گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملكوت قرآن جلد 4
كتاب نورملكوت قرآن / جلد چهارم / قسمت بيست و يكم: مراد از احرف سبعة، بسم الله جزء سوره است،‌ معوذتين جزء قرآن هستند، اقسام قراءات،‌ قرائت ملك يوم الدين

روايات‌ القُرءانُ اُنزِلَ عَلي‌ سَبعةِ أحرُفٍ، مردود است‌

و امّا دربارۀ عدم‌ صحّت‌ إسناد اين‌ روايات‌، پس‌ از بحث‌ در يازده‌ روايتي‌ كه‌ از طريق‌ عامّه‌ بيان‌ شده‌ است‌، فرموده‌اند: اينست‌ مهمترين‌ رواياتي‌ كه‌ راجع‌ به‌ اين‌ معني‌ روايت‌ شده‌ است‌؛ و همگي‌ آنها از اهل‌ سنّت‌ است‌. و آنها مخالفند با صحيحۀ زراره‌ از حضرت‌ امام‌ محمّد باقر عليه‌ السّلام‌ كه‌ فرمود:

إنَّ الْقُرْءَانَ وَاحِدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ وَاحِدٍ؛ وَلَكِنَّ الاخْتِلا فَ يَجي‌ٓءُ مِنْ قِبَلِ الرُّوَاةِ. [285]

«قرآن‌ يكي‌ است‌ و از نزدِ يكي‌ فرود آمده‌ است‌؛ وليكن‌ اختلاف‌ از ناحيۀ راويان‌ آنست‌.»


صفحه 459

و ايضاً حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ حُكم‌ به‌ كذب‌ روايت‌ مشهوره‌ در ميان‌ مردم‌ نموده‌اند كه‌: نَزَلَ الْقُرْءَانُ عَلَي‌ سَبْعَةِ أَحْرُفٍ. [286] «قرآن‌ بر هفت‌ حرف‌ فرود آمده‌ است‌.» و فرموده‌اند: وَلَكِنَّهُ نَزَلَ عَلَي‌ حَرْفٍ وَاحِدٍ مِنْ عِنْدِ الْوَاحِدِ. [287] «وليكن‌ آن‌ بر حرف‌ واحد، از نزد واحد فرود آمده‌ است‌.»

و گذشت‌ كه‌: مرجع‌ ديني‌ بعد از رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ در امور دين‌ انحصار در كتاب‌ الله‌ و أهل‌ البيت‌ دارد كه‌ خداوند هر گونه‌ رجس‌ و پليدي‌ را از آنان‌ برده‌، و ايشان‌ را طاهر و مطهّر گردانيده‌ است‌. و بزودي‌ توضيح‌ اين‌ مطلب‌ مفصّلاً خواهد آمد إن‌ شآءالله‌ تعالي‌.

و لهذا رواياتي‌ كه‌ مخالف‌ با آنچه‌ در روايت‌ صحيحۀ از ايشان‌ رسيده‌ است‌ مي‌باشد، ارزش‌ ندارد. و بدينجهت‌ براي‌ ما اهمّيّت‌ ندارد كه‌ بحث‌ در سند آن‌ روايات‌ كنيم‌. [288]

هشتمين‌ روايت‌ از يازده‌ روايتي‌ كه‌ ايشان‌ از طريق‌ عامّه‌ ذكر كرده‌اند، اينست‌:

...از أبوهريرة‌ كه‌ گفت‌: رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ گفت‌: إنَّ هَذَا الْقُرْءَانَ أُنْزِلَ عَلَي‌ سَبْعَةِ أَحْرُفٍ فَاقْرَءُوا وَ لَا حَرَجَ؛ وَلَكِنْ لَا تَخْتِمُوا ذِكْرَ رَحْمَةٍ بِعَذَابٍ، وَ لَا ذِكْرَ عَذَابٍ بِرَحْمَةٍ! [289]

«اين‌ قرآن‌ بر هفت‌ حرف‌ نازل‌ شده‌ است‌؛ پس‌ شما آنرا بخوانيد و گرفتگي‌ و باكي‌ براي‌ شما نيست‌! وليكن‌ ذكر رحمت‌ را به‌ عذاب‌، و ذكر عذاب‌ را به‌ رحمت‌، ختم‌ نكنيد!»


صفحه 460

و دهمين‌ روايت‌ از آنها اينست‌:

و اخراج‌ كرده‌ از سعيد بن‌ يحيي‌، با اسنادش‌ از عاصم‌، از زَرّ، از عبدالله‌ ابن‌ مسعود كه‌ گفت‌:

تَمَارَيْنَا فِي‌ سُورَةٍ مِنَ الْقُرْءَانِ؛ فَقُلْنَا: خَمْسٌ وَ ثَلا ثُونَ، أَوْ سِتٌّ وَ ثَلا ثُونَ ءَايَةً.

قَالَ: فَانْطَلَقْنَا إلَي‌ رَسُولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ فَوَجَدْنَا عَلِيًّا يُنَاجِيهِ.

قَالَ: فَقُلْنَا إنَّمَا اخْتَلَفْنَا فِي‌ الْقِرَآءَةِ! قَالَ: فَاحْمَرَّ وَجْهُ رَسُولِ اللَهِ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ وَ قَالَ: إنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِاخْتِلافِهِمْ بَيْنَهُمْ. قَالَ: ثُمَّ أَسَرَّ إلَي‌ عَلِيٍّ شَيْئًا.

فَقَالَ لَنَا عَلِيٌّ: إنَّ رَسُولَ اللَهِ يَأْمُرُكُمْ أنْ تَقْرَءُوا كَمَا عُلِّمْتُمْ.[290]

«در سوره‌اي‌ از سوره‌هاي‌ قرآن‌ نزاع‌ كرديم‌ كه‌ كار به‌ جدال‌ كشيد؛ و گفتيم‌ اين‌ سوره‌ سي‌ و پنج‌ آيه‌، و يا سي‌ و شش‌ آيه‌ است‌. گفت‌: رفتيم‌ نزد رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ و سلّم‌ و يافتيم‌ او را در حاليكه‌ عليّ با او نجوي‌ ميكرد و به‌ پنهاني‌ سخن‌ ميگفت‌.

ما گفتيم‌: ما با يكديگر در قرائت‌ قرآن‌ اختلاف‌ كرده‌ايم‌. عبدالله‌ بن‌ مسعود كه‌ راوي‌ روايت‌ است‌ ميگويد: رنگ‌ سيماي‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ و سلّم‌ سرخ‌ شد و گفت‌: منحصراً هلاكت‌ كسانيكه‌ پيش‌ از شما بوده‌اند، بواسطۀ اختلاف‌ در ميانشان‌ بوده‌ است‌.

ابن‌ مسعود ميگويد: پيامبر چيزي‌ را به‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ به‌ آهستگي‌ گفت‌ كه‌ ما نفهميديم‌!


صفحه 461

در اينحال‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ بما گفت‌: رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ وسلّم‌ به‌ شما امر ميكند كه‌ همانطور كه‌ قرآن‌ را ياد گرفته‌ايد، بهمانطور قرائت‌ كنيد»

ايشان‌ براي‌ تفسير و مُفاد اين‌ دسته‌ از روايات‌، ده‌ وجه‌ از كتب‌ اهل‌ سنت‌ ذكر مي‌كنند و هر يك‌ را بگونه‌اي‌ مخدوش‌ كرده‌ و غير صحيح‌ مي‌دانند. و بالاخره‌ همچنانكه‌ ذكر شد اصل‌ روايات‌ را مردود ميدانند.

مراد از «سبعة‌» عدد هفت‌ نيست‌؛ كثرت‌ در آحاد است‌

ولي‌ بنظر حقير، بنا بر آنكه‌ تكثّر قرائات‌ در زمان‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ همانطور كه‌ گفتيم‌ مسلّم‌ بوده‌، و امضاي‌ پيامبر بعضي‌ از قرائات‌ مختلفه‌ را، از روي‌ سيرۀ مسلّمۀ آنحضرت‌ كه‌ بدست‌ آمده‌ است‌ جاي‌ ترديد نمي‌باشد، هشتمين‌ وجهي‌ را كه‌ از قاضي‌ عياض‌ و متابعين‌ او ذكر كرده‌اند ـ بنا بر فرض‌ تسليم‌ سند روايات‌ ـ وجه‌ مناسبي‌ است‌.

و آن‌ وجه‌ بدينگونه‌ است‌ كه‌: مراد از سبعه‌ عدد هفت‌ نيست‌؛ بلكه‌ كثرت‌ در آحاد است‌ همچنانكه‌ از هفتاد و هفتصد (سبعين‌ و سبعمأة‌) نيز كثرت‌ در عشرات‌ و مِـآت‌ مراد است‌. [291]

و بنابراين‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ ميخواهد بفرمايد: قرآن‌ بر من‌ در قرائت‌هاي‌ گوناگون‌ نازل‌ شده‌ است‌. به‌ هر طريقي‌ كه‌ از من‌ صادر شده‌ و به‌ امضاء و تقرير من‌ رسيده‌ است‌، صحيح‌ است‌.

اين‌ بحث‌ ما بود دربارۀ روايت‌ اوّل‌: إنَّ الْقُرْءَانَ أُنْزِلَ عَلَي‌ سَبْعَةِ أَحْرُفٍ.

دربارۀ حديث‌ اقْرَأ كَما يَقرَأُ النّاسُ

و امّا در پيرامون‌ روايت‌ دوّم‌ كه‌ از ائمّۀ معصومين‌ صلوات‌ الله‌ عليهم‌ أجمعين‌ وارد شده‌ است‌ كه‌: اقْرَأْ كَمَا يَقْرَأُ النَّاسُ. [292] «قرآن‌ را بخوان‌ آنچنانكه


صفحه 462

‌ مردم‌ ميخوانند.» و نيز وارد شده‌ است‌ كه‌: اقْرَءُوا كَمَا تَعَلَّمْتُمْ.[293] «قرآن‌ را بخوانيد آنچنانكه‌ ياد گرفته‌ايد!» بطور مسلّم‌ و مقطوع‌ از امامان‌ عليهم‌ السّلام‌ تقرير و تثبيت‌ قرائات‌ مشهورۀ معروفه‌ در زمان‌ خودشان‌ شده‌ است‌ كه‌ شيعيان‌ خود را امر به‌ آن‌ قرائتها نموده‌اند. و ردعي‌ و منعي‌ نرسيده‌ است‌؛ زيرا در آن‌ فرض‌ حتماً بما ميرسيد. بنابراين‌ جائز است‌ به‌ هر يك‌ از قرائات‌ متواترۀ قرآن‌ را قرائت‌ نمود؛ خواه‌ هفت‌ تا باشد و يا بيشتر.

آري‌ معتبر است‌ در جواز، اينكه‌ در نزد ثقات‌ از علماي‌ اهل‌ سنّت‌ در حكايتي‌ كه‌ از آنها مي‌شود، آن‌ قرائت‌ شاذّ و موضوع‌ نباشد. شاذّ مانند مَلَكَ يَوْمَ الدِّينِ. «مالك‌ شده‌ روز جزا را.» با صيغۀ ماضي‌ و نصب‌ «يوم‌». و مَوضُوع‌ يعني‌ ساختگي‌ و مجعول‌ مانند قرائت‌ إنَّمَا يَخْشَي‌ اللَهُ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَآءَ «اينست‌ و غير اين‌ نيست‌ كه‌ خداوند از ميان‌ بندگان‌ خود، از طائفۀ علماء مي‌ترسد.» با رفع‌ كلمۀ اللَهُ و نصب‌ كلمۀ الْعُلَمَآءَ بنا بر قرائت‌ خزاعي‌ از أبوحنيفه‌. [294]

وليكن‌ دربارۀ اين‌ حديث‌ بحثي‌ است‌ كه‌ چگونه‌ مي‌توان‌ تعبّداً قرائت‌ قرآن‌ را طبق‌ قرائت‌ مردم‌ قرار داد، با اينكه‌ ثبوت‌ قرآن‌ بايد به‌ علم‌ و يقين‌ و تواتر بشود، نه‌ به‌ تعبّد.

در اينجا مي‌گوئيم‌: ثبوت‌ قرآن‌ بايد به‌ تواتر باشد. و همانطور كه‌ بطور مشروح‌ ذكر كرديم‌، هم‌ در مادّه‌ و هم‌ در هيئت‌، يعني‌ هم‌ در متن‌ و هم‌ در عوارض‌ از إعراب‌ و حركات‌ بايد قطعي‌ و يقيني‌ باشد. و در اينصورت‌ از تعبّد به‌ هزار خبر كاري‌ ساخته‌ نيست‌. و از خبر هر چند صحيح‌ السّند باشد، گر چه‌


صفحه 463

صحيح‌ اعلائي‌، در اينمرحله‌ تواني‌ بر نمي‌آيد. امّا مسألۀ ما در اينجا اينست‌ كه‌ ما براي‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌، از اخبار مشكوك‌ طرفي‌ نمي‌بنديم‌؛ بلكه‌ چون‌ ائمّۀ ما عليهم‌ السّلام‌ در هر زمان‌ شيعيان‌ خود را امر به‌ يقين‌ و قرائات‌ متواتره‌ مي‌نمودند، و آنها هم‌ همين‌ قرائتهائي‌ بود كه‌ در دست‌ مردم‌، معروف‌ و مشهور بود، و از طريق‌ قاريان‌ علمي‌ و يقيني‌ تحصيل‌ كرده‌ بودند؛ فلهذا امر به‌ قرائت‌ قرآن‌ از روي‌ اين‌ قرائات‌، ارشاد به‌ امر مسلّم‌ و ضروري‌ بود در تحصيل‌ يقين‌، نه‌ تعبّد و تكليف‌ به‌ امر مشكوك‌.

ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ براي‌ خود قرائتي‌ را غير از قرائات‌ معروفۀ مشهوره‌ انتخاب‌ نكردند و شيعيانشان‌ را بر طريقي‌ جز اينطريق‌ دعوت‌ ننمودند؛ وگرنه‌ آنطريق‌ معروف‌ و مشهور مي‌شد و قرائت‌ شيعه‌ متمايز ميگشت‌؛ و آن‌ طريق‌ امروزه‌ بما رسيده‌ بود. و از آنكه‌ مي‌بينيم‌ قرائت‌ بعضي‌ از شيعه‌ همانند أبان‌بن‌ تَغلِب‌[295] كه‌ بر خلاف‌ مشهور بود از ميان‌ رفت‌، درمي‌يابيم‌ كه‌: ردّ به‌ مشهور و


صفحه 464

قرائت‌ معروف‌ كه‌ طريق‌ يقين‌ و تواتر باشد، در هر زمان‌ مسلّم‌ و ضروري‌ بود. بنابراين‌ ما، قبل‌ از امر به‌ اقْرَأْ كَمَا يَقْرَأُ النَّاسُ، قرائت‌ قرّاءِ سبعه‌ و بعضي‌ ديگر را همچون‌ خلف‌ و يعقوب‌ و أبوجعفر، چون‌ متواتر يافتيم‌ عمل‌ ميكنيم‌. و عمل‌ به‌ مفاد اينحديث‌ بر ما به‌ تواتر ثابت‌ است‌.

و اگر كسي‌ بگويد: در زمان‌ ائمّه‌ عليهم‌ السّلام‌ قرائتهاي‌ ديگري‌ نيز مانند قرائت‌ اُبيّ بن‌ كعب‌ و عبدالله‌ بن‌ مسعود و غيرهما نيز بود، و به‌ مفاد اين‌ خبر


صفحه 465

بايد بدانها هم‌ بتوانيم‌ قرآن‌ را بخوانيم‌؛ جواب‌ آنست‌ كه‌: آن‌ قرائتها از تواتر افتاده‌ بود و بقدري‌ نبود كه‌ از نقل‌ قاري‌ براي‌ ما علم‌ به‌ صدورشان‌ حاصل‌ گردد.

و اگر كسي‌ بگويد: اين‌ قاريان‌ يا مخالف‌ بوده‌اند و يا فاسق‌! پاسخ‌ آنست‌ كه‌ نه‌ خلافشان‌ بر ما ثابت‌ است‌ نه‌ فسقشان‌. و در قبول‌ خبر، وثوق‌ كافي‌ است‌ گرچه‌ از غير امامي‌ باشد. خبر موثّق‌ در حكم‌ خبر صحيح‌ حائز شرائط‌ حجّيّت‌ است‌. و علاوه‌ در تواتر، عدالت‌ و ايمان‌ شرط‌ نيست‌. تواتر از هر طريقي‌ كه‌ بدست‌ آيد حجّت‌ عقلي‌ است‌.

اين‌ بود محصّل‌ گفتار ما در باب‌ تواتر قرائات‌. و قدري‌ سخن‌ را مشروحاً آورديم‌ تا دوباره‌ گفتار بعضي‌ از أخباريّون‌ كه‌ جز تعبّد حتّي‌ در يقينيّات‌ و قطعيّات‌ چيزي‌ را نمي‌فهمند، و خبري‌ را هر چند ظنّي‌ باشد از صد دليل‌ عقلي‌ مقدّم‌ ميدارند رواج‌ نيابد؛ و كلام‌ اعاظم‌ فقهاي‌ ما در بوتۀ نسيان‌ سپرده‌ نشود.

«تنبيهات‌»؛ تنبيه‌ اوّل‌: روايات‌ متظافرۀ شيعه‌ و عامّه‌ كه‌ بِسمِ اللَه‌، جزء سوره‌ است‌

در اينجا ذكر چند مطلب‌ به‌ عنوان‌ تنبيهات‌ لازم‌ است‌:

تنبيه‌ أوّل‌: در كتب‌ فقه‌ شيعه‌ رواياتي‌ كثير از امامان‌ عليهم‌ السّلام‌ وارد است‌ مبني‌ بر اينكه‌ بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ جزءِ هر سوره‌اي‌ است‌ غير از سورۀ برائت‌. در «جواهر الكلام‌» و «مصباح‌ الفقيه‌» مفصّلاً در بحث‌ قرائت‌ از كتاب‌ صلوة‌ از اين‌ موضوع‌ بحث‌ كرده‌، و خواندن‌ حمد و سائر سُوَر قرآني‌ را بدون‌ ذِكر اين‌ آيه‌، مُجزي‌ ندانسته‌اند. و حتّي‌ روايتي‌ از حضرت‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌ است‌ كه‌: قَاتَلَهُمُ اللَهُ! عَمَدُوا إلَي‌ أَعْظَمِ ءَايَةٍ فِي‌ كِتَابِ اللَهِ؛ فَتَرَكُوهَا وَ زَعَمُوا أَنَّهَا بِدْعَةٌ.

«خداوند آنها را بكشد! قصد و توجّه‌ خود را به‌ سوي‌ عظيمترين‌ آيه‌ در كتاب‌ خدا معطوف‌ داشته‌ و آنرا ترك‌ كردند، بگمان‌ آنكه‌ خواندنش‌ بدعت‌ است‌.»

اينك‌ در اينجا ميخواهيم‌ بگوئيم‌: سيوطي‌ در «إتقان‌» احاديث‌ بسياري‌ را


صفحه 466

از طريق‌ اهل‌ سنّت‌ ذكر كرده‌ است‌ كه‌ بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ جزءِ قرآن‌ است‌؛ و جزءِ سور است‌. اين‌ روايات‌ بسيار و قابل‌ ملاحظه‌ است‌. و مُفادش‌ عيناً همان‌ منشأ اجماع‌ شيعه‌ است‌. مثل‌ آنچه‌ را كه‌ أحمد و أبو داود و حاكم‌ و غيرهم‌ از اُمّ سَلِمَة‌ تخريج‌ كرده‌اند كه‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ دأبش‌ اين‌ بود كه‌ ميخواند: بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ * الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَـٰلَمِينَ ـ الحديث‌.

وَ فِيهِ: وَ عَدَّ بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ ءَايَةً؛ وَ لَمْ يَعُدَّ عَلَيْهِمْ. [296]

«يعني‌ در اين‌ تخريج‌ است‌ كه‌: رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم را يك‌ آيه‌ به‌ شمار مي‌آورد، و آيۀ غير المغضوب‌ عليهم‌ را آيۀ ديگري‌ به‌ شمار نمي‌آورد.»

در اين‌ عبارت‌ نكته‌اي‌ دقيق‌ و بسيار مورد تأييد مذهب‌ شيعه‌ و كساني‌ است‌ كه‌ بسم‌ الله‌ را جزءِ سوره‌ ميدانند. توضيح‌ آنكه‌: مسلّم‌ است‌ كه‌ سورۀ حمد سورۀ سَبعُ المَثانِي‌ است‌؛ چه‌ از طريق‌ شيعه‌ و چه‌ از طريق‌ عامّه‌. يعني‌ آياتش‌ هفت‌ تا است‌ و دوبار بر پيغمبر نازل‌ شده‌ است‌.

و اين‌ در صورتي‌ است‌ كه‌ بسم‌ الله‌ الرّحمن‌ الرّحيم‌ را يك‌ آيۀ مستقلّ بدانيم‌ كه‌ بنابراين‌، آيات‌ اين‌ سوره‌ هفت‌ تا مي‌شود. و امّا اگر بسم‌ الله‌ را يك‌ آيه‌ ندانيم‌، بقيّۀ آيات‌ شش‌ تا مي‌شود؛ و با تفسير سَبعُ المَثانِي‌ درست‌ درنمي‌آيد.

مخالفين‌ براي‌ فرار از اين‌ اشكال‌، آيۀ صِرَ'طَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّآلِّينَ را دو تكّه‌ كرده‌ و گفته‌اند: تا أنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ يك‌ آيه‌، و بعدش‌ آيۀ ديگري‌ است‌؛ تا در نتيجه‌ عدد هفت‌ تكميل‌ شود. و بديهي‌ است‌ اين‌ كار غلطي‌ است‌. زيرا جملۀ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ صفت‌


صفحه 467

است‌ براي‌ الَّذِينَ؛ و بين‌ صفت‌ و موصوف‌ فاصله‌ نيست‌.

تنبيه‌ دوّم‌: مُعوِّذتَين‌، دو سوره‌ از قرآن‌ مي‌باشند

تنبيه‌ دوّم‌: از طريق‌ اهل‌ بيت‌ وارد است‌ كه‌ در مصحف‌ ابن‌ مسعود مُعَوِّذَتَيْن‌ نبود (معوّذتين‌ با كسرۀ واو عبارت‌ است‌ از دو سوره‌اي‌ كه‌ در آن‌ تعويذ است‌: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ، و قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ.) ابن‌ مسعود ميگويد: چون‌ حَسنَين‌ عليهما السّلام‌ مريض‌ شدند، اين‌ دو تعويذ را جبرائيل‌ از آسمان‌ آورد تا بر آنها بخوانند، و بنويسند و بر آنها ببندند تا شفا يابند.

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ آن‌ دو نور ديده‌ را بدين‌ دو تعويذ، تعويذ كرد؛ بر آنها خواند و به‌ آنها بست‌ و آنها شفا يافتند. ولي‌ آنچه‌ در مصحف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ و سائر مصاحف‌ و قرائات‌ آمده‌ است‌، اينها دو سوره‌ هستند از قرآن‌ كه‌ بر پيامبر نازل‌ و جزءِ قرآن‌ مي‌باشند؛ و ختم‌ قرآن‌ بدون‌ آنها ناقص‌ است‌. و تعويذ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ منافات‌ با قرآنيّت‌ آنها ندارد؛ چرا كه‌ ممكنست‌ پيامبر اكرم‌ به‌ راهنمائي‌ جبرائيل‌ آنها را با اين‌ دو سوره‌ از قرآن‌ تعويذ نموده‌ باشند.

علاّمۀ حلّي‌ در «تذكرة‌» ميفرمايد: وَ الْمُعَوِّذَتانِ مِنَ الْقُرْءَانِ، يَجوزُ أنْ يَقْرَأَ بِهِما. وَ لا اعْتِبارَ بِإنْكارِ ابْنِ مَسْعودٍ لِلشُّبْهَةِ الدّاخِلَةِ عَلَيْهِ بِأنَّ النَّبيَّ صَلَّي‌ اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ سَلَّمَ كانَ يُعَوِّذُ بِهِما الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ عَلَيْهِماالسَّلامُ؛ إذْ لا مُنافاةَ، بَلِ الْقُرْءَانُ صالِحٌ لِلتَّعَوُّذِ بِهِ لِشَرَفِهِ وَ بَرَكَتِهِ.

وَ قالَ الصّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ: اقْرَإِ الْمُعَوِّذَتَيْنِ فِي‌ الْمَكْتُوبَةِ. وَ صَلَّي‌ الْمَغْرِبَ فَقَرَأَهُمَا فِيهَا. [297]

«دو سورۀ معوّذه‌ از قرآن‌ مي‌باشند؛ و جائز است‌ آن‌ دو را در نماز خواند. و اعتنائي‌ به‌ انكار ابن‌ مسعود نبايد نمود بواسطۀ شبهه‌اي‌ كه‌ پيدا كرده‌ بود به‌


صفحه 468

آنكه‌ پيغمبر صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ حسن‌ و حسين‌ عليهما السّلام‌ را بدانها تعويذ ميكرد. زيرا ميان‌ اين‌ دو مسأله‌ منافات‌ نيست‌. بلكه‌ قرآن‌ صلاحيّت‌ دارد بجهت‌ شرافت‌ و بركتي‌ كه‌ دارد، انسان‌ با آن‌ كسي‌ را تعويذ كند.

و حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ فرموده‌اند: در نمازهاي‌ واجب‌، مُعوِّذتين‌ را بخوان‌. و خودشان‌ نماز مغرب‌ را بجا آورده‌ و اين‌ دو سوره‌ را در آن‌ قرائت‌ نمودند.»

سيوطي‌ در «إتقان‌» ميگويد: بنا بر اصل‌ لزوم‌ تواتر در قرآن‌، مشكل‌ ميشود گفتاري‌ كه‌ امام‌ فخرالدّين‌ رازي‌ آورده‌ است‌. او ميگويد: فخرالدّين‌ گفته‌ است‌: از بعضي‌ از كتب‌ قديمه‌ نقل‌ شده‌ است‌ كه‌ ابن‌ مسعود منكر بود كه‌ سورۀ فاتحه‌ و مُعوِّذتَين‌ از قرآن‌ بوده‌ باشد. و اين‌ انكار در غايت‌ اشكال‌ است‌.

زيرا اگر ما قائل‌ شويم‌ كه‌ نقل‌ بطور تواتر، بر آنكه‌ اينها از قرآن‌ هستند، در عصر صحابه‌ حاصل‌ بوده‌ است‌، در اينصورت‌ انكار ابن‌ مسعود موجب‌ كفر اوست‌. و اگر قائل‌ شويم‌ كه‌ در آن‌ عصر تواتر صحابه‌ بر قرآنيّت‌ اينها نبوده‌ است‌، لازم‌ مي‌آيد كه‌ قرآن‌ در اصل‌ متواتر نباشد.

فخرالدّين‌ گفته‌ است‌: آنچه‌ در گمان‌ من‌ غلبه‌ دارد آنستكه‌ نقل‌ اين‌ مذهب‌ از ابن‌ مسعود باطل‌ است‌. و بواسطۀ اين‌ انكار و ابطال‌ نقل‌، از اين‌ شبهه‌ و عقده‌ خلاص‌ مي‌شويم‌.

تا آنكه‌ سيوطي‌ گويد: ابن‌ حَزْم‌ در كتاب‌ «مُحلَّي‌» گويد: اين‌ نقل‌ ساختگي‌ است‌؛ و دروغي‌ است‌ كه‌ بر ابن‌ مسعود بسته‌اند. و آنچه‌ به‌ روايت‌ صحيحه‌ از ابن‌ مسعود رسيده‌ است‌ قرائت‌ عاصم‌ است‌ از زُرعة‌، و در اين‌ قرائت‌ سورۀ فاتحه‌ و مُعوِّذتين‌ موجود است‌.

ابن‌ حَجَر در شرح‌ «صحيح‌ بُخاري‌» گفته‌ است‌: با اقوال‌ صحيحه‌ و روايات‌ قطعيّه‌ از ابن‌ مسعود بما رسيده‌ است‌ كه‌ او انكارِ بودن‌ حمد و معوّذتين‌


صفحه 469

را از قرآن‌ ميكرده‌ است‌. أحمد بن‌ حنبل‌ و ابن‌ حِبّان‌ از ابن‌ مسعود تخريج‌ كرده‌اند كه‌ وي‌ مُعوّذتين‌ را در مصحف‌ خود نمي‌نوشته‌ است‌.

و عبدالله‌ بن‌ أحمد در زيادات‌ مسند، و طبراني‌ و ابن‌ مردويه‌، از طريق‌ أعمش‌، از أبوإسحق‌، از عبدالرّحمن‌ بن‌ يزيد نخعي‌ تخريج‌ كرده‌اند كه‌ او گفت‌: دأب‌ و عادت‌ ابن‌ مسعود اين‌ بود كه‌ معوّذتين‌ را از مصاحفش‌ حكّ كرده‌ و مي‌تراشيد و ميگفت‌: اين‌ دو از كتاب‌ الله‌ نيستند. [298]

و بنابر شهادت‌ اين‌ أعلام‌، چگونه‌ مي‌توان‌ اين‌ نسبت‌ را از ابن‌ مسعود برداشت‌؛ و با ادّعاي‌ مجرّد كه‌ اين‌ نقل‌ از او دروغ‌ است‌، پرده‌ بر روي‌ حقيقت‌ كشيد؟ آيا خود اين‌ ادّعا دروغ‌ و مجعول‌ نيست‌؟!

و من‌ هر چه‌ فكر ميكنم‌، اين‌ مشكلۀ فخرالدّين‌ رازي‌ كه‌ خود بر روي‌ آن‌ عنوان‌ عويصه‌ نهاده‌ است‌، نه‌ تنها اشكالي‌ نيست‌، بلكه‌ از آب‌ خوردن‌ هم‌ سهل‌تر است‌. زيرا عدم‌ قرآنيّت‌ معوّذتين‌ در نزد ابن‌ مسعود، ضرري‌ به‌ تواتر و قرآنيّت‌ قرآن‌ در نزد سائر صحابه‌ نمي‌زند. در نزد همه‌، تمام‌ قرآن‌ حتّي‌ اين‌ دو سوره‌ متواتر بوده‌ است‌، با عدد بالائي‌ كه‌ مافوق‌ تواتر است‌؛ گو براي‌ ابن‌مسعود اين‌ شبهه‌ بوده‌ است‌. فرض‌ كنيد ابن‌ مسعود مانند بسياري‌ از كسانيكه‌ مقداري‌ از قرآن‌ اصلاً به‌ آنها نرسيده‌ بود تا رسول‌ خدا رحلت‌ كرده‌اند، بوده‌ است‌؛ و اين‌ دو سوره‌ اصلاً به‌ گوش‌ او نرسيده‌ است‌. ابداً ضرري‌ متوجّه‌ نيست‌. اين‌ اشكال‌ وقتي‌ وارد است‌ كه‌ ابن‌ مسعود خود به‌ تنهائي‌ مؤثّر در تكميل‌ و نِصاب‌ افرادي‌ باشد كه‌ تواتر به‌ وجودشان‌ تمام‌ مي‌شود.

تنبيه‌ سوّم‌: اقسام‌ قرائات

تنبيه‌ سوّم‌: سُيوطي‌ گويد: احوال‌ و كيفيّات‌ إسناد به‌ چهار گونه‌ منقسم‌ مي‌شود: قرائت‌ و روايت‌ و طريق‌ و وجه‌. اگر خلاف‌ براي‌ يكي‌ از قاريان‌


صفحه 470

هفتگانه‌ يا دهگانه‌ و امثالهم‌ باشد، و روايات‌ و طرق‌ از وي‌ متّفق‌ باشند آنرا قرائت‌ گويند. و اگر براي‌ راوي‌ از او باشد آنرا روايت‌ نامند. و اگر براي‌ افرادي‌ كه‌ پس‌ از او هستند و هر چه‌ به‌ پائين‌ رود آنرا طريق‌ نامند. و اگر راجع‌ به‌ اين‌ امور نباشد، در آن‌ چيزهائيكه‌ مربوط‌ به‌ تخيير قاري‌ در آنست‌ آنرا وجه‌ گويند.[299]

تنبيه‌ چهارم‌: قرائت‌ مُدرَج‌

تنبيه‌ چهارم‌: سيوطي‌ گويد: ابن‌ جزري‌ در آخر گفتارش‌ آورده‌ است‌ كه‌ عادت‌ سابقين‌ چنان‌ بود كه‌ بجهت‌ ايضاح‌ مطلب‌ و بيان‌ آن‌ چه‌ بسا در قرائات‌، تفسير را داخل‌ ميكردند. زيرا چون‌ آنان‌ از رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ قرآن‌ را تلقّي‌ كرده‌ بودند، از التباس‌ و اشتباه‌ مصون‌ بودند. و چه‌ بسا بعضي‌ از آنها آن‌ تفسير را با قرآن‌ مي‌نوشت‌.

امّا كسيكه‌ بگويد: بعضي‌ از صحابه‌ بودند كه‌ جائز ميدانسته‌اند قرآن‌ را در قرائتش‌ به‌ معني‌ تبديل‌ كنند، دروغ‌ گفته‌ است‌ و كار زشتي‌ نموده‌ است‌. و من‌ به‌زودي‌ در اين‌ نوع‌ از قرائات‌ كه‌ قرائت‌ مُدرَج‌ است‌ تأليف‌ مستقلّي‌ خواهم‌ نگاشت‌. [300]

اين‌ كلام‌ را سيوطي‌ در تحت‌ تقسيم‌ قرائات‌ به‌ متواتر و مشهور و آحاد و شاذّ و موضوع‌ و مُدرَج‌ آورده‌ است‌، و در ضمن‌ بيان‌ مُدرج‌ از ابن‌ جزري‌ اينطور نقل‌ كرده‌ است‌. و براي‌ مدرج‌ مثال‌ زده‌ است‌ به‌ قرائت‌ سَعد بن‌ أبي‌ وَقّاص‌: وَ لَهُوٓ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ مِنْ اُمٍّ، كه‌ كلمۀ مِنْ اُمٍّ مدرج‌ است‌؛ و به‌ قرائت‌ ابن‌ عبّاس‌: لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن‌ تَبْتَغُوا فَضْلا مِّن‌ رَّبِّكُمْ في‌ مَواسِمِ الْحَجِّ، كه‌ في‌ مَواسِمِ الْحَجِّ مدرج‌ است‌، يعني‌ از قرآن‌ نيست‌ و براي‌ ايضاح‌ و بيان‌ با قرآن‌


صفحه 471

در يكجا نوشته‌اند. [301]

تنبيه‌ پنجم‌: «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» اختيار است‌، نه‌ «مَـٰلِكِ يَوْمِ الدِّينِ»

تنبيه‌ پنجم‌: بحثي‌ است‌ در قرائت‌ مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ و مَـٰلِكِ يَوْمِ الدِّينِ كه‌ هر دو قرائت‌ متواتر است‌؛ و خواندن‌ آن‌ در قرآن‌ و در حال‌ نماز مُجزي‌ است‌. و در اين‌ بحث‌ مي‌خواهيم‌ ببينيم‌ كداميك‌ از اين‌ دو قرائت‌ افضل‌ است‌؟ براي‌ توضيح‌ و تبيين‌ اين‌ مطلب‌ ناچار شرح‌ مختصري‌ در پيرامون‌ اين‌ مسأله‌ داريم‌:

مِلْك‌ به‌ معناي‌ استيلا و قدرت‌ و اذن‌ تصرّف‌ در اموال‌ است‌؛ و صاحب‌ آنرا به‌ صيغۀ فاعل‌ مَالِك‌ گويند. و مُلْك‌ به‌ معناي‌ استيلا و قدرت‌ و اذن‌ تصرّف‌ در نفوس‌ است‌؛ و صاحب‌ آنرا به‌ صيغۀ فَعِل‌ كه‌ صفت‌ مُشبهه‌ است‌ مَلِك‌ گويند.

و البتّه‌ هر دوتاي‌ از آنها مشتقّ از مبدأ واحد، و از اصل‌ وُحداني‌ مشترك‌ مي‌باشند؛ و آن‌ عبارت‌ است‌ از مطلق‌ تصرّف‌ و استيلاء و قدرت‌ بر چيزي‌. و آن‌ مبدأ اشتقاق‌ عبارت‌ است‌ از:

مَلَكَ يَمْلِكُ مَلْكًا، و مُلْكًا، و مِلْكًا، و مَلَكَةً، و مَمْلَكَةً، و مَمْلِكَةً، و مَمْلُكَةً الشَّيْءَ: أَيِ احْتَواهُ قادِرًا عَلَي‌ التَّصَرُّفِ وَ الاِسْتِبْدادِ بِهِ.

«يعني‌ آنچيز را احاطه‌ كرد در حاليكه‌ قادر بر تصرّف‌ و يگانه‌ بودن‌ تصرّف‌ در آن‌ بود.»

غاية‌ الامر اين‌ مبدأ مشتقّ اگر بر روي‌ متاعها و بضاعتهاي‌ خارجيّه‌ واقع‌ شود و بر آنها تعلّق‌ گيرد، به‌ معناي‌ مِلكيّت‌ و استبداد در تصرّف‌ آنهاست‌؛ و اگر بر روي‌ اراده‌ها و اختيارات‌ و نفوس‌ تعلّق‌ گيرد، به‌ معناي‌ مُلكيّت‌ و استيلاءِ بر آنها در امر و نهي‌ و فرمان‌ است‌.

گفته‌ مي‌شود: مَلَكَ الْقَرْيَةَ، يعني‌ مستولي‌ شد بر آن‌؛ و مَلَكَ نَفْسَهُ،


صفحه 472

يعني‌ قادر بر حبس‌ و تقييد او شد. و در صورت‌ اوّل‌ صاحب‌ آنرا مَالِك‌ و در صورت‌ دوّم‌ مَلِك‌ گويند. پس‌ اختلاف‌ معناي‌ مَالِك‌ و مَلِك‌ ناشي‌ از قرينۀ خارجيّه‌ است‌؛ و آن‌ عبارت‌ است‌ از تعهّد استعمال‌ و وضع‌ تعييني‌ و يا تعيّني‌ بر تعلّق‌ اين‌ معني‌ بر خارج‌ و متعلَّق‌.

و بر همين‌ اصل‌ است‌ كه‌ مي‌بينيم‌ مالك‌ را اضافه‌ به‌ اشياءِ خارجيّه‌ مي‌كنند و ميگويند: مالِكُ الدّارِ و مالِكُ الدّآبَّة‌ و مالِكُ الْعِقارِ. «صاحب‌ خانه‌، و مالك‌ اسبِ سواري‌، و مالك‌ زمين‌.» و مَلِك‌ را اضافه‌ به‌ نفوس‌ و اقوام‌ ميكنند و ميگويند: مَلِكُ الْقَوْمِ و مَلِكُ الْعَرَبِ و مَلِكُ الْيَمانِيّينَ. «پادشاه‌ قوم‌، و پادشاه‌ عرب‌، و پادشاه‌ يمني‌ها.» و ميگويند: ملكِ فلان‌ عصر و فلان‌ زمان‌؛ و نمي‌گويند: مالكِ فلان‌ عصر.

و عليهذا در آيۀ مَـٰلِكِ يَوْمِ الدِّينِ أنسب‌ آنست‌ كه‌ مَلِكِ گفته‌ شود، چون‌ به‌ يَوْم‌ نسبت‌ داده‌ مي‌شود. و نسبت‌ مالك‌ به‌ يوم‌ مستحسن‌ نيست‌ بخلاف‌ نسبت‌ ملك‌ به‌ يوم‌. ميگويند: حاكم‌ و سلطان‌ و آمر آن‌ روز؛ و نميگويند: مالك‌ آن‌ روز.

استاد ما حضرت‌ آيۀ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدّس‌ الله‌ سرّه‌ فرموده‌اند: وَقَدْ ذُكِرَ لِكُلٍّ مِنَ الْقِرآءَتَيْنِ: مَلِكِ وَ مَـٰلِكِ وُجوهٌ مِنَ التّأْييدِ؛ غَيْرَ أنَّ الْمَعْنَيَيْنِ مِنَ السَّلْطَنَةِ ثابِتانِ في‌ حَقِّهِ تَعالَي‌.

وَ الَّذي‌ تَعْرِفُهُ اللُغَةُ وَ الْعُرْفُ أنَّ الْمُلْكَ بِضَمِّ الْميمِ هُوَ الْمَنْسوبُ إلَي‌الزَّمانِ. يُقالُ: مَلِكُ الْعَصْرِ الْفُلانيِّ، وَ لا يُقالُ: مالِكُ الْعَصْرِ الْفُلانيِّ إلاّ بِعِنايَةٍ بَعيدَةٍ. وَ قَدْ قالَ تَعالَي‌: مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ. فَنَسَبَهُ إلَي‌ الْيَوْمِ. وَ قالَ أيْضًا: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَ'حِدِ الْقَهَّارِ. (آيۀ 16، از سورۀ 40: غافر.) [302]


صفحه 473

و زمخشري‌ گفته‌ است‌: وَ مَلِكٌ هُوَ الاِخْتِيارُ، لاِنَّهُ قِرآءَةُ أهْلِ الْحَرَمَيْنِ، وَ لِقَوْلِهِ: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ، وَ لِقَوْلِهِ: مَلِكِ النَّاسِ، وَ لاِنَّ المُلْكَ يَعُمُّ وَ الْمِلْكَ يَخُصُّ. [303]

«اختيار ما در انتخاب‌ كلمۀ وارده‌ در اين‌ آيۀ مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ، مَلِك‌ است‌ نه‌ مالك‌. بجهتي‌ كه‌ آن‌ قرائت‌ اهل‌ حَرمَين‌ است‌. و بجهت‌ گفتار خداوند: امروز سلطنت‌ از آنِ كيست‌؟ و بجهت‌ گفتار او: پادشاه‌ مردم‌. و بجهت‌ آنكه‌ مُلك‌ و پادشاهي‌ اعمّ است‌ و مِلك‌ و تملّك‌، اخصّ.»

در «مجمع‌ البيان‌» گويد: الْمَلِكُ: الْقادِرُ الْواسِعُ الْمَقْدِرَةِ الَّذي‌ لَهُ السّياسَةُ وَ التَّدْبيرُ. وَ الْمالِكُ: الْقادِرُ عَلَي‌ التَّصَرُّفِ في‌ مالِهِ، وَ لَهُ أنْيَتَصَرَّفَ فيهِ عَلَي‌ وَجْهٍ لَيْسَ لاِحَدٍ مَنْعُهُ مِنْهُ. [304]

«مَلِك‌ به‌ مرد قادري‌ گويند كه‌ قدرتش‌ گسترده‌ است‌؛ و از براي‌ اوست‌ سياست‌ و تدبير در امور. و مالك‌ به‌ مردي‌ گويند كه‌ قدرت‌ تصرّف‌ در مال‌ خود را دارد، و از براي‌ اوست‌ تصرّف‌ در آن‌ مال‌ بر وجهيكه‌ هيچكس‌ نتواند وي‌ را از تصرّف‌ باز دارد.»

و نيز گفته‌ است‌: عاصم‌ و كسائيّ و خلف‌ و يعقوب‌، مالك‌ با ألف‌


صفحه 474

خوانده‌اند؛ و بقيّۀ قرّاء با غير ألف‌، ملك‌ قرائت‌ نموده‌اند. [305]

و بنابراين‌، قرائت‌ مَلِكِ نيز اشهر است‌؛ زيرا از قرّاءِ عشره‌، چهار نفر مالك‌، و بقيّه‌ كه‌ عبارتند از: نافع‌ و ابن‌ كثير و أبو عمرو و ابن‌ عامر و حمزه‌ و أبوجعفر، ملك‌ خوانده‌اند.

و از قرّاءِ سبعه‌، فقط‌ دو نفر مالك‌ خوانده‌اند: عاصم‌ و كسائيّ، و پنج‌ ديگر كه‌ عبارتند از: نافع‌ و ابن‌ كثير و أبوعمرو و ابن‌ عامر و حمزه‌، ملك‌ خوانده‌اند.

و در تفسير «صافي‌» گفته‌ است‌: و مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ قرائت‌ شده‌ است‌. و عيّاشي‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌: حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ بقدري‌ مَلِكِ ميخوانده‌اند كه‌ به‌ شمارش‌ در نيامده‌ است‌. [306]

آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ و آية‌ الله‌ قاضي‌ «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» مي‌خوانده‌اند

باري‌، از مجموع‌ آنچه‌ ذكر شد بدست‌ مي‌آيد كه‌ قرائت‌ مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ نيكوتر است‌؛ و بهتر آنستكه‌ بدين‌ وجه‌ قرائت‌ شود. حضرت‌ استاد علاّمه‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌، و استاد ايشان‌ عارف‌ بالله‌ كه‌ قرنها زمان‌ از آوردن‌ مثل‌ او عاجز بوده‌ است‌؛ مرحوم‌ آية‌ الله‌ حاج‌ ميرزا عليّ قاضي‌ قدّس‌ الله‌ سرّه‌ نيز مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ در نمازهايشان‌ قرائت‌ مي‌نموده‌اند.

و امّا آنچه‌ در «مجمع‌ البيان‌» از أبوعلي‌ فارسي‌ شاهد براي‌ تقويت‌ مَـٰلِكِ ذكر كرده‌ است‌، تمام‌ نيست‌.

وي‌ از او نقل‌ ميكند كه‌ گفته‌ است‌: يَشْهَدُ لِقِرآءَةِ مَـٰلِكِ مِنَ التَّنْزيلِ قَوْلُهُ تَعالَي‌: وَ الامْرُ يَوْمَئذٍ لِّلَّهِ. لاِنَّ قَوْلَكَ: الامْرُ لَهُ، وَ هُوَ مَالِكُ الامْرِ


صفحه 475

بِمَعْنًي‌.

ألا تَرَي‌ أنَّ لامَ الْجَرِّ مَعْناها الْمِلْكُ وَ الاِسْتِحْقاقُ؟ وَ كَذَلِكَ قَوْلُهُ تَعَالَي‌: يَوْمَ لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئـًا، يُقَوّي‌ ذَلِكَ. [307]

«شاهد قرائت‌ مالك‌ در قرآن‌ كريم‌، گفتار خداست‌ كه‌ ميگويد: امر در روز قيامت‌ براي‌ خداست‌. به‌ علّت‌ اينكه‌ اگر بگوئي‌: امر براي‌ اوست‌، يا بگوئي‌: او مالك‌ امر است‌، هيچ‌ تفاوت‌ ندارد؛ و هر دو عبارت‌ يك‌ معني‌ را ميرساند.

مگر نميداني‌ معني‌ و مُفاد لام‌ جرّ، مِلكيّت‌ و استحقاق‌ است‌؟ و بنابراين‌، گفتار ديگر خدا كه‌ ميگويد: روز قيامت‌ روزي‌ است‌ كه‌ هيچكس‌ صاحب‌ نفوذ و تصرّف‌ در كسي‌ ديگر نيست‌، تقويت‌ همان‌ معني‌ را ميكند.»

اين‌ استشهاد از فارسي‌ مخدوش‌ است‌. زيرا لام‌ جرّ در لِلَّه‌ افادۀ اختصاص‌ ميدهد، امّا آن‌ اختصاص‌ به‌ چه‌ كيفيّت‌ است‌؟ آيا به‌ نحوۀ مِلكي‌ است‌ كه‌ تسلّط‌ بر أشياءِ در خارج‌ باشد، و يا به‌ نحوۀ مُلكي‌ است‌ كه‌ تسلّط‌ بر نفوس‌ و جانها باشد؟ اين‌ در لام‌ جرّ نيست‌.

مضافاً به‌ آنكه‌ مِلكيّت‌ بر نفس‌، همان‌ مُفاد و معني‌ مُلكيّت‌ است‌. و از استعمال‌ مادّۀ مَ لَ كَ كه‌ گفته‌ شد مبدأ اشتقاق‌ و فعل‌ است‌، خصوصيّت‌ مِلكيّت‌ بدست‌ نمي‌آيد؛ زيرا اين‌ مادّه‌ اعمّ است‌. چون‌ بر نفس‌ تعلّق‌ گيرد، مراد از آن‌ همان‌ مُلكيّت‌ است‌.

عليهذا از جملۀ: لَا تَمْلِكُ نَفْسٌ لِّنَفْسٍ شَيْئـًا [308] استفادۀ مِلكيّت‌ ميشود نه‌ مالكيّت‌. و اين‌ استشهاد ابداً نفعي‌ بحال‌ أبوعلي‌ فارسي‌ ندارد.

مضافاً به‌ آنكه‌ ما از سه‌ ناحيه‌ در قرآن‌ كريم‌ مي‌توانيم‌ استدلال‌ بر اقربيّت‌


صفحه 476

مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ بنمائيم‌:

اوّل‌: از گفتار خداوند: لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْوَ'حِدِ الْقَهَّارِ، [309] كه‌ در اينجا مُلك‌ كه‌ به‌ يوم‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌، از آنِ خداست‌؛ و عيناً به‌ مثابۀ مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ است‌. زيرا ألف‌ و لام‌ الْيَوْمَ به‌ معني‌ عهد و راجع‌ به‌ روز قيامت‌ است‌. چون‌ قبلاً ميفرمايد:

يَوْمَ هُم‌ بَـٰرِزُونَ لَا يَخْفَي‌' عَلَي‌ اللَهِ مِنْهُمْ شَيْءٌ. [310]

«روزيكه‌ ايشان‌ ظاهر و آشكارند؛ و بر خداوند چيزي‌ از آنان‌ پنهان‌ نيست‌.»

دوّم‌: در قرآن‌ كريم‌ فقط‌ يكجا خداوند را با صيغۀ مالك‌ آورده‌ است‌:

قُلِ اللَهُمَّ مَـٰلِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي‌ الْمُلْكَ مَن‌ تَشَآءُ وَ تَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن‌ تَشَآءُ وَ تُعِزُّ مَن‌ تَشَآءُ وَ تُذِلُّ مَن‌ تَشَآءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَي‌' كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ. [311]

«بگو: بار خداوندا! تو هستي‌ كه‌ مالك‌ سلطنت‌ مي‌باشي‌! سلطنت‌ را به‌ هر كه‌ بخواهي‌ ميدهي‌! و سلطنت‌ را از هر كه‌ بخواهي‌ بيرون‌ مي‌آوري‌! و هر كه‌ را كه‌ بخواهي‌ عزّت‌ مي‌بخشي‌! و هر كه‌ را كه‌ بخواهي‌ ذلّت‌ ميدهي‌! خير و خوبي‌ تنها بدست‌ تست‌، تحقيقاً تو بر هر چيز توانائي‌ داري‌!»

در اينجا نيز مالك‌ به‌ معني‌ مَلِك‌ است‌؛ چون‌ به‌ مُلك‌ نسبت‌ داده‌ شده‌ است‌. در حقيقت‌ مَـٰلِكَ الْمُلْكِ همان‌ قدرت‌ و سيطره‌ بر حكومت‌ و امر و فرمان‌ است‌؛ و متّحد و مساوق‌ با مُلك‌ است‌. و در بقيّۀ جاهاي‌ قرآن‌ همگي‌


صفحه 477

مَلِك‌ آمده‌ است‌؛ مانند: فَتَعَـٰلَي‌ اللَهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ. [312]

«پس‌ بلند مرتبه‌ است‌ خداوند كه‌ او پادشاه‌ و حقّ است‌.»

و مانند: هُوَ اللَهُ الَّذِي‌ لآ إِلَـٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَـٰمُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ. [313]

«اوست‌ الله‌ كه‌ هيچ‌ معبودي‌ جز او نيست‌. پادشاه‌ و پاك‌ و سلام‌ و ايمني‌بخش‌ و مُسَيطِر است‌.»

و مانند: الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيمِ. [314]

«پادشاه‌ است‌ و پاك‌ و عزيز و حكيم‌ است‌.»

و مانند: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ * مَلِكِ النَّاسِ * إِلَـٰهِ النَّاسِ. [315]

«بگو پناه‌ مي‌برم‌ به‌ پروردگار مردم‌، پادشاه‌ مردم‌، معبود و مقصود مردم‌.»

سوّم‌ آنكه‌: در قرآن‌ كريم‌ هميشه‌ نسبت‌ مُلك‌ بخداوند داده‌ شده‌ است‌، نه‌ نسبتِ مِلك‌؛ مانند: أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَهَ لَهُ و مُلْكُ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ. [316]

«آيا نميداني‌ كه‌ تحقيقاً پادشاهي‌ آسمانها و زمين‌ براي‌ خداست‌؟!»

و مانند: وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ. [317]

«و از براي‌ خداست‌ پادشاهي‌ آسمانها و زمين‌.»

و مانند: تَبَـٰرَكَ الَّذِي‌ بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلَي‌' كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.[318]


صفحه 478

«پر بركت‌ است‌ آنكه‌ پادشاهي‌ فقط‌ در دست‌ اوست‌؛ و او بر هر چيز تواناست‌.»

و در هيچ‌ جاي‌ قرآن‌ ديده‌ نمي‌شود كه‌ نسبت‌ مِلك‌ به‌ خداوند داده‌ شده‌ باشد. و علّتش‌ آنستكه‌ همانطور كه‌ زمخشري‌ گفته‌ است‌: الْمُلْكُ يَعُمُّ وَ الْمِلْكُ يَخُصُّ. «پادشاهي‌ سعه‌ و گشايش‌ دارد، و ملكيّت‌ اختصاص‌.»

 

پاورقي


[285] ـ «وافي‌» ملاّمحسن‌ فيض‌ كاشاني‌، طبع‌ سنگي‌، ج‌ 5، باب‌ اختلاف‌ الرّوايات‌، ص‌ 272

[286] ـ همان‌ مصدر

[287] همان مصدر

[288] ـ «البيان‌» ص‌ 123

[289] ـ «تفسير طبري‌» ج‌ 1، ص‌ 9 و 0 1 (تعليقه‌)

[290] ـ «تفسير طبري‌» ج‌ 1، ص‌ 9 تا ص‌ 15 (تعليقه‌)

[291] ـ «البيان‌» ص‌ 133

[292] ـ «وافي‌» ج‌ 5، باب‌ اختلاف‌ القرآءَات‌، ص‌ 273 (تعليقه‌)

[293] ـ همان‌ مصدر

[294] ـ «البيان‌» ص‌ 118؛ و «الإتقان‌» طبع‌ دوّم‌، ص‌ 76

[295] ـ آية‌ الله‌ سيّد حسن‌ صدر در كتاب‌ «الشّيعة‌ و فنون‌ الإسلام‌» ص‌ 51 گويد: اوّلين‌ كسيكه‌ در اسلام‌ علم‌ قرائت‌ را تدوين‌ كرد أبان‌ بن‌ تغلب‌ ربعي‌ أبوسعيد بود. و گفته‌ شده‌ است‌: أبو أميمة‌؛ و از اهل‌ كوفه‌ بود. نجاشي‌ در فهرست‌ اسماءِ مصنّفين‌ شيعه‌ گويد: أبان‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ در هر علمي‌ از علوم‌ قرآن‌ و فقه‌ و حديث‌ مقدّم‌ بود. و از براي‌ وي‌ قرائتي‌ به‌ تنهائي‌ است‌ كه‌ عند القرّآء مشهور است‌. سپس‌ إسناد روايت‌ اين‌ كتاب‌ را به‌ محمّد بن‌ موسي‌ بن‌ أبي‌ مريم‌ صاحب‌ «لؤلؤ» ميرساند. او گويد: اوّل‌ كتاب‌ اينست‌: إنّما الهمزةُ رياضَةٌـ إلي‌ ءاخره‌. و ابن‌ نديم‌ در «فهرست‌» تصنيف‌ أبان‌ را در قرائت‌ ذكر كرده‌ است‌. او گويد: أبان‌ داراي‌ كتابي‌ است‌ به‌ نام‌ «معاني‌ القرءَان‌» كه‌ كتاب‌ لطيفي‌ است‌، و كتاب‌ «القرآءة‌»، و كتابٌ من‌ الاُصول‌ في‌ الرّواية‌ علي‌ مذهب‌ الشّيعة‌ ـ انتهي‌. و پس‌ از أبان‌، حمزة‌ بن‌ حبيب‌ كه‌ يكي‌ از قرّاءِ سبعه‌ است‌، كتابُ «القرآءة‌»: را نوشت‌. ابن‌ نديم‌ در «فهرست‌» گويد: كتابُ «القرآءة‌»: لحمزة‌ بن‌ حبيب‌، كه‌ يكي‌ از قرّاءِ سبعه‌ است‌ و از اصحاب‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌السّلام‌ ميباشد ـ انتهي‌. و شيخ‌ أبوجعفر طوسي‌ ايضاً در كتاب‌ رجال‌، او را از اصحاب‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ شمرده‌ است‌. و به‌ خطّ شيخ‌ شهيد محمّد بن‌ مكّي‌ از شيخ‌ جمال‌ الدّين‌ أحمد بن‌ محمّد بن‌ حدّاد حلّي‌ بدين‌ عبارت‌ يافت‌ شده‌ است‌ كه‌: كسائي‌ قرآن‌ را بر حمزه‌ قرائت‌ نموده‌ است‌، و حمزه‌ بر أبوعبدالله‌ الصّادق‌ عليه‌ السّلام‌ قرائت‌ كرده‌ است‌، و او بر پدرش‌، و پدرش‌ بر پدرش‌، و وي‌ بر پدرش‌، و او بر أميرالمؤمنين‌ عليه‌السّلام‌ روايت‌ كرده‌ است‌.

سيّد حسن‌ صدر گويد: و حمزه‌ أيضاً بر أعمش‌ و بر حمران‌ بن‌ أعين‌ قرائت‌ نموده‌ است‌، و اين‌ دو نفر از مشايخ‌ شيعه‌اند. و پيش‌ از أبان‌ و حمزه‌ تصنيفي‌ در قرائات‌ ديده‌ نشده‌ است‌؛ چون‌ ذهبيّ و غيره‌ از كسانيكه‌ در طبقات‌ قرّاء كتاب‌ نوشته‌اند، تصريح‌ دارند بر اينكه‌ اوّلين‌ مصنّف‌ قرائات‌ أبو عبيد القاسم‌ بن‌ سلام‌ متوفّي‌ در سنۀ 224 (أربع‌ و عشرين‌ و مأتين‌) بوده‌ است‌. و شكّي‌ نيست‌ كه‌ أبان‌ بر او مقدّم‌ بوده‌ است‌. چرا كه‌ ذهبي‌ در «ميزان‌» و سيوطي‌ در «طبقات‌» تصريح‌ نموده‌اند كه‌ او در سنۀ 141 (يكصد و چهل‌ و يك‌) از دنيا رفته‌ است‌. فلهذا وي‌ بر أبوعبيد هشتاد و سه‌ سال‌ مقدّم‌ بوده‌ است‌. و همينطور است‌ حمزة‌ بن‌ حبيب‌؛ زيرا كه‌ تصريح‌ كرده‌اند بر آنكه‌ او در سنۀ هشتاد متولّد شد، و در سنۀ 156 و يا 154، و بعضي‌ گفته‌اند: 158 ـ و احتمال‌ اخير غلط‌ است‌ ـ از دنيا رفته‌ است‌. و علي‌ جميع‌ التّقادير، شيعه‌ اوّلين‌ مصنّف‌ در قرائت‌ است‌. و اين‌ قضيّه‌اي‌ نيست‌ كه‌ بر حافظ‌ ذهبي‌ و حافظِ شام‌ سيوطيّ پنهان‌ باشد؛ بلكه‌ مقصودشان‌ اوّلين‌ مصنّف‌ در قرائات‌ از اهل‌ سنّت‌ بوده‌ است‌ نه‌ مطلقاً.

[296] ـ «الإتقان‌» طبع‌ اوّل‌، ج‌ 1، ص‌ 98 و 99

[297] ـ «تذكرة‌ الفقهآء» طبع‌ سنگي‌، كتاب‌ الصّلوة‌، البحث‌ الرّابع‌ في‌ القرآءة‌

[298] ـ «الإتقان‌» طبع‌ اوّل‌، ج‌ 1، ص‌ 99

[299] ـ «الإتقان‌» طبع‌ اوّل‌، ج‌ 1، ص‌ 93 و ص‌ 97؛ و از طبع‌ سوّم‌، ج‌ 1، ص‌ 74 وص‌ 77

[300] همان مصدر

[301] ـ همان‌ مصدر، طبع‌ اوّل‌، ج‌ 1، ص‌ 97؛ و از طبع‌ سوّم‌، ج‌ 1، ص‌ 77

[302] ـ «الميزان‌ في‌ تفسير القرءَان‌» ج‌ 1، ص‌ 0 2: «و براي‌ هر يك‌ از دو وجه‌: ملك‌ و مالك‌، وجوهي‌ از تأييد ذكر كرده‌اند. مگر آنكه‌ هر دو قسم‌ از اقسام‌ سلطنت‌ در حقّ خداي‌ متعال‌ ثابت‌ است‌. وليكن‌ آنچه‌ در لغت‌ و عرف‌ به‌ ثبوت‌ رسيده‌ است‌ آنستكه‌: مُلك‌ با ضمّۀ ميم‌ به‌ زمان‌ نسبت‌ داده‌ مي‌شود. ميگويند: مَلكِ عصر فلاني‌، و نمي‌گويند: مالك‌ عصر فلاني‌، مگر با عنايت‌ دوري‌. و خدا هم‌ ميفرمايد: مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ و آنرا نسبت‌ به‌ روز داده‌ است‌. و نيز فرموده‌ است‌: قدرت‌ و سلطنت‌، در امروز متعلّق‌ به‌ كيست‌؟ اختصاص‌ به‌ خداي‌ واحد قهّار دارد.»

[303] ـ تفسير «كشّاف‌» طبع‌ اوّل‌، ج‌ 1، ص‌ 8

[304] ـ «مجمع‌ البيان‌» طبع‌ صيدا، ج‌ 1، ص‌ 24

[305] ـ «مجمع‌ البيان‌» طبع‌ صيدا، ج‌ 1، ص‌ 23

[306] ـ تفسير «صافي‌» طبع‌ اسلاميّه‌ (سنۀ 1384 ) ج‌ 1، ص‌ 53: ‎ وَ قُرِي‌َ مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ. رَوَي‌ الْعَيّاشيُّ أنَّهُ قَرَأَهُ الصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلامُ ما لا يُحْصَي‌.

[307] ـ «مجمع‌ البيان‌» ج‌ 1، ص‌ 24

[308] ـ قسمتي‌ از آيۀ 19، از سورۀ 82: الانفطار

[309] ـ ذيل‌ آيۀ 16: از سورۀ 0 4: غافر

[310] ـ صدر آيۀ 16، از سورۀ 0 4: غافر

[311] ـ آيۀ 26، از سورۀ 3: ءَال‌ عمران‌

[312] ـ صدر آيۀ 114، از سورۀ 0 2: طه‌؛ و صدر آيۀ 116، از سورۀ 23: المؤمنون‌

[313] ـ صدر آيۀ 23، از سورۀ 59: الحشر

[314] ـ ذيل‌ آيۀ 1، از سورۀ 62: الجمعة‌

[315] ـ آيات‌ 1 تا 3، از سورۀ 114: النّاس‌

[316] ـ صدر آيۀ 7 0 1، از سورۀ 2: البقرة‌؛ و صدر آيۀ 0 4، از سورۀ 5: المآئدة‌

[317] ـ صدر آيۀ 189، از سورۀ 3: ءَال‌ عمران‌؛ و هفت‌ آيۀ ديگر در قرآن‌ مجيد

[318] ـ آيۀ 1، از سورۀ 67: الملك‌

      
  
فهرست
  بحث‌ هشتم‌: سير قرآن‌ در آيات‌ آفاقي‌، و عظمت‌ اخلاق‌ آن‌ و تفسير آيۀ: وَ لَقَدْ صَرَّفْنَآ فِي‌ هَـ
  تفسير آيۀ: سَنُرِيهِمْ ءَايَـاتِنَا فِي‌ الافَاقِ وَ فِي‌ أَنفُسِهِمْ حَتَّي‌' يَتَبَيَّنَ لَهُمْ
  تمام‌ مراتب‌ حقّ، از خداوند است‌
  دعوت‌ قرآن‌ به‌ تفكّر در اشياءِ خارج‌، و مصنوعات‌ خداوند
  مضامين‌ متفاوتي‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم‌ دربارۀ اصل‌ خلقت‌ انسان‌
  آيۀ اوّل‌ (نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ)؛ اشارۀ قرآن‌ به‌ تمركز شخصيّت‌ انسان‌ در «نطفة‌ أمشاج‌».
  تفسير علاّمه‌ در «الميزان‌» نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ را
  گفتار طنطاوي‌ در تفسير أمشاج‌
  آيا معناي‌ أمشاج‌، كروموزوم‌ها هستند، و يا حالت‌ خاصّ حاصلۀ از لقاح‌؟.
  آيه دوم:( سلالة من طين...ثم انشا نا ه خلقا ءاخز) تصريح‌ آيۀ قرآن‌ بر«حركت‌ جوهريّة‌» صدر المتألّهين
  خداوند تمام‌ مخلوقات‌ را جفت‌ آفريده‌ است‌
  تفسير آيه: ومن كل شيء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون.
  دآلة بتفريقها علي مفرقها، وبتأليفها علي مؤلفها
  خطبۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ ايستاده‌ بر فراز منبر در تفسير «زَوْجَيْن‌».
  معني‌ «زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» در آيۀ «وَ مِن‌ كُلِّ الثَّمَرَ'تِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ
  إخبار قرآن‌ به‌ اتّصال‌ سيّارات‌ و ثوابت‌ با كرۀ زمين‌ پيش‌ از انفصال‌ (ان السموت و الارض کانتا
  إخبار قرآن‌ و «نهج‌ البلاغة‌» از فرضيّۀ لاپلاس‌ و نيوتون‌ و كپلر.
  تفسير حضرت‌ علاّمۀ طباطبائي‌ دربارۀ آيۀ مزبور.
  گفتار حضرت‌ علاّمه‌ در كيفيّت‌ انفصال‌ أجرام‌ بعد از اتّصال‌
  گفتار طنطاوي‌ در تفسير خود در ذيل‌ آيۀ مباركه‌
  گفتاري‌ از طنطاوي‌ دربارۀ آيۀ: لَتُبَيِّنُنَّهُ و لِلنَّاسِ وَ لَا تَكْتُمُونَهُ.
  علوم‌ مادّيّه‌ و طبيعيّه‌ تا حدّي‌ كه‌ موجب‌ كمال‌ انسان‌ است‌ شرافت‌ دارد
  ازجمله موارددعوت قرآن به سيردرآيا ت آفاقي تذکربه بازگشت تمام تفاوتهابه مبداواحددر آيۀ: يُسْقَي‌'
  تفسير علاّمۀ طباطبائي‌ (ره‌) در ذيل‌ اين‌ آيۀ شريفه‌
  روايات‌ وارده‌ كه‌: أنَا و أنتَ يا عليُّ مِن‌ شجرةٍ واحدة‌
  آيات‌ ديگري‌ از قرآن‌ كريم‌ كه‌ دعوت‌ به‌ سير در آيات‌ آفاقيّه‌ مي‌نمايد
  تفسير آيه: و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف ألوانها و غرابيب سود
  آيات‌ وارده‌ در كيفيّت‌ انفاق‌، و ظرائف‌ نكات‌ اخلاق‌
  سخاوت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ وسلّم‌ به‌ قدري‌ بود كه‌ از حدّ خارج‌ مي‌شد
  آيات‌ وارده‌ در انفاق‌، از كرائم‌ آيات‌ اخلاقي‌ است‌ (آيات‌ چهارده‌گانۀ سورۀ بقره‌)
  دقائق‌ و ظرافت‌هاي‌ نكات‌ اخلاقي‌ در آيات‌ انفاق‌ وارد در قرآن‌
  روايات‌ وارده‌ از رسول‌ خدا در مكارم‌ اخلاق‌
  آيات‌ آفاقيّه‌ دعوت‌ به‌ توحيد و مكارم‌ اخلاق‌ دارد
  آيات‌ آفاقيّه‌ و نعمتهاي‌ خداوند در آيات‌ سورۀ نحل‌
  «وَ انظُرْهُ في‌ كلِّ شَي‌ءٍ ذلِكَ اللهُ».
  عرفان‌ يا فلسفه‌ و حكمت‌، يگانه‌ راهگشاي‌ حلّ مسائل‌ توحيد است‌
  مَا رَأيتُ شَيئًا إلاّ وَ رَأيتُ اللهَ مَعَه‌
  مضامين‌ عاليۀ دعاي‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در روز عرفه‌
  عبارات‌ دعاي‌ عرفه‌، خدا را در همۀ موجودات‌ نشان‌ ميدهد
  ملكات‌ عرفاني‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در زيارت‌ مطلقه‌
  «جلوۀ عالم‌ فروغ‌ روي‌ حسين‌ است‌».
  بحث‌ نهم‌: عربيّت‌ و إعجاز قرآن‌ و تفسير آيۀ: إِنَّا جَعَلْنَـاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ
  كلام‌ عبدالحليم‌ جندي‌ دربارۀ منهاج‌ تفسيري‌ حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ (ت‌)
  تفسير آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ در معناي‌ إِنَّا جَعَلْنَـاهُ قُرْءَ'نًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ
  معناي‌ «اُمّ الكتاب‌»، و معناي‌ «عليّ» و «حكيم‌» از صفات‌ قرآن‌
  معارف‌ إلهي‌،درقالب‌مفاهيم محسوس‌براي‌سطح‌ فكربشرتنزّل ‌داده ‌شده ‌است‌ (ت‌)
  آيات‌ عديده‌اي‌ از قرآن‌ كه‌ دربارۀ نزول‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربي‌ وارد است‌
  تفسير آيۀ الله‌ علاّمه‌، آيۀ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِينُ عَلَي‌' قَلْبِكَ» را
  قرآن‌ به‌ معني‌ و لفظ‌ هر دو نازل‌ شده‌ است‌
  از جمله‌ آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربيّ، آيۀ سورۀ نحل‌ است‌
  در ترجمۀ احوال‌ مفسّر بزرگ‌ شيعه‌: سيّد رضي‌ رحمه‌ الله‌ (ت‌)
  از جمله‌ آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربيّ، آيۀ سورۀ فصّلت‌ است‌
  آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربيّ، در سوره‌هاي‌ شوري‌، أحقاف و طه‌ و...
  مزيّت‌ زبان‌ عربي‌ چيست‌؟ و به‌ چه‌ سبب‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربي‌ نازل‌ شده‌ است‌؟.
  مطالبي‌ از گوستاولوبون‌ در عظمت‌ اسلام‌ و عرب‌
  گفتار گوستاولوبون‌ در عظمت‌ قرآن‌ و معني‌ توحيد در اسلام‌
  گوستاولوبون‌: أقوام‌ مختلفۀ مسلمين‌ در دو چيز با هم‌ اتّفاق‌ دارند: زبان ‌عربي‌ و حجّ.
  گفتار گوستاولوبون‌ در عظمت‌ قرآن‌، و نشر زبان‌ عرب‌ در تمام‌ دنيا
  يكي‌ از مهم‌ترين‌ موارد اختلاف‌ مسلمين‌ با مسيحيان‌، مسألۀ گناه‌ و عقاب‌ است‌
  عقيدۀ نصاري‌ دربارۀ گناه‌ بشر و فِداي‌ مسيح‌، مخالف‌ عقل‌ صريح‌ است‌
  بحث‌ گوستاولوبون‌ دربارۀ زبان‌ عربيّ.
  غلبۀ زبان‌ انگليسي‌، معلول‌ غلبۀ استعمار انگليس‌ است‌
  در تمام‌ دنيا زباني‌ به‌ ارجمندي‌ و عالي‌رتبگي‌ زبان‌ عرب‌ نمي‌رسد
  حملۀ سيّد جمال‌ الدّين‌ به‌ إرنِست‌ رِنان‌ به‌ سبب‌ گفتارش‌ در مورد ناتواني‌ أعراب‌ ازعلم‌ و فلسفه
  حملۀ سيّد به‌ رنان‌؛ و مقالۀ رنان‌ در علوم‌ اسلام‌
  استيضاح‌ گوستاولوبون‌، إرنست‌ رنان‌ را در تمدّن‌ عرب‌
  افتخار به‌ نژاد و ملّيّت‌ مذموم‌ است‌، زيرا نژاد امر اختياري‌ نيست‌
  سوزاندن‌ أعراب‌ كتابخانۀ اسكندريّه‌ و ايران‌ را شايعۀ باطل‌ است‌
  شايعۀ كتاب‌ سوزي‌ يكي‌ از ترفندهاي‌ استعمار است‌
  زنده‌ كردن‌ لغات‌ فارسي‌ باستاني‌، برگشت‌ از تعاليم‌ قرآن‌ است‌
  نزول‌ سورۀ تكاثر، براي‌ از بين‌ بردن‌ افتخار به‌ موهومات‌ ملّي‌گرائي‌ است‌
  تبليغات‌ براي‌ فردوسي‌ و شاهنامه‌، تبليغات‌ عليه‌ اسلام‌ است‌
  نامۀ مرحوم‌ شهيد مطهّري‌ به‌ رهبر فقيد انقلاب‌ دربارۀ شناخت‌ هويّت دكتر شريعتي‌ (ت‌)
  استعمار، جهاد اسلام‌ را همچون‌ حملۀ إسكندر و مغول‌ ارائه‌ ميدهد
  هدف‌ استعمار آنستكه‌ از راه‌ فرهنگ‌ و ادبيّات‌، سطح‌ علمي‌ قرآن‌ را در اذهان پائين‌ آورد
  قرآن‌ كتاب‌ دلپسند و دلچسب‌ حتّي‌ براي‌ كفّار است‌
  مبدأ دخول‌ لغات‌ عربي‌ در فارسي‌، از دورۀ سامانيان‌ است‌
  گفتار آية‌ الله‌ شعراني‌ در لزوم‌ حفظ‌ ادبيّات‌ قدماء، به‌ علّت‌ نزديكي‌ آن‌ به‌زبان‌ عربي‌ (ت‌)
  لزوم‌ تكلّم‌ به‌ زبان‌ عربي‌ براي‌ جميع‌ مسلمانان‌
  عربي‌، زبان‌ قرآن‌ است‌؛ و تكلّم‌ به‌ زبان‌ عربي‌ از نشانه‌هاي‌ اهل‌ قرآن‌
  زبان‌ عربي‌ بايد زبان‌ مادري‌ هر مسلمان‌ باشد
  علماء بايد مطالب‌ علمي‌ خود را به‌ عربي‌ بنويسند
  عربي‌ بودن‌ زبان‌، موجب‌ گسترش‌ ذهن‌ و قريحه‌ مي‌گردد
  كوششهاي‌ استعمار براي‌ برانداختن‌ زبان‌ عربي‌ و قرآن‌ در ممالك‌ اسلامي‌
  جنايات‌ آتاترك‌ و پهلوي‌ به‌ قرآن‌ و زبان‌ عربي‌
  خيانتهاي‌ محمّد علي‌ فروغي‌ در زمان‌ رضاخان‌ و محمّد رضا پهلوي‌
  قبول‌ پنج‌ مادّۀ پيشنهادي‌ مرحوم‌ آية‌الله‌ العظمي‌ حاج‌ آقا حسين‌ قمّي‌، ازطرف‌ شاه‌
  نقشه‌هاي‌ شوم‌ دشمنان‌ قرآن‌ با رسيدن‌ وعده‌هاي‌ إلهي‌ بر باد مي‌رود
  تلاش‌ استعمار در ايران‌ براي‌ تبديل‌ خطّ و روز تعطيل‌ هفتگي‌ (ت‌)
  معجزۀ قرآن‌ در تمام‌ شؤون‌ آن‌ است‌، نه‌ منحصر به‌ بلاغت‌ آن‌
  فرق‌ ميان‌ أشعار حافظ‌ و سعدي‌ (ت‌)
  خطبۀ «نهج‌ البلاغة‌» در عظمت‌ قرآن‌
  قرآن‌، پشتوانه‌ و نيرو دهنده‌ و حيات‌ بخش‌ همه‌ است‌
  بحث دهم: عظمت‌ و أصالت‌ قرآن‌ كريم‌ و تفسير آيۀ: وَ قَالُوا لَوْ لَا نُزِّلَ هَـذَا الْقُرْءَانُ
  خداوند تشريع‌ و تكوين‌ يكي‌ است‌
  كلمۀ لا إلهَ إلاّ الله‌، مركّب‌ از نفي‌ و إثبات‌ نيست‌
  نزول‌ قرآن‌ از خداست‌، و به‌ پيامبري‌ مثل‌ محمّد نازل‌ مي‌نمايد.
  مؤمن‌ گرايشي‌ به‌ مادّيّات‌ ندارد، و مقصد و منظورش‌ معنويّت‌ و كسب‌ فضائل‌ است‌
  ميزان‌ أعلميّت‌ در اسلام‌، أعلميّت‌ به‌ قرآن‌ است‌
  تأثير قرآن‌ در پيدايش‌ تمدّن‌ عظيم‌ اسلامي‌
  تفوّق‌ علوم‌ اسلام‌ بر يونان‌، از بركت‌ قرآن‌ است‌
  تمامي‌ علوم‌، از علم‌ به‌ قرآن‌ پديد آمدند.
  أعداد اروپائي‌، عين‌ اعداد عربي‌ است‌
  به‌ ضرورت‌ اسلام‌، عين‌ الفاظ‌ قرآن‌ وحي‌ خداوند است‌
  آيۀ «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ و عَلَي‌' قَلْبِكَ» منافات‌ با نزول‌ الفاظ‌ قرآن‌ ندارد.
  تحفّظ‌ مسلمين‌ بر قرآن‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ آن‌
  كيفيّت‌ جمع‌آوري‌ و نام‌ گذاري‌ آيات‌ و سُوَر، در زمان‌ رسول‌ الله‌
  دقّت‌ مسلمين‌ در ضبط‌ آيات‌ و كلمات‌ قرآن‌
  طبع‌ قرآن‌ بايد طبق‌ قرآن‌هاي‌ صدر أوّل‌ و رسم‌ الخطّ و كتابت‌ قديم‌ باشد.
  نام‌ سور، و خطّ و إعراب‌ قرآن‌ كريم‌
  وضع‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ «علم‌ نحو» را و تعليم‌ آن‌ به‌ أبوالاسود دؤلي‌ (ت‌)
  جمع‌ آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مصحف‌، پيش‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم‌
  جمع‌ آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مصحف‌، پس‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم‌
  مطالب‌ «الاضوآء» دربارۀ كيفيّت‌ جمع‌آوري‌ قرآن‌ در زمان‌ ابوبكر و عثمان‌ (ت‌)
  اهتمام‌ مسلمين‌ در أمر قرآن‌ مجيد.
  جمع‌آوري‌ قرآن‌ در عصر خلفاء، و سبب‌ سكوت‌ و پذيرش‌ أميرالمؤمنين عليه‌ السّلام‌
  كتابت‌ قرآن‌ بايد طبق‌ موازين‌ متقدّمين‌ باشد.
  فتواي‌ علاّمۀ طباطبائي‌ در تحريم‌ طبع‌ ضميمه‌اي‌ با قرآن‌ مجيد.
  حرمت‌ تصرّف‌ در كلام‌ و نوشته‌ و امضاي‌ ديگري‌
  قرائت‌ قرآن‌ بايد منحصراً از روي‌ خود مصحف‌ باشد (ت‌)
  تجزيه‌ و تفكيك‌ قرآن‌ و طبع‌ آن‌ در چند مجلّد، هتك‌ قرآن‌ و حرام‌ است‌ (ت‌)
  گفتار مرحوم‌ محدّث‌ قمّي‌ در مضارّ تصرّف‌ در عبارت‌ ديگران‌ و لزوم‌ دقّت‌ در نقل‌
  گفتار علاّمه‌ در لزوم‌ عبادات‌ به‌ زبان‌ عربي‌
  گفتار حكيمان? علاّمه‌ دربارۀ إعجاز قرآن‌ مجيد.
  تمام‌ أحكام‌ ارث‌ در سه‌ آيه‌ از آيات‌ قرآن‌ گنجانده‌ شده‌ است‌ (ت‌)
  أعراب‌ بت‌پرست‌، در برابر إعجاز قرآن‌ حربه‌اي‌ جز سحر ناميدن‌ آن‌ نداشتند.
  تنها قرآن‌ كريم‌، قطعيّ الصّدور است‌
  كتب‌ يهود و نصاري‌، نظير كتب‌ أخبار و تواريخ‌ ماست‌
  بحث‌ تفصيلي‌ دربارۀ حجّيّت‌ و اعتبار «تورات‌»؛ تورات‌ فعلي‌ سند متواتر ندارد.
  اهل‌ كتاب‌ در لسان‌ قرآن‌، و كتب‌ آنان‌
  داستان‌ و سرگذشت‌ تورات‌ فعلي‌ كه‌ در دست‌ مردم‌ است‌
  تاريخ‌ اجمالي‌ شهر بابِل‌ (ت‌)
  از بين‌ رفتن‌ تورات‌ اصلي‌ بدست‌ بُختُ نَصّر
  تورات‌ فعلي‌ را «عَزرا» جمع‌آوري‌ نمود.
  از اسارت‌ يهود تا نوشتن‌ مجدّد تورات‌، يك‌ قرن‌ و نيم‌ فاصله‌ بود.
  خواب‌ بخت‌ نصّر و تعبير دانيال‌ پيغمبر
  گفتار «قاموس‌ كتاب‌ مقدّس‌» دربارۀ نوشتن‌ عزرا تورات‌ را
  بحث‌ تفصيلي‌ دربارۀ حجّيّت‌ و اعتبار «إنجيل‌»؛ إنجيل‌ فعلي‌ نيز مانند تورات‌، سند ندارد و غير از ق
  انجيل‌ اصلي‌ موجود نيست‌؛ و أناجيل‌ اربعه‌ نوشتۀ افراد است‌
  أناجيل‌ اربعه‌ به‌ «انجيل‌ مَتّي‌» منتهي‌ ميگردند كه‌ اصل‌ عِبراني‌ آن‌ مفقود است‌
  سستي‌ أناجيل‌ أربعه‌ با وجود گستردگي‌ مسيحيّت‌ در عالم‌، شگفت‌آور است‌
  انحصار اناجيل‌ در چهارتا، ناشي‌ از تحريم‌ كليسا نسبت‌ به‌ باقي‌ اناجيل‌ بود.
  پيدايش‌ «إنجيل‌ بَرنابا» و عدم‌ قبول‌ كليسا
  بحث‌ تفصيلي‌ پيرامون‌ إنجيل‌ برنابا و كيفيّت‌ آشكار شدن‌ انجيل‌ برنابا (ت‌)
  گفتار دكتر سعادت‌ دربارۀ مؤلّف‌ انجيل‌ برنابا (ت‌) 280.
  دكتر سعادت‌، مؤلّف‌ انجيل‌ برنابا را يك‌ عالم‌ يهودي‌ تازه‌ مسلمان‌ أندلسي نامعلوم‌ ميداند (ت‌) .
  دلائل‌ دكتر سعادت‌، تخيّلات‌ واهيه‌اي‌ است‌ بدون‌ استناد به‌ شواهد تاريخي قطعي‌ (ت‌)
  إشكالات‌ صاحب‌ تفسير «المنار» بر شبهات‌ دكتر سعادت‌ دربارۀ انجيل‌ برنابا (ت‌) .
  گفتار مرحوم‌ سردار كابلي‌ در صحّت‌ انجيل‌ برنابا و متداول‌ بودن‌ آن‌ قبل از اسلام‌(ت‌) .
  إنجيل‌ برنابا از جهات‌ بسياري‌ موافق‌ قرآن‌ است‌ (ت‌) .
  تعصّب‌ كوركنندۀ مسيحيان‌ مانع‌ آنان‌ از قبول‌ اين‌ انجيل‌ است‌ (ت‌) .
  كلام‌ آية‌ الله‌ شعراني‌ در قطعيّ الصّدور نبودن‌ انجيل‌
  مطالب‌ باطل‌ در اناجيل‌ بسيار است‌
  فرقهاي‌ موجود بين‌ اسلام‌ و مسيحيّت‌ (ت‌)
  از بين‌ رفتن‌ تورات‌ و انجيل‌ واقعي‌، اثر غضب‌ خداوند بر يهوديان‌ است‌
  آيۀ: لَتُفْسِدُنَّ فِي‌ الارْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا؛ دو بار خراب‌ شدن بيت
  كتاب‌ «منقول‌ رضائي‌» تأليف‌ نفيس‌ يك‌ عالم‌ يهودي‌ جديد الإسلام‌ است‌
  ادلّۀ كتاب‌ «منقول‌ رضائي‌» در عدم‌ أبديّت‌ تورات‌
  بحث يازدهم: قاطعيّت‌ و واسعيّت‌ قرآن‌ عظيم‌ و تفسير آيۀ: ال م ص‌ * كِتَـابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلَا
  ترجمه‌ و تفسير آيۀ صدر مبحث‌ و آيات‌ پس‌ از آن‌
  قرآن‌، مطالب‌ خود را با قاطعيّت‌ بيان‌ ميكند.
  هيچ‌ كتاب‌ سماوي‌، مثل‌ قرآن‌ قاطعيّت‌ ندارد.
  إخبار قاطع‌ قرآن‌ از حوادث‌ آينده‌، يكي‌ از معجزات‌ آنست‌
  إخبار غيبي‌ قرآن‌ در آيات‌ سورۀ فتح‌
  إخبار قرآن‌ از غلبۀ روميان‌، از معجزات‌ ظاهر آنست‌
  تفسير آيات‌: ا ل م‌ * غُلِبَتِ الرُّومُ...
  علّت‌ مسرّت‌ مسلمين‌ از غلبۀ روم‌ و شكست‌ ايران‌
  خزائن‌ و مختصّات‌ خسرو پرويز (ت‌)
  تكذيب‌ مشركين‌ خبر غلبۀ روم‌ را بر ايران‌
  نامۀ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ خسرو پرويز (ت‌)
  جنگهاي‌ خسرو پرويز با هرقل‌ امپراطور روم‌
  مردم‌ فقط‌ از ظاهر اطّلاع‌ دارند، و از حقيقت‌ بي‌خبرند.
  آيات‌ قاطعۀ قرآن‌ در إخبار به‌ غيب‌
  قاطعيّت‌ آيات‌ قرآن‌ بهيچوجه‌ با ظواهر امر قابل‌ توصيف‌ نبود
  گفتار مورّخين‌ خارجي‌، در اينكه‌ پيامبر اسلام‌ به‌ گفتار خودش‌ ايمان‌ داشته‌ است‌
  صبر و تحمّل‌ رسول‌ الله‌ بر آزار و اذيّت‌ و تكذيب‌ و استهزاء كفّار وسفر رسول‌ الله‌ به‌ طائف‌ براي
  آزارها و اذيّت‌هاي‌ مردم‌ طائف‌ به‌ رسول‌ الله‌
  استماع‌ جنّ آيات‌ قرآن‌ را در بازگشت‌ رسول‌ الله‌ از طائف‌
  پناه‌ خواستن‌ رسول‌ الله‌ در وقت‌ ورود به‌ مكّه‌ از بعضي‌ از كفّار براي‌ تبليغ‌ رسالات‌ خدا
  پيامبر در طائف‌، تك‌ و تنها با قاطعيّت‌ دعوت‌ خود را نمود.
  اخلاق‌ عظيم‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌
  أشعار بوصيري‌ در مجد و عظمت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌
  لغات‌ و اصطلاحات‌ بديعۀ قرآنيّه‌
  معناي‌ «حقّ» و مشتقّات‌ آن‌ در قرآن‌
  در تفسير آيۀ: أُولَـئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ.
  مراد از «شجرة‌ ملعونه‌» در قرآن‌، بني‌ اُميّه‌ هستند (ت‌)
  استفادۀ علاّمۀ طباطبائي‌ از تعبير «حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ».
  إجماع‌ شيعه‌ بر اينكه‌ پدران‌ و مادران‌ معصومين‌، بايد موحّد باشند (ت‌)
  معني‌ «ضلال‌» در قرآن‌ كريم‌
  تعابير قرآن‌ دربارۀ نزول‌ عذاب‌
  تفسير آيۀ: كَأَن‌ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا
  تفسير آيۀ: وَ جَعَلْنَـاهُمْ أَحَادِيثَ..
  اختصاصات‌ قرآن‌؛ آيات‌ قرآن‌، در تعبيراتش‌ ادب‌ خاصّي‌ دارد.
  تعابير قرآن‌، ارزشها و حقائق‌ را آشكار مي‌سازد.
  لفظ‌ «جهل‌» در قرآن‌ كريم‌ (ت‌)
  قرآن‌ كتاب‌ تربيت‌ و ادب‌ است‌
  قرآن‌ ناسزا و سبّ را جائز نمي‌شمرد مگر به‌ ظالمين‌
  ظهور روح‌ محبّت‌ و وَداد در آيات‌ قرآن‌ كريم‌
  حجّيّت‌ سنّت‌، در قوّۀ حجّيّت‌ قرآن‌ است‌
  بسياري‌ از مسائل‌ اصول‌ و فروع‌، از ضمّ و ضميمۀ قرآن‌ و سنّت‌ تحصيل‌ ميگردد.
  مجموع‌ قرآن‌ و سنّت‌، «علّت‌ فاعلي‌» را خدا، و موجودات‌ را «مُعدّات‌» مي‌شمرد.
  قرآن‌ و سنّت‌ مانند دو بال‌ طائر، هر يك‌ مُقوّي‌ دگرند.
  بيان‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  توصيۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ قرآن‌، ضمن‌ وصيّت‌ مفصّله‌
  دعاي‌ «صحيفۀ سجّاديّه‌» در لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  وجه‌ تسميۀ ديوان‌ حافظ‌ به‌ لسانُ الغيب‌ (ت‌)
  «تا بوَد وردت‌ دعا و درس‌ قرآن‌ غم‌ مخور»؛ مواردي‌ كه‌ در «ديوان‌ حافظ‌» از قرآن نام‌ برده‌ شده‌ ا
  بحث‌ دوازدهم‌: غير قابل‌ تغيير بودن‌ و عموميّت‌ قرآن‌ مجيد و تفسير آيۀ: وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هَـذَا ا
  راه‌ ثبوت‌ قرآن‌، منحصر در «تواتر» است‌
  قرآن‌ با عبارات‌ و ألفاظش‌، به‌ تواتر ثابت‌ است‌
  جلالت‌ و عظمت‌ مقام‌ أُبيّ بن‌ كعب‌، از كُتّاب‌ و قرّاء و مفسّرين‌ قرآن‌ از صحابه‌ (ت‌)
  امتناع‌ ابن‌ مسعود از تسليم‌ كردن‌ مصحف‌ خود به‌ عثمان‌ براي‌ سوزاندن‌
  مصحف‌ عثمان‌، از روي‌ مصحف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ است‌
  بردن‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مصحف‌ خود را بر شتري‌ به‌ مسجد.
  بيان‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ كيفيّت‌ تعليم‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله قرآن‌
  مصحف‌ عثمان‌ مورد امضاي‌ ائمّه‌ بوده‌ و مقدار آن‌ با مصحف‌ أميرالمؤمنين‌ مساوي‌ است‌
  أخباري‌ كه‌ دلالت‌ بر تحريف‌ قرآن‌ دارد، به‌ دليل‌ عقلي‌ از حجّيّت‌ ساقط‌ است‌ (ت‌)
  عدم‌ جواز قرائت‌ قرآن‌ به‌ قرائت‌ غير متواتره‌
  قرآني‌ كه‌ امروز به‌ قرائت‌ عاصم‌ ميخوانند، همان‌ قرائت‌ أميرالمؤمنين‌ است‌
  قرائت‌ عاصم‌ بواسطۀ ابو عبدالرّحمن‌ سلميّ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مي‌رسد؛ و هر دو شيعه‌ان
  قرائات‌ سبعۀ متواتره‌
  تقدّم‌ شيعه‌ در علم‌ قرائت‌ و تصنيف‌ در آن‌ (ت‌)
  صاحب‌ «جواهر» و آية‌ الله‌ خوئي‌، منكر تواتر قرائات‌ سبعه‌ هستند.
  استدلال‌ صاحب‌ «جواهر» به‌ روايات‌ إنّ القُرءانَ نَزَلَ بِحَرفٍ واحدٍ عَلي‌ نبيٍّ واحدٍ.
  أدلّۀ آية‌ الله‌ خوئي‌ بر ردّ تواتر قرائات‌
  قرائات‌ سبعه‌، از روي‌ اجتهاد نيست‌ و گفتار علاّمۀ طباطبائي‌ دربارۀ استناد قرائات‌ به‌ سماع‌ و روا
  پنج‌ دليل‌ بر ردّ قول‌ به‌ عدم‌ تواتر قرائات‌ سبعه‌
  أساطين‌ مذهب‌ شيعه‌ همچون‌ علاّمۀ حلّيّ، قائل‌ به‌ تواتر قرائات‌ سبعه‌اند.
  شواهد و ادلّۀ انحصار طريق‌ قرائت‌ در سماع‌ و روايت‌
  مشخّصات‌ قرائت‌ عاصم‌ در نقل‌ و سماع‌
  قرائت‌ قرآن‌ با قواعد عربي‌، بدون‌ سماع‌، قرائت‌ قرآن‌ نيست‌
  تواتر در قرّاء سبعه‌، از هر دو جانب‌ متحقّق‌ است‌
  اتّفاق‌ علماي‌ شيعه‌ و عامّه‌ بر تواتر قرآن‌
  مطالب‌ «الاضواء» در ذكر بعضي‌ از اشكالات‌ وارده‌ بر تواتر قرآن‌، و جواب‌ آنها (ت‌)
  مراد از «أحرُف‌ سبعه‌» قرائات‌ سبعه‌ نيست‌
  روايات‌ القُرءانُ اُنزِلَ عَلي‌ سَبعةِ أحرُفٍ، مردود است‌
  مراد از «سبعة‌» عدد هفت‌ نيست‌؛ كثرت‌ در آحاد است‌
  دربارۀ حديث‌ اقْرَأ كَما يَقرَأُ النّاسُ...
  «تنبيهات‌»؛ تنبيه‌ اوّل‌: روايات‌ متظافرۀ شيعه‌ و عامّه‌ كه‌ بِسمِ اللَه‌، جزء سوره‌ است‌
  تنبيه‌ دوّم‌: مُعوِّذتَين‌، دو سوره‌ از قرآن‌ مي‌باشند.
  تنبيه‌ سوّم‌: اقسام‌ قرائات..
  تنبيه‌ چهارم‌: قرائت‌ مُدرَج‌
  >> تنبيه‌ پنجم‌: «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» اختيار است‌، نه‌ «مَـلِكِ يَوْمِ الدِّينِ».
  آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ و آية‌ الله‌ قاضي‌ «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» مي‌خوانده‌اند.
  قرائت‌ اكثر قرّاء «مَلِك‌» است‌، و آن‌ أنسب‌ و أعمّ است‌
  خطبۀ «نهج‌ البلاغة‌» در نزول‌ قرآن‌، و راهنمائي‌ خير و شرّ
  فقراتي‌ از دعاي‌ ختم‌ قرآن‌ در «صحيفۀ سجّاديّه‌»، و ترجمۀ آن‌
  اُمّ ورقة‌ دختر عبدالله‌ بن‌ حارث‌، جامع‌ قرآن‌ و شهيد بود.
  حالات‌ نفيسه‌ خاتون‌، و تلاوت‌هاي‌ قرآن‌ وي‌
  حالات‌ رحلت‌ و عشق‌ او در وقت‌ مرگ‌
  قصائدي‌ كه‌ دربارۀ نفيسه‌ خاتون‌ سروده‌اند.
  حسن‌ بن‌ زيد بن‌ حسن‌، و پدرش‌ زيد بن‌ حسن‌، مردودند.
  معناي‌ جامع‌ قرآن‌ بودن‌ و در برداشتن‌ آن‌
  القُرءانُ هُدًي‌ مِن‌ الضَّلالَة‌

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی