گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اخلاق، حكمت و عرفان > مهر فروزان

 اصول تربيتي و منهاج و مبناي ايشان در مسائل مختلف

 بطور كلّي اساس ارشادات و ممشاي تربيتي علامه طهراني بر سه محور قرار داشت:

اوّل: عامّه مردم از هر طبقه و صنف، كه با شركت در مسجد قائم و بيانات اخلاقي، اجتماعي، سياسي و غيره در روزهاي ماه مبارك رمضان و شبهاي سه‌شنبه و اعياد و وفيات مباشرتاً عهده‌دار آن بودند و عامّه را از آن منتفع مي‌نمودند. بسياري از كتابهاي مؤلّفه ايشان ثمرات آن دوران از وعظ و ارشاد و منابر مسجد قائم مي‌باشد. اغلب سخنرانيهاي مذهبي را در مناسبتهاي مختلفه، خود متقبّل مي‌شدند و كمتر از ديگر وعّاظ در اين زمينه دعوت مي‌شد. و سالها در شبهاي سه‌شنبه پس از قرائت قرآن، به تفسير كتاب مبين مي‌پرداختند. و چند سالي هم به شرح و بيان احاديث معراجيّه در جلد هفدهم «بحار»[1] اشتغال داشتند. و در سالهاي آخر اقامت در طهران اغلب، ابحاث امامت و توحيد را مطرح مي‌نمودند.

بيانات اخلاقي و سيره عملي علامه موجب گرايش افراد به ايشان مي‌گشت

مرحوم علامه طهراني به طور كلّي محور ارشادي خود را بر دستگيري از عامّه مردم از جميع طبقات تحصيلكرده، عالم و عامي، دانشگاهي و غيره قرار داده بودند. يكي از طبقاتي كه بواسطه حسن سلوك و برجستگي سيرت و آداب مجذوب ايشان گرديده بودند، پزشكان و اطبّاء، خصوصاً در مشهد مقدّس بودند. رفتار اسلامي و خُلق كريم و بيانات شيرين و مطابق با مقام و درخور ادراك و بينش آنان، و بطور كلّي مشاهده آثار و صفات أولياء الله از وجود مبارك ايشان، آنان را به صوب جَلَوات روحي و معنوي ايشان سوق مي‌داد. تواضع و عمل به دستورات پزشكان بدون هيچگونه اعتراضي و كلامي، و تفويض اختيار معالجات و تداوي ـ با توجّه به موقعيّت اجتماعي شاخص و بارزشان ـ عميقاً آنها را تحت تأثير قرار مي‌داد. بطوريكه در هر بخشي و طبقه‌اي كه بودند، گروه زيادي از متصدّيان آنجا از هر صنف و گروهي مجذوب ايشان مي‌گرديدند؛ و جالب اينكه ديگر رها نمي‌كردند و پيوسته جويا و مستفسر و پي‌گير مي‌شدند.

در تمام كسالتهاي مختلف، از سنگ صفراء، ديسك كمر، پارگي شبكيّه و عمل جرّاحي، سكته قلبي و غيره، ابداً و ابداً يك كلام از ايشان مبني بر ميل رفتن به خارج و انجام مداوا در حكومت‌هاي كفر شنيده نشد، و بشدّت اين موضوع را مطرود و محكوم مي‌نمودند.

مرحوم علامه مراجعه به خارج جهت مداوا را با وجود اطبّاء حاذق مخالف با عزّت اسلام مي‌دانستند

در جريان كسالت انسداد سنگ صفراء، با وجود سفارشات و تأكيدهاي فراوان مبني بر رفتن به خارج و با وجود همه‌گونه امكانات سفر، ايشان رو به اطبّاء معالج نموده و فرمودند:

«من چگونه به خارج بروم، و از مملكت اسلامي به ممالك كفر و الحاد و دشمن قسم خورده اسلام پناه ببرم! آيا اين ننگ نيست كه بگويند: يك عالم شيعي با وجود اطبّاء حاذق و مسلمان و نماز خوان، از مملكت اسلام بيرون آمده و خود را در اختيار يك مشت پزشك شراب‌خوار همه كاره از خدا بي‌خبر در مملكت كفر قرار داده است؟! اين ننگ اسلام است، ننگ تشيّع است. اسلام عزيز است، منيع است؛ و اين كارها مخالف با عزّت اسلام است. من اگر چه از دنيا بروم تن به اين ذلّت و نكبت نخواهم داد!»

هنگام كسالت، با وجود اصرار شديد اطبّاء بر آمدن به منزل، خود به مطبّ آنان مراجعه مي‌نمودند.

حال ببينيد اين عمل و كردار چه تأثيري در آن طيف از اطبّاء بوجود مي‌آورد و چگونه آنانرا منقلب مي‌نمايد، و آنها را با چه پديد‌ه‌اي روبرو مي‌سازد! پديده‌اي كه شايد كمتر با آن برخورد داشته‌اند. آيا اين عمل، ارشاد به حقّ و حقيقت و اسلام و روح دين و سنّت پيامبر و سيره ائمّه هدي عليهم السّلام و توجّه به عوالم بالا و انسانيّت و شرف و عزّت نيست؟

نكته بسيار قابل توجّه و فوق‌العاده مهمّ در اينجا اينست كه: تمام اين مسائل و تمكين در برابر تقدير الهي و سپردن امور به دست اطبّاء و مَهَرِه فنّ در حالي است كه ايشان بعنوان يك سالك واصل و عارف كامل، مظهر جميع اسماء و صفات الهيّه بوده، و اهل فنّ مطّلعند: كسي كه به اين مرحله برسد ديگر مسأله‌اي براي او مجهول و كاري براي او غير مقدور نخواهد بود. و در بيان بزرگترين اعجاز از براي ايشان همين بس كه برخورد ايشان با اين امور بنحوي بود كه گويا بهيچوجه از كمّ و كيف مطلب، و از ضرر و صلاح كار اطّلاعي ندارند و چنان تسليم در برابر مشيّت حضرت حقّ بودند كه گويا راهي جز اين و طريقي سواي اين مسير، معيّن و مشخّص نگرديده است.

روزي يكي از اطبّاء معروف و متخصّص در جرّاحي مغز و اعصاب در مشهد، بنام آقاي دكتر حاج عليرضا بيرجندي ـ سلّمه الله تعالي ـ كه از دوستان و رفقاي صميمي ما مي‌باشند، به ايشان اظهار مي‌داشتند:

«من مريضي حرف شنوتر ازشما تا بحال نديده‌ام!»

آري، اينچنين بود سيره و دَيدَن ايشان در برابر خواست و مشيّت پروردگار و تنظيم امور بر وفق نظام احسن، بطوريكه ابداً ذرّه‌اي از اين منهاج و مسير تخطّي و تجاوز نمي‌نمودند، و همين امر موجب جلب و جذب افراد به ايشان گرديده بود. صحبت در اين زمينه بسيار است و اين مختصر را مجال بيش از اين نمي‌باشد.

تربيت شاگردان سلوكي و طلاّب علوم ديني

محور دوّم: تربيت شاگردان سلوكي و حركت نفوس مستعدّه إلي الله و إلي لقائه مي‌باشد. ايشان در طول مدّت بيست و دو سال توطُّن در طهران و بيش از شانزده سال اقامت در ارض اقدس مشهد رضوي، با بيانات عرفاني و توحيدي و كلمات حكمت‌آميز خود، نفوس بسياري از دلباختگان سُبل سلام، و قلوب كثيري از مستعدّين حركت إلي الله، و مهاجرين به خدا و رسول را مجذوب اين مرام و مكتب نمودند. و با تربيت عملي و دستورات سلوكي و تشكيل مجالس ذكر و انس، آتش شوق را در سينه محبّين و سالكان طريق محبوب مشتعل مي‌نمودند.

محور سوّم: تربيت طلاّب و دانشجويان علوم اسلامي بر اساس اصول موضوعه و مباني متّخذه از فقه اهل بيت عصمت و طهارت سلام الله عليهم أجمعين بود ـ فقه بمعني عام ‍ـ بدون هيچگونه شائبه‌اي از دخالت وَهم و تخيُّل، و بدور از هر گونه دخل و تصرّف، و مُبرّي از هر آفت و بليّه.

ايشان معتقد بودند: بايد طلبه را بر اساس سُنن قطعيّه و سيره مأثوره و متّخذه از متن احاديث و روايات وارده از ائمّه عليهم السّلام تربيت نمود. و تمام آراء و اهواء باطله و ضالّه و مُضلّه را بأيّ نحوٍ كان و به هر طريق و در هر ظرف و تعيّن بايد بدور انداخته، و فقط و فقط چشم و عقل را به منهج راستين و صراط مستقيم و ممشاي قويم آن حضرات دوخته و بكار انداخت.

و در اين زمينه موفّق به تربيت و تعليم عدّه كثيري از طلاّب و فضلاء بر همين نهج مذكور و طريق معهود گرديدند، كه هر كدام از آنان زمينه‌اي مستعدّ براي هدايت خلق سرگردان، و چراغ پرتو افشاني براي دستگيري در ظلمات و بَوادي هائله مي‌باشند. و با استمداد از توفيقات الهي در آينده‌اي نزديك مصداق كلام امام صادق عليه ‌السّلام: أنْتُمْ وَ اللَهِ نُورُ اللَهِ فِي ظُلُمَاتِ الأرْضِ خواهند گرديد؛ إن شاء الله.

مرحوم علامه طهراني در اين قسمت و در اين محور سعي بليغي نمودند؛ و غالب از امور مصروفه خود را به اين امر مهمّ و حياتي اختصاص مي‌دادند. و همچنانكه خود بارها و بارها مي‌فرمودند: مشكل اصلي جامعه، عدم وجود علماء عامل و فقهاء بصير به مكتب اهل بيت عليهم السّلام، و وارد به مرام و ممشاي ائمّه معصومين عليهم‌ السّلام است. و آنقدر در تحقّق اين مسأله ابرام و اصرار مي‌ورزيدند كه مي‌توان گفت اين محور اساسي‌ترين مقطع از مقاطع حيات علمي و اجتماعي ايشان را بوجود آورده بود. در مجالس عمومي درحاليكه از اصناف و طبقات مختلف مردم (اعمّ از كسبه و مهندسين و پزشكان) حضور داشتند، علناً از طلاّب و فضلاء به عظمت ياد مي‌نمودند، و وجهه آنانرا به رخ ديگران مي‌كشيدند و با جلال و كرامت از آنان تجليل بعمل مي‌آوردند.

ايشان در طول سال در دو نوبت (روز نيمه شعبان و روز عيد غدير) طلاّب جوان و درس خوانده را كه آمادگي تلبُّس به لباس نبيّ اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم و زيّ علم و معرفت را داشتند معمّم مي‌نمودند؛ و خود يك ساعت در ترويج و اهتمام به اين امر حياتي سخنراني مي‌نمودند و دسائس استعمار و حِيَل و نقشه‌هاي شوم آنانرا براي از بين بردن اين طيف و برانداختن اين لباس و اضمحلال اهل علم و معرفت بازگو مي‌نمودند. و در بعضي از ايّام با وجود كسالت مزاج و ناراحتي قلبي و پرهيز جدّي اطبّاء از شركت در مجالس عمومي در اين مجالس شركت مي‌نمودند و در ضرورت تربيت طلاّب علوم ديني و پرورش جوانان فاضل و عالم و عامل به مباني اهل بيت عليهم السّلام به سخنراني مي‌‌پرداختند، و خود را به تعب و مشقّت و ازدياد كسالت مي‌انداختند و دلسوزانه همچون پدري مهربان و فداكار از اين خطر مهيب كه از هر طرف جامعه اسلامي ما را مورد تهديد قرار داده است ياد مي‌نمودند.

عدم آشنائي با معارف الهيّه مثل حكمت و عرفان و تفسير موجب خلل جدّي ...

مرحوم علامه طهراني فقه اسلام و درايت در مكتب أهل بيت عليهم السّلام را منحصر در فراگيري اصول مصطلحه و فقه كلاسيك و رجال و درايه معهوده نمي‌دانستند؛ بلكه تعلّم و تدرّس جدّي حكمت متعاليه و عرفان نظري و تفسير قرآن مبين، و اطّلاعات وسيع و جامع از تاريخ اهل بيت عصمت سلام الله عليهم، و احاطه بر فقه عامّه و نظرات مخالف با خاصّه، و اطّلاع از مسائل متداوله روز را در تحقّق اين مهمّ دخيل، بلكه ضروري مي‌دانستند، و همگان را بدان سو سوق مي‌دادند. همانطور كه استنباط احكام فقهي بدون اطّلاع از ظرف حكم و شرائط فتوي در زمان صدور، و استقصاء تامّ در احوال حكم و حدود و ثُغور موضوع امكان ندارد، بي‌اطّلاعي از حقائق تفسيري قرآن مجيد و عدم بصيرت در روايت غير فقهيّه، و عدم آشنائي با معارف الهيّه موجب خلل جدّي در فهم فقهي و استنباط احكام شرعي خواهد شد.

و از اينجاست كه يك عالم ديني و زعيم جامعه اسلامي حتماً و حتماً بايد واجد اين شرائط مهمّه، و حائز اين مراتب لازمه اصدار فتوي گردد، تا بتواند به حقيقت دين مبين و شريعت حقّه محمّديّه صلّي الله عليه و آله و سلّم دسترسي پيدا نمايد؛ و شرائط محيط و اوهام باطله نتواند در مسير و ممشاي او خللي وارد نمايد. در اين قسمت مناسب است به بعضي از مباني ايشان در مسائل مختلف فقهيّه و اجتماعيّه اشاره نمود.

يكي از مهمترين مسائل قابل توجّه و ضروري‌ الذّكر، عدم اهتمام بسياري از علماء دين به اجراء و پايبندي مباني و اصول موضوعه شرعيّه، و توجيه و تأويل آنها بمقتضاي مصالح عمومي و منافع شخصي و اميال و اهواء عامّه مي‌باشد.

مرحوم علامه طهراني درست در نقطه مقابل اين طريقه، منهاج و ممشاي خود را در تطبيق صددرصد با موازين مستنبطه از كلمات وحي و سنن مأثوره از ائمّه هدي صلوات الله عليهم أجمعين قرار داده بودند. و لهذا در بسياري از مواقع سائرين از اهل علم و مُتلبّسين به كسوت قداست و تقوي با مباني ايشان به مخالفت بر‌مي‌خاستند، و نغمه‌هاي ناموزون و ناهنجار آنان بعنوان تحجُّر و تعصُّب و سر‌سختي و عدم نرمش و تفرُّد، از هر گوشه و كنار شروع مي‌شد.

منع مرحوم علامه از ورود افراد در مسائل ربوي بانكها

يكي از مسائلي كه مرحوم علامه طهراني شديداً عَلم مخالفت با آن را برافراشته بود و قاطعانه با آن برخورد مي‌نمود، ورود افراد در مسائل ربوي و ارتباط با بانكها و گرفتن وام و داد و ستد با مراكز ربوي كشور بود.

افرادي كه براي محاسبه وجوهات به ايشان مراجعه مي‌نمودند، اگر اموال آنان مختلط به ربا بود نمي‌پذيرفتند، و به حساب آنان رسيدگي نمي‌كردند. و آنها هم به ديگران مراجعه مي‌نمودند، و آنان نيز با حِيَل شرعيّه و طرق مختلفه مضحكه، مَفرّي جهت استخلاص عوام از يك طرف، و وصول به حُطام دنيوي خود از طرف ديگر، راهي بسوي نيران و سخط ‌الهي و گرفتاري و وقوف در عرصات و عقبات حساب و سؤال عالم قيامت مي‌‌گشودند؛ (ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب‏).[2]

روزي يكي از اصدقاء و رفقاي خصوصي ايشان گفته بود كه اگر با بانك معامله نكنيم، نمي‌توانيم تجارت كنيم و معاملاتمان به ركود و ورشكستگي مي‌انجامد. مرحوم علامه بدون هيچگونه ملاحظه و در نظر گرفتن موقعيّت و حيثيّات و شؤون آن شخص، در حضور ديگران مي‌فرمايند:

«در اين صورت با لبو فروشي در سر چهار راه‌ها امرار معاش نمائيد!»

در روزهاي ماه مبارك رمضان، بين نماز ظهر و عصر حدود يك ربع ساعت براي مردم مسائل شرعيّه مبتلا بِها، چون مسائل روزه بجهت خصوصيّت زمان و معاملات و غيره را بيان مي‌نمودند. و بخصوص مردم را از مراجعه به بانكها و اختلاط با اموال ربوي بشدّت برحذر مي‌داشتند، و چه بسا با اعتراض مردم روبرو مي‌شدند؛ ولي ابداً بهيچوجه از بيان احكام شرعيّه تنازل و عدول نمي‌نمودند.

روزي يكي از معروفين تجّار در بازار به ايشان برخورد مي‌كند و مي‌گويد: آقا شنيدم شما در مسجد قائم مردم را از معامله با بانكها و استقراض از بانك منع نموديد؟ ايشان در جواب مي‌فرمايند: همين طور است! او مي‌گويد: آقا شما اين را بدانيد كه در تمام طهران فقط شما قائل به حرمت مشاركت با بانك هستيد، و هيچيك از آقايان در اين زمينه منعي ندارند؛ و با وجوهي مسأله را براي مردم بلا اشكال مي‌نمايند، و تمحّلي جهت حلّ معضلات و گرفتاريهاي آنان فراهم مي‌آورند. ايشان مي‌فرمايند:

«هر كس متعهّد و مسؤول گفتار خودش است. من نمي‌توانم از آنچه تشخيص داده‌ام ذرّه‌اي تنازل و عقب‌نشيني نمايم؛ ديگران به هر چه تشخيص مي‌دهند عمل نمايند.»

و پر واضح است كه اگر علماء و متديّنين بازار و كسبه از ابتداء با اين امور بنحو شرعي و بر اساس حقّ رفتار مي‌نمودند، وضعيّت اسف بار معاملات غير شرعي و ربوي دامنگير همگان نمي‌شد.

حرمت رجوع به حكّام ظلمه در مرافعات

يكي ديگر از مسائلي كه در ماه رمضان بارها و بارها به آن تذكّر و اشاره مي‌نمودند، حرمت رجوع به حُكّام ظلمه و وجوب ارجاع دعاوي و فصل خصومات به نوّاب عامّه ائمّه هدي صلوات الله عليهم أجمعين و مجتهدين ذي‌صلاح و واجد شرائط قضاء و حكومت بود. و در اين قسمت كتابهاي مربوطه از قبيل «وافي»، «وسائل الشّيعه» و غيره را به مسجد مي‌آوردند و روايات مأثوره را از روي كتاب براي مردم مي‌خواندند، و بشدّت مردم را از مراجعه به محكمه‌هاي طاغوت و حلّ معضلات توسّط ايادي ظلم و جور برحذر مي‌داشتند. و نتيجه و مآل آن محكمه‌ها را باطل، و منافع حاصله از آنها را سُحت و حرام و واجب‌الاجتناب مي‌شمردند. حتّي مراجعه به ايادي وجيه‌الملّه را جهت رفع مشكلات و برآورده شدن حاجات حرام مي‌دانستند؛ زيرا موجب ضعف و زبوني و تملّق و چاپلوسي براي مراجعين و اهل علم و استخفاف اسلام در برابر كفر و شرك قلمداد مي‌گرديد.

روزي يكي از دوستان به ايشان مي‌گويد:

«آقاي سپهبد در منزل خود مجالس روضه دارد، و بسياري از آقايان و علماي طهران به منزل او تردّد دارند و چه بسا از ايشان تقاضاي رفع مشكلاتي از قبيل سربازي اقوام و بستگان و آشنايان و حلّ بعضي از موانع منافع دنيوي خود مي‌نمايند، و ايشان هم به حلّ و فصل اين مهامّ اقدام مي‌نمايند. اين مرد بسيار فرد متديّن و نماز خوان و متعهّدي است، و در انجام مناسك مذهبي خصوصاً حجّ مضايقه و مسامحه ندارد؛ و بواسطه صدق و امانت و حسن عملش حكومت هم روي او حساب مي‌كند و تقاضاهاي او را به ديده اجابت و حسن قبول مي‌نگرد. و خود من هم در مجالس عزاداري او شركت نموده، و چه بسا اشعاري هم در رثاء و مدح اهل بيت عليهم ‌السّلام قرائت مي‌نمايم. خلاصه منزل او مملوّ از علماء و متديّنين و اخيار مي‌باشد، و هر كس به ‌آنجا بيايد، با دست پر و حاجت مقضيّه و حلّ مشكله و معضله خود مراجعت مي‌نمايد.»

علامه طهراني كه سر خود را پائين انداخته بودند و به مطالب ايشان گوش مي‌دادند، سر خود را بلند كردند و فرمودند:

«أمينُ الْخآئِنِ خآئِنٌ. خيانت و جنايت اين افراد دست كمي از سردمداران كفر و نفاق و مباشران ظلم و تعدّي ندارد. بقاء و استمرار دستگاه استبداد نياز به وجود افرادي اينچنين وجيه‌الملّه و متظاهر به صلاح و ديانت و متعبّد به شرعيّات و متخلّق به اخلاق نيكو و مردم پسند دارد؛ تا مردم به ظواهر مستحسنه و مظاهر جاذبه و نيكو فريفته شوند، و هوش و عقل و درايت از آنان ربوده شود. و در نتيجه آنها خود را محامي و هوادار و چه بسا لوادار اسلام و مدافع از حريم علماء و متشرّعين و قانون و مساوات و مواسات جا مي‌زنند. و همواره در طول تاريخ،ضمير ائمّه هدي و لواداران مكتب تشيّع و علماء راستين مذهب اهل بيت عليهم السّلام در اضطراب و تشويش بوده، و از دست اين علماء دلهايشان در خون، و ناله مظلوميّت و استغاثه آنان از اين دنياپرستان از خدا بي‌‌خبر صفحات كتب و مدارك ما را پر نموده است.»

اجتناب مرحوم علامه از تعريف و تمجيد‌هاي متداوله

مرحوم علامه طهراني بشدّت از منقبت‌تراشيها و تعريفهاي متداوله و مرسومه بين روحانيّت برحذر و گريزان بودند. در مسجد قائم هرگاه واعظي دعوت مي‌نمودند، اوّل با او شرط مي‌گذاردند كه در منبر از ايشان تعريف نكند و اگر چنانچه تخلّف مي‌نمود بازخواست مي‌نمودند.

روزي از ايّام دهه عاشوراء براي شركت در مجلس روضه‌اي به مسجد لاله‌زار طهران مي‌روند. واعظي بر فراز منبر مشغول وعظ و ذكر مصيبت بود. پس از اتمام منبر خدمت ايشان مي‌رسد و با زبان عذرخواهي از اينكه اسم ايشان را نمي‌دانسته، و نتوانسته در بالاي منبر از آن تعريفهاي كذائي متداوله بنمايد پوزش مي‌طلبد. مرحوم علامه به ايشان مي‌فرمايند:

«نخير آقاجان! شما اشتباه كرديد. من اهل اين حرفها نيستم. شما هم دست از اين كارها برداريد و ديگر از كسي تعريف و تمجيد نكنيد. يك واعظ بايد به دور از اين مسائل صرفاً به وعظ و ارشاد بپردازد و نصائح مشفقانه را با مسائل باطله و مجازيّه خلط ننمايد، و كلمات گهربار و حِكَم آموزنده حضرات معصومين عليهم السّلام را با اين اباطيل و خرافات ممزوج ننمايد، تا حقائق الهيّه بهتر و بيشتر در نفوس مستعدّين و پند‌گيران استقرار و تمكين يابد.»

گاهي از ايشان سؤال مي‌شد: چرا نمي‌گذاريد به شما آية الله بگوئيم؟ مي‌فرمودند:

«اين بدان جهت است كه الآن افرادي خود را معنون به اين عنوان و متّصف به اين صفت نموده‌اند كه من شرم دارم آن عنوان و آن صفتي كه آنها او را بر خود بسته‌اند، بر خود قرار دهم. اين براي من ننگ است كه ديگران به من حضرت آية الله بگويند، درحاليكه اين عنوان به آنچنان افرادي تسرّي داده شده است!»

علّت ذكر لقب (علامه آيه الله) بر مؤلّفات ايشان

در اينجا بي‌مناسبت نيست اشاره‌اي به عنوان «حضرت علامه آية الله طهراني» كه بر روي مجلّدات كتابهاي مؤلّفه ايشان است بشود. همانطور كه خود ايشان به شدّت از اين عناوين بيزار و برحذر بودند، گاهگاهي بعضي از افراد جسته و گريخته مطالبي حول و حوش اين عنوان مطرح مي‌نمودند. حال صرف نظر از مقام ثبوت كه به حقّ بايد ايشان را بالحقيقه و بتّاً متحقّق به اين معاني بلكه بالا و بالاتر و راقي‌تر دانست، از جهت اثبات و انظار مردم اين سؤال ممكن است مطرح شود كه جمع بين اين دو مسأله چگونه است؟

روزي مرحوم علامه طهراني فرمودند:

«تا كنون بارها من اين مطلب را كم و بيش از بعضي شنيده و پاسخي نداده‌ام. ولي اكنون مي‌گويم: من نمي‌خواستم هيچ عنواني و هيچ لقبي و هيچ وصفي از عناوين و القاب و اوصاف بر روي مجلّدات كتب خود ـ غير از همان تسميه به سيّد محمّد حسين حسيني طهراني ـ بگذارم؛ امّا يك شب در عالم رؤيا ديدم گوينده‌اي را كه از جانب پروردگار مرا مورد خطاب قرار مي‌داد و مي‌فرمود: «آقا سيّد محمّد حسين! ما اين لقب (علامه آية الله) را براي تو مقرّر نموديم، و فقط تو مستحقّ اين لقب و اتّصاف مي‌باشي، ولي فلان كس از انتشار و بازگو كردن اين عنوان جلوگيري مي‌كند؛ به او تذكّر بده تا دست از اينكار بردارد.» من هم طبق وظيفه و دستور از جانب ربّ‌ العزّه مكلّف شدم اين عنوان را بر روي مجلّدات كتب بگذارم، حال مردم هر چه مي‌خواهند بگويند.»

علامه طهراني هر دو ماه يك بار جهت زيارت مرحوم انصاري ـ رضوان الله عليه ـ به همدان مي‌رفتند و چند روزي از محضرش مستفيد مي‌گشتند، تا اينكه پس از چهار سال از هجرت به ايران مرحوم انصاري بواسطه سكته مغزي دار فاني را وداع و روح مطهّرش به عالم قدس طيران نمود. با ارتحال ايشان علامه طهراني مستقيماً در خدمت مرحوم حدّاد قيام به طاعت و انقياد مطلق و اخذ دستورات و اذكار و اوراد نمود.

علامه طهراني بدستور مرحوم حدّاد ملزم به دستگيري و تربيت مشتاقان راه خدا ميگردند

مرحوم حدّاد علاوه بر تصحيح و امضاي شيوه تبليغي علامه طهراني طبق دستور صريح، ايشان را ملزم به دستگيري و تربيت مستعدّين از دلسوختگان و مشتاقان حريم محبوب و كعبه مقصود مي‌نمايد. ايشان مي‌فرمود:

«اگر نبود دستور ملزم استادم مرحوم حدّاد ـ رضوان الله عليه ـ كه: آقا سيّد محمّد حسين! بايد از افراد دستگيري نمائي و آنها را به حقيقت و مسير توحيد راهنمائي كني! يك ساعت از عمرم را با كسي نمي‌گذرانيدم.»

شبها در مسجد قائم به اقامه نماز و تفسير قرآن و پاسخ به مسائل شرعي مي‌پرداخت و پس از مراجعت به منزل ساعتها به مطالعه مي‌گذراند. قريب دو ساعت به اذان صبح از خواب برمي‌خاست و به تهجّد و ابتهال و راز و نياز به درگاه قاضي‌الحاجات تا طلوع شمس مي‌پرداخت. سپس سه ساعت به اذان ظهر به پشت بام مي‌رفت و در اطاقي كه براي تهجّد و ذكر و وردش مهيّا نموده بود تا قريب ظهر به اذكار و اوراد مشغول بود و آنگاه از بام بزير مي‌آمد و براي اقامه نماز ظهر رهسپار مسجد مي‌شد، و اين روش سالها ادامه داشت.

در دو ماه محرّم و صفر به اقامه عزاي سالار شهيدان حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام و مجالس وعظ و خطابه مي‌پرداخت. در دعوت وعّاظ فاضل و مرضيّ دخالت مستقيم مي‌نمود. غالب سنوات در ماه مبارك رمضان خود به منبر مي‌رفت و علاوه بين نماز ظهر و عصر حدود بيست دقيقه مسائل شرعي مبتلا بها را بيان مي‌نمود، و شبها با قرائت قرآن و شرح دعاي افتتاح و يا ابوحمزه ثمالي قلوب اهل دل را روح و رضوان ‌بخشيده، سرمست از باده عشق و نفحات كلام ملكوتي‌اش از خدمتش مرخّص مي‌شدند.

بسياري از تلامذه عرفاني و ارادتمندان ايشان در همين مجالس، مفتون معاني و بيانات عرشي آن وجود مبارك گرديدند و قدم در راه وصول به حقّ و سير إلي الله نهادند، و دلباخته و سرباخته براي صعود به قلّه معرفت و وفود در حريم خلوت انس به پرواز در آمدند.

كلامش حقّ، نيّتش صدق و هدفش توحيد صرف و وصول به ذات اقدس حقّ بود. مي‌فرمود: من براي شاگردانم به كمتر از مقام و مرتبه سلمان فارسي رضايت نمي‌دهم!

ولايت مطلقه امام عليه السّلام عين توحيد است

ولايت مطلقه امام عليه السّلام را عين توحيد و هرگونه بينونيّتي بين آن دو را نفي مي‌نمودند.

گفتار عرش بنيان حضرت سيّد الشهداء عليه السّلام را كه فرمود:

«أيُّهَا النَّاسُ! إنَّ اللَهَ مَا خَلَقَ خَلْقَ اللَهِ إلاَّ لِيَعْرِفُوهُ، فَإذَا عَرَفُوهُ عَبَدُوهُ، وَاسْتَغْنَوا بِعِبَادَتِهِ عَنْ عِبَادَةِ مَا سِواهُ. فَقَالَ رَجُلٌ: يَا بْنَ رَسُولِ اللَه! مَا مَعْرِفَةُ اللَهِ عَزَّوَجَلَّ؟ فَقَالَ: مَعْرِفَةُ أهْلِ كُلِّ زَمَانٍ إمَامَهُ الَّذِي يَجِبُ عَلَيْهِمْ طَاعَتُهُ.»[3]

حاكي از اين اتّحاد و عينيّت خارجي است.

و لهذا همچون استاد خود حضرت حدّاد هيچگاه ديده نشد در مجلسي يا منبري عمومي و يا خصوصي صحبت از رؤيت ظاهري حضرت بقيّة الله ارواحنا فداه و علائم ظهور و كيفيّت ظهور و نقل مطالبي از ديگران در اين وادي بنمايند و مردم را بسمت توجّه به نشئه ظاهري سواي نشئه معنوي و باطني آن بزرگوار توجيه كنند. بلكه تمام همّ و غمّ او وصول به حقيقت نفس مبارك امام عليه السّلام و اشراب از سرچشمه ماء معين ولايت مطلقه معصوم بود.

تذكّر اين مطلب بسيار ضروري است كه: نظام عالم شهادت، و بعبارت ديگر تدبير عالم ملك بر‌ اساس نظام علّيّت و اسباب و مسبّبات است، و هر چه در اين عالم حدوث مي‌يابد، مي‌بايد از نقطه نظر نزول عِلّي و معلولي از سلسله عوالم علل و معلولات بگذرد تا در اين جهان صورت عينيّت پيدا كند؛ و بدون ترتّب در نظام تكوين تحقّق پديده و حادثه‌اي در اين عالم بحكم استحاله طفره محال مي‌باشد. و از آنجا كه در سلسله علل و معلولات بحكم اختلاف در اسباب و مسبّبات و تضارب آنها با همديگر و غلبه يكي بر ديگري (چنانچه در جاي خود مفصّلاً مبحوث و مضبوط مي‌باشد) ممكن است در بعضي از عوالم عِلّي همچون عالم مثال و ملكوت سُفلي، صُوَر اعيان خارجي بواسطه تأثير علّت موجده آن محقّق، ولي در نشئه عُلياي آن بواسطه وجود علل قاهره صورت مثالي اعيان خارجي بعنوان رادع و مانع از صُوَر اولي وجود داشته باشد (ولي در رتبه مقدّم بر صُوَر اولي) و لهذا شخص با احاطه بر بعضي از مراتب مثال و عالم برزخ به بعضي از آنها اشراف دارد ولي از آن صور اصلي و قاهره بي‌اطّلاع مي‌ماند؛ در اينجاست كه اين همه خُلف و اختلاف در مشاهدات و اظهار مطالب گوناگون مشاهده مي‌شود كه علّت آن جهل و نقصان رائي نسبت به جميع سلسله عِلل موجده صور و اعيان خارجي در عالم شهادت است.

فلهذا آنان كه از حقائق اشياء و بطون نظام تكوين چون معصومين و اولياء عظام اطّلاع دارند، كتمان نموده و اظهار نمي‌كنند؛ و آنان كه اظهار مي‌كنند، متاع قابل عرضه و ارزشي را به بازار نمي‌آورند. و مسأله بداء كه در قرآن كريم و روايات از آن سخن رفته حكايت از اين معني دارد.

اتقان و صلابت ممشاي علامه طهراني مرهون توغّل ايشان در علوم حكمي و...

اتقان و صلابت طريق و ممشاي علامه طهراني كه هيچ مجالي را براي تنزّل از توحيد و ولايت به كثرت و نشئه متنازله آن نمي‌گذارد، حاصل دو تجربه حياتي علمي و عملي و فوق‌العاده متين در وجود مبارك آن بزرگوار بود.

اوّل: توغّل در علوم حكمي و فلسفي و عرفان نظري و وصول به رمز حيات و مبدأ وجود از طريق برهان، و لحاظ اين مسأله بعنوان يك اصل مسلّم و خدشه ناپذير در نظام تربيتي و تكامل نفوس. همچنين تضلّع و مهارت ايشان بر منابع وحي و كلمات عُلياي حضرات معصومين صلوات الله عليهم أجمعين است كه به تأييد جنبه اُولي و تكميل آن مي‌پردازد. و در اين راستا استعداد ذاتي آن بزرگوار در تلقّي مباني ركين و اصول متقنه و تهيُّأ خارق عادت ايشان، چنانچه بارها مرحوم علامه طباطبائي به ايشان مي‌فرمود:

«آقا سيّد محمّد حسين! من نمي‌توانم پاسخ به سؤالات شما را سر درس بدهم.»

از يك طرف، و فاعليّت تامّه استاد الكلّ في الكلّ علامه دهر، حضرت علامه طباطبائي ـ رضوان الله عليهما ـ در دروس حكمت و تفسير و فقه ‌‌الحديث و كذلك ساير اساتيد بزرگوار آن جناب از طرف ديگر نقش اساسي را در تحقّق تجربه اولي ايفاء كردند.

و امّا تجربه دوّم: عبارت از سلوك عملي با آخرين استاد خود و كاملترين و راقي‌ترين آنان يعني حضرت حدّاد ـ قَدّس الله نَفسَه الزَّكيّه ـ بود.

مرحوم حدّاد چنان متوغّل در توحيد بود كه ابداً به غير او تنازل نمي‌نمود. در قلبش جز حقيقت احديّت و بر زبانش جز ياد و ذكر و ورد او چيز ديگري نبود. حتّي اقرب از سلسله علل و اسباب يعني عوالم ربوبي و عالم ارواح و حجب قريبه و عالم ملائكه مقرّب در مجلس ذكر و كلام او راهي نداشتند. و اگر گاهي شخصي سخني از مراتب علياي عوالم ربوبي و عروج ملائكه مقرّب چون جبرائيل امين و غيره به ميان مي‌آورد، مي‌فرمود: ما را با اين مطالب چه كار؟ ما در جائي به سر مي‌بريم كه جبرائيل امين را توان طيران و صعود بدان ذروه علياء مستحيل است. در تمام مدّت حيات خود نه سخني از امور غير عادي و لو بر حقّ امّا مشوب به شائبه كثرت (چون احضار ارواح و طيّ‌الارض و امثال آن، و علوم غريبه چون رمل و جفر و تسخير ارواح و شمس و ستارگان و اجانين) به ميان آورد و نه شاگردان خود را تشويق و ترغيب بدانها نمود، بلكه اشتغال به آنها را مُخلّ طريق و موجب اتلاف وقت و عمر و از بين رفتن سرمايه وجودي سالك مي‌دانست.

مرحوم علامه طهراني در بستري چنين متعالي و سلوكي اين چنين راقي و عالي به تجربه دوّم دست يافتند و با اجتماع اين دو، پديده‌اي متولّد شد و ميوه‌اي به فعليّت رسيد كه عبارت بود از إتقان و إحكام در همه امور به احسن وجه و اقرب طُرق.

در روش تربيتي علامه طهراني سمت گيري و اتّجاه فقط بر مسأله توحيد مستقرّ بود، و شيوه و مرام بعضي از بزرگان را چون مرحوم آية الله حاج شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني ـ اعلي الله مقامه ـ كه با قرائت اوراد و ادعيه و چه بسا بعضي تصرّفات موجب شفاي مَرضَي و رفع گرفتاريها از حاجتمندان مي‌گرديد مستحسن نمي‌شمردند و مي‌فرمودند: عارف نبايد از نزول مشيّت حقّ در همه مراتب ظهور با اختلاف مظاهر به امر ديگري بپردازد و خود را در دسترس عوام ‌النّاس قرار دهد و به ميل و دلخواه مردم كه با عقول ضعيفه و ناقصه خود كه چه بسا خلاف مشيّت و مصلحت حكيمانه حضرت حقّ است و حَدِّ يَقِفي ندارد حركت كند؛ حال خواه تقدير خداوند بر شفاء مريض يا بر فوت او تعلّق بگيرد، هر دو يكي است.

عدم تنازل از مسأله توحيد در روش تربيتي مرحوم علامه

علامه طهراني نيز چون استاد گرانمايه‌اش مسأله توحيد را به هيچ بهائي با امر ديگر معاوضه ننمود، و از آنجا كه حقيقت ولايت را بحمل شايع، عين واقعيّت توحيد مي‌دانست و ظهور آن را به نحو اطلاق در شخص معصوم عليه السّلام ملاحظه مي‌نمود، محوريّت تربيت سلوكي شاگردانش را بر معرفت و شناخت حقيقت و واقعيّت امام عليه ‌السّلام و تحقّق به حقيقت ولايت آنان قرار داد؛ چون عارف عظيم‌الشأن، ابن فارض مصري كه گويد:

 

عَلَيْكَ بِها صِرْفًا وَ إنْ شِئْتَ مَزْجَها

 

 

فَعَدْلُكَ عَنْ ظَلْمِ الْحَبيبِ هُوَ الظُّلْمُ[4]

 

«بر تو باد به ادراك حقيقت ذات يكتا و مبدأ وجود، و اگر خواهي آن را با مظهري از مظاهر تعيّن بياميزي، پس زنهار كه از آب دهان حبيب تنازُل ننمائي و به غير متمايل نگردي!»

مرحوم قاضي مي‌فرمود:

«مقصود از آب دهان حبيب در اينجا ائمّه معصومين عليهم‌ السّلام هستند!»

مرحوم علامه جمع بين زيارت عليّ بن موسي الرّضا عليه السّلام و امثال ...

مرحوم علامه طهراني هر سال در فصل تابستان به مشهد مقدّس، عتبه بوسي حضرت عليّ بن موسي الرّضا عليهما السّلام مشرّف مي‌شدند. در يكي از سنوات كه مرحوم علامه طباطبائي و مرحوم شهيد آية الله مرتضي مطهّري نيز به شرف تشرّف مشرّف بودند، آية الله مطهّري به ايشان مي‌گويند: ما با علامه طباطبائي قرار گذاشتيم براي زيارت مرحوم حاجي سبزواري به سبزوار برويم، شما هم اگر تمايل داريد تشريف بياوريد. علامه طهراني عذري آورده از رفتن اظهار عدم تمايل نمودند و آن دو بزرگوار مرحوم حكيم سبزواري را زيارت كردند. مرحوم علامه طهراني بعدها فرمود:

«كسي كه به زيارت عليّ بن موسي الرّضا عليهما السّلام مي‌آيد چطور مي‌تواند وقت خود را به زيارت امثال حاجي سبزواري صرف نمايد؟ هزاران حاجي و غير حاجي همه مندكّ و فاني در ولايت مطلقه آن حضرت و مستفيض از بحار فيوضات بيكران آن ظهور اتمّ سرمدي مي‌باشند؛ حيف نيست كه انسان توجّه خود را از آن آستان ملائك پاسبان به ريزه‌خواراني چون حكيم سبزواري و غيره مصروف بدارد!»

مي‌فرمود:

«كساني كه براي زيارت عليّ بن موسي الرّضا عليهما‌ السّلام با ماشين مي‌آيند نبايد در بين راه قصد زيارت بزرگاني امثال بايزيد بسطامي و شيخ أبوالحسن خرقاني و شيخ عطّار در نيشابور و حكيم سبزواري در سبزوار را بنمايند؛ زيرا زائر عليّ بن موسي الرّضا فقط و فقط بايد به شخص آن حضرت توجّه نمايد و از غير او كه همه فاني و مندكّ در ذات او و ولايت اويند چشم بپوشد، و زيارت عليّ بن موسي الرّضا موجب زيادي مثوبه به هزاران مقابل براي زائر و مزورهاي در بين راه خواهد بود.»

در مكتب علامه طهراني عرفان بر اساس برهان و يقين و اين دو شرط اساسي صحّت طريق و استقامت مسير سالك بودند. او هميشه سعي داشت صحّت طريق استاد خود حضرت حدّاد را با موازين عقل و شرع به اثبات برساند. از دعاوي تو خالي و مبرّي از علم و برهان صوفيانه سخت در گريز بود.

عرفان علامه طهراني با وسعتي به پهناي نفوس بشريّت، عالم و جاهل، مسلمان و غير مسلمان، حكيم و فقيه، طبيب و كاسب، همه و همه را در خود هضم نموده ملزم به پذيرش مي‌ساخت. در مكتب ايشان «هر چه ديدي دم مزن، عيش ما بر هم مزن»، «بنده چه دعوي كند حكم خداوند راست»، «شرط، تسليم است ني راه دراز» كه به معني دم فرو بستن و سر در پيش افكندن و بر حكم خلاف صحّه گذاردن؛ و خرده نگرفتن و كار زشت و عمل حرام را توجيه كردن و عمل فرد عادي را همچون فعل رسول الله و ائمّه اطهار تنازل از مرتبه عصمت ذاتي دانستن و موجب اغواء و اضلال خلقِ حَياري شدن، نبود!

در مكتب علامه طهراني صحّت و عدم صحّت حال سالك با موازين عقلي و ...

در عرفان علامه طهراني چنانچه از كتب مدوّنه ايشان پيداست، صحّت و عدم صحّت حال سالك فقط و فقط بر اساس موازين حكمي و عقلي و شرعي مسلّم از مصدر وحي سنجيده مي‌شود. اتّكاء بر منامات و مكاشفات و تخيّلات و موهومات جز وقوع در مهالك و شبّاك ابالسه و انحراف از مسير حقّ نتيجه‌اي براي سالك ببار نمي‌آورد!

همينطور شناخت انسان كامل و وليّ، جز با اختيار وي كه موجب حصول قطع و يقين به عبور از حجب ظلمانيّه نفسيّه و نوريّه و مراتب اسماء و صفات كليّه و فناء ذاتي در ذات احديّت است حاصل نمي‌شود. و اين علم و يقين چه بسا با مكالمات و مباحثات در مراتب اسماء و صفات و حتّي تأمّل و تدقيق دركيفيّت صدور افعال و اعمال وليّ، در ظروف و شرائط مختلفه و حصول و نتيجه از مقام اثبات به ثبوت و برهان لمّ مي‌باشد.

چنانچه در معرفت و شناخت انبياء عظام مطلب از اين قرار است و آيات قرآن بر اين معني صراحت دارد؛ همچنين درباره ائمّه هدي صلوات الله عليهم أجمعين چنين بود. معجزات اولياء عظام كه حاكي از تعلّق و ربط ظهور نفس امام در مقام فعل به مبدأ ولايت مطلقه دارد، و يا مباحثات أميرمؤمنان عليّ بن ابي‌طالب و صادقَيْن آل محمّد، و مجالس حضرت عليّ بن موسي الرّضا در حضور مأمون و جميع علماء اديان و حضرت جواد ‌الأئمّه و ساير حضرات معصومين صلوات الله عليهم أجمعين از اين باب است.

البتّه ممكن است در بعضي مواقع نادره، عنايت الهي بدون توسّل به وسائط و اسباب مذكوره موجب قطع و علم به مقام ثبوت گردد.

در اينجا به نكته‌اي فوق العاده مهمّ و قابل ذكر اشاره مي‌شود؛ و آن اينكه با توجّه به مطالب فوق الذّكر و اهمّيّت علم و يقين به مرتبه استاد و وليّ در مقام تربيت و دستگيري، دستورات و اوامر وليّ كامل و استاد واصل از حجيّت ذاتيّه برخوردار و به دلالت طبعيّه و عقليّه (نه وضعيّه) بر صدق مقال و صحّت رفتار شاهد است. گرچه در بعضي موارد از باب اضطرار و اتمام حجّت نظير واقعه غدير و نصب امير‌المؤمنين عليه السّلام به ولايت و خلافت و امارت بر مسلمين مقام اثبات و دلالت وضعيّه هم مؤيّد و مسدّد بوده است.

در صورت عدم وصول سالك به فناء ذاتي، حجّيّت كلام او بايد توسّط ...

امّا در غير اين صورت (عدم وصول سالك به فناء ذاتي) حجيّت كلام او و تنجُّز اوامر و نواهي او با توجّه به عدم تحقّق مقام ثبوت، قطعاً بايد توسّط وليّ كامل در مقام اثبات بصورت صريح در ملأ عام و يا مكتوب صريح و بدون هيچگونه ابهام و اجمال بيان شود. همچنان كه مرحوم علامه طهراني در كتاب «روح مجرّد» صفحه 489 نيز اين مطلب را تأييد فرموده‌اند:

«وصايت، ظاهري دارد و باطني؛ امّا وصيّ ظاهر، آن كس است كه استاد در ملاء عام او را وصيّ خود قرار مي‌دهد و مي‌نويسد و امضاء مي‌نمايد.»

در غير اينصورت هيچ مجوّزي براي اطاعت از فردي كه فاقد مقام ثبوت و يا اثبات است وجود ندارد، و مطيع و منقاد يك همچنين فردي در پيشگاه خداوند مسؤول خواهد بود.

پر واضح است كه تحقّق مقام اثبات چنانچه خود مرحوم علامه طهراني فرموده‌اند، به صورت خبر واحد و يا در حال خفاء اصلاً معني ندارد و با نفس مقام اثبات در تعارض و تضادّ مي‌باشد. همچنانكه خود مرحوم علامه طهراني هيچ فردي را وصيّ ظاهري خود قرار ندادند؛ يعني نه در ملأ عام و نه به صورت كتبي هيچ اثري از اين موضوع وجود ندارد.

متأسّفانه عدم توجّه به اين اصل مهمّ و حياتي، موجب انصراف از اصول و موازين متقنه ايشان و تبدّل حقائق و اصول موضوعه در عرفان اصيل به موهومات، و خلاصه تنزّل از منهاج منيع و مَمشاي رفيع آن بزرگوار به تخيّلات و اوهام گرديد.

البتّه ناگفته نماند كه عدّه‌اي از تلامذه آن عارف عظيم‌الشّأن با تأسّي به مرام و حفظ اصول و مواضع روشن و متقن ايشان توانستند سر بلند و پيروز از امتحان بر‌آمده و مشي و مرام آن رجل الهي را در حيات سلوكي خويش متحقّق گردانند، و با تمام فشارها و تضييقات و انواع شدائد از صراط حقّ و مسير صدق ايشان دست بر ندارند.

سعي و اهتمام علامه طهراني بر تحفّظ شاخصه هاي فرهنگي اسلام و تشيّع

يكي ديگر از جهاتي كه مرحوم آية الله علامه طهراني سعي بر تحفّظ آنها داشتند، رعايت و لحاظ شاخصه‌هاي فرهنگي اسلام، و بالأخصّ مكتب تشيّع بود. ايشان معتقد بودند: بايد در محاورات و استعمالات كلمات، از الفاظ مشتركه بين مذاهب و اديان ـ تا چه رسد به مِلل و نِحل مختلفه ـ و نيز از الفاظ مختصّه به مباني تشيّع در غير مَا وُضِعَ لَه جدّاً پرهيز نمود تا اصالت فرهنگي اسلام و نمودار مشخّصه مكتب بخوبي بتواند روشنگر و مبيّن و راهنماي محتواي خود گردد، و از آسيب محرّفين و بِدَع ضالّه و مضلّه و دزدان رهزن دين و ايمان و اعتقاد در امان باشد. مثلاً مي‌فرمودند: «استعمال لفظ (نيايش) براي نماز غلط است. زيرا نيايش يك عمل عبادي است كه جميع اديان در او مشتركند، و هر كدام از آنان به نوبه خود در طول شبانه روز يا در ايّام هفته مراسمي جهت تقرّب به پروردگار به اسم نيايش انجام مي‌دهند، ولي هيچكدام از آنها نماز نمي‌باشد. زيرا نماز با اين خصوصيّات، مختصّ دين اسلام و مُنزَل از نفس شريف پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله و سلّم مي‌باشد. بنابراين نبايد اين عمل عبادي مخصوص را در تسميه، همطراز با سائر اعمال عباديّه شرايع و اديان قرار داد، و لفظ نيايش را كه مشترك بين همه است در اين مورد بكار برد.

همينطور استعمال كلمه مباركه بِسْمِ الله الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اختصاص به مبدأ اعلي داشته، و نمايانگر صفات جمال و عطوفت و رحمت و شفقّت و جامعيّت ذات اقدس الهي در استجماع جميع صفات و اسماء كلّيّه خود است. نوشتن كلمه «باسمه تعالي» گرچه به حسب قرائن حاليّه دالّ بر ذات مباركه حقّ جلّ و علا است، ولي اين رجوع و احاله ضميرِ «باسمه» با توجّه به قرائن است؛ و الاّ خود بخود و في نفسه مشعر به اين معني نخواهد بود. بنابراين، به چه دليل و به چه رجحاني يك مسلمان و شيعه بايد از استعمال لفظ مختصّ به ذات مبدأ اعلي عدول كند و آنرا بالكلّيّه نسياً مَنسيّاً در بوته اهمال بسپرد، و نام محبوب را از صف‍حه محاورات و مكاتيب حذف نمايد، و با كلمات مبهمه و مشتركه، ايماء و اشاراتي به مقام اقدس ربوبي داشته باشد؟! آيا مرام و دَيْدَن رسول خدا و ائمّه هدي صلوات الله عليهم أجمعين اين چنين بود؟ و آيا آنها در نامه‌ها و رسالات خود باسمه تعالي مي‌نوشتند؟ در كدام نامه از پيامبر اكرم سراغ داريم كه در آن بجاي بِسْمِ الل‍هِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم، باسمه تعالي نوشته شده است؟!

و آيا عمل اولياء دين براي ما حجّيّت و دليليّت ندارد؟ و ما موظّف به تأسّي از سيره آنها نمي‌باشيم؟ و مگر انبياء سلف نيز در ارسال رسالات خود افتتاح به بسم الله نمي‌نمودند؟ در داستان حضرت سليمان، آيه شريفه مي‌فرمايد:( إِنَّهُ مِن سُلَيْمَانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ*أَلَّا تَعْلُواْ عَلىَ‏َّ وَ أْتُونىِ مُسْلِمِين‏)[5]  

اصرار علامه طهراني بركتابت كلمه مباركه «بسم الله الرّحمن الرّحيم» بجاي «باسمه‌ تعالي»

بدين مناسبت، مقتضي است حكايتي را كه در ارتحال استاد عاليقدر ايشان در نجف اشرف، مرحوم آية الله العظمي حاج شيخ حسين حلّي ـ أعلي الله مقامه ـ بوقوع پيوسته است متذكّر شويم:

مرحوم آية الله العظمي سند الفقهآء و المجتهدين و عماد العلمآء الصّالحين: آقاي حاج شيخ حسين حلّي ـ تغمّده الله برحمته ـ استاد علامه طهراني در فقه و اصول در نجف اشرف بودند. و ايشان به مدّت هفت سال از آن درياي موّاج علم و فقاهت و خرمن پر بهاي فهم و درايت بهره‌ها برده و خوشه‌ها چيدند. و به حقّ ميتوان گفت: مرحوم آية الله حاج شيخ حسين حلّي سهم بسزائي در بعد اجتهاد و استنباط احكام، و تلقّي مباني شرعيّه ايشان داشتند. و هميشه مرحوم آية الله علامه در طول حيات به عظمت و احترام از ايشان ياد مي‌نمودند، و او را بَطَل ميدان فقاهت و تحقيق قلمداد مي‌نمودند. پس از ارتحال مرحوم حلّي، علامه طهراني مجلس ترحيمي در مسجد قائم منعقد نمودند. و بدين مناسبت اعلاني چاپ نموده، در طهران ميان مساجد و شوارع و همچنين در روزنامه‌ها منتشر نمودند. اعلان به كلمه مباركه بِسْمِ اللَهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم افتتاح شده بود. چند روز بعد به همين مناسبت مجلس ترحيمي در مسجد بازار طهران منعقد مي‌شود، و مرحوم علامه طهراني هم شركت مي‌كنند.

در جنب ايشان يكي از علماء معروف طهران درحاليكه قاري مشغول قرائت بود و ايشان مشغول كشيدن قليان! رو به ايشان مي‌كند و مي‌گويد: آقا چرا شما در اعلان مرحوم حاج شيخ حسين حلّي بسم الله نوشته‌ايد؟ اين خلاف شرع است. ايشان مي‌فرمايند: نوشتن بسم الله خلاف شرع است؟! آن شخص در جواب مي‌گويد: بله خلاف شرع است! اسم خدا محترم است و نبايد در نامه‌ها و اعلان‌ها نوشته شود. ايشان مي‌فرمايند: احترام اسم پروردگار به انتشار و گسترش آنست، نه به كتمان و اخفاء. خلاصه بحث بالا مي‌گيرد و اطرافيان متوجّه مي‌شوند. از مرحوم علامه اصرار و از آن شخص انكار.

تا اينكه او مي‌گويد: انتشار اين اسم موجب هتك حرمت آنست؛ زيرا به دست هر كسي مي‌افتد و چه بسا روي زمين بيفتد. مرحوم علامه فرمودند: بايد اسم خدا را منتشر كرد، و هركسي در قبال آن وظيفه‌اي دارد. اينكه ممكن است اين اسم بدست غير مسلمان بيفتد دليل بر منع از نشر آن نمي‌شود. مگر پيامبر اكرم نامه‌ها را براي غير مسلمانان از نصاري و يهود و زرتشتيان نمي‌فرستادند؟ آن شخص گفت: آنها به نامه‌ها احترام مي‌گذاردند و موجب هتك نمي‌شود. مرحوم علامه فرمودند: آيا پاره كردن نامه رسول خدا بدست خسرو پرويز و زير پا قرار دادن آن،‌ هتك محسوب نمي‌شود؟ گفت: آن قضيّه واحده بوده است. ايشان فرمودند: حرمت مسأله با قضيّه واحده و متعدّده ربطي ندارد. و آيا دل شما بيشتر براي حرمت اسم خدا و ذكر نام پروردگار مي‌سوزد يا رسول خدا؟

آنگاه او را مخاطب قرار داده و فرمودند: سؤالي از شما دارم! اگر شما مشغول صحبت باشيد و بالاي منبر به وعظ و خطابه بپردازيد و شخصي در پائين منبر مشغول كشيدن قليان شود،‌ آيا به شما بر نمي‌خورد؟ گفت: چرا! آنگاه فرمودند: الآن اين قاري مشغول تلاوت قرآن است و شما مشغول كشيدن قليان! آيا كلام خدا از كلام شما پست‌تر و نازل‌تر و بي‌ارج‌تر است كه اينگونه بي‌اعتنا به كلام الهي مشغول صحبت با اين و آن بوده و به كشيدن قليان و خُرخُر كردن اشتغال داريد؟! شما ديگر دم از اسلام و حرمت ذكر پروردگار نزنيد! شما ديگر دايه دلسوزتر از مادر نباشيد! لازم نيست شما با اين كيفيّت براي اسلام دل بسوزانيد! اسلام دلسوز دارد، و چه و چه...

در اين هنگام يكي از بستگان معمّم ايشان جلو مي‌آيد و به مرحوم علامه طهراني مي‌گويد: آقا شما اين را بدانيد كه در اين مسأله هيچ كس جز آية الله آقا سيّد احمد خوانساري با شما موافق نيست. لذا اينقدر اصرار بر مسأله نفرمائيد؛ فائده‌اي ندارد.

مرحوم مطهّري نسبت كلام معروف: انّما الحَيوه عَقيدَه و جِهادٌ را ...

نظير ممشاي مرحوم علامه بر تحفّظ شاخصه‌هاي مكتب و جدا نمودن صحيح از سقيم كلامي است از مرحوم آية الله مطهّري ـ رحمة الله عليه ـ در يكي از منبرهايشان كه فرموده بودند:

«اين كلام معروف: إنَّما الْحَيَوةُ عَقيدَةٌ وَ جِهادٌ را كه به حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام نسبت ميدهند صحيح نيست. زيرا اگر منظور از حيوة، حيات دنيوي باشد، كه با محمول سازگاري ندارد؛ و اگر منظور حيات اخروي و حيات طيّبه و بالأخره حيات خدا پسندانه باشد، لازمه‌اش دارا بودن عقيده‌اي درست و صحيح و واقعي و در مسير وصول به كمالات و غايات انساني است، نه هر عقيده و مرام و مكتبي ولو مكاتيب الحادي و كمونيستي. و الاّ آنها هم داراي مرام و عقيده و اهدافي هستند، و چه بسا موجّه و بظاهر عامّه پسند و جاذب. و «عقيده» نكره است و دلالتي بر كيفيّت و نوع عقيده و مكتب خاصّي ندارد.» ـ انتهي.

اين كلام گفتاري است بسيار متين، و سخني است بغايت استوار. زيرا آنچه كه در اسلام مُمضي و پسنديده است، انطباق اعمال و كردار آدمي با موازين شرع و فرامين الهي و اعتقاد به مبدأ و معاد و بعث رسل و انزال كتب و حشر و نشر و عالم اخروي و سائر مباني و اصول موضوعه در شرع مبين است. در قرآن كريم همه جا عمل صالح را با ايمان به خدا و رسول قرين نموده است؛

(إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلا) [6]

و پر واضح است كه صِرف اعتقاد به مكتبي غير توحيدي ولو به ظاهر وجيه ممضاي شرع نخواهد بود. چنانچه بعضي به اشتباه اين جمله معروف خطيب مصري: إنْ كانَ دينُ مُحَمَّدٍ لا يَسْتَقيمُ إلاّ بِقَتْلي فَيا سُيوفُ خُذيني! را به حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام نسبت ميدهند. گرچه اين كلام سخن نا بجائي نيست، ولي انتساب او به امام عليه السّلام مسأله ديگري است.

اهتمام علامه به رؤيت ماه در ترتّب آثار شرعي و عدم توجّه به تقويم

يكي ديگر ازمواردي كه گهگاه موجب اختلاف و چه بسا حرفهائي در حول و حوش و اطراف ايشان مي‌شد، اهتمام ايشان به رؤيت ماه در ترتّب آثار شرعي و احكام فقهي بود. با توجّه به عدم حجّيّت شرعي قول منجّم و سنديّت آن، مرحوم علامه طهراني تا وقتي كه ماه را رؤيت نمي‌نمودند، يا علم به رؤيت حاصل نمي‌شد، و يا دليل شرعي متقن اقامه نمي‌گرديد حكم به دخول ماه رمضان و ترتّب آثار و احكام و اعمال مأثوره در ماه مبارك، و همچنين دخول ماه شوّال و افطار آنرا نمي‌نمودند. و چه بسا سالها كه اعمال يوميّه ماه مبارك را ديرتر از سائر مساجد و محافل انجام داده و بدان امر مي‌نمودند، حتّي شبهاي قدر را ديرتر از بقيّه محافل برگزار مي‌نمودند. و اين امر موجب اعتراض بسياري از آقايان و ائمّه جماعات شده، اين عمل را منافي با وحدت و جمعيّت و حفظ حدود و ثغور روحانيّت مي‌پنداشتند. ولي اين مسائل هيچگاه بر اراده و اهتمام ايشان در عمل به مباني و انجام احكام مستنبطه فقهيّه تأثير نگذارد، و همچنان به اين مرام و مشي خود ادامه مي‌دادند. استقامت و پايداري ايشان بر اصول موضوعه، نه تنها در اواخر اقامت در طهران بود، بلكه از همان ابتداء مهاجرت به طهران و اقامت نماز جماعت در مسجد قائم اين منهج و طريق را نصب‌ العين خود قرار داده بودند؛ و از اين مسير ابداً و بهيچوجه تخطّي ننمودند.

در همان اوان سكونت در طهران ـ در زمان حيات مرحوم آية الله العظمي بروجردي ـ رحمة الله عليه ـ در يكي از سالها، ماه شوّال بر اساس تقويم رؤيت نگرديد. مرحوم والد قدّس سرّه طبق مباني شرع بنا را بر  بقاء ماه مبارك رمضان گذاردند و خود نيز به مسجد براي اداء نماز عيد نرفتند. در آن موقع شنيده شد كه يكي از آقايان معاريف و علماي برجسته طهران در حضور ديگران در آن روز چيزي خورده است؛ و اين امر موجب شد كه تمام مساجد طهران در شرائط و موقعيّت افطار قرار گيرند. در اين باره به مرحوم علامه طهراني نيز مراجعه شد و از ايشان جهت اعلام دخول ماه شوّال استجازه نمودند. ايشان بشدّت مسأله را منفي، و حكم به بقاء ماه رمضان دادند. و هر چه از اطراف براي تعديل ايشان اقدام شد ابداً قبول ننمودند. از آنطرف مرحوم آية الله العظمي بروجردي ـ رضوان الله عليه ـ كه هنوز رؤيت ماه شوّال بر ايشان ثابت نشده بود و حكم به دخول ماه شوّال ننموده بودند نيز تحت فشار اطرافيان قرار گرفته، و مرتّباً از طهران تلگرافِ حكمِ به دخول ماه شوّال مي‌رسيد و ايشان قبول نمي‌فرمودند. و اين قضيّه تا حدود ساعت 5 بعدازظهر ادامه يافت. در اين وقت به آقاي بروجردي اطّلاع دادند كه اگر شما حكم به دخول ماه شوّال و افطار ننمائيد، با توجّه به عمل آن شخص عالم و اشاعه فعل او در محافل و مساجد، ديگر آبروئي براي اسلام نمي‌ماند؛ و مرحوم آية الله بروجردي مضطرّاً حكم به دخول ماه شوّال نمودند. و چون علامه طهراني حكم مجتهد را نافذ و واجب الاتّباع مي‌دانستند، ايشان نيز حكم به افطار و اقامه نماز عيد فطر نمودند.

بطور كلّي مرحوم علامه طهراني اساس تاريخ و مواقع خود را تنها بر تاريخ قمري قرار داده بودند؛ آن هم تاريخي كه شروع و انتهايش بر اساس رؤيت باشد. و اين مسأله را در طول اقامت در طهران بارها مطرح مي‌نمودند، و ابداً براي تقويم اعتباري و اعتنائي قائل نمي‌شدند.

 پاورقي


[1]ـ بحار الأنوار، طبع كمپاني.

[2] - سوره الحجّ (22) ذيل آيه 73.

[3] لمعات الحسين، تأليف علاّمه آيه الل‍ه سيّد محمّد حسين حسيني طهراني، طبع دوّم، ص 11 بنقل از «ملحقات إحقاق الحقّ» ج 11، ص 594.

[4] ديوان ابن فارض، قافيه «ميم».

[5] - سوره النّمل (27) آيه 30 و 31.

[6] ـ سوره الكهف (18) آيه 30.

      
  
فهرست
11   ديباچه
  نشو و نما در مهد علم، و تحصيلات ابتدائي
13   اجداد مرحوم علامه از معاريف و بزرگان بوده ‌اند
14   تحصيلات ابتدائي علامه در هنرستان صنعتي
  كسب معارف الهيّه بعنوان تنها راه سعادت، و هجرت به قم
14   اساتيد دروس سطح و آشنائي با علامه طباطبائي
17   تفسير علامه طباطبائي از كلام سيّد الشّهداء عليه السّلام: أيّها النّاسُ! إنّ اللَ‍ه ...
18   علّت انحصار شناخت امام عليه السّلام در عرفان و سلوك إلي الله
19   راهنما و هادي سيروسلوك إلي الله بايد مندكّ و فاني در مقام ولايت شده باشد
21   علامه طباطبائي در ساختار علمي و معرفتي علامه طهراني نقش بسزائي داشته است
22   علامه طباطبائي را بايد اوّلين استاد سلوكي علامه طهراني به حساب آورد
24   در مكتب عرفاني علامه طباطبائي عقل و شرع و شهود سه ركن اساسي مي‌باشند
35-26   هجرت به نجف اشرف
26   دستورات سلوكي علامه طباطبائي به علامه طهراني
27   ارتباط وثيق علامه طهراني در نجف با آيه الله سيّد جمال الدّين گلپايگاني
28   خوف علامه طهراني از ابتلاء به مرجعيّت و التجاء به أئمّه عليهم السّلام
29   برنامه ريزي علامه در نجف اوقات خود را براساس دو محور علم و عمل
30   ديدگاههاي متفاوت اساتيد حوزوي علامه در مسأله عرفان و شهود
32   بحث و گفتگوي علامه طهراني با آيه الله خوئي در لزوم پيمودن راه عرفان
34   آفت تقليد اعتقاد به حقّ را زائل مي‌كند
35   مع الأسف هنوز در بعضي مجامع ديني ما تعليم و تعلّم حكمت و عرفان ممنوع مي‌باشد
38-37   اساتيد ايشان در علوم مختلفه، و آشنائي با مرحوم انصاري
37   اساتيد سطوح عالي علامه از بزرگان حوزه نجف بوده ‌اند
38   آشنائي با مرحوم انصاري و برقراري مراسلات با ايشان
47-39   آشنائي با مرحوم حدّاد، و بازگشت به موطن به امر استاد
39   بينش علامه طهراني نسبت به موقعيّت ومرتبه اساتيد خود وايجاد ارتباط سلوكي
40   مواظبت علامه طهراني در استعمال عناوين و تعابير نسبت به افراد با واقعيّت و نفس الأمر
41   شدّت ارادت به مرحوم حدّاد را مي‌توان از نامه‌اي كه بدوستان مي‌نويسد بدست آورد
42   محور اساسي فعّاليّت علامه درمسجد تبيين معارف بدون مصلحت ‌‌انديشيهاي متعارف بود
44   تحمّل مصائب و سختيها در اداره مسجد به امر استاد
46   ارتباط با رهبر فقيد انقلاب و مشاركت در نهضت مقدّس
47   در تاريخ انقلاب ذكري از ايشان به ميان نيامده
71-48   اصول تربيتي و منهاج و مبناي ايشان در مسائل مختلف
48   بيانات اخلاقي و سيره عملي علامه موجب گرايش افراد به ايشان مي‌گشت
48   مرحوم علامه مراجعه به خارج جهت مداوا را با وجود اطبّاء حاذق مخالف با عزّت اسلام مي‌دانستند
50   تربيت شاگردان سلوكي و طلاّب علوم ديني
51   عدم آشنائي با معارف الهيّه مثل حكمت و عرفان و تفسير موجب خلل جدّي...
53   منع مرحوم علامه از ورود افراد در مسائل ربوي بانكها
54   حرمت رجوع به حكّام ظلمه در مرافعات..
56   اجتناب مرحوم علامه از تعريف و تمجيد‌هاي متداوله
56   علّت ذكر لقب (علامه آيه الله) بر مؤلّفات ايشان
58   >>علامه طهراني بدستور مرحوم حدّاد ملزم به دستگيري و تربيت مشتاقان راه خدا ميگردند
59   ولايت مطلقه امام عليه السّلام عين توحيد است
61   اتقان و صلابت ممشاي علامه طهراني مرهون توغّل ايشان در علوم حكمي و...
62   عدم تنازل از مسأله توحيد در روش تربيتي مرحوم علامه
63   مرحوم علامه جمع بين زيارت عليّ بن موسي الرّضا عليه السّلام و امثال ...
64   در مكتب علامه طهراني صحّت و عدم صحّت حال سالك با موازين عقلي و ...
66   در صورت عدم وصول سالك به فناء ذاتي، حجّيّت كلام او بايد توسّط ...
67   سعي و اهتمام علامه طهراني بر تحفّظ شاخصه هاي فرهنگي اسلام و تشيّع
67   اصرار علامه طهراني بركتابت كلمه مباركه «بسم الله الرّحمن الرّحيم» بجاي «باسمه‌ تعالي»
70   مرحوم مطهّري نسبت كلام معروف: انّما الحَيوه عَقيدَه و جِهادٌ را ...
71   اهتمام علامه به رؤيت ماه در ترتّب آثار شرعي و عدم توجّه به تقويم
73-76   شخصيّت سياسي، و طرح ايجاد حكومت اسلامي
73   تلاش مرحوم علامه در روشن نمودن أذهان نسبت بضرورت تشكيل حكومت اسلامي
75   مرحوم علامه انقلاب اسلامي را موهبتي الهي براي ملّت شيعه مي‌دانستند
76   چه زيبنده بود در طليعه حكومت اسلام كلمات توحيدي رسول خدا در ...
77-84   هجرت به مشهد، و شروع به تأليفات
77   مرحوم علامه احياء سنن و فرهنگ اصيل اسلام را در حكومت اسلامي از ...
79   معرّفي اجمالي تأليفات علامه طهراني
82   در تأليفات علامه روح حيات و ارتباط معاني و مطالب با ضمير خواننده ملموس است
84   خدمت به خلق و ايجاد محبّت و صفا بين افراد از خصائص علامه طهراني بود

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی