|
|
درس يكصد و شصت و ششم تا يكصد و يكصد و هفتادمدرباره علوم غيبيه أمير المؤمنين عليه السلامبسم الله الرّحمن الرّحيمو صلّي الله عليه محمّد وآله الطّاهرين و لعنة الله علي أعدائهم أجمعين من الآن إلي قيام يوم الدّين و لا حَوْلَ و لا قوّةَ إلاّ بالله العليّ العظيماختصاص علم غيب به خدا و اعطاء آن به رسولانقال الله الحكيم في كتابه الكريم: عَـٰلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَي' مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ و يَسْلُكُ مِنْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَ أَحْصَي' كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا.[1] صفحه 14 صفحه 15 صفحه 16 ظروف و امكانات و موقعيّتهاي اجتماعي و مقدار استعداد و ظرفيّت مُرْسَلُ إليهم، يعني مردم، به همه آگاه است و بر اين اصل و اساس وجود آنها را پسنديده و مرضيّ خود قرار داده، و به مقدار ارتضاء و پسنديدگي، آنان را بر عوالم غيب خود مسلّط فرموده است، در اينجا بايد به چند امر تذكّر داده شود: امر اوّل آنكه: همۀ علوم و از جمله علم غيب مختصّ به خداست و هيچكس و هيچ موجودي را در آن راه نيست، وليكن بالاستقلال و بالاصالة، و تمام علومي كه از جانب خدا به غير عنايت شده است افاضه از ناحيۀ او بوده و تمام موجودات هر يك در حدّ خود و به نوبۀ خود داراي علم هستند وليكن تَبعاً و به افاضۀ خدا و به اعطاء او. و در اين صورت بين آياتي كه علم غيب را منحصر به خدا ميداند، همچون آيۀ وَ عِنْدَهُ مَفَاتِيحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فِي ظُلُمَـٰتِ الارْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَـٰبٍ مُّبِينٍ.[3] «كليدهاي غيب در نزد خداوند است بطوري كه هيچكس علم و اطّلاع از آنها را ندارد مگر او، و خداوند ميداند آنچه را كه در خشكي است و آنچه را كه در درياست. و هيچ برگي از درختي نميريزد مگر آنكه خدا به او علم دارد و هيچ دانهاي در ظلمات زمين نيفتد و نه هيچتر و خشكي مگر آنكه در كتاب روشن خداوندي است». و همچون آيۀ: قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَهُ وَ مَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[4] «بگو اي پيامبر: غير از خد كسي نيست كه در آسمانها و زمين از غيب علم و اطّلاع داشته باشد، و هيچ نميدانند كه در چه هنگام زنده و برانگيخته ميشوند.» و همچون آيۀ: وَ لِلَّهِ غَيْبُ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ وَ مَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللَهَ عَلَي كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ.[5] صفحه 17 نيست امر فرا رسيدن قيامت مگر به قدر يك چشم بر هم زدن و يا نزديكتر. بدرستيكه خداوند بر هر چيزي تواناست». و بين اين آيۀ كريمه كه رسولان را عالم به غيب ميداند و بر غيب راه ميدهد هيچگونه تنافي و تضادّي نيست. و نظير اين استقلال و تبعيّت، يا ذاتي و عرضي، و يا اصلي و ظِلّي، در عبارات قرآن كريم بسيار آمده است. همچون آيۀ: اللَهُ يَتَوَفَّي الانفُسَ[6]، «خداوند است كه جانها را ميگيرد» كه دلالت بر حصر دارد؛ با آيۀ: حَتَّي إِذا جَآءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ و رِسُلُنَا[7]، «و تا زماني كه چون مرگ به نزديكي از شما بيايد رسولان و فرستادگان ما او را قبض روح ميكنند». و همچون آيۀ: فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا،[8] «و از براي خداست عزّت و از براي رسول او و از براي مؤمنين، وليكن منافقين نميدانند»؛ كه در اين آيه علاوه بر خدا، عزّت را براي رسول خدا و براي مؤمنين معيّن نموده است». و بنابراين علم غيب براي رسولان خداوند أمري ضروري و حتمي است و منافات با اختصاص آن به خدا ندارد. امر دوّم آنكه: در بسياري از آيات قرآن ميبينيم كه رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم علم غيب را از خود نفي ميكند همچون آيۀ: قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَهِ وَ لَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لَا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي' إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الاعْمَي' وَ الْبَصِيرُ أَفَلَا تَتَفَكَّرُونَ[9]. «بگو: من به شما نميگويم كه در نزد من خزانههاي خداوند است و نه اينكه غيب را ميدانم و به شما نميگويم كه من فرشته هستم. من متابعت و پيروي نمينمايم مگر از آنچه به من وحي ميشود. بگو: آيا مساوي و يكسان هستند كساني كه نابينا و كور هستند با كساني كه بينا و بصير هستند؟ پس چرا شما تفكّر نميكنيد»؟! و همچون آيۀ: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَاشَاءَاللَهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ مَا مَسَّنِيَ السُّو ءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَ بَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ.[10] «بگو من به هيچ وجه مالك و صاحب اختيار منفعتي و يا ضرري براي خودم نيستم، مگر آنچه را كه خدا بخواهد و اگر من اينطور بودم كه از غيب و پنهان علم واطّلاع داشتم البتّه خير و خوبي را براي خودم زياد ميكردم و به من گزندي و بديي نميرسيد؛ من نيستم مگر ترساننده و بشارت دهنده براي گروهي كه ايمان ميآورند». و همچون آيۀ: قُلْ مَا كُنْتُ بِدْعًا مِنَ الرُّسُلِ وَ مَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَ لَا بِكُمْ إِنْ اتَّبَعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ وَ مَا أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ مُّبِينٌ.[11] صفحه 19 مقدار كه او اراده نموده است و در هر زماني كه او خواسته است. چون زمانش سپري گردد به او بازگشت ميكند. مصدر اوست؛ مبدأ و منتهي اوست. و عليهذا من تحقيقاً از نزد خود علمي ندارم، همچنانكه قدرتي ندارم، نفع و ضرري ندارم، مرگ و حيات و نشوري ندارم. همۀ اين صفات در بسته و سر بسته، مهر و موم شده مستقلاًّ از خداست و مال خداست و مرجعش به خداست، و در اين حيات عاريت به عنوان عاريت داده شده و به اصل خود برميگردد. در سورۀ أعراف آمده است: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفسِي نَفْعًا وَ لَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَآءَ اللَهُ.[12] «اي پيغمبر بگو: من براي خودم هيچگونه نفعي و ضرري را مالك نيستم مگر آنچه را كه مشيّت خدا تعلّق گيرد». و در سورۀ يونس آمده است: قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفسِي ضَرًّا وَ لَا نَفْعًا إِلَّا مَا شَآءَ اللَهُ.[13] «اي پيغمبر بگو: من براي خودم هيچگونه ضرري و نفعي را مالك نيستم مگر آنچه را كه مشيّت خدا تعلّق گيرد». انبياء از علم غيب خدائي بر خوردارندامر سوّم آنكه: عموم آيۀ مورد بحث كه در مَطْلع گفتار ذكر شد: عَـٰلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَدًا چون در مورد رسولان مرضيّ و پسنديدۀ حضرت حقّ تخصيص خورد، و با ادات استثناء: إِلَّا مَنِ ارْتَضَي' مِنْ رَسُولٍ آنان از مفاد فَلَا يُظْهِرُ عَلَي' غَيْبِهِ استثناء شدند در اين صورت اباي از تخصيص در مورد ساير پيامبران كه رسول نيستند و فقط نبي هستند، ندارد. و در اين موقعيّت ميبينيم كه: خداوند طبق آيات قرآن به انبياء كه قسيم رُسُل هستند، وحي فرستاده و آنها را از غيب مطّلع گردانيدهاست: إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَي نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ[14]، «ما بسوي تو (اي محمّد) وحي فرستاديم همچنانكه بسوي نوح و انبيائي كه پس از او آمدهاند، وحي فرستاديم». و البتّه اين در صورتي است كه لفظ رسول در جملۀ مَنِ ارْتَضَي' مِنْ رَسُولٍ مختصّ به انبياي مرسل باشد، و الاّ اگر اعمّ از آنها و از انبياي غير مرسلين بوده باشد نياز به استثناء و تخصيص ديگري نيست، و جملۀ إِلَّا مَنِ ارْتَضَي به تنهائي تمام صنوف أنبياء و مرسلين را از لَا يُظْهِرُ عَلَي' غَيْبِهِ خارج ميكند و به همه از چاشني شيرين علم غيب ميچشاند. و امّا دربارۀ امام به همان معنائي كه قرآن لفظ امام را در آن معني استعمال ميكند، از طرفي ميبينيم خداوند أئمّه را به صبر و يقين توصيف ميكند: وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَ كَانُوا بِـَايَاتِنَا يُؤْقِنُونَ[15]، «و ما از ميان ايشان افرادي به عنوان امام قرار داديم كه به امر ما هدايت مينمايند به علّت صبري كه نمودهاند و به علّت آنكه ايشان كساني بودهاند كه به آيات ما يقين داشتهاند». و از طرف ديگر انكشاف غطاء غيب و رؤيت ملكوت آسمانها و زمين را مقدّمۀ حصول مقام يقين قرار ميدهد. وَ كَذَ'لِكَ نُرِي إِبْر'هِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَـٰوَ'تِ وَ الارْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ[16]، «و همينطور بدان كه: ما ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نشان ميدهيم (براي آنكه به وحدانيّت خدا و صفات او اقرار كند و تسليم ربّ العاليمن گردد، و آزر و قوم او را كه عبادت اصنام مينمايند در ضلالت بنگرد» و به جهت آنكه او از اهل يقين باشد». و نيز در سورۀ تكاثر، رؤيت دوزخ و مشاهدۀ ملكوت جهنّم را ملازم با علم يقيني ميشمرد، و بنابراين علم يقيني لازمهاش، كشف حجاب غيب، و برچيدن بساط اعتبار و كثرت، و دخول در عالم توحيد و وحدت ذات حقّ است. كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ لَتَروُنَّ الْجَحِيمَ[17]. «أبداً چنين نيست؛ اگر شما به علم اليقين بدانيد البتّه البتّه دوزخ و جحيم را خواهيد ديد». و عليهذا تمام امامان و سالكين راه معرفت حضرت احديّت كه به پيروي و تبعيّت راه امامان، از مراحل عالم مادّه و طبع عبور كرده و در منهاج راستين صراط مستقيم تزكيۀ نفس قدم برداشتهاند، كشف حجب ظلمانيّه و نورانيّه براي آنها امري ضروري بوده است، و معني و مفهوم فَكَشْفَنا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ.[18] «پس ما غطاء و پردۀ فهم و ادراك تو را باز كرديم و حجابهاي جهل را از جلوي ديدگان دل تو برداشتيم تا بالنّتيجه چشم تو در امروز تيزبين و حادّ شده است» براي آنان محقّق بوده آنچه براي مردم عادّي مشكل و يا محال است، براي آنها آسان و ممكن گرديده است. امر چهارم آنكه: مراد از غيب در اين آيۀ كريمه، غيبي است كه در اين زندگي دنيوي، در روي بسيط زمين از حواسّ ظاهريّه ما مخفي است، گرچه براي بعضي ديگر كه با حواسشان ادراك ميكنند پنهان نباشد. مثلاً وقايع فردا براي ما غيب است ولي براي كساني كه در ظرف فردا ميآيند شهود است و غيب نيست. و اِخبار از اشياء مشاهَد در خارج براي آدم كور و كر غيب است ولي براي آدم بينا و شنوا، شهود است. آنچه در عوالم عِلْوي براي ملائكه مورد شهود و علم آنهاست براي مردم ساكن در نشأۀ طبيعت غيب است. زيرا مشهود و غيب بايد بر اساس ظروف و نشئاتي كه مورد بحث قرار گيرد، ملاحظه شود. عالم قيامت و وقايع جاريۀ بر اموات، طبق نصّ قرآن، غيب است و ايمان به معاد را قرآن ايمان به غيب دانسته است، با آنكه حوادث براي مردگان، عين شهود است: ذَ 'لِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذَ 'لِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ.[19] صفحه 22 علم امام و رسول عين علم ذات حق استبنابراين افرادي كه به علم غيب خداوندي به اذن حضرت او راه مييابند نه آنست كه خود عالم به غيبي شدهاند در برابر ذات حقّ، تا منافات با توحيد باشد، بلكه حقيقةً عين علم اوست كه در اينها ظهور كرده است. و اين عين توحيد است. خداوند به قدر ذرّۀ خَردلي از علم بيكران خود، مستقلاًّ به غير نميدهد و نميتواند هم بدهد. زيرا اعطاء ملازم با تنقي صفحه علم لايتناهي، بلكه تنقي صفحه ذات اوست، تَعَالَي اللَهُ عَنْ ذَلِكَ. امّا اعطاء غير استقلالي، منافات با توحيد ندارد بلكه عين توحيد است. اعطاء غير استقلالي، يعني ظهور و تجلّي و درخشش و تابندگي همچون خورشيد كه نور و شعاع خود را در عالم ميگسترد و به هر موجودي از ذَرَّه تا دُرَّه و از بسيط خاك تا افلاك و كهكشانها، همه جا و همه را نورپاشي ميكند و همه به قدر سعه و گشايش ظرف وجودي خودشان از او نور و حرارت ميگيرند و تربيت ميشوند و رشد مينمايند، ولي نور از خورشيد جدا نميشود و به موجودات كه پرتو ميدهد، در آنها إلي الابد نميماند. تا هنگامي كه خورشيد بر فراز آسمان است اشياء را نوراني ميكند، و نور را به اشياء نميبخشد بلكه موقّتاً تابشي بطورصفحه 23 عاريت و موقّت دارد. چون شب فرار رسد و اين چشمۀ نور در زير افق پنهان گردد، تمام درخشش و نور و ظهور را با خود ميبرد و چنان دست اين اشياء را از نور خود خالي ميگذارد كه ابداً قبلاً چنين تصوري را هم نمينمودند. حال خورشيد كه نور را از خودش جدا نميكند و به حيطۀ ذات و فعل او از نورپاشي نقصاني وارد نميشود، براي او چه تفاوت ميكند كه فقط به يك ذرّه نور بدهد يا تمام عوالم طبيعت و فضاي غير مرئي و ستارگان بيحدّ و حصر را نور دهد. خورشيد بخيل نيست، به همه نور ميدهد، پرتو ميافكند، شعاعش را ميگسترد بدون هيچ مضايقه و دريغي. غايةالامر ذرّه به مقدار كوچكي خود، و كوه و صحرا و دشت و دريا و اقيانوس و فضاي وسيع هم هر كدام به نوبۀ خود و به قدر ظرفيّت و قابليّت و استعداد خود. علم خداوند ـ جلّ شأنه ـ هم بر همين مثابه است. موجودات آئينهها و ظروف براي تجلّي و درخشش علم ذات او است، و براي خدا هم بُخلي نيست كه از علوم خود به غير بدهد بطور ظهور و تابش، خواه شعوري باشد كه به يك مگس ميدهد و يا علمي باشد كه به افراد عادي انسان و جنّ و فرشته و حيوان عنايت ميكند و يا علمي باشد كه از خزانۀ خاصّ خود به إمام و رسول مرحمت ميكند. اگر آنان را بر علم غيب، و غيب الغيب، و بر سرّ و بر سرّ مستور، و سرّ مستسرّ، و بر خزانههاي پنهان از دستبرد بشر و فرشته مطّلع گرداند اين يك امر عادّي بوده و به قدر ذَرّۀ سر سوزني از كبريائيّت و عظمت او كاسته نميشود، بلكه عين كبريائيّت و عظمت و جمال اطلاقي اوست كه در عوالم امكان موجودي را آئينۀ تمام نماي صفات خود بنمايد. امام آئينه است، آيه و مرآت است، اسم است، غايةالامر آئينۀ تمام نماي صفات باري و از جمله آئينۀ تمام نماي علم باري. وَ لِلَّهِ الاسْمَآءُ الْحُسْنَي' فَادْعُوهُ بِهَا وَ ذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَآئِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.[20] صفحه 24 تغذيه رسولان و امامان در علم غيب از روح الامينهر كدام از افراد بشر كه علم خود را بيشتر كنند در تحت ادارۀ مَلَكي قويتر و عاليتر قرار ميگيرند تا به جائي كه جبرائيل فرشتۀ موكَّل بر علوم آنها ميشود و از آنهم برتر و بالاتر، روح الامين كه مقامش واحد و از جميع ملائكۀ مقرّب برتر است ادارۀ امور انسان را در دست ميگيرد. رسولان و امامان كه به علم غيب راه دارند از جبرائيل امين و برخي از روح الامين تغذيه ميشوند.صفحه 25 امر هفتم: استثنائي كه در آيۀ مورد بحث: إِلَّا مَنِ ارْتَضَي' مِنْ رَسُولٍ وارد شده است شامل تمام اقسام تبليغ رسالت رسول ميشود. يعني خداوند دل رسول پسنديدۀ خود را در هر چه ابلاغ رسالتش متوقّف بر آن باشد به غيب متّصل مينمايد چه در متن رسالت او باشد همچون معارف اعتقاديّه و شريعت و احكام و قصص و اعتبارات و مواعظ و حكم، و چه آنكه از آيات و علائم رسالت او و يا از معجزات دالّۀ بر صدق او باشد. همچنانكه خداوند در قرآن كريم، گفتار غيبيّۀ حضرت صالح را به قومش حكايت ميكند كه: فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَ 'لِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ.[21] «قوم ثمود، ناقۀ صالح را پي كردند و به دنبال اين امر، صالح به آنها گفت: (عذاب خدا نازل ميشود و) شما فقط تا سه روز ديگر زندهايد و در خانههايتان تمتّع ميبريد !و اين وعدۀ خداست كه تخلّف ندارد و دروغ نيست». و همچون گفتار حضرت عيسي بن مريم ـ علي نبيّنا وآله و عليهما الصّلاة و السّلام ـ كه به يهود و بني اسرائيل گفت: وَ أُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَ مَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَ'لِكَ لآيَةً لَكُمْ.[22] «و من شما را آگاه ميكنم به آنچه ميخوريد و به آنچه در خانههاي خود ذخيره ميكنيد (كه احدي غير از شما از آن خبري ندارد)، بدرستيكه در اين إخبار به غيب من نشانه و علامتي است براي شما از صدق گفتار و نبوّت من». و آنچه كه در قرآن كريم وارد شده است از مواعيد پيامبران، از مَلاحِم و إخبار به غيبي است كه همه واقع شده است نظير بيم و وعيدي كه نوح دربارۀ طوفان، و هود و شعيب و لوط دربارۀ عذاب هاي وارده نمودند. اخبار غيبي رسول خداصلي الله عليه و آله از زبان قرآنو در سورۀ روم، از معجزات رسول الله، همين إخباري است كه به مغلوبيّت فارس از روميان نموده است: المٓ * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِي أَدْنَي الارْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ * فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الامْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْد وَ يَؤْمَئِذ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ.[23]و[24] «الم، روميان در زمين نزديك به شهرها و ديار عرب از فارسيان شكست خوردند؛ صفحه 28 صفحه 29 من به تو خبر دهم كه در اين چند روزه، خون يكي از أرحام تو ريخته ميشود و تو به مصيبت وي مبتلا ميشوي، آيا در اينصورت مرا تصديق ميكني؟ گفت: نه، چون غير از خداي تعالي، كسي از غيب خبر ندارد. حضرت گفتند: مگر خدا نميگويد: عَـٰلِمُ الْغَيْبَ فَلَا يَظْهِرُ عَلَي' غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَي' مِن رَسُولٍ؟ بنابراين رسول خدا صلّي الله عليه وآله وسلّم در نزد خدا پسنديده است، و ما ورثۀ همين رسولي هستيم كه خدا او را بر آنچه ميخواست از غيب خود مطّلع گردانيده است. فَعَلَّمَنَا مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَي يَوْمِ الْقِيَمَةِ[25] و رسول خدا از تمام وقايع گذشته و آينده تا روز قيامت ما را خبر داده و آنها را به ما تعليم نموده است». صفحه 30 گفتار غيبي امير المؤمنين عليه السلام به خوله حنفيهقطب راوندي در «خرائج و جرائح» از دِعْبل خُزاعي، از حضرت امام رضا، از پدرش، از جدّش عليهم السّلام روايت كرده است كه آنحضرت گفتند: من در محضر حضرت باقر عليه السّلام بودم كه جماعتي از شيعيان كه از جملۀ آنها جابربن يزيد بود، وارد شدند و گفتند: آيا پدرت عليّ بن أبيطالب به امامت اوّلي و دوّمي راضي بود؟ حضرت باقر گفتند: نه، بار پروردگارا. گفتند: پس چرا در صفحه ورت عدم رضايت در اسيران آنها كه از جمله خولۀ حنفيّه است نكاح كرده است ! حضرت باقر عليه السّلام گفتند: اي جابربن يزيد: برو در منزل جابربن عبدالله ان صفحه اري و به او بگو: محمّد بن علي تو را ميخواند. من به منزل او آمدم و در را كوفتم. جابربن عبدالله از درون خانه گفت: صفحه بر كن اي جابربن يزيد !من با خود گفتم: از كجا جابربن عبدالله ميداند كه من جابربن يزيد ميباشم. با آنكه اين دلائلصفحه 31 و مغيبات را غير از أئمّۀ أهل البيت از آل محمّد صلّي الله عليه وآله وسلّم كسي نميداند، و سوگند به خدا كه چون بيرون آيد از او ميپرسم. چون بيرون آمد من از او پرسيدم: از كجا دانستي كه من جابربن يزيدم با آنكه من بر در خانه بودم و تو داخل بودي؟! جابربن عبدالله گفت: مولاي من: باقر عليه السّلام ديشب به من خبر داد كه او امروز از حنفيّه ميپرسد كه من او را به نزد تو ميفرستم در صبح فردا انشاءالله و تو را ميخوانم. من گفتم: راست گفتي مطلب همينطور است. جابربن عبدالله گفت: اينك ما را ببر. ما حركت كرديم تا به مسجد رسيديم. چون نظر مولايم باقر عليه السّلام به ما افتاد و نگاهي به ما كرد به آن جماعت گفت: برخيزيد و از شيخ (پير فرتوت) بپرسيد او شما را از آنچه ديده است و شنيده است و به او روايت شده است با خبر ميگرداند. آنها گفتند: اي جابر آيا امام تو، عليّ بن أبيطالب به امامت پيشينيان از او راضي بوده است؟ جابر گفت: نه بار پروردگارا !گفتند: در صورت عدم رضايت چطور در اسيران آنها خَوْلَه را نكاح كرده است؟ جابر گفت: آه آه !من ترسان بودم از اينكه بميرم و جريان اين واقعه را از من كسي بپرسد! اينك كه شما پرسيديد، بشنويد و حفظ كنيد. من حضور داشتم در وقتي كه اسيران را وارد كردند و در ميان آنها حنفيّه بود. چون نگاهش به جمعيّت مردم افتاد به قبر و تربت رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم رفت و در آنجا ناله كرد نالۀ سوزناكي و صيحه زد و با گريه و بكاء صداي خود را بلند كرد و پس از آن ندا كرد: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَهِ، صَلَّي اللَهُ عَلَيْكَ !هَؤلَاءِ أُمَّتَكَ سَبَتْنَا سَبْيَ النَّوْبِ وَالدَّيْلَمِ، وَاللَهُ مَا كَانَ لَنَا إلَيْهِمْ مِنْ ذَنبٍ إلَّا الْمَيْلُ إلَي أَهْلِ بَيْتِكَ !فَحُوِّلَتِ الْحَسَنَهُ سَيِّئَةً، وَالسَّيِّئَةُ حَسَنَةً، فَسُبِينَا. صفحه 32 صفحه 33 صفحه 34 صفحه 35 صفحه 36 رانقل كردهاست ميگويد: تمام اين روايات إخبار به غيب است كه رسول خدا 6 سرًّا به أميرالمؤمنين رسانده است از آنچه كه خدا به او اطلاّع داده است همانطور كه خداي تعالي ميگويد: عَـٰلِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَي' غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَي' مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ و يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَ أَحْصَي' كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا. و پيغمبر نيز در إعطاء اين علوم غيبيّه بر وصيّ خود، بخل نورزيد همانطور كه خداي تعالي ميگويد : وَ مَا هُوَ عَلَي الْغَيْبِ بِضَنِينٍ.[31] صفحه 37 صفحه 38 ميخواستند از اداء زكات خودداري كنند، نصيحت كرد و گفت: ما مسلمانيم و اين دين را پذيرفتهايم وليكن شما زكات خود را نگهداريد تا به وصيّ او برسانيم. پاورقي [1] آيۀ 26 تا 28 ، از سورۀ جنّ : هفتاد و دومين سوره از قرآن كريم [2] و نظير اين معناي از علم كه تحقّق خارجي و به تعبير علمي ، علم فعلي باشد در قرآن مجيد بسيار است ، همچون آيۀ 3 ، از سورۀ 29 : العنكبوت : فَلَيَعْلَمَنَّ اللَهُ الَّذِينَ صَدَقُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْكَاذِبِينَ «پس هر آينه خداوند ميداند آنان را كه راست گفتند و هر آينه ميداند دروغگويان را» . يعني دستۀ صادقين و كاذبين در خارج كه ظرف علم فعلي حضرت حقّ است بوجود آيند و تحقّق پذيرند . و همچون آيۀ 25 ، از سورۀ 57 الحديد : وَ لِيَعْلَمَ اللَهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَ رُسُلَهُ و بِالْغَيْبِ . «و براي آنكه خدا بداند كسي را كه او و رسولان او را بواسطۀ يقين و ايماني كه به غيب دارد ، ياري مينمايد» يعني براي آنكه علم فعلي خدا كه وجود ياوران و ناصران خدا و رسولان اوست ، وجود و تحقّق پيدا كند . [3] آيۀ *59 ، از سورۀ 6 : الانعام [4] آيۀ 65 ، از سورۀ 27 : النّمل [5] آيۀ 77 ، از سورۀ 16 : النّحل [6] آيۀ 42 ، از سورۀ 39 : الزّمر [7] آيۀ 61 ، از سورۀ 6 : الانعام [8] آيۀ 139 ، از سورۀ 4 : النّسآء . أَيَبْتَغُونَ عِنْدَهُمْ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا . «تمام اقسام عزّت منحصراً از آنِ خداوند است» ؛ وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلَـٰكِنَّ الْمُنَـٰفِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ . آيۀ 8 ، از سورۀ 63 : المنافقون [9] آيۀ 50 ، از سورۀ 6 : الانعام [10] آيۀ 188 ، از سورۀ 7 : الاعراف [11] آيۀ 9 ، از سورۀ 46 : الاحقاف [12] آيۀ 188 ، از سورۀ 7 : الاعراف [13] آيۀ 49 ، از سورۀ 10 : يونس [14] آيۀ 163 ، از سورۀ 4 : النّسآء [15] آيۀ 24 ، از سورۀ 32 : الم سجده [16] آيۀ 75 ، از سورۀ 6 : الانعام [17] آيۀ 6 ، از سورۀ 2 : التّكاثر آيه22، از سوره50:ق[18] [19] آيۀ 103 ، از سورۀ 11 : هود . إِنَّ فِي ذَ'لِكَ لَايَةً لِمَن خَافَ عَذَابَ الاخِرَةِ ذَ'لِكَ يَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ و النّاسُ وَ ذَ'لِكَ يَوْمٌ مَّشْهُودٌ . [20] آيۀ 180 ، از سورۀ 7 : الاعراف [21] آيۀ 65 ، از سورۀ 11 : هود [22] آيۀ 49 ، از سورۀ 3 : ءال عمران [23] آيۀ 1 تا 4 ، از سورۀ 30 : الرّوم [24] در تفسير أدني الارض قول ديگري نيز هست كه آن نزديكترين محلّ به قسطنطنيّه ميباشد و بحث مفصّل آن در نور ملكوت قرآن، ج 4 ص 317 تا 329 آمده است. (م) [25] . «الميزان في تفسير القرآن» ج 20 ، ص 135 [26] «مروّج الذهب» طبع مصر ، مطبعة السّعادة ، سنۀ 1367 ، ج 3 ، ص 353 و 354
[27] «خرائج و جرائح» ص228وص229،طبع رحلي در مجموعهاي كه با «اربعين» مجلسي و «كفايه الأثر» شيخ علي بن محمد خزاز، در يك جلد تجليد شده است و نيز مجلسي در «بحار » طبع كمپاني ج9 صفحه 582 [29] «مدينة المعاجز» ص 128 و 129 حديث الحادي و السّتُّون و ثلاثماتة . [30] «مناقب» طبع سنگي ، ج 1 ، ص 432 [31] آيۀ 24 ، از سورۀ 81 : تكوير [32] «مناقب» طبع سنگي ، ج 1 ، ص 432 [33] «شرح نهج البلاغة» طبع مصر و افست بيروت ، دارالمعرفة ، دارالكاتب العربي ، دارإحياء التّراث العربي بجاي تغْلِبة در هر دو مورد ثَعْلَبة و بجاي عبدالله ، عُبَيد ضبط كرده است [34] اين آيۀ مباركه در پنج جاي قرآن آمده است و معنايش اين است : «هيچ باركشي بار ديگري را نميكشد» . كنايه از آنكه گناهان و بارهاي معصيت هر كسي متعلّق به اوست و ديگري مسؤل آنها نيست . |
|
|