گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > اخلاق، حكمت و عرفان > حريم قدس
 دیباچه

بِسم الله الرّحمَن الرّحیم

الحَمدُ للّه ربّ العالَمین

و الصّلَوةُ علَی المَبعوثِ إلی الخَلائق أجمَعین و آلِه الأوصیاءِ المُنتَجَبین

و لعنَۀُ اللهِ علَی أعدائهِم مِن الأوّلِین و الآخرین إلی یَومِ الدّین

 ستایش ابدی و ثنای أزلی ذات واجب الوجودی را سزاست که بسیط ماهیات امکانیّه را به یمن صرافت وجود به زیور تعیّن و تشخّص بیاراست، و از میان جمله کائنات تاج لقد کرّمنا به پیشگاه رفیع المنزلۀ انسان تقدیم نمود، و او را به مظهریّت تجلّی ذات و استعداد تلقّی جلوۀ عظمی مفتخر ساخت.

درود بیکران به روان مطهّر ارواح انبیاء و رسل الهی باد که سرگشتگان وادی حیرت و گمرهان تیه ضلالت را به امداد و اناره سبحانی به سر منزل مقصود و دائره مقام محمود هدایت و ایصال مینمایند؛ بالأخصّ سیّد کائنات و محور حدوث و بقاء موجودات، أبو الأکوان بفاعلیّته و اُمّ الامکان بقابلیّته[1]، بشیر نذیر و سراج منیر، خاتم انبیاء، محمّد بن عبدالله و اهل بیت او که شموس طالعات و نجوم زاهرات در دو نشأه تکوین و تشریع میباشند؛ صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین.

و إنّی و إن کنتُ ابنَ آدمَ صورۀً

 

فَلِی فیه معنیً شاهدٌ باُبوّتی[2]


راقم سطور بنده ناچیز سید محمّد محسن حسینی طهرانی عفی الله عن جرائمه گوید:

از آنجا که رساله شریفه و گرانقدر «لبّ اللّباب در سیر و سلوک اُولی الألباب» تألیف عارف کامل و سالک واصل، انسان العین و عین الانسان، العالم بالله و العالم بأمر الله، سیّد الفقهاء الربّانیّین و سند الاولیاء الالهیّین، مولینا و مقتدانا، آیة الله العظمی سید محمّد حسین حسینیّ طهرانی ـ أفاض الله علیه شَآبیب رحمته و رضوانه ـ که تقریرات مباحث سلوک علمی و عملی استاد الکلّ فی الکلّ، فخر الحکماء المتألّهین و اُسوة العلماء السّالکین، سیّدنا الأکرم و عمادنا الأعظم، حضرت علاّمۀ طباطبائی قدّس الله سرّه میباشد دارای مزایای فریده و شاخصههای وحیده است (که به حقّ مانند او چه در لغت عرب و عجم یافت نخواهد شد، و به تصدیق اهل نظر مکتوبی بدین شیوائی و جامعیّت در بیان مراتب نفس و ایمان و کیفیّت سیر و سلوک إلی الله و رفض بوادی عائقه و اهواء صارفه و عبور از عوالم ضلالت و غوایت و کثرات و توهّمات و لزوم استمداد از تربیت و ارشاد استاد کامل در مراحل مختلفۀ سیر نوشته نشده است) مبتنی بر مبادی و اصول مفروغۀ سیر و سلوک إلی الله است؛ از قبیل مقام و منزلت انسان در جایگاه خلقت عالم امکان و کیفیّت سیر او به سوی کمال و فعلیّت، و لزوم بعثت انبیاء و رسل الهی در تربیت نفوس مستعدّه، و کذلک ضرورت ارشاد و دستگیری استاد کامل و مهذّب نفوس، و نیز ضرورت حرکت و سیر در مسیر عرفان و توحید و تولّی به ولایت اهل بیت عصمت و کرامت سلام الله علیهم اجمعین، و تبرّی از اعداء و مخالفین ایشان باطناً و ظاهراً، و افتراق مکتب توحید با سایر مکاتب منحرفه و منعزلۀ از واقع و حقیقت ـ گرچه متلوّن به الوان دیانت و ولایت و رسالت باشند ـ و علل معارضه و مقابلۀ ناپختگان نامطّلع از حقائق عالم انس؛ چنانچه فرمودهاند:

چه داند آنکه نداند که چیست لذّت عشق

 

 

 

 

 

 

از آنکه لذّت عاشق ورای لذّات است[3]


و بعضی از مطالب دیگر که اطّلاع بر آنها مسیر حرکت سالک را روشنتر و استقامت او را در برابر عوائق و فتن بیشتر، و عزم و ارادۀ او را در وصول به غایت و هدف أعلی راسختر خواهد نمود، و وی را در مقابله با وسوسه خنّاسان و تلبیس ابالسه طریق و قطّاع و سرّاق مسیر محفوظ و مصون خواهد داشت؛ تأکید خائنین در او اثر نگذارد و او را از حرکت و صعود به عالم قدس باز ندارد، و با عزمی متین مترنّم به آیۀ شریفه:
)قُلِ اللَّهُ  ثُمَّ ذَرْهُمْ فىِ خَوْضِهِمْ يَلْعَبُون([4] حجب عوالم کثرت را یکی پس از دیگری از هم بدرد و از مراحل ظلمات و مراتب حجب نوریّه بگذرد و پا به عرصۀ معدن عظمت کبریائی حقّ بگذارد.

این رساله شریفه که اصل آن به فارسی میباشد، تا کنون به لغت عربی و انگلیسی ترجمه شده است و موجب إعجاب و تحسین خوانندگان گردیده، زمینۀ تحوّل و تبدّل جدّی را در ضمیر و نفوس مستعدّۀ آنان پدید آورده است؛ و نیز به عنوان یک منبع تدریس در میان برخی از دانشگاههای معروف و معتبر دنیا رائج و دائر گشته است.

حقیر خود بارها آن را مطالعه نمودهام و هر بار همان طراوت و نشاط ابتدائی را در مطالعات مکرّر احساس نمودهام. گوئی الفاظ و عبارات این کتاب از سویدای دل سرگشتگان و ضمیر پویندگان حریم معبود پرده برمیدارد، و نیاز حقیقی وجدانهای پاک و ناآلوده به زخارف دنیا را در وصول به عالم توحید و کشف سلطان معرفت روشن و آشکار مینماید. و سرّ این نکته در این است که این مفاهیم و عبارات از قلم و بنان افرادی تراوش نموده است که روح و سرّ آنان به عالم توحید و تجرّد اتّصال و بلکه اتّحاد پیدا نموده است، و هر آنچه از رقائق معانی و دقائق مبانی و ظرائف عالم انوار بر قلوب و ضمائر مطهّر و ملکوتی آنان افاضه و نزول مینماید، بدون تصرّف نفس امّاره و دخالت اغراض دنیّه و اهواء رذیله میباشد؛ و لذا با فطرت و ضمیر صافی هر انسان صادق و جویندۀ حقّی موافق و منطبق و همسو خواهد بود، و هیچگاه طراوت و تازگی و رَوْح خود را از دست نخواهد داد، و هر چه انسان بیشتر به تحقیق و مطالعه و تدبّر در آنان بپردازد، بیشتر از ادراک حقائق راقیه و انوار معرفت حقّ بهرهمند خواهد شد؛ مانند کتب آسمانی بالأخص «قرآن کریم» و «نهج البلاغه» مولی الموحّدین أمیرالمؤمنین علیه السّلام، و روایات واردۀ از حضرات معصومین علیهم السّلام، و در مرتبۀ پس از آن کلمات و عبارات اولیای الهی همچون اشعار خواجه حافظ شیرازی و مولینا جلال الدین بلخی و ابن فارض مصری، و کتب مؤلّفۀ فخر العرفاء الشامخین محیی الدّین عربی، و مکتوبات و رسائل سایر اولیاء و عرفای الهی رضوان الله علیهم اجمعین.

مرحوم قاضی ـ قدس الله سرّه ـ میفرمود:

من هشت بار کتاب «مثنوی معنوی» را مطالعه کردم، و هر بار مطلبی جدید و افاضهای سوای افاضات و مدرکات مطالعات قبلی برایم حاصل میگشت.

امّا در سایر نوشتجات این مطلب به نظر نمیرسد و دلیل آن هم واضح و روشن است، زیرا هر چه از بنان و بیان آنان تراوش نماید از منبعی آلوده به اغراض و سرچشمهای منغمر در شهوات و تخیّلات و حبّ و بغضها است؛ و افراد در این مسأله دارای مراتب مختلفه هستند، و از طرفی علوم آنها تحصیلی و اکتسابی و ظاهری است، و جز ذخیره محفوظات حاصل و عائدی برایشان نخواهد داشت و خود به آنها باور و یقین نخواهند داشت.

اخیراً توفیق ترجمۀ کتاب به زبان فرانسه، یکی از أخلاّء روحانی و برادران ایمانی را رفیق گردیده، از این ناچیز تقاضای تحریر مقدّمهای در توضیح برخی از مطالب فوق الذّکر گردید؛ لذا با توجّه به اهمیّت موضوع و تضارب آراء و اختلاف مسالک و مکاتب متنوّع و چه بسا منحرف، و ورود اوهام و تخیّلات از عدّهای جاهل و بیخبر از مواهب عالم قدس و مواعد حریم انس، این بنده به ذکر پارهای از مسائل و موضوعات مذکوره به عنوان مقدّمۀ این کتاب شریف میپردازم، امید است که خوانندگان گرامی را مزید اطّلاع و نویسنده ناچیز را ذُخری لیوم الجزاء گردد.

و ما تَوفیقی إلاّ بِالله علیه توکّلتُ و إلیه اُنیب

بِسم الله الرّحمَن الرّحیم

الحَمدُ للّه ربّ العالَمین

و الصّلَوةُ علَی المَبعوثِ إلی الخَلائق أجمَعین و آلِه الأوصیاءِ المُنتَجَبین

و لعنَۀُ اللهِ علَی أعدائهِم مِن الأوّلین و الآخرین إلی یَومِ الدّین

شکّی نیست که وجود حقیقتی است عالی و راقی که اصل و اساس جمیع حقائق متأصّله از قبیل اسماء و صفات کلیّۀ الهی، و نیز جمله حقائق ربطیّه از قبیل اسماء و صفات جزئیّه، و یا به عبارت روشنتر ماهیّات موجوده در عالم اعیان و خارج است؛ و لذا فرمودهاند که: حقیقت اشیاء به حیثیّت رابطی آنان برمیگردد و از خود، وجود فی نفسه لنفسه ندارند؛ بلکه صرفاً حیثیّت آنها و اصالت آنها به جنبه ربطیّت و صرف تعلّق و فناء در ذات واجب الوجود برمیگردد.

خدای متعال در آیات شریفۀ قرآن به این مسأله تصریح تامّ فرموده است:

) خَلَقَ اللَّهُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقّ‏ِ  إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَةً لِّلْمُؤْمِنِين ([5]

«خداوند آسمانها و زمین را به حقّ آفرید (نه از روی تصادف و عبث و بدون هدف و غایت، و نه از روی تخیّلات و اوهام و اعتبارات چون مصنوعات عامّۀ مردم) به درستی که در این مطلب نشانهای از حقیقت توحید در جمیع مراتب ذات و اسم و فعل برای مؤمنین میباشد.»

ظهور و بروز حقیقت وجود در اسماء کلّیه و از آنها در جزئیّات و مصادیق خارجی، موجب اتّصاف آنها به همین وصف میگردد، و مقتضای قانون علّیّت تجلّی علّت در ماهیّت معلول و نتیجتاً اتّصاف معلول به اوصاف علّت در مرتبه مادون و بنحو ضعیفتر و خفیفتر است. و از آنجا که خدای متعال ذات خود را به حقّیت متّصف نموده است، چنانچه در آیات بسیاری به عبارات مختلف مانند: )ذَالِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِل( [6] تصریح فرموده است، وجودات متدلّیه و مرتبطه به ذات خود را نیز به حقّیت و واقعیّت متّصف کرده است؛ و این واقعیّت و حقیقت چیزی نیست جز واقعیّت و حقیقت خود او به عنوان حقیقت واحده مشکّکه، نه مستقلّه در عرض و طراز حقیقت حضرت حقّ.

بنابراین حقیقت و ارزش هر پدیده چه در وجود و چه در مسیر رشد و تکامل خویش، به استناد او به ذات باری تعالی و اراده و مشیّت او باز میگردد؛ و به هر مقداری که در طریق تکامل و فعلیّت استعدادات به اراده و خواست و اختیار حضرت حقّ در کیفیّت سلوک عملی نزدیکتر شویم، آن طریق و سلوک مقرّبتر و رسانندهتر خواهد شد.

حقیقت و ارزش هر پدیده به استناد او به حق تعالی باز میگردد

خدای متعال در قرآن کریم رسالت همه انبیاء الهی را ارائۀ مسیر تجرّد و توحید و بیرون آوردن از ظلمات جهل و هدایت به عالم نور و بهاء ذکر میکند، و میفرماید:) وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسىَ‏ بَِايَتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلىَ النُّورِ وَ ذَكِّرْهُم بِأَيَّئمِ اللَّهِ  إِنَّ فىِ ذَالِكَ لاََيَاتٍ لِّكلُ‏ِّ صَبَّارٍ شَكُور( [7]

در آیه دیگر میفرماید:) لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط( [8]

قیام به قسط یعنی قیام به حقّ در جمیع مراحل و اطوار حیات، چه در جنبههای عبادی و چه جنبههای اجتماعی و سیاسی و خانوادگی و شخصی؛ و در این راستا است که جمیع استعدادهای انسان به منصّه ظهور و فعلیّت میرسد، و مراتب کمال یکی پس از دیگری برای او حاصل میشود. و اگر انسان در هر مسألهای رعایت این نکته را ننماید و جانب حقّ را نگیرد و به احساسات و خواستهای دنیوی پاسخ مثبت دهد، به همان اندازه از وصول به حقّ محروم و از طیّ مدارج کمال ممنوع خواهد شد.

پذیرش ادیان الهی بر اساس نزول از جانب حق تعالی است. دینی که ساخته و پرداختۀ بشر است ارزش و بهای آن به مقدار همان مرتبه بشری و ممزوج با توهّمات و تخیّلات است، که دائماً دستخوش تغییر و اصلاح و تعدیل خواهد بود؛ و لذا میفرماید: )وَ لَوْ كاَنَ مِنْ عِندِ غَيرِْ اللَّهِ لَوَجَدُواْ فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا(.[9]

حقّانیّت یک شریعت بواسطه انتساب او به عالم غیب است و بس؛ و اگر این رابطه روزی قطع شود حجّیت و حقّانیّت او هم از بین خواهد رفت، و از مرتبۀ الهیّت به یک سنّت گذشته و عادت پیشینه مبدّل خواهد شد؛ مانند نظامهای حاکم بر سازمانها و امور کشوری که با تغییر ساختار حکومتی، بر آن نظام مُهر بطلان زده خواهد شد و به دست تاریخ سپرده میشود.

لذا مسألۀ نسخ یکی از مسائل حیاتی در ادیان گذشتۀ الهی بوده است. شریعتهای گذشتۀ الهی با وجود انتساب آنها به عالم غیب و برخورداری از حجّیت و تنجّز و الزام در زمان خود، با ورود شریعت جدید از درجه اعتبار ساقط، و بقاء بر آن موجب سخط و غضب خداوند و عدم رضایت او بدان خواهد شد.

در آیۀ شریفه میفرماید:) وَ مَن يَبْتَغِ غَيرَْ الْاسْلَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فىِ الاَْخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِين(.[10]

درحالیکه در بسیاری از آیات، جمیع شرایع گذشته و انبیاء الهی را خدای متعال به خود منتسب نموده، مهر و امضای صحّت و اتقان را بر پرونده ایشان ثبت نموده است.

تحلیلی مقبول از مسألۀ وحدت أدیان

در آیۀ دیگر خطاب به رسول خدا میفرماید: ) وَ لَن تَرْضىَ‏ عَنكَ الْيهَُودُ وَ لَا النَّصَارَى‏ حَتىَ‏ تَتَّبِعَ مِلَّتهَُمْ  قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الهُْدَى‏  وَ لَئنِ‏ِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُم بَعْدَ الَّذِى جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ  مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِن وَلىِ‏ٍّ وَ لَا نَصِير(.[11]

در این آیۀ شریفه صریحاً خدای متعال بندگانش را از گرایش به ادیان ماضیۀ الهیّه و متابعت از کیش و آئین گذشتگان برحذر داشته، و با عبارت بسیار شدید اللّحنِ خروج از دائره ولایت و نصرت پروردگار، بر خطیر بودن مطلب هشدار میدهد.

مسألۀ وحدت ادیان تا آنجا که به جنبۀ ارتباط و تعلّق آنان به عالم غیب مربوط میشود مورد قبول و امضاء میباشد؛ چنانچه در آیات شریفه به این معنا تصریح شده است. و امّا اگر مقصود نفوذ و الزام و حجّیت و حقّانیّت و جنبۀ مقرّبیّت و ایصال به مراتب کمال انسان است، قطعاً مردود و باطل خواهد بود.

چگونه متصوّر است شریعتی ممضای حضرت حقّ باشد درحالیکه خود اقدام به نسخ آن نموده و رسولش را از گرایش به آن برحذر داشته است! احترام به ادیان الهی و تقدیس پیامبران و انبیاء گرام بجای خود، و متابعت از شریعت اسلام و عدم قبول احکام متخالفۀ با آنان بجای خود؛ و اینست معنای تسلیم و اسلام.

ولذا میبینیم خدای متعال از افرادی که بر اساس جهلِ به حقّانیّت شریعت اسلام، لیکن از روی صدق و صفای ضمیر، بدون جهت عناد و غرض متعبّد به ادیان الهی گشتهاند، و شرایع گذشته را منهج و ممشای اعتقاد و عمل خود قرار دادهاند به نیکی یاد نموده، آنان را بر این روش و طریق مدح و ستایش نموده است؛ و به آنان از جنبۀ استضعاف نگریسته، مأجور و از جمله سعادتمندان به شمار میآورد.

) إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى‏ وَ الصَّبِِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُون(.[12]

زیرا نظام عالم غیب بر اساس حقّ است؛ و کسی که از روی استضعاف بدون تقصیر بواسطۀ امور و قضایای دنیوی و تربیتی نتوانسته به حقیقت و واقع برسد تقصیری متوجّه او نخواهد بود، و خدای متعال با او همان سرنوشتی را خواهد داشت که با افراد مؤمن و متدیّن به مذهب و آئین حقّ و شریعت اسلام روا میدارد.

بر اساس مطالب گذشته، حرکت غائی انسان در نظام تکوین و تشریع به سمت و سوی کمال مطلق است؛ و از آنجا که ذات اقدس حقّ نهایت جمیع کمالات و اصل کلّیۀ ارزشها و تراوشات حقیقت وجود است، معرفت ذات پروردگار منتهای جمیع مراتب کمال و فعلیّتهای انسانی خواهد بود.

بنابراین هر مکتبی که انسان را به این نقطۀ غائی و مقصد أسنَی هدایت نماید کامل، و اگر به مراتب مادون از صفات و اسماء و آثار ذات ارجاع دهد در هویّت خویش ناقص و ناتمام خواهد بود.

رسول گرامی اسلام محمّد بن عبدالله صلّی الله علیه و آله و سلّم با تکمیل بعثت انبیاءِ گذشته، به فرمودۀ خویش: بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلاقِ‏،[13] نه تنها با تأیید و امضای ادیان گذشتۀ الهی عملاً خود را در همان مسیر و ممشای توحیدی آنان به جهانیان معرّفی و ابراز نمود، چنانچه در آیۀ شریفه میفرماید:) قُلْ إِنَّنىِ هَدَئنىِ رَبىّ‏ِ إِلىَ‏ صرَِاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا  وَ مَا كاَنَ مِنَ الْمُشرِْكِين([14] بلکه با اظهار مبانی بسیار عالیتر و راقیتر در مراتب توحید و تربیت نفوس بر اساس آن مبانی راقیه، قولاً و فعلاً هویّت متکاملۀ ادیان الهی را به آخرین نقطه از قلّه رفیع معرفت و شناخت ذات حضرت حقّ متصل ساخت.

فقط در مکتب اسلام وصول به آخرین نقطه رفیعه معرفت حاصل میشود

در ادیان ماضیه بالاترین مرتبۀ تکاملی برای انسان وصول به حقیقت کلمۀ مبارکۀ لا إله إلاّ الله بوده است. وصول به این مرحله با فنای در اسماء و صفات نیز میسّر است؛ زیرا مفهوم این کلمۀ طیّبه نفی هر گونه تأثیر و سببیّت در عالم اسباب و مسببّات، و حصر حقیقت مؤثّر واحد در عالم وجود، و طبعاً نفی هر گونه عبودیّتی در قبال عبودیّت حضرت احدیّت میباشد.

امّا در مکتب اسلام شعار، از مرتبه و مرحلۀ لا إله إلاّ الله فراتر رفته، و با اعلان کلمۀ مبارکۀ الله أکبر به آخرین نقطۀ رفیعه معرفت که بواسطۀ فنای ذاتِ سالک در ذاتِ حضرت حقّ حاصل میشود دست یافته است.

ادراک سالک واصل در ادیان گذشته به معنای فنای ذاتی نبوده است، بلکه با وصول به حقیقت و مفهوم لا إله إلاّ الله خدای متعال را متّصف به مُحُوضت در عبودیّت و انحصار در تأثیر و علّیّت و ارجاع تمام آثار وجود به ذات اقدس حقّ که لازمۀ توحید صفاتی و افعالی است مینماید؛ امّا در مرتبه الله أکبر دیگر تعیّنی وجود ندارد تا ادراک این معانی را بنماید. در آنجا تعیّن، تعیّن ذات اقدس حقّ است، و ادراک سالک واصل، نفس ادراک و علم حضوری حضرت حقّ خواهد بود؛ و هر کلام و فعلی که از شخص کامل در این مرتبه صادر شود، نفس کلام و فعل و اراده و مشیّت خدای سبحان است. و این مقام همان مقام صلوح است که در قرآن کریم به آن اشارت شده است.

لازم به تذکّر است که صلوح در قرآن مجید به دو رتبه از مراتب کمال و معرفت اطلاق شده است. در رتبۀ اوّل چنانچه درباره انبیاء و رسل الهی گذشت، مقصود همان وصول به مقام و حقیقت توحید در مرحلۀ لا إله إلاّ الله است، و در این مرتبه همۀ انبیاء الهی به این مقام رسیدهاند؛ و امّا در رتبۀ دوّم به بعضی از آنان مانند حضرت ابراهیم علیه السّلام در آخرت وعده داده شده است:) وَ إِنَّهُ فىِ الاَْخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِين‏(.[15]

و این مقام اختصاص به رسول گرامی اسلام و اهل بیت معصومین او و اولیای الهی در شریعت محمّدیّه دارد، که با پیروی از دستورات راستین اسلام و همّتی عالی و اخلاص عمل و صدق نیّت، یکی پس از دیگری از قلل رفیعۀ عوالم معنا صعود نموده، تا بالأخره در مقام منیع توحید ذاتی از همۀ شوائب کثرت در گذشته، و نه تنها با ادراک حقیقت توحید افعالی و صفاتی و اسمائی، بلکه با محو ذات و انمحاء در حقیقت وجود بالصّرافۀ حضرت حقّ، هیچ ردّ پائی از تعیّن و تشخّص برای خود باقی نگذاردند.

أمیرالمؤمنین علیه السّلام در این باره عرض مینماید:

و أنِر أبصارَ قُلوبِنا بضِياءِ نَظَرِها إلَيكَ حَتّی تَخرِقَ أبصارُ القُلوبِ حُجُبَ النّورِ فتَصِلَ إلَی مَعدِنِ العَظَمَةِ، وَ تَصيرَ أرواحُنَا مُعَلَّقَةً بعِزِّ قُدسِكَ.[16]

وصول سالک را به این درجه از معرفت که شهود ذات خود در شهود ذات اقدس حقّ است نه جدای از آن، عرفان مینامند.

رعایت دقیق جمیع موازین شرع شرط اصلی وصول به حقیقت توحید است

در مکتب اسلام از آنجا که عرفان به حقّ بدون متابعت از دستورات شریعت و اطاعت از اوامر و نواهی نبیّ اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم محال و ممتنع میباشد، سالک إلی الله برای وصول به این درجه باید تمام سعی و اهتمام خود را بر رعایت موازین و احکام شرع مقدّس مو به مو نموده، ذرّهای از انجام فرائض و تکالیف مأثوره کوتاهی ننماید. بدیهی است به هر مقدار که نسبت به اتیان تکالیف مسامحه و اهمال نماید، به همان مقدار از نصیب مراتب فعلیّت و نتائج استعدادات کمالی خود را محروم نموده است.

توضیح اینکه: شکّی نیست که خدای متعال به مقتضای حکمت بالغۀ خود، خلقت و تکوّن انسان را بر اساس علّت غائیه و هدف خاصّی که همان تبلور و ظهور حقیقت مخفیّه) وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِى([17] میباشد تحقّق بخشیده است؛ و قطعاً برای وصول به این مقصد، راه و روشی خاصّ را که موجب فعلیّت و بروز استعدادهای منطویه در نفس و سرشت آدمی است معیّن فرموده است، که از آن به شریعت و دین تعبیر میشود؛ و از آنجا که امر عبث و لغو در مقام اراده و مشیّت حضرت حقّ جائی ندارد، پس قطعاً باید برای تک تک احکام و تکالیف در تربیت نفوس و فعلیّت استعدادات جایگاه و ضرورت خاصّ به خود را مدّ نظر داشته باشد، و اهمال در این مسأله موجب نقصان و خلأ ناشی از علّیت در فعلیّت و مقدّمۀ موصلۀ به کمال مطلوب خواهد بود.

و لذا بزرگان از عرفای الهی و اولیاء حقّ فرمودهاند: بدون رعایت دقیق جمیع موازین شرع و اتیان تکالیف وارده بنحو اتمّ، وصول به مرتبه عرفان و ادراک حقیقت توحید محال خواهد بود؛ و این مطلب کاملاً با شواهد و قرائن تاریخی منطبق میباشد.

و لذا میبینیم بسیاری از فرقههای منحرف اسلامی، چه در اهل سنّت و عامّه و چه در شیعه با اختلاف در مراتب اعتقادی، در وسوسۀ شیطان گرفتار آمده، و با ادّعای راهیابی به حقیقت و باطن دست از رعایت عمل به موازین و احکام شرع شستهاند و خود را بینیاز از انجام تکالیف پنداشته، آن را برای افراد مبتدی و ناآگاه به امور باطنی لازم میدانند، مانند اسماعیلیّه و غیره از طوائف مختلف صوفیّه و منتحلین به معرفت حقّ؛ درحالیکه تمام این مطالب جز فرار از تکلیف و بیبند و باری و لا اُبالیگری چیز دیگری نیست.

توجّه به عالم معنا و التفات به باطن و حقیقت عالم خلق که امروزه اذهان جمعی کثیر از مردم دنیا را به خود معطوف داشته است، با آنچه که سایر فرق ضالّه برای سرپوشی بر هوسرانیها و عیّاشیها و ضلالتهای خود در صدد اثبات آن میباشند تفاوت کلّی و جوهری دارد.

ریشۀ مصیبتهای عصر تکنولوژی و توحّش حیوانی و مسخ روح و نفس انسانی

دنیای امروز با تجربه طولانی مادّهگرائی و کثرتگرائی به ادراک پوچی و وهمی این مکتب و روش رسیده، و سر خورده از متابعت مکاتب الحادی و مادّی، نیاز فطری و جبلّی خود را در وصول به هدفی فراتر از عالم مادّه و تجربۀ دنیوی جستجو میکند. حقیقتی که بتواند وجدان تشنه و سرگشتۀ او را سیراب نماید، و او را از سردرگمی و گیجی و تشتّت و اضطراب به در آورد.

امروزه بشر به این نکته رسیده است که گرچه با پیشرفت علوم و فنون مادّی تا حدودی توانسته است رفاه دنیوی و لذّات نفسانی را برای او حاصل نماید، امّا بهیچوجه نتوانسته است ذرّهای از مرتبه و حقیقت عقلانی او را به سمت و سوی خود جلب نماید.

ترقّیات علمی و پیشرفت تکنولوژی و کشف اسرار عناصر مادّی فقط و فقط در راستای ترفیع حیات دنیوی او بکار گرفته شده است و زندگی مادّی را برای او مرفّهتر نموده است، و نیل به شهوات و هوسهای حیوانی را هر چه وقیح‌‌تر و زشتتر برای او فراهم آورده است، نه بیشتر.

امروزه انسان از خود سؤال میکند: این ترقّی و تکامل تکنولوژی چه دستاوردی جهت اصلاح نفس و تزکیۀ روح و تحصیل آرامش برای او به ارمغان آورده است؟ آیا تمدّن امروز تحوّلی در نگرش انسان به ارزشهای معنوی و معیارهای روابط اجتماعی ایجاد نموده است؟ آیا صعود بشر به قلل رفیعه علوم و فنون دنیوی موجب تکامل قوای عاقله و حاکمیّت فطرت و وجدان او در امور شخصی و اجتماعی او شده است؟ و آیا قضاوت او درباره انحطاط اخلاقی و بربریّت قرون وسطی و قتل نفوس ابریاء و بیگناهان و هتک نوامیس در سایه زر و زور و تزویر به همان زمان خاتمه یافته است؟ یا اینکه با کمال شرمندگی و هزار بار تأسّف باید قضاوت خود را نسبت به فجایع و مصیبتهای عصر تکنولوژی و توحّش حیوانی و مسخ روح و نفس انسانی و وصول به نهایت درجۀ شقاوت و قساوت از سر گیرد، و به روان ظلمانی و کثیف ظالمان تاریخ گذشته درود بفرستد!

حال باید سؤال نمود که ریشۀ مسأله در کجاست؟ و چرا تکامل بشر در این فنون دردی از مشکلات روحی و ناهنجاریهای نفسانی و تعدّیات او را دوا ننموده است؟ و پیوسته در منجلاب انانیّتها و استبداد دست و پا میزند، و در باتلاق شهوات و انحرافات بیشتر فرو میرود؟ و چرا اینگونه است که با ظهور هر اکتشاف و بروز هر اختراع بجای توجّه به اصول متعالی بشری و استفاده عقلانی، آن را به خدمت خودکامگیها و مفاسد اخلاقی و تعدّیات خود میگیرد؟

پاسخ این مسأله اینست:

وجود انسان آمیختهای است از صفات و ملکات و غرائز فطری و روحانی از یک طرف، و از طرف دیگر غرائز شهوانی و هواهای نفسانی، که مجموع آنها با توجّه به اختیار و ارادۀ انسان در مقام عمل، او را برای رسیدن به مقام فعلیّت و کمال مساعدت و ملازمت مینماید؛ بخلاف خلقت ملائکه که فقط جنبه عقلانی و ملکات فاضله در آنها قرار داده شده، و از این جهت انجام فعل قبیح از آنان متمشّی نخواهد شد.) بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُون‏*لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون‏(.[18]

توجّه به جهات شهوانی و غرائز نفسانی موجب غفلت و نسیان انسان از بُعد معنوی صفات ملکوتی و فطری خواهد شد.

ضرورت رعایت غرائز نفسانی صرفاً برای گذران حیات دنیوی در راستای إکمال قوای عقلانی و روحی او باید قرار گیرد، و در حدّ اعتدال و کیفیّت منطقی و عقلانی باید واقع شود. افراط در این جهت موجب ازدیاد این غرائز و لجام گسیختگی آنان شده، و در نتیجه تعطیل قوا و غرائز روحانی و فطری انسان را باعث خواهد شد؛ و این مسأله هیچ تفاوت و اختلافی را در تاریخ گذشته و حال نمیپذیرد. و اگر وسائل و آلات وصول به این اهداف و مقاصد شوم برای او در هر عصر و مکانی فراهم شود، به میزان شقاوت و تمایل به انحراف و رسوخ صفات پلید در نفس او، نسبت به آن اقدام خواهد نمود و از هیچ کوششی مضایقه نخواهد ورزید.

و لذا میبینیم که ترقّی بشر در عصر صنعت و علم نه تنها او را به سمت معنویّات و اکتساب فضائل سوق نداده است، بلکه بستر فساد و زمینۀ انحرافات را هر چه بیشتر برای او فراهم نموده است؛ و تا حرکت و سیر او به همین منوال است، هر روز بیش از پیش در این مهلکه گرفتار خواهد شد.

مسألۀ توجّه به معنویّات و گرایش به مسائل روحی و باطنی که امروزه در میان ملل مختلف بوجود آمده است، ناشی از همین سرخوردگی و شکست مکتب مادّی در تحصیل آرامش روحی و سکون خاطر و ضمیر بشر میباشد؛ شکستی بس سهمناک و یأسی بس هولناک!

 

 پاورقي


[1] ـ «پدر عوالم وجود از جهت و حیثیّت فاعلی او، و مادر همۀ مخلوقات از حیثیّت قبول و استعداد خود (زیرا به جهت تحقّق دو حیثیّت متفاوته: یکی نزول حقیقت وجود به إضافۀ اشراقیّه، و دوّم تشکّل آن در قوالب و ظروف متفاوته و تعیّن آن به تعیّنات مختلفه، دو جهت و حیثیّت و انتساب در کیفیّت بدء و ختم مرتسم میشود، که حیثیّت اوّلی را به حیثیّت فاعلی و دوّمی را به قابلی تعبیر میکنند؛ و هر دو از وجود مبارک آن حضرت، و تحقّق آن در نفس شریف آن حضرت میباشد).»

[2] ـ دیوان ابن فارض، ص 120.

 [3]ـ دیوان عطّار، ص 33.

[4] ـ سورة الأنعام (6) ذیل آیه 91.

[5]ـ سورة العنكبوت (29) آيه 44.

[6] ـ سورة الحجّ (22) صدر آیه 62.

[7] ـ سورة إبراهیم (14) آیه 5.

[8] ـ سورة الحدید (57) صدر آیه 25.

[9] ـ سورة النّسآء (4) ذیل آیه 82.

[10] ـ سورة آل عمران (3) آیه 85.

[11] ـ سورة البقرة (2) آیه 120.

[12] ـ سورة البقرة (2) آیه 62.

[13] ـ بحار الأنوار، ج 67، ص 372، باب 59: الخوف و الرجاء و حسن الظن بالله تعالی.

[14] ـ سورة الأنعام (6) آیه 161.

[15] ـ سورة البقرة (2) ذیل آیه 130.

[16] ـ بحارالأنوار، ج 91 ص 98، باب 32: أدعیة المناجاة؛ مناجاة الشّعبانیّة.

[17] ـ سورة الحجر (15) قسمتی از آیه 29.

[18] ـ سورة الأنبیآء (21) ذیل آیه 26 و آیه 27.

      
  
فهرست
13-18   دیباچه
21   حقیقت و ارزش هر پدیده به استناد او به حق تعالی باز می‌گردد
23   تحلیلی مقبول از مسألۀ وحدت أدیان
26   فقط در مکتب اسلام وصول به آخرین نقطۀ رفیعه معرفت حاصل می‌شود
28   رعایت دقیق جمیع موازین شرع شرط اصلی وصول به حقیقت توحید است
30   >>ریشۀ مصیبتهای عصر تکنولوژی و توحّش حیوانی و مسخ روح و نفس انسانی
33   پدیدۀ گرایش به معنویّت و توجّه به حقیقت و ذات و ملکات روحانی و فاضلۀ انسان
34   امروزه به هر مرتبه از مراتب روحي و نفسی انسان عالم باطن و حقیقت می‌گویند
36   نفوس عوام وصول به لذات معنوی را در دائره حواس صوری و برزخی مشاهده می‌کنند
37   اصطلاح عرفان و معرفت در فرهنگ عامیانه امروز به انحراف کشیده شده
38   هر عارفی که ظهور خوارق از او بیشتر باشد حظّ کمتری از معرفت دارد
40   بطلان طریق کسانی که تمام همّت و هدف خود را فقط متوجّه ظاهر نموده‌اند
42   حرکت در مسیر اعتدال بدون بهره‌گیری از قوای عاقله امری محال است
44   استشهاد به آیات و روایاتی در باب تبعیّت از عقل منوّر
47   اشکالات وارد بر مکتب تفکیک
51   شتاب حیرت انگیز حکمت اسلامی با ظهور حکیم و فقیه عالیقدر ملاصدرای شیرازی رحمة الله عليه
54   یاد نمودن ملاصدرای شیرازی از چگونگی هدایت و ارشاد خاصّ پروردگار او را
57   ادامه اشکالات وارده بر مکتب تفکیک
63   علّت علم‌زدگی و فلسفه‌زدگی و عرفان‌زدگی عدّه‌ای از مشتغلین به این علوم
  استغفار ملاصدرا از گذراندن مقداری از سرمایۀ عمر در فراگیری آراء متفلسفه
67   حصول مراتب بلند عرفانی بر اثر تهذیب نفس و تجرّد روح و تربیت سلوکی
70   با انطباق واردات قلبیّه با مصادر وحی و مبانی تشیّع احتمال خطاء در آنها منتفی می‌شود
  در مکتب عرفان فقط توجّه به حضرت حقّ منظور است
  کلام علاّمۀ طهرانی راجع به آقای سیّد علی قاضی رضوان الله علیهما
  آقای قاضی: نِعْمَ الرَّجُلُ أن يَكُونَ فَقِيهًا صُوفيًّا
  پیدا شدن عدّه‌ای محتال و مکّار و دنیاپرست در عرصۀ عرفان و تصوّف
  اطلاق صوفی به مرحوم آخوند ملاحسینقلی همدانی و مرحوم انصاری همدانی رحمة الله عليهما
  علمائی که پس از صرف عمر خود در تحقيق مباني دين به عرفان گرویدند
  ذرّه‌ای از علم توحید به تمام علوم عالم مادّه می‌ارزد
86   کلام مرحوم علاّمه طهرانی رضوان الله علیه در مورد آقا سید احمد کربلائی رحمة الله عليه
86   سیره بزرگان سیر و سلوک تا وصول به مرتبه ذات احدیّت است
87   انحرافات شیخ احمد أحسائی و شیخیّه به نقل از آقای قاضی
89   اعتقاد مرحوم قاضي رضوان الله عليه در مورد برخي از عرفاء
90   سير و سلوك إلي الله حقيقتي است انكارناپذير
91   دستورالعمل عرفانی مرحوم ملاحسینقلی همدانی به شاگردان
96   دگرگون شدن رنگ چهره‌ علاّمه طهراني هنگام یاد کردن از ملاحسینقلی همدانی
96   لزوم استاد خبیر و بصیر و از هوا گذشته
97   در مقابل استاد باید همه وجود را گذارد و نصیبی برای خود نگاه نداشت
99   أبوسعيد ابوالخیر: الشيخ في قومه كالنّبي في اُمّته
101   ویژگیهای «رسالة لبّ اللّباب در سير و سلوك اُولی الألباب» علاّمه طهرانی رضوان الله عليه
102   علاّمۀ طباطبائي فردی است كه ملائكه بدون وضوء نام او را نمي‌برند
103   توصیف علاّمۀ طباطبائی به قلم علاّمۀ طهرانی رضوان الله علیهما
107   سلسله انتساب عرفانی علاّمۀ طباطبائی رضوان الله عليه
108   نامه پر مهر و محبّت علاّمۀ طباطبائی به علاّمۀ طهرانی رضوان الله علیهما
109   اساتید عرفانی مرحوم علاّمۀ طهرانی رضوان الله علیه
110   جواب علاّمه طهرانی به آقای خوئی در لزوم سیر و سلوک
111   پیوستن علاّمۀ طهرانی به عارف کامل حضرت حاج سیّد هاشم حدّاد رضوان الله علیهما
112   مرحوم علاّمۀ طهراني وصّي ظاهر و باطن آقای حداد بود
113   نتائج مباحثات علاّمۀ طباطبائی و علاّمۀ طهرانی رضوان الله عليهما درباره فناء و بقاء اعیان ثابته

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی