گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اخلاق، حكمت و عرفان > مهر فروزان

 

بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ

وَ صَلَّي اللَهُ عَلَي نَبيِّنا سَيِّدِ الْمُرْسَلينَ، و عَلَي ءَ‌الِهِ الأئِمَّةِ الْمَعْصومينَ

وَ لَعْنَةُ اللَهِ عَلَي أعْدَائِهِمْ أجْمَعينَ

 

تَحَصَّنْتُ بِالْمَلِكِ الْحَيِّ الَّذي لاَيَمُوتُ وَ اعْتَصَمْتُ بِذِي الْعِزَّةِ

وَ الْعَدْلِ والْجَبَرُوتِ وَ اسْتَعَنْتُ بِذِي الْعَظَمَةِ وَ الْقُدْرَةِ وَ الْمَلَكُوتِ،

عَنْ كُلِّ مَا أخَافُهُ وَ أحْذَرُهُ.[1]

ديباچه

 بار پروردگارا! هستي و بقاء در جميع مراتب تعيّن و وجود منحصر بذات اقدس تو‌ست؛ و حمد و ثناء در دائره نزول و صعود بر محور ظهور بهاء و كبريائيّت توست؛ قلوب ما را به انوار محبّت و عشق به ذاتت مستنير، و عقولمان را از فيضان بارش ابر هدايت مُرتَوي بگردان! أقدام ما را در منهج قويم كرامت انساني و صراط مستقيم اولياء عظامت قدمِ صدق، و اقلام ما را در بيان حقائق و معارف از غوايت و ضلالت مصون و محفوظ بدار! آمين!

سُبْحَانَكَ! أيُّ عَيْنٍ تَقُومُ نَصْبَ بَهَاءِ نُورِكَ، وَ تَرْقَي إلَي نُورِ ضِيَاءِ قُدْرَتِكَ؟! وَ أيُّ فَهْمٍ يُفْهَمُ مَادُونَ ذَلِكَ إلاَّ أبْصَارٌ كَشَفْتَ عَنْهَا الأغْطِيَةَ، وَ هَتَكْتَ عَنْهَا الْحُجُبَ الْعَمِيَّةَ! فَرَقَتْ أرْوَاحُهَا إِلَي أطْرَافِ أجْنِحَةِ الْأرْوَاحِ فَنَاجَوْكَ فِي أرْكَانِكَ، وَ وَلِجُوا بَيْنَ أنْوَارِ بَهَائِكَ وَ نَظَرُوا مِنْ مُرْتَقَي التُّرْبَةِ إِلَي مُسْتَوَي كِبْرِيَائِكَ؛ فَسَمَّاهُمْ أهْلُ الْمَلَكُوتِ زُوَّارًا، وَ دَعَاهُمْ أهْلُ الْجَبَرُوتِ عُمَّارًا؟![2]

كنون كه راقم تقدير و مُبدئ مشيّت متقنه تدبير بمقتضاي حكمت بالغه ) َ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى‏ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ خَلْقَهُ ثمُ‏َّ هَدَى‏( [3] عزم را بر كشف قناع از سيماي منوّر فرزانه‌اي فرهيخته، عارفي كامل و سالكي واصل، حكيمي نامدار و فقيهي استوار، حضرت علامه آية الله حاج سيّد محمّد حسين حسيني طهراني ـ قدّس الله نفسَه و نوّر الله رمسه ـ نهاده است، احاله اين مهمّ را بر خامه بي‌مايه‌اي چنين نموده است. گر‌چه تأليفات ثمينه او گواهي صادق و برهاني قاطع بر مراتب توحيد و مدارج يقين اوست كه: آفتاب آمد دليل آفتاب؛ ليكن سليمان معرفت را از قبول هديّه موري عار نايد و يوسف كنعان را از بضاعت مزجاة پير زالي ملالي نرسد.

آب دريا را اگر نتوان كشيد

 

هم بقدر تشنگي بايد چشيد

يك دهان خواهم به پهناي فلك

 

تا بگويم وصف آن رشك ملك

هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَي حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَ اسْتَلاَنُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَ أنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنيَا بِأبْدَانٍ أرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالْمَحَلِّ الْأعْلَي. أُولَئِكَ خُلَفَآءُ اللَهِ فِي أرْضِهِ، وَالدُّعَاةُ إلَي دِينِهِ، ءَ‌اهِ ءَ‌اهِ! شَوْقًا إلَي رُؤْيَتِهِمْ.[4]

لا صَوَّتَ النَّاعي بِفَقْدِكَ إنَّهُ
 

 

يَوْمٌ عَلَي ءَ‌الِ الرَّسولِ عَظيمٌ

 

نشو و نما در مهد علم، و تحصيلات ابتدائي

 اجداد مرحوم علامه از معاريف و بزرگان بوده ‌اند

علامه آية الله سيّد محمّد حسين حسيني طهراني در سنة 1345 هجري قمري در طهران محلّه شاه‌ آباد ديده بجهان گشود. والد ايشان مرحوم آية الله حاج سيّد محمّد صادق از اعاظم علماي طهران، مردي شديد التّعصّب، قويّ ‌البنيان و مشارٌ بالبنان بود، و در تحمّل أعباء شريعت غرّاء و مخالفت و مقابله با نظام طاغوتي پهلوي وحيد عصر خود بشمار مي‌رفت. وي در معيّت پدر بزرگوار خود مرحوم آية الله معظّم حاج سيّد ابراهيم طهراني كه از شاگردان بنام آية الله العظمي ميرزا حسن شيرازي ـ رضوان الله عليه ـ بود، از سامرّاء به ايران مراجعت نمود.

جدّ اعلاي ايشان امامزاده سيّد محمّد وليّ است كه نسب به حضرت سجّاد عليه ‌السّلام از طريق زيد بن عليّ‌ بن الحسين عليهما السّلام مي‌رساند، و در دركه طهران مدفون و داراي مزار مي‌باشد؛ و از ناحيه مادري به علامه مولي محمّد تقي مجلسي ـ رحمة الله عليه ـ منتهي مي‌گردند.

تحصيلات ابتدائي علامه در هنرستان صنعتي

دوران تحصيل متداول زمان خود را با أخذ مدرك مهندسي فنّي و بعنوان دانشجوي ممتاز در هنرستان صنعتي طهران به پايان رساندند. دولت وقت در راستاي اشتغال به مناصب دنيوي و ورود به مجاري كليدي اين رشته، عزيمت به آلمان و مراجعت به ايران را به شاگرد رتبه اوّل در بين أقران خود (و صاحب مدال افتخار و تشويق) پيشنهاد نمود.

كسب معارف الهيّه بعنوان تنها راه سعادت، و هجرت به قم

 علامه طهراني مي‌فرمود:

«من در آن ايّام راههاي متفاوتي براي آينده خود در پيش رو داشتم، و سرگردان و حيران از تشخيص صلاح أتمّ و رشد و تعالي خويش روزها را سپري مي‌نمودم؛ تا بالأخره يك شب پس از إنابه‌ زياد و إلتجاء به درگاه قاضي الحاجات، و اتّكال بر قلم مشيّت مطلقه حضرت حقّ، و تفويض جميع شوائب وجود و اختيار صلاح و رشاد به كف تدبير مدبّرات امر، هجده استخاره براي اين منظور نمودم و تمامي آنها يكي پس از ديگري بد آمد و فقط و فقط اشتغال به علوم ديني و اكتساب معارف الهيّه و ورود در زمره طلاّب و مشتغلين به علوم آل محمّد صلوات الله عليهم أجمعين منحصر و متعيّن گرديد.»

لذا با فراغ بال و اطمينان خاطر و يقين به فرجام سلوك و آتيه خويش و تحقيق در واقعيت دنياي دنيّ كه معركه تصادم اهواء غاويه و مغويه، و تعطيل و اضمحلال بالكليّه قوا و استعدادات ملكوتي بشر است، با عزمي راسخ و قدمي استوار جهت اقتناص معارف حقّه الهيّه و منابع حياتبخش مباني ائمّه معصومين صلوات الله عليهم أجمعين به قم عُشّ آل محمّد و آستان منوّر و پر بهاء حضرت فاطمه معصومه سلام الله عليها هجرت كردند، و به عنوان اوّلين طلبه در مدرسه مرحوم آية الله سيّد محمّد حجّت كوه‌كمره‌اي (حجتيّه) سكني گزيدند.

اساتيد دروس سطح و آشنائي با علامه طباطبائي

اساتيد ايشان در سطوح «لمعه» آية الله شيخ محمّد صدوقي يزدي، و «قوانين» و «رسائل» و «مكاسب» آيات عظام شيخ عبد‌الجواد سدهي اصفهاني و حاج سيّد رضا بهاء الدّيني، و «كفايه» آية الله شيخ مرتضي حائري يزدي بوده، و دو سال از درس خارج مرحوم آية الله سيّد محمّد داماد رحمة الله عليهم اجمعين استفاده نمودند.

و امّا دروس فلسفه و حكمت متعاليه و تفسير و فقه‌ الحديث و عرفان نظري را در خدمت استاد بي‌بديل، علامه دهر، حكيم علي الاطلاق، عارف بالله و بأمر الله، مرحوم آية الله العظمي حاج سيّد محمّد حسين طباطبائي تبريزي ـ رضوان الله عليه ـ بپايان رسانيدند.

ارتباط ايشان در اوان اشتغال به تحصيل با مرحوم علامه طباطبائي كه با تَتَلمُذ دروس فلسفه آغاز شده بود از مراتب اقتناص و اكتساب علوم متداول حوزوي گذشت و به ارادت و پيوندي وثيق كه محصول شيفتگي و انجذاب به صفات ملكوتي آن بزرگ و عطش نسبت به فَيَضان علوم و معارف حقّه تشيّع و ولايت كه در نفس قدسي انورش متبلور گشته بود مبدّل گشت؛ و فصل جديدي در حيات علمي و جهان بيني او گشود، و افق دوردست معارف الهيّه را در جلوي چشمان وي قرار داد و او را به صوب عوالم غيب و مراتب شهود رهبري نمود.

علامه طهراني روزي مي‌فرمود:

«قبل از عزيمت به قم و ارتباط با جامعه علماء و قاطبه مشتغلين به علوم ديني چنين مي‌پنداشتم كه تمامي اين افراد در زمره صلحاء و اخيار و از برگزيدگان خلق و متّصف به صفات قدسيّه و متخلّق به اخلاق ربّانيّين مي‌باشند. و همواره اين حسن ظنّ در محاورات و تخاطب‌ها و مراوده‌ها مرا همراهي مي‌نمود. ليكن پس از ورود به حوزه و حشر و نشر با طبقات مختلفه از علماء و انديشمندان و ملبّسين به لباس علم دريافتم كه حسن ظنّ نسبت به قاطبه اين طيف امري نادرست و موهوم و خلاف حقيقت و واقع است. و همه را به يك نسق در زمره اتقياء و صلحاء قرار دادن، بيجا و دور از انصاف مي‌باشد. بلكه در ميان اينان افرادي پيدا مي‌شوند كه ظاهر خويش را به آداب علم مي‌نمايانند و خود را در سلك بزرگان و اولياء جا مي‌زنند، امّا باطن آنان به انداز‌ه‌اي منغمر در شهوات و اهواء رديّه و خيالات ضالّه و مضلّه مي‌باشد كه بوي عفن و كدورت قرب و ارتباط با آنان از فرسنگها مشام جان را متأذّي و قلب را مكدّر مي‌نمايد. و بنا به روايت امام صادق عليه السّلام (كه روزي به اصحاب خود فرمودند: تَجِدُ الرَّجُلَ لاَ يُخْطِئُ بِلاَمٍ وَ لاَ وَاوٍ خَطِيبًا مِسْقَعًا، وَ لَقَلْبُهُ أشَدُّ ظُلْمَةً مِنَ الْلَيْلِ الْمُظْلِمِ...)[5] ظاهري در سلك اتقياء و باطني چون ليل مظلم دارند. و بنا به فرموده امام جعفر صادق عليه السّلام در مذمّت علماء سوء: هُمْ أضَرُّ عَلَي ضُعَفَاءِ شِيعَتِنَا مِنْ جَيْشِ يَزِيدَ عَلَي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السّلام وَ أصْحَابِهِ.[6]

و در قبال اينان با علمائي مواجه شدم كه از شدّت و نهايت خلوص و صفا، بهاء و مجد و عظمت، انسان قادر بر ذكر نام آنها نمي‌باشد، و فقط زبان پاك كرّوبيان ياراي ياد آنها را دارد. و علامه طباطبائي ـ رضوان الله عليه ـ از اين طائفه و گروه بود؛ و هر چه در مجد و عظمت و كرامت اين مرد تأمل مي‌نمودم فكرم به جائي ره نمي‌پيمود، و واله و حيران از حركت و غور در بحار فضائلش متوقّف مي‌شدم.»

علامه طباطبائي از آنجا كه اين شاگرد مبرّز را مستعدّ براي تلقّي جميع مراتب معرفت و وصول به حقيقت و كنه شريعه و آبشخوار مكتب وحي ديد، بي‌مضايقه آنچه را كه نتيجه تجربه علمي و سلوك عرفاني او طيّ ساليان متمادي در محضر بزرگان و اعلام حوزه نجف، همچون شيخ محمّد حسين غروي اصفهاني و آقا سيد حسين بادكوبه‌اي، بالأخصّ فريد عصر و وحيد دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان: آية الحقّ و العرفان آية الله العظمي سيّد علي قاضي طباطبائي ـ رضوان الله عليهم ـ بود، به ايشان منتقل نمود و لُبّ و لُباب حقيقة المعرفة را تفهيم نمود.

تفسير علامه طباطبائي از كلام سيّد الشّهداء عليه السّلام: أيّها النّاسُ! إنّ اللَ‍ه ...

روزي ايشان به استاد، علامه طباطبائي مي‌‌گويند: چگونه مي‌توان به مغزي و مراد اين حديث شريف مرويّ از حضرت سيّد‌ الشهداء عليه السّلام رسيد كه مي‌فرمايند:

أيُّهَا النَّاسُ! إنَّ الَلهَ مَا خَلَقَ خَلْقَ اللَهِ إلاَ لِيَعْرِفُوهُ، فَإذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ وَاسْتَغْنَوا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِواهُ. فَقَالَ رَجُلٌ: يَا بْنَ رَسُولِ اللَهِ! مَا مَعْرِفَةُ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ؟ فَقَالَ: مَعْرِفَةُ أهْلِ كُلِّ زَمَانٍ، إمَامَهُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ.[7]

علامه طباطبائي در جواب مي‌فرمايند:

«تنها راه منحصر بفردِ وصول به معرفت امام عليه السّلام و ادراك مقام ولايت مطلقه حضرات معصومين صلوات الله عليهم اجمعين عرفان است و بس!»

در اينجا نكته‌اي قابل درك و شايان دقّت و نظر است و آن اينست كه:

اوّلاً: چرا مرحوم علامه طباطبائي تنها راه منحصر بفرد شناخت امام‌ عليه السّلام‌‌ را مسير عرفان و طريق سلوك إلي الله دانسته‌اند؟ و ثانياً: اين طريق و مسير چگونه و بتوسّط چه فردي و به راهنمائي چه شخصي بايد انجام گيرد؟ و آيا انسان سر خود و بدون رهبر و دليلِ راه مي‌تواند پا به عرصه عرفان و قدم در راه سلوك إلي الله بگذارد و اين عقبات صعب و اوديه هائله را بدون بلد و عارف به طريق طيّ نمايد يا خير؟

علّت انحصار شناخت امام عليه السّلام در عرفان و سلوك إلي الله

در پاسخ به سؤال اوّل بايد گفت: شناخت امام عليه السّلام بر دو گونه است: اوّل شناخت اجمالي؛ يعني معرفت پدر، مادر، فرزندان، برادران، خواهران، كيفيّت زندگاني، حشر و نشر با مردم، تاريخي كه در آن بُرهه زندگاني نمودند، و مسائلي كه در طول حيات با آن مواجه مي‌گشتند، ميزان علم امام در فنون مختلفه بقدر وسع و سعه متتبّع، مقابله با عوامل مختلف متطرّقه در طول زندگاني، و در يك كلام: شناخت تقريبي مسائل اجتماعي و علمي و فرهنگي امام عليه السّلام.

اين نوع معرفت را ما معرفت شناسنامه‌اي مي‌ناميم. ولي آيا در عالم ثبوت، حقيقت امام عليه السّلام به همين مقدار محدود مي‌شود؟ و آيا ماوراء اين مسائل، حقائقي و عوالمي وجود ندارد كه ما از آن بي‌اطّلاع باشيم؟ و آيا مقام ثبوت امام با اثبات تفاوتي ندارد؟ و آيا آنچه را كه ما از ظواهر اعمال و كردار و گفتار امام عليه السّلام مي‌بينيم و مي‌شنويم، بمقدار نورانيّت و حقائق منطويه در وجود امام است، يا اينكه مطلب چيز ديگري است؟ در اينجا به مطلب دوّم كه شناخت حقيقي و واقعي امام عليه السّلام است مي‌رسيم.

اختلاف و افتراق بين امام عليه السّلام و سائر افراد ـ بأيِّ نحوٍ كان ـ اختلاف و تمايز جوهري است، نه صرفاً امتياز در أعراض و صفات ظاهري. علوم و مُدركات انسانها به جميع اصناف و طبقات، بر اساس صُوَر مرتسمه و علوم حصولي در تعيين آنها مي‌باشد. و اين علوم و مدركات از حواسّ ظاهر منبعث شده، و با جمع و تفريقها‌ئي در ذهن آدمي منقوش مي‌گردند. بلي؛ ممكن است انسان با رياضاتي شرعيّه و شرائطي كه موجب تزكيه نفس گردد، بسياري از مدركات خود را از طريق باطن و با انكشاف عوالم غيب و وصول به مدارج و معارج عوالم عِلْوي اكتساب نمايد، ليكن مدركات امام عليه السّلام بر اساس شهود است. و آن حاصل و نتيجه تغيير و تبديل جوهري نفس اوست، كه بواسطه حركت و سير طريق إلي الله و وصول به حريم كبريائي حقّ و فناء تامّ و مطلق در ذات احديّت و حذف جميع تعيّنات ماهوي؛ هر تعيّني از تعيّنات بشري را كنار گذارده، مندكّ در ذات پروردگار و هو هويّت محضه گرديده است. او ديگر بشر نيست و اوصاف بشري را فاقد است. فعل او فعل خدا، كلام او كلام خدا، سرّ و سويداي او جز خدا نيست.

و با اين بيان چنين نتيجه مي‌گيريم كه: شناخت امام بتمام معني‌الكلمه و بالحقيقه و بنحو اطلاق، و وصول به كنهِ ذات مقدّسش همانا معرفت پروردگار و شناخت واقعي و حقيقي ذات احديّت، بالحقيقه و بتمام معني‌الكلمه خواهد بود. و لذا مرحوم علامه طباطبائي فرمودند: راه معرفت امام جز از راه عرفان و سلوك إلي الله مقدور و ميّسر نخواهد شد.

راهنما و هادي سيروسلوك إلي الله بايد مندكّ و فاني در مقام ولايت شده باشد

بنابراين با توجّه به مطالب گذشته، پاسخ سؤال دوّم نيز روشن مي‌شود؛ و در جواب بايد گفت: شخصي مي‌تواند راهنما و هادي به حقائق منطويه در سرّ و سويداي امام ‌عليه السّلام و راهگشاي به باطن و حقيقت حضرتش گردد كه خود او نيز مندكّ و فاني در مقام ولايت و منمحي در ذات احديّت بتمام معني‌الكلمه و بالإطلاق شده باشد. و الاّ تا شائبه‌اي از شوائب إنّيّت و تعيّن در او باقي است، ابداً و ابداً به معرفت امام واقعاً و بالكلّيّه راه نيافته؛ و هر آنچه از اوصاف و كمالات آنان سخن آورد، از محدوده سعه وجودي و مدركات خود تجاوز نمي‌كند. و آنچه را او امام مي‌پندارد امام نخواهد بود، بلكه مرتبه‌اي از مراتب و منزلي از منازل لايتناهاي او بحساب خواهد آمد.

و از اينجا اين نكته به دست مي‌آيد كه استاد بايد از جزئيّت بالمرّه گذشته و به كلّيّت پيوسته باشد، و از شوائب نفس ـ بأيّ نحوٍ كان ـ خارج شده باشد. و هيچ ظلمت و كدورتي از ظلمات ابتعاد، و حجابي از حجب ظلماني و نوراني بر او ساتر نگرديده باشد. و نفس او متّصل به نفس امام، بلكه مندكّ و فاني در او باشد. بنابراين هر چه را انجام مي‌دهد گويا خود امام انجام داده است، و هر گفتاري از او سر مي‌زند، زبان نفس امام عليه السّلام است كه از اين دريچه و مظهر خاصّ ظهور و بروز مي‌يابد، و هر آنچه بر ضمير منيرش خطور مي‌نمايد، تراوش فيوضات نفس امام است و بس!

و به ديگر سخن و در يك كلام: يك حقيقت واحده (كه همان مقام ولايت و احاطه و كلّيّت و نوارنيّت امام عليه السّلام است) در دو مظهر و دو مجلي ظهور و تجلّي پيدا نموده، و كردار و گفتار و افكار وليّ را از آبشخوار زلال و سرچشمه ماء معين خود سيراب مي‌نمايد. آري! اينچنين استادي مي‌تواند راهگشاي به ذات احديّت و حقيقت مقام ولايت مطلقه گردد. ديگر در اينجا بين ولايت و توحيد فرقي و امتيازي نخواهد بود. نه همچون شيخيّه كه قائل به افتراق و تمايز بين اين دو مفهوم و معني مي‌باشند، و اختلاف آن دو را اختلاف ماهوي مي‌دانند؛ و رتبه آن دو را متمايز از هم، و توحيد را أعلي و اشرف از ولايت مي‌پندارند. تمام اين مسائل، شرك و كفر و الحاد و بدور از مباني اصيل و حقيقي و توحيدي اسلام و تشيّع است.

روي اين اصل، ديگر تفاوت بين گفتار استاد و امام معني و مفهوم ندارد؛ زيرا استاد واصل و عارف كامل و وليّ مندكّ و فاني در ولايت امام هر چه را مي‌گويد از امام مي‌گويد و هر چه را كه انجام مي‌دهد افاضه رشحات وجودي امام عليه السّلام است. كلام استاد كلام امام، و فعل او فعل امام، و ضمير و سرّ و سويدايش ضمير امام خواهد بود. در اينجا تجلّي حقّ است در دو مرآت؛ ظهور بي‌شائبه نور وجود است در دو موجود. فقط اختلاف امام با استاد اختلاف در شواكل است، اختلاف در صورت و عَرَض است، اختلاف در مظاهر مُلكي و ناسوت است؛ و آن وجهه مشتركه بين آن دو بهيچوجه قابل تغيير و امتياز نخواهد بود، و موجب افتراق و بينونت نخواهد شد.

از اينجا پي مي‌بريم: اينكه گاهگاهي مرحوم علامه طهراني مي‌فرمودند: من به استادم همچون پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام نظر مي‌كردم، و مرحوم آية الله العظمي حاج شيخ محمّد جواد انصاري را چون پيامبر اكرم مي پنداشتم ـ البتّه با حذف خصوصيّات فرديّه ـ چه سخني عرشي، و كلامي بس عميق، و گفتاري بس حقيق است! كه حاكي از سرّ سلوك و حقيقت عرفان و توحيد و شناخت واقعي امام عليه السّلام و وصول به أعلي مرتبه از معرفت و درايت است.

علامه طباطبائي در ساختار علمي و معرفتي علامه طهراني نقش بسزائي داشته است

مرحوم علامه طهراني با اشتياق عجيبي به اكتساب معارف و علوم حقّه الهيّه از محضر علامه طباطبائي مي‌پردازد؛ و ايشان همچون پدري مهربان و دلسوز، بدون كمترين مضايقه و دريغي، تلميذ مستعدّ و راه يافته خود را به درياي موّاج علوم الهيّه خود غوطه‌ور نمود، و صبح و شام از جواهر آبدار و لآلي شاهوار حِكَم الهيّه او را متمتّع مي‌فرمود. علامه طباطبائي با آينده‌نگري شگرف خود نه تنها با تعليم و تدريس علوم مصطلح حوزوي (از حكمت و هيئت و تفسير و فقه‌الحديث و غيره) مراتب صعود او را به قلّه علم و معرفت به فعليّت مي‌رساند، بلكه با بيان حقائق مستتره و دور از انظار خلق سرگردان، و كشف اغطيه عوالم ربوبي، و ترسيم حقيقت عالم خلق و امر، ابواب هدايت را يكي پس از ديگري به روي او باز نمود، و دريچه‌هاي وفود به عوالم اسرار هستي را بر او مكشوف ساخت.

علامه طهراني در اين زمينه در كتاب ارزشمند «مهرتابان» چنين مي‌فرمايد:

«و گهگاهي از حالات بزرگان و اولياء خدا و مكتب‌هاي عرفاني براي ما بياناتي‌ داشتند. بالأخصّ از استاد نجف خود در معارف الهيّه و اخلاق: مرحوم سيّد العارفين و سند‌ المتألّهين، آية الله الوحيد، آقاي حاج ميرزا علي آقاي قاضي ـ رضوان الله عليه ـ براي ما بيان مفصّلي داشتند، كه بسيار براي ما دلنشين و دلپسند بود. و مجالس ما با ايشان علاوه بر اوقات دروس رسمي، در شبانه‌روز گاهي به دو و سه ساعت ميرسيد.

شيفتگي و عشق و علاقه ما بحضرت ايشان بحدّي رسيد كه براي انس و ملاقات بيشتر، و استفاده و استفاضه افزونتر، حجره مدرسه را ترك نموده و در قرب منزل ايشان اطاقي اجاره كرديم و بدانجا منتقل شديم. و بطور مدام و مستمرّ يكي دو ساعت به غروب مانده، و بعضي از اوقات تا پاسي از شب گذشته ايشان براي ما از مواعظ اخلاقي و عرفاني بياناتي داشتند. و در فصل بهار در باغ قلعه كه در قرب منزل ما بود مي‌آمدند و براي ما و يكي دو نفر از رفقاي ديگر، از سيره و روش فلاسفه الهيّه اسلاميّه و از مسلك علماي اخلاق و سير و سلوك عرفاي عاليقدر، بالأخصّ از احوال مرحوم آخوند ملاّ حسينقلي همداني و شاگردان مبرّزش، چون آقا سيّد احمد كربلائي طهراني، و آقاي حاج ميرزا جواد آقاي ملكي تبريزي، و آقا حاج شيخ محمّد بهاري، و آقا سيّد محمّد سعيد حبّوبي، و از سيره و روش مرحوم سيّد ابن طاووس و بحر‌العلوم و استاد خود: مرحوم قاضي ـ رضوان الله عليهم أجمعين ـ بطور مشروح بياناتي داشتند كه راهگشاي ما در معارف الهيّه بود.

و حقّاً اگر ما به چنين مردي برخورد نكرده بوديم، خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الأخِرَة، دستمان از همه چيز خالي بود. فللّه الحمد و له المنّة.»[8] ـ انتهي.

علامه طباطبائي را بايد اوّلين استاد سلوكي علامه طهراني به حساب آورد

تبيين سلوك عملي و منهج عرفاني بزرگان طريق چون مرحوم آخوند ملاّ حسينقلي همداني و آقا سيّد احمد كربلائي و حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي و بالأخصّ استاد خود: آقا سيّد علي قاضي طباطبائي و تشويق به ورود در اين مسلك كه آنرا طريق منحصر بفردِ وصولِ به حقيقت توحيد و ولايت مي‌دانستند موجب شد كه علامه طهراني علاوه بر تتلمذ در علوم متداوله و متعارفه، رسماً بعنوان شاگرد سلوكي ايشان قرار گرفته و با اشتغال به اذكار و اوراد و سائر دستورات و برنامه اخلاقي در تحت تربيت و هدايت علامه طباطبائي واقع شوند.

معرفت و شناخت در مكتب عرفاني علامه طباطبائي ـ رضوان الله عليه ـ بر محوريّت يك حقيقت واحده كه همان توحيد محض و محض توحيد است استوار مي‌باشد، و تنها راه وصول به اين حقيقت، شناخت امام عليه ‌السّلام و عبور از دريچه ولايت مطلقه اوست.

در اين مكتب، اين حقيقت واحده از زوايا و ديدگاههاي مختلف و طُرق متفاوت مورد ارزيابي قرار مي‌گيرد و با گشودن دريچه‌هاي گوناگون به فضاي عالم قدس و وجود مطلق، جامعيّت اين هدف غائي و سعه وجودي حقيقت اطلاقي آن اثبات مي‌گردد؛ كه نه تنها هيچكدام از اين طرق نافي ديگري، كه مؤيِّد و مقوِّي و مثبت جايگاه او در نظام تكوين و تشريع خواهد بود.

حقّانيّت اين مكتب بر‌ اساس اصل انطباق تكوين و تشريع در تبدّل استعدادات آدمي به فعليّت تامّه و ظهور خورشيد معرفت و عدم گريز و گزير از همگوني و مساعدت يكي مر ديگري راست.

چنانچه در لسان روايات از ائمّه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين از اين دو اصل خدشه ناپذير به حجيّت باطن و ظاهر و يا اصطلاحاً به عقل متّصل و منفصل تعبير شده است.

در مكتب عرفاني علامه طباطبائي و تِلميذ او علامه طهراني عقل بعنوان حجّت باطن در همه مراحل بدون استثناء به تأييد و تسديد حجّت ظاهر كه همانا اصل تشريع و حقائقِ وَحياني مُنزله از نفوسِ قدسي حضرات معصومين سلام الله عليهم اجمعين است مي‌شتابد؛ و نتيجه اين پيوند ميمون و مبارك، عبور از كثرات انفسيّه و ظهور مراتب اسماء و صفات جماليّه و جلاليّه حقّ، كه اصطلاحاً به مشاهدات صوريّه و معنويّه و مظهريّت آنها در وجود سالك و ورود به حرم أمن عِنْدَ مَليكٍ مُقْتَدِر  تعبير مي‌شوند، مي‌باشد.

در مكتب عرفاني علامه طباطبائي عقل و شرع و شهود سه ركن اساسي مي‌باشند

استحاله انفكاك اين سه ركن در نظام تربيتي و هدايت پروردگار بمصداق آيه شريفه: ( َ رَبُّنَا الَّذِى أَعْطَى‏ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ خَلْقَهُ ثمُ‏َّ هَدَى‏)[9]  موجب گشت كه اين استاد و شاگرد تا آخرين لحظات حيات پربركتشان پاسداري از جايگاه رفيع عقل و شرع و شهود را فريضه و نصب‌ العين خود قرار داده، با تمام توان در تحكيم و تثبيت آن بكوشند؛ و بر خلاف اصل تعبّد و اطاعت عمياء، كه در ساير ملل و نحل از فرق مدّعيان عرفان و تصوّف است، و طَرد و رَدعِ اتّكاء به عقل و چه بسا به شرع از اصول مسلّمه آنان بحساب مي‌آيد، در مكتب اين دو بزرگوار عمل به يقين و اتّكاء به عقل محور حياتي تربيت و رقاء سالك در وصول به مراتب كمال تلقّي مي‌شد.

علامه طهراني بارها از ديگر استاد عرفان خود حضرت آية الحقّ و‌ العرفان حاج سيّد هاشم حدّاد ـ رضوان الله عليه ـ به اعقل افراد دنيا تعبير مي‌آوردند؛ و براي تعبّد كور‌كورانه از استاد بدون توجّه به جهت منطقي و عقلاني آن و ادراك صحيح مباني استاد كه بسا موجب وقوع در مهالك و خطرات موبقه و غير قابل جبران مي‌گردد پشيزي ارزش قائل نبودند.

بارها اين مطلب از مرحوم حدّاد ـ رضوان الله عليه ـ شنيده شد كه مي‌فرمود: راه سلوك راه عقل است و سالكي در اين راه موفّق‌تر است كه عقل او قويتر و قواي مدركه‌اش را نصيبي افزون باشد. مسأله‌اي كه در بسياري از كريوه‌هاي سلوك و مواقف خطير خصوصاً با عدم دسترسي به استاد بالأخصّ پس از فقدان استاد، عدم توجّه به آن مي‌تواند سالك را از هستي ساقط و او را در كام ابالسه وارد و به جهيم جهل و اَهويه غاويه و مغويه بكشاند.

مصاحبت و مراوده و پيوند وثيق علامه طهراني با استاد خود طيّ هفت سال اقامت در قم حتّي در فصل تابستان و ساير اوقات تعطيلي طلاّب و نهايت بهره‌مندي از چشمه جوشان اين مرد بزرگ در جميع معارف الهيّه: تفسير، كلام، حكمت، فقه ‌الحديث، عرفان نظري و تربيت سلوكي، ايشان را به حكيمي متبحّر، مجتهدي متضلّع، مفسّري فهيم و بالأخره سالكي وارسته مبدّل نمود كه به آينده‌اي درخشان و استفاده خلق از رشحات فيض او بشارت مي‌داد. در اين هنگام والد بزرگوارش آية الله سيّد محمّد صادق حسيني طهراني دار فاني را وداع گفت و ايشان را كه وصيّ مرحوم پدرشان بودند با كوهي از مشكلات و آشفتگيها و كار‌شكنيها و اذيّت‌ها كه مرحوم علامه از آن دوران به تاريخ سياه پس از مرگ پدر ياد مي‌نمودند به دست حوادث سپرد.

 

پاورقي



[1] صحيفه علويّه، طبع مكتبه نينوي الحديثه، ص 75.

[2] قسمتي از خطبه حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام كه علامه مجلسي در بحار الأنوار، ج 25، ص 30 از «اثبات الوصيّه» مورّخ امين (مسعودي) ص 109 نقل مي‌نمايد.

[3] - سوره طه (20) ذيل آيه 50.

[4] - نهج البلاغه، ذيل حكمت 147.

[5] - نور ملكوت قرآن، طبع دوّم، ج 2، ص 322؛ بنقل از «وافي» ج 1، از طبع سنگي، جزء سوّم، ص 51، بابُ أصنافِ القلوب و تَنقّلِ أحوالِ القلب.

[6] احتجاج، طبرسي، ج 2، ص 264.

[7] لمعات الحسين، طبع دوّم، ص 1.

[8]- مهرتابان، طبع دوّم، انتشارات علاّمه طباطبائي، ص 16 و 17.

[9] - سوره طه (20) ذيل آيه 50.

      
  
فهرست
11   ديباچه
  نشو و نما در مهد علم، و تحصيلات ابتدائي
13   اجداد مرحوم علامه از معاريف و بزرگان بوده ‌اند
14   تحصيلات ابتدائي علامه در هنرستان صنعتي
  كسب معارف الهيّه بعنوان تنها راه سعادت، و هجرت به قم
14   اساتيد دروس سطح و آشنائي با علامه طباطبائي
17   >>تفسير علامه طباطبائي از كلام سيّد الشّهداء عليه السّلام: أيّها النّاسُ! إنّ اللَ‍ه ...
18   علّت انحصار شناخت امام عليه السّلام در عرفان و سلوك إلي الله
19   راهنما و هادي سيروسلوك إلي الله بايد مندكّ و فاني در مقام ولايت شده باشد
21   علامه طباطبائي در ساختار علمي و معرفتي علامه طهراني نقش بسزائي داشته است
22   علامه طباطبائي را بايد اوّلين استاد سلوكي علامه طهراني به حساب آورد
24   در مكتب عرفاني علامه طباطبائي عقل و شرع و شهود سه ركن اساسي مي‌باشند
35-26   هجرت به نجف اشرف
26   دستورات سلوكي علامه طباطبائي به علامه طهراني
27   ارتباط وثيق علامه طهراني در نجف با آيه الله سيّد جمال الدّين گلپايگاني
28   خوف علامه طهراني از ابتلاء به مرجعيّت و التجاء به أئمّه عليهم السّلام
29   برنامه ريزي علامه در نجف اوقات خود را براساس دو محور علم و عمل
30   ديدگاههاي متفاوت اساتيد حوزوي علامه در مسأله عرفان و شهود
32   بحث و گفتگوي علامه طهراني با آيه الله خوئي در لزوم پيمودن راه عرفان
34   آفت تقليد اعتقاد به حقّ را زائل مي‌كند
35   مع الأسف هنوز در بعضي مجامع ديني ما تعليم و تعلّم حكمت و عرفان ممنوع مي‌باشد
38-37   اساتيد ايشان در علوم مختلفه، و آشنائي با مرحوم انصاري
37   اساتيد سطوح عالي علامه از بزرگان حوزه نجف بوده ‌اند
38   آشنائي با مرحوم انصاري و برقراري مراسلات با ايشان
47-39   آشنائي با مرحوم حدّاد، و بازگشت به موطن به امر استاد
39   بينش علامه طهراني نسبت به موقعيّت ومرتبه اساتيد خود وايجاد ارتباط سلوكي
40   مواظبت علامه طهراني در استعمال عناوين و تعابير نسبت به افراد با واقعيّت و نفس الأمر
41   شدّت ارادت به مرحوم حدّاد را مي‌توان از نامه‌اي كه بدوستان مي‌نويسد بدست آورد
42   محور اساسي فعّاليّت علامه درمسجد تبيين معارف بدون مصلحت ‌‌انديشيهاي متعارف بود
44   تحمّل مصائب و سختيها در اداره مسجد به امر استاد
46   ارتباط با رهبر فقيد انقلاب و مشاركت در نهضت مقدّس
47   در تاريخ انقلاب ذكري از ايشان به ميان نيامده
71-48   اصول تربيتي و منهاج و مبناي ايشان در مسائل مختلف
48   بيانات اخلاقي و سيره عملي علامه موجب گرايش افراد به ايشان مي‌گشت
48   مرحوم علامه مراجعه به خارج جهت مداوا را با وجود اطبّاء حاذق مخالف با عزّت اسلام مي‌دانستند
50   تربيت شاگردان سلوكي و طلاّب علوم ديني
51   عدم آشنائي با معارف الهيّه مثل حكمت و عرفان و تفسير موجب خلل جدّي...
53   منع مرحوم علامه از ورود افراد در مسائل ربوي بانكها
54   حرمت رجوع به حكّام ظلمه در مرافعات..
56   اجتناب مرحوم علامه از تعريف و تمجيد‌هاي متداوله
56   علّت ذكر لقب (علامه آيه الله) بر مؤلّفات ايشان
58   علامه طهراني بدستور مرحوم حدّاد ملزم به دستگيري و تربيت مشتاقان راه خدا ميگردند
59   ولايت مطلقه امام عليه السّلام عين توحيد است
61   اتقان و صلابت ممشاي علامه طهراني مرهون توغّل ايشان در علوم حكمي و...
62   عدم تنازل از مسأله توحيد در روش تربيتي مرحوم علامه
63   مرحوم علامه جمع بين زيارت عليّ بن موسي الرّضا عليه السّلام و امثال ...
64   در مكتب علامه طهراني صحّت و عدم صحّت حال سالك با موازين عقلي و ...
66   در صورت عدم وصول سالك به فناء ذاتي، حجّيّت كلام او بايد توسّط ...
67   سعي و اهتمام علامه طهراني بر تحفّظ شاخصه هاي فرهنگي اسلام و تشيّع
67   اصرار علامه طهراني بركتابت كلمه مباركه «بسم الله الرّحمن الرّحيم» بجاي «باسمه‌ تعالي»
70   مرحوم مطهّري نسبت كلام معروف: انّما الحَيوه عَقيدَه و جِهادٌ را ...
71   اهتمام علامه به رؤيت ماه در ترتّب آثار شرعي و عدم توجّه به تقويم
73-76   شخصيّت سياسي، و طرح ايجاد حكومت اسلامي
73   تلاش مرحوم علامه در روشن نمودن أذهان نسبت بضرورت تشكيل حكومت اسلامي
75   مرحوم علامه انقلاب اسلامي را موهبتي الهي براي ملّت شيعه مي‌دانستند
76   چه زيبنده بود در طليعه حكومت اسلام كلمات توحيدي رسول خدا در ...
77-84   هجرت به مشهد، و شروع به تأليفات
77   مرحوم علامه احياء سنن و فرهنگ اصيل اسلام را در حكومت اسلامي از ...
79   معرّفي اجمالي تأليفات علامه طهراني
82   در تأليفات علامه روح حيات و ارتباط معاني و مطالب با ضمير خواننده ملموس است
84   خدمت به خلق و ايجاد محبّت و صفا بين افراد از خصائص علامه طهراني بود

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی