گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملكوت قرآن جلد 3
كتاب نورملكوت قرآن / جلد سوم / قسمت يازدهم: معني آيات محكم و متشابه، راسخين در علم، جهاد اميرالمومنين با قاسطين، ناكثين و مارقين

كفّار و منافقين‌ با تظاهر به‌ اسلام‌، در صدد معارضه‌ با حقيقت‌ قرآن‌ برآمدند

براي‌ كفّار و مشركين‌ و منافقين‌ كه‌ دأب‌ و عادتشان‌ بر كذب‌ و نفاق‌ است‌، اگر مسألۀ پذيرش‌ واقعيّت‌ قرآن‌ نبود، مسألۀ پذيرش‌ ظاهر آن‌ امر مهمّي‌ نبود؛ آنها به‌ آساني‌ ميتوانستند قرآن‌ را بپذيرند و از قبول‌ محتواي‌ آن‌ سرباز زنند. انكار و ايراد و اعراض‌ آنها بجهت‌ عمل‌ به‌ حقائق‌ و التزام‌ به‌ دستورات‌ و تعهّد و ميثاق‌ و بيعت‌ با مقصود و هدف‌ قرآن‌ بود.

بنا بر همين‌ اساس‌ است‌ كه‌ مي‌بينيم‌ همان‌ افراديكه‌ در لباس‌ شرك‌ با قرآن‌


صفجه 223

معارضه‌ ميكردند، پس‌ از آوردن‌ اسلام‌ ظاهري‌ و عدم‌ قبول‌ واقعي‌، فقط‌ تغيير لباس‌ و چهره‌ داده‌، به‌ لباس‌ دين‌ متظاهر و عليه‌ قرآن‌ كما كانوا قيام‌ كرده‌اند. حقّاً روح‌ شيطنت‌ و مقاصد فكري‌ و انديشه‌هاي‌ آنان‌ واحد بوده‌، براي‌ انجام‌ هدفهاي‌ دنيّۀ خود، خويشتن‌ را بحسب‌ مقتضيات‌ در پوشش‌ دين‌ متظاهر نموده‌اند. فقط‌ دو پوشش‌ است‌ بر اصل‌ دو مصلحت‌:

در هنگاميكه‌ كفر و شرك‌ قدرت‌ داشت‌ و رياست‌ و حكومت‌ را در آن‌ زمينه‌ استوار ميديدند، علناً به‌ عنوان‌ حمايت‌ از بتها عَلَم‌ هُبَل‌ و لات‌ و عُزَّي‌ را بر دوش‌ ميكشيدند و فرياد اعْلُ هُبَلُ [187] آنها صحنۀ اُحد را پر كرده‌ بود. و زمانيكه‌ ديگر نتوانستند در آن‌ زمينه‌ پافشاري‌ كنند و با فتح‌ مكّه‌ در سنۀ هشتم‌ از هجرت‌، قدرت‌ و عظمت‌ اسلام‌ همه‌ جا را فراگرفت‌، به‌ لباس‌ اسلام‌ در آمده‌، همان‌ نيزه‌ و شمشير را برداشته‌ و با حقيقت‌ قرآن‌ كه‌ در مقام‌ مقدّس‌ ولايت‌ متجلّي‌ است‌ و حامي‌ كانون‌ و مبيّن‌ اسرار و روشنگر تأويل‌ و مفاد و معناي‌ قرآن‌ است‌ به‌ جنگ‌ در افتادند.

اينها بصورت‌ ظاهر خود را تابع‌ قرآن‌ دانسته‌، ولي‌ مردم‌ را از معني‌ قرآن‌ منع‌ كردند، و آيات‌ متشابهات‌ كه‌ غير از اُولوالعلم‌ را براي‌ ادراك‌ معاني‌ آن‌ راهي‌ نيست‌، به‌ نظر خود تفسير و تعبير نمودند، و خود را اُولوالامر دانسته‌ و با كتاب‌ خدا كردند آنچه‌ كردند.

تفسير آيۀ: هُوَ الَّذِي‌ٓ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَـٰبَ مِنْهُ ءَايَـٰتٌ مُحْكَمَـٰتٌ

هُوَ الَّذِي‌ٓ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَـٰـبَ مِنْهُ ءَايَـٰـتٌ مُّحْكَمَـٰـتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَـٰـبِ


صفجه 224

وَ أُخَرُ مُتَشَـٰـبِهَـٰـتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي‌ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَـٰـبَهَ مِنْهُ ابْتِغَآءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَآءَ تَأْوِيِلِهِ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُوٓ إِلَّا اللَهُ وَ الرَّ'سِخُونَ فِي‌ الْعِلْمِ يَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الالْبَٰبِ. [188]

«اوست‌ خداوندي‌ كه‌ قرآن‌ را بر تو فرو فرستاد؛ بعضي‌ از آياتش‌ محكم‌ ميباشند كه‌ نياز به‌ تأويل‌ ندارند، و آنها در حكم‌ اصل‌ و اساس‌ سائر آيات‌ قرآنند، و بعضي‌ ديگر از آياتش‌ متشابه‌ ميباشند كه‌ نياز به‌ تأويل‌ و رجوع‌ به‌ آيۀ محكم‌ را دارند. پس‌ آنانكه‌ در دلشان‌ انحراف‌ و گرايش‌ به‌ باطل‌ است‌، از متشابهات‌ آن‌ پيروي‌ نموده‌ و با تأويلِ آنها به‌ نظر خود، راه‌ شبهه‌ و فتنه‌ در پيش‌ كشيده‌ و مقصود و مراد از آنها را طبق‌ آمال‌ و افكار و آرا خود تأويل‌ ميكنند. در صورتيكه‌ معناي‌ حقيقي‌ و مرجع‌ اصلي‌ آنها را كه‌ تأويل‌ آنهاست‌ جز خدا كسي‌ نداند. و امّا آن‌ دسته‌ايكه‌ در علم‌ رسوخ‌ دارند و در درايت‌ و دانش‌ قدمي‌ استوار، ميگويند: ما به‌ آيات‌ متشابه‌ ايمان‌ آورده‌ايم‌. تمام‌ آيات‌، چه‌ محكم‌ و چه‌ متشابه‌ از نزد پروردگار ماست‌. و تنها خردمندان‌ و انديشمندان‌ از اين‌ حقيقت‌ آگاهند.»

حضرت‌ علاّمۀ استاد قدّس‌ الله‌ سرّه‌ گفته‌اند: أُمُّ الْكِتَـٰـبِ اصل‌ و مرجع‌ قرآن‌ است‌. و محكمات‌ آياتي‌ هستند كه‌ معنايشان‌ ظاهر، و بدون‌ ارجاع‌ آنها به‌ آيات‌ ديگر، خودشان‌ معني‌ و مقصود را ميرسانند. و متشابهات‌ آياتي‌ هستند كه‌ به‌ مجرّد استماع‌، معنايشان‌ فهميده‌ نمي‌شود؛ و مردّد مي‌شود ميان‌ معنائي‌ و معناي‌ دگري‌، تا اينكه‌ آنها را به‌ محكمات‌ ارجاع‌ دهند و از آنها در مراد و مقصود از اينها بهره‌ گيرند. بنابراين‌، محكمات‌ بذاتها محكم‌ هستند و متشابهات‌ بواسطۀ ارجاعشان‌ به‌ محكمات‌ محكم‌ مي‌شوند؛ و بالاخره‌ بدين‌ ترتيب‌ جميع‌


صفجه 225

آيات‌ كتاب‌ محكم‌ مي‌باشند و در آن‌، آيه‌اي‌ كه‌ مرجعش‌ به‌ محكم‌ نباشد نداريم‌.

مثلاً خداوند ميفرمايد: الرَّحْمَـٰـنُ عَلَي‌ الْعَرْشِ اسْتَوَي‌' [189]. «خداوند بر روي‌ كرسي‌ و تخت‌ قرار گرفت‌ و متمكّن‌ شد.» اين‌ آيه‌ در ابتداي‌ امر، فهمش‌ براي‌ مستمع‌ اشتباه‌ مي‌شود. زيرا ممكنست‌ معناي‌ عرش‌ از قبيل‌ همين‌ كرسي‌ها و تخت‌ها باشد، ولي‌ چون‌ آنرا به‌ آيۀ: لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ [190]. «مثل‌ و مانند خداوند هيچ‌ چيزي‌ نيست‌.» ارجاع‌ دهيم‌، معلوم‌ مي‌شود كه‌: تخت‌ و كرسي‌ خداوند متناسب‌ با وجود ازلي‌ و ابدي‌ و لايتناهي‌ اوست‌؛ و خواهي‌ نخواهي‌ منطبق‌ بر عالم‌ اراده‌ و مشيّت‌، و يا بر كاخ‌ وجود و جميع‌ عالم‌ هستي‌ خواهد شد.[191]

و امّا در وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُوٓ إِلَّا اللَهُ «تأويل‌ قرآن‌ را غير از خدا كسي‌ نميداند.» ظاهر عبارت‌ آنستكه‌ ضمير در تَأْوِيلَهُ را به‌ مَا تَشَـٰـبَهَ ارجاع‌ دهيم‌، همانطور كه‌ در عبارت‌ وَ ابْتِغَآءَ تَأْوِيلِهِ مطلب‌ از همين‌ قرار است‌.

و اين‌ مستلزم‌ آن‌ نيست‌ كه‌ تأويل‌ منحصر در آيات‌ متشابه‌ باشد، چنانكه‌ بحث‌ آن‌ گذشت‌. و همچنين‌ امكان‌ دارد ضمير را ارجاع‌ به‌ كتاب‌ دهيم‌، مانند ضمير در عبارت‌ مَا تَشَـٰـبَهَ مِنْهُ.

و از ظاهر حصر در عبارت‌ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُوٓ إِلَّا اللَهُ استفاده‌ ميشود كه‌ علمِ به‌ تأويل‌ انحصار در خدا دارد. و امّا عبارت‌ وَ الرَّ'سِخُونَ فِي‌ الْعِلْمِ «و رسوخ‌ كنندگان‌ در علم‌»، ظاهر آنستكه‌ «واو» براي‌ استيناف‌ باشد نه‌ براي‌


صفجه 226

عطف‌، گرچه‌ اگر واو را عاطفه‌ بگيريم‌ و بر سر فِي‌ الْعِلْمِ وقف‌ كنيم‌ و بگوئيم‌: وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُوٓ إِلَّا اللَهُ وَ الرَّ'سِخُونَ فِي‌ الْعِلْمِ «تأويل‌ قرآن‌ را غير از خدا و راسخين‌ در علم‌ كسي‌ نميداند.» نه‌ از جهت‌ اعراب‌ و تركيب‌ ادبيّت‌، و نه‌ از جهت‌ مفاد و محتوي‌ و معني‌ اشكالي‌ لازم‌ نمي‌آيد.

امّا ظهور كلام‌ اينستكه‌ واو عاطفه‌ نباشد، و براي‌ استيناف‌ و ابتداي‌ گفتار بكار گرفته‌ شده‌ است‌. و لنگه‌ و عِدل‌ طرفِ ترديد است‌ كه‌ صدر آيه‌ (فَأَمَّا الَّذِينَ فِي‌ قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ) بر آن‌ دلالت‌ دارد.

عليهذا مفهوم‌ از عبارت‌ اين‌ ميشود كه‌: مردم‌ در اخذ به‌ كتاب‌ خدا به‌ دو گروه‌ منقسم‌ مي‌گردند:

يك‌ دسته‌ كساني‌ هستند كه‌ از مَا تَشَـٰـبَهَ (متشابهات‌) پيروي‌ مي‌نمايند، و يك‌ دسته‌ كساني‌ هستند كه‌ مي‌گويند: چون‌ چيزي‌ از قرآن‌ متشابه‌ شود، ما به‌ آن‌ ايمان‌ مي‌آوريم‌ زيرا همه‌ از جانب‌ خداست‌ (ءَامَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا). و در اينصورت‌ فقط‌ اختلافشان‌ از ناحيۀ زَيغُ القَلب‌ (انحراف‌ انديشه‌) و رُسوخُ العِلم‌ (دانش‌ راسخ‌ و اصيل‌ و صحيح‌) است‌.

علاوه‌ بر اين‌ اگر واو را عاطفه‌ بگيريم‌، يك‌ اشكال‌ مهمّ را مستلزم‌ است‌؛ و آن‌ اينكه‌ از دأب‌ قرآن‌ خارج‌ شده‌ايم‌. توضيح‌ آنكه‌:

اگر واو عاطفه‌ باشد، راسخين‌ در علم‌، با خداوند در علم‌ به‌ تأويل‌ مشترك‌ مي‌شوند؛ و مسلّماً رسول‌ الله‌ نيز از راسخين‌ در علم‌ است‌ و افضل‌ آنهاست‌. و چگونه‌ تصوّر ميشود كه‌ قرآن‌ بر قلب‌ او نازل‌ شود و مراد و معني‌ آنرا نداند!

و در اينصورت‌ از دأب‌ قرآن‌ بيرون‌ رفته‌ايم‌. چون‌ دأب‌ قرآن‌ آنستكه‌: وقتي‌ ياد از امّت‌ ميكند و يا جماعتي‌ را نام‌ ميبرد كه‌ در بين‌ آنها رسول‌ خدا صلّي‌الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ است‌، اوّلاً به‌ جهت‌ تشريف‌ و تعظيم‌ و تكريم‌


صفجه 227

رسول‌خدا، وي‌ را جداگانه‌ نام‌ ميبرد و پس‌ از آن‌، ذكر از آن‌ امّت‌ و جماعت‌ ميكند.

مثل‌ آيۀ: ءَامَنَ الرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَيْهِ مِن‌ رَّبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ.[192] «رسول‌ خدا و جميع‌ مؤمنين‌ به‌ آنچه‌ از جانب‌ پروردگارش‌ بر او نازل‌ شده‌ است‌ ايمان‌ آوردند.»

و مثل‌ آيۀ: ثُمَّ أَنزَلَ اللَهُ سَكِينَتَهُ و عَلَي‌' رَسُولِهِ وَ عَلَي‌ الْمُؤْمِنِينَ [193]. «و سپس‌ خدا سكينه‌ و آرامش‌ خود را بر رسولش‌ و بر مؤمنين‌ فرود آورد.»

و مثل‌ قوله‌: لَـٰـكِنِ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ [194]. «وليكن‌ پيغمبر ما و آن‌ كسانيكه‌ با او ايمان‌ آورده‌اند.»

و مثل‌ قوله‌: هَـٰـذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا [195]. «اين‌ پيغمبر و كسانيكه‌ ايمان‌ آورده‌اند.»

و مثل‌ قوله‌: يَوْمَ لَا يُخْزِي‌ اللَهُ النَّبِيَّ وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ [196]. «روزي‌ كه‌ خداوند اين‌ پيغمبر را با كسانيكه‌ با او ايمان‌ آورده‌اند، ذليل‌ و خوار و سرافكنده‌ نميكند.»

و غير از اين‌ آيات‌، آيات‌ ديگري‌ كه‌ بر همين‌ نهج‌ در قرآن‌ كريم‌ واردشده‌است‌.

بنابراين‌ اگر مراد از وَ الرَّ'سِخُونَ فِي‌ الْعِلْمِ آن‌ باشد كه‌ ايشان‌ عالم‌ به‌ تأويلند و رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ مسلّماً از آنهاست‌، حقّ گفتار اين‌ بود كه‌ گفته‌ شود: وَ ما يَعْلَمُ تَأْويلَهُ إلاّ اللَهُ وَ رَسولُهُ وَ الرّاسِخونَ


صفجه 228

في‌ العِلْمِ. «تأويل‌ متشابهات‌ را غير از خدا و رسولش‌ و راسخين‌ در علم‌، كسي‌ ديگر نميداند.»

و اگر چه‌ ممكنست‌ گفته‌ شود: صدر آيه‌ كه‌ فرموده‌ است‌: هُوَ الَّذِي‌ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَـٰـبَ دلالت‌ ميكند بر آنكه‌ پيامبر عالم‌ به‌ كتاب‌ است‌؛ و نيازي‌ به‌ تذكّر آن‌ دوباره‌ نبود.

و از جميع‌ آنچه‌ گفته‌ شد بدست‌ آمد كه‌ در اين‌ آيۀ كريمه‌، علم‌ انحصار به‌ خدايتعالي‌ دارد. و اين‌ با استثناءهائي‌ كه‌ دربارۀ علم‌ تأويل‌، به‌ اين‌ آيه‌ ميخورد و افرادي‌ را مسلّماً عالم‌ به‌ تأويل‌ قرار ميدهد منافات‌ ندارد؛ همچنانكه‌ آيات‌ دالّۀ بر انحصار علم‌ غيب‌ در خداوند تعالي‌ با استثنائي‌ كه‌ بر وي‌ خورده‌ است‌ منافات‌ ندارد:

عَـٰلِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَي‌' غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَي‌' مِن‌ رَّسُولٍ. [197]

«خداوند عالم‌ به‌ غيب‌ است‌، و از غيبش‌ كسي‌ را آگاه‌ نمي‌كند مگر آن‌ پيامبر پسنديده‌ و انتخاب‌ شدۀ خود را.»

و نيز منافات‌ ندارد كه‌ مستثني‌ از جملۀ وَ مَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُوٓ إِلَّا اللَهُ خودِ راسخين‌ در علم‌ بوده‌ باشند. براي‌ آنكه‌ منافات‌ ندارد كه‌ اين‌ آيه‌ شأني‌ از شؤون‌ راسخين‌ در علم‌ را بيان‌ كرده‌ باشد، كه‌ عبارت‌ از درنگ‌ در وقت‌ شبهه‌ و ايمان‌ و تسليم‌ باشد، در مقابل‌ آنانكه‌ در دلهايشان‌ زيغ‌ و انحراف‌ است‌؛ و آنكه‌ آيات‌ ديگري‌ دلالت‌ كند بر آنكه‌ راسخين‌ در علم‌ و يا بعضي‌ از ايشان‌ عالم‌ به‌ حقيقت‌ قرآن‌ و عالم‌ به‌ تأويل‌ آياتش‌ ـ بنا بر آنچه‌ خواهد آمد ـ بوده‌ باشند.[198]

گروه متمرد و فتنه‌جو، اخذ به متشابهات نموده و هميشه راه فتنه را در پيش مي‌كشند

باري‌، مراد و منظور ما از استشهاد به‌ اين‌ آيۀ مباركه‌ اين‌ بود كه‌: مخالفت‌


صفجه 229

با حقيقت‌ قرآن‌، انحصار به‌ مشركين‌ و كافرين‌ ندارد. اين‌ آيه‌ دربارۀ مسلمين‌ نازل‌شده‌ است‌ و آنان‌ را به‌ دو گروه‌ تقسيم‌ نموده‌ است‌. يك‌ گروه‌ مؤمن‌ و متعهّد و تسليم‌ در برابر حقّ، و يك‌ گروه‌ متمرّد و فتنه‌ جو كه‌ پيوسته‌ دنبال‌ كجرويها مي‌روند و در زاويه‌ها مي‌خزند، و از راه‌ مستقيم‌ و صراط‌ قويم‌ هميشه‌ دوري‌ميكنند. اينها در سير نفساني‌ خود منحرفند. اينها در هر زمان‌ و هر مكان‌ وجود دارند و پيوسته‌ در پي‌ گل‌آلود نمودن‌ آب‌ و گرفتن‌ ماهي‌ مي‌باشند. نان‌ را به‌ نرخ‌ روز ميخورند، و در هر توبره‌اي‌ پوزه‌ ميزنند، و در هر آخوري‌ سر ميكنند، و چون‌ انگل‌ از خون‌ و جان‌ غير ميخورند، و حيات‌ خود را بر روي‌ كِشتۀ مظلومان‌ و خون‌ محرومان‌ ادامه‌ ميدهند.

در تفسير «صافي‌» بعد از تفسير معناي‌ محكم‌ و متشابه‌ فرموده‌ است‌: در كتاب‌ «كافي‌» و «عيّاشي‌» از امام‌ عليه‌ السّلام‌ در تأويل‌ قرآن‌ وارد است‌ كه‌ فرمود: إنَّ الْمُحْكَمَاتِ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ وَ الائِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلا مُ، وَ الْمُتَشَابِهَاتِ فُلا نٌ وَ فُلا نٌ. [199]

«محكمات‌ كتاب‌، وجود اقدس‌ أميرالمؤمنين‌ و ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ هستند؛ و متشابهات‌، وجود فلان‌ و فلان‌ است‌.»

و اين‌ روايت‌ دلالت‌ دارد بر آنكه‌: امام‌ عليه‌ السّلام‌ وجود خارجي‌ و تكويني‌ قرآن‌ است‌؛ و دو خليفۀ ناحقّ و غاصب‌ امر ولايت‌، وجود خارجي‌ و تحقّقي‌ شيطنت‌ و انحراف‌ و ميل‌ به‌ سوي‌ باطل‌.

روايات‌ وارده‌ در آنكه‌ امامان‌ عليهم‌ السّلام‌ راسخين‌ در علم‌اند

و نيز در «كافي‌» و «عيّاشي‌» از حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ است‌ كه‌: نَحْنُ الرَّاسِخُونَ فِي‌ الْعِلْمِ، وَ نَحْنُ نَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ. [200]

«ما راسخين‌ در علم‌ مي‌باشيم‌، و ما تأويل‌ آنرا ميدانيم‌.»


صفجه 230

و از امام‌ محمّد باقر عليه‌ السّلام‌ مرويست‌ كه‌ گفت‌:

فَرَسُولُ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ ] وَ سَلَّمَ [ أَفْضَلُ الرَّاسِخِينَ فِي‌الْعِلْمِ، قَدْ عَلَّمَهُ اللَهُ عَزَّ وَ جَلَّ جَمِيعَ مَا أَنْزَلَ اللَهُ عَلَيْهِ مِنَ التَّنْزِيلِ وَالتَّأْوِيلِ؛ وَ مَا كَانَ اللَهُ لِيُنْزِلَ عَلَيْهِ شَيْئًا لَمْ يُعَلِّمْهُ تَأْوِيلَهُ. وَ أَوْصِيَآؤُهُ مِنْ بَعْدِهِ يَعْلَمُونَهُ كُلَّهُ. [201]

«رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ از جميع‌ راسخين‌ در علم‌، مرتبه‌اش‌ عاليتر و فضيلتش‌ بيشتر است‌. و تمام‌ آنچه‌ را كه‌ خداوند بر وي‌ نازل‌نموده‌ از تأويل‌ و تنزيل‌ قرآن‌، همه‌ را به‌ او آموخته‌ بود؛ و هيچ‌ چيزي‌ را كه‌ خدا به‌ وي‌ نازل‌ نموده‌ و تأويلش‌ را نياموخته‌ باشد، در بين‌ نبود. و أوصياي‌ او پس‌ از او نيز تمام‌ مراتب‌ تأويلات‌ قرآن‌ را ميدانند.»

در «كافي‌» از حضرت‌ باقر عليه‌ السّلام‌ وارد است‌ كه‌ فرمود: وَالرَّ'سِخُونَ فِي‌ الْعِلْمِ، مَنْ لَا يَخْتَلِفُ فِي‌ عِلْمِهِ. [202]

«راسخين‌ در علم‌ كساني‌ ميباشند كه‌ در علمشان‌ اختلاف‌ و دگرگوني‌ نيست‌.»

و در كتاب‌ «احتجاج‌» از أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در ضمن‌ حديثي‌ وارد است‌ كه‌ آنحضرت‌ گفت‌:

ثُمَّ إنَّ اللَهَ جَلَّ ذِكْرُهُ، بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ وَ رَأْفَتِهِ بِخَلْقِهِ وَ عِلْمِهِ بِمَا يُحْدِثُهُ الْمُبَدِّلُونَ مِنْ تَغْيِيرِ كَلا مِهِ، قَسَّمَ كَلا مَهُ ثَلا ثَةَ أَقْسَامٍ:

فَجَعَلَ قِسْمًا مِنْهُ يَعْرِفُهُ الْعَالِمُ وَ الْجَاهِلُ، وَ قِسْمًا لَا يَعْرِفُهُ إلَّا مَنْ صَفَا ذِهْنُهُ وَ لَطُفَ حِسُّهُ وَ صَحَّ تَمَيُّزُهُ مِمَّنْ شَرَحَ اللَهُ صَدْرَهُ لِلإسْلا مِ، وَ


صفجه 231

قِسْمًا لَايَعْرِفُهُ إلَّا اللَهُ وَ أَنْبِيَآؤُهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِي‌ الْعِلْمِ.

وَ إنَّمَا فَعَلَ ذَلِكَ لِئَلَّا يَدَّعِيَ أَهْلُ الْبَاطِلِ مِنَ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَي‌ مِيرَاثِ رَسُولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ مِنْ عِلْمِ الْكِتَابِ مَا لَمْ يَجْعَلْهُ لَهُمْ، وَ لِيَقُودَهُمُ الاِضْطِرَارُ إلَي‌ الاِيتِمَارِ بِمَنْ وَلَّاهُ أَمْرَهُمْ؛ فَاسْتَكْبَرُوا عَنْ طَاعَتِهِ تَعَزُّزًا وَ افْتِرَآءً عَلَي‌ اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اغْتِرَارًا بِكَثْرَةِ مَنْ ظَاهَرَهُمْ وَ عَاوَنَهُمْ وَ عَانَد اللَهَ جَلَّ اسْمُهُ وَ رَسُولَهُ. [203]

«سپس‌ خداوند جلّ ذكره‌، بواسطۀ گسترش‌ رحمت‌ عامّه‌اش‌ و رأفت‌ و محبّت‌ به‌ خلائقش‌ و علمي‌ كه‌ داشته‌ است‌ بر آنچه‌ تغيير دهندگان‌ و تبديل‌كنندگان‌، در كلام‌ وي‌ احداث‌ ميكنند؛ گفتار خود را در قرآن‌ مجيدش‌ به‌ سه‌ دسته‌ تقسيم‌ كرده‌ است‌:

يك‌ قسم‌ از آنرا تمام‌ طبقات‌ از عالم‌ و جاهل‌ ميدانند. و يك‌ قسم‌ از آنرا نمي‌فهمد مگر كسي‌ كه‌ ذهنش‌ پاك‌ و احساسش‌ لطيف‌ و إدراك‌ و عقل‌ او صحيح‌ بوده‌ باشد، از آن‌ گروهي‌ كه‌ خداوند دل‌ و سينه‌شان‌ را براي‌ پذيرش‌ اسلام‌ گسترده‌ و منشرح‌ نموده‌ باشد. و يك‌ قسم‌ از آنرا در نمي‌يابند مگر خدا و پيغمبرانش‌ و آنانكه‌ در علم‌ رسوخ‌ دارند.

و اين‌ تقسيمِ گفتارش‌ را در قرآنش‌ بر اين‌ سه‌ گونه‌، به‌ دو جهت‌ نمود:

اوّل‌ آنكه‌: اهل‌ باطل‌ و دروغ‌ كه‌ بر ميراث‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ استيلا يافته‌ و آنرا به‌ غصب‌ از روي‌ خدعه‌ و مكر ربوده‌اند، نتوانند از علوم‌ قرآن‌ چيزي‌ را ادّعا كنند كه‌ براي‌ آنها قرار داده‌ نشده‌ است‌.

دوّم‌ آنكه‌: ضعف‌ و نقصان‌ علم‌ در آنها، ايشان‌ را ناچار كند تا فرمان‌ آن‌ كسي‌ را كه‌ خداوند بواسطۀ كثرت‌ و شدّت‌ علمش‌، صاحب‌ ولايت‌ و امر آنها


صفجه 232

قرار داده‌ است‌ بپذيرند.

امّا ايشان‌ چنين‌ نكردند، گردن‌ ننهادند و پذيراي‌ امر صاحب‌ علم‌ نشدند؛ از فرمانش‌ سرپيچيدند، و از پيروي‌ او بلندمنشي‌ نموده‌، از روي‌ استكبار و منيّت‌ بر خدا و رسولش‌ افترا بستند، و بواسطۀ زيادي‌ سياهي‌ لشكر و كثرت‌ ياوران‌ و معاونان‌ دنياپرست‌ و معاندان‌ با خدا و رسول‌ خدا، از تبعيّت‌ و پيرويش‌ استنكاف‌ نمودند.»

قتال‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ با ناكثين‌ و قاسطين‌ و مارقين‌، بر تأويل‌ قرآن‌

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌:

أَنَا قَاتَلْتُهُمْ عَلَي‌ التَّنْزِيلِ؛ وَ أَنْتَ يَا عَلِيُّ تُقَاتِلُهُمْ عَلَي‌ التَّأْوِيلِ. [204]

«اي‌ عليّ! من‌ با اين‌ مردم‌ براي‌ پذيرش‌ و قبول‌ ظاهر قرآن‌ و حقّانيّت‌ نزول‌ آن‌ جنگ‌ كردم‌؛ و تو اي‌ عليّ! براي‌ حقّانيّت‌ معني‌ و مفاد آن‌ جنگ‌ خواهي‌كرد!»

بنابراين‌، جنگهاي‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ دنباله‌، و در امتداد غزوات‌ رسول‌ اكرم‌ بوده‌ است‌. مشركين‌ قبل‌ از اسلام‌ با بدن‌ پيغمبر و پيكرۀ قرآن‌ در ستيز بودند؛ و اصحاب‌ جمل‌ و صفّين‌ و نهروان‌ با حقيقت‌ پيغمبر و واقعيّت‌ قرآن‌ كه‌ نفس‌ مقدّس‌ مقام‌ ولايت‌ و وليّ والاي‌ علم‌ قرآن‌، و عارف‌ بر تنزيل‌ و تأويل‌، و صدرنشين‌ از راسخان‌ در علم‌ بوده‌ است‌ در ستيز بودند. بنابراين‌، اين‌ نبردها در امتداد آن‌ غزوات‌ است‌؛ و ابداً تفاوتي‌ ندارد.


صفجه 233

در كتب‌ شيعه‌ روايات‌ بسياري‌ وارد است‌ كه‌: پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ كراراً و مراراً خبر داده‌اند كه‌: أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ از طرف‌ خدا مأمور به‌ جهاد با سه‌ طائفه‌ است‌:

ناكثين(نقض‌ كنندگان‌ بيعت‌) كه‌ عائشه‌ و طلحه‌ و زبير و اعوان‌ آنها: محمّد بن‌ طلحه‌، و خواهرزادۀ عائشه‌: عبدالله‌ بن‌ زبير و ديگر، مروان‌ حَكَم‌ و عثمانيّون‌ و غيرهم‌ ميباشند، در جنگ‌ جمل‌.

قاسِطين(ظلم‌ كنندگان‌ و متجاوزان‌) كه‌ مقصود معاوية‌ بن‌ أبي‌سفيان‌ و اعوان‌ او ميباشند از عمرو بن‌ عاص‌ و غيره‌، در جنگ‌ صفّين‌.

مارقين(خارج‌ شدگان‌ از دين‌) كه‌ همچون‌ تيري‌ كه‌ از كمان‌ خارج‌ شود، از دين‌ خدا بيرون‌ رفتند؛ و منظور از آنها اصحاب‌ نهروان‌ و خوارج‌ ميباشند.

ليكن‌ ما در اينجا از ثقه‌ و ثبت‌: ابن‌ أبي‌ الحديد معتزلي‌ شافعي‌ كه‌ از عامّه‌ است‌ مطالبي‌ نقل‌ ميكنيم‌:

او ميگويد: امّا گروه‌ ناكثة‌، قائدين‌ لشكريان‌ جنگ‌ جمل‌ هستند. و امّا گروه‌ قاسطَة‌، قائدين‌ جنگ‌ صفّين‌ هستند كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ آنها را قاسطين‌ ناميد. و امّا گروه‌ مارقَة‌ قائدين‌ جنگ‌ نهروانند.

و اينكه‌ ما گفتيم‌: رسول‌ خدا آنها را قاسطين‌ ناميد، اشاره‌اي‌ بود به‌ كلام‌ آن‌ حضرت‌ عليه‌ السّلام‌: سَتُقَاتِلُ بَعدِي‌ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ.

«اي‌ عليّ! بزودي‌ تو البتّه‌ با سه‌ طائفه‌: پيمان‌ شكنان‌، و ستمكاران‌، و از دين‌ خارج‌ شدگان‌ جنگ‌ ميكني‌!»

و اين‌ خبر از دلائل‌ نبوّت‌ رسول‌ خدا صلوات‌ الله‌ عليه‌ است‌. زيرا بطور صراحت‌ خبر از غيب‌ داده‌ است‌ كه‌ در آن‌ ابداً احتمال‌ دستبردگي‌ و تدليس‌، مانند اخبار مجمله‌ داده‌ نميشود.

و كلام‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌: مارقين‌ (بيرون‌ شدگان‌ از


صفجه 234

دين‌) گواهي‌ ميكند كلام‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ را اوّلاً در باب‌ خوارج‌ كه‌ گفت‌: يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمْيَةِ. «از دين‌ خدا بيرون‌ مي‌روند همانطور كه‌ پيكان‌ از كمان‌ بيرون‌ مي‌پرد.»

و كلام‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌: ناكثين‌ (پيمان‌ شكنان‌) گواهي‌ ميكند پيمان‌ شكستن‌ آنها را در ابتداي‌ امر بعد از بيعت‌، و حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در وقت‌ بيعت‌ ايشان‌ (طلحه‌ و زبير) كه‌ خواستند با وي‌ بيعت‌ نمايند، اين‌ آيه‌ را تلاوت‌ كرد:

فَمَن‌ نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَي‌' نَفْسِهِ. [205]

«و كسي‌ كه‌ نقض‌ عهد و پيمان‌ شكني‌ كند، عليه‌ نفس‌ خود نقض‌ عهد نموده‌ است‌.»

و امّا اصحاب‌ و قائدين‌ جنگ‌ صفّين‌ در عقيدۀ ما جماعت‌ معتزله‌، مخلّد در آتش‌ خواهند بود بجهت‌ فسقشان‌؛ و بنابراين‌ دربارۀ آنها اين‌ آيۀ مباركه‌ صادق‌ است‌ وَ أَمَّا الْقَـٰسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا.[206] «و امّا ستمگران‌ و متجاوزان‌، هيزم‌ جهنّم‌ مي‌باشند.»[207]

گفتار رسول‌ خدا در اينكه‌: عليّ خاصِفُ النَّعْل‌، در راه‌ تأويل‌ قرآن‌ مي‌جنگد

و امّا دربارۀ اينكه‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در اين‌ جنگها با اين‌ مردم‌ به‌عنوان‌ تأويل‌ قرآن‌ جنگ‌ مي‌نموده‌ است‌، رواياتي‌ است‌ كه‌ ابن‌ أبي‌ الحديد در«شرح‌ نهج‌ البلاغة‌» از إبراهيم‌ بن‌ ديزيل‌ همْداني‌ در كتاب‌ «صفّين‌» از يحيي‌ بن‌ سليمان‌، مسنداً از أبوسعيد خُدْري‌ رحمه‌ الله‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: او گفت‌:


صفجه 235

كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَهِ صلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ فَانْقَطَعَ شِسْعُ نَعْلِهِ. فَأَلْقَاهَا إلَي‌ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلا مُ يُصْلِحُهَا. ثُمَّ قَالَ: إنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَي‌ تَأْوِيلِ الْقُرْءَانِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَي‌ تَنْزِيلِهِ.

فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللَهِ؟! قَالَ: لَا!

فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ: أَنَا هُوَ يَا رَسُولَ اللهِ؟! قَالَ: لَا! وَلَكِنَّهُ ذَاكُمْ خَاصِفُ النَّعْلِ؛ وَ يَدُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلا مُ يُصْلِحُهَا.

قَالَ أَبُوسَعِيدٍ: فَأَتَيْتُ عَلِيًّا فَبَشَّرْتُهُ بِذَلِكَ، فَلَمْ يَحْفِلْ بِهِ؛ [208] كَأَنَّهُ شَيْءٌ قَدْكَانَ عَلِمَهُ مِنْ قَبْلُ. [209]

«ما با رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ميرفتيم‌ كه‌ بند نعل‌ او پاره‌شد. آنرا به‌ نزد عليّ انداخت‌ تا اصلاحش‌ كند. و سپس‌ گفت‌: تحقيقاً در ميان‌ شما مردي‌ است‌ كه‌ براي‌ برقراري‌ تأويل‌ قرآن‌ مي‌جنگد، همانطور كه‌ من‌ براي‌ تنزيل‌ قرآن‌ جنگيده‌ام‌!

ابوبكر گفت‌: منم‌ اي‌ رسول‌ خدا؟! گفت‌: نه‌!

عمر بن‌ خطّاب‌ گفت‌: منم‌ اي‌ رسول‌ خدا؟! گفت‌: نه‌!

وليكن‌ آن‌ مردي‌ است‌ كه‌ مشغول‌ پينه‌ زدن‌ كفش‌ است‌؛ و نعل‌ حضرت‌ در دست‌ عليّ بود و به‌ اصلاح‌ آن‌ مشغول‌ بود.

أبوسعيد ميگويد: من‌ به‌ نزد عليّ آمدم‌ و او را بدين‌ موهبت‌ بشارت‌ دادم‌. امّا او اعتنائي‌ به‌ حرف‌ من‌ ننمود؛ گويا اين‌ مطلب‌، امري‌ بود كه‌ خبرش‌ را عليّ از پيش‌ ميدانست‌.»

و همچنين‌ ابن‌ أبي‌ الحديد روايت‌ ميكند از ابن‌ ديزيل‌ در اين‌ كتاب‌،


صفجه 236

از يحيي‌ بن‌ سليمان‌، از ابن‌ فُضَيل‌، از إبراهيم‌ بن‌ هَجَري‌، از أبوصادق‌ كه گفت‌:

أبو أيّوب‌ انصاريّ بر ما در ولايت‌ عراق‌ وارد شد، و قبيلۀ أزْد براي‌ وي‌ جزري‌ [210] را به‌ رسم‌ قرباني‌ هديّه‌ آوردند. و آن‌ هديّه‌ را با من‌ فرستادند كه‌ به‌ نزد وي‌ ببرم‌. من‌ بر أبو أيّوب‌ وارد شدم‌ و سلام‌ كردم‌، و به‌ او گفتم‌: يَا أَبَا أَيُّوبَ! قَدْ كَرَّمَكَ اللَهُ بِصُحْبَةِ نَبِيِّهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ وَ نُزُولِهِ عَلَيْكَ؛ فَمَا لِي‌ أرَاكَ تَسْتَقْبِلُ النَّاسَ بِسَيْفِكَ تُقَاتِلُهُمْ هَؤُلآءِ مَرَّةً وَ هَؤُلآءِ مَرَّةً؟!

«اي‌ أبو أيّوب‌! خداوند ترا به‌ همنشيني‌ رسول‌ خدا، و به‌ وارد شدن‌ آنحضرت‌ بر خانۀ تو مكرّم‌ و معزّز و گرامي‌ داشته‌ است‌؛ با وجود اين‌ سوابق‌ درخشان‌ و اين‌ خصوصيّات‌، چرا مي‌بينم‌ در برابر مردم‌ روي‌ مي‌آوري‌ و با آنها با شمشير مواجه‌ شده‌، گاهي‌ با اين‌ جماعت‌ و گاهي‌ با آن‌ جماعت‌ مي‌ستيزي‌ و جنگ‌ مي‌نمائي‌؟!»

قَالَ: إنَّ رَسُولَ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ عَهِدَ إلَيْنَا أَنْ نُقَاتِلَ مَعَ النَّاكِثِينَ، فَقَدْ قَاتَلْنَاهُمْ. وَ عَهِدَ إلَيْنَا أَنْ نُقَاتِلَ مَعَ الْقَاسِطِينَ، فَهَذَا وَجَّهَنَا إلَيْهِمْ (يَعْنِي‌ مُعَاوِيَةَ وَ أَصْحَابَهُ). وَ عَهِدَ إلَيْنَا أَنْ نُقَاتِلَ مَعَ الْمَارِقِينَ، وَ لَمْ أَرَهُمْ بَعْدُ. [211]

«أبو أيّوب‌ در پاسخ‌ گفت‌: رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ از ما عهد و ميثاق‌ گرفته‌ است‌ كه‌ با ناكثين‌ (ناقضين‌ پيمان‌) جنگ‌ كنيم‌؛ و ما با آنها جنگ‌ كرديم‌.


صفجه 237

و از ما عهد و پيمان‌ گرفته‌ است‌ كه‌ با قاسطين‌ (ستمگران‌ و متعدّيان‌) جنگ‌ كنيم‌؛ و اينك‌ عليّ است‌ كه‌ ما را به‌ سوي‌ آنان‌ ميفرستد (يعني‌ به‌ سوي‌ معاويه‌ و يارانش‌). و از ما عهد و پيمان‌ گرفته‌ است‌ كه‌ با مارقين‌ (بيرون‌ شدگان‌ از دين‌) جنگ‌ كنيم‌؛ و من‌ هنوز آنها را نديده‌ام‌.»

روايات وارده از رسول خدا، در جهاد أمير المومنين با منافقين امت

ابن‌ أبي‌ الحديد ميگويد: بسياري‌ از محدّثين‌ از أميرالمؤمنين‌ عليّ ابن‌أبي‌طالب‌ عليه‌ السّلام‌ روايت‌ نموده‌اند كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ او گفتند:

إنَّ اللَهَ قَدْ كَتَبَ عَلَيْكَ جِهَادَ الْمَفْتُونِينَ كَمَا كَتَبَ عَلَيَّ جِهَادَ الْمُشْرِكِينَ.

قَالَ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَهِ! مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِي‌ كَتَبَ عَلَيَّ فِيهَا الْجِهَادَ؟!

قَالَ: قَوْمٌ يَشْهَدُونَ أَنْ لَا إلَهَ إلَّا اللَهُ وَ أَنِّي‌ رَسُولُ اللَهِ، و هُمْ مُخَالِفُونَ لِلسُّنَّةِ!

فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَهِ! فَعَلَامَ أُقَاتِلُهُمْ وَ هُمْ يَشْهَدُونَ كَمَا أَشْهَدُ؟!

قَالَ: عَلَي‌ الاحْدَاثِ فِي‌ الدِّينِ، وَ مُخَالَفَةِ الامْرِ!

«خداوند بر تو واجب‌ نموده‌ است‌ جهاد با مبتلا شدگان‌ به‌ فتنه‌ و فساد را همانطور كه‌ بر من‌ واجب‌ كرده‌ است‌ جهاد با مشركان‌ را!

من‌ گفتم‌: اي‌ رسول‌ خدا! اين‌ فتنه‌ و فسادي‌ كه‌ خداوند جهاد را در آن‌ بر من‌ واجب‌ كرده‌ است‌ چيست‌؟

رسول‌ خدا گفت‌: گروهي‌ هستند كه‌ شهادت‌ بر وحدانيّت‌ خدا و رسالت‌ من‌ ميدهند، امّا با سنّت‌ من‌ مخالفند.

من‌ گفتم‌: اي‌ رسول‌ خدا! در حاليكه‌ آنان‌ شهادت‌ بر توحيد و رسالت‌ ميدهند همانند شهادت‌ من‌، در اينصورت‌ من‌ بر كدام‌ جهتي‌ كه‌ جهاد را ايجاب‌


صفجه 238

كند با آنها جنگ‌ كنم‌؟!

رسول‌ خدا گفت‌: در بدعت‌هائي‌ كه‌ در دين‌ ميگذارند، و بر مخالفت‌ امري‌ كه‌ مي‌كنند!»

فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَهِ! إنَّكَ كُنْتَ وَعَدْتَنِي‌ الشَّهَادَةَ فَاسْأَلِ اللَهَ أَنْ يُعَجِّلَهَا لِي‌ بَيْنَ يَدَيْكَ.

قَالَ: فَمَنْ يُقَاتِلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ؟ أَمَا إنِّي‌ وَعَدْتُكَ بِالشَّهَادَةِ وَ تُسْتَشْهَدُ! يُضْرَبُ عَلَي‌ هَذِهِ فَتُخْضَبُ هَذِهِ. فَكَيْفَ صَبْرُكَ إذَنْ؟!

فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَهِ! لَيْسَ ذَا بِمَوْطِنِ صَبْرٍ؛ هَذَا مَوطِنُ شُكْرٍ!

قَالَ: أَجَلْ! أَصَبْتَ؛ فَأَعِدَّ لِلْخُصُومَةِ فَإنَّكَ مُخَاصَمٌ.

«من‌ گفتم‌: اي‌ رسول‌ خدا! تو به‌ من‌ وعدۀ شهادت‌ داده‌ بودي‌، اينك‌ از خدا بخواه‌ تا شهادت‌ را بزودي‌ در برابرت‌ و در ركابت‌ نصيب‌ من‌ كند!

رسول‌ خدا گفت‌: با اين‌ فرض‌، چه‌ كسي‌ با ناكثين‌ و قاسطين‌ و مارقين‌ كارزار ميكند؟! آري‌، من‌ به‌ تو وعدۀ شهادت‌ داده‌ام‌ و شهيد خواهي‌ شد. اين‌ فرق‌ سرت‌ با ضربۀ شمشير خواهد شكافت‌، و اين‌ محاسن‌ تست‌ كه‌ از خون‌ آن‌ خضاب‌ مي‌شود! در اين‌ موقعيّت‌، صبر و استقامتت‌ چقدر است‌؟!

من‌ گفتم‌: اي‌ رسول‌ خدا! اينجا جاي‌ صبر نيست‌؛ اينجا جاي‌ شكر است‌!

رسول‌ خدا گفت‌: آري‌! راست‌ گفتي‌. پس‌ بنابراين‌ خود را آماده‌ براي‌ دفاع‌ از دشمنان‌ خود نما؛ زيرا كه‌ تو مورد خصومت‌ و كينه‌ و دشمني‌ و عداوت‌ واقع‌ مي‌شوي‌!»

 

پاورقي


[187] ـ در غزوۀ اُحد، دو بت‌ لات‌ و عزّي‌ را كه‌ از عظيمترين‌ بت‌هاي‌ مشركين‌ در مكّه‌ بودند با خود حمل‌ نموده‌ و به‌ مدينه‌ آوردند. و در ميدان‌ جنگ‌ شعار ميدادند: اعْلُ هُبَل‌! اعْلُ هُبَل‌! «بلند پايه‌ و عاليمقام‌ باش‌ اي‌ هبل‌!» رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ نيز متقابلاً به‌ مسلمين‌ امر كردند تا شعار دهند: اللَهُ أعْلَي‌ وَ أَجَلّ! «الله‌ عاليمقام‌تر است‌، و الله‌ جليل‌تر و ارزشمندتر است‌!»

[188] ـ آيۀ از سورۀ 3: ءَال‌ عمران‌

[189] ـ آيۀ از سورۀ 0 2: طه‌

[190] ـ قسمتي‌ از آيۀ 11، از سورۀ 42: الشّوري‌

[191] ـ «الميزان‌ في‌ تفسير القرءَان‌» ج‌ ص‌ 18 و 19

[192] ـ صدر آيۀ 285، از سورۀ 2: البقرة‌

[193] ـ صدر آيۀ 26، از سورۀ 9: التّوبة‌

[194] ـ صدر آيۀ 88، از سورۀ 9: التّوبة‌

[195] ـ قسمتي‌ از آيۀ 68، از سورۀ 3: ءَال‌ عمران‌

[196] ـ قسمتي‌ از آيۀ از سورۀ 66: التّحريم‌

[197] ـ آيۀ 26 و صدر آيۀ 27، از سورۀ 72: الجنّ

[198] ـ «الميزان‌ في‌ تفسير القرءَان‌» ج‌ ص‌ 26 و 27

[199] ـ تفسير «صافي‌» طبع‌ گراوري‌ اسلاميّه‌، ج‌ ص‌ 247

[200] همان مصدر

[201] ـ تفسير «صافي‌» طبع‌ گراوري‌ اسلاميّه‌، ج‌ ص‌ 247؛ و علاوه‌ شمارۀ 1 نيز از تفسير «مجمع‌ البيان‌» طبع‌ صيدا، ج‌ ص‌ 0 41 آورده‌ شده‌ است‌.

[202] همان مصدر

[203] ـ تفسير «صافي‌» محدّث‌ عظيم‌ ملاّ محسن‌ فيض‌ كاشاني‌، ج‌ ص‌ 247

[204] ـ علاّمۀ مجلسي‌، رواياتي‌ را به‌ اين‌ مضمون‌ در «بحار الانوار» از طبع‌ كمپاني‌، ج‌ ص‌ 455 و 456 ذكر نموده‌ است‌، و همچنين‌ در ص‌ 457 دربارۀ اين‌ مطلب‌، قضايائي‌ را ذكر ميكند. و در «ينابيع‌ المودّة‌» شيخ‌ سليمان‌ قُنْدوزي‌ حنفي‌، از طبع‌ اسلامبول‌ ص‌ 233 از صاحب‌ كتاب‌ «الفردوس‌» روايت‌ كرده‌ است‌ از وهب‌ بن‌ صفي‌ بصري‌ كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفته‌اند: أنَا اُقاتِلُ عَلَي‌ تَنْزيلِ الْقُرْءانِ؛ وَ عَليٌّ يُقاتِلُ عَلَي‌ تَأْويلِ الْقُرْءانِ.

[205] ـ آيۀ 0 از سورۀ 48: الفتح‌: إِنَّ الَّذِينَ يُبَايِعُونَكَ إِنَّمَا يُبَايِعُونَ اللَهَ يَدُ اللَهِ فَوْقَ أَيْدِيهِمْ فَمَن‌ نَّكَثَ فَإِنَّمَا يَنكُثُ عَلَي‌' نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفَي‌' بِمَا عَـٰهَدَ عَلَيْهُ اللَهَ فَسَيُؤْتِيهِ أَجْرًا عَظِيمًا.

[206] ـ آيۀ 15، از سورۀ 72: الجنّ

[207] ـ «شرح‌ نهج‌ البلاغة‌ ابن‌ أبي‌ الحديد» از طبع‌ دار إحياء الكتب‌ العربيّة‌، با تحقيق‌ محمّد أبوالفضل‌ إبراهيم‌، ج‌ ص‌ 1 0 2

[208] ـ حَفَلهُ و حَفَل‌ به‌: اعتَنَي‌ الَيه‌.

[209] ـ ما اين‌ حديث‌ ابن‌ أبي‌ الحديد را از «بحار» مجلسي‌، ج‌ ص‌ 457 نقل‌ نموديم‌.

[210] ـ الجَزَر: ما اُعِدَّ للذَّبْحِ كَالشّاةِ وَ النّاقَةِ. « جَزَر حيواني‌ است‌ كه‌ براي‌ ذبح‌ آماده‌ شده‌ است‌؛ مانند گوسفند و شتر.»

[211] ـ «بحار الانوار» كمپاني‌، ج‌ ص‌ 457

      
  
فهرست
  بحث پنجم: منطق‌ قرآن‌، توحيد خالص‌ در جميع‌ شؤون‌ است‌ و تفسير آيۀ:‌ قُلْ أَيُّ شَيْءٍ أَكْبَرُ شَهَ
  قرآن‌، خداوند را حاضر و مُسيطر بر تمام‌ أشياء ميداند.
  آيات‌ دالّۀ بر آنكه‌ خداوند بر هر موجودي‌، شهيد و رقيب‌ و حفيظ‌ و محيط‌ است‌
  خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در توصيف‌ قرآن‌ و لزوم‌ متابعت‌ از آن‌
  بيان‌ ابن‌ أبي‌ الحديد دربارۀ كلمات‌ بزرگان‌ در تعظيم‌ و تجليل‌ از قرآن‌
  تأثير كلام‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ بر فرزدق‌، كه‌ به‌ پدرش‌ فرمودند:عَلِّمْهُ القُرءانَ.
  كلمات‌ بزرگان‌ دربارۀ قرائت‌ قرآن‌
  قرآن‌ با نظر توحيدي‌ خود، همۀ موجودات‌ را پيوند ميدهد.
  دستورات‌ توحيدي‌ قرآن‌ در مقابل‌ نظر مادّيّون‌ است‌ كه‌ عالم‌ را متفرّق‌ مي‌بينند.
  غرور و استبداد اروپائيان‌ سبب‌ شد تا بعد از نهضت‌ خود، اسلام‌ را نپذيرند.
  مقدّمات‌ انقلاب‌ اروپا عليه‌ پاپ‌هاي‌ مسيحي‌ جاه‌طلب‌
  انتقادات‌ دانشمندان‌ اروپا از لحاظ‌ علمي‌ و تاريخي‌ به‌ توراة‌ و انجيل‌
  جهل‌ و تعصّب‌ اروپا در عدم‌ رجوع‌ به‌ قرآن‌، پس‌ از نهضت‌ عليه‌ ارباب‌ كليسا
  قرآن‌، خطاهاي‌ توراة‌ و انجيل‌ فعلي‌ را بر مَلا ميكند و كشيش‌ها را متّهم‌ مينمايد.
  آلكسيس‌ كارل‌، علّت‌ عدم‌ موفّقيّت‌ علوم‌ طبيعي‌ را بيان‌ ميكند.
  گفتار آلكسيس‌ كارل‌؛ و تجاهل‌ و تغافل‌ او نسبت‌ به‌ عرفان‌ إسلامي‌
  شرق‌ و غرب‌، گرچه‌ به‌ مسيحيّت‌ يا يهوديّت‌ تظاهر ميكنند ولي‌ مكتبشان اصالة‌ المادّه‌ است‌
  تعاليم‌ و دستورات‌ اسلام‌ در جنگهاي‌ داخلي‌ و جنگ‌ با دشمنان‌
  تعميم‌ نعمت‌ اسلام‌، ايجاب‌ جهاد ميكند.
  أحكام‌ جهاد، از قتل‌ و إسارت‌ و فديه‌ و نَهب‌ و غارت‌
  تحمّل‌ مشاقّ جهاد، صرفاً براي‌ هدايت‌ كفّار به‌ توحيد است‌
  فلسفۀ جهاد در اسلام‌، ايثار و انفاق‌ توحيد است‌ به‌ فاقدين‌ آن‌
  داستان‌ عبور پيامبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ از نزد اسيران‌، و تبسّم‌ آن‌ حضرت‌
  از جمله‌ أحكام‌ مترتّبۀ بر جهاد إسلامي‌، استعباد است‌
  بحث‌ تفصيلي‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قَدّس‌ الله‌ سرَّه‌ الشّريف‌ دربارۀ بردگي‌ و رقّيّت‌، در آخر سورۀ ما
  آيات‌ دالّۀ بر آنكه‌ تمام‌ موجودات‌، عبد رِقّ و بندۀ مطلق‌ خدايند.
  مبدأ و علّت‌ بردگي‌ در تاريخ‌
  سير بردگي‌ در تاريخ‌
  الغاءِ اسلامْ بردگي‌ را در ناحيۀ غلبه‌، و در ناحيۀ ولايت‌ ابويني‌
  آيات‌ دالّۀ بر تساوي‌ افراد بشر من‌ جميع‌ الجهات‌ مگر از جهت‌ تقوي‌
  إن أكرمكم عند الله أتقيكم.
  شرائط‌ جهاد اسلام‌، و كيفيّت‌ كشتار و برده‌گيري‌ از كافران‌
  روش‌ اسلام‌ در كيفيّت‌ نگهداري‌ غلامان‌ و كنيزان‌ چگونه‌ بوده‌ است‌؟!
  إرفاق‌ اسلام‌ دربارۀ بردگان‌، عالي‌ترين‌ نمونۀ اخلاق‌ است‌
  اسلام‌ أسباب‌ بردگي‌ را تقليل‌ داده‌ و اسباب‌ آزادي‌ بندگان‌ را زياد كرده‌ است‌
  نِقاطي‌ كه‌ در جهان‌ از قديم‌ برده‌داري‌ معمول‌ بوده‌، و نقاطي‌ كه‌ معمول‌ نبوده‌ است‌
  تاريخ‌ و كيفيّت‌ آزادي‌ بردگان‌
  انسان‌ هميشه‌ در محدوده‌ زيست‌ مي‌نمايد؛ و لغت‌ «آزادي‌ مطلق‌» اسمي‌ است‌ فاقد مسمّي‌
  داشتن‌ قوّۀ دفاعيّه‌، براي‌ هر اجتماعي‌ ضروري‌ است‌
  الغاءِ حكم‌ بردگي‌ بروسل‌، الغاءِ لفظي‌ و ابقاءِ حقيقي‌ آن‌ به‌ وجه‌ أتمّ است‌
  فجايع‌ استعمارهاي‌ اروپا و آمريكا همگي‌ در پوشش‌ الفاظي‌ فريبنده‌ صورت‌ مي‌گيرد (ت‌)
  غرب‌، حكم‌ فطري‌ اسلام‌ در مورد استرقاق‌ را در مرحلۀ عمل‌ پذيرفته‌ است‌
  الغاءِ لفظ‌ بردگي‌، براي‌ ابقاي‌ معناي‌ آن‌ بنحو أتمّ و أكمل‌ است‌
  روايات‌ و آيات‌ وارده‌ در وجوب‌ جهاد في‌ سبيل‌ الله‌
  وظيفۀ حكومت‌ اسلام‌، إقامۀ نماز و إيتاءِ زكوة‌ و... است‌
  نهضت‌ ضدّ استعماري‌ الجزائر عليه‌ فرانسۀ طاغي‌، به‌ پيروي‌ از قرآن‌ بود.
  تنها راه علاج مسلمين جهان، بازگشت به قرآن است...
  اصل‌ أوّل‌: حركت‌ و تسابق‌ اروپائيان‌ در جهانگيري‌، بعد از كريستف‌ كلمب‌
  اصل‌ دوّم‌: جنگهاي‌ صليبي‌، و قتل‌ عامّ و اخراج‌ مسلمين‌ از أندلس‌
  استعمار كشورهاي‌ كوچك‌ و ضعيف‌؛ هدف‌ جنگهاي‌ جهاني‌
  غلبۀ انگليس‌ بر عراق‌ در جنگ‌ جهاني‌، ناشي‌ از رشوه‌گيري‌ بوده‌ است‌
  جهاد و دفاع‌ مردم‌ و علماء عليه‌ هجوم‌ سپاه‌ انگليس‌
  إعلان‌ جهاد آية‌ الله‌ آقا ميرزا محمّد تقي‌ شيرازي‌ بر ضدّ انگليس‌
  جنگ‌ تحميلي‌ عراق‌، براي‌ هدم‌ ايران‌ إسلاميِ از نو بپاخاسته‌ بود.
  سياست‌ انگلستان‌ در هر كشوري‌، دعوت‌ به‌ ملّيّت‌گرائي‌ است‌
  إشاعۀ فحشاء و مقابلۀ با دين‌، اوّلين‌ إقدام‌ دول‌ استعمارگر در كشورهاست‌
  اختصاص‌ مبالغ‌ بسيار مهمّ در كشورها براي‌ مقابله‌ با مسائل‌ قرآنيّه‌
  عمل‌ استعمارگران‌، مانند عمل‌ فراعنۀ مصر در أهرام‌ است‌ با بردگان‌
  دستورات‌ هيچ‌ آئيني‌ همچون‌ اسلام‌ توأم‌ با محبّت‌ و إعطاء امتيازات‌ انساني نيست‌
  منطق‌ استعمارگران‌، قدرت‌ و زور است‌
  كلام‌ علاّمۀ طباطبائي‌ در «وحي‌ يا شعور مرموز» دربارۀ استعمار.
  استعمار عالم‌، همان‌ قوانين‌ وحشي‌ و جنگل‌ است‌ كه‌ بصورت‌ مدرن‌ در آمده است‌
  نژادپرستي‌ و اثبات‌ نابرابري‌ نژادهاي‌ بشري‌ توسّط‌ استعمارگران‌
  نظر سيّد جمال‌ الدّين‌ أسدآبادي‌، در دشمني‌ انگلستان‌ با اسلام‌
  اروپائيان‌، اعتقاد ديني‌ مسلمين‌ را تعصّب‌ مي‌نامند.
  راه‌ نجات‌ و قدرت‌ و حيات‌ مجدّد مسلمين‌، رجوع‌ و عمل‌ به‌ قرآن‌ است‌
  خطابۀ سيّد جمال‌ الدّين‌ در مصر، راجع‌ به‌ عظمت‌ قرآن‌
  غَش‌ نمودن‌ سيّد جمال‌ و اعضاءِ انجمن‌ در اثر آن‌ خطابه‌
  بخشهائي‌ از شرح‌ حال‌ و آثار سيّد جمال‌ الدّين‌ أسدآبادي‌
  دعوت‌ به‌ جهاد، پيوسته‌ در سيماي‌ قرآن‌ متلالي‌ و درخشان‌ است‌
  «آزاديت‌ به‌ دستۀ شمشير بسته‌اند»
  گفتار محمّد عبده‌، در عداوت‌ سيّد جمال‌ الدّين‌ با انگلستان‌
  فتنه‌هاي‌ انگليس‌ در مستعمرات‌، توسّط‌ دست‌پرورده‌هاي‌ فراماسوني‌ خود انجام‌ ميگيرد.
  آشوبها و فتنه‌هاي‌ محافل‌ سرّي‌ فراماسوني‌ در زمان‌ ناصرالدّين‌ شاه‌ و مظفّرالدّين‌ شاه‌
  دخالتهاي‌ انگليس‌ در فتنۀ ايران‌ به‌ نام‌ نهضت‌ مشروطيّت‌
  مداخلت‌هاي‌ نارواي‌ دولت‌ انگليس‌ در سرنوشت‌ ملّت‌ ايران‌
  عدم‌ تسليم‌ سلطان‌ أحمد شاه‌ در برابر فشار قويّ انگليس‌
  أحمد شاه‌ أبداً حاضر نيست‌ با اجانب‌ بسازد گرچه‌ از سلطنت‌ كنار رود.
  أحمد شاه‌ مردي‌ با فكر و مـآل‌ انديش‌ بود، مصلحت‌ عامّه‌ را فداي‌ رياستش ننمود.
  أحمد شاه‌ با راه‌آهن‌ جنوب‌ به‌ شمال‌ كه‌ به‌ نفع‌ انگليس‌ بود مخالفت‌ كرد.
  چرا سلطان‌ أحمد شاه‌ با ترور كردن‌ رضاخان‌ مخالف‌ بود؟.
  سخنراني‌ أحمد شاه‌ در فرانسه‌ دربارۀ حقّانيّت‌ خود.
  أحمد شاه‌، تاريخ‌ پرماجرائي‌ را طيّ كرد و حاضر به‌ خيانت‌ نشد.
  سفر فروغي‌ به‌ پاريس‌ براي‌ خريدن‌ استعفانامۀ أحمد شاه‌ به‌ يك‌ ميليون‌ ليره‌
  از زندگي‌ أحمد شاه‌، حقيقت‌ حال‌ مشروطه‌ و لواداران‌ اصلي‌ آن‌ معلوم مي‌شود (ت‌)
  استعمارِ كفر مكتبش‌ خُدعه‌ و جنايت‌، و مكتب‌ قرآن‌ حيات‌ است‌
  تأثير نغمه‌هاي‌ جانبخش‌ قرآن‌ در قلوب‌ مؤمنين‌
  حقّانيّت‌ قرآن‌، حقّانيّت‌ رسول‌ الله‌ و ائمّۀ طاهرين‌ است‌
  امام معصوم، وجودش حقيقت قرآن است...
  بحث‌ ششم‌: سير قرآن‌ در آيات‌ أنفسي‌
  تفسير آيۀ: اللَهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَـابًا مُتَشَـابِهًا مَثَانِيَ..
  كلام‌ حضرت‌ استاد علاّمۀ طباطبائي‌ در معني‌ «متشابه‌» و «مَثاني‌»
  روايات‌ خاصّه‌ و عامّه‌ بر آنكه‌ «بَسمَلَه‌» جزءِ قرآن‌ است‌
  معناي‌ مثاني‌ و سُوَر طِوال‌ و مِئين‌ و مُفصَّلات‌ و قِصار.
  معناي سور طوال و مئين و مفصلات وقصار.
  تمام آيات قرآن متشابه: شبيه به هم، و مثاني ميباشند.
  تفسير آيات آخر سوره فرقان.
  آيات‌ قرآن‌ با نفوس‌ مؤمنين‌ چه‌ ميكند؟!
  از علائم‌ كفر، عدم‌ پذيرش‌ آيات‌ قرآن‌ است‌
  كفّار و منافقين‌ در پذيرش‌ قرآن‌، گوئي‌ پردۀ صِماخشان‌ پاره‌ است‌
  كفّار و منافقين‌ با تظاهر به‌ اسلام‌، در صدد معارضه‌ با حقيقت‌ قرآن‌ برآمدند.
  تفسير آيۀ: هُوَ الَّذِي‌ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَـابَ مِنْهُ ءَايَـاتٌ مُحْكَمَـاتٌ...
  گروه متمرد و فتنه‌جو، اخذ به متشابهات نموده و هميشه راه فتنه را در پيش مي‌كشند.
  روايات‌ وارده‌ در آنكه‌ امامان‌ عليهم‌ السّلام‌ راسخين‌ در علم‌اند.
  قتال‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ با ناكثين‌ و قاسطين‌ و مارقين‌، بر تأويل‌ قرآن‌
  >> گفتار رسول‌ خدا در اينكه‌: عليّ خاصِفُ النَّعْل‌، در راه‌ تأويل‌ قرآن‌ مي‌جنگد.
  روايات وارده از رسول خدا، در جهاد أمير المومنين با منافقين امت...
  روايت‌ ابن‌ أبي‌ الحديد، در شرح‌ دوران‌ فتنه‌ و غيبت‌
  فتنه‌هاي‌ معاويه‌ و دستيارانش‌، با تمسّك‌ و استدلال‌ به‌ آيات‌ قرآن‌
  خطبۀ أميرالمؤمنين‌ در برائت‌ از خون‌ عثمان‌
  نامۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ معاويه‌ در بازگو كردن‌ رياست‌ خواهي‌ وي‌ با تأويل‌ قرآن‌
  «نهج‌ البلاغة‌» و شكوۀ حضرت‌ از عدم‌ تفسير بعضي‌ از آيات‌ را به‌ بعضي‌ ديگر.
  خطبۀ حضرت‌ در «نهج‌ البلاغة‌» دربارۀ عظمت‌ قرآن‌
  خطبۀ غرّاي‌ «نهج‌ البلاغة‌» در لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌، و أخذ آن‌ از اهلش‌ كه‌ واليان ولايتند.
  ائمّۀ أطهار «عَيشُ العلمِ و مَوتُ الجَهل‌» مي‌باشند.
  خطبۀ ديگر حضرت‌ دربارۀ قرآن‌ و اهمّيّت‌ پاسدارانش‌: آل‌ محمّد عليهم‌ السّلام‌
  كيفيّت‌ قرائت‌ رسول‌ الله‌ قرآن‌ كريم‌ را
  روايات‌ وارده‌ در قرائت‌ حضرت‌ رسول‌ الله‌ قرآن‌ مجيد را
  «حَمَلَةُ القُرءانِ عُرَفآءُ أهلِ الجَنّة‌...»
  حالات‌ حضرت‌ امام‌ كاظم‌ و حضرت‌ امام‌ سجّاد عليهما السّلام‌ در قرائت‌ قرآن‌
  دعاي‌ ختم‌ قرآن‌ از «صحيفة‌ سجّاديّه‌»
  صحيفه‌هاي‌ سجّاديّه‌، علويّه‌، حسينيّه‌، مهدويّه‌ (ت‌)
  رسيدن‌ رسول‌ خدا و ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ به‌ أعلي‌ مدارج‌ تصوّر، در اثر تبعيّت‌ از خدا و مجاهده‌
  مسلمين‌ در اثر تعاليم‌ قرآن‌ به‌ جائي‌ رسيدند كه‌ عقل‌ از وصفش‌ عاجز است‌
  شنيدن‌ فُضَيل‌ بن‌ عِياض‌ آيۀ «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَن‌تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْ
  بِشر حافي‌ و انقلاب‌ او از يك‌ گفتار موسي‌ بن‌ جعفر عليهما السّلام‌
  خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در اوصاف‌ متّقين‌
  تأثير خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در همّام‌ و جان‌ سپردن‌ وي‌
  پاره‌ شدن‌ جگر بشر حافي‌ از عشق‌ خدا، بنا به‌ نقل‌ شهيد ثاني‌ (ره‌)
  كلام‌ امام‌ حسن‌ مجتبي‌ عليه‌ السّلام‌ در هنگام‌ رحلت‌، دربارۀ سبب‌ گريۀ آنحضرت‌
  تدبّر و تأمّل‌ در قرآن‌، كليد نجات‌ و مفتاح‌ سعادت‌ است‌
  روايات‌ وارده‌ در تدبّر و تأمّل‌ در قرآن‌، و تفسير «وَ رَتِّلِ الْقُرْءَانَ تَرْتِيلاً»
  «ديوان‌ منسوب‌ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌» و أشعار راجع‌ به‌ قرآن‌
  وجوب‌ استماع‌ قرآن‌ در وقت‌ قرائت‌ آن‌
  نهي‌ أخبار دربارۀ غافلين‌ از قرآن‌
  عاملان‌ و قاريان‌ حقيقي‌ قرآن‌، أعزّ از كبريت‌ أحمرند.
  روايات‌ وارده‌ دربارۀ قرائت‌ قرآن‌ در منازل‌
  مقداري‌ كه‌ بايد هر مسلمان‌ در روز قرآن‌ بخواند.
  از آداب‌ قرائت‌ قرآن‌، حُسن‌ صوت‌ و استعاذه‌ است‌
  در نمازها بعد از حمد، سورۀ كامل‌ واجب‌ نيست‌
  آيات‌ قرآن در توصيف‌ مؤمنيني‌ كه‌ شب‌ به‌ قرائت‌ قرآن‌ و ذكرخدا مشغولند.
  قرائت‌ قرآن‌ و نماز شب‌ أميرالمؤمنين‌ و فواطم‌، در بيابان‌ هجرت‌
  جلوگيري‌ قريش‌ از حركت‌ أميرالمؤمنين‌ و فَواطم‌ به‌ مدينه‌
  ورود اين‌ آيات‌ دربارۀ أميرالمؤمنين‌ و سه‌ فاطمۀ همراه‌ ايشان‌، در وقت‌ هجرت از مكّه‌ به‌ مدينه‌
  كيفيّت‌ نماز شب‌ و تلاوت‌ قرآن‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌
  در نمازهاي‌ واجب‌ و مستحبّ، بايد از همه‌ جاي‌ قرآن‌ قرائت‌ شود.
  هر مسلمان‌، فقط‌ آن‌ مقداري‌ را از قرآن‌ متحمّل‌ است‌ كه‌ ميتواند از حفظ‌ بخواند.
  داستان‌ قرائت‌ مرد أنصاريّ سورۀ كهف‌ را در غَزوه‌، و خوابيدن‌ مرد مهاجري‌
  در غزوۀ ذاتُ الرُّقاع‌، عبّاد بن‌ بشر أنصاريّ ميخواست‌ بميرد ولي‌ قرائتش‌ را قطع ننمايد.
  آخرين‌ خطبۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌، و ياد از برادران‌ شهيدش‌
  روايات‌ وارده‌ در شأن‌ عمّار ياسر.
  شهادت‌ عمّار ياسر در وقعۀ صفّين‌ بدست‌ فئۀ باغيه‌
  كلمات‌ أميرالمؤمنين‌ در كنار بدن‌ عمّار، و نماز خواندن‌ حضرت‌ بر او.
  بحث‌ هفتم‌: ثمرۀ قرآن‌، تربيت‌ انسان‌ كامل‌ است‌ و تفسير آيات‌: فَلَا أُقْسِمُ بِمَوَ'قِعِ النُّجُوم
  فِي‌ كِتَـابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ
  «تنزيل‌» در قرآنِ مفصّل‌، و «نُزول‌» در قرآن‌ محكم‌ است‌
  قرآن‌ مفصّل‌ و قرآن‌ محكم‌، يك‌ حقيقت‌ واحده‌ هستند به‌ دو صورت‌
  نفس‌ رسول‌ الله‌ با قرآن‌ عالي‌ و مُحكم‌، متّحد است‌
  قرآن‌، همانند نفس‌ رسول‌ خدا، افضل‌ از جميع‌ كائنات‌ است‌
  حاملين‌ قرآن‌، اشرف‌ مكارم‌ انسانيّت‌ را دارا هستند.
  اگر قرآن‌ به‌ كسي‌ داده‌ شود، عظيمترين‌ موهبت‌ خدا به‌ او داده‌ شده‌ است‌
  تفسير آيۀ: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجَـاهِلِينَ..
  رهبر و مُرشد إلي‌ الله‌، بايد عارف‌ به‌ قرآن‌ باشد.
  تأثير آيات‌ شفابخش‌ قرآن‌ (ت‌)
  امر به تلاوت قرآن موتدبر در آيات آن، در اخبار.
  صفات‌ قاريان‌ قرآن‌، خشيت‌ الهي‌ و رقّت‌ دل‌ و اشك‌ چشم‌ است‌
  داستان‌ جواني‌ كه‌ در مسجد به‌ رسول‌ الله‌ گفت‌: أصبَحتُ يا رسولَ اللهِ مُوقِنًا!
  پاسخ‌هاي‌ قاري‌ قرآن‌ در جواب‌ خدا، در هنگام‌ تلاوت‌ آيات‌ مختلف? قرآن‌
  سوره‌هاي‌ قرآن‌ كه‌ سجدۀ واجبه‌ يا مستحبّه‌ دارند.
  داستان‌ گفتار سيّد الشّهداء به‌ حبيب‌ بن‌ مَظاهر: لِلّهِ دَرُّكَ يا حَبيبُ!
  معني‌ و تفسير روايات‌ وارده‌ در اينكه‌ قرآن‌، بيان‌ حقيقت‌ امام‌ است‌
  آيات‌ قرآن‌ كه‌ تأويلش‌ دربارۀ امامان‌ است‌
  معني‌ و مراد «صراط‌ مستقيم‌»
  مراد از صراط‌ مستقيم‌، صراط‌ عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ است‌
  ابيات‌ اُزْريّ در اينكه‌ أميرالمؤمنين‌ حقيقت‌ قرآن‌ است‌
  أشعار اُزريّ، شاعر اهل‌ بيت‌، گويا نفخۀ روحُ القُدُس‌ است‌ (ت‌)
  تأويل‌ قرآن‌ همان‌ معني‌ واقعي‌ قرآن‌ است‌، كه‌ دشمنان‌ آنرا تضييع‌ مي‌كنند.
  معني‌ «كَفانا كتابُ الله‌» نقض‌ و عدم‌ پذيرش‌ كتابُ الله‌ است‌
  روايات‌ وارده‌ در اتّحاد نفس‌ رسول‌ الله‌ با أميرالمؤمنين‌ در تحقّق‌ به‌ قرآن‌
  حبيب‌ بن‌ مظاهر و ميثم‌ تمّار از خواصّ اصحاب‌ أميرالمؤمنين‌ بودند.
  داستان‌ ملاقات‌ ميثم‌ تمّار و حبيب‌ بن‌ مظاهر، و إخبار از شهادت‌ يكدگر.
  حبيب‌ بن‌ مظاهر، در هر شب‌ يك‌ ختم‌ قرآن‌ مي‌نمود.
  نقل‌ ابن‌ أبي‌ الحديد در اينكه‌: اصحاب‌ امام‌ حسين‌ همچون‌ شيرانِ غُرّان‌ بوده‌اند.

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی