|
|
تبديل سالهاي شمسي به باستاني دردورۀ پنجمصفحه 183 آنچه در آن مجلس از نطقها و خطابهها خوانده شد كه از اين امر جلوگيري به عمل آيد موثّر واقع نشد، و مخصوصاً جناب شريعتمدار دامغاني مستدلاً بيان كرد كه: ماههاي شمسي كه طبق حركت آفتاب در برجها معيّن و مقررّ است بهتر است از ماههاي ساختگي باستاني كه با اصول علمي هيچگونه موافقت ندارد. اصل اين پيشنهاد به وسيلۀ ارباب كيخسرو شاهرخ [259] مرد زرتشتي مذهب و دشمن اسلام و از اعضاء فراماسونري ايران، و به تشويق و ترغيب سيّد حسن تقي زاده [260] مهره خاص اجنبي، و از رؤساء و سابقه داران شصت سالۀ فراماسونري در ايران صورت گرفت. سيّد محمّد تديّن [261] چنانكه از گفتار او در همان مجلس پيداست، سهم به سزائي در اين انگيزه داشته است. اين پيشنهاد بدين طور بود كه در تاريخ رسمي شمسي كشور، دو تغيير بايد داده شود: اوّل _ نامهاي عربي از حمل و ثور و جوزا به نام ماههاي ايران باستاني: فروردين، ارديبهشت، خرداد، تير، مرداد، شهريور، مهر، آبان، آذر، دي، بهمن، اسفند [262] تبديل شود. صفحه 184 صفحه 185 صفحه 186 يكي از نمايندگان مخالف گفت: شما اگر میخواهيد تغيير الفاظ بدهيد، به الفاظي كه يكي از منجّمين فعلي براي اين ماهها ساخته است، و بسيار مناسبتر است تغيير دهيد. سيّد جلال الدّين طهراني تقويمي ساخته است و نام ماههاي سال شمسي را به ترتيب از اينقرار قرار داده است: چمن آرا، گل آور، جان پرور، گرماخيز، آتش بيز، جهان بخش، ذژم خوي، باران ريز، اندوهگين، سرماده، برف آور، مشگين فام. [264] اين نامها بسيار زيباتر و از جهت معني مناسبتش بيشتر است، تا معانيي كه آقاي ارباب كيخسرو از روي كتابهاي باستاني تهيّه كردهاند. چمن آرا مناسبتش بيشتر است تا فروردين كه آن را به (هم مانندي روانان) كه مساوات ارواح باشد ترجمه كردهاند. و گل آور بهتر است از ارديبهشت كه به (نظم كام و تقدّس بهترين) ترجمه كردهاند. باري آنان اصرار داشتند كه چون احياء سنّت كهن است، الفاظ فروردين و ارديبهشت و غيرها بهتر است، و حتّي در لفظ مرداد گفتند حتماً بايد أمرداد باشد، با همزۀ مفتوحه، چون در لغت باستاني با همزه است. [265] صفحه 188 و عدم موقعيّت رأس تاريخ را به همان هجرت رسول الله باقي میگذاريد! فردا آن را هم عوض میكنيد! و تاريخ هخامنشي، با مبدأ جلوس سيروس بزرگترين پادشاه هخامنشي، و يا با مبدأ سلطنت كورش و يا داريوش میگذاريد! و يا مبدأ سلطنت پهلوي را همانند سلطان سلجوقي، به عنوان پديد آورندۀ آثار نوين و بر اندازندۀ ارتجاع و فرسودگي مذهب و افكار كهنه، مبدأ تاريخ قرار میدهيد! در آن مجلس كسي كه بالنّسبه دفاع كرد، مرحوم شريعتمدار دامغاني بود كه مستدلاًّ گفت: تغيير روزهاي ماهها فائده ندارد، و خروج از موازين علميّه میباشد، و الفاظ حمل و ثور و جوزا از الفاظ فروردين و ارديبهشت كه معناي مناسبي ندارند بهتر است، ولي مطلب را نشكافت، و مبرهن نكرد كه اين پيشنهاد تغيير تاريخ به عنوان احياء سنّت ملّي، در حقيقت احياء سنّت زردشت، و اماتة احكام شرعي و اساسي محمّدي در كشور اسلام است. زيرا همانطور كه ما اينجا بيان كرديم و در تعليقه نامي از فرشتگان آئين زردشت برديم، شايد او نمي دانست، و از اصل و ريشۀ اين تغيير خبر نداشت. زيرا پيشنهاد كنندگان، مقصد خود را مخفي كرده، و فقط به عنوان تغيير الفاظ عربي به تغيير الفاظ باستاني وارد مسئله شدند، و گفتند: فقط مسئلۀ تغيير الفاظ است و بسيار مسئلۀ سهل و آسان است. در روز 27 حوت 1303 مطابق 21 شعبان 1342 كه سه روز به نوروز مانده بود، با اين عجله و شتاب، در يك جلسه رأي گرفتند [266]، و تاريخ را عوض كردند [267] و صفحه 190 اداري و بازاري، و هر كارگر و كشاورز داده است [268]، تا جائي كه از بعضي از علماء نيز ديده شده است در اعلانات خود ماههاي باستاني را به كار برده، و در امضاي خود تبديل سالها ي هجري به سال شاهنشاهيباري اين مرحلۀ دوم از تغيير بود كه پنجاه سال تمام دوران خود را طّي كرد، و پيوسته در صفحه دد پيدا شدن زمينۀ مساعد براي اجراي طرح مسئلۀ سوم بودند، و آن كه از جهت اهميّت بسيار از تغيير دو مرحلۀ قبل، مهمتر بود، نسخ تاريخ هجري و تبديل آن به تاريخ شاهنشاهي بود. يعني نسخ خود رسول الله و به روي كار آمدن طاغوت و رسميّت حكّام جائر در عقائد و سرنوشت قلوب ملّت. گرچه مدّتها بود كه طاغوت بر ملّت حاكم بود، ولي تا به حال اعلان نسخ حكومت رسول الله، و اعلان نسخ قرآن و اعلان نسخ شرف و فضيلت و وحي و نبوّت و ولايت، و نسخ ايمان و عقيده نشده بود. اينكه با اين تغيير، جهارا علي رؤوس الأشهاد، اعلان عدم نياز به دين و مذهب، و آئين محمّدي، و بريدن زنجير ظاهر را با باطن، و بيرون جستن از دامان معنويّت و روحانيّت رسول خدا و استغناء و عدم نياز به احكام الهيّه را نمودند. ما در اينجا متن روزنامۀ اطّلاعات مورخه يكشنبه 24 اسفند ماه 1354 شمارۀ 14959 را میآوريم و سپس به بحث مخت صفحه ري در پيرامون آن خواهيم پرداخت: متن درشت روزنامه: امروز با ت صفحه ويب يك قطعنامۀ تاريخي در جلسۀ مشترك مجلسين، تقويم و مبدأ تاريخ ايران تغيير كرد. نوروز آينده سال 2535 شاهنشاهي خواهد بود. نخست وزير هويدا: تقويم مذهبي كماكان مورد استفاده است. قطعنامۀ اجلاسيۀ مشترك مجلسين سنا و شوراي ملّي به رياست جعفر شريف امامي در كاخ سنا. ابتدا در ود و سپاس خود را بر دودمان پهلوي فرستاده از زحمات 50 سالۀ آنان در راه اعتلاء مملكت قدرداني مینمايد، و انقلاب شاه و مردم را تنها عامل رهائي و آزادي و استقلال ميهن به شمار میآورد. و اينك متن مورد نظر:صفحه 192 مجلسين با ايماني قاطع به نظام شاهنشاهي، كه در طول بيش از 25 قرن منشأ و مبناي قوام و دوام قوميّت و ملّيّت كشور ما بوده است، آغاز سلطنت كورش كبير بنيان گزار شاهنشاهي ايران را به عنوان سر آغاز تقويم و مبدأ تاريخ ملّي ايران به شمار میآورد [269] مجلسين با اعتقاد راسخ به اصول حزب رستاخيز ملّت ايران، اين قطعنامه را در جلسۀ مشترك مورّخ بيست و چهارم اسفند ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و چهار تصويب نمودند. صفحه 193 صفحه 194 يعني قرآن مجيد، كتاب آسماني و راهنماي جهاني كه بر رسول اكرم (ص) نازل شده است، و در اين كتاب مقدّس الهي آيات با هراتي مربوط به شخيّت و خيرخواهي و بشر دوستي كورش كبير به نام ذوالقرنين ديده می شود. (و يسئلونك عن ذي القرنين قل سأتلومنه ذكراً) و نام گزاري كورش كبير به ذوالقرنين از لطائف معجزات قرآن مبين است، كه پس از پژوهشهاي دقيق علمي معلوم شد كه دو طرف كلاه اين شاهنشاه دو برآمدگي داشته است، و به اين مناسبت قرآن كريم از اين شهريار گرانقدر به نام ذوالقرنين ياد فرموده است» سپس براي دفع اينكه مقصود از ذوالقرنين اسكندر است، میگويد: «اسكندر مرد ظالم و سفّاكي بوده است و قرآن كريم هيچگاه مدح مرد ظالم را نمي كند». و سپس میگويد: «مفاد آيات ديگر هم نمايانگر پندار و رفتار اين شاهنشاه دادگستر است». و میگويد: «اكنون به ذكر عظمت پادشاه و اعتقاد به رژيم سلطنت میپردازم: در خبر است كه خداي جليل به ابراهيم خليل خطاب فرمود: اي، ابراهيم! تو مظهر آگاهي مائي و پادشاه مظهر شاهي ما. و از اين خبر چنين استفاده میشود كه مقام شامخ سلطنت هميشه مورد عنايت خاصّ الهي بوده و هست. اشاره به مضمون اين خبر است كه جلال الدّين مولوي میگويد كه: «پادشاهان مظهر شاهيّ حقّ». و سنّت رسول مكرّم هم مؤيّد اين خبر میباشد. سخني است مأثور و خبري است مشهور كه نبّي اكرم (ص) مكرّر در مكرّر در جمع صحابه بر عظمت زمان ولادت خود اشاره میفرمايد: ولدت في زمن الملك العادل (در زمان پادشاه عادل متولّد شده ام) كه ضمناً پيغمبر گرامي با نهايت صراحت از شاهنشاه ايران انوشيروان تجليل میفرمايد. امّا حديث ديگر كه با كمال وضوح اطاعت از پادشاه را واجب میداند، و بهتر است قبلاً مرجع حديث را ذكر نموده، و سپس به بيان آن بپردازيم، تا تصور نرود: گفتۀ منظور مستند و مأثور نيست. مأخذ خبر كتاب معتبر و بزرگ دانشمند عالم اسلام شيخ صدوق میباشد، در كتاب «امالي» است: لا تذلّوا رقابكم بترك طاعه السلطان! تا اينكه میفرمايد: و انّ صلاحكم في صلاح سلطانكم و ان السّلطان بمنزله الوالد الرّحيم؛ فأحبّوا له ما تحبون لأنفسكم و اكرهوا له ما تكر هون لأنفسكم. «خودتان را به سبب ترك اطاعت از پادشاه خوار و سرافكنده نكنيد! صلاح شما در صلاحديد پادشاه است! پادشاه به منزلۀ پدر مهربان است، پس دوست بداريد براي او آنچه را كه براي خودتان دوست میداريد! و كراهت داشته باشيد براي او آنچه را كه براي خود كراهت داريد»! حديث ديگر كه آنهم در همين كتاب معتبر و ارزنده است: قال رسول الله (ص) طاعه السلطان واجبه، و من ترك طاعه السطان فقد ترك طاعه الله عزّ و جلّ و دخل في نهيه: «اطاعت از پادشاه واجب است، و كسي كه مطيع پادشاه نباشد، مطيع خداي عزّ و جلّ نمي باشد، و از فرمان خدا سرپيچي كرده است». صفحه 196 ختام حديث مشهوري را كه ناقل آن شيخ المحدّثين حرّ عاملي است نقل مینمايم: اَلسُّلْطَانُ ظِلُّ اللهِ فِي الأرضِ، يَأْوِي إلَيْهِ كُلُّ مَظْلُومٍ، كه سعدي گرانمايه اين حديث را به نظم ترجمه نموده، و آميختگي سايه را با صاحب سايه افزوده است: پادشه سايه خدا باشد سايه از ذات كي جدا باشد؟ اكنون در اين جلسۀ مشترك پر شور و احساس كه براي تجليل از پنجاه سال شاهنشاهي پر بركت و افتخار پهلوي تشكيل يافته، و مقارن با ميلاد مسعود سر دودمان اين شاهنشاهي میباشد، با درود فراوان به روان پاك اين شاهنشاه كبير از خداي متعال میخواهيم كه به ما توفيق اطاعت و خدمت بيش از پيش به شاهنشاه آريامهر را عطا فرمايد. زنده باد شاهنشاه آريامهر و شهبانوي گرامي و والا حضرت همايون ولايتعهد. جاويد ايران.» با دقّت در اين سخنراني ملاحظه می شود كه چگونه علاّمۀ وحيدي [270] خود مسخ شده و حقايق را تحريف كرده است. ما در اينجا به سخنان ساير گويندگان كه سخنراني كردهاند، و برداشتن حجاب و عفّت زنان، و يا تجليل از فردوسي افسانه ساز كه او را سمبل ملّيّت و قوميّت قلمداد كرده، و در مقابل اسلام، به اسم مقابلۀ با عرب، سر دست بلند كرده، و در زير مجسّمۀ او جمع شده و سينه میزنند، و نظير اين گفتارها كاري نداريم، زيرا كه اين گويندگان: افراد معلوم الحالي هستند كه از دوران طفوليّت در همين مدارس استعماري درس خوانده، و در نزد همين استاداني كه روي خطّ مشي تعيين شدۀ از خارج براي تضعيف اسلام، ملّيّت و قوميّت باستاني و ايراني زردشتي را به رخ میكشند، تعليم ديدهاند. فلهذا از شنيدن اين سخنان مكررّه در مكرّره از اينها هيچ ترتيب اثري نمي دهيم. زيرا ممشي و مسير و مبدأ و منتهي و غايت و هدف اينان جز همين قبيل سخنان توخالي و بیمغز چيزي نيست، اينان چه بسا كساني هستند كه در خارج تعليم و تربيت يافته، و از زبان و انديشۀ همان استادان خارجي كه براي رقاء و پيشرفت كشورهاي شرقي دايۀ از مادر مهربانتر هستند، مطالبي را شنيده و آموخته و به جان و دل پذيرفته و نوكر حلقه به گوش اجانب و استعمار كافر بوده و هستند، فلهذا اگر پهلوي و خاندان او را _ كه به شهادت تاريخ، دست استعمار اجنبي پنجاه سال با چماق و سر نيزه و تبعيد و حبس و شكنجه و قتل و اسارت، بر اين ملّت مسلمان تحميل كرد _ يگانه شاهنشاه عادل ملّت پرور دادگستر بدانند هيچ در شگفت نخواهيم بود. ولي تعجّب ما از امثال وحيدي است كه چگونه با وجود سرمايههاي علمي براي خوشايند شاه جائري كه خودشان از ظلمها و ستم هاي او بهتر از ما خبر دارند، و در مجالس و محافل خصوصي از آن بازگو میكنند، براي جيفه و مردار دنيا، شرف و فضيلت خود را میفروشند، و براي دراز كردن دست بر سر سفرۀ فرو مايۀ آنان اينطور تملّق و چاپلوسي میكنند. و براي رياست چند روزه و بهره برداري از حطام كاسد اين افراد بیمايه، دين و مذهب و قرآن و رسول الله و اخبار و آيات را وجه المصالحه قرار میدهند، و همه را به ثمن بخس می فروشند؟ صفحه 198 صفحه 199 صفحه 200 خبط هائي كه آورده، در موقف عرصات قيامت در پيشگاه عدل پروردگار وقوف دارد، و بايد از عهده بر آيد. اين اشعاري كه حقايق را كنار میزند، و اطاعت سلطان و شاه و حاكم را هر چه باشد و هر كه با باشد به مردم تحميل میكند. وحيدي جملۀ وَ ان صلاحكم في صلاح سلطانكم را درست عكس معني كرده است. زيرا معناي اين جمله اينست كه: «شما هنگامي صالح و پسنديده خواهيد بود كه سلطان شما صالح و خوب باشد». صفحه 201 باري ما در اينجا سخن را در تفسير كلام ايشان توسعه داديم، تا مردم بدانند در هر زماني حكّام جائر براي عوام فريبي، نظير چنين افرادي را در دستگاه خود داشتهاند و آنها را می پروريدهاند، تا براي عوام النّاس مهر سكوتي باشد. آن وقت نبايد تعجّب كرد كه چگونه امثال ابوهريرهها، و ابودرداها، و كعب احبارها، و سمره بن جندبها و غيرهم، با آنكه مدّتها از اصحاب رسول خدا بودهاند، چگونه از حاشيه نشينان سفرۀ رنگين معاويه شدند، و هزاران حديث در فضيلت شيخين و خاندان بني اميّه و عثمان و معاويه، و در تعييب و قدح امير المؤمنين (ع) جعل كردند، و براي مردم بر فراز منبر از زبان رسول خدا میخواندند. تاريخ جز تكرار حوادث واقعه چيزي نيست، و اگر ما بخواهيم وضع دربار معاويه را تماشا كنيم، به همين مجلسين سنا و شوراي ملّي و سناتورها و وكلاي شورا نظر كنيم، اين آينه كاملاً حكايت از آن چهره میكند. معاويه فرستاد نزد سمره بن جندب و پيام داد: يكصد هزار درهم میدهم تا براي مردم روايت كني كه آيۀ قرآن: وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاةِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[271] «بعضي از مردم هستند كه به جهت به دست آوردن رضاي خدا، جان خود را میدهند و به خدا میفروشند، و خداوند به بندگان خود مهربان است» دربارۀ ابن ملجم مرادي كه شقي ترين كس از قبيلۀ مراد بوده است، نازل شده است، و آيۀ: وَمِنْ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ (204) وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ (205) وَإِذَا قِيلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَلَبِئْسَ الْمِهَادُ. [272] صفحه 202 دشمنان به اسلام و قرآنند. و چون پشت كنند، و (اي، پيامبر) از نزد تو بروند، آنچه در توان دارند براي فساد در روي زمين، و از ريشه برانداختن نسل مردم، و خراب كردن منافع و زراعت و درختان به كار برند، و خداوند فساد را دوست ندارد، و چون به آنها گفته شود: از خدا بپرهيز! چنان مقام شخصيّت طلبي و عزّت او را به گناه در گيرد، و باد غرور در سر بدواند، كه هيچ جايگاهي جز جهنّم و آن محلّ پست و سوزاننده براي آنان بهتر نباشد.» دربارۀ علي بن ابيطالب نازل شده است. سمره بن جندب قبول نكرد، معاوية دويست هزار درهم داد، سمرة قبول نكرد، معاويه چهار صد هزار درهم، داد، سمره قبول كرد. [273] صفحه 203 صفحه 204 تغيير تاريخ، جدا كردن مذهب از مليّت و قوميّت است، و تفكيك مذهب از سياست و امور اجتماعيّه، و رسمي كردن شعائر ملّي و آداب و سنن جاهلي، و به انزوا در آوردن آئين حقّ و سنّت محمّدي، و اصالت و شرف مردمي كه در فطرت آنها به وديعت نهاده شده، و دين و مذهب آن را تأييد و تحكيم میكند. و بطوريكه سابقاً اشاره كرديم، آنها میگويند: «ما به تاريخ هجري قمري كاري نداريم، آن به جاي خود محفوظ است. ولي تاريخ رسمي مملكتي بايد شمسي و فرورديني و شاهنشاهي باشد.» يعني آنچه به درد كشور میخورد، فروردين ماه و افتخار به تخت سلطنت كورش و اورنگ پادشاهان هخامنشي است. اين است كه مردم را از دين میبرد و رابطۀ آنها را با مذهب و دفاع از وطن و ناموس و جان و مال از دست اجانب، قطع میكند، و اين به درد استعمار میخورد. تاريخ هجري قمري كه فلان پيرزن در لاي مفاتيح الجنان خود گذارده، و يا فلان پيرمرد آداب و اعمال ليله الرّغائب را از روي آن مشخّص كند، چه ضرري به استعمار و نقشههاي شوم و سهم آگين آنها میزند؟ میگويند: مبدأ تاريخ را اگر هجرت رسول الله قرار دهيم، اين موجب نقصان و شكست تاريخ ماست، ولي اگر بر اريكۀ سلطنت قرار گرفتن كورش بگيريم، موجب سر بلندي و سرافرازي. اُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ. [274] صفحه 205 شما كه در نوكري استعمار، دست همۀ كشورهاي استعماري را عقب زدهاید! آنها تاريخ خود را از هجري به مسيحي بر گرداندند. آخر مسيح هم يك پيغمبر عاليقدر بود، شما آن را هم نپذيرفتيد! و يكباره دست از همۀ انبياء شسته، و به دامان كورش و سيروس متوسّل شديد! اُفٍّ لَكُمْ وَلِمَا تَسِيرُونَ عَلَي مَنْهَجِ الشَّيْطَانِ. اينجاست كه ديگر غيرت خدا به جوش میآيد، و مقام عزّت او تحمّل اين گونه تعدّيها را نمي كند و بعد از طيّ سه مرحله: اول تبديل هجري قمري به هجري شمسي، دوم تبديل هجري شمسي به هجري باستاني، سوم تبديل هرجي باستاني به شاهنشاهي باستاني، نتيجۀ نكبت اعمال و سزاي تعدّيات و تجاوزات آنها را در میگيرد؛ و چنان خانه و كاخ بر سر آنان خراب میشود، اثر به خبر تبديل میشود فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأنْ لَمْ تَغْنَ بِالامْسِ [275] «آنها را درو كرديم، و چنان از بيم و بن بر انداختيم كه گويا اصلاً در ديروز در اين مكانها اقامت و مسكن نداشتند.» فَأخَذَتْهُمْ صَاعِقَهُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ. [276] صفحه 206 در اينجا میبينيم اصلاحي كه به عمل آمده فقط طرح مسئله سوم است يعني از شاهنشاهي به هجري بر گشت. ولي باز هم سالهاي شمسي به رسميّت باقي است، و ماههاي زرتشتي باستاني همچون خرداد و بهمن نيز تغييري نكرده است. پاورقي
[259] _ به كتاب «فراموشخانه و فراماسونري در ايران» تأليف اسماعيل رائين، طبع پنجم، جلد دوّم از صفحه 142
[260] _ به همين كتاب، جلد سوّم از صفحه 531 [261] _ سيّد محمّد تديّن در كمك و مساعدت روي كار آمدن پهلوي سهمي به سزا داشته است، و ساليان دراز مقام وكالت مجلس و وزارت را در عهد او، و پس از او در عهد پسرش عهده دار بود.
[262] _ اين نامها رامسعودي در كتاب «التنبيه و الاشراف» صفحه 184 [263] _ و اين بدين طريق بود كه طبق محاسبات خيّام بايد در هر 33 سال 8 سال را كبيسه نمود تا اختلافي پيدا نشود. لهذا بنابر اين گذارد كه در هر 4 سال يك سال را كبيسه كنند، و در رأس آخر كه سال سي و سوم است كبيسه را در ر.س سال پنجم كه سي و سومين سال است قرار دهند، و بنابر اين در دورۀ آخر چهار سال ساده و سال پنجم كبيسه خواهد بود. [264] _ اين نامها را سيّد جلال الدّين طهراني در گاهنامۀ خود متعلّق به مورّخه 1309 شمسي در صفحۀ 79 آورده است. [265] _ در «لغت نامه دهخدا» در مادّه أمرداد گويد: در «أوستا» أمرتات است7 جزء اخير آن كه تات باشد پسوند است كه جداگانه مورد استعمال ندارد، همين جزء در خرداد نيز ديده میشود. پاره ديگر اين واژه از دو جز ساخته شده، نخست از «ا» كه از أدوات نفي است يعني نه. از براي اين جزء در فارسي «نا» يا «بي» آورده میشود. جزء دوم مرت يا مرت است، يعني مردني و در گذشتني و نيست شدني و نابود گرديدني. بنابر اين أمرداد يعني بیمرگ و آسيب نديدني يا جاوداني. و بايد أمرداد با أدات نفي «(ا)» باشد، نه مرداد كه معني بر خلاف آن را میدهد. أمرداد در دين زردشتي أمشاسپندي است كه نمايندۀ بیمرگي و جاوداني يا مظهر ذات زوال ناپذير أهورمزدا است. در جهان خاكي نگهباني گياهها و رستنيها به او سپرده شده است (از فرهنگ ايران باستان نگارش ابراهيم پور داود ص 59) و رجوع به مزديستا و تأثير آن در ادبيات فارسي تأليف آقاي دكتر معين و أمشاسپندان شود. و محصّل آنچه كه در اينجا از «لغت نامۀ دهخدا» آورديم در تعليقۀ مادۀ مرداد از همين لغت نامه آورده است، و نيز گويد: أمرداد كه پنجمين ماه سال و هفتمين روز ماه بدو سپرده شده، از أمشاسپندان و مظهر جاوداني أهورمزدا و در جهان مينوي بخشايش ايزدي، جزاي كارهاي نيكوكاران است، و در جهان خاكي نگهباني گياه با أمرداد است. استرابون مورّخ يوناني معبد أمرداد را در آسياي صغير ديده است، أمرداد روز از ماه أمرداد جشن أمردادگان بر پا میشده … زرتشتيان ايران هم آن را أمرداد خوانند (از حاشيۀ دكتر معين بر برهان قاطع، ذيل مرداد). و نيز در اين تعليقه آورده است كه: تات كه پسوند است، دالّ بر اسم مجرّد مؤنّث است. و نيز در همين لغت نامه در مادّه أمشاسپند گويد كه: به معناي فرشته و ملك است، و در أوستا «أمشه و سپنته» آمده: مركب از دو جزء اوّل (أمشه) نيز مركّب است از (ا) علامت نفي، و (مشه) از ريشۀ مر به معني مردن، جزء دوّم (سپنته) يعني مقدپس، مجموعاً به معني «جاودان مقدّس» است. شمارۀ أمشاسپندان يا مهين فرشتگان هفت است كه نام شش تاي آنان در ضمن ماههاي دوازده گانۀ كنوني مندرج است. هومن = بهمن، اشه و هيشته = ارديبهشت، خشتره و ائيريه = شهريور، سپنته ارمئيتي = سپند ارمذ، هئور و تات = خرداد، أمرتات = أمرداد، در رأس اين شش، سپنتا مينيو (خرد مقدّس) قرار داشته است، بعدها به جاي او أهورمزدا را گذاشتند، در گاتها كه قديمي ترين قسمت أوستا است نام أمشاسپندان به كرّات ذكر شده است. [266] _ به طوري كه تعديل اين تاريخ را معيّن نكردند و به همين قدر اكتفا كردند كه در سالهاي كبائس اسفند 30 روز گرفته شود اما كدام سال كبيسه است معيّن نشده است، و به همين علّت بود كه در سال 1308 نزديك بود كه اشتباه شود. چه مطابق معمول واضح بود كه سال چهارم بعد از سه سال 305 _ 306 و 307 میبايست كبيسه محسوب شود، و حال آنكه در واقع و حقيقت امر میبايستي ساده باشد، چون سال 1309 سال آخر از دور 33 سالي بوده است، و آن را میبايست كبيسه قرار داد، و به همين سبب يك تقويم اشتباه ضبط كرده، و اسفند 1308 را 30 روز دانسته است، و اين عمل ايجاب میكند كه روز دوم حمل مطابق با اوّل فروردين شود. و اين اشتباه ناشي از نقص قانوني است كه از مجلس گذشته است. (گاهنامه 1309، سيّد جلال الدّين طهراني، ص 78). [267] _ مطالبي كه از مجلس شوراي ملّي دربارۀ تغيير تاريخ نقل شده است، همگي از روزنامۀ رسمي كشور شاهنشاهي از صفحات 1010 تا 10147 و از صفحات 1056 تا 1060، راجع به جلسۀ يكصد و چهل و سوّم، صورت مشروح مجلس صبح سه شنبه، 27 حوت 1303 مطابق 21 شعبان 1342 میباشد. [268] _ و نظير اين تغيير را در ساعات دادند، چون بنابر دخول ماههاي قمري كه ابتداء آنها خروج قمر از تحت الشّعاع و رؤيت آن بعد از غروب آفتاب است، اوّل هر ماه قمري از اول شب آن شروع میشود، و شب هر روز مقدّم بر روز آن است. و بنابر اين ساعت 12 اول غروب و ابتداي دخول شب است، و هر ساعتي كه يگذرد يك ساعت از شب گذشته است فلهذا در شرع مقدّس وارد است كه در ساعت اول و يا دوم و يا سوم و يا چهارم از شب گذشته، انسان چه تكاليفي را انجام دهد، و اين در صورتي است كه مبدأ حساب ساعت را كه اول شب است ساعت 12 يعني سر دسته قرار دهيم. در اينصورت اولاً روشن است كه چند ساعت از شب ما گذشته است، ساعت 6 يعني 6 ساعت از شب گذشته است، و ثانياً در سپيدي روز میدانيم ما چند ساعت روز داريم، زيرا ساعت 12 يعني غروب آفتاب و ابتداي شب، پس ساعت 5 در روز میدانيم كه ما 7 ساعت روز داريم و ساعت 9 میرساند كه ما 3 ساعت روز داريم، و عليهذا ساعت غروب كوك براي تعيين مقدار شب و تعيين مقدار روز بسيار ساده و مفيد است، و مسلمان كه میخواهد از شب خود استفاده كند و از روز بهره مند شود میداند چقدر از شب گذشته است و چقدر به روز باقيمانده است. و اما ساعت هاي زوالي (ظهر كوك) شب و روز را نشان نمي دهند، آنها فقط نصف شب و نصف النهار را نشان میدهند، در صورتيكه مبد كار ما از اول غروب است، مبدأ نصف شب به چه درد ما میخورد؟ و علاوه ساعت 1 يعني يك صبح، در حالي كه از اول شب ما چند ساعت بيشتر گذشته است و ساعت 1 و ساعت 1 نخواهد بود، براي مسلمان صبح عبارت است از اول فجر صادق و يا از اول آفتاب و از آن به بعد روز او شروع میشود، نه از ساعت نصف شب. مبدأ نصف شب براي كساني است كه بين شب و روز و ابتداي هر كدام و انتهاي هر كدام فرقي نمي گذارند، و فقط اجمالاً 24 ساعت خود را به 12 دوازده ساعت به مبدأ نصف النهار و نصف الليل تقسيم كردهاند، مانند اقوام غير مسلمان. و در اينصورت از ساعت 12 شب به بعد متعلق به فرداي آن روز بوده و نصف از شب بعد از آن روز تا ساعت 12 ينز متعلق به همان روز است. يعني هر روز تمام، دو نيمه شب در جلو و عقب دارد فلهذا میگويند: شب سه شنبه و سه شنبه شب يعني شب پيش و شب بعد، ولي بر اساس ماههاي قمري كه حتماً هر روز يك شب تمام دارد، و آن شب پيوسته قبل از آن روز میباشد، اشتباهي هم رخ نمي دهد، شب سه شنبه يعني شب پيش از روز سه شنبه، و شب چهاردهم رمضان يعني شب يعني از روز سيزدهم رمضان و هكذا؛ تمام احكام و تكاليفي كه براي شبها مقررّ شده است براي شب هاي قبل از روز بوده و ابتداي آن دستورات از اول شب است، يعني ساعت 12 سر دستۀ غروب كوك. ولي چون ساعت هاي ظهر كوك در كشورهاي غربي مرسوم بود، كم كم حكومتهاي مسلمانان بر اساس ساعت گرنويچ كه زوالي است، ساعت هاي خود را ميزان كردند، و ملت هاي نيز رفته رفته از حكومتها پيروي نمودند، و براي استماع رايدو و غيره كه به ساعات زوالي بود، و براي فرستادن اطفال خود به مدرسه، و براي رفتن به ادارات، ساعت هاي منازل خود را نيز ظهر كوك نمودند. در صورتي كه براي آنان از ساعت غروب كوك منافع بيشتري حاصل بود. ساعت ظهر كوك را ساعت فرنگي كوك، و يا ساعت انگليزي، و ساعت غروب كوك را ساعت شرعي میناميدند.
[269] _ بايد دانست كه از صدر اسلام تاكنون همۀ مسلمانان جهان مبدأ تاريخ خود را هجرت رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم از مكه مكرمه به مدينۀ طيّبه قرار دادهاند، و اين تصويبنامه اي، كه از مجلسين گذشت، اعلان به خروج از صفّ مسلمين، و جدايي از آنان به عنوان عدم اعتناء به شأن رسول خدا بود. مسعودي در كتاب «التّنبيه و الاشراف» از صفحه 195 [270] _ علاّمه وحيدي فرزند آقا شيخ ابوالقاسم رئيس العلماء كرمانشاهي و از نوادگان مرحوم آيه الله آقا محمّد باقر وحيد بهبهاني است. خود از طلاّب و فضاء نجف اشرف و از شاگردان اساتيد مبرزّي همچون آقا ضياء الدّين عراقي است، گويند اجازات متعدّد اجتهاد از علماء دريافت نموده است، در سنۀ 1314 شمسي كه به دستور رضاشاه مجالس ميهماني زن و مرد تشكيل میشد، او و خانمش در كرمانشاه جزو مدعوّيون بودند. ميزبان منزل آقا سيد اصغر شاه بود، و در حالي كه رئيس نظميّه و بسياري از مدعوّين با خانم هايشان بدون حجاب در اين منزل حضور پيدا كردند، علاّمه وحيدي كه از علماء به شمار میرفت، و به لباس روحانيت و اهل علم ملبّس بود، با خانمش وارد شد. و يك قصيدۀ طولاني در ذمّ حجاب كه خود سروده بود و مطلع آن اينست: «به شرح احمد مرسل حجاب لازم نيست» خودش قرائت كرد.و و پس از آن شرحي در مدح پهلوي بيان كرد. و از آن پس به تهران آمد و عمامه و قبا و عبا را برداشت و فكل و كراوات و زنار بست و ريش تراشيد، و تا آخر عمر در كمك و مساعدت به خاندان پهلوي دريغ نكرد، و از آخوندهاي درباري شد و سالها سناتور و وكيل بود تا بالاخره نتيجۀ وخامت اعمال او را در گرفت و صاعقۀ الهي بر سرش فرود آمد. و لا يزال الذين كفروا تصيبهم بما صنعوا قارعه اوتحل قريباً من دارهم حتي يأتي وعد الله ان الله لايخلف الميعاد (آيۀ 31، از سورۀ 13: رعد) وحيدي در مدت پنجاه سال حكومت جابرانه خوش رقصي هاي بسيار كرد، و دين و مذهب و شرف را به دنيا فروخت، و از زمرۀ گدايان و خوشه چينان سفرۀ خونين حكّام جور در آمد، تا بالاخره حسرت زده در مقابل تير غيب الهي قرار گرفت خسر الدنيا و الاخره ذلك هو اخسران المبين يكبارره سرازير در دوزخ شد و با مواليان خود محشور شد، المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض اين سزاي دنيوي است ببين تا جزاي اخروي چه باشد (ولو لم يكن الا الموت لكفي، كيف و ما بعد الموت اعظم و ادهي). [271] _ آيه 207، از سورۀ 2: بقره. [272] _ آيات 204 تا 206، از سورۀ 2: بقره
[273] _ «الغدير» ج 2، صفحه 101 [274] _ آيه 67، از سورۀ 21: انبياء. [275] _ آيۀ 24، از سورۀ 10: يونس. [276] _ آيه 17، از سورۀ 41: فصّلت. |
|
|