يكي از قاطعيّتهاي قرآن كه حقّاً از غيب گوئيها و معجزات ظاهر آنست، إخبار آنست دربارۀ غلبۀ روميان بر لشكر ايران ؛ چنانكه در سورۀ روم وارد است :
الٓمٓ * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِيٓ أَدْنَي الارْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ* فِي بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الامْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ وَ يَوْمَئذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ * بِنَصْرِاللَهِ يَنصُرُ مَن يَشَآءُ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ * وَعْدَ اللَهِ لَايُخْلِفُ اللَهُ وَعْدَهُ و وَ لَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ * يَعْلَمُونَ ظَـٰهِرًا مِّنَ الْحَيَو'ةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَةِ هُمْ غَـٰفِلُونَ . [1]
«الم . مغلوب شدند روميان ، در نزديكترين زمين آنها ؛ و آنها بعد از مغلوبيّتشان در مدّت كوتاهي كه كمتر از ده سال است غلبه خواهند نمود . در هر حال چه قبل از مغلوبيّت آنها ، و چه پس از مغلوبيّت ، رشتۀ امر و تدبير به دست خداست و بس . و در وقتيكه روميان غلبه كنند ، مؤمنين دلشاد ميشوند ، به نصرتي كه خداوند به ايشان داده است . خداوند هر كس را بخواهد ياري ميكند. و اوست پروردگار با عزّت و با رحمت .
غلبۀ روميان پس از كمتر از ده سال ، وعدهايست كه اينك خدا داده است. و خداوند خلف وعده نميكند ؛ وليكن اكثريّت از مردم نميدانند . مردم ظاهري را از زندگاني دنيا ميدانند و آنها از آخرت در غفلتند.»
اين آيات ، داستان جنگ ميان ايران و روم را بيان مينمايد كه چون
صفحه 318
ايرانيها وَثَنّي و آتشپرست بودند ، هر وقت بر روميان كه مسيحي و أهل كتاب بودند در جنگ غلبه ميكردند ، مشركين عرب خوشحال ميشدند ؛ بواسطۀ آنكه دولتي پرقدرت كه در آئين با آنها شريك است پيروز گرديده است . و برعكس ، مسلمين غمناك ميشدند ؛ چون دولت مسيح كه با آنها در آئين توحيد و عمل به كتاب آسماني شريك است مغلوب شده ، و دولت وَثَني و آتشپرست مظفّر گرديده است .
و هر وقت دولت روم و روميان غلبه ميكردند ، مسلمين مسرور و فرحناك ميشدند ؛ و مشركين عرب ، محزون ميگشتند . زيرا مسلمين يك دولت قويّ روم را كه در اصل كتاب و توحيد با آنها هم مَشْي است پيروز ديده ، و دولت قويّ ايرانِ آتشپرست را مغلوب و منكوب .
اجمال و مختصر داستان اينست كه در سنۀ 0 59 ميلادي ، بهرام چوبين بر خسرو پرويز غلبه كرده ، سر از اطاعت او برداشته ، خود مدّعي سلطنت شد . خسرو با دو برادر خود : بَندويه و بَسطام با لشگري جرّار و مجهّز به دفع او شتافتند ، ولي شكست خوردند . خسرو به روم فرار كرده ، بر قيصر كه به نام موريق (مُريس Maurice ) بود ، پناهنده شد . قيصر مقدم وي را بسيار گرامي داشت ؛ و از انواع هدايا و جواهرات به وي بخشيد ، و دختر خود مريم را به حبالۀ نكاح او در آورد ؛ و يكسال و نيم در آن ديار به عيش و عشرت پرداخت.
آنگاه موريق ، پسر بزرگش را كه بناطوس نام داشت ، با هفتاد هزار و يا صد هزار لشگر به ايران فرستاد ؛ و با معيّت خسرو بالاخره بهرام را شكست داده، بهرام به چين گريخت ؛ و به خاقان پيوست و بالاخره توسّط زوجۀ خاقان به قتل رسيد .
خسرو از بناطوس و لشگريان رومي پذيرائي كامل كرده ، پس از استقرار سلطنت خود ، آنها را با هدايا و تحف فراوان به روم بازگردانيد .
صفحه 319
چهارده سال كه از اين قضيّه سپري شد ، روميان موريق و پسرش بناطوس را كشتند ، و شخصي به نام فُكاس (قوفا) مدّعي حكومت شد . پسر ديگر موريق به ايران آمد ، و از خسرو پرويز براي سلطنت خود كمك خواست .
خسرو پرويز سه نفر از سرلشگران نامي خود را براي برگرداندن تاج و تخت به آن فرزند ، با عِدّه و عُدّة فراوان بجنگ روميان فرستاد .
اوّل آنها رميوزان بود كه به صوب شام و فلسطين حركت كرد . آن ديار را خراب و غارت كرد ، و تمام آن نواحي را متصرّف شد . و با كمك بيست و ششهزار يهودي بيت المقدس را محاصره و تصرّف نمود . و صليب أكبر را ، يعني صليب حقيقي چوبي كه آنها ميگويند حضرت عيسي را بر آن به دار زدهاند ، و در صندوقي طلائي گذارده و در زير زمين بجهت حفظ دفن كرده بودند ، به ايران فرستاد .
دوّم آنها شاهين بود كه به سوي مصر و اسكندريّه پيش رفت . آنها را متصرّف شد ، و نوبه را نيز فتح كرده تمام اين جاها را تصرّف نموده ، كليد اسكندريّه را به ايران فرستاد .
سوّم آنها شهر بَراز بود كه به صوب روم و قسطنطنيّه [2] پيش رفت . و همهجا را فتح كرده و قسطنطنيّه را نيز محاصره كرده به خليج رسيد . و شكست عظيم را به روميان در سنۀ 617 ميلادي در كالْسِدُن كه نزديك قسطنطنيّه است وارد ساختند .
در اينمدّت بود كه روميان ، قوفا را كه چون مرد هرزه و بدعملي بود كشتند ، و هِرْقِل (هِراكْليُوس) از آفريقا با كشتيهائي به روم آمد . مردم او را پذيرفتند و به حكومت برداشتند ؛ چون مردي مؤمن به حضرت مسيح بود ، و از
صفحه 320
خرابي بلاد و تصرّف آنها بدست ايرانيان مجوسي در ناراحتي بسر ميبرد .
هرقل سفيري نزد خسرو پرويز فرستاد و خود را آماده براي صلح كرد ؛ ولي مذاكرات بجائي نرسيد . زيرا فتوحات عالمگير او وي را مغرور و متكبّر كرده بود . خسرو نه فقط براي مذاكرات صلح حاضر نشد ، بلكه سفير را تهديد به قتل نموده ، در محبس انداخت كه چرا هرقل را در غلّ و زنجير در جلوي تخت من حاضر نكردهاي ![3]
پس از آن كالسدن تسخير شد ، و حدود ايران به حدود زمان هخامنشي رسيد .
اين غلبۀ فارسيان بر روميان ، در دنيا سر و صدائي براه انداخته بود و
صفحه 321
غلغلهاي ايجاد نموده بود . زيرا ديگر دنيا در دست يك زورمند قويّ بود كه رقيب نداشت . و مشركين مكّه به مسلمين شماتتها ميزدند . و به اتّكاء و اعتماد بر دولت مجوس قريب به شرك و وثنيّت ، شكست محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم و يارانش را به دل نويد ميدادند . زيرا ناحيۀ جنوبي عربستان كه يمن بود، در تحت تصرّف و ولايت ايرانيان بود . و از زمانيكه انوشيروان به درخواست آنان حبشيها را از آنجا بيرون كرد ، جمعي كثير از ايرانيان در يمن مقيم بودند. و آن ناحيه تحت فرماندهي باذان كه دست نشاندۀ او بود اداره ميشد . و طبعاً حجاز كه شامل مكّه و مدينه بود نيز تحت حكومت آنها بود .
شكست روميان ، رسول خدا و مؤمنين را محزون نمود ، و مشركين را خوشحال. و اين در سنۀ هشتم از بعثت رسول خدا بود كه پنج سال به هجرت مانده ، و مطابق سنۀ چهل و هشت از عام الفيل ، و 617 و 618 ميلادي بود . آيه بر پيغمبر نازل شد : الٓمٓ * غُلِبَتِ الرُّومُ * فِيٓ أَدْنَي الارْضِ وَ هُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ* فِي بِضْعِ سِنِينَ .
«روميان شكست بزرگ را در نزديكترين جاها به محلّشان (كالسدن ، قرب قسطنطنيّه) خوردند . وليكن ايشان در مدّت كمي كه كمتر از ده سال باشد ، باز بر فارسيان غلبه پيدا نموده و پيروز خواهند شد.»
اين آيه كه نازل شد و مؤمنين قرائت ميكردند ، براي كفّار قابل قبول نبود ؛ زيرا ايران با آن قدرت و عظمت و لشگر كشي ، و جنگهاي پي در پي در مدّت پانزده سال از 3 0 6 مسيحي [4] تا بحال ، روز به روز قرين ظفر و غلبه بوده است ؛ و با اين شكست نهائي كار تمام شده است . وانگهي خزائن و ثروت ايران در آن
صفحه 322
زمان از حدّ و حساب بيرون بوده است . خسرو پرويز ، صد گنج دارد كه يكي از آنها گنج باد آورد است ؛ [5] و ديگر گنجي كه به عنوان غنيمت از خاقان تركستان گرفته است . و آن عبارت بود از 256 بار شتر كه همگي از طلا و جواهرات نفيس بود . و يك گنج او 348 ميليون مثقال زر بود . و در سال سيام سلطنتش با آن جنگهاي طولاني و پر خرج ، ميزان نقدينۀ او به 00 16 ميليون مثقال طلا ميرسيد.
نهصد سال است كه دست ايران از مصر كوتاه بوده ، و اينك خاك مصر را تصرّف كرده است كه از سرحدّ چين تا آخر خاك مصر را تحت تصرّف دارد . چهارده سال است كه با روميان جنگ دارد ؛ و هيچوقت شكست نخورده است. [6]
صفحه 323
و از آنطرف روم بسيار ضعيف ؛ غير از شبه جزيرۀ قسطنطنيّه براي او هيچ باقي نمانده است . همۀ كشورها را از دست داده است . و از شمال ، بلغارها او را تعقيب ميكنند . خزانه ندارد ، ثروت ندارد .
در اينصورت خبر غلبۀ روم بر ايران از نقطۀ نظر اسباب ظاهري ، ممتنع ؛ و خبري از تمام جهات براي كفّار و مشركين غير قابل قبول بود . و لذا اين خبر قرآني را نيز تكذيب نموده و آنرا هم حمل بر سائر دعاوي محمّد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نمودند . [7]
صفحه 324
در اثر آمده است كه : چون اين آيه كه دلالت بر وعدۀ فتح روم پس از چند سالي دارد فرود آمد ، روزي اُمَيّة بن خَلْف كه از مشركين سرسخت و دشمنان رسول الله بود ، از روي اهانت و سستي امر ، به أبوبكر گفت : اين وعده ابداً درست نيست ، و خواهي ديد كه نخواهد شد .
أبوبكر گفت : من با تو شرط ميبندم كه اگر تا سه سال روميان پيروز شوند، تو به من ده شتر بدهي ! و اگر مغلوب شوند و غلبهاي براي آنها نباشد . من ده شتر به تو بدهم !
چون خبر به رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم رسيد ، فرمودند : هم در مقدار شتر زياد كن و هم در مدّت ! زيرا معني بِضْع كمتر از ده است ، از سه تا نه را بضع گويند .
أبوبكر مقدار رِهان و گروبندي را با او صد نفر شتر نمود ؛ و بر مدّت هم اضافه كرد .
علاّمۀ طباطبائي قدّس الله سرّه و محمّد حسين هيكل ، أَدْنَي الارْضِ را نزديكترين محلّ روميان به ارض حجاز كه أذرِعات و بُصرَي است دانستهاند ؛ و مشيرالدّوله حسن پير نيا ، ظفر را در كالسدن كه قرب قسطنطنيّه است گفته است .
م و حقير را گمان آنست كه گفتار پيرنيا به صواب اقرب است ؛ زيرا اوّلاً :
صفحه 325
فتح أذرعات و بصري كه از نواحي جنوبي شامات است خيلي زودتر صورت گرفت ، و شايد در سنوات 612 يا 613 ميلادي باشد . در اينصورت با خاتمۀ جنگ و غلبۀ روميان كه در 625 صورت گرفته است ، دوازده و يا سيزده سال ميشود ؛ و آيۀ مباركه نصّ است در اينكه ميان اين دو غلبه كمتر از ده سال بوده است .
ثانياً : شكست روم را در أذرعات كه زميني است ميان مدينه و شام ، و بسيار از روم و قسطنطنيّه دور است ، نبايد شكست روم تلقّي كرد ؛ بخلاف كالسدن كه قرب پايتخت است . در آنجا شكست را ، شكست ميتوان گفت .
باري مؤمنين ، منتظر فتح روميان طبق وعدۀ قرآني بودند . اينك ببينيم برسر روميان چه آمده است ؟!
بواسطۀ تصرّف حكومت ايران زمينهاي روم را ، بر روميان مسيحي مذهب بسيار سخت ميگذشت . حتّي نجاشي كه مسيحي بود ، نذر كرد كه اگر خداوند زمين او را از دست پارسيان خلاص كند ، پياده از آفريقا به زيارت بيتالمقدس برود ، و چون روميان فاتح شدند به نذر خود وفا كرد . و در بين راه بساطها ميگستردند و گل و رياحين ميريختند ، و او بر روي آنها گام مينهاد تا بدانجا رسيد .
هرقل چون خود را در محاصرۀ بلغارها و فارسيان ديد ، در ابتدا خواست از پايتخت فرار كرده به قَرطاجْنه (كارتاژ) يكي از شهرهاي آفريقا ، نزديك الجزائر برود ؛ و با اين مقصود خزانۀ روم را از قسطنطنيّه حمل كرد .
امّا اين خزانه بدست سردار خسرو پرويز افتاد ، و موسوم به گنج باد آورد شد . ولي روحانيّون مسيحي و مردم بصدا در آمدند ، و قرار شد كه خزائن و نفائس كليساها را به مصرف تهيّۀ اردوهاي نظامي و جنگ برساند و پس از جنگ آن اموال را با بهرهاش برگرداند .
صفحه 326
براي امپراطور روم فقط شهر قسطنطنيّه و قسمتي از يونان و ايطاليا و چند شهر در آفريقا باقي مانده بود .
هرقل دست به دعا و نياز و مناجات به سوي خدا برداشت . با قشون خود حركت كرد ، در سنۀ 622 از بوغاز (تنگه) داردانِل گذشت . در نزديكي ارمنستان جنگي ميان او و شهربراز در گرفت كه به پيروزي او تمام شد .
هرقل در سال بعد با مردم شمالي خِزِرها همدست شد ، و از طرف لازيكا به ايران لشكر كشيد . و خسروپرويز با قشوني مركّب از چهل هزار نفر به سوي او شتافته ، و در آذربايجان بهم رسيدند ؛ و هرقل غالب شد . پس از آن به شهرهاي ايران پرداخته ، آتشكدهها را ويران ساخت ؛ و اين در سنۀ 623 بود . و بزرگترين آتشكده را كه آذرگُشنَسب نام داشت از بين برد . و صليب عيسي را به بيت المقدس بازگردانيد .
در اين پيشرويها ، روميان كالسدن را پس گرفتند .
سال بعد هرقل با هفتاد هزار لشكر به جنگ روانه شد . و از رود دجله گذشت و راهزاد سردار ايراني را با شش هزار بكشت ، و شش هزار ديگر بگريختند .
راهزاد در اينحال به خسروپرويز نوشته بود : تعداد لشكر روميان هفتاد هزار است ، و من از عهدۀ مقابله بر نميآيم . خسرو در پاسخ نوشته بود : از جنگ كردن و ريختن خونتان در راه اطاعت ما كه بر ميآئيد !
باري ، آخرين شكست قطعي در سنۀ 625 بر قشون ايران واقع شد . و خسرو از محلّ سلطنت ، به مدائن رفت ، و از روي بيچارگي در آنجا متحصّن شد. و ميخواست كه تهيّۀ لشكر ببيند و به هرقل حمله كند ، كه هرقل مظفّرانه به جانب روم روان شد .
اين شكست عظيم و غير مترقّب فارسيان در سنۀ دوّم از هجرت ، در روز
صفحه 327
غزوۀ بدر اتّفاق افتاد . و مسلمين در آن روز در واقع دو خوشحالي داشتند : يكي ظفر بر دشمنان قريش و غلبۀ اسلام بر كفر . دوّم پيروزي روم بر فارس و غلبۀ مسيحيان بر آتشپرستان كه خبرش بعداً رسيد .
باري درست از غلبۀ ايران بر روم در كالسدن كه 617 ميلادي بود ، تا غلبۀ روم بر ايران كه در 625 صورت گرفت ، هشت سال گذشت ؛ و اين كمتر از ده سال بود . [8]
مسلمين به ميعاد الهي چنان غرق مسرّت بودند ، و كفّار غرق در ماتم كه جاي تماشا بود !
أبوبكر يكصد شتر گروبندي خود را از ورثۀ اُميّة بن خَلف گرفت ؛ زيرا اميّه در آن تاريخ مرده بود . بعضي گويند : چون گروبندي و رهان تا آن زمان در اسلام حرام نبوده است ، لهذا پيامبر در مكّۀ مكرّمه شرطبندي او را امضا نمودند؛ و سپس هر گونه گروبندي و شرطبندي در اسلام حرام شد .
صفحه 328
داستان آيۀ مباركه ، و حكم قاطع قرآن را دربارۀ غلبۀ روم ، بزرگان از اعاظم مفسّران و مورّخان نقل كردهاند . و ما در اينجا اين مطالب مذكوره را از استاد عاليقدر فقيدمان حضرت علاّمه آية الله طباطبائي ، [9] و محمّد حسين هيكل [10] و ابن أثير جزري [11] و طبري [12] و ميرخواند [13] و خواند أمير [14] و پيرنيا ، [15] از هركدام گزيدهاي را از گفتارشان انتخاب نموده ، و مجموعۀ مطالب از كلمات آنان خارج نيست .
حضرت علاّمۀ طباطبائي قدّس الله رمسه در ذيل آيۀ وَعْدَ اللَهِ لَا يُخْلِفُ اللَهُ وَعْدَهُ و وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ * يَعْلَمُونَ ظَـٰهِرًا مِّنَ الْحَيَو'ةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَةِ هُمْ غَـٰفِلُونَ ، كه بعد از بشارت غلبۀ روم آمده است ، مطالبي را بيان فرمودهاند كه ميتوان از آن سه نكتۀ دقيق و بديعي را استنتاج نمود:
اوّل آنكه : اين غلبه بر اساس وعدۀ خداوند است كه بر اصل مشيّت و ارادۀ او انجام پذيرفته است . امّا اكثر مردم ربط ميان باطن و ظاهر را نفهميده ، و از حقائق باطن و وعد و وعيد حقّ متعال خبري ندارند .
دوّم آنكه : مردم فقط به ظاهري از اسباب و مسبّبات ، و علل و معلولات
صفحه 329
دنيا اطّلاع دارند ؛ و از آخرت كه باطن و حقيقت دنياست بيخبرند .
سوّم آنكه : دانستن مردم امور ظاهريّه و دانشهاي زندگي دنيا را ، بعينه عدم دانستن است . و در حقيقت بر آنها علم و دانش نميتوان نام نهاد . علم و دانائي منحصر به علوم اُخروي و معارفي است كه ميان دنيا و آخرت ، و ميان ظاهر و باطن را مرتبط ميسازد . فلهذا جملۀ يَعْلَمُونَ به عنوان بدل از جملۀ لَايَعْلَمُون ميباشد كه پس از آن آمده است .
باري ، ما در اين امرِ قاطع قرآن كه آيۀ مباركۀ مذكوره بود سخن را نسبةً به تفصيل آورديم ؛ زيرا از إخبار به غيب قرآن كه ابداً شكّي و احتمالي در خلافش داده نشده است و همۀ مفسّرين و مورّخين و حتّي اعداءِ قرآن ناچار سر تسليم دربارۀ اين قاطعيّت قرآن فرود آوردهاند ، اين كريمۀ مباركه است .
آيات ذيل را نيز بنگريد كه چگونه به نحو قاطعي حكم به مطلب ميكند :
أَمْ يَقُولُونَ نَحْنُ جَمِيعٌ مُّنتَصِرٌ * سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ يُوَلُّونَ الدُّبُرَ . [16]
«بلكه كفّار و مشركين ميگويند : ما همگي پيروز و مظفّر خواهيم بود ؛ بهزودي همۀ آنها روي به هزيمت نهاده ، پشت نموده فرار ميكنند.»
وَ لَنُذِيقَنَّهُم مِّنَ الْعَذَابِ الادْنَي' دُونَ الْعَذَابِ الاكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ . [17]
«و هر آينه ما به آنها از عذاب نزديك (عذاب دنيا) ميچشانيم قبل از عذاب بزرگتر ، به اميد آنكه باز گردند و توبه كنند.»
در اينجا مراد از عذاب نزديك ، عذاب در دنيا از جنگ و جرح و قتل و اسارت است ، در مقابل عذاب دوزخ ؛ زيرا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ (به اميد
صفحه 330
آنكه باز گردند) قرينه است براي اين معني . اگر عذاب نزديك يكي از عذابهاي برزخي و يا دم مرگ بود ، ديگر كار يكسره بود و اميد مراجعت از گناه در ميان نبود .
وَ لَقَدْ سَبَقَتْ كَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ * إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ * وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَـٰلِبُونَ * فَتَوَلَّ عَنْهُمْ حَتَّي' حِينٍ * وَ أَبْصِرْهُمْ فَسَوْفَ يُبْصِرُونَ . [18]
«و هر آينه به تحقيق كه امر و اراده و گفتار حتميّۀ ما دربارۀ بندگان ما كه پيمبرانند ، از پيش گذشته است كه ايشان البتّه مظفّر و پيروزند ؛ و تحقيقاً لشگر ما غالب ميشوند . بنابراين ، اينك (تا وقتي كه آن زمان نرسيده است) از اين مشركين روي بگردان . و آنها را ببين ، كه به زودي آنها هم ميبينند (چه برسرشان ميآيد!).»
وَ إِنَّ لِلَّذِينَ ظَلَمُوا عَذَابًا دُونَ ذَ' لِكَ وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَايَعْلَمُونَ . [19]
«و حقّاً براي آنانكه ستم ميكنند ، عذابي است زودتر از قيامت ؛ وليكن اكثر آنها نميدانند.»
إِذَا تُتْلَي' عَلَيْهِ ءَايَـٰتُنَا قَالَ أَسَـٰطِيرُ الاوَّلِينَ * سَنَسِمُهُ و عَلَي الْخُرْطُومِ . [20]
«چون آيات ما بر او خوانده شد ، گفت : اينها نوشتههاي پيشينيان است . ما به زودي بر بيني او داغ مينهيم (كه أثرش هميشه معلوم است).»
اين آيات راجع به وَليد بن مُغيره در مكّه نازل شد كه از مشركان و
صفحه 331
مخالفان رسول خدا بود . و چون آيات قرآن براي او خوانده شد ، گفت : مطلب تازهاي نيست ؛ همان افسانهها و مطالب گذشتگان است . خداوند به قاطعيّت ميگويد : ما بر خرطومش يعني بر روي دماغش داغي ميگذاريم كه از بين نرود .
اين مرد در جنگ بدر كه در مدينه واقع شد ، و در سال دوّم از هجرت بود، با مشركين به جنگ پيغمبر آمد ، و شمشيري از مسلمين بر روي بينياش خورد كه تا آخر عمرش اثرش باقي بود . [21]
اين آيه در سورۀ نٓ وَ الْقَلَم است كه در بدوِ بعثت نازل شده است و تا غزوۀ بدر ، چهارده ، پانزده سال طول كشيده است . وليد بن مُغيره يكي از آن دو مرد عظيمي است كه مشركين ميگفتند : چرا قرآن بر يكي از اين دو مرد (وليد بن مغيره و عُروة بن مسعود ثقفيّ) كه اوّلي در مكّه و دوّمي در طائف بود ، فرود نيامد ؟
او همان كسي است كه وصفش در سورۀ المدّثّر كه آنهم در اوائل بعثت رسول الله در مكّه نازل شده است ، آمده است . كه چون رسول خدا را نزد او بردند ، و آنحضرت آيات را قرائت فرمود ، گفت : سه روز به من مهلت دهيد ، تا پاسخ را بگويم . پس از سه روز گفت : إِنْ هَـٰذَآ إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ . [22]
«قرآن نيست مگر سحر و جادوئي برگزيده و انتخاب شده (كه حائز اثر
صفحه 332
قويّ در نفوس است).»
عَلِمَ أَن سَيَكُونُ مِنكُم مَّرْضَي' وَ ءَاخَرُونَ يَضْرِبُونَ فِي الارْضِ يَبْتَغُونَ مِن فَضْلِ اللَهِ وَ ءَاخَرُونَ يُقَـٰتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَهِ . [23]
«خداوند ميداند كه : گروهي از شما مريض ميشوند ؛ و گروه ديگري براي طلب روزي از فضل خدا سفر ميكنند . و گروه سوّمي در راه خدا به جهاد برخاسته كارزار مينمايند.»
اين آيه نيز در بدو بعثت در مكّۀ مكرّمه نازل شد . و در مدّت سيزده سال توقّف رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم در مكّه ، جنگي واقع نشد . جنگها و غزوات پس از هجرت و همه در مدينه بوده است .
در اينصورت چگونه با قاطعيّتي تمام خبر از غيب ميدهد ؟ و از كارزار مسلمين پس از ساليان متمادي پرده بر ميدارد ؟
در مكّه و در ابتداي بعثت ، رسول خدا ياوري نداشت ؛ و مؤمنين در نهايت ضعف بودند . اوّلاً اين خبر بدون هيچ زمينهاي از قرآن صادر شد . و ثانياً ممكن بود پيش از قوّت يافتنِ مسلمين ، پيغمبر را بكشند ، و يا اجل وي در رسد و هرگز به جهاد نائل نگردد . امّا به قاطعيّتي همچون كوه استوار خبر از حيات خود و جهاد مسلمين پس از هجرت ميدهد .
لَهُمْ عَذَابٌ فِي الْحَيَـٰوةِ الدُّنْيَا وَ لَعَذَابُ الاخِرَةِ أَشَقُّ وَ مَا لَهُم مِّنَاللَهِ مِن وَاقٍ . [24]
«از براي آنهاست عذابي در زندگاني دنيا ؛ و هر آينه عذاب آخرت سختتر است . و آنها از گزند و واردهاي كه از جانب خدا به ايشان رسد ، حافظ
صفحه 333
و نگهباني ندارند!»
اين آيه نيز مكّي است ؛ زيرا در سورۀ رعد است كه از سُور مكّيّه است . و خداوند مُستهزئين رسول خود را بدين آيه وعيد ميدهد كه : جنگ و قتل و زخم و نكبت دامنگيرشان ميشود .
أَمَّن يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوٓءَ وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفَآءَ الارْضِ . [25]
«آيا آن خداوند كه بيچارگان و درماندگان را در حاليكه او را بخوانند اجابت ميفرمايد ، و گزند و بلا را از آنها بر ميدارد ، و شما را خليفه در روي زمين ميگرداند (سزاوار پرستش است يا آن چيزي كه شما شريك او قرار ميدهيد)؟!»
اين كريمۀ مباركه كه در سورۀ نمل است ، و آنهم از سورههائيست كه در مكّه نازل شده است ، مسلمانان را وعدۀ به حكومت و استخلاص از ذلّت و آزار اهل مكّه ميدهد .
وَ قُلْ جَآءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْبَـٰطِلُ إِنَّ الْبَـٰطِلَ كَانَ زَهُوقًا . [26]
«و بگو اي پيامبر : حقّ آمد ، و باطل محو و نابود شد . كه حقّاً باطل نابود شدني است!»
اين آيۀ شريفه در سورۀ إسراء ميباشد ؛ و آنهم از سُور مكّيّه است .
وَعَدَ اللَهُ الَّذِينَ ءَامَنُوا مِنكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّـٰلِحَـٰتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِيالارْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَي' لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُم مِّن بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا . [27]
صفحه 334
«خداوند وعده داده است آن كساني را از شما كه ايمان آورده و كارهاي صالحه انجام ميدهند ، كه آنها را فرمانفرماي جهان و خليفه در روي زمين بنمايد؛ همانطور كه پيشينيان از آنها را فرمانفرما نموده و خليفه گردانيده بود . و خداوند ديني را كه خودش براي ايشان ميپسندد ، براي آنها ثابت و استوار كند. و پس از ترس و دهشت ، آنان را ايمني و امنيّت دهد.»
اين آيه صريح است در آنكه خداوند به مؤمنين ، حكومت و قدرتي در روي زمين عنايت ميكند كه دولتي همچون ساسانيان و هخامنشيان و روميان و اهل بابِل و كَلده ، بلكه بالاتر و مهمتر داشته باشند . اين وعده انجام گرفت و حكومت و اقتدار مسلمين در دنيا بينظير شد . و إنشاءالله دولت حقّۀ حضرت قائم آل محمّد عليهم السّلام كه عاليتر و پاكتر است در پيش است ؛ و ما در انتظارش ميباشيم .
هُوَ الَّذِيٓ أَرْسَلَ رَسُولَهُو بِالْهُدَي' وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُو عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ . [28]
«اوست آنكه پيغمبر خود را به راهنمائي و دين حقّ فرستاد تا او را بر تمام اديان غلبه دهد ؛ و اگرچه مشركين ناپسند دارند.»
پاورقي
[1] ـ آيات 1 تا 7 ، از سورۀ0 3 : الرّوم
[2] ـ قسطنطنيّه، شهر اسلامبول است.
[3] ـ غياث الدّين بن همام الدّين حسيني معروف به خواندأمير در كتاب «حبيب السّير» ج 1 ، ص 0 25 گويد : پرويز را تختي بود در غايت وسعت و رفعت ، مرصّع بجواهر قيمتي كه صد و چهل هزار ميخ نقره در اطراف آن بكار برده بودند و يكهزار گوي زرّين بر آن تعبيه كرده، و صورت دوازده برج و كواكب سبعه و غير ذلك مصوّر و منقّش ساخته، و سي هزار زين مرصّع داشت؛ و صد گنج كه يكي از آنجمله گنج بادآورد است. و قصّۀ اين گنج كه بيمشقّت و رنج بدست آمد ، چنان بود كه نوبتي، قيصر اموال بيقياس در هزار كشتي نهاده، در موضعي حصين ميفرستاد ، و باد آن كشتيها را بجائي كه در تصرّف گماشتگان پرويز بود آورد ؛ و آن اموال داخل سائر كنوز خسرو شد . و پرويز مقداري طلاءِ دست افشار داشت كه بيعملِ نار ، هرچه ميخواست از آن ميساخت. و درحرمسراي او سههزار دختر حرّ الاصل حَوراوَش و دوازدههزار جاريه بسر ميبردند . و هر شب ششهزار مرد به حراست پرويز قيام مينمودند . و در طويلۀ او هشتهزار اسب و استر جهت سواري خاصّه جو ميخوردند ، و دوازدههزار اشتر قطاري و بيستهزار شتر بختي و نهصد و شصت زنجير پيل داشت. و اسب شبديز پرويز كه در رفتار بر باد پيشي ميگرفت، مشهور است. و باربد گوينده، كه بينظير آفاق بود ملازمت پرويز مينمود . و شيرين كه از رشك حسن و جمالش مذاق جان ارباب ملاحت تلخ بود در شبستان خسرو روزگار ميگذرانيد.»
[4] ـ مجموع جنگهاي خسرو پرويز با روميان طبق گفتار مشيرالدّوله در «ايران باستاني» ص345 ، از 3 0 6 تا 627 ميلادي طول كشيد .
[5] ـ
اين گنج عبارت بود از محمولات هزار كشتي كه هرقل تمام نفائس و ذخائر خزينۀ روم را در آنها نهاده، و براي حفظ و مصونيّت ميخواست به آفريقا بفرستد ، و خودش هم برود . در اين ميان، باد تمام آنها را به محلّي در ساحل كه فارسيان از لشگر پرويز ساخلو كرده بودند ، آورد و همۀ آنها در كمال سهولت جزو خزينۀ خسرو شد .
[6] ـ
خسرو پرويز بقدري متكبّر و مغرور بود كه در مدّت سلطنت خود در حاليكه ميتوانست به رسم و شيوۀ انوشيروان: جدّش رفتار كند و ايران را به اعلا درجه از ترقّي و تعالي و عدل و نَصَفت برساند ، و در مدّت38 سال سلطنتش آبادانيها فراهم سازد ؛ همهاش را به جنگهاي خودسرانه با روم گذرانيد ؛ و ثروت را در اين راه تباه كرد . در «حبيب السّير» ج1 ، ص 251 گويد : در سال ششم از هجرت، رسولخدا براي او نامهاي نوشتند و او را دعوت به اسلام كردند . او نامۀ حضرت را پاره كرد و گفت: چرا اين مرد عرب كه بندۀ من است نام خودش را بر نام من مقدّم داشته است؟! چون اين خبر به رسولخدا رسيد ، فرمود: مَزَّقَ اللَهُ مُلْكَهُ كَمَا مَزَّقَ كِتَابِي ! «خداوند سلطنتش را پاره كند همانطور كه نامۀ مرا پاره كرد!« در «روضة الصّفآء» ج 2 ، در ذكر خسرو پرويز و حال و مآل او گويد : رسولخدا فرمود: 7 ساعت از شب گذشته خدا بمن خبر داد كه: شيرويه كه پسرش بود را بر وي گماشت تا شكمش را پاره كرد . شب سهشنبه، 0 1 جمادي الاُولي، سنۀ 7 از هجرت. و در «حبيبالسّير» گويد : در سال نهم از هجرت اعيان ايران او را مقيّد كرده، پسرش شيرويه را به تخت نشاندند و به او تكليف كردند تا به قتل پدرش فرمان دهد .
[7] ـ بقدري شكست ايران غير مترقّب و از اسباب ظاهريّه بعيد مينمود كه جز ارادۀ حتميّۀ حضرت حقّ تعالي بر انقراض حكومت جائرۀ پرويز و برچيدن بساط عدوان وي چيزي به نظر نميرسد . زيرا تصرّف ممالك تحت تصرّف روم، دفعةً صورت نگرفت تا از دست دادن آنها آسان باشد . بتدريج دولت ايران در مدّت چهاردهسال فلسطين و شام و آسياي صغير (تركيّه) را تصرّف كرد ، و لشگر و قواي ايران در آنجاها كاملاً متمكّن گرديده بود . و سپس مصر را هم كه از روميان گرفت، يك نيروي واحد عظيم در دنيا شد . اگر ارادۀ الهي اتّفاقات غير منتظره را پيش نميآورد ، مملكت روم بكلّي منقرض گرديده بود ؛ چنانكه اسكندر مقدوني ايران را منقرض كرد . و از جمله تأييدات الهي اين بود ـ همانطور كه مشيرالدّوله در كتاب «ايران باستاني» آورده است ـ كه: تصرّف كالسدن براي روميان محال بود ؛ ولي چون سپاهيان از دو جانب با هم روبرو شدند ، باد به سوي لشگر ايران ميوزيد ، و خاك و خاشاك و غبار بر روي آنها ميريخت و مواجه با دشمن بودن برايشان سخت بود ، از اينجهت روميان جرأت كردند و آنها را به هزيمت و فرار دادند .
كريستِنْسِن در «تاريخ ساسانيان» از كتاب «التّاج» جاحظ نقل ميكند كه: شهربراز ، فرماندۀ سپاهيان ايران بواسطۀ آنكه خسرو پرويز براي وي نامههاي متضادّ مينوشت، از كيد او در وحشت و انديشه افتاده به هرقل پيوست؛ و راه را براي او باز كرد تا توانست تا نهروان پيش بيايد .
و اينها همه دليل است بر اينكه غلبۀ روميان جز به تأييد خداوندي بر امر غير مترقّب چيزي نبوده است. و اين حقيقت را ميتوان از آيۀ قرآن استفاده كرد كه اوّلاً ميفرمايد : لِلَّهِ الامْرُ مِن قَبْلُ وَ مِن بَعْدُ ؛ و ثانياً ميفرمايد : يَنصُرُ مَن يَشَآءُ . يعني نصرت خداوندي بوده است براساس انحصار امر در دست وي ، كه چنين ظفر نصيب روميان گرديده است.
[8] ـ در «الكامل في التّاريخ» طبع اوّل، ج 1 ، ص 269 آورده است كه: رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم در عام الفيلمتولّد شدند . و از ابن كلبي روايت كرده است كه عبدالله بن عبدالمطّلب: پدر رسول خدا بيست و چهار سال گذشته از سلطنت كسري : انوشيروان متولّد شد . و رسول الله در سنۀ چهل و دو از سلطنت وي متولّد شدند . و بعثت آنحضرت در سنۀ بيست و دو از سلطنت خسرو پرويز ، و هجرت وي در سنۀ سي و دو از سلطنت او بوده استـ انتهي.
و چون میدانيم كه تولّد آنحضرت در سنۀ 0 57 ميلادي بوده است، بنابراين بعثتشان در سنۀ0 61 ، و هجرتشان در 623 ، و رحلتشان در سنۀ 633 واقع ميشود . و در اينصورت جنگ فارسيان با روميان كه موجب غلبۀ بر روميان شد ، و در سنۀ هشت از بعثت بوده است ، در سنۀ 618 ؛ و غلبۀ روميان بر فارسيان كه در 625 واقع شده است و در سال دوّم از هجرت و يا در سال سوّم بوده است، با هفت سال و يا هشت سال فاصله بوده است.
[9] ـ «الميزان في تفسير القرءَان » ج 16 ، ص 161 و 162 ، و ص 169 تا ص 171
[10] ـ «حيات محمّد» طبع اوّل، ص 4
[11] ـ «الكامل في التّاريخ » طبع اوّل، ج 1 ، ص 279 تا ص 283
[12] ـ «تاريخ الاُمم و الملوك » طبع قاهره ـ مطبعۀ استقامت، ج 1 ، ص 587 تا ص594
[13] ـ «روضة الصّفآء» طبع سنگي، ج 1 ، ذكر سلطنت خسرو پرويز ؛ و ج 2 ، ذكر ارسال رسل از جانب رسول الله به ملوك
[14] ـ «حبيب السّير» جزءِ دوّم از مجلّد اوّل، ص 247 تا ص0 25
[15] ـ «ايران باستاني» ص 343 تا ص 349
[16] ـ آيۀ 44 و 45 ، از سورۀ 54 : القمر
[17] ـ آيۀ 21 ، از سورۀ 32 : السّجدة
[18] ـ آيات 171 تا 175 ، از سورۀ 37 : الصّآفّات
[19] ـ آيۀ 47 ، از سورۀ 52 : الطّور
[20] ـ آيۀ 15 و 16 ، از سورۀ 68 : القلم
[21] ـ ورود اين آيات را دربارۀ كشته شدن وليد بن مغيرة مخزومي و شركت او در جنگ بدر ، تفاسير : «صافي» ، «كشّاف» ، «بيان السّعادة» و «الميزان» ذكر كردهاند ؛ و «مجمع البيان» بعنوان قيل آورده. امّا ابناثير جزري در «الكامل في التّاريخ» ج 2 ، طبع اوّل منيريّة مصر ، ص 48 ذكر كرده است كه او چند ماه بعد از هجرت مرده است. و نيز ابن هشام در «سيره» طبعمصر ، ص 277 و 278 ؛ و ابنإسحق در «سيره» ص 273 ؛ و بيهقي در «دلآئلالنّبوّة» ج 2 ، ص 85 و 86 روايتي را ذكر كردهاند كه دلالت بر مرگ او قبل از هجرت دارد .
[22] ـ ذيل آيۀ 24 ، از سورۀ 74 : المدّثّر
[23] ـ قسمتي از آيۀ 0 2 ، از سورۀ 73 : المزّمّل
[24] ـ آيۀ 34 ، از سورۀ 13 : الرّعد
[25] ـ صدر آيۀ 62 ، از سورۀ 27 : النّمل
[26] ـ آيۀ 81 ، از سورۀ 17 : الإسرآء
[27] ـ صدر آيۀ 55 ، از سورۀ 24 : النّور
[28] ـ آيۀ 33 ، از سورۀ 9 : التّوبة ؛ و آيۀ 9 ، از سورۀ 61 : الصّفّ