گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اخلاق، حكمت و عرفان > مهر فروزان

هجرت به نجف اشرف

 علامه طهراني بمدّت يك‌ سال براي رتق و فتق امور و إحقاق حقوق صغار و تثبيت مواضع وصيّت، تحصيل را كه همچو جان شيرين عزيزش مي‌داشت رها نموده در طهران اقامت گزيد؛ و سر‌انجام چون نتيجه‌اي جز شكست و ناكامي از اين اوضاع نديد، يكسره بر تمام تعلّقات و شؤونات خود در طهران خطّ بطلان كشيده با اجازه از استاد علمي و عملي و سلوكي خود (علامه طباطبائي) به اتّفاق والده و اهل بيت در سنه 1371 هجري قمري به نجف اشرف، آستان ملائك پاسبان مَولي المَوالي امير‌المؤمنين عليه السّلام هجرت نمود.

علامه طباطبائي در يكي از نامه‌هائي كه از قم برايشان فرستاده بودند مي‌نويسند:

«اگر نبود جلال و عظمت زيارت عتبه مقدّسه علوي، و فيوضات و بركات ‌آن آستان مبارك، هيچگاه به عزيمت سركار رضايت نمي‌دادم و دوري شما را تحمّل نمي‌نمودم.»

مرحوم علامه طباطبائي همچنان كه استاد ايشان در علوم متداوله حوزويّه بودند، استاد عملي و سلوكي ايشان نيز بشمار مي‌آمدند، و به ايشان دستور اشتغال به اذكار و اوراد توحيديّه و تهليليّه و يونسيّه و غير ذلك مي‌دادند.

دستورات سلوكي علامه طباطبائي به علامه طهراني

از جمله دستورات علامه طباطبائي به ايشان اين است:

فكر در موت، فكر در نفس، قرائت مسبّحات عند‌ النّوم، سجده طويله با ذكر يونسيّه حدّاقلّ چهار‌صد مرتبه، مراقبه بتمام معني، قرائت قرآن بطوريكه قاري را غير و خود را مستمع بداند، قرائت سوره (ص) در شبهاي جمعه، نماز حضرت حجّة در شبهاي جمعه، قرائت صد مرتبه انّا انزلنا در شبهاي جمعه و صد مرتبه در عصر‌هاي جمعه، نوافل ليليّه و نهاريّه؛ و هنگام عزيمت به نجف أشرف تأكيد مي‌نمايند با دو نفر از اعاظم علماء آنجا مراوده و حشر و نشر داشته باشند، يكي مرحوم آية الله العظمي قدوة العلماءِ العاملين و عماد الفقهاءِ الرّبّانيّين: آقاي حاج سيّد جمال الدّين موسوي گلپايگاني ـ رضوان الله عليه ـ و ديگري مرحوم آية الله سند‌ الأعاظم ‌الفخام و أسوة ‌الصّلحاءِ‌ الكرام: آقاي حاج شيخ عبّاس هاتف قوچاني رحمة الله عليه.

همچنين درباره اشتغال به امور تحصيلي و ارتباط با حوزه علميّه از حضور در اجتماعات و مجالس غير ضروري و غير مفيد و متلِف عمر و خلاف مرضاي الهي و معاشرت با افراد الاّ معدود از آنان و ورود در مسائل متداوله و كثرات انفسيّه و اهواء مُغويه و دسته‌بندي‌ها و آراء دَنيّه شديداً برحذر مي‌دارند؛ و مي‌فرمودند:

«دروسي را انتخاب كن كه براي تو مفيد باشد گرچه طلاّب آن اندك باشد.»

ارتباط وثيق علامه طهراني در نجف با آيه الله سيّد جمال الدّين گلپايگاني

از جمله معدود اعاظم نجف كه بين ايشان و علامه طهراني ارتباطي وثيق و معاشرتي مستمرّ برقرار بود، اخلاقيّ كبير، عارف وارسته و عالم نامدار، مرجع تقليد: مرحوم آيه الله العظمي حاج سيّد جمال الدين موسوي گلپايگاني ـ تَغَمّدهُ الله برحمتِهِ ـ بود.

مصاحبت با اين مرد بزرگ و سخنان حكيمانه و عارفانه او اثري متقن در تأييد و تشويق منهج ايشان بجاي گذارد.

مراوده و ربط ايشان با مرحوم گلپايگاني به حدّي مستحكم و وثيق گرديد كه محرم راز و صاحب سرّ ايشان شدند. بارها اتّفاق مي‌افتاد كه مرحوم گلپايگاني با علامه طهراني از اسرار الهيّه و معارف خفيّه صحبتها به ميان مي‌آورد، و هنگاميكه يكي از نزديكانشان وارد اطاق مي‌گرديد فوراً صحبت را تغيير داده، يك فرع فقهي به ميان مي‌آورد و مشغول مباحثه مي‌شد.

مرحوم علامه طهراني از ابتلاء ايشان به انواع شدائد و گرفتاريهاي فوق‌الطّاقه حكاياتي بيان مي‌داشتند، و اين در حالي بود كه منزل مرحوم آيه الله سيّد ابوالحسن اصفهاني در همسايگي ايشان قرار داشت؛ و در عين حال هر وقت به زيارت ايشان مي‌رفتند آنچنان بهاء و انبساط و بهجتي را از او مشاهده مي‌كردند كه گوئي در عالمي از نعمات و لذّات و انوار قاهره جمال و جلال حقّ مستغرق است.

مي‌فرمود:

«روزي بجهت بيماري پروستات مرحوم گلپايگاني به عيادت ايشان رفتم. ديدم روي زمين خوابيده و درد سراپاي وجودش را فرا گرفته، و اين زماني بود كه آقازاده ايشان نيز بواسطه حادثه‌اي مجروح و بستري گرديده بود و سختي معاش و تنگدستي مفرط صداي اهل خانه را در آورده بود؛ خلاصه با يك چنين وضعي ما را پذيرا شدند. در اين هنگام مرحوم گلپايگاني رو كرد به من و خنده بلندي نموده و فرمود: آقا سيّد محمّد حسين! كسي كه عرفان ندارد، نه دنيا دارد و نه آخرت. مرا مي‌بيني كه در چه وضعي هستم؟ من خوشم، غرق در بهجت و سرورم، اصلاً غمي ندارم؛ ببين مردم در چه مصائبي بسر مي‌برند و به چه اموري خود را مبتلا مي‌كنند!»

همچنين با مرحوم آية الله العظمي حاج سيّد عبد‌الهادي شيرازي ـ رحمة الله عليه ـ هم‌مباحثه‌اي مرحوم والدشان آية الله سيّد محمّد صادق حسيني طهراني معاشرتي مستمرّ داشت و از حالات روحي و فضائل اخلاقي ايشان بياناتي داشتند؛ شخصيّتي كه بارها مرحوم علامه طهراني مي‌فرمود:

«پس از فوت مرحوم آقا سيّد عبدالهادي شيرازي ديگر مرجعي را براي تقليد تعيين نكردم.»

ايشان مي‌فرمودند:

«نجف براي من بهشت موعود بود، و هواي سوزان تابستان را همچون نسيم لطيف بهاري پذيرا مي‌شدم.»

جذبات و بارقه‌هاي حريم قدس علوي چنان تار و پود وجودش را گرفته، و فيضان لطف و عنايت مقام ولايت مطلقه آنچنان او را از خود بيخود نمود كه ديگر خيال مراجعت به ايران براي هميشه از ذهنش خارج گشت.

فراغت بال و طمأنينه خاطر و دوري از ايران و مسائل مستحدثه هائله از يك طرف، و جوار ميمون و مبارك مولي الوحّدين أميرالمؤمنين علي عليه السّلام از طرف ديگر، تمامي استعدادات و قواي منطويه در وجود شريفش را مصروف كسب كمالات علمي و معنوي و استفاده و استفاضه هر چه بيشتر از آن آستان عرش بنيان نمود. و بدور از قضايا و مسائل جاريه حوزويّه و ورود در اهواء و آراء باطله صارفه متداوله، با جدّ‌يّت هر چه تمامتر و كوششي بي‌نظير به اقتناص فضائل و مكارم آن ديار پرداخت.

خوف علامه طهراني از ابتلاء به مرجعيّت و التجاء به أئمّه عليهم السّلام

گاهي مي‌فرمود:

«هنگام عزيمت به نجف، در زيارت دوره‌اي كه داشتم، در سرداب مطهّر حضرت بقيّة الله الأعظم أرواحنا فداه از آن حضرت تقاضا نمودم: چنانچه مَآل اين هجرت و نهايت اين دروس و بحوث به مرجعيّت و تصدّي فتواي من بيانجامد، خداوند مرا باقي نگذارد تا مبتلا به اين مسائل شوم.»

جالب توجّه اينكه در آخرين سفر به عتبات عاليات در اواخر حكومت پهلوي و طليعه انقلاب اسلامي ايران، بجهت مباحثه با حضرت آية الله خوئي در مسأله رؤيت هلال به كوفه مي‌روند،‌ و به انداز‌ه‌اي ايشان را مشغول به امور مقلّدين و جواب و سؤالات و رفع مسائل آنان مي‌بينند كه بهيچوجه مجال بحث و گفتگو با ايشان را در اين مقطع نمي‌بينند.

مي‌فرمودند:

«از خدمت ايشان بيرون آمدم و يكسره به مسجد كوفه رفته، در مقام أميرالمؤمنين عليه السّلام دو ركعت نماز خواندم و از خداوند تقاضا نمودم: چنانچه مشيّتت براي تصدّي مرجعيّت و فتوي و عهده‌داري زمام امور مردم به من تعلّق گرفته است، با قلم تقدير و بشارت (يَمْحُواْ اللَّهُ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ  وَ عِندَهُ أُمُّ الْكِتَاب‏)[1]  آنرا تغيير ده! و مرگ مرا موجب راحتي و عدم قيام به اينگونه امور قرار بده.»

مي‌فرمودند:

«در اين هنگام يك مرتبه احساس كردم چنان آرامشي سراسر وجودم را فرا گرفت و اطمينان خاطري عارض گشت كه قابل توصيف نبود! سر بسجده نهادم و خدا را بر اين موهبت عظمي شكر گذاردم.»

آري مردان خدا اينچنين‌اند؛ أرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَ أسَرَتْهُمْ فَفَدَوا أنْفُسَهُمْ مِنْهَا.

مي‌فرمودند:

«در تمام مدّت اقامت در نجف حتّي يك جلسه به روضه يكي از آقايان مراجع نرفتم و ارتباط با آنها فقط و فقط در حدّ درس و بحث و اشتغال به علوم ديني و مباحثات رسميّه بود. دوستان و رفقايم هر چه اصرار و ابرام به شركت در نماز جماعت و يا مجلس روضه و امثال ذلك داشتند نپذيرفتم.»

برنامه ريزي علامه در نجف اوقات خود را براساس دو محور علم و عمل

علامه طهراني طيّ دوران اقامت در نجف از تمامي فرصتها جهت تعالي در دو محور علم و عمل بهره برد. از نظر علمي در هر درسي بعنوان شاگرد ممتاز آن درس مدّ نظر بود. و در تحفُّظ بر استفاده از اوقات بسيار ضنين بود. هر فرصتي را جهت طيّ مدارج علمي مغتنم مي‌شمرد و بحقّ مي‌توان گفت ساعتي را در اين دوران به بطالت نگذراند. براي ايشان اوقات تحصيلي و تعطيلي وجود نداشت. بواسطه كثرت مطالعات و تحقيقات، تقريرات دروس را در روزهاي تعطيلي مي‌نوشت. محور‌هاي مطالعات ايشان را در اين زمان علاوه بر اصول و فقه و رجال، كتب حديث، تفسير، عرفان، فلسفه، تاريخ، اخلاق و كلام (خاصّه و عامّه) تشكيل مي‌داد. هر كتابي را كه مطالعه مي‌نمود مطالب طريف و ظريف آنرا در دفتري بنام «جُنگ» ثبت مي‌نمود و اين روش را تا پايان عمر ادامه داد كه ثمره اين روش مفيد بجاي گذاردن بيش از بيست جلد مطالب سودمند در محورهاي مختلف علوم مي‌باشد.

و امّا از جهت عملي: هر روز ساعتي از اوقات يوميّه‌اش را به اشتغال به اذكار و اوراد و زيارت عاشوراء با صد لعن و صد سلام مي‌گذرانيد. تهجّد و بيداري نيمه‌هاي‌ شب تا طلوع آفتاب را جزء دستورهاي سلوكي، و از واجبات اكيده خود بحساب مي‌آورد. شب‌هاي پنج شنبه هر هفته پياده از نجف بقصد تهجّد و بيتوته به مسجد سهله مي‌آمد، و تا طلوع آفتاب به تهجّد و عبادت مي‌پرداخت.

و در تمام مدّت هفت سال، مراسله مستمرّه بين ايشان و علامه طباطبائي و اخذ دستورات و مسائل ضروري سلوك و نصائح مشفقانه حياتي ايشان رفيق طريق بود. مطالعه در حديث شريف عنوان بصري هفته‌اي دو بار از دستورات اكيد سلوكي ايشان بود و آنرا تا پايان عمر به شاگردان سلوكي خود نيز توصيه مي‌نمودند.

ديدگاههاي متفاوت اساتيد حوزوي علامه در مسأله عرفان و شهود

و امّا اساتيد حوزوي ايشان نسبت به مسأله عرفان و شهود و وصول بدان ذروه عليا داراي انظار متفاوت بودند. مرحوم آية الله العظمي حاج شيخ حسين حلّي ضمن تأييد مسلك عرفان و توحيد و وصول به عوالم غيب و شهود خود را ناتوان و دست خود را از وصول بدان مقام منيع كوتاه مي‌ديد، و با عباراتي كه حاكي از صفاي باطن و حسن سريره او بود بدين معني اشارت مي‌كرد.

همچنين مرحوم آية الله حاج شيخ آغا بزرگ طهراني، أعاظم از عرفاي گرانقدر را همچون مرحوم آخوند ملاّ حسينقلي همداني و شاگردان مبرّزش بالاخصّ مرحوم آية ‌الله حاج سيّد احمد كربلائي و حاج ميرزا علي قاضي طباطبائي را به عظمت و مجد و علوّ مقام مي‌ستود و به ممشي و منهج آنان ارادتي وثيق مي‌ورزيد؛ و مرحوم علامه طهراني از اعتقاد عميق ايشان به بزرگان اين سلسله بياناتي داشتند.

وليكن آية الله حاج سيّد استاد ديگر ايشان محمود شاهرودي ـ رحمة الله عليه ـ در نهايت انكار و غايت معارضه و تضادّ با اهل عرفان بود و از هيچ عبارتي در ردع و جرح و وهن آنان مضايقه نمي‌نمود.

و امّا مرحوم آية الله خوئي ـ رحمة الله عليه ـ نفياً و اثباتاً انكاري قادح و اثباتي چون بيانات فوق‌ الذّكر نداشتند و از اين مسائل به عدم قادحيّت عدالت تعبير مي‌آوردند. و اگر چه ايشان مدّتي را نزد آيت عظماي الهي، عارف بي‌بديل: مرحوم آية الله العظمي حاج سيّد علي قاضي طباطبائي ـ رضوان الله عليه ـ در مقام تلمُّذ و استرشاد و استفاده گذراندند و حالاتي بر ايشان منكشف گشت وليكن مع‌الأسف بواسطه جهاتي توفيق اين مصاحبت و مرافقت از ايشان سلب گشت و از اين نعمت عُظمي و سعادت دارَين محروم گشتند. البتّه در اين مسائل بين ايشان و علامه طهراني مباحثاتي بوقوع پيوست و با وجود ادلّه متقنه و حجج بيّنه از موضع خود تنازل ننمودند.

بياد دارم شبي در منزل مرحوم آية الله حاج شيخ مرتضي مطهري ـ رحمة الله عليه ـ به صرف افطار دعوت داشتيم. پس از افطار مرحوم علامه فرمودند:

«من در نجف اشرف بواسطه كناره‌گيري از اهواء باطله و عدم اختلاط با مسائل غير ضروري و مُتلِف عمر و وقت، و اشتغال بكار خود و درس و بحث، به تصوّف و اعتزال معروف شدم. و از يك طرف چون شاگرد ممتاز و مشارٌ بالبنان در درسها بودم، مرحوم آية الله خوئي ـ رحمة الله عليه ـ گاهي از باب دلسوزي نصائحي را به من گوشزد مي‌نمودند. شبي پس از انقضاء مجلس درس، در راه مراجعت به منزل، ايشان به من فرمودند: آقا سيّد محمّد حسين! انسان بايد اوقات خود را به درس و بحث بگذراند و وقت خود را به اين امور (اشتغال به اوراد و اذكار و اربعينيّات) تلف نكند؛ اينها مسائلي است كه خود بخود براي انسان حاصل مي‌شود و نيازي به جدّ و جهد و صرف عمر و اتلاف وقت نيست. البتّه ما اين مسائل (عرفان و سلوك) را قادح عدالت نمي‌دانيم؛ لذا بهتر است شما هم از اين مسائل دست برداريد. سپس آقاي خوئي فرمودند: فلاني هم به اين امور اشتغال داشت و با مرحوم آقا سيّد علي قاضي ـ رحمة الله عليه ـ رفت و آمد مي‌كرد، ولي پدرش نامه‌اي به او نوشت و او را از حشر و نشر با استاد برحذر داشت و او هم قبول نمود و ارتباطش را با آقاي قاضي قطع كرده به ايران و مسقط ‌الرّأس خود مراجعت نمود.»

بحث و گفتگوي علامه طهراني با آيه الله خوئي در لزوم پيمودن راه عرفان

آنگاه علامه طهراني فرمودند:

«من به آقاي خوئي جواب دادم:

اوّلاً: اينكه شما مي‌گوئيد: طلبه بايد به درس و بحثش برسد و عمر خود را در اينگونه مسائل ضايع و باطل نگرداند، شما خود مي‌دانيد كه من قويترين شاگرد درسي شما هستم و روي دست ندارم. كي و كجا من از درس و بحث خود كم گذاردم تا مشمول اين نصائح مشفقانه سركار گردم؟!

ثانياً: من حاضرم در هر مسأله فرعي بنا به ميل شما با شما مباحثه كنم تا روشن شود كه از نقطه نظر احاطه بر مباني و تضلّع در مسائل و فروع، و تطبيق كُبرَيات بر صُغرَيات و قدرت استنباط، شما راجح هستيد يا من!

ثالثاً: اينكه فرموديد: فلاني هم خدمت مرحوم قاضي مي‌رسيد ولي پدرش او را نهي نمود و او هم ترك كرد، اين را بدانيد كه پدر من از دنيا رفته است و بحمد‌ الله كسي نيست كه مانع و رادع من گردد، حال شما هر كاري مي‌خواهيد بكنيد!»

آنگاه به مرحوم مطهّري مي‌فرمايند:

«واي بحال حوزه‌اي كه آيت عظماي الهي و آئينه تمام نماي رسول الله را همچون دوغ فروش محلّ و قصّاب و بقّال غير فاسق بداند، و عدالتي در عِدل عدالت كسبه براي او بحساب آورد! و واي بحال جامعه‌اي كه اكتساب فضائل اخلاقي و اهتمام به تأسّي به رسول خدا و ائمّه هدي صلوات الله عليهم أجمعين را صرفاً غير قادح عدالت بداند!

آيا اين مطالب خود به خود حاصل مي‌شود؟ اين چه حرف سست و بي‌پايه‌اي است! هيهات هيهات! هزاران هزار، چه خون دلها خوردند و چه مصيبتها كشيدند و به چه بدبختيها افتادند، آيا كسي را راه بدهند؟! جَلَّ جَنابُ الرَّبِّ أنْ يَكُونَ شَريعَةً لِكُلِّ وارِدٍ. آنوقت آقا مي‌فرمايند: اين مطالب خود بخود حاصل مي‌شود!»

آفت تقليد اعتقاد به حقّ را زائل مي‌كند

يكي از اساسي‌ترين اصول حيات علمي و ديني يك مسلمان و يك فرد شيعه و پيرو ائمّه معصومين صلوات الله عليهم أجمعين اصل تمسُّك به حقّ و واقعيّت و اخذ به حقيقت دين، و مَمشاي اولياء مقرّبين، و دوري گزيدن از هر گونه تقليد و اتّباع كوركورانه از اهواء و آراء نوع بني آدم و بشر جائز ‌الخطآء و العصيان مي‌باشد. مي‌توان گفت كه آفت تقليد و تبعيّت غير محقّقانه و بدون دليل و حجّت شرعي و اكتفاء به تخيّلات و اوهام و ظنون غير مشروعه، بزرگترين رهزن طريق و صادّ عن سبيل الله و محرّف مسير حقّ مي‌باشد. اغلب كساني كه چند صباحي قدمي در راه كمال زده و سير مدارج روحاني نموده آنگاه متوقّف شده‌اند، چه بسا ميل به قهقري نموده و يا خداي ناكرده به زلاّت و خطرات و سرگشتگيها و گمگشتگي‌هائي مبتلا شده‌اند، بواسطه اصغاء به وساوس و زمزمه‌هاي بظاهر وجيه و غير مطّلع و ناآگاه از راه توحيد و حركت إلي الله بوده و خواهد بود. آفت تقليد، اعتقاد به حقّ را زائل و انسان را سردرگم و گمگشته و حيران بحال خود رها مي‌نمايد. آفت تقليد و حرف شنوي بيجا، قدرت حركت را از سالك سلب مي‌نمايد و او را بدست اجانب يله و رها مي‌سازد. آفت تقليد، نور هدايت را خاموش و چراغ منير ظلمات را باطل مي‌نمايد. خداوند به انسان فهم و ادراك و عقل و شعور و بيّنه و حجّت و آيه و دليل عطا نموده است. انسان نبايد از تمام اين امور صرف نظر نموده، گوش جان را مأمني مستعدّ و ظرفي آماده و پرداخته براي نغمه هر خَنّاس و شيّادي قرار دهد، و مصداق كريمه:( َ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين‏) گردد.

در آيه شريفه، كلام الهي بسيار عالي و راقي از اين حقيقت تلخ و جانكاه پرده بر مي‌دارد. در سوره زخرف مي‌فرمايد:

(بَلْ قَالُواْ إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلىَ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلىَ ءَاثَارِهِم مُّهْتَدُونَ*وَ كَذَلِكَ مَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ فىِ قَرْيَةٍ مِّن نَّذِيرٍ إِلَّا قَالَ مُترَْفُوهَا إِنَّا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا عَلىَ أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلىَ ءَاثَارِهِم مُّقْتَدُونَ* قَالَ أَوَ لَوْ جِئْتُكمُ بِأَهْدَى‏ مِمَّا وَجَدتمُ‏ْ عَلَيْهِ ءَابَاءَكمُ‏ْ  قَالُواْ إِنَّا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ كَافِرُون‏)[2]

 در اين آيات شريفه، خداوند آنها را مذمّت مي‌كند كه با وجود راه بهتر و دليل روشنتر و مسير مُتقن، باز آنها به مرام گذشتگان و پيران قوم و سالخوردگان از امّت پابند بوده، و صرفاً بجهت اجتماع امّت بر يك مرام و مبنا آنرا محترم مي‌شمرند. و بقول معروفِ «خواهي نشوي رسوا همرنگ جماعت شو!» هر خرافه و مزخرفي را با تقليد كوركورانه خود پذيرا مي‌شوند، و هر باطل و مجازي را با آغوش باز استقبال مي‌كنند. اين روش موجب از بين رفتن حقّ و عدالت، واقع و نفس‌الأمر خواهد شد. اين تقليد موجب حكومت ظالمان و قُلدران و زير پا رفتن مظلوم و ستم كشيده است. اين مسأله موجب صعود جاهل بر قُلل زعامت و مغلوبيّت اعلم و اولي، و كناره گيري افراد ذيصلاح و واجد شرائط راهبري خواهد شد. اين مسأله باب علم و تحقيق را سدّ، و از پويائي و حركت علمي جامعه بشريّت جلوگيري مي‌نمايد. اگر تقليد نبود، أبوبكر بجاي عليّ بر مسند خلافت تكيه نمي‌زد! و اگر تبعيّت كوركورانه امّت پيامبر از مشتي سالخورده ريش سفيد مكّارِ حيله‌گر و حقّه باز نبود، دخت پيامبر بين در و ديوار مصدوم و مقتول نمي‌گشت! اگر تقليد نابخردانه آنها از گروهي قدّاره‌بند و شايعه پراكن و كودتاچي نبود، اين مصائب و ابتلائات از زمان رحلت رسول خدا تا زمان حاضر و پس از اين بر امّت اسلام و شيعه نمي‌رفت! آري، تمام اين خيانت‌ها و جنايت‌ها و گرفتاريها و توسري خوردنهاي مسلمين از كفّار و ملحدين، ناشي از مصيبت تقليد بيجا و تبعيّت محضه و غير محقّقانه اصحاب رسول خدا از مشتي اوباش و ناصالح و فاسد و مفسد مي‌باشد. و اين سيره غالباً درطول تاريخ در جريان بوده است.

مع الأسف هنوز در بعضي مجامع ديني ما تعليم و تعلّم حكمت و عرفان ممنوع مي‌باشد

مع‌الأسف جامعه علمي و ديني ما از اين مصيبت عُظمي مستثني نگشته، و درد ناشي از اين سيره باطله و منهج خلاف هنوز چشمان اكثري از قاطبه علم و روحانيّت را متألّم و رمددار مي‌نمايد. هنوز در بعضي از شهرها و اماكن متبرّكه هستند گروهي كه تعلّم و تدرّس علوم الهي و حكمت متعاليه و عرفان حقّ را محكوم و مطرود و حرام و بدعت و كفر و شرك و ضلالت و غوايت مي‌دانند.

عجبا! مطالعه كتب ملحدين از عامّه همچون ابن تيميّه از خدا بي‌خبر، جائز و خريد و فروش آن مباح، امّا كتب حكماء عاليمقام اسلام و مفاخر تشيّع بايد مطرود و معطّل بماند.

اگر طلبه علوم ديني كه پاسدار مكتب تشيّع و زعيم دفاع از حريم ولايت و امامت و توحيد است را از تعلّم و خواندن فلسفه متعاليه اسلامي مانع شويد، چه كسي جواب شُبَهات ملحدين و منحرفين در كمين نشسته و كاركشته غرب و شرق را خواهد داد؟ آيا با روايات فقهي طهارت و صلوه مي‌توان به اين مسائل پرداخت؟ و يا با تعبّد به ظواهر آيات و روايات مي‌توان از عهده چنين مهمّي برآمد؟!

مي‌گويند: فلان عالم تعلّم حكمت را حرام كرده! شما حتّي در فروع حقّ تقليد از او را نداريد، چطور در اصول اعتقادي از او متابعت مي‌نمائيد؟! و مگر با حرف اين و آن انسان مي‌تواند از مكتب حقّ و مرام خود دست بردارد و صرفاً بجهت موقعيّت يك فرد ـ گرچه كاذب و غير واقعي ـ بدون تفحّص و تأمّل تامّ به طرفي متمايل گردد؟ مگر وجهه ظاهر و تشأن به بعضي از شؤونات ـ هر چه مي‌خواهد باشد ـ حجّيّت اتّباع در مقابل حقّ را تمام مي‌نمايد، و انسان را در برابر سؤال و جواب در پيشگاه عدل الهي معذور مي‌دارد؟!

در آيه شريفه گرچه اطاعت از والدين در مرتبه أعلاي از اهمّيّت و التزام مطرح شده، ولي متابعت آنها را در قبال حقّ صريحاً مطرود و محكوم نموده است:( وَ إِن جَهَدَاكَ لِتُشْرِكَ بىِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا)[3] تا چه رسد به ديگران!

 اساتيد ايشان در علوم مختلفه، و آشنائي با مرحوم انصاري

اساتيد سطوح عالي علامه از بزرگان حوزه نجف بوده ‌اند

اساتيد ايشان در فقه و اصول: مرحوم آية الله العظمي، وحيدِ عصر و فريد زمان، آقاي حاج شيخ حسين حلّي ـ أعلي الله مقامه ـ و آيتَين عَلمَين: حاج سيّد أبوالقاسم خوئي و حاج سيّد محمود شاهرودي ـ رحمة الله عليهما ـ بودند. و از آن حضرات دوره‌هاي اصول، و بيع و خيارات مكاسب و صلوة جمعه و اجتهاد و تقليد را به يادگار گذارد. همچنين در فنّ رجال و درايه و حديث از محضر پر فيض آية الله العظمي، رجالي كبير، مرحوم حاج شيخ آغا بزرگ طهراني ـ أعلي الله مقامَه ـ بمدّت هفت سال استفاده نمود.

پشتكار و كوشش غريبي كه در اين مدّت از وي بروز و ظهور نمود، او را در بين تمامي فضلاء و علماء نجف اشرف مشارٌ بالبنان نمود؛ بطوريكه اقران ايشان در محضر آية الله العظمي حاج سيّد عبدالهادي شيرازي شهادت دادند: اگر سيّد محمّد حسين به ايران مراجعت نكند و در نجف بماند، مرجعيّت شيعه مطلقاً در اختيار او قرار خواهد گرفت.

آشنائي با مرحوم انصاري و برقراري مراسلات با ايشان

باري، در اين دو سه سال آخر اقامت در نجف، مرحوم رضوان جايگاه، آية الحقّ و اليقين، و سندالعرفان و ترجمان القرآن المبين، آية الله العظمي آقاي حاج شيخ محمّد جواد انصاري همداني ـ رضوان الله عليه ـ براي زيارت عتبات عاليات به نجف مشرّف مي‌شوند و باب مراوده و مودّت و ارادت بين ايشان و علامه طهراني مفتوح مي‌گردد؛ و مرحوم حاج شيخ عبّاس قوچاني توصيه مي‌نمايند كه از اين به بعد به دستورات مرحوم انصاري توجّه و اهتمام ورزند. و اين ارتباط تا ملاقات با حضرت حدّاد ـ رضوان الله عليه ـ ادامه مي‌يابد و دائماً مراسلات بين آن دو برقرار مي‌بود.

مرحوم انصاري در اين نامه‌ها، دستورات سلوكي را مرتّباً گوشزد مي‌نمود. اعراض از دنيا و توجّه به نفس و ضنّت بر عمر و اوقات، و احتراز از مجالست با علماء سوء و اهل هوي، و عدم ورود در مجالس پرهياهو، از دستورات اكيده ايشان در اين مدّت بود.

مراوده و مصاحبت علامه طهراني با بزرگان و متشخّصين طائفه عرفان و سلوك الي الله كه جامع طريقَين ظاهر و باطن و متوغّل در جهتَين شريعت و طريقت بودند، همچون علامه طباطبائي فيلسوف و حكيم علي‌الاطلاق و عارف واصل، و مرحوم آية الله حاج سيّد جمال ‌الدّين موسوي گلپايگاني و مرحوم آية الله حاج شيخ محمّد جواد انصاري و مرحوم آية الله آقاي سيّد عبدالهادي شيرازي و مرحوم آية الله حاج شيخ عبّاس هاتف قوچاني، و همچنين با بعضي ديگر از شاگردان مرحوم قاضي از يك طرف، و حشر و نشر با اساتيد برجسته حوزوي در همه فنون و با همه انظار و آراء گوناگون موجب تحقّق و تبلور جامعيّتي در ادراك و بصيرت به مغزي و اساس تشريع و منهاج و ممشاي حضرات معصومين صلوات الله عليهم أجمعين از طرف ديگر گرديد؛ جامعيّتي كه بر محوريّت عرفان حقّ و يقين به حقّ و نفس‌الأمر بتمام معني‌الكلمه و عمل به آن در هر شرائط بدون هيچگونه تسامح و مجامله متأثّر از كثرات ضالّه و مضلّه و مصلحت انديشي‌هاي ناصواب دور مي‌زند.

 آشنائي با مرحوم حدّاد، و بازگشت به موطن به امر استاد

سرانجام پس از هفت سال توطّن در نجف و اشتغال به تربيت و تهذيب و وصول به اعلي مدارج علمي و دروس حوزوي و أخذ اجازات از اساتيد فنّ، خداوند متعال توفيق اتّصال و فيض حضور مبرّزترين شاگرد عرفاني مرحوم قاضي، عارف كامل و سالك واصل، سند العرفاء الرّبّانيّين و قدوة الاولياء الالهيّين، نادره عرصه توحيد و فاتح قُلل عماء و تجريد: حضرت آية الحقّ و العرفان حاج سيّد هاشم موسوي حدّاد ـ رضوان الله عليه ـ را به ايشان عنايت فرمود. موقعيّت و منزلت مرحوم حدّاد را با وجود ادراك اعاظم از اولياء و فحول از اكابر عرفاء مي‌توان از عبارت مرحوم علامه طهراني در كتاب نفيس «روح مجرّد» استنباط نمود. ايشان در صفحه 29 از طبع جديد از ملاقات و شرف حضور خود با مرحوم حدّاد چنين ياد مي‌نمايند:

«چقدر مناسب حال من سرگشته خسته رنج ديده بود در ساليان متمادي با وصول به اين كانون حيات و مركز عشق حضرت سرمدي اين غزل خواجه حافظ رضوان الله عليه:

هر چند پير و خسته دل و ناتوان شدم

 

 

هر گه كه ياد روي تو كردم جوان شدم»

اين مرد ديگر با سائر از اولياء و مقرّبين تفاوت داشت. او دُرّ يگانه‌اي بود در كنج عزلت و انزواء، گوهر تابناكي در بوته نسيان و اجمال، اكسيري كه مس وجود را مبدّل به زر سرخ نمود، و ذرّه بي‌مقدار را به چشمه خورشيد جهانتاب مي‌رسانيد. او چيز ديگري بود. قويترين تلميذ سلوكي و عرفاني نادره دهر: مرحوم سيّد علي قاضي؛ و سالك واصل عارف، فاني في الله و باقي بأمر الله، جهاني در مثال يك قالب و دنيائي در كالبد يك تعيّن، حائز جميع مراتب ملك و ملكوت، جامع كلّيّه عوالم ناسوت و جبروت و لاهوت. از اينجا ديگر سيّد محمّد حسين آن شخص سابق نيست. او به جهاني ديگر راه يافته و چشمانش به افق ديگري باز شده است.

بينش علامه طهراني نسبت به موقعيّت ومرتبه اساتيد خود وايجاد ارتباط سلوكي ...

اين مسأله بيانگر بينش عميق ايشان نسبت به موقعيّت و مرتبه وجودي هر كس در عين علوّ مقام و مجد و عظمت و تعالي روحي آنان است. و بر اين اساس، كيفيّت و نحوه ارتباط سلوكي و مرتبه اطاعت از آن فرد را مترتّب مي‌نمودند. ايشان مرحوم آقا شيخ عبّاس قوچاني را به فردي دور از هوي و صادق توصيف مي‌نمودند؛ و تعابير ايشان از مرحوم علامه طباطبائي و آخرين استاد سلوكي ايشان در مدّت اقامت در نجف اشرف: مرحوم آية الله انصاري گذشت. جالب توجّه اينكه علامه طهراني در عين اعتقاد وثيق به مرحوم انصاري با آن علوّ مقام و رفعت شأن همواره با تأمّل و دقّت در امور مربوط به ايشان و دستورات مي‌نگريستند، و چه بسا در بعضي از موارد رعايت احتياط را بعنوان اقرب طرق از نظر دور نمي‌داشتند. امّا قضيّه در مورد مرحوم حدّاد طور ديگري بود. مرتبه و منزلت مرحوم حدّاد در نگرش علامه طهراني به نحوي بود كه اصلاً وجودي براي خود در قبال حضور او و مجالي در مزمار سنجش مباني خود در اوامر و نواهي او نمي‌يافتند. بارها مي‌فرمود: من در مقابل حدّاد صفرم!

آري رمز موفّقيّت و موقعيّت استثنائي علامه طهراني در بين ستارگان آسمان معرفت و تجرّد و توحيد همين بود. و در مقام تفكّر و اعتقاد و التزام به عالي‌ترين و راقي‌ترين آن مي‌انديشيد و در مقام عمل به متقن‌ترين و مبرم‌ترين آن اقدام مي‌نمود.

مواظبت علامه طهراني در استعمال عناوين و تعابير نسبت به افراد با واقعيّت و نفس الأمر

بطور كلّي علامه طهراني در رعايت انطباق عناوين و تعابير از مراتب افراد با واقعيّت و نفس‌الأمر آنان دقّتي وسواس‌گونه داشتند. چنانچه در دفاع از حريم امامت و ولايت، اطلاق لفظ امام را بطور مطلق بدون مضافٌ اليه مثل جماعت، جمعه، مسجد و غيره بر غير امام معصوم عليه السّلام جائز نمي‌دانستند. چنانچه در جلد هجدهم از «امام شناسي» در اين مورد بياناتي كافي و شافي دارند. همچنين اطلاق لفظ اولوا الأمر را بر غير معصومين يا استفاده از عناويني چون عليِّ زمان يا حسين زمان را حرام مي‌دانستند. در تشبيه شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي ايران به ذراري حضرت سيّد الشهداء و يا حتّي به خود آن حضرت سخت برمي‌آشفتند. و يا تعبير از واقعه كربلا را چنانچه بعضي گفته‌اند: محرم ماه پيروزي خون بر شمشير، صحيح نمي‌دانستند و معتقد بودند اين شعار اختصاص به جامعه شيعي و مسلمان ندارد، بلكه ممكن است حتّي از غير مسلمين صادر شود؛ و بجاي آن شعار: محرّم ماه پيروزي حقّ بر باطل را مطرح مي‌نمودند.

همينطور اطلاق لفظ وليّ را بر شخصي كه هنوز از مراتب كثرات عبور نكرده و تبدّل جوهري در حقيقت نفس و ذات او بواسطه فناء محض در ذات حضرت احديّت حاصل نگرديده است، و سفر مِن‌ الخلق إلي الحقّ او بالكلّيّه به پايان نرسيده و بقاء بعد الفناء في ذات الله براي او ميسّر نگرديده است را شرعاً حرام مي‌دانستند.

علامه طهراني كه گمشده خود را در وجود حضرت حدّاد ـ رضوان الله عليه ـ يافت و ظهور مراتب اسماء و صفات و ذات حضرت احديّت را جلوه‌اي سواي ساير مظاهر و جلوات كمال او ديد، با تمامي شراشر وجود مطيع و منقادش گشت و دريچه دل بر غير او ببست؛ و بر لوح دلش جز الف قامت او نقش نبست. وجودش همه طلب بود و تمنّي، ذِكرش دائماً ياد او و ذُكرش پيوسته سوداي او. در نامه‌اي كه براي يكي از دوستانش مي‌نويسد در مَطلع آن، استاد و مراد خود را چنين مي‌ستايد:

شدّت ارادت به مرحوم حدّاد را مي‌توان از نامه‌اي كه بدوستان مي‌نويسد بدست آورد

«بِسْمِ الله الْرَّحْمَنِ الْرَّحِيمِ

وَ لَهُ الْحَمْدُ فِي ‌الْأُولَي وَ الآخِرَةِ وَ لَهُ الْحُكْمُ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ

سلامهاي پياپي و درود پي‌درپي و تحيّات وافره و ادعيه خالصه بر آستان حضرت محبوب باد كه افق مقدّس عالم دل را مكان خود فرمود، و با ولايت تامّه خود متصرّف در كون و مكان گرديد. امروز شاه انجمن دلبران يكي است ـ دلبر (گرچه جز او هيچ نيست) هميشه دل بر آن يكي است.

نيكو رقيمه مباركه زيارت و حقّاً مطالب حقّه‌اي است كه خداوند بر زبان و دل شما جاري ساخته است، نه مبالغه و اغراق؛ گرچه بايد گفت: تازه اين تمجيد و تحسين در حدود فكر ما است، نه رَسا به قامت او؛ و اين انديشه در ظرف تعقُّل ما، نه محيط بر بحر فضل او. آب دريا را به پيمانه پيمودن غلط است، و امواج بادهاي تند را با غربال محدود نمودن و با دستار مقيّد كردن نه صحيح.

وَ إِنَّ قَمِيصًا خِيطَ مِنْ نَسْجِ تِسْعَةٍ

 

 

وَ عِشْرِينَ حَرْفاً عَنْ مَعَالِيهِ قَاصِرٌ[4]

باري هزار بار شكر كه گرچه نه درخور خريداران اوئيم، چون نه ثمني در دست و نه مثمني محدود، ليكن در زمره بعرصه درآمدگان بازار او و زمره مشتاقان جمال و والهان حريم درگه او.

بهر طرف كه نگه مي‌‌كنم تو در نظـري

 

 

چرا كه بهر تو جز ديده جايگاهي نيست

مرحوم حدّاد به علامه طهراني دستور مراجعت به ايران و رجوع به حضرت آية الله انصاري را مي‌دهند و ايشان بدون لحظه‌اي درنگ و تأمّل دستور استاد را اطاعت و به اتّفاق عائله رهسپار ايران مي‌گردند، و در تحت تربيت و إفادات مرحوم انصاري به اقامه جماعت در مسجد قائم در طهران و وعظ و ارشاد و برقراري جلسات هفتگي سيّار مي‌پردازند.

محور اساسي فعّاليّت علامه درمسجد تبيين معارف بدون مصلحت ‌‌انديشيهاي متعارف بود

علامه طهراني محور اساسي و اصلي افادات و ارشاد خود را بر تبيين معارف حقّه بدور از هر گونه شائبه كثرت و مجامله‌كاريهاي متعارف و دخالت اهويّه مغويه قرار داد و چه بسا معارضاتي با ديگران پيدا مي‌نمود. در احتراز از ورود در مهالك نفس و شباك ابليس نهايت اهتمام را مي‌ورزيد. از ميان افراد، مستعدّينشان خصوصاً جوانان را در زمره رفقاي سلوكي در‌مي‌آورد و به تربيت آنان همّت مي‌گماشت. بر خلاف ساير مساجد، مسؤوليّت وعظ و خطابه را غالباً خود عهده‌دار مي‌شد. شبهاي سه‌شنبه جلسه قرائت و تفسير قرآن در مسجد قائم مستمرّ بود. در وقت اذان ظهر و مغرب به اقامه جماعت مي‌پرداخت، خواه كسي حضور داشت يا نداشت. هيچگاه ديده نشد رعايت مأمومين و ارادتمندان و بطور كلّي مخلوق را بر رضاي خالق ترجيح دهد.

باري، بحث و گفتگوي در اين زمينه را به مطالعه و غور در كتاب «روح مجرّد» ارجاع مي‌دهيم، و به باقي سير در حيات علامه طهراني مي‌پردازيم.

روزي از علامه طهراني سؤال شد: آيا عزيمت به ايران به جهت دستگيري و ارشاد سالكين راه خدا و تربيت نفوس مستعدّه بوده است؟ و آيا اين سفر هيچ ثمره و ذُخري براي خود شما نداشته است؟ ايشان فرمودند:

«دستورات اولياء الهي در مرحله اوّل در راستاي مصلحت خود انسان است، گرچه نفع و خيري هم به ديگران برسد و آنها هم متمتّع و بهره‌مند گردند.»

پس از چند سال مرحوم انصاري به رحمت خدا مي‌رود، و علامه طهراني بالكلّيّه در تحت اوامر و دستورات سلوكي اجتماعي اخلاقي مرحوم حدّاد قرار مي‌گيرند. ايشان در اجراي منويّات حضرت استاد عهده‌دار تمشيت امور مسجد قائم مي‌شوند؛ و از همان ابتدا با مشكلات عديده و كارشكني‌هاي مخرّب متصدّيان مسجد مواجه مي‌شوند. و لهذا پيوسته با متصدّيان امور در كشمكش و مرافعه بسر مي‌برد. در بيان احكام شرع و تبيين مُرّ حقّ هيچ ملاحظه‌اي در ضمير او نمي‌گنجيد و مصداق تامّ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم‏ بود. گوئي وجود متنزّل مولي الموالي اميرالمؤمنين عليه السّلام است كه اينك در برابر، به اجراي احكام الهي قيام نموده است. بارها از طرف ديگران و ساير متصدّيان مورد طعن و قدح واقع گرديده كه فلاني با مريدان همراهي و مساعدت نمي‌نمايد؛ چنانچه در وقت اقامت در نجف اشرف نيز بر همين طريق و منهاج اكيداً ابرام مي‌ورزيدند و با بسياري از جريانات كه معتقد بودند در بسياري از موارد انسان بايد مصلحت وقت را بر رضاي الهي ترجيح دهد به ستيز بر مي‌خاستند. و چون سير و سلوكي مستقيم و خلاف منهج كلّي، و طرز فكري همراه و همگام با مَشي تكاملي خود داشتند، دائماً از اين موضوع در رنج و تعب بوده، و جامهاي مسموم و جرعه‌هاي زهر‌آگين اين تصادم و تعارض را يكي پس از ديگري سركشيده و مي‌نوشيدند. بارها مي‌شد كه از استاد خويش اجازه رها نمودن مسجد و عدم تصدّي اين امور را مي‌نمودند، و هر بار با پاسخ منفي ايشان روبرو مي‌شدند. جدّيّت و اهتمام به تربيت جوانان مستعدّ و مردان راه خدا به اندازه‌اي در ايشان قوي بود كه تمام اين مصائب و ناملايمات را به جان خريدار مي‌شدند تا دلسوخته‌اي را به راه و دلشكسته‌اي را به سامان آورند. روزي مي‌فرمودند:

«قسم بخداوند يكتا در تمام مدّت بيست و دو سالي كه در طهران بودم يك ساعتش را به اختيار و ميل خود نگذراندم! و اگر دستور استاد نبود، امكان مراجعت به ايران و سكونت در طهران و تصدّي اين امور براي من مستحيل بود.»

تحمّل مصائب و سختيها در اداره مسجد به امر استاد

گاهي مي‌فرمود:

«من بين خود و خدا مسائلي در رابطه با اين مشكلات و مطالبي كه بر من آمده است دارم كه تا بحال به احدي نگفته‌ام و جز خداوند كسي از آن اطّلاع ندارد.»

روزها مي‌شد كه در وسط زمستان سرد و زمين پر برف و يخبندان عجيب و غريب آن موقع طهران، بجهت ضيق مالي و نبود امكانات، پياده از منزل خود واقع در خيابان آهنگ به مسجد قائم مي‌رفتند و مراجعت مي‌نمودند (با توجّه به فاصله‌اي در حدود يك فرسخ) باز براي نماز مغرب و عشاء، با پاي پياده حركت مي‌كردند و پياده بر‌مي‌گشتند؛ و اين در حالي بود كه به كسالت رماتيسم مفصلي مبتلا بودند. مي‌فرمودند:

«شبها در اثر اين رفت و آمد از شدّت درد تا صبح نمي‌خوابيدم، و پايم را روي منقل كرسي مي‌گذاردم تا گرم شوم و از درد و الم آن كاسته گردد.»

اين قدرت روحي و اهتمام به امتثال امر استاد بود كه با وجودي كه حتّي براي يك لحظه راضي به تقبّل اين مسؤوليّت نبودند اينطور متعهّدانه عمل مي‌نمودند! و نسبت به اداي تكليف و اطاعت از دستور استاد در حدّ ما لا يطاق قيام مي‌فرمود.

در جلسات روز جمعه سخنان حول مسائل اخلاقي و اجتماعي و لزوم نگرشي مجدّد در حوزه‌هاي مختلف انديشه اسلامي و ايجاد حكومت عدل و نظام اسلامي و دميدن روح حيات و زندگي در كالبد بي‌جان ملّت اسلام دور مي‌زد. جلسات ايشان محيي و بيدار كننده بود. هر كس يك مرتبه در اين جلسات شركت مي نمود كارش تمام، و در حوزه فعّاليّت مكتبي ايشان وارد مي‌شد.

ايشان معتقد بودند كه از اقدام سياسي بدون تحوّل فرهنگي در اذهان خمود و بي‌خبر امّت اسلامي طرفي بسته نخواهد شد. و از طرفي هيچ محدوديّتي را در ظروف مختلفه و تقيّدي را در اين تحوّل عظيم پذيرا نبودند.

مكتب اسلام، مكتبي منطبق بر فطرت و مربّي و شكوفا كننده استعدادها و ذخائر فطري است، و موصل به اهداف و غايات كمالي آلي است، و هر كس در هر شرايطي از اين نعمت عظماي الهي برخوردار است و اين نعمت اختصاص به گروهي دون ديگري ندارد. لذا بر خلاف اعتقاد عدّه‌اي، دامنه تبليغ و دعوت به حكومت حقّه الهي را منحصر در قشري خاصّ و شرائطي استثنائي نمي‌ديدند. ايشان معتقد بودند لوادار و پرچمدار مكتب اسلام، صاحب مقام ولايت عظماي الهيّه حضرت بقيّة الله حجّة بن الحسن العسكري ارواحنا فداه مي‌باشد و باقي افراد اعمّ از جاهل و عالم، زن و مرد، ملتزم و غير ملتزم، سياسي و غيره تمامي در تحت رعايت و عنايت آن بزرگوار و بر يك نسق و استواء واحد قرار دارند، و كسي را ياراي ادّعاي زعامت و كدخدامنشي و انحصار ولايت در وجود خود نيست. همه افراد عيال صاحب ولايت كلّيّه و او پدر و صاحب اختيار همه و از خود انسان به انسان نزديكتر است و بس! و لهذا با اين نگرش باب مذاكره و تبيين مواضع حقّه اسلامي و انساني را براي جميع افراد ملّت ايران اعمّ از شاه و دولت، صالح و طالح،‌ عالم و غيره، محجّبه و مكشّفه حتّي افراد معلوم‌ الحال باز مي‌دانستند و دعوت به توحيد و تحقيق حكومت حقّه را حقّ طبيعي و اوّلي جميع افراد جامعه مي‌ديدند؛ حتّي براي غير ملتزمين به اسلام و سردمداران دول خارجه حقّ حيات و زندگي سرمدي و سعادت ابدي قائل بودند، و مي‌فرمودند: مگر آنها بشر نيستند و از مواهب فطري و استعدادهاي بالقوّه كه در وجود ما هست بي‌نصيبند؟ و مگر پيامبر براي همين مشركين مبعوث نگشته است؟! چرا ما بايد با وجهه و نمادي غير اسلامي و غير انساني با آنان برخورد نمائيم كه اين برخورد در حوزه انديشه و تفكّر و مباني فطري آنان جائي نداشته باشد و روزنه شكوفائي حقائق خفته در كمون آنان را مسدود نمائيم و نهال مستعدّ قوام و باروري استعدادهاي بالقوّه را بخشكانيم؟!

ارتباط با رهبر فقيد انقلاب و مشاركت در نهضت مقدّس

بر اين اساس با بسياري از علماء و شخصيّت‌هاي مختلفه در راستاي اجراء منويّات طلائي خويش مذاكره و ارتباط برقرار نمودند كه از جمله رهبر فقيد انقلاب حضرت آية الله خميني ـ رحمة الله عليه ـ بود؛ و ايشان را تشويق و ترغيب به قبول زعامت و حمل لواء و پرچم اين نهضت مقدّس و جريان عظيم كردند، و قول همكاري و مساعدت را در صورت استمرار تشريك مساعي و مشاوره و تبادل أنظار و افكار دادند.

ناگفته نماند كه در اين راستا چه بسا با كارشكني‌ها و ابراز و اظهار و اقدام غيرمسؤولانه بسياري از ائمّه جماعات و روحانيّون مواجه شدند كه نفَس را از ايشان مي‌‌‌گرفتند و خستگي راه را بر جانشان مي‌نشاندند. مي‌فرمود:

«من در ابتداء كار اينطور فكر مي‌كردم: از آنجا كه مسير، مسير تحقّق عدالت و احياء فرائض و سنن الهي و قيام به امر پروردگار و بطور كلّي از هر جهت عين رضاي الهي است، علماء و روحانيّون قطعاً پيشاپيش صفوف فشرده ملّت گام‌هاي مؤثّري برخواهند داشت، و ثِقل اين بار گران را بر دوش ما تخفيف خواهند داد، ولي نمي‌دانستم كه در آتيه با چه افرادي روبرو خواهم شد؛ افرادي كه همّ و غمّ آنها فقط و فقط توغُّل در كثرات و هواهاي نفساني است و تنها چيزي كه در مخيّله آنان جائي ندارد قيام به فرائض و مرضاي الهي است.‏»

و مع‌ ذلك كلّه، علامه طهراني با تمامي توان و نهايت جدّيّت براي تحقيق آرمان الهي خويش پيش رفت تا آنجا كه در مجلس تحليف كه بين ايشان و مرحوم آية الله ميلاني ـ رحمة الله عليه ـ و مرحوم سرلشكر ولي الله قرني در مشهد مقدّس واقع شد، هر سه نفر قسم خوردند كه تا پاي جان از هيچ كوششي براي تحقّق اين هدف مقدّس كوتاهي نورزند.

در تاريخ انقلاب ذكري از ايشان به ميان نيامده

مع‌الأسف پس از واقعه سنه چهل و دو و دستگيري حضرت آية الله خميني و آزادي ايشان از زندان، بعللي اين مشاوره و تبادل فكري كه شرط اساسي همكاري و همگامي علامه طهراني با رهبر انقلاب بود استمرار نيافت و علامه طهراني بالكلّ از جريانات و مسائل انقلاب منعزل و كناره‌گيري نمودند. جاي تأسّف اينكه در تمامي نوشتجات تاريخي انقلاب اسلامي ايران و كتب مدوّنه از مؤلّفين محترم سخني از يك چنين شخصيّتي كه نقش كليدي و محوري را در تكوّن انقلاب اسلامي ايران داشت بميان نيامده و يا بنحوي سطحي و بسيط از آن عبور شده است، بطوريكه عموم افراد ملّت ايران و ساير ممالك خارجه از اين موضوع كمترين اطّلاعي ندارند.

 پاورقي



[1]- سوره الرّعد (13) آيه 39.  

[2] - سوره الزّخرف (43) آيات 22 تا 24.

[3] - سوره العنكبوت (29) قسمتي از آيه 8.

[4]-«بدرستيكه قباي معاني با تمام رسائي و دلالت خود از تأديه كمالات و ارزش‌هاي والاي تو عاجز است»

      
  
فهرست
11   ديباچه
  نشو و نما در مهد علم، و تحصيلات ابتدائي
13   اجداد مرحوم علامه از معاريف و بزرگان بوده ‌اند
14   تحصيلات ابتدائي علامه در هنرستان صنعتي
  كسب معارف الهيّه بعنوان تنها راه سعادت، و هجرت به قم
14   اساتيد دروس سطح و آشنائي با علامه طباطبائي
17   تفسير علامه طباطبائي از كلام سيّد الشّهداء عليه السّلام: أيّها النّاسُ! إنّ اللَ‍ه ...
18   علّت انحصار شناخت امام عليه السّلام در عرفان و سلوك إلي الله
19   راهنما و هادي سيروسلوك إلي الله بايد مندكّ و فاني در مقام ولايت شده باشد
21   علامه طباطبائي در ساختار علمي و معرفتي علامه طهراني نقش بسزائي داشته است
22   علامه طباطبائي را بايد اوّلين استاد سلوكي علامه طهراني به حساب آورد
24   در مكتب عرفاني علامه طباطبائي عقل و شرع و شهود سه ركن اساسي مي‌باشند
35-26   هجرت به نجف اشرف
26   دستورات سلوكي علامه طباطبائي به علامه طهراني
27   ارتباط وثيق علامه طهراني در نجف با آيه الله سيّد جمال الدّين گلپايگاني
28   خوف علامه طهراني از ابتلاء به مرجعيّت و التجاء به أئمّه عليهم السّلام
29   برنامه ريزي علامه در نجف اوقات خود را براساس دو محور علم و عمل
30   ديدگاههاي متفاوت اساتيد حوزوي علامه در مسأله عرفان و شهود
32   بحث و گفتگوي علامه طهراني با آيه الله خوئي در لزوم پيمودن راه عرفان
34   >>آفت تقليد اعتقاد به حقّ را زائل مي‌كند
35   مع الأسف هنوز در بعضي مجامع ديني ما تعليم و تعلّم حكمت و عرفان ممنوع مي‌باشد
38-37   اساتيد ايشان در علوم مختلفه، و آشنائي با مرحوم انصاري
37   اساتيد سطوح عالي علامه از بزرگان حوزه نجف بوده ‌اند
38   آشنائي با مرحوم انصاري و برقراري مراسلات با ايشان
47-39   آشنائي با مرحوم حدّاد، و بازگشت به موطن به امر استاد
39   بينش علامه طهراني نسبت به موقعيّت ومرتبه اساتيد خود وايجاد ارتباط سلوكي
40   مواظبت علامه طهراني در استعمال عناوين و تعابير نسبت به افراد با واقعيّت و نفس الأمر
41   شدّت ارادت به مرحوم حدّاد را مي‌توان از نامه‌اي كه بدوستان مي‌نويسد بدست آورد
42   محور اساسي فعّاليّت علامه درمسجد تبيين معارف بدون مصلحت ‌‌انديشيهاي متعارف بود
44   تحمّل مصائب و سختيها در اداره مسجد به امر استاد
46   ارتباط با رهبر فقيد انقلاب و مشاركت در نهضت مقدّس
47   در تاريخ انقلاب ذكري از ايشان به ميان نيامده
71-48   اصول تربيتي و منهاج و مبناي ايشان در مسائل مختلف
48   بيانات اخلاقي و سيره عملي علامه موجب گرايش افراد به ايشان مي‌گشت
48   مرحوم علامه مراجعه به خارج جهت مداوا را با وجود اطبّاء حاذق مخالف با عزّت اسلام مي‌دانستند
50   تربيت شاگردان سلوكي و طلاّب علوم ديني
51   عدم آشنائي با معارف الهيّه مثل حكمت و عرفان و تفسير موجب خلل جدّي...
53   منع مرحوم علامه از ورود افراد در مسائل ربوي بانكها
54   حرمت رجوع به حكّام ظلمه در مرافعات..
56   اجتناب مرحوم علامه از تعريف و تمجيد‌هاي متداوله
56   علّت ذكر لقب (علامه آيه الله) بر مؤلّفات ايشان
58   علامه طهراني بدستور مرحوم حدّاد ملزم به دستگيري و تربيت مشتاقان راه خدا ميگردند
59   ولايت مطلقه امام عليه السّلام عين توحيد است
61   اتقان و صلابت ممشاي علامه طهراني مرهون توغّل ايشان در علوم حكمي و...
62   عدم تنازل از مسأله توحيد در روش تربيتي مرحوم علامه
63   مرحوم علامه جمع بين زيارت عليّ بن موسي الرّضا عليه السّلام و امثال ...
64   در مكتب علامه طهراني صحّت و عدم صحّت حال سالك با موازين عقلي و ...
66   در صورت عدم وصول سالك به فناء ذاتي، حجّيّت كلام او بايد توسّط ...
67   سعي و اهتمام علامه طهراني بر تحفّظ شاخصه هاي فرهنگي اسلام و تشيّع
67   اصرار علامه طهراني بركتابت كلمه مباركه «بسم الله الرّحمن الرّحيم» بجاي «باسمه‌ تعالي»
70   مرحوم مطهّري نسبت كلام معروف: انّما الحَيوه عَقيدَه و جِهادٌ را ...
71   اهتمام علامه به رؤيت ماه در ترتّب آثار شرعي و عدم توجّه به تقويم
73-76   شخصيّت سياسي، و طرح ايجاد حكومت اسلامي
73   تلاش مرحوم علامه در روشن نمودن أذهان نسبت بضرورت تشكيل حكومت اسلامي
75   مرحوم علامه انقلاب اسلامي را موهبتي الهي براي ملّت شيعه مي‌دانستند
76   چه زيبنده بود در طليعه حكومت اسلام كلمات توحيدي رسول خدا در ...
77-84   هجرت به مشهد، و شروع به تأليفات
77   مرحوم علامه احياء سنن و فرهنگ اصيل اسلام را در حكومت اسلامي از ...
79   معرّفي اجمالي تأليفات علامه طهراني
82   در تأليفات علامه روح حيات و ارتباط معاني و مطالب با ضمير خواننده ملموس است
84   خدمت به خلق و ايجاد محبّت و صفا بين افراد از خصائص علامه طهراني بود

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی