيروان آن مكتب، چگونه ميتوانند اثبات وقوع خارجي را به مجرّد امكان آن بنمايند؟!


صفحه16

اين مسأله در حكمت و فلسفه، بسيار طُرفه است كه: كسي آهني را كه با آتش داغ شده است ببيند، آنگاه بگويد و بنويسد و اعتقاد جازم داشته باشد كه: اين آهن در اثر تابش خورشيد گرم شده است؛ به دليل آنكه قابليّت داغ شدن در برابر نور خورشيد را در وقتيكه مدّتي مديد در مقابل آفتاب بماند، دارد.

عيناً كلام طرفداران تبدّل انواع همين است كه: با مقايسه و طرز سنجش فسيلها، و از حالات مختلفۀ جنينها، و از تناسب بافت و نسج هاي حيوانات؛ حكم به وقوع تبدّل ميكنند. و اين امكان را كه فقط فرضيّه است، قانون ميشمرند.

حكيم، جلوي مغالطه ايشان را ميگيرد و ميگويد: اين مَغلطه است نه برهان. شما بيش از امكان را اثبات نكرديد، يعني نظريّه و فرضيّهاي ارائه داديد! چرا نام قانون و قاعده بر آن مينهيد؟! و چرا ميگوئيد: در زيست شناسي، پيوستگي آنها از جهت ربط و ارتباط انشعاب و تولّد، يك اصل و قانون است؟! اين اشتباه است؛ قابليّت غير از فعليّت است. ممكن بودن جداي از تحقّق است.

پس آنچه شما به نظر خود در علوم زيستي بحث ميكنيد، و قاعده و اصل ميپنداريد، در نزد ما مخدوش است. چون بيش از امكان و فرضيّه چيزي را به دست نميدهد.

حالا شما بيائيد و هِي نام علم بر آن بگذاريد! اين علم نيست. اين حدس و پندار است.

حكيم ميگويد: تكامل در نوع، غير از تبدّل در نوع است. آنچه از تجربه و مشاهده به اثبات رسيده است، تطوّر و تكاملي است كه در داخل هر نوع صورت ميگيرد. ولي تبدّل را شما حتّي در يك مورد هم نتوانسته‌اید نشان


صفحه167

بدهيد، تا چه رسد به تبدّل حيوان به انسان بی‌فكر و تبدّل انسان بيفكر به انسان متفكّر و انديشمند. اين يك اشكال.

إشكالهاي كتاب «خلقت انسان» بر استادْ علاّمه بی‌اساس است

اشكال ديگر آنستكه ايشان گفته‌اند: )) با يك بحث فلسفي راجع به آنكه مادّه در حين استكمالش قبول صور مختلف حيواني را نميكند، چگونه ميتوان نتائج عملي و ملموس مذكور را ناديده گرفت؟ ((

بايد به ايشان گفت: اين بحث فلسفي را شما كجا ديده‌اید؟! از كه شنيده‌اید؟!

ما كه تا بحال هيچ جا نديدهايم، و از كسي نشنيدهايم. وَ مَا سَمِعْنَا بِهَـذَا فِي ءَابَآئِنَا الاوَّلِينَ.[179] «ما بدين سخن نغز و طرفه، حتّي از نياكان خود هم نشنيدهايم كه بدان لب بگشايند.»

آنچه از حكما و فلاسفه وارد است، درست با زاويۀ يكصد و هشتاد درجه مخالف اينست.

فلاسفه ميگويند: مادّه، قبول هر صورت از صور حيواني را ميكند. و اصولاً در حين استكمالش مراتبي را طيّ كرده است، و به صور مختلفه متصوّر و به اشكال متفاوته متشكّل شده است.

اثبات حركت جوهريّه توسّط حكيم عاليقدر و فيلسوف بينظير جهان، كه درهاي بستهاي را گشود، و فتح معضلاتي را نمود، و مسائل تازهاي در حكمت متعاليه احداث كرد؛ بر اساس همين مطلب است كه: مادّه در جوهر خود حركت ميكند، و صور مختلف را بخود ميگيرد؛ و سپس به نفس ناطقه و روح مجرّد انساني در ميآيد، و باز از آنجا هم حركت كرده، تا آخرين درجه از مدارج كمال را ميپيمايد.


صفحه168

مگر شما اين اشعار نغز و لطيف و عميق ملاّي رومي محمّد بلخي را نخوانده‌اید كه:

از جمادي مُردم و نامي شدم              و ز نما مردم به حيوان سر زدم

مردم از حيواني و آدم شدم          پس چه ترسم كي ز مردن كم شدم

حملۀ ديگر بميرم از بشر                              تا بر آرم از ملايك بال و پر

و ز ملك هم بايدم جَستن ز جو                  كُلُّ شَيْءٍ هالِك إلاّ وَجْهَهُ

بار ديگر از ملك قربان شوم                         آنچه اندر وهم نايد آن شوم

پس عدم گردم عدم چون اَرغنون                            گويدم ك‍إِنَّآ إِلَيْهِ رَ' جِعُونَ [180]

و امّا آن ايرادي را كه حضرت استاد علاّمه قدّس الله سرّه بر كلام شما نموده‌اند اينستكه: اين استدلال، بيشتر از تدريجي بودن مادّه را در استكمال خود، براي قبول صورتهاي مختلف حيوانيّه اثبات نميكند. اين سخن، گفتاري است متين و استوار؛ چه ربطي دارد به عدم قبول مادّه صورتهاي مختلفۀ حيواني را؟ اين سخن اينستكه: مادّه بنا بر قول شما، در استكمال خود راه تدريج را پيش گرفته است؛ و در جهان هستي، كامل پس از ناقص به وجود ميآيد. و ما هم بدين قول ايرادي نداريم.

اشكال سوّم آنستكه گفته‌اند: )) در علوم طبيعي تجربي، نظريّات و فرضيّه‌ها غير از قوانين و قواعد هستند، ولي آنها متغيّر و غير قطعي ميباشند؛ اينها پا برجايند و جنبۀ قطعي دارند. ((

پاسخ آنستكه: نه تنها در علوم تجربي، بلكه در همۀ علوم مطلب از اين قرار است؛ وليكن مطلب نشو و ارتقاء، و انتخاب طبيعي، و تبدّل در انواع؛ فرضيّه است نه قانون. شما اسم قانون بر آن نهاده‌اید! إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَآءٌ


صفحه169

سَمَّيْتُمُوهَآ أَنتُمْ وَ ءَابَآؤُكُم مَّـآ أَنزَلَ اللَهُ بِهَا مِن سُلْطَـٰـنٍ. [181]

«اينها نيست مگر اسمهائي كه شما و پدرانتان بر آنها گذارده‌اید؛ و خداوند به اين نام‌ها و اسم‌ها قدرت و سلطهاي نداده است.»

شما اسم را، كه اشتباهاً و يا تغافلاً نهاده‌اید؛ برداريد! در آنصورت غير از نظريّه و فرضيّه چيزي باقي نميماند. و آنقدر از اين پندارها و نظريّه‌ها در دنيا آمده و رفته است كه غير از خدا كسي نداند.

اشتباهات كتاب «خلقت انسان» در استناد به آيات قرآن

اشكال چهارم آنستكه شما ميگوئيد: عمدۀ نظر ما در كتاب «خلقتانسان» استناد به آيات قرآن است، و بنابراين اگر شواهد علوم زيستي هم نتواند در اثبات مسألۀ تكامل و انشعاب تدريجي موجودات استوار باشد، باز ايرادي به نوشته و بحث ما در كتاب «خلقت انسان» نخواهد بود.

پاسخ آنستكه: عمدۀ اشكالها و اشتباه‌ها در همين استدلال به آيات است؛ نه به بخش اوّل كتاب كه شواهدي را آورده‌اید. اشكال به بخش اوّل اينستكه شما آنچه شاهد آورده‌اید، همه و همه در تحوّل و تكامل نوع است، و در تطوّر و اختلاف حالات نوع در داخل خود. و از اين تطوّر خواسته‌اید نتيجهگيري تبدّل را بفرمائيد! ما نفهميديم كه: اين بحث در تطوّر، چگونه نتيجۀ تبدّل را ميدهد؟!

امّا بحثتان در آيات قرآنيّه، درهم ريخته و مشوّش و مضطرب است. و از جهت فنّ تفسيري مستند نيست. و بر هر استدلال و هر جملهاي، جدا جدا اشكال وارد است.

مقداري از آن اشتباهات، در همين بحث بيان شد؛ و مستدلاّ مواقع خلط و مواضع اشتباه روشن و مبيّن گشت.


صفحه170

و امّا استدلال شما به آيۀ مباركه:

إِنَّ اللَهَ اصْطَفَي ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَ' هِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَ' نَ عَلَي الْعَـٰـلَمِينَ. [182]

«تحقيقاً خداوند برگزيد آدم را، و نوح را، و آل ابراهيم را، و آل عمران را؛ بر جهانيان.»

بدين تقريب كه: اصطِفاء، انتخاب چيز پاك و مرغوب است؛ و اين انتخاب در صورتي صادق است كه جماعتي بوده باشند تا آنكه برگزيده شده، از ميان آنها برگزيده شود و برتر و اشرف قرار گيرد؛ همچنانكه خداوند نوح و آل عمران و آل ابراهيم را از ميان قومشان برگزيد. و لازمۀ اين مطلب آنستكه با آدم، قومي غير از وي وجود داشته باشند تا خداوند او را از بين آنها برگزيند و انتخاب نمايد، و بر آنها ايثار دهد و برتر و مهمتر بداند. و آنها غير از انسان اوّلين دورۀ قبل از آدم ـ كه مجهّز به جهاز تعقّل نبوده‌اند ـ نتواند بوده باشد؛ كه آدم از ميان آنها اختيار شد و مجهّز به تجهيز عقل كامل گرديد.

پاسخش همانست كه حضرت استاد قُدّس سرُّه داده‌اند؛ و آن اينستكه: )) الْعَـلَمِينَ در اين آيه، جمع است و الف و لام دارد. و اين كلمه مفيد عموم است كه بر عامّۀ مردم، تا روز بازپسين منطبق است.

بنابراين، اين افراد شمرده شده در آيه بر جميع معاصران خود و بر جميع افرادي كه تا روز قيامت ميآيند، برتر و مهمتر و منتخَب ميباشند. مثل قوله تعالي: وَ مَآ أَرْسَلْنَـٰـكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَـٰـلَمِينَ.[183] «و ما تو را نفرستاديم مگر رحمت براي همۀ جهانيان.» چه معاصران و چه مردمي كه بعداً ميآيند تا روز


صفحه171

قيامت.

و چه اشكال دارد كه آدم بر جميع فرزندانش تا روز قيامت، از همۀ آنها غير از افرادي كه در آيه ذكر شده‌اند، برگزيده و انتخاب شده باشد؟ و يا آنكه او مصطفي و مختار از ميان اولاد خودش كه معاصر وي بوده‌اند بوده باشد؟! زيرا در آيه دلالتي نيست بر اينكه اختيار او در ابتداء خلقتش و قبل از ولادت اولادش بوده است.

و علاوه اگر انتخاب آدم بر بشرِ قبل از خودش از جهت تجهيز به قوّۀ عاقله باشد، و اين تجهيز در جميع بني آدم هم موجود است؛ به چه علّت در آيه، اصطفاء و اختيار نسبت به خصوص آدم داده شد نه همۀ افراد بشر؟! و در اينصورت آيا ذكر آدم فقط، در اين آيه تخصيص بدون مخصِّص نيست؟! (( [184]

تشويش صاحب «خلقت انسان» در ردّ استاد علاّمه به دليل واهي

مؤلّف كتاب «خلقت انسان» پاسخ داده‌اند كه: )) اگر مفهوم عمومي بودن كلمۀ الْعَـٰلَمِينَ از نظر مُحلَّي به لام بودن آن به آيندگان نيز اطلاق شود، و آدم را منتخب نسبت به تمام آيندگان غير از افرادي كه نامشان در آيه ذكر شده بدانند، لازم ميآيد همۀ افرادي كه به نام و يا آل در آيه از آنها ياد شده است، از نظر مقام و فضيلت يكي باشند. و اگر معلوم شود كه پيغمبران مذكور در آيۀ منظور در يك مرتبه نيستند، مسألۀ برگزيدگي را بغير از زمان هر يك از آنان نميتوان عموميّت داد. زيرا قاعدةً آنكه افضل است، نسبت به ديگران برگزيده ميشود.

و چون همۀ اين پيغمبران برگزيده بودند، پس بايد همطراز و در يك مرتبه از فضيلت باشند.

و چون به دلائل ذيل فرستادگان الهي در يك مقام نبوده‌اند؛ بنابراين، نميتوان آنان را برگزيدۀ بغير از زمان خودشان، و در شريعت غير خود ايشان


صفحه172

دانست. (([185]

سپس به دنبال اين سخن مفصّلاً در دو بند ب و ج در صدد برآمده‌اند، اثبات افضليّت بعضي از انبياء را بر آدم، از روي دليل عقل و از روي آيات قرآن بنمايند.

جواب ايشان به قدري ساده و بسيط است كه شايد كودكان هم بفهمند. و آن اينستكه: اگر چيزهاي مختلفي را از ميان چيزي جدا كرديم و سوا نموديم، لازم نيست كه آن چيزهاي مختلف همطراز و هم رتبه باشند.

اگر مدير دبستان يك روز در ميان صفّ شاگردان، چند نفر شاگرد شايسته و ممتاز را جدا كرد؛ لازم نيست آنها هم درجه باشند.

اگر مربّي كودكستان يك روز براي بچّه‌ها از ميان اسباب هاي بازي، چند چيز خاصّي را انتخاب كرد؛ لازم نيست همۀ آن اسبابهاي بازي يكسان و از نظر مرغوبيّت هم رتبه باشند.

اگر باغباني روزي از باغ ميوه براي صاحب باغ، گلابي و هلو و آلبالو را انتخاب كرد و در طبقي چيده به نزد ارباب خود آورد؛ لازم نيست اين ميوه‌هاي برگزيده هم شكل و هم خاصيّت و هم مزه و هم ارزش باشند.

اگر حاكمي روزي از ميان وزراء و مديرها و كارمندانِ جزء ديگر، بعضي را اختيار و انتخاب نمود؛ لازم نيست آن وزير و مدير و كارمند جزء منتخب همميزان و هم ارزش باشند.

زيرا انتخاب وزير در يك مرحله است، و اختيار مدير در مرحله ديگر، و اصطفاء كارمند جزء در مرحلۀ ثالث؛ هيچكدام به همديگر ربطي ندارند. با وجود آنكه جميعاً مشترك در معناي اصطفاء و انتخاب ميباشند.


صفحه173

آنگاه ايشان در بند د نيز تأييداً و تأكيداً بر گفتارشان گفته‌اند: اگر مفهوم كلمۀ الْعَـلَمِينَ بواسطۀ محلّي به لام بودن، آنرا وسيعتر ساخته و بخواهيم ناظر به تمام دورۀ بشريّت بدانيم، آيا ميتوانيم منكر شويم كه نوح و هر يك از پيغمبران آل ابراهيم و آل عمران، در زمان خودشان از ميان قوم خود كه جسماً مثل او بودند برگزيده و انتخاب شده‌اند؟!

پس چون اينچنين باشد؛ چگونه براي آدم در اين آيه كه در رديف سائر انبياء نام برده شده و اختصاص و استثنائي براي او ذكر نگرديده، دريافت ديگر داشته باشيم؟ و او را مخلوق از غير پدر و مادر دانسته و اصطفاي او را از ميان انسانهائي كه بعد ميآيند بدانيم؟! [186]

جواب آنستكه: ما در قرآن مجيد، از غير پدر و مادر مخلوق بودن آدم را از آيۀ اصطفاء:

إِنَّ اللَهَ اصْطَفي ءَادَمَ وَ نُوحًا وَ ءَالَ إِبْرَ 'هِيمَ وَ ءَالَ عِمْرَ 'نَ عَلَي الْعَـٰـلَمِينَ. [187]

كه استفاده نكرده ايم. اين معني و متكفّل اثبات آن، آيات ديگر است كه مفصّلاً ذكر شد؛ مانند آية:

إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللَهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُو مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُو كُن فَيَكُونُ. [188]

و امّا معناي اصطفاء در اين آيۀ اصطفاء، نسبت به همۀ مذكورين يعني آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران يكسان است. و آن همان برگزيدگي و


صفحه174

انتخاب از جهت نبوّت ممتاز و علوّ درجه رسالت و مقامات توحيدي و نظائرها بوده است.

و حضرت استاد قدَّس الله سرَّه، كجا از آيۀ اصطفاء خواسته‌اند اثبات بدون پدر و مادر خلق شدن آدم را بنمايند تا شما خواسته باشيد اين اثبات را منع كنيد؟!

اين معناي اصطفاء (يعني مخلوقيّت بدون پدر و مادر) در اينجا ساخته و پرداختۀ خود شماست! اين معني را از نزد خود مينمائيد، و سپس در آن گير ميكنيد و اشكال مينمائيد؟!

شخصي بودن آدم، دليل متقني است بر ردّ نظريّۀ تكامل

ايرادي كه از همه اين اشكالهائي كه به مؤلّف كتاب وارد است مهمتر ميباشد، و ايشان ابداً راه گريزي از آن را نخواهند داشت اينستكه: ايشان اين مطلب را قبول دارند و در چند جاي كتاب خود تصريح دارند بر اينكه لفظ آدم عَلَم است. يعني اسم خاصّ كه جدّ بني آدم است و همان أبوالبشر ميباشد. و اين اصطفاء و انتخاب هم در اين آيه راجع به همان شخص معيّن و فرد واحد خارجي است. و تصريح دارند كه: اصطفاء و سائر آيات واردۀ در خصوص آدم، راجع به برگزيدگي اين فرد است از ميان جميع همنوعان، و كسانيكه در آن زمان در عالم بوده‌اند ولي داراي عقل و تفكّر نبوده‌اند. خداوند از ميان اين حيوانات و يا انسانهاي فاقد عقل و ادراك، يك فرد بشر يعني كسي كه بدنش بَشَره دارد و مو ندارد و شاخ و دم ندارد انتخاب فرمود، و او را آدم نام نهاد. و او را به خلعت عقل و تفكّر مخلّع فرمود، و از مقام اصطفاء و انتخاب بهرمند ساخت. و از آن به بعد اولاد وي همه بني آدم شدند و نام بشر بر همه اطلاق شد.

در اينجا ميگوئيم: بنابر اين نظريّۀ نشو و ارتقاء و انتخاب طبيعي، ديگر آدم به عنوان اسم خاصّ و علم شخصي معني ندارد؛ و بطور كلّي غير معقول


صفحه175

است. يا بايد قائل به آدم نوعي شويد و بگوئيد كه مراد از آدم در قرآن نوع انسان است، چه از سابقين و چه از لاحقين؛ كه شما بدين معني قائل نيستيد.[189] و حضرت استاد علاّمه قدَّس الله نفسَه در تفسير خود، نوعي دانستن آدم را مردود شمرده، و آدم را نام براي فرد معيّني ميدانند. [190]

و يا در صورت التزام به شخصي بودن آدم طبق آيات قرآن، بايد دست از نظريّۀ تبدّل در انواع برداريد، و قائل به خلقت دفعيّه و اعجازيّۀ حضرت آدم از آب و خاك (گل) گرديد!

آن اشكال اينستكه: بنا بر نظريّۀ دفعيّت در خلقت، عمر انسان از چندين هزار سال تجاوز نميكند. و امّا بنا بر نظريّۀ تكامل در انواع عمر جهان حتماً بايد از صدها ميليون سال تجاوز كند. بعضي گفته‌اند: از دويست ميليون سال پيش، زندگي و حيات در زمين شروع شده است؛ و بعضي سيصد، و چهار صد، و هشتصد ميليون سال هم گفته‌اند.

زيرا بنا بر انتخاب طبيعي، بايد ميليونها سال بگذرد تا نوعي به نوعي مبدّل گردد. تدريجاً و بقدري آهسته آهسته ـ بنا بر علوم زيست شناسي ـ اين امر صورت ميگيرد، تا پس از هزار و يا هزاران سال فقط يك تبدّل جزئي در يكنوع، آنهم در داخل آن نوع، از قبيل تبديل بعضي از انگشتان و يا از بين رفتن پاهاي سوسمار پيدا شود.

داروين پس از ارائه فرضيّه‌اش كه مبتني بر عمر سيصد ميليون سالۀ دنيا بود، نگران بود كه اگر اين مقدار به ثبوت نرسد، فرضيّه وي اثري ندارد. و سپس كه عمر دنيا را به بيش از اين مقدار از روي ساعتهاي راديو اكتيو اعماق صخره


صفحه176

رسانيدند خوشحال شد.

و عليهذا بايد مدّت زمان تبدّل انسان بدون فكر و عقل به انسان بشر داراي فكر و عقل به صورت فعليّه، ميليونها سال به طول بيانجامد؛ تا اين انسان متفكّر از انسان فاقد عقل جدا شود.

بنا بر عقيدۀ داروين كه نوع ما قبل از انسان، ميمون است، و بنا بر عقيدۀ ديگران كه حلقۀ مفقوده است؛ بايد بقدري اين زمان تحوّل دراز باشد كه مثلاً ما امروز اگر بخواهيم بوزينهاي را انسان كنيم همان مقدار از گذشت زمان براي آن تحوّل لازم است.

و لهذا قائل به آدم شخصي شدن، و يك فرد خاصّ را انتخاب نمودن، و تاج وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاسْمَآءَ كُلَّهَا را بر تارك او نهادن؛ بنابر اين نظريّه ابداً معقول نيست.[191]

و علاوه بر اين لازمهاش آنستكه: قصّۀ آدم و حوّا، و خلقتشان را در بهشت استعداد، و امر به سجدۀ فرشتگان بر آدم، و تخلّف ابليس، و سلطۀ او را بر بني آدم، و اخراج آدم و همسرش را از بهشت، و غير ذلك از خصوصيّاتي كه قرآن كريم بيان كرده است؛ همه را قضاياي تمثيليّه و افسانه‌هاي تخيّليّه براي نشان دادن مطلب بدانيم. و اين خلاف است، و خلاف روش تفسير است.

و علاوه، در اينصورت از كجا بقيّۀ داستانهاي قرآن از اين قبيل نباشد؟ و علاوه، چون رفع يد از ظهورات بلكه نصوص قرآن در اين موارد نموديم، با آنكه قسمت معظمي از آيات را متكفّل است؛ ديگر ظهوري براي سائر آيات در معاني خودش باقي نميماند، و حجّيّت قرآن در ارائه و افادۀ مفاهيم و معاني خود از كار ميافتد. و خلاصۀ مطلب، كتاب مبين و متين الهي كه از هر كلمه‌اش


صفحه177

بايد استفاده كرد، كتاب لغو و بدون ثمري از دست بيرون ميآيد. و حاشا كه كتاب خدا كه كتاب قويم و حجّت خدا بر بشر تا روز قيامت، و أحد ثَقَلَين باقيماندۀ از رسول خدا، و كتابٌ فَصْل و ليس بالهَزل، و لا يأتيه الباطلُ مِن بَين يدَيه و مِن خلفِه ميباشد؛ بدينصورت در آيد و توجيه شود.

اين بحث ما راجع به آيات كريمۀ قرآنيّه بود كه بحمدالله دانستيم: برخلاف معتقد كتاب «خلقت انسان» نتيجه ميدهد.

اتّهامات كتاب «خلقت انسان» به كتاب توراتِ موافق با قرآن

و امّا اينكه ايشان در دو جاي از كتابشان تصريح دارند كه: دفعي بودن آفرينش آدم از گل، از افسانه‌ها و اساطير پيشينيان است، و از مطالب تورات تحريف شده كه قابل اعتماد نيست؛ در اينجا نيز شايسته است عين عبارت ايشان را كه در مقدّمۀ كتاب آورده‌اند بياوريم و سپس روي آن بحث كنيم.

ايشان چنين ميگويند:

)) مطالب تورات، با همۀ تحريفات آن گاهي به قالب معتقدات ديني ساير اديان نيز درآمده است. و از جمله تعبيرات ساختگي اين كتاب، در تفسير آيات قرآن و بنابراين اعتقادات اسلامي، بی‌تأثير نبوده است.

با آنكه در قرآن در آيات متعدّد، بيانات روشن و محكم راجع به خلقت انسان وجود دارد، معذلك بعضي از مفسّران به تلقين آنچه در اذهان، از اسرائيليّات باقيمانده، و بدون توجّه به مفهوم كلمات و منظور آيات، تعبيرهائي در حدود همان مطالب تورات براي پيدايش آدم ذكر نموده‌اند. چنانكه نوع بشر را از نسل آدم دانسته، و آدم را مخلوقي جدا و مستقلّ از جميع موجودات زندۀ ديگر گفته‌اند.

و چنين بيان داشته‌اند كه خداوند هيكلي از گل ساخته، و سپس در آن دميده و آدم أبوالبشر را خلق كرده است.

رواج و توسعه چنين تعبيرات از آيات قرآن به اندازهاي بوده است كه


صفحه178

مفسّران جديد هم، جز معدودي از ايشان كه به علوم جديد آشنائي داشته و داراي ذهن روشنتر براي دريافت حقايق بوده‌اند، باز نتوانسته‌اند فارغ از تعبيرات قديم بمانند، و آيات كتاب الهي را بينظر و دور از خاطرات تلقيني و موروثي و با ديد وسيعتر شرح و تفسير نمايند. (( [192]

در آنچه را كه از ايشان اينجا نقل كرديم، نه در هر سطر آن بلكه در هر عبارت آن خلط و اشتباه وجود دارد.

در توراتْ تحريف واقع شده، ولي جميع آن تحريف شده نيست

اوّلاً: كتاب تورات از كتابهاي آسماني نازل شده بر حضرت موسي علي نبيّنا وآله و عليه السّلام است. و همهاش صحيح و مبارك است، جز موارد معدود و انگشت شماري كه دست تحريف در آن بكار رفته است.

موارد مورد تحريف، مشخّص و معيّن است: اوّل مطالبي كه خلاف عقل مستقلّ است؛ چون نسبت اشتباه به خدا، و غلبۀ شيطان در خلقت آدم بر خدا بواسطۀ روشن كردن و فهماندن او آدم را از مطلبي كه خدا ميخواست از آدم


صفحه179

پنهان كند،[193] و أمثالها. دوّم مطالبي كه در قرآن مجيد آمده و بعضي از مطالب آنرا


صفحه180

محرّف شمرده است.

تورات كتاب آسماني است، و در آن حكم خدا و هدايت و نور است

و گرنه جميع مطالب تورات، حقّ و صدق و نور است. و آنچه را كه در آن بر طبق قرآن كريم آمده است، مثل اصل پيدايش آدم از گل، همهاش راست و درست است.

قرآن كريم، كتاب تورات را حكم خدا و هدايت و نور شمرده است كه پيامبران بدان حكم مينموده‌اند:

وَ كَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَ عِندَهُمُ التَّوْرَيٰـةُ فِيهَا حُكْمُ اللَهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَ 'لِكَ وَ مَآ أُولَـٰـئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ * إِنَّـآ أَنزَلْنَا التَّوْريٰـةَ فِيهَا هُدًي وَ نُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَ الرَّبَّـٰـنِيُّونَ وَ الاحْبَارُ بِمَااسْتُحْفِظُوا مِن كِتَـبِ اللَهِ وَ كَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَآءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لَا تَشْتَرُوا بِـَايَـتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَ مَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَهُ فَأُولَـئِكَ هُمُ الْكَـفِرُونَ. [194]

«و چگونه طائفه يهوديان در برابر حكم تو سر فرود آرند و تسليم امر تو شوند (دربارۀ حكم رجم و غير آن) در حاليكه كتاب تورات نزد آنهاست و در آن حكم خدا مذكور است؟ وليكن بدان اعتنا ننموده و روي از آن گردانيده‌اند. و بجهت آنكه ايشان مؤمن به خدا نيستند، اگر تو هم حكم كني، روي ميگردانند.

ما تورات را فرو فرستاديم كه در آن هدايت و نور است. و با آن پيغمبراني


صفحه181

كه تسليم امر خدا هستند، دربارۀ يهوديان حكم ميكنند. و همچنين علماء ربّاني يهود، و خداپرستان آنها كه مأمور حفظ و نگهباني احكام كتاب خدا هستند و بر آن گواه و شهيدند و آن را كتاب صدق و حقّ ميدانند؛ بوسيلۀ آن كتاب حكم ميكنند.

بنابراين شما از اين گروه يهود مترسيد؛ و از من بترسيد! و آيات مرا به ثمن بخس و بهاي اندك مفروشيد. و هر كس بر خلاف آنچه را كه خدا نازل نموده است حكم كند، پس البتّه چنين كساني از كافران خواهند بود.»

در اين آيات ميبينيم كه تا چه قدر خداوند تورات را ارزشمند شمرده، و مخالفان آنرا مذمّت ميكند.

و پس از بيان چند آيه ميفرمايد:

وَ لَوْ أَنـَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَيٰـةَ وَ الْإِنجِيلَ وَ مَآ أُنزِلَ إِلَيْهِم مِّن رَّبِّهِمْ لَاكَلُوا مِن فَوْقِهِم وَ مِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم مِّنْهُمْ أُمَّةٌ مُّقْتَصِدَةٌ وَ كَثِيرٌ مِّنْهُمْ سَآءَ مَا يَعْمَلُونَ. [195]

«و اگر اهل كتاب، تورات و انجيل را بر پا ميداشتند؛ و آنچه را كه از آيات قرآن از جانب پروردگارشان بر آنها نازل شده بر پا ميداشتند، هر آينه نعمت خداوندي از بالاي آنها و از زير پاي آنها بدانها ميرسيد، و از هر گونه ميخوردند و متمتّع ميشدند. ولي جماعتي از آنها ميانه رو هستند؛ و بسياري از آنها زشت كردارند.»

و پس از يك آيه، خطاب به پيامبرش ميفرمايد كه به اهل كتاب چنين بگو:

قُلْ يَـٰـأَهْلَ الْكِتَـٰـبِ لَسْتُمْ عَلَي شَيْءٍ حَتَّي تُقِيمُوا التَّوْرَيٰـةَ وَ الانجيلَ وَ


صفحه182

مَآ أُنزِلَ إِلَيْكُم مِّن رَّبِّكُمْ وَ لَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِّنهُم مَّآ أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ طُغْيَـنًا وَ كُفْرًا فَلَا تَأْسَ عَلَي الْقَوْمِ الْكَـفِرِينَ. [196]

«بگو: اي اهل كتاب! شما هيچ ارزشي نداريد و در پايۀ دين خود استوار نيستيد، مگر زمانيكه تورات و انجيل و آنچه را كه از آيات قرآن از جانب پروردگارتان بر شما نازل شده است بر پا داريد!

وليكن سوگند كه بسياري از ايشان اينطور هستند كه آنچه از سوي پروردگارت بر تو نازل ميشود، موجب فزوني كفر و بسياريِ طغيان و سركشي آنها ميگردد.

بنابراين نبايستي كه تو بر گروهي كه كفر ميورزند تأسّف خوري!»

ثانياً: شما گفته‌اید: بعضي از مفسّرين به تلقين اسرائيليّات قائل به ساختن هيئت آدم از گل شده‌اند. و بعداً گفته‌اید: رواج و توسعۀ چنين تعبيرات از آيات قرآن به اندازهاي بوده است كه مفسّران جديد هم، جز معدودي از ايشان كه به علوم جديد آشنائي داشته و داراي ذهن روشنتر براي دريافت حقائق بوده‌اند، باز نتوانسته‌اند فارغ از تعبيرات قديم بمانند.

در اينجا بايد گفت: تناقض صريح در كلام شماست كه اوّلاً ميگوئيد بعضي از مفسّرين، و ثانياً ميگوئيد به اندازهاي توسعه داشته كه جز معدودي از مفسّرين جديد نتوانسته‌اند فارغ بمانند.

و علاوه در ميان جميع مفسّران جديد و قديم، همۀ آنهائيكه داراي ارزش تفسيري هستند و به آنان ميتوان مفسّر گفت؛ همه و همه قائل به دفعيّت و خلقت آدم از گل هستند. اينك در نزد حقير قريب به پنجاه دورۀ تفسير از شيعه و عامّه از صدر اسلام تا كنون است؛ ما در جائي از آنها نديديم كه قائل به پدر و


صفحه183

مادري براي آدم بوده، و قول به تبدّل انواع را امضا نموده باشند.

امّا آن مفسّر جديد كه به علوم جديد آشنائي داشته است، خوب بود نام ميبرديد!

از اين گذشته، الآن هم كساني هستند كه به علوم جديد آشنائي كامل دارند؛ و نيز در تفسير قرآن يد طولا دارند، بدين معني كه ميتوان به آنها مفسّر گفت؛ معذلك فرضيّۀ تبدّل انواع را مردود شمرده و بحث از آنرا بازيچۀ دست نارسان ميدانند، و جدّاً قائل به اعجازيّتِ آفرينش دفعي آدم هستند. و به عبارت امروز فيكسيسم صد عيارند نه ترانسفورميسم.

ثالثاً: شما قائلين به اعجازيّت آدم را از مستدلّين به كتاب الهي، موروث خاطرات تلقيني و تعبيرات ارثي ميشمريد! چگونه خود را و همۀ هم قطاران خود را مولود خاطرات تلقيني، و موروث فرضيّه‌ها و نظريّه‌هاي فعلي نميشمريد؛ با آنكه غير از وهم و پندار و حدس و گمان چيزي نيست!؟

رابعاً: تصريح داريد كه تورات به قالب معتقدات ديني سائر اديان درآمده؛ و از جمله تعبيرات ساختگي اين كتاب، در تفسير آيات قرآن و بنابراين اعتقادات اسلامي، بی‌تأثير نبوده است.

تفاسير قرآن ما دربارۀ خلقت آدم، از صدر اسلام همچون أميرالمؤمنين عليّ بن أبي طالب عليه السّلام و شاگرد ممتازش در تفسير: ابن عبّاس، و سعيد بن جُبَير و أمثالهم ميباشد. بنابراين تحقيقاً اگر نگوئيم اينگونه تفسير، در تورات و روش تفسيري آن مؤثّر بوده است؛ نميتوانيم بگوئيم مطالب تورات در روش تفسيري قرآن كريم اثر گذارده است.

روايات وارده در تفسير، منحصر به كَعْبُ الاحبار و أبوهُرَيرَه و عبدالله ابن سلام نيست تا با رَمي به اصالتشان، بتوان در تفسير حقائق قرآن ترديد كرد.

خامساً: شما گفته‌اید: معذلك بعضي از مفسّران به تلقين آنچه در


صفحه184

اذهان، از اسرائيليّات باقيمانده است، تعبيراتي در حدود همان مطالب براي پيدايش آدم ذكر نموده‌اند.

معناي «اسرائيليّات»، و غلط انداز بودن اين تعبير در روش تفسيري دفعي بودن خلقت آدم از گل

ما در اينجا ناچاريم معناي اسرائيليّات را شرح دهيم تا دانسته شود كه روايات وارده در تفسير و استناد مفسّران در روش تفسيري، ابداً ربطي به اسرائيليّات ندارد؛ و جملۀ «اسرائيلي» در اينجا بالخصوص، غلط انداز است.

اسرائيليّات به رواياتي گويند كه: راويان آنها يهودياني ميباشند كه اسلام اختيار كرده و در ميان رواياتشان در تفسير قرآن و يا در احكام و معتقدات، مطالبي طبق آنچه را كه در عهد عتيق تورات، از قصص و داستانهاي انبياء آمده است و بر خلاف مدلول قرآن و يا احاديث صحيحه و مستند و معتبر است، مشاهده ميشود. و يا راويان آنها يهودي هم نيستند؛ وليكن چنين مطالبي را طبق حكايات و احكام تورات از يهوديان اخذ كرده، و براي حلّ بعضي از آيات قرآن و تفسير آنها بدان تمسّك جسته، و اين روايات را از روي كذب و افتراء به پيامبر صلّي الله عليه و آله و سلّم و يا به يكي از ائمّه عليهم السّلام نسبت داده‌اند؛ تا آنكه براي عامّۀ مسلمين و معتقدين به قرآن قابل قبول باشد.

و بناءً علَيهذا حتماً بايد راويان اينگونه روايات يا سنّي باشند كه بواسطۀ نداشتن منبع صحيح از تفسير و عدم دسترسي به ماء معين ولايت، خود را در تفسير تهيدست ديده، و براي آنكه از جامعۀ مفسّران و محدّثان و مورّخان عقب نمانند، ناچار دست به اينگونه انحرافات يازيده‌اند.

و يا كساني كه اهل كذب و دروغ و جعل و دَسّ و وضع باشند كه روايتي را به دروغ ساخته و پرداخته و به مصدر وحي و يا معصوم نسبت دهند. و در اينصورت يا روايت را بدون واسطه نسبت ميدهند، و يا به نظر خود وسائطي را از معتبرين و موثّقين جعل نموده، و سلسلۀ روايت را افتراءً با نام و ذكر نسب و شخصيّت آنها نسبت ميدهند.


صفحه185

طريق تشخيص اسرائيليّات از روايات معتبره، صحّت سند روايت است

اين روايات بوسيله عالم و مجتهد فقيه بصير، بواسطۀ علم درايه و رجال، و بواسطۀ علم اصول فقه و بحث از كيفيّت حجّيّت خبر و بحث از تعادل و تراجيح و كيفيّت تقديم بعضي از روايات بر بعضي ديگر؛ خوب مشخّص و معيّن ميشود. و فقيه و متبحّر و متخصّص در اين فنّ به مجرّد رؤيت روايت ميفهمد كه آيا اين حديث مردود است و يا مقبول؟ از اسرائيليّات است و يا از غير آنها.

و جهت اين مسأله آنستكه همانطور كه گفتيم، راوي اينگونه احاديث يا بايد سنّي وَضّاع و كذّاب باشد؛ نه سنّي موثّق (زيرا مرد سنّي مذهب اگر در مذهب خود عادل و يا ثقه باشد، روايتش در نزد شيعه مقبول است.) و يا بايد مجهول الحال باشد؛ و يا اگر شيعه هست، بايد توثيق نشده باشد و بر صدق او علماي رجال شهادت نداده باشند.

و در هر صورت از اين صور، روايت را ضعيفة السّند و راوي آنرا ضعيف ميشمرند؛ و قابل عمل نميدانند.

زيرا مطابق فرض ما، شخص امين و عادل و موثّق، از روي عمد بر پيغمبر و امام دروغ نميبندد. متكفّل تشخيص هويّت، و شخصيّت، و مذهب، و نام و نشان، و كيفيّت هر يك از راويان را جدا جدا، علم رجال است، كه از زمان نَجاشي و شيخ طوسي و كشّي و علامۀ حلّي، تا برسيم به زمان خودمان كه جامعترين و مفيدترين رجال را من حَيث المجموع مجتهد خبير و فقيه بصير: مرحوم آية الله حاج شيخ عبدالله مامَقاني تَغمَّده اللهُ برحمته در سه مجلّد قطور رحلي نوشت و بطبع رسانيد و به نام « تنقيح المقال في علم الرّجال » موسوم كرد. [197]


صفحه186

اينك ما در اينجا چند روايت را كه در خلقت آدم از «نهج البلاغة» و


ص187

«قصص الانبيآء» و «تفسير عيّاشي» روايت شده است؛ و در سند آنها كمال اتقان و اعتبار است ميشمريم، تا دانسته شود خلط مبحث اسرائيليّات با گفتاري را كه فعلاً در آن ميباشيم، براي مؤلّف «خلقت انسان» تا چه اندازه بهتآور است.

عمل به روايت صحيحة السّند واجب است ، گرچه مطابق با بعضي از مطالب تورات باشد

گويا ايشان اينگونه برداشت كرده‌اند كه روايت اسرائيليّه را به روايتي گويند كه هم مضمون با مطالب تورات باشد. و اين برداشت، نادرست است. زيرا بسياري از مطالب تورات با قرآن هم مطابقت دارد؛ آيا مگر ميتوان از آنها رفع يد نمود؟! همچنانكه بسياري از روايات عامّه با روايات صحيحۀ ما از جهت مفاد و مضمون يكي ميباشند و اختلافي در محتوا ندارند؛ آيا ميتوان از همۀ آنها چشم فرو بست؟!

نه اينچنين نيست! عقلاً و علماً اين مشي، روشِ اشتباه است. بايد صحيح را از سقيم جدا كرد؛ به صحيح عمل نمود، و سقيم را طرد كرد. آيا اگر در تورات اينطور وارد شده باشد كه خداوند يكي است، و حضرت موسي پيغمبر بر حقّ است؛ ما بايد مخالف آن باشيم و بگوئيم خدا دو تاست، و حضرت موسي پيامبر دروغي بوده است؟!

البتّه و البتّه چنين نيست؛ نه در تورات، و نه در هر كتابي ديگر، و نه در هر بحث و مطلب علمي.

 

پاورقي


[175] ـ كتاب «خلقت انسان» تأليف دكتر يدالله سحابي، چاپ دوازدهم (آبان ماه 0 136 هجري شمسي) طبع شركت سهامي انتشار

[176] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 16، ص 269 تا ص 274

[177] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 16، ص 272 و 273

[178]ـ كتاب «خلقت انسان» دكتر يدالله سحابي، ص 192 و 193

[179] ـ آيۀ 36، از سورۀ 28: القَصص

[180] ـ «مثنوي مولوي» جلد سوّم، از طبع ميرزا محمودي، ص 295، سطر 27 تا 29

[181] ـ آيۀ 23، از سورۀ 53: النّجم

[182] ـ آيۀ 33، از سورۀ 3: ءَال عمران

[183] ـ آيۀ 7 0 1، از سورۀ 21: الانبيآء

[184] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 16، ص 273 و 274

[185] ـ كتاب «خلقت انسان» ص 195 و 196، بحث و توضيح اضافي

[186] ـ همان مصدر، ص 196

[187] ـ آيۀ 33، از سورۀ 3: ءَال عمران

[188] ـ آيۀ 59، از سورۀ 3: ءَال عمران

[189] ـ «خلقت انسان» ص 105

[190] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 4، ص 151 و 152

[191] ـ و عين اين اشكال بر مؤلّف كتاب «تكامل در قرآن» وارد است.

[192] ـ «خلقت انسان» ص 1 و 2 مقدّمه؛ و نيز در ص 2 0 1 از متن كتاب گويند: )) اغلب نويسندگان اسلامي نيز بنا به سوابق ذهني كه ندانسته از تلقين اسرائيليّات داشته‌اند، راجع به خلقت انسان همان اساطير قديمي را تكرار كرده‌اند. و حتّي مفسّران بزرگ قرآن هم كه بجاي خود از افتخارات عالم اسلام‌اند، چون خود بحقايق ساختمان تشريحي موجودات زنده و اصولي كه در خلقت آنها بكار رفته است واقف نبوده و يا فرصت و امكان بررسي در اين قبيل مسائل علمي را نداشته‌اند، نوع انسان را از نسل آدم و آدم را هم مخلوقي مستقلّ و جدا از همۀ ذوي الحيات دانستهاند. ((

و نيز در ص 189 در بحث و توضيح اضافي گويند: )) معذلك ملاحظه ميشود كه: به تبعيّت از سوابق ذهني قديمي (سوابقي كه خالي از تأثير مجعولات و اسرائيليّات نبوده است) خلقت آدم را بدون سابقه و مجسّمه وار از گل و خاك و سپس دميدن روح زندگي در آن دانسته و او را اوّلين بشر يا أبوالبشر ميدانند. ((

[193] موارد تحريف شدۀ تورات مشخّص است ؛ مانند آنچه دربارۀ علّت بيرون شدن آدم از بهشت آمده است

ـ تورات دربارۀ علّت بيرون شدن آدم از بهشت، درست بر خلاف نظريّۀ قرآن را بيان ميكند. قرآن خداوند را مصلح و شيطان را مكّار ميشمرد و تورات بر عكس. و اين بسيار جاي تعجّب است كه كتابي كه همچون تورات رهبر بشر است چگونه به عنوان عقيده، مبدأ عالم را حيله كار معرّفي مينمايد؟ قرآن كريم ميگويد: شيطان چون آدم را فريفت، به او گفت: اگر از اين درخت تناول كني در بهشت جاودانه زيست خواهي نمود؛ و در حقيقت چنين نبود. چون پيش از آنكه خداوند شيطان را امر به سجدۀ بر آدم كند، به آدم علم و معرفت داده بود: وَ عَلَّمَ ءَادَمَ الاسْمَآءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلَـٰـئِكَةِ. بلكه طبق عقائد اسلامي، آن درخت، شجرۀ بدي بود. مانند حسد و بخل و كينه. و آدم چون اطاعت از شيطان نمود و از آن درخت خورد، موجودي مادّي شد و حسد و بخل و كينه پيدا كرد و از بهشت كه محلّ پاكان است رانده شد. در آيات 115 تا 122، از سورۀ 0 2: طه ميفرمايد:

وَ لَقَدْ عَهِدْنَآ إِلَي ءَادَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا * وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَـئِكَةِ اسْجُدُوا لآدَمَ فَسَجَدُوٓا إِلآ إِبْلِيسَ أَبَي * فَقُلْنَا يــîادَمُ إِنَّ هَـذَا عَدُوٌّ لَّكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلَا يُخْرِجَنَّكُمَا مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقَي * إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَ لَا تَعْرَي * وَ أَنَّكَ لَا تَظْمَؤُا فِيهَا وَ لَا تَضْحَي * فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَـنُ قَالَ يــîادَمُُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَي' شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لَّا يَبْلَي * فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَ' تُهُمَا وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِن وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصَي ءَادَمُ رَبَّهُ فَغَوَي.

قرآن مجيد شجره را شجرۀ خبيثه ميداند، و شيطان را كه شجره را درخت خلد و جاوداني ميداند، دروغگو و دشمن آدم ميداند. امّا در تورات، مطلب كاملاً برعكس است. تورات ميگويد: شجره، درخت معرفت بود. خداوند ميخواست آدم در بهشت بماند وليكن بدون علم و اطّلاع؛ شيطان آدم را به خوردن از شجرۀ معرفت دعوت كرد، و چون از شجره خورد، علم و معرفت به خود پيدا كرد و ديد برهنه است. پس بنا به كلام تورات، شيطان راستگو و دوست آدم درآمد و او را به واقعيّت و حقيقت رهنمون شد؛ ولي خدا ميخواست آدم بدون علم و معرفت باشد و لذا وي را از خوردن از درخت معرفت منع كرد.

بنابراين تورات ميگويد: خدا و مذهب، دعوت بر جمود و ركود و عدم بصيرت و معرفت ميكنند. و ميخواهند انسان را در هالهاي از جهل نگاهدارند. و انسان براي اينكه از اين هاله بيرون آيد و معرفت پيدا كند، بايد پا از دائرۀ مقرّرات دين و مذهب كنار زند. چون دستورات دين و مذهب جهل است و كوري و نابينائي و مقرّرات پوشش دار بر چهرۀ واقعيّات و حقائق. فلهذا ميتوان گفت: اين تعليمات تورات بزرگترين جنايت بر بشريّت است، و اينست كه يهوديان و مسيحيان را به تمرّد و سركشي از مقرّرات ديني كشانده است.

[194] ـ آيۀ 43 و 44، از سورۀ 5: المآئدة

[195] ـ آيۀ 66، از سورۀ 5: المآئدة

[196] ـ آيۀ 68، از سورۀ 5: المآئدة

[197] معرّفي إجمالي «تنقيح المقال» و برخي كتب رجالي ديگر

ـ در «الذّريعة الي تصانيف الشّيعة» ج 4، ص 466، شمارۀ 0 7 0 2 گويد: )) اين كتاب مبسوطترين كتابي است كه در رجال نگاشته شده است. در آن ترجمۀ جميع صحابه و تابعين و سائر اصحاب ائمّه و غيرهم از روات تا قرن چهارم و مقدار كمي از علماء و محدّثين، در سه مجلّد كبير موجود است. تولّد مؤلّفش در 0 129 و وفاتش در سنۀ 1351 هجري قمري واقع شده است. (( ـ انتهي.

أقول: كتاب «منهج المقال في تحقيق أحوال الرّجال» كتاب رجال كبير است كه تأليف ميرزا محمّد استرآبادي است و علاّمه وحيد بهبهاني بر آن حاشيه نوشته است.

كتاب «منتهي المقال في أحوال الرّجال» كتاب رجال بوعلي است كه بوعلي: محمّد ابن إسمعيل (متولّد در سنۀ 1159 و متوفّي در سنۀ 1215 و يا 1216 ) آنرا تأليف كرده است. بدين كيفيّت كه در اوّل مرتبه، نظريّۀ كتاب «منهج المقال» را ذكر ميكند، و سپس حاشيۀ وحيد را بيان ميكند، و پس از آن اگر فوائدي خودش در نظر دارد ذكر مينمايد. البتّه اين رجال نسبت به رجال كبير ميرزا محمّد خيلي مختصرتر است. ولي در اين كتاب مجاهيل را ذكر ننموده است.

كتاب «توضيح المقال في علم الرّجال» تأليف ملاّ علي رازي (كني) است كه در مشتركات و بسياري از فوائد ديگر تحرير شده است.

كتاب «روضات الجنّات في أحوال العلمآءِ و السّادات» تأليف سيّد محمّد باقر خوانساري است كه علَي ما ذكَره في «الذّريعة» در سنۀ 1226 متولّد و در سنۀ 1313 وفات نموده است.

و كتاب «أمل الآمل» تأليف شيخ حرّ عاملي است، و او در ج 2، ص 0 37 در فائدۀ دهم ذكر كرده است كه: )) اعلمْ أنّ هذا الكتابَ يليقُ أن يكونَ متمِّمًا للكتاب الكبير في الرّجال لميزرا محمّد بن عليٍّ الاسترآبادي المشتمل علَي ما في «الخلاصة» للعلاّمة، و «الفهرست» و «الرّجال» للشّيخ، و «الفهرست» للنّجاشي، و كتاب الكشّي، و ابن داود، و غيرِهم؛ و قد اشتمَل علي أكثرَ من سبعةِ ءَالافِ اسمٍ، و أكثَر من ستّةِ ءَالافٍ و ستّمأةِ كتابٍ و رسالةٍ. ((

و كتاب «بَهجة الآمال في شرحِ زُبدةِ المقال» للحاجّ ملاّ عليّ العلياري التّبريزي المتوفّي في سنۀ 1327 ميباشد.

      
  
فهرست
  بحث چهارم: قرآن روشن كنندۀ همه چيز است، و قابل نسخ نيست.. و تفسير آية: وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِت
  چگونه قرآن واضح كنندۀ هر پنهان، و حلاّل هر مشكل است؟.
  نقل مرحوم فيض كلامي را از بعضي از اهل معرفت در اينكه قرآن تِبيان هر چيز است..
  كسيكه به علوم كلّيّه راه يابد معناي تبيانِ قرآن لِكُلِّ شَيْءٍ را ميفهمد.
  سبب عجز همگان از آوردن مثل قرآن، كلّيّت معاني و علوم آنست..
  تَحدّي قرآن به نزول مانند قرآن، و يا ده سوره و يا يك سوره مثل قرآن.
  فقط اولياء إلهي از حقائق و تأويل قرآن مطّلع ميباشند.
  منكران قرآن، يا با وصول به علوم كلّيّه و يا با رفتن از دنيا قرآن را درمييابند.
  آيات دالّه بر آنكه قرآن از جانب خداوند است..
  خطبۀ أميرالمؤمنين عليه السّلام در جامعيّت قرآن.
  انقسامهاي مختلف قرآن، در خطبۀ حضرت..
  انقسام قرآن به حرام و حلال، و فرائض و فضائل.
  ناسخ و منسوخ، و رُخصت و عزيمت قرآن.
  خاصّ و عامّ، و عِبَر وامثال قرآن.
  مُرسل و محدود، و محكم و متشابه و مجمل و مبيّن قرآن.
  مجمل و مبيّن قرآن.
  ثبوت در كتاب و نَسخ در سنّت، و ثبوت در سنّت و نسخ در كتاب..
  واجب موقّت، و معصيت كبيره و صغيره، در قرآن.
  معناي «مَقبولٌ في أدناه» و «مُوسَّعٌ في أقصاه» در قرآن.
  روايات وارده در اينكه: قرآن تبيان و روشنگر همه چيز است..
  امر قرآن در معالجۀ امراض مختفيۀ انسان، عجيب است..
  قرآن، آدمي را به آخرين درجه از مقام انسانيّت ميرساند.
  وَ إِنَّهُ لَكِتَـابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَـاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ
  معناي عزّت قرآن كه بهيچوجه منفعل نميشود و شكست ناپذير است..
  روايات واردۀ ديگر، در عظمت مقام قرآن.
  درجات و مراتب آيات قرآن، و منازل بهشت..
  عدد مجموع آيات قرآني (ت)
  كلّيّت قرآن موجب استدلال هر كسي به آن است؛ إنَّ الْقُرْءانَ حَمّالٌ ذُو وُجوهٍ.
  رسالت قرآن، انسان سازي است؛ نه حلّ مسائل علمي..
  استدلال بر حركت وضعي زمين با آونگ فوكو (ت)
  تصريح به مسائل علمي موجب تشويش مردم و بازماندن قرآن از أداء رسالت خود ميگردد
  تطبيق آيات قرآن بر علوم عصر، راه صحيحي نيست..
  تئوريها ثبات ندارند، و پيوسته محكوم تئوريهاي ديگرند.
  حكومت دو هزار سالۀ فرضيّۀ بطلميوس بر عقول منجّمين عالم.
  اختلاف نظر منجّمين در اصول علم هيئت، در قرون اخيره.
  تقدّم مسلمين در اكثر مسائل هيئت (ت)
  كشف قوّ? جاذبۀ زمين، قريب هزار سال قبل از نيوتون بوده است..
  ترجمۀ احوال ثابت بن قرّه (ت)
  معتقد بودن ثابت بن قُرّة به جاذبۀ زمين.
  إشكال علماء طبيعي بعد از نيوتون، بر عموميّت قانون جاذبۀ وي..
  إشكال اَينشتين بر عموميّت قوّۀ جاذبۀ نيوتون.
  اعتراف اينشتين بر عدم دليل تجربي و نظري بر غير متناهي بودن فضا
  معناي عرش و كرسيّ..
  استعمال اصطلاح «فضاي لايتناهي» از اسلام نيست..
  در تفسير آية: ذَ' لِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ.
  اعتراضهاي ملحدان و منكران از آنستكه از همه چيز معناي مادّي ميفهمند.
  در موقف قيامت براي مادّيّين مشهود ميشود كه قوانين طبيعت همگي حقّ بوده، و آن نسبت ثبات و أصالتي كه
  اختلاف آراء و نظريّه‌ها پايان ندارد
  اختلاف آراء فلاسفۀ مادّيـّين در حقيقت مادّه 84.
  از جمله مسائل مورد اختلاف و بحث، مسألۀ اصل نوع انسان است..
  قول به منتهي شدن انسان به آدم و حوّا، و هر يك از حيوانات به اصل خود (فيكسيسم)
  قول به منتهي شدن انسان و تمام انواع حيوانات به يك نوع واحد(تكامل، ترانسفورميسم)
  گفتار فرضيّۀ قائلين به تکامل؛ و عدم و جود حلقۀ مفقوده.
  قائلين به نظريّۀ ترانسفورميسم قبل از داروين.
  كووِيۀ فرانسوي (واضع علم تشريح تطبيقي) از مدافعين فيكسيسم بوده است..
  داروين، خود مسيحيِ متديّن و خداشناس بود؛ ولي نظريّۀ او مستمسك مادّيّين شد.
  مختصري از ترجمۀ احوال مرحوم آية الله شيخ محمّد جواد بلاغي نجفي (ت)
  آيات قرآن دلالتي بر اشتقاق زوجۀ آدم از او ندارد
  رواياتي كه دلالت دارد بر آنكه حوّا از ضلع چپ آدم آفريده شده، معتبر نيست..
  صراحت قرآن بر خلقت آدم از خاك.
  شرح حال مرحوم آية الله شيخ محمّد حسين مسجد شاهي (ت)
  نقد أبوالمجد بر فلسفۀ داروين.
  حرمت استعمال علامتهاي مختصّۀ به غير مسلمين (ت)
  مقالات و رسائل شبلي شميّل مصري در طرفداري از نظريّۀ نشو و ارتقاء
  أشعار شبلي شميّل دربارۀ رسول اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم.
  مقالات شبلي شميّل در جواب از شبهات و إشكالات كرومر به دين اسلام.
  بحث و إشكال در مورد فرضيّۀ داروين.
  فرضيّۀ داروين مستلزم اثبات نظريّۀ مادّيّين نيست..
  در حكمت متعاليه، آفريدن خدا از راه سنّت تكامل و يا از غير آن يكسان است..
  قائل شدن به خداي محصور در نظام مادّه، همان مادّيگري است..
  بر فرض پيدا شدن حلقۀ مفقوده، باز سنّت تكامل اثبات نميشود
  كلام ابن سينا در لزوم ممكن دانستن مطالبي كه بر امتناعش برهان اقامه نشده است..
  امكان ثبوتي و دليل اثباتي براي خلقت دفعي و إعجازي انسان.
  خلقت عيسي إعجازي بود، همانند خلقت آدم كه از خاك بود
  آياتي از قرآن در ردّ سه طائفه از مسيحيان كه به اُلوهيّت عيسي معتقد بودند.
  آيات قرآن، نظريّۀ ترانسفورميستها را دربارۀ آدم ردّ ميكند.
  اشكالات وارده بر بعضي از قائلين به تكامل، در بحث از آيات خلقت إعجازي عيسي..
  دلالت آية: وَ بَدَأَ خَلْقَ الإنسَـانِ مِن طِينٍ، بر سرشت آدم از گل.
  آية: ثُمَّ سَوَّيـهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ، دلالت بر عقيدۀ تكامل ندارد
  آيات سورۀ مؤمنون به مثابۀ آيات سورۀ سجده، دلالت بر پيدايش آدم از خاك دارد
  آية: ثُمَّ جَعَلْنَـاهُ نُطْفَةً، دلالت بر خلقت آدم از عصارهاي از گل دارد
  استدلال بعضي از قائلين به تكامل، به آيات قرآن پايهاي ندارد
  استدلال واهي بعضي بر نظريّۀ نشو و ارتقاء، با تمسّك به آيات سورۀ مؤمنون.
  دانشمندان ژئولوژي، دليل مُتقني بر اتّصال اين نسل به امّتهاي گذشته ندارند.
  روايات وارده در اينكه خداوند قبل از آدم، دوره‌هائي از آدم آفريده است..
  مراد از آدم در قرآن، آدم شخصي است نه آدم نوعي..
  آيات قرآن كريم كه ظهور در شخصي بودن آدم دارند.
  ظاهر قرآن، نكاح اولاد آدم در ميان خودشان بوده است..
  حرمت نكاح خواهران و دختران فطري نيست، بلكه طبق مصالح مجتمع است..
  ردّ علاّمۀ طباطبائي قدَّس الله نفسَه، بر فرضيّۀ تبدّل انواع.
  مجموع ادلّۀ علوم طبيعي، تطوّر انواع را ثابت ميكند نه تبدّل را
  گفتار طبيعيّون در بازگشت عمر انسان به صدها ميليون سال پيش، پايۀ تحقيقي ندارد (ت)
  ردّ علاّمۀ طباطبائي (قدّه) بر مؤلّف كتاب «خلقت انسان» در نظريّۀ تبدّل انواع.
  ردّ بي‌اساس مؤلّفِ «خلقت انسان» گفتار استاد را در نظريّۀ تبدّل انواع.
  إشكالهاي كتاب «خلقت انسان» بر استادْ علاّمه بي‌اساس است..
  >> اشتباهات كتاب «خلقت انسان» در استناد به آيات قرآن.
  تشويش صاحب «خلقت انسان» در ردّ استاد علاّمه به دليل واهي..
  شخصي بودن آدم، دليل متقني است بر ردّ نظريّۀ تكامل.
  اتّهامات كتاب «خلقت انسان» به كتاب توراتِ موافق با قرآن.
  در توراتْ تحريف واقع شده، ولي جميع آن تحريف شده نيست..
  موارد تحريف شدۀ تورات مشخّص است؛ مانند آنچه دربارۀ علّت بيرون شدن آدم از بهشت آمده است (ت)
  تورات كتاب آسماني است، و در آن حكم خدا و هدايت و نور است..
  معناي «اسرائيليّات»، و غلط انداز بودن اين تعبير در روش تفسيري دفعي بودن خلقت آدم از گل.
  طريق تشخيص اسرائيليّات از روايات معتبره، صحّت سند روايت است..
  معرّفي إجمالي «تنقيح المقال» و برخي كتب رجالي ديگر (ت)
  عمل به روايت صحيحة السّند واجب است، گرچه مطابق با بعضي از مطالب تورات باشد.
  خطبۀ «نهج البلاغة» در خلقت آدم از گل.
  روايات ديگري دربارۀ خلقت آدم از گل.
  اشتباهات ديگر كتاب «خلقت انسان».
  استوار نبودن استدلال كتاب «خلقت انسان» به آيات قرآن.
  علاّمۀ طباطبائي به دو علّت، كلمۀ «ثُمّ» را در «ثُمَّ صَوَّرْنَـاكُمْ» براي تراخي ميدانند.
  اشتباهات مؤلّف كتاب «راه طيّ شده» در بعضي از مطالب آن.
  إشكال علاّمۀ طباطبائي بر كتاب «راه طيّ شده».
  الحِكمةُ ضآلّةُ المُؤمن (ت)
  إشكال اوّل: «أصالت و ابديّت دين إلهي و محدوديّت فهم بشري».
  بنا بر روش و ممشاي اين مقاله، از ثبات دين جز اسمي باقي نخواهد ماند
  علوم تجربي نميتواند تعبّد را از ميان بردارد
  ايمان به غيب و فرشتگان عالم عِلوي، شرط تقوي و رستگاري است..
  إشكال دوّم: «عظمت و تقدّم علوم اسلامي بر علوم امروزي».
  استعمال لفظ «قديم» و «جديد» از حربه‌هاي استعمار است..
  علوم و معارف اسلام مندرس نميشود
  آيات وارده در قرآن كريم كه بشر را تشويق به آموختن علم حكمت مينمايد
  برخي از روايات وارده در شأن حكمت (ت)
  تعريف و تمجيد اسلام از حكماي يونان، و نزول سوره لقمان.
  قيام فلاسفه إلهي يونان، عليه مادّيّون.
  ضرر غرب در عدم توجّه به توحيد و معارف و اخلاق، بواسطه ترك فلسفه إلهي..
  گفتار آلكسيس كارل در ضرر بشريّت بواسطه تمدّن و فرهنگ جديد
  حقّ بزرگ فلاسفه اسلام در پاسداري از توحيد و قرآن.
  مراتب علمي و عملي حكيم خواجه نصيرالدّين طوسي (ت)
  جمع كردن صدر المتأ لّهين بين عقل و شرع و شهود
  لزوم زنده داشتن تدريس «أسفار أربعه» در حوزه‌هاي علميّه.
  تهيدستي فلسفۀ غرب و فلاسفۀ غربي..
  قول به عدم احتياج به علوم عقليّه، همانند قول عمر: «حَسْبُنا كتابُ الله» است..
  اهتمام شديد حوزه نجف در تدريس فلسفه و عرفان.
  عبارات مقاله بسط و قبض تئوريك شريعت در ردّ فلسفه إلهي..
  بحث در إلهيّات و فلسفه ما بعد الطّبيعة، ربطي به بحث در طبيعيّات ندارد
  فلسفه مابعدالطّبيعة بر اساس قواعد ثابت منطقي است و طبيعيّات اثري در آن ندارد
  اشكال وارد بر صاحب مقاله، در جدا كردن وظائف طبيعت از ماوراي طبيعت..
  علماءِ اسلام، برجسته ترين دانشمندان، و پدران علوم طبيعي هستند
  جابر بن حيّان، ذوالنّون مصري و أبو زكريّاي رازي، پايه گذاران علم شيمي هستند
  گفتار عبدالحليم جُندي در كتاب «الإمام جعفرٌ الصّادق» دربارۀ تأسيس آن حضرت علوم اسلامي را (ت)
  پيشگامي مسلمين و عظمت آنان در علم فيزيك..
  تبرّز و ظهور أبوريحان بيروني، در مسائل فيزيك و هيئت و نجوم
  ترازوي أبوريحان بيروني، و تحقيقات او درباره چاه آرتزين.
  عبدالحليم جندي: تمام علوم اصلي اروپا به امام جعفر صادق عليه السّلام منتهي ميگردد (ت)
  قانون ظروف مرتبطه در علم فيزيك، كشف أبوريحان است..
  نبوغ أبوريحان در فلكيّات و علم نجوم
  مزيّت علوم اسلامي و مسلمين در طريقۀ علمي خود (ت)
  اصول علم نقشه كشي از ابتكارهاي أبوريحان است..
  أبوريحان قائل به سكون زمين نبوده است..
  استخراج جَيب (سينوس) يك درجه، از اكتشافات أبوريحان است..
  اكتشافات جديد أبوريحان در مسائل رياضي و هيئت..
  برتري مسلمين در علوم، به جهت «اسلوب تجربي» آنان بود (ت)
  خواجه نصيرالدّين طوسي: مدوِّن زيج إيلخاني..
  تأثير علوم و فرهنگ و تمدّن اسلام در علوم اروپائي(ت)
  تقدّم مسلمين در علم طبّ و داروسازي..
  فوائد و مزاياي طبّ قديم و ضررهاي پزشكي امروز.
  مضرّات پزشكي جديد كه بر اساس تكنولوژي امروز ترتيب يافته است..
  اختراع دستگاه‌هاي جديد در پزشكي، از حذاقت طبيب ميكاهد
  إشكال سوّم: «اساس حوزه‌هاي علميّه بر قرآن و عرفان است».
  مطلب أوّل: مراد و مقصود از علمي كه در اسلام بدان توصيه شده است كدام است؟.
  مدّت عمر انسان محدود است و بايد صرف آموختن علم مفيد كند
  اللَهُمَّ إنّي أَعوذُ بِكَ مِن عِلمٍ لا يَنفَعُ.
  وسعت علوم موجب انتخاب بهترين آنهاست..
  لزوم تحصيل علوم أهمّ و ترك علوم مهمّه، به ضرورت تنگي وقت..
  مراد از علم نافع و علمي كه شارع بدان ترغيب نموده است..
  إنّمَا الْعِلمُ ثَلاثةٌ: ءَايةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَريضَةٌ عادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قآئِمَة.
  اشرف و افضل علوم، علم معرفة الله است..
  «اي دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت».
  علوم طبيعي، حسّي و خيالي بوده و در آنها اثري از تكامل نفس نيست..
  توسعه علوم تجربي بدون ربط با خدا، بر ضرر بشريّت است..
  آلكسيس كارل: رهروان طريق دانش از پيش نميدانند به كجا كشانده ميشوند!
  مطلب دوّم: حوزه‌هاي علميّه بر چه اساس تشكيل شده است؟.
  علّت تشكيل حوزه‌هاي علميّه دينيّه، وصول به اهداف عاليه قرآن بوده است..
  علّت تأسيس دانشسراي عالي و دانشكدۀ إلهيّات و معقول و منقول، مبارزه با حوزۀ علميّه بود
  خواسته استعمار، از ميان رفتن قرآن است..
  مطلب سوّم: انتظار حوزه علميّه از مربيّان و گردانندگان آن چيست؟.
  حوزههاي علميّه براي تربيت فقيه عارف بالله است..
  علوم دينيّه بايستي براي راهيابي به عرفان خداوند باشد تا دل از انوار إلهي منوَّر گردد
  لا يَحِلُّ الْفُتْيا لِمَن لا يَسْتَفْتِي مِنَ اللهِ عَزَّوجَلَّ بِصَفآءِ سِرِّه
  علم مجازي همچون ناودانِ سوراخ است، و علم حقيقي همچون آب حيات..
  روايات دربارۀ صاحبان علوم ظاهري و مجازي..
  «كليد گنج سعادت قبول اهل دل است».
  إشكال چهارم: «إعراض روشنفكران از مباني اسلامي، در اثر فرهنگ خارجي».
  پاسخ گفتار مقاله بسط و قبض، گفتار مؤلّف كتاب «راه طيّ شده» است..
  علوم و معارف اسلامي در عصر مشروطيّت و بعد از آن، در حدّ كمال بوده است..
  إشكال پنجم: «مجاز و استعارۀ قرآن، عين صدق و بلاغت است».
  إشكال بر صاحب مقاله، عدم فرق ميان مجاز و دروغ است..
  بحث دربارۀ معناي حقيقي و مجازي، و صدق و كذب..
  تعريف و أقسام استعاره (ت)
  استعمال لفظ در معناي مجازي كمتر از استعمال آن در معناي حقيقي نيست..
  كلمات أعلامِ از محقّقين دربارۀ مجازات قرآن.
  كنايه و مجاز، بليغ‌تر از تصريح و حقيقت هستند
  نسبت ميان حقيقت و مجاز با صدق و كذب، عموم و خصوص من وجه است..
  كلام و إشكال در فهم صاحب مقاله از مجازات قرآن.
  شواهدي از سكّاكي در استعمال أفعال در معناي مجازيِ: ارادۀ افعال.
  در بعضي از موارد، حمل لفظ بر معناي حقيقي بعيدتر است از معناي مجازي..
  إشكال ششم: «تعدّي از ظهورات قرآن، إسقاط حجّيّت قرآنست».
  تفسير «پرتوي از قرآن» جن زدگي را به بيماري صرع و يا ميكربي تفسير نموده است..
  تفسير و توجيهي كه براي «يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَـانُ مِنَ الْمَسِّ» نموده‌اند
  نواحي چهارگانۀ إشكال بر صاحب مقاله در اين مبحث..
  ناحيۀ اوّل: كشف پزشكي توان نفي علل ماوراء طبيعت، و يا مقابلۀ با ظاهر قرآن را ندارد
  صاحب تفسير «المَنار» تأثير جنّ را در مرض صرع انكار دارد
  شيطانزدگي إجمالاً در مورد جنون متحقّق است..
  إشكال استاد علاّمۀ طباطبائي بر آنكه: استناد جنون به خدا إشكال دارد
  گفتار صاحب تفسير «روح المعاني» دربارۀ مسّ شيطان، قريب به نظريّۀ علاّمه است..
  استشهادات تفسير «روح المعاني» بر تخبّط از شيطان و جنزدگي..
  آيۀ «وَ مَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَـانٍ» دليل بر عدم تخبّط انسان از مسّ شيطان نيست..
  ناحيۀ دوّم: قرآن ميگويد: انس و جنّ دو گروه با شعور و قابل خطاب و تفهيمند
  انسان و جنّ، دو موجود مادّي و داراي پيامبر مشتركي از انسان هستند
  شرح حال جنّ، در سورۀ جنّ از قرآن كريم
  آيات قرآن راجع به اسلام و كفر جنّيان.
  به تمام افراد جنّ مثل انسان تكليف ميشود؛ و جهنّم و بهشت پاداش عمل است..
  انسان از جنّ قويتر است؛ لهذا پيامبر جنّيان از انسان است..
  مفسّر قرآن بايد عارف به لسان قرآن باشد
  مفسّر عاليقدر اسلام: علاّمۀ طباطبائي در شهرهاي عرب مشهورتر است از ايران.
  پناه بردن به خدا از شرّ وسوسه‌هاي شياطين جنّي و إنسيّ..
  تعويذ رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم به معوِّذتين و آية الكرسيّ..
  نمونه‌هائي از مشاهدۀ خارجي جنّيان در زمان ما
  داستان إحضار جنّ توسّط آقاي بحريني در محضر حضرت علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  مشاهدۀ آثار جنّيان در مشهد مقدّس توسّط آية الله حاج شيخ محمّد كاظم دامغاني..
  ناحيۀ سوّم: حجّيّت ظهورات قرآن بنابر ا صل عقلائي غير قابل ترديد
  مَن فَسَّرَ الْقُرءانَ بِرَأيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ.
  روايات وارده در عدم جواز تفسير به رأي، فوق حدّ تواتر است..
  ناحيۀ چهارم: تأويل و توجيه علوم غيبيّه، در اصل همان روح مكتب مادّيّون است..
  حكمت و عرفان و شرع، همگي از يك منبع‌اند و متّفقاً دلالت بر يك چيز دارند
  إشكال هفتم: «برهان علاّمۀ طباطبائي در استناد علل طبيعي به علل مجرّده».
  كلام استاد علاّمۀ طباطبائي در وجود سلسله علل طوليّه بين خداوند و موجودات طبيعيّه.
  إشكال صاحب مقاله بر گفتار حضرت استاد علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  جهات عديدۀ إشكال بر صاحب مقاله.
  جهت اوّل: حقّانيّتِ حقّ، مشروط به پذيرش همگان و نداشتن مخالف نيست..
  كلام استوار، گفتاري است كه بر اصل برهان و اوّليّات پيريزي شود
  جهت دوّم: علل طوليّه در حوادث، مستفاد از آيات قرآن است..
  قرآن براي حوادث، علل طبيعي قائل است و همه را مستند به خدا ميداند
  قرآن، علل طبيعيّه را در تحت علل مجرّده و مستند به آنها ميداند
  تمام امور و حوادث در تحت نظر و تدبير فرشتگان است به امر خداوند
  ملائكه‌اي كه قرآن كريم نسبت تدبير امور را به آنها ميدهد
  أصناف فرشتگان مأمور به شؤون مختلف جهان، و تفسير «وَ النَّـازِعَـاتِ غَرْقًا ».
  ملائكه واسطۀ بين خداوند و مخلوقات هستند در بدء و عود
  وجود ملائكه عنوان وساطت بين خدا و خلق را دارد، بدون منافات با استناد به علل مادّيّه.
  فرشتگان، واسطۀ محضه هستند؛ و در عمل هيچگونه استقلال و استكبار ندارند
  بين وساطت ملائكه در تدبير امور و بين عبادت و تسبيح آنان تنافي نيست..
  تفسير «وَ الصَّـافَّـاتِ صَفًّا» كه مراد ملائكۀ وحي هستند
  مراد از «وَ الْمُرْسَلَـاتِ عُرْفًا» نيز ملائكۀ وحي ميباشند
  وظائف و شؤون ديگر ملائكۀ سماوي، در تعبيرات قرآن كريم
  معاونت فرشتگان در غزوۀ بدر، و در قضيّۀ افشاء سرّ رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم
  كيفيّت تمثّل ملائكه بر حسب اختلاف اذهان، مختلف است..
  جهت سوّم: منطق قويم و مقدّمات برهاني شخص حكيم، براي همه الزام آور است..
  سرباز زدن از اصول عقليّۀ برهانيّه، اعتراف به جهالت و كوردلي است..
  إشكال هشتم: «منطق قرآن، حجّيّت عقل و يقين است نه فرضيّه‌هاي وهمي».
  إشكال صاحب مقاله بر علاّم? طباطبائي (قدّه) در حفظ ظاهر شرع و تقديم آن بر فرضيّه‌هاي علمي..
  تجربيّات علمي، تكامل انواع را نشان ميدهد؛ نه تطوّر و تبدّلشان را
  تئوريها تا با ادلّۀ مُتقنه به ثبوت نرسند فرضيّه‌اند نه قانون.
  قطع و يقين، ذاتاً حجّت است؛ و عقل امر به پيروي از آن دارد
  عقل قبل از شرع حجّت است؛ و خدا دو حجّت دارد
  روايات وارده در تقدّم عقل بر شرع..
  عقل، اوّلين حجّت ميان خدا و بندگان است..
  حجّت خدا بر بندگان، پيغمبر است و حجّت در ميان بندگان و خدا، عقل.
  روايت نفيس حضرت موسي بن جعفر عليهما السّلام در حجّيّت عقل.
  تتمّۀ روايت حضرت در أفضليّت عقل: ما عُبِدَ اللهُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ.
  شرح و تفسير بعضي از فقرات حديث..
  شخص حكيم و واقعگرا، عقل و يقين را به فرضيّه‌هاي غير برهاني نميفروشد
  إشكال نهم: «فطرت، راه تكويني كمال؛ و أحكام فطري رسانندۀ به كمالند».
  عدم فهم معناي فطرت و فطري بودن أحكام، در مقالۀ بسط و قبض تئوريك شريعت..
  معناي فطري بودن أحكام دين مقدّس اسلام
  تفسير آية: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا
  تفسير علاّمۀ طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه، مراحل فطرت را در سنّت ديني..
  معني و مراد از فطرت بنابر تفسير حضرت علاّمۀ طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه، در بحث مستقلّ «الميزان».
  تمام موجودات بسوي غايت و كمال نوعي خود در حركتند
  سير كمالي انسان، ضرورةً در اجتماع متحقّق ميگردد
  مردم بر اثر عقائد مختلفه أحكام و سنّتهاي متفاوتي را پيريزي ميكنند
  عالم تشريع و شريعت بايد منطبق بر عالم تكوين و فطرت باشد
  مراد از فطرت و اسلام و دين الله و سبيل الله، نزد علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  أحكام شرع گرچه اعتباري هستند ولي بر اساس عقل و وصول انسان به كمال هستند
  عمل لواط خلاف فطرت انسان، و در جميع شرايع حرام است..
  در سنّت تكوين و فطرت، هرگونه آميزش از غير طريق زناشوئي ممنوع است..
  ردّ فتواي مشهور مالكيّه، به آياتي است كه دربارۀ قوم لوط وارد شده است..
  وقاحت و قباحت وطي زنان از غير محلّ توالد و تناسل.
  «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَ نَّي' شِئْتُمْ» دلالت بر جواز وطي زنان از غير محلّ تناسل ندارد
  ايجاد امراض مهلكه از جمله ايدز در نتيجۀ آميزش غير مشروع..
  زنا همچون لواط، خلاف فطرت و ممنوع است..
  غيرت بر ناموس و محافظت زنان و حجاب بانوان، از احكام اوّليّه است..
  أشعار وافي عراقي دربارۀ غيرت مردان و حجاب بانوان.
  شراب خوردن ضدّ حكم فطرت و عقل مستقلّ و شرع قويم است..
  صراحت آيات كريمۀ قرآن بر حرمت شرب خمر.
  رباخواري از مصاديق روشن أحكام ضدّ فطرت است..
  عبارات اكيد و شديد قرآن مجيد در حرمت ربا
  شرح نفيس علاّمه آية الله طباطبائي در پيرامون ربا و آيۀ ربا
  إفادات علاّمۀ طباطبائي در عموميّت مفاد «فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُوا إِلَي اللَهِ».
  لطائف آيات وارده در حرمت ربا به نظر آية الله علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  فطرت، راه تكويني هر انسان به سوي كمال مطلوب خود ميباشد
  بحث متين علاّمۀ طباطبائي (قدّه) در ملاك تشخيص أحكام فطرت و مسائل فطريّه.
  «تنبيهات»؛ تنبيه اوّل: وصول به جزئيّات أحكام فطرت براي عامّۀ بشر غير مقدور است..
  عقل، أحكام كلّي فطرت را ادراك ميكند
  تنبيه دوّم: فطرت، مطابق با عقل انساني است نه عقل حيواني..
  تنبيه سوّم: دو قاعدۀ ملازمۀ بين أحكام عقليّه و شرعيّه، در أحكام فطري نيز صادقاند
  تنبيه چهارم: أحكام اضطراريّه همانند غير آنها فطري هستند
  جميع أحكام اوّليّه و ثانويّۀ اضطراريّه، أحكام فطرت محسوب ميشوند
  تنبيه پنجم: فرق حقيقت علم و اخلاق، فرق امور حقيقيّه و اعتباريّه است..
  مطالب صاحب مقالۀ بسط و قبض در كتاب «دانش و ارزش».
  إشكال صاحب مقاله بر حضرت علاّمه در خلط ميان «هست» و «بايد».
  مطالب كتاب «دانش و ارزش» در بيان عبارات حضرت علاّمۀ طباطبائي (قدّه) دربارۀ ادراكات اعتباري..
  إشكال مؤلّف كتاب «دانش و ارزش» بر علاّمه، ناشي از عدم فهم معناي «اعتباري» است..
  تشريح و تحقيق در معناي اعتباريّات و قيامشان به حقائق..
  در نزدعلاّمه، هر اعتباري بر حقيقتي استوار است..
  امور اعتباريّه محلّشان ذهن است ولي حكايت از خارج ميكنند
  حقائق خارجيّه، در امور اعتباريّۀ ذهنيّه مؤثّر هستند
  خبط مؤلّف «دانش و ارزش» در عدم حجّيّت قياسي كه بر پايۀ برهان عقلي باشد
  تنبيه ششم: موضوع اوّل: تفسير نادرست آيۀ فطرت، از مؤلّف «دانش و ارزش».
  عقل مستقلّ، حكم به لزوم متابعت از فطرت مينمايد
  معناي فطرت، بنابر اصل اشتقاق لغت عرب..
  كلام اساطين عربيّت: راغب و ابن أثير و زمخشري در معناي فطرت..
  در امور اعتباري، فرقي بين «بايدها» و «نبايدها» نيست..
  موضوع دوّم: ادّعاي مؤلّف «دانش و ارزش» مبني بر عدم استنتاج بايدها و نبايدهاي قرآن از مسائل علمي..
  اخلاقيّاتي در قرآن كريم كه مستند به مسائل علمي است..
  تفاوت مرد و زن در أحكام و تكاليف، بر اساس اختلاف سازمان وجودي و طبيعي آنهاست..
  خبط و مغالطۀ صاحب كتاب «دانش و ارزش» در سبب اختلاف حقوق مرد و زن.
  إشكال دهم: «نظريّۀ تبدّل انواع، صرف فرضيّه بوده و دليل قطعي ندارد».
  صاحب مقالۀ بسط و قبض تئوريك شريعت، قائل به مذهب داروين است..
  نظريّۀ تكامل در انواع، فرضيّه‌اي است كه به ثبوت علمي نرسيده است..
  داروين در ارائه منتهي شدن انسان به بوزينه دليل قطعي ندارد
  آنچه در نزد مسلمين از مشابهت بين انسان و بوزينه ثابت است، بيشتر از آنستكه از داروين نقل شده است؛ ب
  بيان حضرت صادق عليه السّلام در «توحيد مفضّل» در شگفتي خلقت بوزينه.
  در اشتراكات بوزينه با انسان، بنا به نقل «حيوة الحيوان» دَميري..
  «أبوقَيس» ميمون يزيد (ت)
  شخص حكيم و واقعگرا، عقل و يقين را به فرضيّههاي غير برهاني نميفروشد
  مطايبه مؤلّف با كسي كه قائل به انتهاء نسل بشر به ميمون بود
  در مقاله بسط و قبض به قرآن كريم و حجّيّت آن و ابدي بودن آن ايراد شده است..
  كتاب «آيات شيطاني» و نوشته‌هائي نظير «مقالۀ بسط و قبض» از يك چشمه آب ميخورند
  از تحريف ظاهر قرآن بدتر، تحريف معني و مراد آنست..
  احتجاج قيس بن سعد بن عبادة با معاويه در مدينه.
  برشمردن قيس براي معاويه، فضائل أميرالمؤمنين عليه السّلام را
  غضب نمودن معاويه و امرنمودن او به سبّ أميرالمؤمنين عليه السّلام
  بحث ابن عبّاس با معاويه در مدينه درباره حجّيّت قرآن.
  والي ساختن معاويه، زياد را بر عراقين، و سخت شدن امر بر شيعيان.
  بني اُميّه قيامشان براي از ريشه بركندن قرآن بوده است..
  «تو مترس از نسخ دين اي مصطفي».
  خداوند براي هر پيغمبري در راه رسيدن به مقصود، مشكلاتي ايجاد مينموده است..
  قرآن و پاسداران آن، أبدي هستند
  حكومت يزيد استبداد محض، و براي هدم قرآن بود
  به منجنيق بستن مسجد الحرام توسّط لشكريان يزيد (ت)
  اهتمام شديد يزيد در رواج منكرات و إشاعۀ فحشاء.
  أشعار يزيد در مدينه در وصف شراب، در حضور امام حسين عليه السّلام
  أشعار كفر آميز يزيد در هجاء رسول الله و تمسخر به يوم المعاد
  زدن يزيد با چوب بر دندانهاي سيّد الشّهداء عليه السّلام، و اعتراض أبو بَرزة أسلمي..
  مسلم بن عقبة سه روز مدينه را بر لشكريان يزيد مباح كرد (ت)
  يزيد هم طبق منطق عمر، حقّانيّت را بر اصل قدرت و شمشير ميداند
  تكريم و تعظيم يزيد از عبيدالله بن زياد لعنة الله عليهما
  تمثّل يزيد به ابيات ابن زِبَعْرَي، صريح در كفر اوست..
  گفتار يزيد و عمرو بن سعيد صريح است در كشته شدن امام حسين از روي كينۀ جاهليّت..
  جنايات معاويه و يزيد، و واقعۀ حرّه (ت)
  كلمات و گفتار دختر عقيل بن أبيطالب پس از شنيدن خبر شهادت سيّد الشّهداء عليه السّلام
  هدف معاويه و يزيد و حزب آنها از متابعانشان در دنيا، هدم شرف قرآن است..
  كلام بيروني در علّت كوبيدن بني اُميّه، شكل نعل اسب را بر در منازل خود
  كلام عِماره (فقيه يمني) در عداوت بني اُميّه با آل رسول.
  كلمات برير بن خضير با عبدالله بن سمير، در شب عاشورا
  خواندن سر بريدۀ امام حسين عليه السّلام بر بالاي نيزه، آيۀ كهف را
  نامۀ شيخ صدوق در جواب سلطان ركن الدّولة، دربارۀ تلاوت رأس مطهّر (ت)
  اشعار مراثي حجّة الإسلام نيّر در عظمت بُراق عشق أباعبدالله الحسين عليه السّلام

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی