گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملكوت قرآن جلد 4
كتاب نورملكوت قرآن / جلد چهارم / قسمت نهم: عين الفاظ قرآن وحي است، كيفيت و دقت جمع‌آوري قرآن، نام سوره‌ها و خط و اعراب آيات،‌ رسم الخط و طبع قرآن بايد طبق كتابت قديم باشد

به‌ ضرورت‌ اسلام‌، عين‌ الفاظ‌ قرآن‌ وحي‌ خداوند است‌

اهمّيّت‌ زبان‌ عربي‌ از آن‌ جهت‌ است‌ كه‌ عين‌ الفاظ‌ قرآن‌، وحي‌ است‌، نه‌


صفحه 209

معاني‌ آن‌؛ بخلاف‌ تورات‌ و انجيل‌ كه‌ اينطور نيستند. آنها عبارتند از تأليف‌ مردم‌ كه‌ الفاظ‌ پيامبران‌ را به‌ هر قسم‌ كه‌ ميخواستند مي‌نوشتند، و شرح‌ حال‌ حضرت‌ موسي‌ و عيسي‌ علي‌ نبيّنا و آله‌ و عليهما السّلام‌ را در آنها نوشته‌اند. وحي‌ بر آن‌ پيامبران‌ هم‌ به‌ خود الفاظ‌ نبوده‌ است‌، بلكه‌ معاني‌ از جانب‌ خداوند بر آنها القاء ميشد، و آنها به‌ هر لفظ‌ كه‌ ميخواستند بيان‌ مي‌كردند. شايد آن‌ ده‌ حكمي‌ كه‌ بر الواح‌ نوشته‌ بود، و بر حضرت‌ موسي‌ عليه‌ السّلام‌ نازل‌ شد، عين‌ الفاظ‌ آن‌ وحي‌ بود.

امّا قرآن‌ مجيد عين‌ كلمات‌ و الفاظش‌ وحي‌ است‌، و الفاظ‌ بخصوصها از جانب‌ خداوند متعال‌ بر قلب‌ رسول‌ الله‌ فرود آمده‌ است‌. نه‌ آنكه‌ معني‌ بر قلب‌ نازل‌ شده‌ باشد، و آنحضرت‌ به‌ هر لفظي‌ كه‌ خواسته‌ باشند، خودشان‌ أدا نموده‌ باشند. و اين‌ مطلب‌ از ضروريّات‌ اسلام‌ است‌. [9]


صفحه 210

ما سابقاً در اين‌ موضوع‌ بحث‌ نموده‌ايم‌؛ و همانگونه‌ كه‌ آيت‌ الله‌ شعراني‌ در كتاب‌ «راه‌ سعادت‌» آورده‌اند، معني‌ آيات‌ واقعۀ در سورۀ قيامت‌:

لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ و وَ قُرْءَانَهُ و * فَإِذَا قَرَأْنَـٰهُ فَاتَّبِعْ قُرْءَانَهُ و * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ [10].

اينست‌ كه‌: «زبان‌ را به‌ قرآن‌ حركت‌ مده‌ از روي‌ شتاب‌ (و از افتادن‌ و ساقط‌ شدن‌ كلمه‌اي‌ و حرفي‌ نگران‌ مباش‌) زيرا كه‌ جمع‌ كردن‌ و خواندن‌ قرآن‌ را ما بر عهده‌ گرفته‌ايم‌. و چون‌ قرائتش‌ را به‌ انجام‌ رسانديم‌، تو پيروي‌ از قرائت‌ ما كن‌؛ و آنگاه‌ بر ماست‌ بيان‌ آن‌.»

آيۀ «فَإِنَّهُو نَزَّلَهُو عَلَي‌' قَلْبِكَ» منافات‌ با نزول‌ الفاظ‌ قرآن‌ ندارد

و آنها كه‌ گفته‌اند: معاني‌ بر قلب‌ رسول‌ اكرم‌ القاء مي‌شده‌ است‌، و آن‌ حضرت‌ خودشان‌ بيان‌ ميفرمودند، خلاف‌ ضروري‌ اسلام‌ سخن‌ گفته‌اند. و قُلْ نَزَّلَهُ روحُ الْقُدُسِ عَلَي‌ قَلْبِكَ [11] منافات‌ با نزول‌ الفاظ‌ ندارد؛ زيرا كه‌ عين‌ الفاظ‌ و كلمات‌ را روح‌ القدس‌ نازل‌ نموده‌ است‌. در قرآن‌ كريم‌ متكلّم‌ خداست‌، و


صفحه 211

مخاطب‌ رسول‌ او صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ با عين‌ حروف‌ و الفاظ‌.

تحفّظ‌ مسلمين‌ بر قرآن‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ آن‌

گويند بعد از زمان‌ رسول‌ خدا كه‌ عثمان‌ خواست‌ قرآن‌ را جمع‌ كند، در آيۀ مباركۀ: وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لَا يُنفِقُونَهَا فِي‌ سَبِيلِ اللَهِ فَبَشِّرْهُم‌ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ، [12] كه‌ در سورۀ توبه‌ واقع‌ است‌، گفت‌: واو زائد است‌ و بايد انداخته‌ شود، زيرا معني‌ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ تمام‌ است‌؛ و آوردن‌ واو بر سرش‌، نه‌ براي‌ عطف‌ است‌، نه‌ استيناف‌، و نه‌ قسم‌. و معني‌ ندارد و حتماً بايد ساقط‌ شود.

اُبَيّ بن‌ كَعْب‌ كه‌ از قرّاءِ مشهور و مورد نظر رسول‌ خدا و عامّۀ مسلمين‌ بود گفت‌: من‌ از زبان‌ رسول‌ خدا با واو اخذ نموده‌ام‌، و نبايد ساقط‌ شود.

بين‌ عثمان‌ و اُبيّ در اين‌ موضوع‌ بمدّت‌ ششماه‌ كشمكش‌ بود؛ تا عاقبت‌ اُبيّ فائق‌ آمد، و قرآن‌‌ها را با واو ضبط‌ نمودند.

قرآن‌ كريم‌ تدريجاً در مدّت‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ نازل‌ شد. و هر وقت‌ نازل‌ مي‌شد، پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ آنرا بر مؤمنين‌ ميخواند؛ و همان‌ وسيلۀ دعوت‌ مردم‌ به‌ اسلام‌ مي‌شد.

در جزيرة‌ العرب‌ دعوت‌ مردم‌ به‌ اسلام‌ نياز به‌ تبليغ‌ و مقدّمه‌ چيني‌ نداشت‌. قرائت‌ آيات‌ قرآن‌ بر مردم‌ تبليغ‌ اسلام‌ بود. اين‌ آيات‌ معجزۀ عربي‌ كه‌ حاوي‌ معاني‌ رشيقه‌ و الفاظ‌ بديعه‌ بود، بقدري‌ عالي‌ و پرمحتوي‌ بود كه‌ مخالفين‌ آنرا سحر ميخواندند؛ و رسول‌ اكرم‌ را ساحر عظيم‌ ميگفتند.

هرگز مسلمين‌ و يا رسول‌ الله‌، قرآن‌ را مخفي‌ نكردند. مردم‌ كه‌ تعليم‌ ميگرفتند، مي‌نوشتند و آنرا از بَر ميكردند. و هر جا به‌ دعوت‌ بت‌پرستان‌ و مشركان‌ ميرفتند، چند سوره‌اي‌ از قرآن‌ با خود مي‌بردند.


صفحه 212

هنگامي‌ كه‌ مسلمين‌ به‌ حبشه‌ هجرت‌ كردند، سوره‌هائي‌ كه‌ تا آن‌ موقع‌ نازل‌ شده‌ بود، با خود بردند. و جعفر طيّار سورۀ مريم‌ را براي‌ نجاشي‌ پادشاه‌ حبشه‌ قرائت‌ كرد و موجب‌ اسلام‌ وي‌ شد.

بدين‌ ترتيب‌ سوره‌هاي‌ قرآن‌ در زمان‌ رسول‌ الله‌ در تمام‌ جزيرة‌ العرب‌ منتشر شد. و قرآن‌ همه‌ جا رفته‌ بود؛ و اسلام‌ همۀ جزيره‌ را فرا گرفته‌ بود.

بر هر مسلمان‌ واجب‌ بود كه‌ در هر ركعت‌ از نماز سورۀ فاتحة‌ الكتاب‌ را با مقداري‌ از قرآن‌ بخواند. و بايد از بر بخواند، و آنكس‌ كه‌ از همه‌ بيشتر قرآن‌ را از بر داشت‌، او امام‌ جماعت‌ مي‌شد؛ زيرا پيامبر اكرم‌ به‌ آنها گفته‌ بود: لِيَؤُمَّكُمْ أَقْرَؤُكُمْ. «آنكس‌ از ميان‌ شما امام‌ جماعت‌ براي‌ شما مي‌شود كه‌ قرائتش‌ بيشتر و بهتر باشد! يعني‌ به‌ قرآن‌ عالمتر باشد.» و بدين‌ ترتيب‌ مردم‌ به‌ حفظ‌ قرآن‌ ترغيب‌ مي‌شدند.

بنابراين‌ هر يك‌ از سوره‌هاي‌ قرآن‌ را افراد كثيري‌ از مسلمانان‌ كه‌ به‌ شمارش‌ در نمي‌آمد، در عربستان‌ از بر داشتند، و يا نوشته‌ بودند. مثلاً سورۀ يس‌ را ده‌هزار نفر، و سورة‌ الرّحمن‌ را بيست‌ هزار نفر، و سورۀ حمد را چند ميليون‌ نفر، و سوره‌هاي‌ بزرگتر مانند بقره‌ را كمتر؛ و بالاخره‌ هيچ‌ سوره‌اي‌ نبود كه‌ مردم‌ از بر نداشته‌ باشند.

مردم‌ نيز مختلف‌ بودند. به‌ هر مقداري‌ از سوره‌ها را كه‌ حفظ‌ داشتند، به‌ همان‌ مقدار داراي‌ قرآن‌ بودند. مثلاً جماعتي‌ ده‌ سوره‌ داشتند، و جماعتي‌ پنجاه‌ سوره‌؛ و چندين‌ نفر بودند كه‌ تمام‌ قرآن‌ را از حفظ‌ داشتند و يا نوشته‌ بودند، و بتمام‌ قرآن‌ علم‌ داشتند؛ مانند أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ و اُبيّ بن‌ كعب‌ و عبدالله‌ بن‌ مسعود.[13]


صفحه 213

كيفيّت‌ جمع‌آوري‌ و نام‌ گذاري‌ آيات‌ و سُوَر، در زمان‌ رسول‌ الله‌

سپس‌ آيت‌ الله‌ شعرانيّ رضوان‌ الله‌ عليه‌ فرموده‌ است‌:

تركيب‌ سوره‌هاي‌ قرآن‌ از آيات‌، و اينكه‌ هر يك‌ داراي‌ چند آيه‌ است‌، و كدام‌ آيه‌ از كدام‌ سوره‌ است‌، همه‌ را پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ از جانب‌ خدا معيّن‌ فرمود. و هر سوره‌اي‌ نام‌ مخصوص‌ داشت‌؛ و آن‌ نام‌ هم‌ در زمان‌ پيغمبر معروف‌ بود. چنانكه‌ وقتي‌ آنحضرت‌ ميفرمود: سورۀ طه‌، يا سورۀ مريم‌، يا سورۀ هود، مردم‌ ميدانستند كدام‌ سوره‌ است‌. مثلا پيغمبر فرمود: شَيَّبَتْنِي‌ سُورَةُ هُودٍ. (يعني‌ سورۀ هود مرا پير كرد.) همۀ مردم‌ دانستند كدام‌ سوره‌ را فرمود. چون‌ هزاران‌ نفر آن‌ سوره‌ را از بر داشتند و نوشته‌ بودند.

اينها همه‌ به‌ تواتر معلوم‌ است‌ و شكّي‌ در آن‌ نيست‌.

دقّت‌ مسلمين‌ در ضبط‌ آيات‌ و كلمات‌ قرآن‌

مردم‌ عهد پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ وقتي‌ قرآن‌ را از بر ميكردند، مسامحه‌ در الفاظ‌ آن‌ را جائز نمي‌شمردند. همچنانكه‌ ما حمد و سوره‌ را از بر ميكنيم‌ و دقّت‌ ميكنيم‌ يك‌ حرف‌ آنرا غلط‌، و به‌ تغيير نخوانيم‌، مردم‌ آن‌ عهد هم‌ آيات‌ قرآن‌ را بهمين‌ دقّت‌ از بر ميكردند. مثلاً بجاي‌ اقْتَرَبَتْ لفظ‌ مرادف‌ آن‌:


صفحه 214

دَنَتْ را نمي‌آوردند.

و در قرن‌ اوّل‌ هجري‌، علم‌ نحو براي‌ ضبط‌ حركات‌ قرآن‌ پديد آمد. و اين‌ دقّت‌ كه‌ اصحاب‌ و تابعين‌ و قرّاءِ سبعه‌ در أداي‌ كلمات‌ داشتند، خَلقُ السّاعه‌ نبود؛ بلكه‌ دنبال‌ همان‌ دقّت‌ عهد پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بود در ضبط‌ حروف‌.

و دليل‌ بزرگ‌ اين‌ مطلب‌ حروف‌ مُقَطَّعۀ اوّل‌ سوره‌هاست‌. مثلاً: چند جا الٓر است‌ و يك‌ جا الٓمٓر و جائي‌ الٓمٓصَ و جائي‌ طس‌ٓ و جائي‌ طسٓم‌ٓ و چند جا حم‌ٓ و يك‌ جا حم‌ٓ * عٓسٓق‌ٓ.

پس‌ به‌ حروف‌ عنايت‌ تامّ داشتند؛ و تغيير حروف‌ و تقديم‌ و تأخير آنرا جائز نمي‌شمردند.

نيز در اوّل‌ همۀ سور بسم‌ الله‌ نوشتند غير از بَرآئت‌، اين‌ هم‌ دليل‌ تعبّد آنها بود. و اگر در ترتيب‌ سور و آيات‌ مختار بودند، يا تصرّف‌ در آنرا جائز مي‌شمردند، بسم‌ الله‌ در اوّل‌ برآئت‌ هم‌ مي‌نوشتند.

و اينكه‌ بعضي‌ گويند: بسم‌ الله‌ كلمۀ رحمت‌ است‌ و برآءة‌ كلمۀ عذاب‌؛ از اينجهت‌ بسم‌ الله‌ ننوشتند، صحيح‌ نيست‌. چون‌ سُوَري‌ كه‌ ابتداءِ بعذاب‌ شود بسيار است‌، و در همه‌ جا بسم‌ الله‌ نوشتند. و ننوشتن‌ بسم‌ الله‌ در اوّل‌ سورۀ برآئت‌، محض‌ براي‌ متابعت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بود و بس‌. و گرنه‌ در اوّل‌ سورۀ هَلْ أَتَیٰكَ حَدِيثُ الْغَـٰشِيَةِ هم‌ نبايد بسم‌ الله‌ بنويسند.

پس‌ از رحلت‌ خاتم‌ انبياء صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بعهد أبوبكر يك‌ مصحف‌ رسمي‌ نوشتند، مطابق‌ آنچه‌ در دست‌ همۀ مردم‌ بود و نگاه‌ داشتند. و آن‌ قرآن‌ نزد حفصه‌ امانت‌ بود. تا اگر زمان‌ بسيار بگذرد و مسلمانانِ متفرّق‌ در شهرها كه‌ سينه‌ به‌ سينه‌، يا نسخه‌ به‌ نسخه‌ سوره‌هاي‌ قرآن‌ را از هم‌


صفحه 215

فراميگرفتند، در نقل‌ آن‌ سهو و خطائي‌ كنند و حافظان‌ طبقۀ اوّل‌ قرآن‌ از ميان‌ بروند، آن‌ قرآن‌ رسميِ قديم‌، مرجع‌ آنها باشد.

و بعهد خلافت‌ عثمان‌ از روي‌ آن‌ مصحف‌ قديم‌ چند نسخه‌ نوشتند و به‌ شهرها فرستادند. و در مساجد بزرگ‌ نهادند، تا نويسندگان‌ و قرّاء، از آنها سهو و خطاي‌ نسخه‌ها را اصلاح‌ كنند. و به‌ دقّت‌ تمام‌ قرآن‌ كريم‌ را حرف‌ به‌ حرف‌ و كلمه‌ به‌ كلمه‌ حفظ‌ كردند، تا بعهد ما. و خداوند بر خود حتم‌ كرده‌ بود إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُو وَ قُرْءَانَهُ [14]. و اين‌ وعدۀ خدا به‌ انجام‌ رسيد.

مسلمانان‌ چنان‌ در ضبط‌ قرآن‌ دقّت‌ داشتند، كه‌ اگر در قرآن‌هاي‌ صدر اوّل‌ و رسم‌ الخطّ قديم‌ كلمه‌اي‌ بر خلاف‌ قواعد معمولي‌ خطّ نوشته‌ بود، آنرا به‌ همان‌ صورت‌ در قرآن‌هاي‌ متأخّر حفظ‌ كردند؛ و تغيير آنرا جائز نشمردند.

مثلاً بعد از واو جمع‌ بايد الف‌ نوشته‌ شود، و در قرآن‌هاي‌ عصر صحابه‌ نيز اين‌ قاعده‌ را مراعات‌ ميكردند؛ مگر در كلمۀ جَآءُو و فَآءُو و بَآءُو و سَعَوْ فِي‌ٓ ءَايَـٰتِنَا در سورۀ سبَأ، و عَتَوْ عُتُوًّا در فرقان‌، و الَّذِينَ تَبَوَّءُو الدَّارَ در حشر، كه‌ در آن‌ قرآن‌ها الف‌ ننوشته‌ بودند؛ متأخّرين‌ هم‌ ترك‌ كردند و نوشتن‌ آنرا جائز ندانستند، تا ما بدانيم‌ به‌ امانت‌ و دقّت‌، قرآن‌ را ضبط‌ كردند؛ و تحريف‌ در آن‌ نشد.

و چند جا الف‌ را واو نوشتند مثل‌ بَلَـٰٓؤٌا مُّبِينٌ در سورۀ دخان‌.

همچنين‌ تاءِ در آخر كلمه‌ بصورت‌‌ها نوشته‌ مي‌شود، مانند سُنَّة‌ و رَحْمَة‌؛ امّا در قرآن‌هاي‌ عهد صحابه‌ چند تاءِ كشيده‌ نوشته‌ بودند، آنرا تغيير ندادند؛ مثل‌ كلمۀ رحمت‌ بتاء كشيده‌ در سورۀ بقره‌، و اعراف‌، و هود، و مريم‌، و روم‌، و زخرف‌؛ و نعمت‌ در بقره‌، و آل‌ عمران‌، و مائده‌، و إبراهيم‌، و


صفحه 216

نحل‌، و لقمان‌، و فاطر، و طور؛ و سنَّت‌ در انفال‌، و فاطر، و غافر؛ و در سائر جاها به‌‌ها نوشتند.

و نيز كَلِمَتُ رَبِّكَ الْحُسْنَي‌' و فَنَجْعَل‌ لَّعْنَتَ اللَهِ و الْخَـٰمِسَةُ أَنَّ لَعْنَتَ اللَهِ و شَجَرَتَ الزَّقُّومِ و قُرَّتُ عَيْنٍ و جَنَّتُ نَعِيمٍ و بَقِيَّتُ اللَهِ خَيْرٌ و امْرَأَتُ، هر جا با زوج‌ استعمال‌ شود، مانند امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ و مَعْصِيَتِ در قَدْ سَمِعَ همه‌ را به‌ تاءِ كشيده‌ نوشتند.

و نيز كلمۀ شَيْء را همه‌ جا به‌ شين‌، پس‌ از آن‌ يا نوشتند، مگر در سورۀ كهف‌: وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَايْءٍ كه‌ يك‌ الف‌ ميان‌ شين‌ و يا نوشته‌ بود؛ و آنرا به‌ همين‌ نحو حفظ‌ كردند.

و نيز پس‌ از كلمۀ لَا در لَأاذْبَحَنَّهُ، وَ لَأاوْضَعُوا و لإالَي‌ الْجَحِيمِ الفي‌ نوشتند بدون‌ احتياج‌ به‌ آن‌، براي‌ متابعت‌.

و در كلمۀ نَبَإِي‌ الْمُرْسَلِينَ ياءِ زائد نوشتند؛ و همچنين‌ در ءَانَآي‌ءِ الَّيْلِ در طه‌، و تِلْقَآي‌ءِ نَفْسِي‌ در سورۀ يونس‌، و مِن‌ وَرَآي‌ءِ حِجَابٍ در شوري‌، و إِيتَآي‌ءِ ذِي‌ الْقُرْبَي‌' در نحل‌، و بلِقَآئِ رَبِّهِمْ و لِقَآي‌ءِ الاخِرَةِ در سورۀ روم‌، كه‌ در نظائر آن‌ ننوشتند.

و عجب‌ اينست‌ كه‌ در كلمۀ بِأَييِّكُمُ الْمَفْتُونُ، و بَنَيْنَـٰهَا بِأَيْيدٍ هم‌ بجاي‌ يك‌ مركزِ يا، دو مركز نوشته‌ بودند؛ آنرا هم‌ حفظ‌ كردند. و از اين‌ قبيل‌ در قرآن‌ بسيار است‌؛ و محلّ تفصيل‌ جاي‌ ديگر است‌.

طبع‌ قرآن‌ بايد طبق‌ قرآن‌هاي‌ صدر أوّل‌ و رسم‌ الخطّ و كتابت‌ قديم‌ باشد

و بسيار جاي‌ تأسف‌ است‌ كه‌ در قرآن‌هاي‌ طبع‌ ايران‌ از جهل‌ و مسامحه‌، مراعات‌ اين‌ نكات‌ را نمي‌نمايند؛ و مسلمانان‌ ممالك‌ ديگر آن‌ را حمل‌ بر عمد و عناد ميكنند. نَعوذُ بِاللَهِ.

همين‌ ضبط‌ و دقّت‌ كه‌ در نوشتن‌ بود، در اداي‌ حروف‌ و حركات‌ هم‌ بود. مثلاً حفص‌ در يك‌ موضع‌: يَخْلُدْ فِيهِ مُهَانًا در سورۀ فرقان‌ به‌ اشباع‌ فِيهِي‌


صفحه 217

خواند، و در نظائر آن‌ بی‌اشباع‌. و ابن‌ كثير در همۀ آنها به‌ اشباع‌ خواند.

و در دو جا عَلَيْهُ اللَهَ و أنسَانِيهُ در سورۀ فتح‌ و كهف‌، به‌ ضمِّ هاي‌ ضمير خواند، و در نظائر آن‌ به‌ كسر خواند. و در علم‌ قرائت‌ امثال‌ اين‌ بسيار است‌ كه‌ دلالت‌ دارد بر عنايت‌ مردم‌ از زمان‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ تاكنون‌؛ و محال‌ است‌ كسي‌ احتمال‌ دهد در آن‌ تغيير، يا تحريف‌، يا زياده‌ و نقصاني‌ راه‌ يافته‌ است‌. و در اين‌ مسأله‌ خُزَعْبَلات‌ و اباطيل‌ در ذهن‌ فارس‌ زبانان‌ بسيار فرو رفته‌ است‌؛ و مردم‌ معاند، آنرا دستاويز فساد كرده‌اند. و چگونه‌ عاقل‌ تصوّر ميكند در قرآن‌ با اين‌ دقّت‌ و حفظ‌، تغيير يا نقصان‌ راه‌ يافت‌، امّا در حديث‌ كه‌ يكنفر نقل‌ كرد تحريف‌ راه‌ نيافت‌؟!

ميليون‌‌ها مردم‌ سورۀ حمد را بهمين‌ نحو كه‌ در مصاحف‌ است‌ قرائت‌ كردند، سهو كردند؛ امّا آن‌ يكنفر كه‌ عبارت‌ حمد را طور ديگر نقل‌ كرد، سهو نكرد؟[15]

نام‌ سور، و خطّ و إعراب‌ قرآن‌ كريم‌

آية‌ الله‌ علامۀ طباطبائي‌ قدّس‌ الله‌ تربته‌، در كتاب‌ نفيس‌ خود «قرآن‌ در اسلام‌» دربارۀ نامهاي‌ سور قرآن‌ فرموده‌اند:

انقسام‌ قرآن‌ كريم‌ به‌ سوره‌ها مانند انقسامش‌ به‌ آيه‌ها، ريشۀ قرآني‌ دارد. و خداي‌ متعال‌ در چندين‌ جا از كلام‌ خود اسم‌ سوره‌ برده‌، چنانكه‌ اسم‌ آيه‌ را برده‌ است‌:

سُورَةٌ أَنزَلْنَـٰهَا سورۀ نور، آيۀ 1؛ و إِذَآ أُنزِلَتْ سُورَةٌ سورۀ توبه‌، آيۀ 86؛ و فأْتُوا بِسُورَةٍ مِّن‌ مِّثْلِهِ سورۀ بقره‌، آيۀ 23 و نظائر اين‌ آيات‌.

تسميۀ سوره‌ را گاهي‌ با اسمي‌ كه‌ در آن‌ سوره‌ واقع‌، يا موضوعي‌ كه‌ از آن‌ بحث‌ كرده‌ ميكنند؛ چنانكه‌ گفته‌ ميشود: سورۀ بقره‌، سورۀ آل‌ عمران‌، سورۀ


صفحه 218

إسراء، سورۀ توحيد؛ و چنانكه‌ در قرآن‌هاي‌ قديمي‌ بسيار ديده‌ مي‌شود كه‌ در سر سوره‌ مي‌نويسند: سورَةٌ تُذْكَرُ فيها الْبَقَرَةُ و سورَةٌ يُذْكَرُ فيها ءَالُعِمْرَانَ.

و گاهي‌ جمله‌اي‌ از اوّل‌ سوره‌ ذكر نموده‌، معرّف‌ آن‌ سوره‌ قرار ميدهند؛ چنانكه‌ گفته‌ مي‌شود: سورۀ اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ و سورۀ إنَّا أَنزَلْنَاهُ، سورۀ لَمْ يَكُنْ و نظائر اينها.

و گاهي‌ با وصفي‌ كه‌ سوره‌ دارد، به‌ معرّفي‌ آن‌ مي‌پردازند؛ چنانكه‌ گفته‌ ميشود:

سورۀ فاتِحَةُ الْكِتابِ، سورۀ اُمُّ الْكِتَابِ وَ سَبْعُ الْمَثانِي‌، [16] سورۀ إخلاص‌، سورۀ نِسْبَةُ الرَّبِّ [17] و نظائر اينها.

اين‌ روش‌ها بشهادت‌ آثار كه‌ در دست‌ است‌، در صدر اسلام‌ نيز دائر بوده‌ است‌. و حتّي‌ در أخبار نبويّه‌ در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ تسميۀ سور قرآن‌ مانند سورۀ بقره‌، و سورۀ آل‌ عمران‌، و سورۀ هود، و سورۀ واقعه‌ بسيار ديده‌ مي‌شود. و از اين‌ روي‌ ميتوان‌ گفت‌: بسياري‌ از اين‌ نامها در عصر پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ در اثر كثرت‌ استعمال‌ تعيّن‌ پيدا كرده‌ و هيچگونه‌ جنبۀ توقيف‌ شرعي‌ ندارند.

و دربارۀ خطّ و إعراب‌ قرآن‌ مجيد فرموده‌اند:

قرآن‌ مجيد در زمان‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و قرن‌هاي‌


صفحه 219

اوّل‌ و دويم‌ با خطّ كوفي‌ استنساخ‌ مي‌شد. و ابهام‌ خطّ كوفي‌ ـ چنانكه‌ گذشت‌ ـ پيدايش‌ سازمان‌ حفظ‌ و روايت‌ و قرائت‌ را ايجاب‌ ميكرد.

در عين‌ حال‌ اشكال‌ ابهام‌ بطور كلّيّت‌ و عموم‌ حلّ نميشد؛ و تنها حُفّاظ‌ و رُوات‌ بودند كه‌ تلفّظ‌ صحيح‌ قرآن‌ را آشنا بودند. و براي‌ هر كسي‌ كه‌ مصحف‌ را باز ميكرد و ميخواست‌ تلاوت‌ نمايد، قرائت‌ صحيح‌ آسان‌ نبود.

از اين‌ روي‌ در اواخر قرن‌ اوّل‌ هجري‌، أبوالاسود دُؤَلي‌ [18] از اصحاب‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ كه‌ به‌ راهنمائي‌ آنحضرت‌ دستور زبان‌ عربي‌ را نوشته‌ بود، [19] به‌


صفحه 220

امر عبدالملك‌ خليفۀ اُموي‌ نقطه‌ گذاري‌ حروف‌ را بنا گذاشت‌.[20] و به‌ اين‌ ترتيب‌


صفحه 221

ابهام‌ خطّ تا اندازه‌اي‌ رفع‌ شد. [21]


صفحه 222

ولي‌ باز مشكل‌ ابهام‌ في‌الجمله‌ حلّ ميشد، نه‌ بالجمله‌؛ تا اينكه‌ خليل‌بن‌ أحمد، [22] نحوي‌ معروف‌ كه‌ واضع‌ علم‌ عروض‌ بود، أشكالي‌ براي‌ كيفيّات‌ تلفّظ‌ حروف‌ وضع‌ كرد:

مَدّ، تشديد، فتحَة‌، كسرَة‌، ضمّة‌، سُكون‌، تنوين‌ منضمّ به‌ يكي‌ از حركات‌ سه‌ گانه‌، رَوْم‌، إشمام‌. و به‌ اين‌ نحو ابهام‌ تلفّظ‌ رفع‌ شد.

و پيش‌ از آن‌، [23] مدّتي‌ با نقطه‌ به‌ حركت‌هاي‌ حروف‌ اشاره‌ مي‌شد. بجاي‌ فتحه‌، بالاي‌ حرف‌ در اوّلش‌ نقطه‌اي‌ ميگذاشتند؛ و بجاي‌ كسره‌، زير حرف‌ در اوّل‌، و بجاي‌ ضمّه‌، بالاي‌ حرف‌ طرف‌ آخرش‌. و اين‌ روش‌ گاهي‌ موجب‌ مزيد ابهام‌ مي‌شد. [24]

جمع‌ آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مصحف‌، پيش‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم‌

و همچنين‌ دربارۀ جمع‌آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مُصحَف‌ (قرآن‌ پيش‌


صفحه 223

از رحلت‌) فرموده‌اند:

قرآن‌ مجيد كه‌ سوره‌ سوره‌، و آيه‌ آيه‌ نازل‌ ميشد، به‌ سبب‌ بلاغت‌ و فصاحت‌ خارق‌ عادتي‌ كه‌ داشت‌، آوازه‌اش‌ در ميان‌ أعراب‌ كه‌ عنايت‌ شگفت‌آوري‌ به‌ بلاغت‌ و فصاحت‌ كلام‌ داشته‌ و شيفتۀ آن‌ بودند، روز بروز بلندتر مي‌شد. و براي‌ شنيدن‌ چند آيه‌ از آن‌، از راههاي‌ دور پيش‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ آمده‌، چند آيه‌اي‌ مي‌شنيدند و فرا ميگرفتند.

و همچنين‌ بزرگان‌ مكّه‌ و متنفّذين‌ قريش‌ كه‌ بت‌پرست‌ و دشمنان‌ سرسخت‌ دعوت‌ اسلامي‌ بودند، و تا مي‌توانستند مردم‌ را از نزديك‌ شدن‌ به‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ صرف‌ ميكردند، و به‌ عنوان‌ اينكه‌ قرآن‌ سحر است‌، اعراب‌ را از گوش‌ دادن‌ و شنيدن‌ آن‌ ترسانيده‌ و كنار ميزدند؛ با اينهمه‌ در شب‌هاي‌ تاريك‌ از ظلمت‌ شب‌ استفاده‌ نموده‌، پنهان‌ از همديگر و از بستگان‌ و زيردستان‌ خود مي‌آمدند و در نزديكي‌ خانۀ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ در جائي‌ نشسته‌، به‌ قرآني‌ كه‌ آنحضرت‌ تلاوت‌ ميكرد گوش‌ ميدادند. [25]

البتّه‌ مسلمانان‌ نيز از اين‌ روي‌ كه‌ قرآن‌ مجيد را كلام‌ خدا و يگانه‌ مدرك‌ ديني‌ خود ميدانستند، و هم‌ ازين‌ روي‌ كه‌ در فريضۀ نماز سورۀ حمد و مقداري‌ از سائر قرآن‌ مي‌بايست‌ بخوانند، و هم‌ ازين‌ روي‌ كه‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ مأموريّت‌ داشت‌ كه‌ قرآن‌ مجيد و احكام‌ اسلام‌ را به‌ آنان‌ ياد دهد؛[26] در ياد گرفتن‌ سور و آيات‌ قرآني‌ و حفظ‌ و ضبط‌ آنها نهايت‌ جدّيّت‌ بخرج


صفحه 224

‌ ميدادند.

اين‌ روش‌ پس‌ از آنكه‌ پيغمبر اكرم‌ بمدينه‌ هجرت‌ فرمود و جامعۀ مستقلّ اسلامي‌ تشكيل‌ داد، منظّم‌تر و متشكّل‌تر گرديد. و بدستور پيغمبر اكرم‌ جمعيّت‌ قابل‌ توجّهي‌ از ياران‌ وي‌ به‌ قرائت‌ قرآن‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ احكام‌ اسلام‌ كه‌ روز بروز نازل‌ و تكميل‌ ميشد، موظّف‌ شدند؛ و حتّي‌ طبق‌ دستور صريح‌ قرآن‌ از شركت‌ در جنگ‌ و جهاد معذور شدند. [27]

و چون‌ بيشتر ياران‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و مخصوصاً صحابه‌ كه‌ از مكّه‌ به‌ مدينه‌ مهاجرت‌ كرده‌ بودند، بي‌سواد بوده‌، بخواندن‌ و نوشتن‌ آشنائي‌ نداشتند، بدستور پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ از اسيران‌ يهود براي‌ ياد گرفتن‌ خطّ كه‌ آنزمان‌ بسيار ساده‌ و آسان‌ بود استفاده‌ ميشد؛ و بدين‌ ترتيب‌ گروهي‌ باسواد بوجود آمد.

از اين‌ جماعت‌ كسانيكه‌ به‌ قرائت‌ قرآن‌ و حفظ‌ و ضبط‌ سور و آيات‌ آن‌ مشغول‌ بودند قُرّاء ناميده‌ ميشدند. و ازين‌ گروه‌ بود كه‌ در وقعۀ بِئر مَعونه‌ چهل‌ تن‌ يا هفتاد تن‌ يكجا شهيد شدند.[28]

و آنچه‌ از قرآن‌ مجيد نازل‌ شده‌ بود و نيز تدريجاً نازل‌ ميشد، در الواح‌ و


صفحه 225

استخوان‌ شانۀ شتر و سَعَف‌ خرما و نظائر اينها نوشته‌ و ضبط‌ ميشد.

آنچه‌ هرگز قابل‌ ترديد نيست‌ و نميشود انكار كرد، اينست‌ كه‌ اكثر سور قرآني‌ پيش‌ از رحلت‌ در ميان‌ مسلمانان‌ دائر و معروف‌ بوده‌اند. در دهها و صدها حديث‌ از طرق‌ اهل‌ سنّت‌ و شيعه‌ در وصف‌ تبليغ‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ يا يارانش‌ پيش‌ از رحلت‌، و همچنين‌ در وصف‌ نمازهائي‌ كه‌ خوانده‌ و سيرتي‌ كه‌ در تلاوت‌ قرآن‌ داشته‌، نام‌ اين‌ سوره‌ها آمده‌ است‌.

و همچنين‌ نامهائي‌ كه‌ براي‌ گروه‌ گروه‌ اين‌ سوره‌ها در صدر اسلام‌ دائر بوده‌، مانند سور طِوال‌، و مِئين‌، و مَثاني‌، و مُفصَّلات‌ در احاديثي‌ كه‌ از زمان‌ حيات‌ پيغمبر اكرم‌ حكايت‌ ميكند بسيار بچشم‌ ميخورد. [29] و [30] و [31]

 

پاورقي


[9] ـ ابن‌ حزم‌ اندلسي‌ ظاهري‌ در كتاب‌ «الإحكام‌ إلي‌ اُصول‌ الاحكام‌» ج‌ 2، ص‌ 77 و ص‌ 86 و ص‌ 82 پس‌ از بياني‌ در عدم‌ جواز نقل‌ به‌ معني‌ در أحاديث‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌، ميرسد به‌ اينجا كه‌ ميگويد: و كسيكه‌ بيان‌ حديث‌ ميكند و كلام‌ را به‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ نسبت‌ ميدهد و قصدش‌ تبليغ‌ چيزي‌ است‌ كه‌ از رسول‌ خدا به‌ او رسيده‌ است‌، بر او حلال‌ نيست‌ مگر آنكه‌ عين‌ الفاظ‌ را همانطور كه‌ شنيده‌ است‌ بازگو نمايد. و حتّي‌ حرفي‌ را به‌ حرف‌ ديگر تبديل‌ كند، گر چه‌ معناي‌ هر دو يكي‌ باشد. و حرفي‌ را مقدّم‌ و حرفي‌ را مؤخّر ننمايد. و همچنين‌، كسيكه‌ ميخواهد آيه‌اي‌ را تلاوت‌ كند و يا تعليم‌ نمايد؛ فرقي‌ ميان‌ حديث‌ و آيه‌ نيست‌.

و برهان‌ اين‌ مطلب‌ آنست‌ كه‌: رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ به‌ بُرآءِ بن‌ عازب‌ دعائي‌ را تعليم‌ فرمودند و در آن‌ اين‌ عبارت‌ بود: وَ بِنَبيِّكَ الَّذي‌ أرْسَلْتَ. چون‌ براء خواست‌ اين‌ دعا را بر پيامبر عرضه‌ نمايد گفت‌: وَ بِرَسولِكَ الَّذي‌ أرْسَلْتَ. رسول‌ خدا فرمود: نه‌! وَ بِنَبيِّكَ الَّذي‌ أرْسَلْتَ.

در اينجا مي‌بينيم‌ كه‌ رسول‌ خدا به‌ وي‌ امر ميكنند تا كلمۀ رسول‌ را به‌ جاي‌ كلمۀ نبيّ ننهد؛ و اين‌ بجهت‌ آنست‌ كه‌ معني‌ دگرگون‌ نگردد. و در حاليكه‌ ميدانيم‌: رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ رسول‌ دين‌ است‌، با وجود اين‌ چگونه‌ جائز است‌ براي‌ جهّال‌ گول‌خورده‌ و مغفّل‌ بگويند كه‌: رسول‌خدا اجازه‌ داده‌ است‌ در قرآن‌ بجاي‌ كلمۀ عَزِيزٌ حَكِيمٌ كلمۀ غَفُورٌ رَّحِيمٌ، يا كلمۀ سَمِيعٌ عَلِيمٌ گذارده‌ شود؛ در حاليكه‌ رسول‌ اكرم‌ در دعائي‌ كه‌ قرآن‌ نيست‌ آنرا منع‌ نموده‌ است‌؟ و خداوند از پيامبرش‌ خبر ميدهد كه‌: مَا يَكُونُ لِي‌ٓ أَنْ أُبَدِّلَهُ و مِن‌ تِلْقَآي‌ءِ نَفْسِي‌. «من‌ چنان‌ اختياري‌ را ندارم‌ تا بتوانم‌ از نزد خودم‌ آنرا تغيير دهم‌.» و تبديل‌ و تغييري‌ بيشتر و مهمتر از جابجا كردن‌ و قرار دادن‌ كلمه‌اي‌ به‌ جاي‌ كلمۀ ديگري‌ مگر متصوّر است‌؟

[10] ـ آيات‌ 16 تا 19، از سورۀ 75: القيامة‌

[11] ـ در صدر آيۀ 2 0 1، از سورۀ 16: النّحل‌، اينطور است‌: قُلْ نَزَّلَهُو رُوحُ الْقُدُسِ مِن‌ رَّبِّكَ بِالْحَقِّ؛ و صدر آيۀ 97، از سورۀ 2: البقرة‌، بدين‌ عبارت‌ است‌: قُلْ مَن‌ كَانَ عَدُوًّا لِّجِبْرِيلَ فَإِنَّهُو نَزَّلَهُو عَلَي‌' قَلْبِكَ بِإِذْنِ اللَهِ.

[12] ـ ذيل‌ آيۀ 34، از سورۀ 9: التّوبة‌

[13] ـ حضرت‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدّس‌ سرّه‌ در كتاب‌ «قرآن‌ در اسلام‌» طبع‌ دارالكتب‌ الإسلاميّه‌، ص‌ 0 12 فرموده‌اند: در زمان‌ حيات‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ جمعيّت‌ متشكّلي‌ در مدينه‌ بقرائت‌ قرآن‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ آن‌ اشتغال‌ داشتند. آيات‌ قرآني‌ را كه‌ تدريجاً نازل‌ ميشد از زبان‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ استماع‌ ميكردند. و گاهي‌ در پيشش‌ خوانده‌، به‌ وي‌ عرض‌ ميكردند. عدّه‌اي‌ در قرائت‌، مصدر تعليم‌ و آموزش‌ بودند. و كساني‌ كه‌ از ايشان‌ اخذ ميكردند، كيفيّت‌ قرائت‌ خود را در شكل‌ روايت‌ به‌ استاد خود إسناد ميدادند. و غالباً به‌ حفظ‌ آنچه‌ اخذ كرده‌ بودند مي‌پرداختند.

و طبعاً وضع‌ موجود نيز چنين‌ حفظ‌ و روايت‌ را اقتضا ميكرد، زيرا از يك‌ طرف‌ خطّي‌ كه‌ آنروز براي‌ كتابت‌ دائر بود، خطّ كوفي‌ بود كه‌ نقطه‌ و إعراب‌ نداشت‌، و هر كلمه‌ را با أشكال‌ مختلف‌ ميشد خواند؛ و از طرف‌ ديگر عامّۀ مردم‌ بيسواد بودند و راهي‌ جز حفظ‌ و روايت‌ براي‌ ضبط‌ كلام‌ نداشتند. و همين‌ روش‌ سنّت‌ متّبعه‌ شده‌، براي‌ اعصار آينده‌ نيز به‌ يادگار ماند.

[14] ـ آيۀ 17، از سورۀ 75: القيامة‌

[15] ـ «راه‌ سعادت‌» طبع‌ اوّل‌، ص‌ 133 تا ص‌ 136

[16] ـ سورۀ حمد بمناسبت‌ اينكه‌ در اوّل‌ قرآن‌ گذاشته‌ شده‌، فاتحة‌ الكتاب‌، و بمناسبت‌ هفت‌ آيه‌ بودنش‌ سبع‌ المثاني‌ ناميده‌ ميشود. (تعليقه‌)

[17] ـ سورۀ قُلْ هُوَ اللَهُ بمناسبت‌ اينكه‌ بتوحيد خالص‌ مشتمل‌ است‌، سورۀ إخلاص‌، و بمناسبت‌ اينكه‌ خداي‌ تعالي‌ را توصيف‌ ميكند، نسبة‌ الرّبّ ناميده‌ ميشود. چه‌، نسبت‌ به‌ معني‌ وصف‌ كردن‌ است‌. (تعليقه‌)

[18] ـ «إتقان‌» ج‌ 2، ص‌ 171 (تعليقه‌)

[19] ـ وضع‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ «علم‌ نحو» را و تعليم‌ آن‌ به‌ أبوالاسود دؤلي‌

مستشار عبدالحليم‌ جندي‌ كه‌ از اركان‌ مجلس‌ اعلاي‌ شؤون‌ اسلاميّۀ مصر است‌، در كتاب‌ نفيس‌ خود به‌ نام‌ «الإمام‌ جعفرٌ الصّادق‌» در تعليقۀ ص‌ 29 گويد: أنباري‌ در «تاريخ‌الاُدبآء» گويد: سبب‌ آنكه‌ عليّ كرّم‌ الله‌ وجهه‌ علم‌ نحو را وضع‌ نمود، روايتيست‌ كه‌ أبوالاسود دُؤَلي‌ بيان‌ ميكند. وي‌ كه‌ رحلتش‌ در سنۀ 67 است‌ ميگويد: من‌ وارد شدم‌ بر أميرالمؤمنين‌ و يافتم‌ كه‌ در دست‌ او نوشته‌ايست‌. عرض‌ كردم‌: يا أميرالمؤمنين‌، اين‌ نوشته‌ چيست‌؟! فرمود: من‌ در كلام‌ عرب‌ تأمّل‌ نمودم‌، و يافتم‌ آنرا كه‌ بعلّت‌ مخالطۀ با اين‌ سرخ‌پوستان‌ (يعني‌ عجمها) فاسد شده‌ است‌. فعليهذا خواستم‌ چيزي‌ بنگارم‌ تا بدان‌ مراجعه‌ كنند. سپس‌ آن‌ نوشته‌ را به‌ سوي‌ من‌ انداخت‌ و در آن‌ نوشته‌بود:

الْكَلامُ كُلُّهُ اسْمٌ وَ فِعْلٌ وَ حَرْفٌ. فَالاِسْمُ ما أنْبَأَ عَنِ الْمُسَمَّي‌، وَ الْفِعْلُ مااُنبِي‌َ بِهِ، وَ الْحَرْفُ ما أفادَ مَعْنيً. «كلام‌ همه‌اش‌ اسم‌ و فعل‌ و حرف‌ است‌. اسم‌ آنست‌ كه‌ خبر از مسمّي‌ ميدهد، و فعل‌ آنست‌ كه‌ بواسطۀ آن‌ خبر داده‌ ميشود، و حرف‌ آنست‌ كه‌ معنائي‌ را افاده‌ مي‌نمايد.» و به‌ من‌ فرمود:

انْحُ هَذا النَّحْوَ وَ أضِفْ إلَيْهِ ما وَقَعَ عَلَيْكَ! وَ اعْلَمْ يَا أبا الاسْوَدِ! أنَّ الاسْمآءَ ثَلاثَةٌ: ظاهِرٌ وَ مُضْمَرٌ وَ اسْمٌ لا ظاهِرٌ وَ لا مُضْمَرٌ. وَ إنَّما يَتَفاضَلُ النّاسُ يَا أبا الاسْوَدِ فيما لَيْسَ بظَاهِرٍ وَ لا مُضْمَرٍ. (أرادَ بِذَلِكَ الاِسْمَ الْمُبْهَمَ.) «بر همين‌ طريقه‌ عمل‌ كن‌ و آنچه‌ به‌ خاطرت‌ ميرسد بر آن‌ بيفزا! و اي‌ أبوالاسود! بدان‌ كه‌ اسماء بر سه‌ قسمند: ظاهر و ضمير و اسمي‌ كه‌ نه‌ ظاهر است‌ و نه‌ ضمير. و اي‌ أبوالاسود مراتب‌ فضيلت‌ مردم‌ در آنهائيست‌ كه‌ نه‌ ظاهرند و نه‌ ضمير. (مقصود حضرت‌ اسم‌ مبهم‌ است‌.)

أبوالاسود ميگويد: من‌ باب‌ عطف‌ و نعت‌ را وضع‌ كردم‌، و سپس‌ دو باب‌ تعجّب‌ و استفهام‌ را وضع‌ نمودم‌. تا اينكه‌ به‌ باب‌ انّ و أخواتها رسيدم‌، و آنها را به‌ غير از «لكنّ» همه‌ را نوشتم‌. چون‌ بر أميرالمؤمنين‌ عرضه‌ داشتم‌، مرا امر كرد تا «لكنّ» را بدان‌ اضافه‌ كنم‌. و بهمين‌ ترتيب‌ هر بابي‌ از ابواب‌ نحو را كه‌ مي‌نوشتم‌ به‌ او عرضه‌ ميكردم‌، تا اينكه‌ به‌ مقدار كفايت‌ بدست‌ آمد؛ حضرت‌ فرمود: ما أحْسَنَ هَذا النَّحْوَ الَّذي‌ نَحَوْتَ! فَلِهَذا سُمِّيَ النَّحْوَ. «چقدر اين‌ نحو (طريقه‌) نيكوست‌! فلهذا علم‌ نحو ناميده‌ شد.»

و انسان‌ ميداند كه‌ اين‌ فتح‌ عظيم‌ در علم‌ از اهتمامهاي‌ أميرالمؤمنين‌ است‌؛ در حاليكه‌ وي‌ روزي‌ از معركۀ جنگ‌ و يا تهيّۀ اسباب‌ و مقدّمات‌ جنگ‌ فارغ‌ نبوده‌ است‌.

و ايضاً أبوالاسود واضع‌ إعراب‌ است‌ در مصاحف‌. در اواخر كلمات‌ با رنگي‌ كه‌ مخالف‌ رنگ‌ مركّبي‌ بوده‌ است‌ كه‌ با آن‌ قرآن‌ را مي‌نوشته‌اند، او علامت‌ فتحه‌ را نقطه‌اي‌ در بالاي‌ حرف‌، و علامت‌ ضمّه‌ را نقطه‌اي‌ در مقابل‌ حرف‌، و علامت‌ كسره‌ را نقطه‌اي‌ در زير حرف‌، و تنوين‌ را با حركت‌ دو نقطه‌ قرار داد. و سپس‌ نصر بن‌ عاصم‌ (متوفّاي‌ 89 ه. ق‌)كه‌ شاگرد أبوالاسود بود، نقطه‌‌ها و شكلهاي‌ اوائل‌ و اواسط‌ كلمات‌ را وضع‌ نمود. و پس‌ از او خليل‌ بن‌ أحمد (متوفّاي‌ 175 ه. ق‌) آمد، و در بقيّۀ اتمام‌ إعجام‌ مشاركت‌ كرد. خليل‌ همانند أبوالاسود، شيعه‌ است‌. و او واضع‌ علم‌ عروض‌ و صاحب‌ اوّلين‌ معجم‌ و كتاب‌ لغت‌ است‌. و واضع‌ علم‌ نحو است‌ بر اساس‌ قياس‌ و قانون‌. و از آنچه‌ گفته‌ شد، معلوم‌ شد كه‌: لغت‌ عربي‌ شهري‌ است‌ كه‌ دربسته‌ اختصاص‌ به‌ عليّ و شاگردان‌ او دارد؛ و مثل‌ لغت‌ عربي‌، بلاغت‌ عربي‌ اينچنين‌ است‌. و عليّ تنها از انگشت‌ شماراني‌ از خطباي‌ تاريخ‌ عالم‌ است‌ كه‌ با خطبه‌هاي‌ خود با مناسبتهائي‌ كه‌ بواسطۀ آن‌، خطبه‌ ميخوانده‌ است‌، معدود و شمرده‌ ميگردد.

[20]ـ مرحوم‌ آية‌ الله‌ سيّد حسن‌ صدر در كتاب‌ «تأسيس‌ الشّيعة‌ لعلوم‌ الإسلام‌» ص‌ 41 آورده‌اند كه‌: أبوالطّيّب‌ عبدالواحد بن‌ عليّ لغوي‌ متوفّي‌ در سنۀ 351، در كتاب‌ خود «مراتب‌ النّحويّين‌» گويد: اوّلين‌ كس‌ كه‌ علم‌ نحو را براي‌ مردم‌ ترسيم‌ نمود أبوالاسود دؤلي‌ است‌. و أبوالاسود اين‌ علم‌ را از حضرت‌ أميرالمؤمنين‌ عليّ بن‌ أبي‌ طالب‌ رضي‌ الله‌ عنه‌ اخذ كرده‌ است‌ ـ تا آخر گفتارش‌ در اين‌مقام‌.

و أبوعليّ قالي‌ گويد: حديث‌ كرد براي‌ ما أبوإسحق‌ زَجّاج‌، كه‌ حديث‌ كرد براي‌ ما أبوالعبّاس‌ مبرَّد، كه‌ او گفت‌: اوّلين‌ كس‌ كه‌ علم‌ عربيّت‌ را پايه‌ گذاري‌ كرد و مصحف‌ را نقطه‌گذاري‌ نمود أبوالاسود است‌. از أبوالاسود پرسيدند: اين‌ طريق‌ را چه‌ كسي‌ به‌ او ياد داده‌ است‌، گفت‌: من‌ از عليّبن‌ أبي‌طالب‌ تلقّي‌ نموده‌ام‌. اين‌ داستان‌ را حافظ‌ ابن‌ حَجَر در «الإصابة‌» در ترجمۀ أبوالاسود ذكر كرده‌ است‌.

و راغب‌ در «محاضرات‌» چون‌ نام‌ أبوالاسود را برده‌ است‌، گويد: او اوّلين‌ كسي‌ است‌ كه‌ مصحف‌ را نقطه‌ گذارده‌ است‌، و اساس‌ علم‌ نحو را به‌ ارشاد عليّ عليه‌ السّلام‌ بنا نهاده‌ است‌.

[21] ـ آية‌ الله‌ سيّد حسن‌ صدر در كتاب‌ «تأسيس‌ الشّيعة‌ لعلوم‌ الإسلام‌» ص‌ 42 گويد: ابن‌ نديم‌ (محمّد بن‌ إسحق‌، معروف‌ به‌ ابن‌ أبي‌ يعقوب‌ نديم‌ ورّاق‌ كه‌ كتاب‌ «فهرست‌» را در سنۀ سيصد و هفتاد و هفت‌ تصنيف‌ نموده‌ و فوتش‌ در سنۀ سيصد و هشتاد و پنج‌ است‌، و «فهرست‌» او از كتب‌ معتبره‌ است‌، بطوريكه‌ شيخ‌ الطّائفه‌: شيخ‌ طوسي‌ بر آن‌ اعتماد نموده‌ و در فهرستش‌ از آن‌ نقل‌ كرده‌ است‌، و ايضاً نجاشي‌ در فهرستش‌ از آن‌ نقل‌ كرده‌ است‌، و اين‌ دو حجّت‌ كافي‌ است‌ در اعتبار «فهرست‌» ابن‌ نديم‌.) گويد:

أبو جعفر بن‌ رستم‌ طبري‌ گويد: علم‌ نحو را نحو ناميدند، بجهت‌ آنكه‌ چون‌ أميرالمؤمنين‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ اصولش‌ را به‌ أبوالاسود آموخت‌، أبوالاسود از آنحضرت‌ اجازه‌ گرفت‌ تا مثل‌ (نحو) آنچه‌ را كه‌ مقرّر داشته‌ است‌ مقرّر بدارد؛ از اينجهت‌ نحو ناميده‌ شد. و در علّت‌ و انگيزه‌اي‌ كه‌ أبوالاسود را بر آن‌ داشت‌ تا علم‌ نحو را ترسيم‌ كند اختلاف‌ است‌.

أبو عبيده‌ گويد: أبوالاسود علم‌ نحو را از عليّ بن‌ أبي‌طالب‌ فرا گرفت‌، و به‌ احدي‌ ابراز نكرد و پنهان‌ ميداشت‌ تا زياد به‌ سوي‌ او فرستاد كه‌ چيزي‌ مقرّر و تدوين‌ كن‌ تا الگو و راهنماي‌ مردم‌ در قرائت‌ شود و به‌ آن‌ كتاب‌ الله‌ شناخته‌ شود. أبوالاسود زير بار نرفت‌. تا اينكه‌ شنيد خواننده‌اي‌ آيۀ أَنَّ اللَهَ بَرِي‌ٓءٌ مِّنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ را با كسرۀ رسول‌ قرائت‌ كرد. گفت‌: من‌ گمان‌ نميكردم‌ عاقبت‌ كار مردم‌ به‌ اينجا كشد. در اينحال‌ به‌ زياد مراجعه‌ نمود و گفت‌: آنچه‌ را كه‌ امير به‌ من‌ امر نموده‌ است‌ بجا مي‌آورم‌. اينك‌ امير يك‌ نفر نويسندۀ چيره‌ براي‌ من‌ بجويد تا آنچه‌ را كه‌ ميگويم‌ او بجاي‌ آورد. از بني‌ عبد قيس‌، كاتبي‌ براي‌ او طلبيدند، أبوالاسود وي‌ را نپسنديد. ديگري‌ را آوردند، أبوالعبّاس‌ مبرّد گويد: من‌ چنين‌ مي‌دانم‌ كه‌ او هم‌ از عبد قيس‌ بوده‌؛ أبوالاسود به‌ او گفت‌: اگر ديدي‌ در وقت‌ خواندن‌ حرف‌، من‌ دهانم‌ را باز كردم‌، تو در بالاي‌ آن‌ حرف‌ نقطه‌ بگذار؛ و اگر ديدي‌ من‌ دهانم‌ را جمع‌ كردم‌ تو در مقابل‌ آن‌ حرف‌ نقطه‌ بگذار؛ و اگر ديدي‌ من‌ كسره‌ دادم‌ تو نقطه‌ را در زير حرف‌ بگذار. اين‌ طريق‌ نقطه‌ گذاري‌ بود ـ انتهي‌.

فتحه‌ = ــ

          .

    ضمّه‌ = ــ..  

             .

 كسره‌ = ــ

[22] ـ «إتقان‌» ج‌ 2، ص‌ 171 (تعليقه‌)

[23] همان مصدر

[24] ـ «قرآن‌ در اسلام‌» طبع‌ دارالكتب‌ الإسلاميّة‌، سنۀ 1391 هجري‌ قمري‌، ص‌ 129 و 0 13

[25] ـ «الدّرّ المنثور» ج‌ 4، ص‌ 187 (تعليقه‌)

[26] ـ مانند آيۀ 44، از سورۀ 16: النّحل‌: وَ أَنزَلْنَآ إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ. «و ما قرآن‌ را به‌ سوي‌ تو فرو فرستاديم‌ تا آنچه‌ را كه‌ به‌ سوي‌ مردم‌ نازل‌ شده‌ است‌ براي‌ آنها بيان‌ كني‌، به‌ اميد آنكه‌ آنها تفكّر كنند.» و آيات‌ بسيار ديگر.

[27] ـ آيۀ 122، از سورۀ 9: التّوبة‌: وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنفِرُوا كَآفَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِن‌ كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَآئفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي‌ الدِّينِ وَ لِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوٓا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ. «همۀ مؤمنين‌ چنين‌ حقّي‌ ندارند كه‌ براي‌ جهاد از مدينه‌ كوچ‌ كنند. چرا از هر قبيله‌ و گروهي‌، افرادي‌ از آنها براي‌ تعلّم‌ فقه‌ و احكام‌ دين‌ و معرفت‌ قرآن‌ و عرفان‌ الهي‌ و دين‌شناسي‌ و بصيرت‌ در اسلام‌ كوچ‌ نميكنند، تا در دين‌ فقيه‌ شوند؛ و چون‌ به‌ سوي‌ اهل‌ و قوم‌ و خويشاوندان‌ خود برگردند، آنانرا از عذاب‌ خدا بترسانند؛ به‌ اميد آنكه‌ آنها حذر كنند و متنبّه‌ گردند و دست‌ بردارند؟»

[28] ـ «الإتقان‌» ج‌ 1، ص‌ 72 (تعليقه‌)

[29] ـ «اتقان‌» ج‌ 1، ص‌ 65 (تعليقه‌)

[30] ـ «قرآن‌ در اسلام‌» ص‌ 111 تا ص‌ 113

[31] ـ شيخ‌ محمود أبوريّه‌ در كتاب‌ «الاضوآء» طبع‌ سوّم‌، دارالمعارف‌ ـ مصر، ص‌ 252 پس‌ از بحث‌ مفصّل‌ در كيفيّت‌ جمع‌ و تدوين‌ مصحف‌ شريف‌ در زمان‌ أبوبكر و عثمان‌ گويد:

وقفةٌ قصيرةٌ «درنگ‌ كوتاه‌» ـ من‌ ناچارم‌ در اينجا وقفۀ كوتاهي‌ كنم‌ و در آن‌ از حيرتي‌ كه‌ مرا فرا گرفته‌ است‌ استفهام‌ و استعلان‌ و پرسش‌ نمايم‌؛ از خبرهائي‌ كه‌ از اين‌ جمع‌ رسيده‌، و از تناقضات‌ كثيري‌ كه‌ موجود است‌. خبري‌ ميگويد: عمر دربارۀ اين‌ جمع‌ به‌ أبوبكر متوسّل‌ شد، و خبري‌ ميگويد: اين‌ جمع‌ در زمان‌ أبوبكر نبود و عمر خودش‌ متصدّي‌ اين‌ امر شد، و خبري‌ ميگويد: عمر پيش‌ از آنكه‌ قرآن‌ را تكميل‌ كند كشته‌ شد، و عثمان‌ است‌ كه‌ آنرا تمام‌ نمود. و در اينجا روايات‌ ديگري‌ است‌ كه‌ مثل‌ اين‌ تناقض‌ را متحمّل‌ است‌، و ما بحث‌ خود را بدانها گشايش‌ نميدهيم‌. اگر ما أخبار مشهوره‌اي‌ را كه‌ بخاري‌ روايت‌ كرده‌ است‌ (آن‌ اخباريكه‌ دلالت‌ دارد كه‌ عمر دهشت‌زده‌ از أبوبكر خواست‌ تا قرآن‌ را جمع‌ كند؛ چون‌ ديد در واقعۀ يمامه‌ كشتار بطور وسيعي‌ صحابه‌ را فرا گرفته‌ است‌، و در آن‌ صدها نفر از اصحاب‌ كه‌ حاملين‌ و قاريان‌ بودند كشته‌ شده‌اند؛ و اگر اين‌ امر استمرار پيدا كند قرآن‌ از دست‌ ميرود و فراموش‌ ميگردد.) اگر ما به‌ اين‌ اخبار عمل‌ كنيم‌ براي‌ ما روشن‌ ميشود كه‌: اصحاب‌ رسول‌ خدا به‌ تنهائي‌ در آن‌ زمان‌، حاملان‌ قرآن‌ بوده‌اند؛ بطوريكه‌ اگر ميمردند و يا كشته‌ مي‌شدند، قرآن‌ ضايع‌ و فراموش‌ ميگشت‌. و در آنجا مصدر ديگري‌ براي‌ قرآن‌ نبود تا آنرا در طول‌ زمانهاي‌ مداوم‌ و مستمرّ حفظ‌ كند؛ چرا كه‌ صحابه‌ فقط‌ مادّۀ قرآن‌ و كاتبان‌ آن‌ بوده‌اند.

و در عين‌ حال‌ مي‌بينيم‌ كه‌ قبل‌ از اين‌ در أخبار مورد وثوق‌ كه‌ عقل‌ آنرا مي‌پسندد و علم‌ آنرا تأييد ميكند، ذكر نموده‌اند كه‌: رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ عادتش‌ اين‌ بود كه‌ دستور ميداد به‌ مجرّد آنكه‌ از قرآن‌ چيزي‌ به‌ او وحي‌ ميشد، در همان‌ وقت‌ آنرا بر روي‌ جريده‌هاي‌ خرما و صفحات‌ الواح‌ سنگي‌ و پاره‌هاي‌ چرمي‌ و غيرها مي‌نوشتند. و بدين‌ منظور رسول‌ خدا كاتباني‌ را براي‌ خود اتّخاذ فرموده‌ بود كه‌ اسماءِ آنها در تاريخ‌ ضبط‌ و ثبت‌ است‌. پس‌ اين‌ نسخه‌ايكه‌ احدي‌ در آن‌ شكّ ندارد و انساني‌ در وجود آن‌ نمي‌تواند ترديد داشته‌ باشد، چه‌ شد و كجا رفت‌؟ زيرا اين‌ نسخه‌ بود كه‌ خداوند قرآن‌ كريم‌ را بدان‌ حفظ‌ فرمود در كلام‌ خود كه‌ ميگويد: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُو لَحَـٰفِظُونَ؛ و در كلام‌ خود: إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُو وَ قُرْءَانَهُ. اين‌ تنها نسخۀ فريده‌ و وحيده‌اي‌ بود كه‌ صورت‌ صحيحۀ قرآن‌ را متحمّل‌ بود. نسخه‌ايكه‌ إلي‌الابد تا زمان‌ باقي‌ است‌، باقي‌ ميماند و از بين‌ نميرود. اگر اين‌ نسخه‌ به‌ دست‌ ايشان‌ مي‌افتاد، آنان‌ را از آنچه‌ در راه‌ عملشان‌ از تعب‌ و سختي‌ يافتند بي‌نياز ميكرد، و آن‌ يگانه‌ مرجع‌ اوّل‌ براي‌ قرآن‌ در هر عصر و در هر شهري‌ قرار ميگرفت‌. آن‌ قرآني‌ بود كه‌ بر عثمان‌ واجب‌ و حتم‌ مي‌شد كه‌ مصاحف‌ خود را قبل‌ از آنكه‌ به‌ شهرها ارسال‌ دارد و پخش‌ نمايد بر آن‌ ارجاع‌ دهد و تطبيق‌ نمايد.

      
  
فهرست
  بحث‌ هشتم‌: سير قرآن‌ در آيات‌ آفاقي‌، و عظمت‌ اخلاق‌ آن‌ و تفسير آيۀ: وَ لَقَدْ صَرَّفْنَآ فِي‌ هَـ
  تفسير آيۀ: سَنُرِيهِمْ ءَايَـاتِنَا فِي‌ الافَاقِ وَ فِي‌ أَنفُسِهِمْ حَتَّي‌' يَتَبَيَّنَ لَهُمْ
  تمام‌ مراتب‌ حقّ، از خداوند است‌
  دعوت‌ قرآن‌ به‌ تفكّر در اشياءِ خارج‌، و مصنوعات‌ خداوند
  مضامين‌ متفاوتي‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم‌ دربارۀ اصل‌ خلقت‌ انسان‌
  آيۀ اوّل‌ (نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ)؛ اشارۀ قرآن‌ به‌ تمركز شخصيّت‌ انسان‌ در «نطفة‌ أمشاج‌».
  تفسير علاّمه‌ در «الميزان‌» نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ را
  گفتار طنطاوي‌ در تفسير أمشاج‌
  آيا معناي‌ أمشاج‌، كروموزوم‌ها هستند، و يا حالت‌ خاصّ حاصلۀ از لقاح‌؟.
  آيه دوم:( سلالة من طين...ثم انشا نا ه خلقا ءاخز) تصريح‌ آيۀ قرآن‌ بر«حركت‌ جوهريّة‌» صدر المتألّهين
  خداوند تمام‌ مخلوقات‌ را جفت‌ آفريده‌ است‌
  تفسير آيه: ومن كل شيء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون.
  دآلة بتفريقها علي مفرقها، وبتأليفها علي مؤلفها
  خطبۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ ايستاده‌ بر فراز منبر در تفسير «زَوْجَيْن‌».
  معني‌ «زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» در آيۀ «وَ مِن‌ كُلِّ الثَّمَرَ'تِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ
  إخبار قرآن‌ به‌ اتّصال‌ سيّارات‌ و ثوابت‌ با كرۀ زمين‌ پيش‌ از انفصال‌ (ان السموت و الارض کانتا
  إخبار قرآن‌ و «نهج‌ البلاغة‌» از فرضيّۀ لاپلاس‌ و نيوتون‌ و كپلر.
  تفسير حضرت‌ علاّمۀ طباطبائي‌ دربارۀ آيۀ مزبور.
  گفتار حضرت‌ علاّمه‌ در كيفيّت‌ انفصال‌ أجرام‌ بعد از اتّصال‌
  گفتار طنطاوي‌ در تفسير خود در ذيل‌ آيۀ مباركه‌
  گفتاري‌ از طنطاوي‌ دربارۀ آيۀ: لَتُبَيِّنُنَّهُ و لِلنَّاسِ وَ لَا تَكْتُمُونَهُ.
  علوم‌ مادّيّه‌ و طبيعيّه‌ تا حدّي‌ كه‌ موجب‌ كمال‌ انسان‌ است‌ شرافت‌ دارد
  ازجمله موارددعوت قرآن به سيردرآيا ت آفاقي تذکربه بازگشت تمام تفاوتهابه مبداواحددر آيۀ: يُسْقَي‌'
  تفسير علاّمۀ طباطبائي‌ (ره‌) در ذيل‌ اين‌ آيۀ شريفه‌
  روايات‌ وارده‌ كه‌: أنَا و أنتَ يا عليُّ مِن‌ شجرةٍ واحدة‌
  آيات‌ ديگري‌ از قرآن‌ كريم‌ كه‌ دعوت‌ به‌ سير در آيات‌ آفاقيّه‌ مي‌نمايد
  تفسير آيه: و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف ألوانها و غرابيب سود
  آيات‌ وارده‌ در كيفيّت‌ انفاق‌، و ظرائف‌ نكات‌ اخلاق‌
  سخاوت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ وسلّم‌ به‌ قدري‌ بود كه‌ از حدّ خارج‌ مي‌شد
  آيات‌ وارده‌ در انفاق‌، از كرائم‌ آيات‌ اخلاقي‌ است‌ (آيات‌ چهارده‌گانۀ سورۀ بقره‌)
  دقائق‌ و ظرافت‌هاي‌ نكات‌ اخلاقي‌ در آيات‌ انفاق‌ وارد در قرآن‌
  روايات‌ وارده‌ از رسول‌ خدا در مكارم‌ اخلاق‌
  آيات‌ آفاقيّه‌ دعوت‌ به‌ توحيد و مكارم‌ اخلاق‌ دارد
  آيات‌ آفاقيّه‌ و نعمتهاي‌ خداوند در آيات‌ سورۀ نحل‌
  «وَ انظُرْهُ في‌ كلِّ شَي‌ءٍ ذلِكَ اللهُ».
  عرفان‌ يا فلسفه‌ و حكمت‌، يگانه‌ راهگشاي‌ حلّ مسائل‌ توحيد است‌
  مَا رَأيتُ شَيئًا إلاّ وَ رَأيتُ اللهَ مَعَه‌
  مضامين‌ عاليۀ دعاي‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در روز عرفه‌
  عبارات‌ دعاي‌ عرفه‌، خدا را در همۀ موجودات‌ نشان‌ ميدهد
  ملكات‌ عرفاني‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در زيارت‌ مطلقه‌
  «جلوۀ عالم‌ فروغ‌ روي‌ حسين‌ است‌».
  بحث‌ نهم‌: عربيّت‌ و إعجاز قرآن‌ و تفسير آيۀ: إِنَّا جَعَلْنَـاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ
  كلام‌ عبدالحليم‌ جندي‌ دربارۀ منهاج‌ تفسيري‌ حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ (ت‌)
  تفسير آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ در معناي‌ إِنَّا جَعَلْنَـاهُ قُرْءَ'نًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ
  معناي‌ «اُمّ الكتاب‌»، و معناي‌ «عليّ» و «حكيم‌» از صفات‌ قرآن‌
  معارف‌ إلهي‌،درقالب‌مفاهيم محسوس‌براي‌سطح‌ فكربشرتنزّل ‌داده ‌شده ‌است‌ (ت‌)
  آيات‌ عديده‌اي‌ از قرآن‌ كه‌ دربارۀ نزول‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربي‌ وارد است‌
  تفسير آيۀ الله‌ علاّمه‌، آيۀ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِينُ عَلَي‌' قَلْبِكَ» را
  قرآن‌ به‌ معني‌ و لفظ‌ هر دو نازل‌ شده‌ است‌
  از جمله‌ آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربيّ، آيۀ سورۀ نحل‌ است‌
  در ترجمۀ احوال‌ مفسّر بزرگ‌ شيعه‌: سيّد رضي‌ رحمه‌ الله‌ (ت‌)
  از جمله‌ آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربيّ، آيۀ سورۀ فصّلت‌ است‌
  آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربيّ، در سوره‌هاي‌ شوري‌، أحقاف و طه‌ و...
  مزيّت‌ زبان‌ عربي‌ چيست‌؟ و به‌ چه‌ سبب‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربي‌ نازل‌ شده‌ است‌؟.
  مطالبي‌ از گوستاولوبون‌ در عظمت‌ اسلام‌ و عرب‌
  گفتار گوستاولوبون‌ در عظمت‌ قرآن‌ و معني‌ توحيد در اسلام‌
  گوستاولوبون‌: أقوام‌ مختلفۀ مسلمين‌ در دو چيز با هم‌ اتّفاق‌ دارند: زبان ‌عربي‌ و حجّ.
  گفتار گوستاولوبون‌ در عظمت‌ قرآن‌، و نشر زبان‌ عرب‌ در تمام‌ دنيا
  يكي‌ از مهم‌ترين‌ موارد اختلاف‌ مسلمين‌ با مسيحيان‌، مسألۀ گناه‌ و عقاب‌ است‌
  عقيدۀ نصاري‌ دربارۀ گناه‌ بشر و فِداي‌ مسيح‌، مخالف‌ عقل‌ صريح‌ است‌
  بحث‌ گوستاولوبون‌ دربارۀ زبان‌ عربيّ.
  غلبۀ زبان‌ انگليسي‌، معلول‌ غلبۀ استعمار انگليس‌ است‌
  در تمام‌ دنيا زباني‌ به‌ ارجمندي‌ و عالي‌رتبگي‌ زبان‌ عرب‌ نمي‌رسد
  حملۀ سيّد جمال‌ الدّين‌ به‌ إرنِست‌ رِنان‌ به‌ سبب‌ گفتارش‌ در مورد ناتواني‌ أعراب‌ ازعلم‌ و فلسفه
  حملۀ سيّد به‌ رنان‌؛ و مقالۀ رنان‌ در علوم‌ اسلام‌
  استيضاح‌ گوستاولوبون‌، إرنست‌ رنان‌ را در تمدّن‌ عرب‌
  افتخار به‌ نژاد و ملّيّت‌ مذموم‌ است‌، زيرا نژاد امر اختياري‌ نيست‌
  سوزاندن‌ أعراب‌ كتابخانۀ اسكندريّه‌ و ايران‌ را شايعۀ باطل‌ است‌
  شايعۀ كتاب‌ سوزي‌ يكي‌ از ترفندهاي‌ استعمار است‌
  زنده‌ كردن‌ لغات‌ فارسي‌ باستاني‌، برگشت‌ از تعاليم‌ قرآن‌ است‌
  نزول‌ سورۀ تكاثر، براي‌ از بين‌ بردن‌ افتخار به‌ موهومات‌ ملّي‌گرائي‌ است‌
  تبليغات‌ براي‌ فردوسي‌ و شاهنامه‌، تبليغات‌ عليه‌ اسلام‌ است‌
  نامۀ مرحوم‌ شهيد مطهّري‌ به‌ رهبر فقيد انقلاب‌ دربارۀ شناخت‌ هويّت دكتر شريعتي‌ (ت‌)
  استعمار، جهاد اسلام‌ را همچون‌ حملۀ إسكندر و مغول‌ ارائه‌ ميدهد
  هدف‌ استعمار آنستكه‌ از راه‌ فرهنگ‌ و ادبيّات‌، سطح‌ علمي‌ قرآن‌ را در اذهان پائين‌ آورد
  قرآن‌ كتاب‌ دلپسند و دلچسب‌ حتّي‌ براي‌ كفّار است‌
  مبدأ دخول‌ لغات‌ عربي‌ در فارسي‌، از دورۀ سامانيان‌ است‌
  گفتار آية‌ الله‌ شعراني‌ در لزوم‌ حفظ‌ ادبيّات‌ قدماء، به‌ علّت‌ نزديكي‌ آن‌ به‌زبان‌ عربي‌ (ت‌)
  لزوم‌ تكلّم‌ به‌ زبان‌ عربي‌ براي‌ جميع‌ مسلمانان‌
  عربي‌، زبان‌ قرآن‌ است‌؛ و تكلّم‌ به‌ زبان‌ عربي‌ از نشانه‌هاي‌ اهل‌ قرآن‌
  زبان‌ عربي‌ بايد زبان‌ مادري‌ هر مسلمان‌ باشد
  علماء بايد مطالب‌ علمي‌ خود را به‌ عربي‌ بنويسند
  عربي‌ بودن‌ زبان‌، موجب‌ گسترش‌ ذهن‌ و قريحه‌ مي‌گردد
  كوششهاي‌ استعمار براي‌ برانداختن‌ زبان‌ عربي‌ و قرآن‌ در ممالك‌ اسلامي‌
  جنايات‌ آتاترك‌ و پهلوي‌ به‌ قرآن‌ و زبان‌ عربي‌
  خيانتهاي‌ محمّد علي‌ فروغي‌ در زمان‌ رضاخان‌ و محمّد رضا پهلوي‌
  قبول‌ پنج‌ مادّۀ پيشنهادي‌ مرحوم‌ آية‌الله‌ العظمي‌ حاج‌ آقا حسين‌ قمّي‌، ازطرف‌ شاه‌
  نقشه‌هاي‌ شوم‌ دشمنان‌ قرآن‌ با رسيدن‌ وعده‌هاي‌ إلهي‌ بر باد مي‌رود
  تلاش‌ استعمار در ايران‌ براي‌ تبديل‌ خطّ و روز تعطيل‌ هفتگي‌ (ت‌)
  معجزۀ قرآن‌ در تمام‌ شؤون‌ آن‌ است‌، نه‌ منحصر به‌ بلاغت‌ آن‌
  فرق‌ ميان‌ أشعار حافظ‌ و سعدي‌ (ت‌)
  خطبۀ «نهج‌ البلاغة‌» در عظمت‌ قرآن‌
  قرآن‌، پشتوانه‌ و نيرو دهنده‌ و حيات‌ بخش‌ همه‌ است‌
  بحث دهم: عظمت‌ و أصالت‌ قرآن‌ كريم‌ و تفسير آيۀ: وَ قَالُوا لَوْ لَا نُزِّلَ هَـذَا الْقُرْءَانُ
  خداوند تشريع‌ و تكوين‌ يكي‌ است‌
  كلمۀ لا إلهَ إلاّ الله‌، مركّب‌ از نفي‌ و إثبات‌ نيست‌
  نزول‌ قرآن‌ از خداست‌، و به‌ پيامبري‌ مثل‌ محمّد نازل‌ مي‌نمايد.
  مؤمن‌ گرايشي‌ به‌ مادّيّات‌ ندارد، و مقصد و منظورش‌ معنويّت‌ و كسب‌ فضائل‌ است‌
  ميزان‌ أعلميّت‌ در اسلام‌، أعلميّت‌ به‌ قرآن‌ است‌
  تأثير قرآن‌ در پيدايش‌ تمدّن‌ عظيم‌ اسلامي‌
  تفوّق‌ علوم‌ اسلام‌ بر يونان‌، از بركت‌ قرآن‌ است‌
  تمامي‌ علوم‌، از علم‌ به‌ قرآن‌ پديد آمدند.
  أعداد اروپائي‌، عين‌ اعداد عربي‌ است‌
  >> به‌ ضرورت‌ اسلام‌، عين‌ الفاظ‌ قرآن‌ وحي‌ خداوند است‌
  آيۀ «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ و عَلَي‌' قَلْبِكَ» منافات‌ با نزول‌ الفاظ‌ قرآن‌ ندارد.
  تحفّظ‌ مسلمين‌ بر قرآن‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ آن‌
  كيفيّت‌ جمع‌آوري‌ و نام‌ گذاري‌ آيات‌ و سُوَر، در زمان‌ رسول‌ الله‌
  دقّت‌ مسلمين‌ در ضبط‌ آيات‌ و كلمات‌ قرآن‌
  طبع‌ قرآن‌ بايد طبق‌ قرآن‌هاي‌ صدر أوّل‌ و رسم‌ الخطّ و كتابت‌ قديم‌ باشد.
  نام‌ سور، و خطّ و إعراب‌ قرآن‌ كريم‌
  وضع‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ «علم‌ نحو» را و تعليم‌ آن‌ به‌ أبوالاسود دؤلي‌ (ت‌)
  جمع‌ آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مصحف‌، پيش‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم‌
  جمع‌ آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مصحف‌، پس‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم‌
  مطالب‌ «الاضوآء» دربارۀ كيفيّت‌ جمع‌آوري‌ قرآن‌ در زمان‌ ابوبكر و عثمان‌ (ت‌)
  اهتمام‌ مسلمين‌ در أمر قرآن‌ مجيد.
  جمع‌آوري‌ قرآن‌ در عصر خلفاء، و سبب‌ سكوت‌ و پذيرش‌ أميرالمؤمنين عليه‌ السّلام‌
  كتابت‌ قرآن‌ بايد طبق‌ موازين‌ متقدّمين‌ باشد.
  فتواي‌ علاّمۀ طباطبائي‌ در تحريم‌ طبع‌ ضميمه‌اي‌ با قرآن‌ مجيد.
  حرمت‌ تصرّف‌ در كلام‌ و نوشته‌ و امضاي‌ ديگري‌
  قرائت‌ قرآن‌ بايد منحصراً از روي‌ خود مصحف‌ باشد (ت‌)
  تجزيه‌ و تفكيك‌ قرآن‌ و طبع‌ آن‌ در چند مجلّد، هتك‌ قرآن‌ و حرام‌ است‌ (ت‌)
  گفتار مرحوم‌ محدّث‌ قمّي‌ در مضارّ تصرّف‌ در عبارت‌ ديگران‌ و لزوم‌ دقّت‌ در نقل‌
  گفتار علاّمه‌ در لزوم‌ عبادات‌ به‌ زبان‌ عربي‌
  گفتار حكيمان? علاّمه‌ دربارۀ إعجاز قرآن‌ مجيد.
  تمام‌ أحكام‌ ارث‌ در سه‌ آيه‌ از آيات‌ قرآن‌ گنجانده‌ شده‌ است‌ (ت‌)
  أعراب‌ بت‌پرست‌، در برابر إعجاز قرآن‌ حربه‌اي‌ جز سحر ناميدن‌ آن‌ نداشتند.
  تنها قرآن‌ كريم‌، قطعيّ الصّدور است‌
  كتب‌ يهود و نصاري‌، نظير كتب‌ أخبار و تواريخ‌ ماست‌
  بحث‌ تفصيلي‌ دربارۀ حجّيّت‌ و اعتبار «تورات‌»؛ تورات‌ فعلي‌ سند متواتر ندارد.
  اهل‌ كتاب‌ در لسان‌ قرآن‌، و كتب‌ آنان‌
  داستان‌ و سرگذشت‌ تورات‌ فعلي‌ كه‌ در دست‌ مردم‌ است‌
  تاريخ‌ اجمالي‌ شهر بابِل‌ (ت‌)
  از بين‌ رفتن‌ تورات‌ اصلي‌ بدست‌ بُختُ نَصّر
  تورات‌ فعلي‌ را «عَزرا» جمع‌آوري‌ نمود.
  از اسارت‌ يهود تا نوشتن‌ مجدّد تورات‌، يك‌ قرن‌ و نيم‌ فاصله‌ بود.
  خواب‌ بخت‌ نصّر و تعبير دانيال‌ پيغمبر
  گفتار «قاموس‌ كتاب‌ مقدّس‌» دربارۀ نوشتن‌ عزرا تورات‌ را
  بحث‌ تفصيلي‌ دربارۀ حجّيّت‌ و اعتبار «إنجيل‌»؛ إنجيل‌ فعلي‌ نيز مانند تورات‌، سند ندارد و غير از ق
  انجيل‌ اصلي‌ موجود نيست‌؛ و أناجيل‌ اربعه‌ نوشتۀ افراد است‌
  أناجيل‌ اربعه‌ به‌ «انجيل‌ مَتّي‌» منتهي‌ ميگردند كه‌ اصل‌ عِبراني‌ آن‌ مفقود است‌
  سستي‌ أناجيل‌ أربعه‌ با وجود گستردگي‌ مسيحيّت‌ در عالم‌، شگفت‌آور است‌
  انحصار اناجيل‌ در چهارتا، ناشي‌ از تحريم‌ كليسا نسبت‌ به‌ باقي‌ اناجيل‌ بود.
  پيدايش‌ «إنجيل‌ بَرنابا» و عدم‌ قبول‌ كليسا
  بحث‌ تفصيلي‌ پيرامون‌ إنجيل‌ برنابا و كيفيّت‌ آشكار شدن‌ انجيل‌ برنابا (ت‌)
  گفتار دكتر سعادت‌ دربارۀ مؤلّف‌ انجيل‌ برنابا (ت‌) 280.
  دكتر سعادت‌، مؤلّف‌ انجيل‌ برنابا را يك‌ عالم‌ يهودي‌ تازه‌ مسلمان‌ أندلسي نامعلوم‌ ميداند (ت‌) .
  دلائل‌ دكتر سعادت‌، تخيّلات‌ واهيه‌اي‌ است‌ بدون‌ استناد به‌ شواهد تاريخي قطعي‌ (ت‌)
  إشكالات‌ صاحب‌ تفسير «المنار» بر شبهات‌ دكتر سعادت‌ دربارۀ انجيل‌ برنابا (ت‌) .
  گفتار مرحوم‌ سردار كابلي‌ در صحّت‌ انجيل‌ برنابا و متداول‌ بودن‌ آن‌ قبل از اسلام‌(ت‌) .
  إنجيل‌ برنابا از جهات‌ بسياري‌ موافق‌ قرآن‌ است‌ (ت‌) .
  تعصّب‌ كوركنندۀ مسيحيان‌ مانع‌ آنان‌ از قبول‌ اين‌ انجيل‌ است‌ (ت‌) .
  كلام‌ آية‌ الله‌ شعراني‌ در قطعيّ الصّدور نبودن‌ انجيل‌
  مطالب‌ باطل‌ در اناجيل‌ بسيار است‌
  فرقهاي‌ موجود بين‌ اسلام‌ و مسيحيّت‌ (ت‌)
  از بين‌ رفتن‌ تورات‌ و انجيل‌ واقعي‌، اثر غضب‌ خداوند بر يهوديان‌ است‌
  آيۀ: لَتُفْسِدُنَّ فِي‌ الارْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا؛ دو بار خراب‌ شدن بيت
  كتاب‌ «منقول‌ رضائي‌» تأليف‌ نفيس‌ يك‌ عالم‌ يهودي‌ جديد الإسلام‌ است‌
  ادلّۀ كتاب‌ «منقول‌ رضائي‌» در عدم‌ أبديّت‌ تورات‌
  بحث يازدهم: قاطعيّت‌ و واسعيّت‌ قرآن‌ عظيم‌ و تفسير آيۀ: ال م ص‌ * كِتَـابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلَا
  ترجمه‌ و تفسير آيۀ صدر مبحث‌ و آيات‌ پس‌ از آن‌
  قرآن‌، مطالب‌ خود را با قاطعيّت‌ بيان‌ ميكند.
  هيچ‌ كتاب‌ سماوي‌، مثل‌ قرآن‌ قاطعيّت‌ ندارد.
  إخبار قاطع‌ قرآن‌ از حوادث‌ آينده‌، يكي‌ از معجزات‌ آنست‌
  إخبار غيبي‌ قرآن‌ در آيات‌ سورۀ فتح‌
  إخبار قرآن‌ از غلبۀ روميان‌، از معجزات‌ ظاهر آنست‌
  تفسير آيات‌: ا ل م‌ * غُلِبَتِ الرُّومُ...
  علّت‌ مسرّت‌ مسلمين‌ از غلبۀ روم‌ و شكست‌ ايران‌
  خزائن‌ و مختصّات‌ خسرو پرويز (ت‌)
  تكذيب‌ مشركين‌ خبر غلبۀ روم‌ را بر ايران‌
  نامۀ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ خسرو پرويز (ت‌)
  جنگهاي‌ خسرو پرويز با هرقل‌ امپراطور روم‌
  مردم‌ فقط‌ از ظاهر اطّلاع‌ دارند، و از حقيقت‌ بي‌خبرند.
  آيات‌ قاطعۀ قرآن‌ در إخبار به‌ غيب‌
  قاطعيّت‌ آيات‌ قرآن‌ بهيچوجه‌ با ظواهر امر قابل‌ توصيف‌ نبود
  گفتار مورّخين‌ خارجي‌، در اينكه‌ پيامبر اسلام‌ به‌ گفتار خودش‌ ايمان‌ داشته‌ است‌
  صبر و تحمّل‌ رسول‌ الله‌ بر آزار و اذيّت‌ و تكذيب‌ و استهزاء كفّار وسفر رسول‌ الله‌ به‌ طائف‌ براي
  آزارها و اذيّت‌هاي‌ مردم‌ طائف‌ به‌ رسول‌ الله‌
  استماع‌ جنّ آيات‌ قرآن‌ را در بازگشت‌ رسول‌ الله‌ از طائف‌
  پناه‌ خواستن‌ رسول‌ الله‌ در وقت‌ ورود به‌ مكّه‌ از بعضي‌ از كفّار براي‌ تبليغ‌ رسالات‌ خدا
  پيامبر در طائف‌، تك‌ و تنها با قاطعيّت‌ دعوت‌ خود را نمود.
  اخلاق‌ عظيم‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌
  أشعار بوصيري‌ در مجد و عظمت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌
  لغات‌ و اصطلاحات‌ بديعۀ قرآنيّه‌
  معناي‌ «حقّ» و مشتقّات‌ آن‌ در قرآن‌
  در تفسير آيۀ: أُولَـئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ.
  مراد از «شجرة‌ ملعونه‌» در قرآن‌، بني‌ اُميّه‌ هستند (ت‌)
  استفادۀ علاّمۀ طباطبائي‌ از تعبير «حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ».
  إجماع‌ شيعه‌ بر اينكه‌ پدران‌ و مادران‌ معصومين‌، بايد موحّد باشند (ت‌)
  معني‌ «ضلال‌» در قرآن‌ كريم‌
  تعابير قرآن‌ دربارۀ نزول‌ عذاب‌
  تفسير آيۀ: كَأَن‌ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا
  تفسير آيۀ: وَ جَعَلْنَـاهُمْ أَحَادِيثَ..
  اختصاصات‌ قرآن‌؛ آيات‌ قرآن‌، در تعبيراتش‌ ادب‌ خاصّي‌ دارد.
  تعابير قرآن‌، ارزشها و حقائق‌ را آشكار مي‌سازد.
  لفظ‌ «جهل‌» در قرآن‌ كريم‌ (ت‌)
  قرآن‌ كتاب‌ تربيت‌ و ادب‌ است‌
  قرآن‌ ناسزا و سبّ را جائز نمي‌شمرد مگر به‌ ظالمين‌
  ظهور روح‌ محبّت‌ و وَداد در آيات‌ قرآن‌ كريم‌
  حجّيّت‌ سنّت‌، در قوّۀ حجّيّت‌ قرآن‌ است‌
  بسياري‌ از مسائل‌ اصول‌ و فروع‌، از ضمّ و ضميمۀ قرآن‌ و سنّت‌ تحصيل‌ ميگردد.
  مجموع‌ قرآن‌ و سنّت‌، «علّت‌ فاعلي‌» را خدا، و موجودات‌ را «مُعدّات‌» مي‌شمرد.
  قرآن‌ و سنّت‌ مانند دو بال‌ طائر، هر يك‌ مُقوّي‌ دگرند.
  بيان‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  توصيۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ قرآن‌، ضمن‌ وصيّت‌ مفصّله‌
  دعاي‌ «صحيفۀ سجّاديّه‌» در لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  وجه‌ تسميۀ ديوان‌ حافظ‌ به‌ لسانُ الغيب‌ (ت‌)
  «تا بوَد وردت‌ دعا و درس‌ قرآن‌ غم‌ مخور»؛ مواردي‌ كه‌ در «ديوان‌ حافظ‌» از قرآن نام‌ برده‌ شده‌ ا
  بحث‌ دوازدهم‌: غير قابل‌ تغيير بودن‌ و عموميّت‌ قرآن‌ مجيد و تفسير آيۀ: وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هَـذَا ا
  راه‌ ثبوت‌ قرآن‌، منحصر در «تواتر» است‌
  قرآن‌ با عبارات‌ و ألفاظش‌، به‌ تواتر ثابت‌ است‌
  جلالت‌ و عظمت‌ مقام‌ أُبيّ بن‌ كعب‌، از كُتّاب‌ و قرّاء و مفسّرين‌ قرآن‌ از صحابه‌ (ت‌)
  امتناع‌ ابن‌ مسعود از تسليم‌ كردن‌ مصحف‌ خود به‌ عثمان‌ براي‌ سوزاندن‌
  مصحف‌ عثمان‌، از روي‌ مصحف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ است‌
  بردن‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مصحف‌ خود را بر شتري‌ به‌ مسجد.
  بيان‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ كيفيّت‌ تعليم‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله قرآن‌
  مصحف‌ عثمان‌ مورد امضاي‌ ائمّه‌ بوده‌ و مقدار آن‌ با مصحف‌ أميرالمؤمنين‌ مساوي‌ است‌
  أخباري‌ كه‌ دلالت‌ بر تحريف‌ قرآن‌ دارد، به‌ دليل‌ عقلي‌ از حجّيّت‌ ساقط‌ است‌ (ت‌)
  عدم‌ جواز قرائت‌ قرآن‌ به‌ قرائت‌ غير متواتره‌
  قرآني‌ كه‌ امروز به‌ قرائت‌ عاصم‌ ميخوانند، همان‌ قرائت‌ أميرالمؤمنين‌ است‌
  قرائت‌ عاصم‌ بواسطۀ ابو عبدالرّحمن‌ سلميّ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مي‌رسد؛ و هر دو شيعه‌ان
  قرائات‌ سبعۀ متواتره‌
  تقدّم‌ شيعه‌ در علم‌ قرائت‌ و تصنيف‌ در آن‌ (ت‌)
  صاحب‌ «جواهر» و آية‌ الله‌ خوئي‌، منكر تواتر قرائات‌ سبعه‌ هستند.
  استدلال‌ صاحب‌ «جواهر» به‌ روايات‌ إنّ القُرءانَ نَزَلَ بِحَرفٍ واحدٍ عَلي‌ نبيٍّ واحدٍ.
  أدلّۀ آية‌ الله‌ خوئي‌ بر ردّ تواتر قرائات‌
  قرائات‌ سبعه‌، از روي‌ اجتهاد نيست‌ و گفتار علاّمۀ طباطبائي‌ دربارۀ استناد قرائات‌ به‌ سماع‌ و روا
  پنج‌ دليل‌ بر ردّ قول‌ به‌ عدم‌ تواتر قرائات‌ سبعه‌
  أساطين‌ مذهب‌ شيعه‌ همچون‌ علاّمۀ حلّيّ، قائل‌ به‌ تواتر قرائات‌ سبعه‌اند.
  شواهد و ادلّۀ انحصار طريق‌ قرائت‌ در سماع‌ و روايت‌
  مشخّصات‌ قرائت‌ عاصم‌ در نقل‌ و سماع‌
  قرائت‌ قرآن‌ با قواعد عربي‌، بدون‌ سماع‌، قرائت‌ قرآن‌ نيست‌
  تواتر در قرّاء سبعه‌، از هر دو جانب‌ متحقّق‌ است‌
  اتّفاق‌ علماي‌ شيعه‌ و عامّه‌ بر تواتر قرآن‌
  مطالب‌ «الاضواء» در ذكر بعضي‌ از اشكالات‌ وارده‌ بر تواتر قرآن‌، و جواب‌ آنها (ت‌)
  مراد از «أحرُف‌ سبعه‌» قرائات‌ سبعه‌ نيست‌
  روايات‌ القُرءانُ اُنزِلَ عَلي‌ سَبعةِ أحرُفٍ، مردود است‌
  مراد از «سبعة‌» عدد هفت‌ نيست‌؛ كثرت‌ در آحاد است‌
  دربارۀ حديث‌ اقْرَأ كَما يَقرَأُ النّاسُ...
  «تنبيهات‌»؛ تنبيه‌ اوّل‌: روايات‌ متظافرۀ شيعه‌ و عامّه‌ كه‌ بِسمِ اللَه‌، جزء سوره‌ است‌
  تنبيه‌ دوّم‌: مُعوِّذتَين‌، دو سوره‌ از قرآن‌ مي‌باشند.
  تنبيه‌ سوّم‌: اقسام‌ قرائات..
  تنبيه‌ چهارم‌: قرائت‌ مُدرَج‌
  تنبيه‌ پنجم‌: «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» اختيار است‌، نه‌ «مَـلِكِ يَوْمِ الدِّينِ».
  آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ و آية‌ الله‌ قاضي‌ «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» مي‌خوانده‌اند.
  قرائت‌ اكثر قرّاء «مَلِك‌» است‌، و آن‌ أنسب‌ و أعمّ است‌
  خطبۀ «نهج‌ البلاغة‌» در نزول‌ قرآن‌، و راهنمائي‌ خير و شرّ
  فقراتي‌ از دعاي‌ ختم‌ قرآن‌ در «صحيفۀ سجّاديّه‌»، و ترجمۀ آن‌
  اُمّ ورقة‌ دختر عبدالله‌ بن‌ حارث‌، جامع‌ قرآن‌ و شهيد بود.
  حالات‌ نفيسه‌ خاتون‌، و تلاوت‌هاي‌ قرآن‌ وي‌
  حالات‌ رحلت‌ و عشق‌ او در وقت‌ مرگ‌
  قصائدي‌ كه‌ دربارۀ نفيسه‌ خاتون‌ سروده‌اند.
  حسن‌ بن‌ زيد بن‌ حسن‌، و پدرش‌ زيد بن‌ حسن‌، مردودند.
  معناي‌ جامع‌ قرآن‌ بودن‌ و در برداشتن‌ آن‌
  القُرءانُ هُدًي‌ مِن‌ الضَّلالَة‌

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی