گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملكوت قرآن جلد 2
کتاب نورملكوت قرآن / جلد دوم / قسمت هفتم / سابقه بشر در زمين، قبل از آدم، آدم‌هايي بوده‌اند؟، مراد از آدم آدم شخصي است نه نوعي، نكاح اولاد آدم

 

روايات وارده در اينكه خداوند قبل از آدم، دوره‌هائي از آدم آفريده است

و در بحث روائي آورده‌اند كه: )) در كتاب «توحيد» از حضرت صادق عليه السّلام در حديثي وارد است كه فرمود: لَعَلَّكَ تَرَي أَنَّ اللَهَ لَمْ يَخْلُقْ بَشَرًا غَيْرَكُمْ؟! بَلَي وَاللَهِ لَقَدْ خَلَقَ أَلْفِ أَلْفِ ءَادَمَ؛ أَنْتُمْ فِي ءَاخِرِ اُولَـئِكَ الآدَمِيِّينَ.

«شايد تو چنين ميداني كه خداوند بشري را غير از شما نيافريده است؟! آري سوگند به خدا كه هزار هزار آدم[165] قبل از شما خلق نموده است؛ و شما آخرين آدميان ميباشيد.»

و ابن ميثم در «شرح نهج البلاغة» از حضرت باقر عليه السّلام مضمون اين روايت را نقل كرده است. و صدوق در «خصال» ايضاً آورده است.

و در كتاب «خصال» از حضرت صادق عليه السّلام وارد است كه


صفحه 146

آنحضرت گفت:

إنَّ اللَهَ تَعَالَي خَلَقَ اثْنَيْ عَشَرَ أَلْفَ عَالَمٍ، كُلُّ عَالَمٍ مِنْهُمْ أَكْبَرُ مِنْ سَبْعِ سَمَوَاتٍ وَ سَبْعِ أَرَضِينَ، مَا يُرَي عَالَمٌ مِنْهُم، إنَّ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَالَمًا غَيْرَهُمْ.

«تحقيقاً خداوند تعالي دوازده هزار عالم را خلق كرده است كه هر يك از آن عوالم، از هفت آسمان و هفت زمين بزرگتر است. هيچيك از آن عوالم ديده نميشود. و خداوند براي خودش عالمي غير از آنها دارد.»

و در «خصال» از حضرت باقر عليه السّلام وارد است كه:

لَقَدْ خَلَقَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ فِي الارْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِينَ لَيْسَ هُمْ مِنْ وُلْدِ ءَادَمَ. خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِيمِ الارْضِ فَأَسْكَنَهُمْ فِيهَا وَاحِدًا بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ. ثُمَّ خَلَقَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ ءَادَمَ أَبَاالْبَشَرِ وَ خَلَقَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْهُ ـ الحديث. (( [166]

«سوگند كه تحقيقاً خداي عزّوجلّ در روي زمين از هنگامي كه آنرا آفريد، هفت دوره عالم آفريد كه هيچيك از آنها از اولاد آدم نبودند. خداوند آنان را از خاك روي زمين آفريد، و آنها را يكي پس از ديگري در روي زمين سكني داد با عالم خودش. و سپس خداوند عزّوجلّ آدم أبوالبشر را آفريد و ذرّيّه و اولاد وي را از او آفريد.»

و همچنين فرموده‌اند: )) آثار ارضيّۀ بسياري است كه دلالت دارد: بر روي سطح كرۀ زمين، تغييرات مهمّ و اساسي به مرور دهور پيدا شده است؛ از تبديل دريا به خشكي، و خشكي به دريا؛ و زمين هموار به كوه، و كوه به زمين هموار. و آنچه از همه عظيم‌تر است تبدّل قُطْبَين است به منطقةُ الْبروج بنا بر آنچه علوم طبقات الارضي و هيئت و جغرافيا آنرا شرح ميدهند. ((


صفحه147

مراد از آدم در قرآن، آدم شخصي است نه آدم نوعي

آنگاه پس از ذكر آياتي از قرآن كه در مطاوي بحث ما گذشت فرموده‌اند:

)) اين آيات، همانطور كه مشهود است، گواه است بر آنكه سنّت خداوند در بقاء اين نسل آنستكه بواسطۀ نطفه باشد، لكن در ابتداي ظهور، ظهورش را از خاك نمود. و اينكه آدم از خاك آفريده شده است، و مردم پسران آدم هستند. بنابراين، ظهور آيات در منتهي شدن اين نسل به آدم و زوجهاش جاي ترديد نيست؛ و اگر چه تأويل آنها نيز ممتنع نميباشد.

و بعضي گفته‌اند: مراد از آدم در آيات خلقت و سجده، آدم نوعي است، نه شخصي. گويا مطلق انسان را از جهت آنكه خلقتش از زمين است، و از جهت قيامش به امر توالد و تناسل، به نام آدم دانسته‌اند.

و گاهي نيز از گفتار خداوند:

وَ لَقَدْ خَلَقْنَـٰـكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَـٰـكُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلَـٰـئِكةِ اسْجُدُوا لاَِ دَمَ. (سورۀ اعراف، آيۀ 11 )

«و سوگند كه تحقيقاً ما شما را آفريديم، و سپس شما را صورت بندي نموديم، و سپس به فرشتگان گفتيم كه: به آدم سجده كنيد.»

براي مدّعاي خود دليل ميآورند. زيرا كه اين آيه خالي از إشعار نيست به اينكه فرشتگان مأمور به سجده شدند براي كسي كه خداوند او را از جهت اصل خلقت و از جهت صورت بندي آماده نموده بود. و آيه ميگويد: آن جميع افراد است نه شخص انسان واحد معيّن، زيرا ميگويد: وَ لَقَدْ خَلَقْنَـٰـكُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَـٰـكُمْ ـ تا آخر آيه.

و همچنين گفتار خداوند كه:

قَالَ يَـٰـإِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَن تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ـ إلي أن قال: قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِّنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ و مِن طِينٍ ـ إلي أن قال: قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَاغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ. (سورۀ ص، آيه 3 8)


صفحه148

«خداوند به شيطان گفت: اي ابليس! چه چيز تو را از سجدۀ بر چيزي كه من با دو دست خودم آنرا آفريدم بازداشت؟ ـ تا ميرسد به آنكه ميگويد: شيطان گفت: من بهتر از او هستم؛ چون مرا از آتش آفريدي، و او را از گل خلق نمودي!ـ تا ميرسد به آنكه ميگويد: شيطان گفت: پس سوگند به مقام عزّت خودت كه من البتّه و البتّه تمام آدميان را إغوا ميكنم مگر آن بندگاني را از تو كه به مقام خلوص رسيده باشند.»

در اين آيه ميبينيم كه: آنچه را كه اوّلاً با صيغۀ مفرد آورده است مثل خَيْرٌ مِّنْهُ، و خَلَقْتَهُ، ثانياً با صيغۀ جمع ذكر نموده و گفته است: لَاغْوِيَنَّهُمْ.

وليكن اين گفتار و مدّعاي مراد از آدم، آدم نوعي بودن را باطل ميكند ـ علاوه بر آنكه اين معني خلاف ظاهر آياتيست كه ما آنها را نقل نموديم ـ ظاهر گفتار خداي تعالي بعد از طيّ بيان قصّۀ آدم و سجدۀ ملئكه و إبا و امتناع ابليس، در سورۀ أعراف:

آيات قرآن كريم كه ظهور در شخصي بودن آدم دارند

يَـبَنِي ءَادَمَ لَا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطَـنُ كَمَآ أَخْرَجَ أَبَوَيْكُم مِّنَ الْجَنَّةِ يَنزِعُ عَنْهُمَا لِبَاسَهُمَا لِيُرِيَهُمَا سَوْءَ'تِهِمَا. (سورۀ أعراف، آيۀ 27)

«اي فرزندان آدم! البتّه نبايد شيطان شما را به فتنه اندازد؛ همچنانكه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون نمود، بطوريكه لباس آنها را از تنشان جدا كرد تا اينكه زشتيها و قبائح آنها را به ايشان بنماياند!»

در اين آيه كه لفظ فرزندان آدم، بعد از آدم آمده است، در ظهور شخصيّت آدم براي ما جاي ترديد نميگذارد.

و أيضاً گفتار خداوند تعالي:

وَ إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَـئِكَةِ اسْجُدُوا لاِ دَمَ فَسَجَدُوٓا إِلآ إِبْلِيسَ قَالَ ءَأَسْجُدُ لِمَنْ خَلَقْتَ طِينًا.

قَالَ أَرَءَيْتَكَ هَـذَا الَّذِي كَرَّمْتَ عَلَيَّ لئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلَي يَوْمِ الْقِيَـمَةِ


صفحه149

لَاحْتَنِكَنَّ ذُرِّيـَّـتَهُو إِلَّا قَلِيلاً. (سورۀ أسري، آيۀ 62 )

«و ياد بياور هنگامي را كه ما به ملئكه گفتيم به آدم سجده نمايند! همگي سجده نمودند مگر ابليس كه گفت: آيا من سجده كنم به كسي كه تو وي را از گل خلق فرمودي؟!

ابليس گفت: تو به من بگو كه چنانچه مدّت و اجل مرا تا روز بازپسين به تأخير اندازي، من البتّه بر ذرّيّه و اولاد اين شخصي را كه تو وي را بر من مقدّم داشتي و مكرّم و برتر نمودي، مسلّط ميشوم؛ و مگر عدّۀ كمي از ذرّيّۀ او بقيّه را همگي در تحت سلطه و اقتدار خود ميگيرم!»

زيرا در اين آيه روشن است كه پس از ذكر آدم شخصي، شيطان با ذرّيّۀ او كه بنيآدمند، سر و كار دارد.

و همچنين همين آيۀ فعلي مورد بحث: يَـأَيـُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَ' حِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَ نِسَآءً ـ تا آخر آيه، با تقريبي كه بيانش گذشت.

بنابراين، اين آيات جلوگير ميشود از اينكه انسان به اعتباري آدم، و به اعتباري دگر ابن آدم ناميده شود.

و نيز جلوگير ميشود از اينكه به اعتباري نسبت خلقت را به خاك، و به اعتبار دگر نسبت خلقت را به نطفه قرار دهيم. و بالخصوص در مثل قوله تعالي: إِنَّ مَثَلَ عِيسَي عِندَ اللَهِ كَمَثَلِ ءَادَمَ خَلَقَهُو مِن تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُو كُن فَيَكُونُ؛ وگرنه استدلال آيه بر اينكه خلقت عيسي خلقت استثنائي است و ناقض عادت جاري است تمام نبود.

و لهذا قول به اينكه مراد از آدم، آدم نوعي است، در حدّ تفريط و كوتاهي است؛ همچنانكه قول به اينكه اعتقاد به آنكه خداوند زيادتر از يك آدم واحد آفريده است كفر است، در حدّ افراط و زياده روي است. و به اين اعتقاد


صفحه150

زَينُ لعَرب از علماء اهل سنّت معتقد است. (( [167]

و ثانياً استفاده ميشود كه: اوّلين طبقه از انسان كه آدم و جفتش باشند، تكثير مثل خود را از راه ازدواج نموده‌اند. و پسران و دختراني را بوجود آورده‌اند. اينك سخن در اينجاست كه آيا تكثير نسل اين فرزندان با آنكه همه خواهر و برادر بوده‌اند، در ميان خودشان تحقّق يافته است و يا به طريق ديگري؟!

ظاهر قرآن، نكاح اولاد آدم در ميان خودشان بوده است

ظاهر آيۀ مذكورۀ وَ بَثَّ مِنْهُمَا رِجَالاً كَثِيرًا وَ نِسَآءً آنستكه اين نسل موجود بدون مشاركت غير، به آدم و زوجهاش ميرسد، خواه آن غير مذكّر باشد و خواه مؤنّث. زيرا كه قرآن در انتشار آن نسل كه به بَثَّ تعبير نموده است، غير از آن دو نفر را ذكر ننموده است.

و اگر در اين نسل غيري مشاركت داشت، ميگفت: وَ بَثَّ مِنْهُما وَ مِنْ غَيْرِهِما، و يا عبارت دگري كه مشابه آن باشد. و در اينصورت كه انحصار مبدأ توالد و تناسل را در آدم و زوجهاش بدانيم، مستلزم آنست كه ازدواج در ميان پسران و دختران صورت پذيرفته باشد.

در اينجا از جهت مدلول روايات، دو مضمون متفاوت وارد است:

اوّل آنكه: همانطوريكه آيه ميرساند، ازدواج در ميان خواهران و برادران صورت گرفته است. و اين امر مستلزم اشكالي نيست؛ زيرا حرمت نكاح خواهر در مواقعي است كه شريعتي از جانب خداوند آمده باشد. و مردم تا قبل از حضرت نوح علي نبيّنا وآله و عليه السّلام داراي شريعتي نبودند. اوّلين پيامبر اُولوالعزم كه صاحب شريعت و كتاب بود نوح بود. قبل از زمان نوح مردم داراي اجتماع و مدنيّت نبودند؛ و بطور ساده و بسيط ادامه حيات ميدادند. اگر انبيائي


صفحه151

از جانب خدا ميآمده‌اند و آنها را به حكمي فرا ميخوانده‌اند، فقط منحصر در اعتقاد به توحيد، و احكام عقليّۀ مستقلّه، و برخي از احكام بسيط و عمومي مانند دعوت بصدق و عبادت دلخواهي حضرت ربّ العزّة و أمثالها بوده است. اگر آدم هم پيامبر بود، دستورات و احكامش براي نسل خود همين مقدار بوده است.

اين دسته از روايات چون مضمونشان موافق كتاب الله است، قابل اخذ است.

دوّم آنكه: خداوند حوريان و غلماني را از بهشت فرود آورد تا با پسران و دختران نيكوسيرت آدم، و از أجنّه يعني پريان نيز فرستاد تا با اولاد بدسيرت آدم ازدواج نمودند؛ و بدينگونه مردم هم به دو دسته منقسم شدند. و در بعضي از اين روايات است كه حوريّۀ بهشتي براي هابيل فرستاد و يك پري براي قابيل، و بدينجهت قابيل بر هابيل رشك برد و بالاخره او را كشت. و در بعضي به مضامين ديگري مشابه اينها وارد است.

و اين روايات گرچه در برخي از آنها هم صحيح السّند يافت ميشود، ولي همگي به جهت مخالفتشان با ظاهر كتاب الله ـ به مقتضاي ادلّۀ اصوليّه كه از آن در اصول فقه بحث ميشود ـ مردود بوده و قابل عمل نميباشند. و علَيهذا متّبع همان دستۀ اوّل از روايات است كه با ظاهر كتاب توافق دارند.

حرمت نكاح خواهران و دختران فطري نيست، بلكه طبق مصالح مجتمع است

حضرت استاد علاّمه قدَّس الله سرَّه پس از بحث در پيرامون اين آيه، و عدم مشاركت غير انسان در بقاء نسل بني آدم فرموده‌اند:

)) و امّا حكم بحرمت نكاح خواهران در اسلام، و همچنين در شرايع سابقه بنا بر آنچه نقل شده است، از جهت حكم تشريعي است كه تابع مصالح و مفاسد است؛ نه تكويني كه قابل تغيير نباشد. و زمامش بدست خداست كه يَفْعَلُ ما يَشآءُ و يَحْكُمُ ما يُريدُ. «بجاي ميآورد آنچه را كه بخواهد؛ و حكم


صفحه152

ميكند بر آنچه اراده كند

و بنابراين ميشود كه آنرا در دورهاي مباح كند بجهت ايجاب ضرورت؛ و سپس بعد از رفع حاجت، و ايجاب انتشار فحشاء در مجتمع، آنرا حرام گرداند.

و اين سخن كه: اين عمل خلاف فطرت است، و شرايع الهيّه كه خداوند بر پيامبرانش تشريع نموده است، دين فطري است، زيرا كه در قرآن مجيد ميگويد:

فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَاتَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَهِ ذ' لِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ. (سورۀ روم، آيۀ 0 3 )

«بنابراين، وِجهۀ خودت را براي دين، استوار و بر پا بدار! آن ديني است كه حنيف است؛ و از كژي و كاستي، به سوي راستي و اعتدال گرايش دارد. اين دين، فطرت خداست كه مردم را بر آن فطرت سرشته است. در آفرينش خداوند تبديل و تغييري نيست. اين است دين پا برجا و محيط و پاسدار و نگهبان بشر.»

اين گفتار فاسد است. زيرا فطرت آنرا نفي نميكند و دعوت به سوي خلافش نمينمايد، از جهت آنكه از اين نوع آميزش كه بين برادر با خواهر باشد متنفّر باشد. و تنفّر و انزجارش از اين نوع نكاح، بجهت آنستكه: در مجتمع، مردم را به فحشاء و منكر ميكشاند، و غريزۀ عفّت، بدين عمل باطل ميگردد و از اجتماع انساني رخت بر ميبندد.

و معلوم است كه اينگونه از تماسّ و آميزش، در اجتماع جهاني امروز، برآن عنوان فجور و فحشاء صادق است. و امّا در اجتماع روزي كه بحسب آفرينش خداوندي، در آن غير از برادران و خواهران نبوده‌اند؛ و مشيّت الهيّه به تكثير آنها تعلّق گرفته است و انتشارشان در عالم مورد نظر بوده است؛ اين عنوان بر آن صادق نيست.


صفحه153

و دليل بر آنكه فطرت اينگونه عمل را نفي نمينمايد از جهت تنفّر غريزي، آنستكه: در ميان مجوس (زرتشتيان) در اعصار و قرون مديده، بنا بر حكايت تاريخ انتشار داشته است. و نيز بنا بر آنچه نقل شده است: اينك در روسيّه شايع است. و همچنين در اروپا از غير طريق ازدواج قانوني، بطور سِفاح، شايع است. [168]

وبعضي ( مونتِسكيو در كتاب «روح القوانين» ) گفته است: اين عمل مخالف قوانين طبيعي است. يعني قوانيني كه در سعادت انسان، پيش از انعقاد مجتمع صالح جريان داشته است. بجهت آنكه اختلاط و استيناس در اجتماع منزلي، غريزه و ميل باطني، و غريزۀ تَعشّق را در ميان برادران و خواهران باطل ميكند.

و اين سخن نيز فاسد است. زيرا اوّلاً همچنانكه كه گذشت، اين كلام، استوار نيست. و ثانياً حكم اجتماعي براي عدم آن، منحصر در صورت عدم حاجت ضروريّه است؛ و اختصاص دارد به آنجائيكه قوانين وضعيّۀ غير طبيعيّه، حافظ صلاح واجب الحفظ در مجتمع نباشد. و نيز اختصاص دارد به آنجائيكه قوانين وضعيّۀ غير طبيعيّه، متكفّل سعادت مردم گرد آمده در اجتماع نباشد. وگرنه معظم از قوانين معموله، و اصولي كه در حيات امروز مجتمع دخالت دارد غير طبيعي ميباشند. (( [169]و [170]


صفحه155

ردّ علاّمۀ طباطبائي قدَّس الله نفسَه، بر فرضيّۀ تبدّل انواع

باري، حضرت استاد پس از بحث مشروح دربارۀ اين دو مورد: انتهاي نسل جميع بشر به يك پدر و مادر، و وقوع توالد و تناسل پس از آن دو نفر در ميان اولادشان بدون دخالت موجودي ديگر؛ بحثي مستقلّ در تحت عنوان اينكه انسان نوع مستقلّي است و از نوع دگري متحوّل نشده است، نموده‌اند كه شايان دقّت است:

)) آياتي كه تفسير آن ذكر شد، ما را از اين بحث مستغني ميدارد. چون آنها اين نسل جاريِ با نطفه را به آدم و زوجهاش ميرسانند و روشن مينمايند كه آن دو تن از خاك سرشته شده‌اند. بنابراين، انسانيّت منتهي به آن دو نفر ميشود، و آنها متّصل به نوع ديگري مماثل و يا مجانس خود نميباشند؛ بلكه بدون ارتباط با ديگري حادث شده‌اند.

و آنچه امروزه در ميان بحث كنندگان از طبيعت انسان شايع است آنستكه: اوّلين انسان، فردي است كه بواسطه تكامل انسان شده است. و اين


صفحه156

فرضيّه بخصوصها گرچه در نزد همگي مسلّم نيست بطوريكه بحث را ببُرد و كلام را قطع نمايد؛ و بر آن به امور كثيري ايراد و اعتراض نموده‌اند كه در كتابها مذكور است، ليكن اصل فرضيّه، و آن اينكه: «انسان حيواني بوده است كه به انسان تحويل شده است» از مطالبي است كه در نزدشان مسلّم است، و بناي بحث از طبيعت انسان را بر آن نهاده‌اند.

زيرا ايشان فرض كرده‌اند كه: زمين كه يكي از كواكب سيّاره است، قطعهاي از خورشيد بوده است كه از آن جدا شده است. در بَدو حال، در حال اشتعال و ذوب شدن بوده است، ولي بعداً در اثر غلبه و تسلّط عوامل برودت، شروع به سردي نموده است. و پيوسته بواسطۀ نزول بارانهاي شديد و جريان سيلها، درياهائي در آن پديد آمده است. [171]


صفحه157

سپس در اثر تركيبات مائي و ارضي (آبي و زميني) نباتات آبي پيدا شده است. و پس از آن بواسطۀ تكامل نباتات و در برگرفتن آنها ذرّات حياتي را در خود، ماهي و سائر حيوانات آبي پيدا شده‌اند. و سپس ماهي بالدار ذوحياتين پديدار شد، و به دنبال آن حيوان خشكي، و به دنبال آن انسان بوجود آمده است.

تمام اين مراتب به علّت ترقّي و تكاملي بوده است كه بر تركيب زميني موجود در مرتبۀ سابقه عارض شده و آنرا به تركيب در صورت مرتبۀ لاحقه متحوّل نموده است.

اوّلاً نبات، ثانياً حيوان آبي، ثالثاً حيوان ذوحياتين؛ رابعاً حيوان بَرّي، خامساً انسان؛ بر روي ترتيب و مدار مذكور.

و تمام اين مطالب، سرچشمه گرفته است اوّلاً از آنچه مشاهده شده است از كمال تنظيمي كه در ساختمان و پيكرۀ وجودي آنها به طور مرتّب و منظّم، از ناقص به سوي كامل جلو رفته است.

و ثانياً از تجاربي كه در موارد جزئيّۀ تطوّرات در انواع تحقّق يافته است.

و تطوّر و تكامل در انواع را فرضيّه گرفته‌اند براي تبدّل و تحوّل در انواع، و براي توجيه آثار و خواصّي كه در نوعي مشاهده شده است، براي الحاق و لحاق به نوع ديگر؛ بدون قيام دليلي بالخصوص و بدون نفي غير آن فرضيّه، درحاليكه ممكن است تمام اين انواع با يكدگر متباين باشند بدون اتّصال در


صفحه158

ميانشان به تطوّر نوعي به نوعي، بطوريكه حصر تطوّر را فقط در حالات اين انواع و آثار و خواصّ داخل اين انواع بدانيم بدون حصول تطوّر در ذات و اصل انواع.

مجموع ادلّۀ علوم طبيعي، تطوّر انواع را ثابت ميكند نه تبدّل را

و آنچه با تجربه ثابت شده است، همين است و بس. يعني با تجربه ابداً تحوّل فردي از اين نوع به فردي از نوع ديگر، مانند ميمون به انسان، ثابت نگرديده است. بلكه در داخل هر نوعي جداگانه، تحوّل و تغيّر از نقص به كمال، از جهت خواصّ و آثارشان و اعراضشان، به ثبوت رسيده است.

و بحث كافي در اين مطلب جاي دگر دارد. و منظور ما فقط در اينجا اشارهاي بود به آنكه: اين فرضيّهاي است كه آنرا با نظريّات خود، با توجيه مسائل مرتبط به همديگر، بدون آنكه بر اساس دليل قاطع و برهان قائمي استوار باشد بنا نهاده‌اند.

فعليهذا آنچه قرآن كريم بدان اشاره دارد كه حقيقت انسانيّت، نوعي است مستقلّ و جداي از بقيّۀ انواع، معارض با مطلب علمي نيست. (( [172]و [173]


صفحه159

آنچه از بيان حضرت استاد دستگير ميشود آنستكه: آنچه را كه گفته‌اند و ثابت كرده‌اند، و در بحث زيست شناسي و جنين شناسي و فسيل شناسي كه مجموعاً علم طبيعي را تشكيل ميدهند، مسلّم دانسته‌اند، فقط تطوّر در انواع است نه تبدّل در آن.

تطوّر در انواع يعني: تغييرات در آثار و خواصّ و عوارض داخلي آن نوع، مانند تغييرات و تحوّلاتي كه در نوع اسب و يا در نوع فيل و يا در نوع گوسفند صورت گرفته است، و در راه و مسير تكاملي خود مدارجي را طيّ كرده است.

تبدّل در انواع يعني: تغيير و تبديل نوعي به نوعي ديگر، مثل آنكه فردي يا افرادي از نوع اسب تبديل به فرد و يا افرادي از نوع فيل شده باشند، و فردي


صفحه160

از نَسْناس و بوزينه تبديل به فردي از بشر شده باشد.

آنچه در علم طبيعيّات به اثبات رسيده است، تطوّرات در انواع است؛ و امّا در تبدّلات آنها ابداً دليل علمي بر آن اقامه ننموده‌اند و به تجربه به اثبات نرسانيده‌اند. و خلاصه، نه از جهت نظر و نه از جهت تجربه، دليلي ارائه نكرده‌اند؛ و گرنه بصورت قانون و قاعده در ميآمد.

آنچه در تبدّل انواع گفته‌اند و نوشته‌اند و بحث كرده‌اند، همه و همه فرضيّه است كه: شايد چنين باشد؛ و فرضيّه، دليل براي مطلبي نميشود. فعلَيهذا بطور كلّي فرضيّۀ تبدّل در انواع مستند به دليل علمي نيست.

و حضرت استاد قدّس الله سرَّه مسألۀ تطوّر در انواع را قبول دارند. و بر اساس آن اثبات نموده‌اند كه اختلاف خونهاي بشر كه موجب اختلاف رنگهاي آنان (سپيد و سياه و سرخ و زرد) گرديده است، موجب آن نميشود كه بشر را از چهار نوع مستقلّ بدانيم.

)) زيرا ابحاث علماء طبيعي در امروز بر اساس فرضيّۀ تطوّر در انواع پايهگذاري شده است.

و بدينجهت چگونه ميتوان اطمينان نمود كه اختلاف خونها، و به پيرو آن، اختلاف رنگها، مستند به وقوع تطوّر در اين نوع نبوده باشد؟! در حاليكه ميدانيم: امروزه قائل به تطوّرات بسياري در انواع حيوانات، مثل فيل و اسب و گوسپند و غيرها شده‌اند.

و بحث و فحص از آثار زميني بسياري كه براي ما رخ داده است، ما را بدين حقيقت رهبري كرده است. و علاوه دانشمندان امروز، اعتناء چنداني به اينگونه اختلافات ندارند. (( [174]

 

پاورقي


[165] ـ مراد از آدم، عَلَم است و اسم خاصّ كه به سر سلسلۀ نوع انسان اطلاق ميشود. بنابراين بايد دانست كه مراد از هزار هزار آدم، يك ميليون از آدميان نيستند كه خدا قبلاً آفريده باشد، بلكه يك ميليون سرسلسله هستند كه از هر سرسلسلهاي، سلسلهاي از بني آدم بوجود آمده‌اند.

[166] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 4، ص 156

[167] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 4، ص 151 و 152

[168] ـ در حاشيه فرموده‌اند: )) از عادتهاي رائج در اين زمان در ميان ملّتهاي متمدّن از اروپا و آمريكا آنستكه دختران قبل از زمان ازدواج قانوني و بلوغ به سنّ قانوني، بكارت خود را از بين ميبرند. و إحصائيّه گواهي ميدهد كه بعضي از اين ازالۀ بكارتها از ناحيه پدران و يا برادرانشان صورت گرفته است. ((

[169] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 4، ص 154 و 155؛ و از اينجا ميتوان بدست آورد: گفتار آنانكه آن دسته از روايات كه سندش صحيحتر است مقدّم ميدارند، و بر اتّكاء به آنكه ازدواج با خواهران سفاح است، ظاهر آيۀ قرآن را ردّ مينمايند؛ كلامي عوامپسند و خالي از تحقيق است. زيرا اوّلاً آيه از ظهور بالاتر و قريب به نصّ است، چون در مقام بيان خصوصيّت و كيفيّت انتشار فرزندان آدم است. و حضرت علاّمه در مواضع عديده از تفسير خود آورده‌اند كه روايات واردۀ در تفسير، غير از روايات واردۀ در احكام است و بايد خبر واحد نباشد بلكه مقطوع الصّدور باشد.

ثانياً ازدواج اولاد آدم با فرشتگان و حوريان بهشتي و يا با ديوان و جنّيان در اين عالم مادّه و طبيعت، مخالف اصول علميّۀ طبيعيّه و مخالف قواعد و اصول عقليّۀ حِكميّه است. زيرا ازدواج يك فرد طبيعي با يك فرد مجرّد معنوي جز به طريق اعجاز صورت نميگيرد. و ظاهر روايات اعجازي در بين نبوده است و گرنه ممكن بود مانند عيسي بن مريم، اولاد آدم در مرتبۀ نخستين بدون پدر و يا بدون مادر متولّد شوند.

ثالثاً نزول فرشته و حوريّه طبق آيات قرآن با اصل و ثبات اين نشأه متصوّر نيست چنانكه در بسياري از آيات وارد است كه: وَ لَوْ جَعَلْنَـٰـهُ مَلَكًا لَّجَعَلْنَـهُ رَجُلاً وَ لَلَبَسْنَا عَلَيْهِم مَّا يَلْبسُونَ. (آيۀ 9، از سورۀ 6: الانعام) قُل لَّوْ كَانَ فِي الارْضِ مَلٰــئِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَآءِ مَلَكًا رَّسُولاً. (آيۀ 95، از سورۀ 17: الإسرآء) وَ لَوْ أَنزَلْنَا مَلَكًا لَّقُضِيَ الامْرُ ثُمَّ لَايُنظَرُونَ. (ذيل آيۀ 8، از سورۀ 6: الانعام)

رابعاً اين فرضيه مستلزم آنستكه در آباء انبياء گرام و ذوات مطهّره، غول و جنّ شركت داشته باشند، و حاشاهُم عن ذلك.

خامساً نزول حوريّه و جنّيّه در عالم طبيعت بالاخره بايد مرجعش به انسان خوشسيرت و بد سيرت برگردد. زيرا تلبّس فرشته و جنّ به لباس مادّه جز انسان نخواهد شد، و در اينصورت قول قائلين به تكامل انواع و عدم انتهاء نسل بشر به آدم و حوّا تقويت ميشود؛ و فساد اين گفتار مفصّلاً ذكر شد.

[170] ـ آيۀ الله شعراني در كتاب «راه سعادت» طبع اوّل، ص 138 و 139 آورده‌اند كه: )) يهود و نصاري ميگويند: نسخ در احكام خدا نيست. چون در ارادۀ خداوند تغيير پيدا نميشود. و هر حكم كه كرد، ازلاً و ابداً حكم همان است. و گويند: اوّلين شريعت را موسي عليه السّلام آورد، و تا قيامت همان شريعت باقي است. ((

مرحوم شعراني در ابطال كلام آنها و در اثبات نسخ، به وجوهي استدلال كرده‌اند، تا اينكه ميگويند:

)) و يهود گويند: يعقوب دو خواهر را با هم به زني داشت: لِياه و راحيل. پس در شريعت ابراهيم جمع دو خواهر جايز بود؛ و در شريعت موسي عليه السّلام حرام است.

و نيز مفسّرين يهود گويند: عمران پدر حضرت موسي عليه السّلام عمّۀ خود را گرفت و از او موسي و هرون عليهما السّلام تولّد يافتند. پس گرفتن عمّه در شريعت حضرت ابراهيم عليه السّلام جايز بود؛ و در تورات حرام است.

و از سفر تكوين (0 2: 12 ) معلوم ميشود ساره خواهر پدري ابراهيم بود. اگر صحيح باشد، حكم آن در شريعت موسي منسوخ است و نسخ ثابت ميشود؛ و اگر صحيح نباشد، اعتماد بر تورات نيست و حكم ابديّت آن اعتبار ندارد.

[171] ـ يكي بودن در اصل با خورشيد، فرضيّۀ لاپلاس * است كه ميگويد: مشابهت حركات وضعي و انتقالي اعضاء منظومۀ شمسي با همديگر، و همچنين خروجشان از مركز سيّارات، خود بخود صورت نگرفته است. و علّتش آنستكه: منظومۀ شمسي در ابتداي امر، يك ستارۀ سحابي بزرگي بوده است كه تا مدار ستارۀ نپتون امتداد داشته است. و سپس كم كم حرارت شديد خود را از دست داده، و به علّت فشار و تراكم در ابعاد مختلفه، به كراتي منقسم و تجزيه شده است. مركز حقيقي اين كرات، خورشيد است كه خود جزء منظومه بوده و فعلاً مركز اين كرات بوده و مجزّا و جداي از هم قرار دارد. آيهاي است در قرآن كريم كه صراحت دارد بر آنكه در ابتداي خلقت، كرۀ زمين با كرات آسماني، با همديگر چسبيده و متّصل بوده‌اند و خداوند آنها را از هم منفصل و جدا نموده. در آيۀ 0 3، از سورۀ 21: الانبيآء وارد است كه: أَوَلَمْ يَرَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّمَـوَ' تِ وَ الارْضَ كَانَتَا رَتْقًا فَفَتَقْنَـٰـهُمَا. «آيا نديده‌اند آن كسانيكه كافر شده‌اند كه: آسمانها و زمين با هم متّصل بودند، و ما آنها را از هم جدا نمودهايم؟» و در آيۀ 11، از سورۀ 41: فُصّلَت وارد است كه: ثُمَّ اسْتَوَی إِلَي السَّمَآءِ وَ هِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَ لِلارْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَـآ أَتَيْنَا طَآئعِينَ. پس از آنكه خداوند كيفيّت خلقت زمين را بيان ميفرمايد، ميگويد: «سپس خداوند بر آسمان مستولي و مسلّط و استوار شد، در حاليكه همهاش دود بود. و به آسمان و زمين خطاب كرد: بيائيد! خواه از روي رضايت، و خواه از روي كراهت! گفتند: ميآئيم درحاليكه ما سر تسليم فرود آورده و طوق بندگي را بر گردن نهادهايم!»

* ـ لاپْلاس ( Laplace ) كه حياتش ميان سالهاي 1749 تا 1827 ميلادي بوده است، منجّم و مهندس مشهور فرانسه است.

[172] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 4، ص 153 و 154

[173] گفتار طبيعيّون در بازگشت عمر انسان به صدها ميليون سال پيش، پايۀ تحقيقي ندارد

ـ كلام طبيعيّون كه عمر انسان را به صدها ميليون سال منتهي ميكند، پايۀ علمي و تحقيقي ندارد؛ و اقرب آنستكه نسلهاي مختلف از انسان به وجود آمده باشد. از بعضي احاديث، استمرار خلقت انسان تا مدّت غير محدود بدست ميآيد. در آنها معصوم فرموده است قبل از خلقت آدم، باز آدم بود و قبل از خلقت او هم باز آدم بود و هكذا.

گفتار طبيعيّون از جهت ديگر نيز بعيد بنظر ميرسد، زيرا كه در اين دو هزار سال متّصل، بشر با علوم و فنون، بسيار ترقّي كرده است و رشد و تكامل بشر چشمگير و محسوس بوده است؛ چگونه ميليونها سال بر بشر گذشته و ابداً كاري ننموده است؟! بنابراين معقولتر بنظر ميآيد كه بگوئيم: در اين ميليونها سال بارها انسان در زمين پديد آمده است و دست به تكثير مثل و توالد و تناسل زده است و به علّتي همچون وبا و سيل وزلزله و قحطي منقرض گرديده است، و باز دستۀ ديگر بوجود آمده‌اند و هكذا.

و آنها كه ميگويند: ايجاد همۀ موجودات حتّي در اصل آفرينش آنها بايد از نر و ماده باشد، بنابراين خلقت آدم از گل خروج از اين اصل است، باز سخني حدسي بيش نيست. طبيعيّون امروزه ميگويند: يك زمان مسلّم حيات در روي زمين نبوده است و سپس پديد آمد. كرۀ زمين از خورشيد جدا شده و گرم و گداخته بود مانند خورشيد كه هيچ موجود زندهاي نميتواند در آن زندگي كند، بتدريج زمين سرد شد و قابل زيست گرديد؛ بنابراين اوّلين موجود زنده بدون پدر و مادر بوجود آمد خواه انسان باشد و خواه حيوان. و همان تعجّب كه از خلقت آدم از خاك است همان تعجّب از خلقت ديگر نيز هست. و چنانچه معقول باشد موجود زندۀ دگري از خاك پديد آيد، پديد آمدن انسان نيز معقول خواهد بود. علاوه بر اين، براي خلقت حيوان از غير پدر و مادر، يعني از موادّ ارضي و زميني، شواهد بسياري ذكر شده است و در كتابهاي حكمت آمده است؛ مثل خلقت عقرب از به هم نهادن دو آجر آب نديده و قدري آب در ميان آن پاشيدن، و يا مثل خلقت شپش از چرك بدن، و مثل خلقت ماهي در آب قنات بدون اتّصال به جائي. البتّه خلقت اينها يك سبب طبيعي نادر الوقوع دارد و لازم نيست از دو چيز باشد.

[174] ـ «الميزان في تفسير القرءَان» ج 4، ص 0 15

      
  
فهرست
  بحث چهارم: قرآن روشن كنندۀ همه چيز است، و قابل نسخ نيست.. و تفسير آية: وَ نَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِت
  چگونه قرآن واضح كنندۀ هر پنهان، و حلاّل هر مشكل است؟.
  نقل مرحوم فيض كلامي را از بعضي از اهل معرفت در اينكه قرآن تِبيان هر چيز است..
  كسيكه به علوم كلّيّه راه يابد معناي تبيانِ قرآن لِكُلِّ شَيْءٍ را ميفهمد.
  سبب عجز همگان از آوردن مثل قرآن، كلّيّت معاني و علوم آنست..
  تَحدّي قرآن به نزول مانند قرآن، و يا ده سوره و يا يك سوره مثل قرآن.
  فقط اولياء إلهي از حقائق و تأويل قرآن مطّلع ميباشند.
  منكران قرآن، يا با وصول به علوم كلّيّه و يا با رفتن از دنيا قرآن را درمييابند.
  آيات دالّه بر آنكه قرآن از جانب خداوند است..
  خطبۀ أميرالمؤمنين عليه السّلام در جامعيّت قرآن.
  انقسامهاي مختلف قرآن، در خطبۀ حضرت..
  انقسام قرآن به حرام و حلال، و فرائض و فضائل.
  ناسخ و منسوخ، و رُخصت و عزيمت قرآن.
  خاصّ و عامّ، و عِبَر وامثال قرآن.
  مُرسل و محدود، و محكم و متشابه و مجمل و مبيّن قرآن.
  مجمل و مبيّن قرآن.
  ثبوت در كتاب و نَسخ در سنّت، و ثبوت در سنّت و نسخ در كتاب..
  واجب موقّت، و معصيت كبيره و صغيره، در قرآن.
  معناي «مَقبولٌ في أدناه» و «مُوسَّعٌ في أقصاه» در قرآن.
  روايات وارده در اينكه: قرآن تبيان و روشنگر همه چيز است..
  امر قرآن در معالجۀ امراض مختفيۀ انسان، عجيب است..
  قرآن، آدمي را به آخرين درجه از مقام انسانيّت ميرساند.
  وَ إِنَّهُ لَكِتَـابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَـاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لَا مِنْ خَلْفِهِ
  معناي عزّت قرآن كه بهيچوجه منفعل نميشود و شكست ناپذير است..
  روايات واردۀ ديگر، در عظمت مقام قرآن.
  درجات و مراتب آيات قرآن، و منازل بهشت..
  عدد مجموع آيات قرآني (ت)
  كلّيّت قرآن موجب استدلال هر كسي به آن است؛ إنَّ الْقُرْءانَ حَمّالٌ ذُو وُجوهٍ.
  رسالت قرآن، انسان سازي است؛ نه حلّ مسائل علمي..
  استدلال بر حركت وضعي زمين با آونگ فوكو (ت)
  تصريح به مسائل علمي موجب تشويش مردم و بازماندن قرآن از أداء رسالت خود ميگردد
  تطبيق آيات قرآن بر علوم عصر، راه صحيحي نيست..
  تئوريها ثبات ندارند، و پيوسته محكوم تئوريهاي ديگرند.
  حكومت دو هزار سالۀ فرضيّۀ بطلميوس بر عقول منجّمين عالم.
  اختلاف نظر منجّمين در اصول علم هيئت، در قرون اخيره.
  تقدّم مسلمين در اكثر مسائل هيئت (ت)
  كشف قوّ? جاذبۀ زمين، قريب هزار سال قبل از نيوتون بوده است..
  ترجمۀ احوال ثابت بن قرّه (ت)
  معتقد بودن ثابت بن قُرّة به جاذبۀ زمين.
  إشكال علماء طبيعي بعد از نيوتون، بر عموميّت قانون جاذبۀ وي..
  إشكال اَينشتين بر عموميّت قوّۀ جاذبۀ نيوتون.
  اعتراف اينشتين بر عدم دليل تجربي و نظري بر غير متناهي بودن فضا
  معناي عرش و كرسيّ..
  استعمال اصطلاح «فضاي لايتناهي» از اسلام نيست..
  در تفسير آية: ذَ' لِكَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ.
  اعتراضهاي ملحدان و منكران از آنستكه از همه چيز معناي مادّي ميفهمند.
  در موقف قيامت براي مادّيّين مشهود ميشود كه قوانين طبيعت همگي حقّ بوده، و آن نسبت ثبات و أصالتي كه
  اختلاف آراء و نظريّه‌ها پايان ندارد
  اختلاف آراء فلاسفۀ مادّيـّين در حقيقت مادّه 84.
  از جمله مسائل مورد اختلاف و بحث، مسألۀ اصل نوع انسان است..
  قول به منتهي شدن انسان به آدم و حوّا، و هر يك از حيوانات به اصل خود (فيكسيسم)
  قول به منتهي شدن انسان و تمام انواع حيوانات به يك نوع واحد(تكامل، ترانسفورميسم)
  گفتار فرضيّۀ قائلين به تکامل؛ و عدم و جود حلقۀ مفقوده.
  قائلين به نظريّۀ ترانسفورميسم قبل از داروين.
  كووِيۀ فرانسوي (واضع علم تشريح تطبيقي) از مدافعين فيكسيسم بوده است..
  داروين، خود مسيحيِ متديّن و خداشناس بود؛ ولي نظريّۀ او مستمسك مادّيّين شد.
  مختصري از ترجمۀ احوال مرحوم آية الله شيخ محمّد جواد بلاغي نجفي (ت)
  آيات قرآن دلالتي بر اشتقاق زوجۀ آدم از او ندارد
  رواياتي كه دلالت دارد بر آنكه حوّا از ضلع چپ آدم آفريده شده، معتبر نيست..
  صراحت قرآن بر خلقت آدم از خاك.
  شرح حال مرحوم آية الله شيخ محمّد حسين مسجد شاهي (ت)
  نقد أبوالمجد بر فلسفۀ داروين.
  حرمت استعمال علامتهاي مختصّۀ به غير مسلمين (ت)
  مقالات و رسائل شبلي شميّل مصري در طرفداري از نظريّۀ نشو و ارتقاء
  أشعار شبلي شميّل دربارۀ رسول اكرم صلّي الله عليه وآله وسلّم.
  مقالات شبلي شميّل در جواب از شبهات و إشكالات كرومر به دين اسلام.
  بحث و إشكال در مورد فرضيّۀ داروين.
  فرضيّۀ داروين مستلزم اثبات نظريّۀ مادّيّين نيست..
  در حكمت متعاليه، آفريدن خدا از راه سنّت تكامل و يا از غير آن يكسان است..
  قائل شدن به خداي محصور در نظام مادّه، همان مادّيگري است..
  بر فرض پيدا شدن حلقۀ مفقوده، باز سنّت تكامل اثبات نميشود
  كلام ابن سينا در لزوم ممكن دانستن مطالبي كه بر امتناعش برهان اقامه نشده است..
  امكان ثبوتي و دليل اثباتي براي خلقت دفعي و إعجازي انسان.
  خلقت عيسي إعجازي بود، همانند خلقت آدم كه از خاك بود
  آياتي از قرآن در ردّ سه طائفه از مسيحيان كه به اُلوهيّت عيسي معتقد بودند.
  آيات قرآن، نظريّۀ ترانسفورميستها را دربارۀ آدم ردّ ميكند.
  اشكالات وارده بر بعضي از قائلين به تكامل، در بحث از آيات خلقت إعجازي عيسي..
  دلالت آية: وَ بَدَأَ خَلْقَ الإنسَـانِ مِن طِينٍ، بر سرشت آدم از گل.
  آية: ثُمَّ سَوَّيـهُ وَ نَفَخَ فِيهِ مِن رُوحِهِ، دلالت بر عقيدۀ تكامل ندارد
  آيات سورۀ مؤمنون به مثابۀ آيات سورۀ سجده، دلالت بر پيدايش آدم از خاك دارد
  آية: ثُمَّ جَعَلْنَـاهُ نُطْفَةً، دلالت بر خلقت آدم از عصارهاي از گل دارد
  استدلال بعضي از قائلين به تكامل، به آيات قرآن پايهاي ندارد
  استدلال واهي بعضي بر نظريّۀ نشو و ارتقاء، با تمسّك به آيات سورۀ مؤمنون.
  دانشمندان ژئولوژي، دليل مُتقني بر اتّصال اين نسل به امّتهاي گذشته ندارند.
  روايات وارده در اينكه خداوند قبل از آدم، دوره‌هائي از آدم آفريده است..
  مراد از آدم در قرآن، آدم شخصي است نه آدم نوعي..
  آيات قرآن كريم كه ظهور در شخصي بودن آدم دارند.
  ظاهر قرآن، نكاح اولاد آدم در ميان خودشان بوده است..
  حرمت نكاح خواهران و دختران فطري نيست، بلكه طبق مصالح مجتمع است..
  ردّ علاّمۀ طباطبائي قدَّس الله نفسَه، بر فرضيّۀ تبدّل انواع.
  مجموع ادلّۀ علوم طبيعي، تطوّر انواع را ثابت ميكند نه تبدّل را
  >> گفتار طبيعيّون در بازگشت عمر انسان به صدها ميليون سال پيش، پايۀ تحقيقي ندارد (ت)
  ردّ علاّمۀ طباطبائي (قدّه) بر مؤلّف كتاب «خلقت انسان» در نظريّۀ تبدّل انواع.
  ردّ بي‌اساس مؤلّفِ «خلقت انسان» گفتار استاد را در نظريّۀ تبدّل انواع.
  إشكالهاي كتاب «خلقت انسان» بر استادْ علاّمه بي‌اساس است..
  اشتباهات كتاب «خلقت انسان» در استناد به آيات قرآن.
  تشويش صاحب «خلقت انسان» در ردّ استاد علاّمه به دليل واهي..
  شخصي بودن آدم، دليل متقني است بر ردّ نظريّۀ تكامل.
  اتّهامات كتاب «خلقت انسان» به كتاب توراتِ موافق با قرآن.
  در توراتْ تحريف واقع شده، ولي جميع آن تحريف شده نيست..
  موارد تحريف شدۀ تورات مشخّص است؛ مانند آنچه دربارۀ علّت بيرون شدن آدم از بهشت آمده است (ت)
  تورات كتاب آسماني است، و در آن حكم خدا و هدايت و نور است..
  معناي «اسرائيليّات»، و غلط انداز بودن اين تعبير در روش تفسيري دفعي بودن خلقت آدم از گل.
  طريق تشخيص اسرائيليّات از روايات معتبره، صحّت سند روايت است..
  معرّفي إجمالي «تنقيح المقال» و برخي كتب رجالي ديگر (ت)
  عمل به روايت صحيحة السّند واجب است، گرچه مطابق با بعضي از مطالب تورات باشد.
  خطبۀ «نهج البلاغة» در خلقت آدم از گل.
  روايات ديگري دربارۀ خلقت آدم از گل.
  اشتباهات ديگر كتاب «خلقت انسان».
  استوار نبودن استدلال كتاب «خلقت انسان» به آيات قرآن.
  علاّمۀ طباطبائي به دو علّت، كلمۀ «ثُمّ» را در «ثُمَّ صَوَّرْنَـاكُمْ» براي تراخي ميدانند.
  اشتباهات مؤلّف كتاب «راه طيّ شده» در بعضي از مطالب آن.
  إشكال علاّمۀ طباطبائي بر كتاب «راه طيّ شده».
  الحِكمةُ ضآلّةُ المُؤمن (ت)
  إشكال اوّل: «أصالت و ابديّت دين إلهي و محدوديّت فهم بشري».
  بنا بر روش و ممشاي اين مقاله، از ثبات دين جز اسمي باقي نخواهد ماند
  علوم تجربي نميتواند تعبّد را از ميان بردارد
  ايمان به غيب و فرشتگان عالم عِلوي، شرط تقوي و رستگاري است..
  إشكال دوّم: «عظمت و تقدّم علوم اسلامي بر علوم امروزي».
  استعمال لفظ «قديم» و «جديد» از حربه‌هاي استعمار است..
  علوم و معارف اسلام مندرس نميشود
  آيات وارده در قرآن كريم كه بشر را تشويق به آموختن علم حكمت مينمايد
  برخي از روايات وارده در شأن حكمت (ت)
  تعريف و تمجيد اسلام از حكماي يونان، و نزول سوره لقمان.
  قيام فلاسفه إلهي يونان، عليه مادّيّون.
  ضرر غرب در عدم توجّه به توحيد و معارف و اخلاق، بواسطه ترك فلسفه إلهي..
  گفتار آلكسيس كارل در ضرر بشريّت بواسطه تمدّن و فرهنگ جديد
  حقّ بزرگ فلاسفه اسلام در پاسداري از توحيد و قرآن.
  مراتب علمي و عملي حكيم خواجه نصيرالدّين طوسي (ت)
  جمع كردن صدر المتأ لّهين بين عقل و شرع و شهود
  لزوم زنده داشتن تدريس «أسفار أربعه» در حوزه‌هاي علميّه.
  تهيدستي فلسفۀ غرب و فلاسفۀ غربي..
  قول به عدم احتياج به علوم عقليّه، همانند قول عمر: «حَسْبُنا كتابُ الله» است..
  اهتمام شديد حوزه نجف در تدريس فلسفه و عرفان.
  عبارات مقاله بسط و قبض تئوريك شريعت در ردّ فلسفه إلهي..
  بحث در إلهيّات و فلسفه ما بعد الطّبيعة، ربطي به بحث در طبيعيّات ندارد
  فلسفه مابعدالطّبيعة بر اساس قواعد ثابت منطقي است و طبيعيّات اثري در آن ندارد
  اشكال وارد بر صاحب مقاله، در جدا كردن وظائف طبيعت از ماوراي طبيعت..
  علماءِ اسلام، برجسته ترين دانشمندان، و پدران علوم طبيعي هستند
  جابر بن حيّان، ذوالنّون مصري و أبو زكريّاي رازي، پايه گذاران علم شيمي هستند
  گفتار عبدالحليم جُندي در كتاب «الإمام جعفرٌ الصّادق» دربارۀ تأسيس آن حضرت علوم اسلامي را (ت)
  پيشگامي مسلمين و عظمت آنان در علم فيزيك..
  تبرّز و ظهور أبوريحان بيروني، در مسائل فيزيك و هيئت و نجوم
  ترازوي أبوريحان بيروني، و تحقيقات او درباره چاه آرتزين.
  عبدالحليم جندي: تمام علوم اصلي اروپا به امام جعفر صادق عليه السّلام منتهي ميگردد (ت)
  قانون ظروف مرتبطه در علم فيزيك، كشف أبوريحان است..
  نبوغ أبوريحان در فلكيّات و علم نجوم
  مزيّت علوم اسلامي و مسلمين در طريقۀ علمي خود (ت)
  اصول علم نقشه كشي از ابتكارهاي أبوريحان است..
  أبوريحان قائل به سكون زمين نبوده است..
  استخراج جَيب (سينوس) يك درجه، از اكتشافات أبوريحان است..
  اكتشافات جديد أبوريحان در مسائل رياضي و هيئت..
  برتري مسلمين در علوم، به جهت «اسلوب تجربي» آنان بود (ت)
  خواجه نصيرالدّين طوسي: مدوِّن زيج إيلخاني..
  تأثير علوم و فرهنگ و تمدّن اسلام در علوم اروپائي(ت)
  تقدّم مسلمين در علم طبّ و داروسازي..
  فوائد و مزاياي طبّ قديم و ضررهاي پزشكي امروز.
  مضرّات پزشكي جديد كه بر اساس تكنولوژي امروز ترتيب يافته است..
  اختراع دستگاه‌هاي جديد در پزشكي، از حذاقت طبيب ميكاهد
  إشكال سوّم: «اساس حوزه‌هاي علميّه بر قرآن و عرفان است».
  مطلب أوّل: مراد و مقصود از علمي كه در اسلام بدان توصيه شده است كدام است؟.
  مدّت عمر انسان محدود است و بايد صرف آموختن علم مفيد كند
  اللَهُمَّ إنّي أَعوذُ بِكَ مِن عِلمٍ لا يَنفَعُ.
  وسعت علوم موجب انتخاب بهترين آنهاست..
  لزوم تحصيل علوم أهمّ و ترك علوم مهمّه، به ضرورت تنگي وقت..
  مراد از علم نافع و علمي كه شارع بدان ترغيب نموده است..
  إنّمَا الْعِلمُ ثَلاثةٌ: ءَايةٌ مُحْكَمَةٌ، أَوْ فَريضَةٌ عادِلَةٌ، أَوْ سُنَّةٌ قآئِمَة.
  اشرف و افضل علوم، علم معرفة الله است..
  «اي دل به هرزه دانش و عمرت به باد رفت».
  علوم طبيعي، حسّي و خيالي بوده و در آنها اثري از تكامل نفس نيست..
  توسعه علوم تجربي بدون ربط با خدا، بر ضرر بشريّت است..
  آلكسيس كارل: رهروان طريق دانش از پيش نميدانند به كجا كشانده ميشوند!
  مطلب دوّم: حوزه‌هاي علميّه بر چه اساس تشكيل شده است؟.
  علّت تشكيل حوزه‌هاي علميّه دينيّه، وصول به اهداف عاليه قرآن بوده است..
  علّت تأسيس دانشسراي عالي و دانشكدۀ إلهيّات و معقول و منقول، مبارزه با حوزۀ علميّه بود
  خواسته استعمار، از ميان رفتن قرآن است..
  مطلب سوّم: انتظار حوزه علميّه از مربيّان و گردانندگان آن چيست؟.
  حوزههاي علميّه براي تربيت فقيه عارف بالله است..
  علوم دينيّه بايستي براي راهيابي به عرفان خداوند باشد تا دل از انوار إلهي منوَّر گردد
  لا يَحِلُّ الْفُتْيا لِمَن لا يَسْتَفْتِي مِنَ اللهِ عَزَّوجَلَّ بِصَفآءِ سِرِّه
  علم مجازي همچون ناودانِ سوراخ است، و علم حقيقي همچون آب حيات..
  روايات دربارۀ صاحبان علوم ظاهري و مجازي..
  «كليد گنج سعادت قبول اهل دل است».
  إشكال چهارم: «إعراض روشنفكران از مباني اسلامي، در اثر فرهنگ خارجي».
  پاسخ گفتار مقاله بسط و قبض، گفتار مؤلّف كتاب «راه طيّ شده» است..
  علوم و معارف اسلامي در عصر مشروطيّت و بعد از آن، در حدّ كمال بوده است..
  إشكال پنجم: «مجاز و استعارۀ قرآن، عين صدق و بلاغت است».
  إشكال بر صاحب مقاله، عدم فرق ميان مجاز و دروغ است..
  بحث دربارۀ معناي حقيقي و مجازي، و صدق و كذب..
  تعريف و أقسام استعاره (ت)
  استعمال لفظ در معناي مجازي كمتر از استعمال آن در معناي حقيقي نيست..
  كلمات أعلامِ از محقّقين دربارۀ مجازات قرآن.
  كنايه و مجاز، بليغ‌تر از تصريح و حقيقت هستند
  نسبت ميان حقيقت و مجاز با صدق و كذب، عموم و خصوص من وجه است..
  كلام و إشكال در فهم صاحب مقاله از مجازات قرآن.
  شواهدي از سكّاكي در استعمال أفعال در معناي مجازيِ: ارادۀ افعال.
  در بعضي از موارد، حمل لفظ بر معناي حقيقي بعيدتر است از معناي مجازي..
  إشكال ششم: «تعدّي از ظهورات قرآن، إسقاط حجّيّت قرآنست».
  تفسير «پرتوي از قرآن» جن زدگي را به بيماري صرع و يا ميكربي تفسير نموده است..
  تفسير و توجيهي كه براي «يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَـانُ مِنَ الْمَسِّ» نموده‌اند
  نواحي چهارگانۀ إشكال بر صاحب مقاله در اين مبحث..
  ناحيۀ اوّل: كشف پزشكي توان نفي علل ماوراء طبيعت، و يا مقابلۀ با ظاهر قرآن را ندارد
  صاحب تفسير «المَنار» تأثير جنّ را در مرض صرع انكار دارد
  شيطانزدگي إجمالاً در مورد جنون متحقّق است..
  إشكال استاد علاّمۀ طباطبائي بر آنكه: استناد جنون به خدا إشكال دارد
  گفتار صاحب تفسير «روح المعاني» دربارۀ مسّ شيطان، قريب به نظريّۀ علاّمه است..
  استشهادات تفسير «روح المعاني» بر تخبّط از شيطان و جنزدگي..
  آيۀ «وَ مَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُم مِن سُلْطَـانٍ» دليل بر عدم تخبّط انسان از مسّ شيطان نيست..
  ناحيۀ دوّم: قرآن ميگويد: انس و جنّ دو گروه با شعور و قابل خطاب و تفهيمند
  انسان و جنّ، دو موجود مادّي و داراي پيامبر مشتركي از انسان هستند
  شرح حال جنّ، در سورۀ جنّ از قرآن كريم
  آيات قرآن راجع به اسلام و كفر جنّيان.
  به تمام افراد جنّ مثل انسان تكليف ميشود؛ و جهنّم و بهشت پاداش عمل است..
  انسان از جنّ قويتر است؛ لهذا پيامبر جنّيان از انسان است..
  مفسّر قرآن بايد عارف به لسان قرآن باشد
  مفسّر عاليقدر اسلام: علاّمۀ طباطبائي در شهرهاي عرب مشهورتر است از ايران.
  پناه بردن به خدا از شرّ وسوسه‌هاي شياطين جنّي و إنسيّ..
  تعويذ رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم به معوِّذتين و آية الكرسيّ..
  نمونه‌هائي از مشاهدۀ خارجي جنّيان در زمان ما
  داستان إحضار جنّ توسّط آقاي بحريني در محضر حضرت علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  مشاهدۀ آثار جنّيان در مشهد مقدّس توسّط آية الله حاج شيخ محمّد كاظم دامغاني..
  ناحيۀ سوّم: حجّيّت ظهورات قرآن بنابر ا صل عقلائي غير قابل ترديد
  مَن فَسَّرَ الْقُرءانَ بِرَأيِهِ فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النّارِ.
  روايات وارده در عدم جواز تفسير به رأي، فوق حدّ تواتر است..
  ناحيۀ چهارم: تأويل و توجيه علوم غيبيّه، در اصل همان روح مكتب مادّيّون است..
  حكمت و عرفان و شرع، همگي از يك منبع‌اند و متّفقاً دلالت بر يك چيز دارند
  إشكال هفتم: «برهان علاّمۀ طباطبائي در استناد علل طبيعي به علل مجرّده».
  كلام استاد علاّمۀ طباطبائي در وجود سلسله علل طوليّه بين خداوند و موجودات طبيعيّه.
  إشكال صاحب مقاله بر گفتار حضرت استاد علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  جهات عديدۀ إشكال بر صاحب مقاله.
  جهت اوّل: حقّانيّتِ حقّ، مشروط به پذيرش همگان و نداشتن مخالف نيست..
  كلام استوار، گفتاري است كه بر اصل برهان و اوّليّات پيريزي شود
  جهت دوّم: علل طوليّه در حوادث، مستفاد از آيات قرآن است..
  قرآن براي حوادث، علل طبيعي قائل است و همه را مستند به خدا ميداند
  قرآن، علل طبيعيّه را در تحت علل مجرّده و مستند به آنها ميداند
  تمام امور و حوادث در تحت نظر و تدبير فرشتگان است به امر خداوند
  ملائكه‌اي كه قرآن كريم نسبت تدبير امور را به آنها ميدهد
  أصناف فرشتگان مأمور به شؤون مختلف جهان، و تفسير «وَ النَّـازِعَـاتِ غَرْقًا ».
  ملائكه واسطۀ بين خداوند و مخلوقات هستند در بدء و عود
  وجود ملائكه عنوان وساطت بين خدا و خلق را دارد، بدون منافات با استناد به علل مادّيّه.
  فرشتگان، واسطۀ محضه هستند؛ و در عمل هيچگونه استقلال و استكبار ندارند
  بين وساطت ملائكه در تدبير امور و بين عبادت و تسبيح آنان تنافي نيست..
  تفسير «وَ الصَّـافَّـاتِ صَفًّا» كه مراد ملائكۀ وحي هستند
  مراد از «وَ الْمُرْسَلَـاتِ عُرْفًا» نيز ملائكۀ وحي ميباشند
  وظائف و شؤون ديگر ملائكۀ سماوي، در تعبيرات قرآن كريم
  معاونت فرشتگان در غزوۀ بدر، و در قضيّۀ افشاء سرّ رسول الله صلّي الله عليه وآله وسلّم
  كيفيّت تمثّل ملائكه بر حسب اختلاف اذهان، مختلف است..
  جهت سوّم: منطق قويم و مقدّمات برهاني شخص حكيم، براي همه الزام آور است..
  سرباز زدن از اصول عقليّۀ برهانيّه، اعتراف به جهالت و كوردلي است..
  إشكال هشتم: «منطق قرآن، حجّيّت عقل و يقين است نه فرضيّه‌هاي وهمي».
  إشكال صاحب مقاله بر علاّم? طباطبائي (قدّه) در حفظ ظاهر شرع و تقديم آن بر فرضيّه‌هاي علمي..
  تجربيّات علمي، تكامل انواع را نشان ميدهد؛ نه تطوّر و تبدّلشان را
  تئوريها تا با ادلّۀ مُتقنه به ثبوت نرسند فرضيّه‌اند نه قانون.
  قطع و يقين، ذاتاً حجّت است؛ و عقل امر به پيروي از آن دارد
  عقل قبل از شرع حجّت است؛ و خدا دو حجّت دارد
  روايات وارده در تقدّم عقل بر شرع..
  عقل، اوّلين حجّت ميان خدا و بندگان است..
  حجّت خدا بر بندگان، پيغمبر است و حجّت در ميان بندگان و خدا، عقل.
  روايت نفيس حضرت موسي بن جعفر عليهما السّلام در حجّيّت عقل.
  تتمّۀ روايت حضرت در أفضليّت عقل: ما عُبِدَ اللهُ بِشَيءٍ أفضَلَ مِنَ العَقلِ.
  شرح و تفسير بعضي از فقرات حديث..
  شخص حكيم و واقعگرا، عقل و يقين را به فرضيّه‌هاي غير برهاني نميفروشد
  إشكال نهم: «فطرت، راه تكويني كمال؛ و أحكام فطري رسانندۀ به كمالند».
  عدم فهم معناي فطرت و فطري بودن أحكام، در مقالۀ بسط و قبض تئوريك شريعت..
  معناي فطري بودن أحكام دين مقدّس اسلام
  تفسير آية: فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا
  تفسير علاّمۀ طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه، مراحل فطرت را در سنّت ديني..
  معني و مراد از فطرت بنابر تفسير حضرت علاّمۀ طباطبائي قدَّس اللهُ سرَّه، در بحث مستقلّ «الميزان».
  تمام موجودات بسوي غايت و كمال نوعي خود در حركتند
  سير كمالي انسان، ضرورةً در اجتماع متحقّق ميگردد
  مردم بر اثر عقائد مختلفه أحكام و سنّتهاي متفاوتي را پيريزي ميكنند
  عالم تشريع و شريعت بايد منطبق بر عالم تكوين و فطرت باشد
  مراد از فطرت و اسلام و دين الله و سبيل الله، نزد علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  أحكام شرع گرچه اعتباري هستند ولي بر اساس عقل و وصول انسان به كمال هستند
  عمل لواط خلاف فطرت انسان، و در جميع شرايع حرام است..
  در سنّت تكوين و فطرت، هرگونه آميزش از غير طريق زناشوئي ممنوع است..
  ردّ فتواي مشهور مالكيّه، به آياتي است كه دربارۀ قوم لوط وارد شده است..
  وقاحت و قباحت وطي زنان از غير محلّ توالد و تناسل.
  «فَأْتُوا حَرْثَكُمْ أَ نَّي' شِئْتُمْ» دلالت بر جواز وطي زنان از غير محلّ تناسل ندارد
  ايجاد امراض مهلكه از جمله ايدز در نتيجۀ آميزش غير مشروع..
  زنا همچون لواط، خلاف فطرت و ممنوع است..
  غيرت بر ناموس و محافظت زنان و حجاب بانوان، از احكام اوّليّه است..
  أشعار وافي عراقي دربارۀ غيرت مردان و حجاب بانوان.
  شراب خوردن ضدّ حكم فطرت و عقل مستقلّ و شرع قويم است..
  صراحت آيات كريمۀ قرآن بر حرمت شرب خمر.
  رباخواري از مصاديق روشن أحكام ضدّ فطرت است..
  عبارات اكيد و شديد قرآن مجيد در حرمت ربا
  شرح نفيس علاّمه آية الله طباطبائي در پيرامون ربا و آيۀ ربا
  إفادات علاّمۀ طباطبائي در عموميّت مفاد «فَلَهُ مَا سَلَفَ وَ أَمْرُهُوا إِلَي اللَهِ».
  لطائف آيات وارده در حرمت ربا به نظر آية الله علاّمۀ طباطبائي (قدّه)
  فطرت، راه تكويني هر انسان به سوي كمال مطلوب خود ميباشد
  بحث متين علاّمۀ طباطبائي (قدّه) در ملاك تشخيص أحكام فطرت و مسائل فطريّه.
  «تنبيهات»؛ تنبيه اوّل: وصول به جزئيّات أحكام فطرت براي عامّۀ بشر غير مقدور است..
  عقل، أحكام كلّي فطرت را ادراك ميكند
  تنبيه دوّم: فطرت، مطابق با عقل انساني است نه عقل حيواني..
  تنبيه سوّم: دو قاعدۀ ملازمۀ بين أحكام عقليّه و شرعيّه، در أحكام فطري نيز صادقاند
  تنبيه چهارم: أحكام اضطراريّه همانند غير آنها فطري هستند
  جميع أحكام اوّليّه و ثانويّۀ اضطراريّه، أحكام فطرت محسوب ميشوند
  تنبيه پنجم: فرق حقيقت علم و اخلاق، فرق امور حقيقيّه و اعتباريّه است..
  مطالب صاحب مقالۀ بسط و قبض در كتاب «دانش و ارزش».
  إشكال صاحب مقاله بر حضرت علاّمه در خلط ميان «هست» و «بايد».
  مطالب كتاب «دانش و ارزش» در بيان عبارات حضرت علاّمۀ طباطبائي (قدّه) دربارۀ ادراكات اعتباري..
  إشكال مؤلّف كتاب «دانش و ارزش» بر علاّمه، ناشي از عدم فهم معناي «اعتباري» است..
  تشريح و تحقيق در معناي اعتباريّات و قيامشان به حقائق..
  در نزدعلاّمه، هر اعتباري بر حقيقتي استوار است..
  امور اعتباريّه محلّشان ذهن است ولي حكايت از خارج ميكنند
  حقائق خارجيّه، در امور اعتباريّۀ ذهنيّه مؤثّر هستند
  خبط مؤلّف «دانش و ارزش» در عدم حجّيّت قياسي كه بر پايۀ برهان عقلي باشد
  تنبيه ششم: موضوع اوّل: تفسير نادرست آيۀ فطرت، از مؤلّف «دانش و ارزش».
  عقل مستقلّ، حكم به لزوم متابعت از فطرت مينمايد
  معناي فطرت، بنابر اصل اشتقاق لغت عرب..
  كلام اساطين عربيّت: راغب و ابن أثير و زمخشري در معناي فطرت..
  در امور اعتباري، فرقي بين «بايدها» و «نبايدها» نيست..
  موضوع دوّم: ادّعاي مؤلّف «دانش و ارزش» مبني بر عدم استنتاج بايدها و نبايدهاي قرآن از مسائل علمي..
  اخلاقيّاتي در قرآن كريم كه مستند به مسائل علمي است..
  تفاوت مرد و زن در أحكام و تكاليف، بر اساس اختلاف سازمان وجودي و طبيعي آنهاست..
  خبط و مغالطۀ صاحب كتاب «دانش و ارزش» در سبب اختلاف حقوق مرد و زن.
  إشكال دهم: «نظريّۀ تبدّل انواع، صرف فرضيّه بوده و دليل قطعي ندارد».
  صاحب مقالۀ بسط و قبض تئوريك شريعت، قائل به مذهب داروين است..
  نظريّۀ تكامل در انواع، فرضيّه‌اي است كه به ثبوت علمي نرسيده است..
  داروين در ارائه منتهي شدن انسان به بوزينه دليل قطعي ندارد
  آنچه در نزد مسلمين از مشابهت بين انسان و بوزينه ثابت است، بيشتر از آنستكه از داروين نقل شده است؛ ب
  بيان حضرت صادق عليه السّلام در «توحيد مفضّل» در شگفتي خلقت بوزينه.
  در اشتراكات بوزينه با انسان، بنا به نقل «حيوة الحيوان» دَميري..
  «أبوقَيس» ميمون يزيد (ت)
  شخص حكيم و واقعگرا، عقل و يقين را به فرضيّههاي غير برهاني نميفروشد
  مطايبه مؤلّف با كسي كه قائل به انتهاء نسل بشر به ميمون بود
  در مقاله بسط و قبض به قرآن كريم و حجّيّت آن و ابدي بودن آن ايراد شده است..
  كتاب «آيات شيطاني» و نوشته‌هائي نظير «مقالۀ بسط و قبض» از يك چشمه آب ميخورند
  از تحريف ظاهر قرآن بدتر، تحريف معني و مراد آنست..
  احتجاج قيس بن سعد بن عبادة با معاويه در مدينه.
  برشمردن قيس براي معاويه، فضائل أميرالمؤمنين عليه السّلام را
  غضب نمودن معاويه و امرنمودن او به سبّ أميرالمؤمنين عليه السّلام
  بحث ابن عبّاس با معاويه در مدينه درباره حجّيّت قرآن.
  والي ساختن معاويه، زياد را بر عراقين، و سخت شدن امر بر شيعيان.
  بني اُميّه قيامشان براي از ريشه بركندن قرآن بوده است..
  «تو مترس از نسخ دين اي مصطفي».
  خداوند براي هر پيغمبري در راه رسيدن به مقصود، مشكلاتي ايجاد مينموده است..
  قرآن و پاسداران آن، أبدي هستند
  حكومت يزيد استبداد محض، و براي هدم قرآن بود
  به منجنيق بستن مسجد الحرام توسّط لشكريان يزيد (ت)
  اهتمام شديد يزيد در رواج منكرات و إشاعۀ فحشاء.
  أشعار يزيد در مدينه در وصف شراب، در حضور امام حسين عليه السّلام
  أشعار كفر آميز يزيد در هجاء رسول الله و تمسخر به يوم المعاد
  زدن يزيد با چوب بر دندانهاي سيّد الشّهداء عليه السّلام، و اعتراض أبو بَرزة أسلمي..
  مسلم بن عقبة سه روز مدينه را بر لشكريان يزيد مباح كرد (ت)
  يزيد هم طبق منطق عمر، حقّانيّت را بر اصل قدرت و شمشير ميداند
  تكريم و تعظيم يزيد از عبيدالله بن زياد لعنة الله عليهما
  تمثّل يزيد به ابيات ابن زِبَعْرَي، صريح در كفر اوست..
  گفتار يزيد و عمرو بن سعيد صريح است در كشته شدن امام حسين از روي كينۀ جاهليّت..
  جنايات معاويه و يزيد، و واقعۀ حرّه (ت)
  كلمات و گفتار دختر عقيل بن أبيطالب پس از شنيدن خبر شهادت سيّد الشّهداء عليه السّلام
  هدف معاويه و يزيد و حزب آنها از متابعانشان در دنيا، هدم شرف قرآن است..
  كلام بيروني در علّت كوبيدن بني اُميّه، شكل نعل اسب را بر در منازل خود
  كلام عِماره (فقيه يمني) در عداوت بني اُميّه با آل رسول.
  كلمات برير بن خضير با عبدالله بن سمير، در شب عاشورا
  خواندن سر بريدۀ امام حسين عليه السّلام بر بالاي نيزه، آيۀ كهف را
  نامۀ شيخ صدوق در جواب سلطان ركن الدّولة، دربارۀ تلاوت رأس مطهّر (ت)
  اشعار مراثي حجّة الإسلام نيّر در عظمت بُراق عشق أباعبدالله الحسين عليه السّلام

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی