گالری تصاویر آرشیو بانک صوت کتابخانه پرسش و پاسخ ارتباط با ما صفحه اصلی
 
اعتقادات اخلاق حکمت عرفان علمی اجتماعی تاریخ قرآن و تفسیر جنگ
کتابخانه > مباحث علمی و اجتماعی > نور ملکوت قرآن > نور ملكوت قرآن جلد 4
كتاب نورملكوت قرآن / جلد چهارم / قسمت دهم: جمع‌آوري قرآن پس از رحلت پيامبر، تحريم طبع ضميمه با قرآن، حرمت تجزيه و تفكيك قرآن، لزوم عبادات به عربي، اعجاز قرآن، حرمت تصرف در كلام و نوشته ديگران

جمع‌ آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مصحف‌، پس‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم‌

و أيضاً دربارۀ جمع‌آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مُصحَف‌ (پس‌ از رحلت‌) فرموده‌اند:

پس‌ از رحلت‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ كه‌ به‌ نصّ قطعي‌ و تصديق‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ از همۀ مردم‌ به‌ قرآن‌ مجيد آشناتر بود، در خانۀ خود به‌ انزوا پرداخته‌، قرآن‌ مجيد را به‌


صفحه 227

ترتيب‌ نزول‌ در يك‌ مصحف‌ جمع‌ فرمود. و هنوز ششماه‌ از رحلت‌ نگذشته‌ بود كه‌ فراغت‌ يافت‌، و مصحفي‌ كه‌ نوشته‌ بود به‌ شتري‌ باركرده‌، پيش‌ مردم‌ آورده‌ نشان‌ داد. [32] و [33]


صفحه 228

و پس‌ از يكسال‌ [34] و خرده‌اي‌ كه‌ از رحلت‌ گذشته‌ بود، جنگ‌ يمامه‌ درگرفت‌؛ و در اين‌ جنگ‌ هفتاد نفر از قرّاء كشته‌ شدند. مقام‌ خلافت‌ از ترس‌ اينكه‌ ممكن‌ است‌ جنگ‌ ديگري‌ براي‌ مسلمانان‌ پيش‌آمد كند و بقيّۀ قرّاء كشته‌ شوند، و در اثر از بين‌ رفتن‌ حَمَلۀ قرآن‌، خود قرآن‌ از بين‌ برود، بفكر افتاد كه‌ سور و آيات‌ قرآني‌ را در يك‌ مصحف‌ جمع‌آوري‌ كند.

به‌ دستور مقام‌ خلافت‌، جماعتي‌ از قرّاءِ صحابه‌ با تصدّي‌ مستقيم‌ زيدبن‌ ثابت‌ صحابي‌، سور و آيات‌ قرآني‌ را از الواح‌ و سَعَف‌ها و كِتفها كه‌ در خانۀ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ بخطّ كُتّابِ وحي‌، يا پيش‌ قرّاءِ صحابه‌ بود جمع‌آوري‌ كرده‌ در يك‌ مُصحف‌ قرار دادند. و نسخه‌هائي‌ از آن‌ به‌ اطراف‌ و اكناف‌ فرستاده‌ شد.

پس‌ از چندي‌ در زمان‌ خلافت‌ [35] خليفۀ سوّم‌ به‌ اطّلاع‌ خليفه‌ رسانيدند كه‌ در اثر مساهله‌ و مسامحه‌اي‌ كه‌ مردم‌ در استنساخ‌ و قرائت‌ قرآن‌ كرده‌اند، اختلافاتي‌ بوجود آمده‌، و ازين‌ راه‌ كتاب‌ خدا با تحريف‌ و تغيير به‌ شدّت‌ تهديد مي‌شود.[36]


صفحه 229 ادامه پاورقی تا صفحه231


صفحه 232

مقام‌ خلافت‌ براي‌ جلوگيري‌ ازين‌ خطر دستور داد كه‌ مصحفي‌ را كه‌ براي‌ اوّلين‌ بار به‌ امر خليفۀ اوّل‌ نوشته‌ شده‌ بود و پيش‌ حفصه‌ زوجۀ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و دختر خليفۀ دوّم‌ بود، به‌ امانت‌ گرفتند. و پنج‌ نفر از قرّاءِ


صفحه 233

صحابه‌ را كه‌ يكي‌ از ايشان‌ باز زيد بن‌ ثابت‌ متصدّي‌ جمع‌آوري‌ مصحف‌ اوّل‌ بود، مأموريّت‌ داد كه‌ نسخه‌هائي‌ از آن‌ بردارند كه‌ اصل‌ سائر نسخ‌ قرار گيرد. و دستور داد كه‌ قرآن‌هائي‌ كه‌ در ولايات‌ در دست‌ مردم‌ است‌، جمع‌آوري‌ شده‌ بمدينه‌ فرستاده‌ شود.

ازين‌ قرآن‌ها هرچه‌ به‌ مدينه‌ ميرسيد، به‌ امر خليفه‌ مي‌سوزانيدند (يا بقول‌ برخي‌ از مورّخين‌ ميجوشانيدند).

بالاخره‌ نسخۀ چندي‌ نوشته‌ شد كه‌ يكي‌ از آنها را در مدينه‌ نگهداشتند، و يكي‌ از آنها را به‌ مكّه‌، و يكي‌ به‌ شام‌، و يكي‌ به‌ كوفه‌، و يكي‌ به‌ بصره‌ فرستادند. و گفته‌ مي‌شود كه‌: غير ازين‌ پنج‌ نسخه‌ يك‌ نسخه‌ نيز به‌ يمن‌ و يك‌ نسخه‌ به‌ بحرين‌ فرستاده‌اند. و اين‌ نسخه‌هاست‌ كه‌ مُصحفِ إمام‌ ناميده‌ مي‌شوند و اصل‌ سائر نسخه‌ها ميباشند.

اختلافي‌ كه‌ اين‌ نسخه‌ها با مصحف‌ اوّلي‌ در ترتيب‌ دارند، تنها اينست‌ كه‌ در مصحف‌ اوّل‌ سورۀ برآئت‌ در ميان‌ مِئين‌ گذاشته‌ شده‌ بود، و سورۀ أنفال‌ نيز در ميان‌ مثاني‌ جاي‌ داشت‌؛ و در مصحف‌ امام‌ سورۀ أنفال‌ و برآئت‌ را يكجا در ميان‌ سورۀ اعراف‌ و سورۀ يونس‌ ثبت‌ كردند. [37]

اهتمام‌ مسلمين‌ در أمر قرآن‌ مجيد

و همچنين‌ دربارۀ اهتمام‌ مسلمين‌ در امر قرآن‌ مجيد فرموده‌اند:

چنانكه‌ پيشتر اشاره‌ شد، در زمان‌ جمع‌آوري‌ قرآن‌ براي‌ بار اوّل‌ و بار دوّم‌، سور و آيات‌ قرآني‌ در دست‌ عامّۀ مسلمانان‌ بود، و براي‌ نگهداري‌ آنچه‌ داشتند كمال‌ جدّيّت‌ به‌ خرج‌ ميدادند. علاوه‌ بر آن‌، گروه‌ زيادي‌ از صحابه‌ و تابعينِ قاري‌ قرآن‌ كه‌ كاري‌ جز آن‌ نداشتند، و جمع‌آوري‌ قرآن‌ در يك‌ مصحف‌ جلو چشم‌ همه‌ انجام‌ ميگرفت‌، و همگان‌ مصحفي‌ را كه‌ آماده‌ نموده‌ در


صفحه 234

دسترسشان‌ گذاشتند، پذيرفتند. و نسخه‌هائي‌ از آن‌ برداشتند؛ و ردّ و اعتراض‌ نكردند.

و حتّي‌ در جمع‌ عثماني‌ (جمع‌ دوّم‌) ميخواستند آيۀ كريمۀ وَ الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ (سورۀ توبه‌، آيۀ 4 3) را در مصحف‌ بدون‌ واو ثبت‌ كنند، مانع‌ شدند. و اُبيّ بن‌ كَعْب‌ [38] صحابي‌، در مقام‌ تهديد سوگند ياد كرد كه‌: اگر واو را اسقاط‌ كنند، شمشير كشيده‌، با ايشان‌ خواهد جنگيد. و بالاخره‌ واو را ثبت‌ كردند.

جمع‌آوري‌ قرآن‌ در عصر خلفاء، و سبب‌ سكوت‌ و پذيرش‌ أميرالمؤمنين عليه‌ السّلام‌

خليفۀ دوّم‌ [39] در زمان‌ خلافت‌ خود، روزي‌ جملۀ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم‌ بِإِحْسَـٰنٍ را در آيۀ وَ السَّـٰبِقُونَ الاوَّلُونَ مِنَ الْمُهَـٰجِرِينَ وَ الانصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم‌ بِإِحْسَـٰنٍ (سورۀ توبه‌، آيۀ 100) بدون‌ واو خواند؛ با وي‌ به‌ مقام‌ مخاصمه‌ بر آمدند، تا بالاخره‌ خليفه‌ را وادار كردند كه‌ با واو بخواند.

عليّ عليه‌ السّلام‌ با اينكه‌ خودش‌ پيش‌ از آن‌، قرآن‌ مجيد را به‌ ترتيب‌ نزول‌ جمع‌آوري‌ كرده‌ بود و به‌ جماعت‌ نشان‌ داده‌ بود، و مورد پذيرش‌ نشده‌ بود، و در هيچيك‌ از جمع‌ اوّل‌ و دوّم‌ وي‌ را شركت‌ نداده‌ بودند؛ با اين‌ حال‌ هيچگونه‌ مخالفت‌ و مقاومت‌ به‌ خرج‌ نداد، و مصحف‌ دائر را پذيرفت‌. و تا زنده‌ بود حتّي‌ در زمان‌ خلافت‌ خود، دم‌ از خلاف‌ نزد.

و همچنين‌ ائمّۀ اهل‌ بيت‌ كه‌ جانشينان‌ و فرزندان‌ آن‌ حضرتند، هرگز در اعتبار قرآن‌ مجيد ـ و حتّي‌ به‌ خواصّ شيعيان‌ خود ـ حرفي‌ نزده‌اند؛ بلكه‌ پيوسته‌ در بيانات‌ خود استناد به‌ آن‌ جسته‌اند، و شيعيان‌ خود را امر كرده‌اند كه‌ از قرائت‌ مردم‌ پيروي‌ كنند. [40]


صفحه 235

و به‌ جرأت‌ ميتوان‌ گفت‌ كه‌: سكوت‌ عليّ عليه‌ السّلام‌ با اينكه‌ مصحف‌ معمولي‌ با مصحف‌ او در ترتيب‌ اختلاف‌ داشت‌، از اينجهت‌ بوده‌ كه‌: در مذاق‌ اهل‌ بيت‌، تفسير قرآن‌ به‌ قرآن‌ معتبر است‌؛ و در اين‌ روش‌ ترتيب‌ سُوَر و آيات‌ مكّي‌ و مدني‌ نسبت‌ به‌ مقاصد عاليۀ قرآن‌ تأثيري‌ ندارد. و در تفسير هر آيه‌ مجموع‌ آيات‌ قرآني‌ بايد در نظر گرفته‌ شود؛ زيرا كلامي‌ كه‌ جهاني‌ و هميشگي‌ باشد، در كلّيّات‌ مقاصد و مطالب‌ آن‌ خصوصيّات‌ زمان‌ و مكان‌ و حوادث‌ وقت‌ نزول‌ كه‌ اسباب‌ نزول‌ ناميده‌ مي‌شوند، نبايد مؤثّر باشد.

آري‌ در دانستن‌ اين‌ خصوصيّات‌ فوائدي‌ را از قبيل‌ روشن‌ شدن‌ تاريخ‌ پيدايش‌ معارف‌ و احكام‌ و قصص‌ جزئي‌ كه‌ مقارن‌ نزول‌ بوده‌اند، و چگونگي‌ پيشرفت‌ دعوت‌ اسلامي‌ در مدّت‌ بيست‌ و سه‌ سال‌ روزگار بعثت‌ و نظائر اينها ميتوان‌ بدست‌ آورد.

ولي‌ حفظ‌ وحدت‌ اسلامي‌ (چنانكه‌ پيوسته‌ منظور ائمّۀ اهل‌ بيت‌ بوده‌) از اين‌ فوائد جزئيّه‌ مهمتر مي‌باشد. [41]

از مجموع‌ آنچه‌ ذكر شد بدست‌ آمد كه‌ اين‌ اندازه‌ اهتمام‌ اكيد در حفظ‌ قرآن‌ و حفظ‌ سور و آيات‌، بلكه‌ كلمات‌ و حروف‌ بجهت‌ آنستكه‌ قرآن‌ با حروف‌ و كلماتش‌ معجزه‌ و وحي‌ آسماني‌ بوده‌؛ و رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ نفس‌ نفيس‌ و وجود اقدسش‌ بر اين‌ گونه‌ اهتمام‌ داشته‌، و به‌ مسلمين‌ تعليم‌ مي‌نموده‌ است‌.

اوّلاً خود خداوند تضمين‌ مصونيّت‌ آنرا فرموده‌ است‌؛ و با جملۀ:

إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُو لَحَـٰفِظُونَ. [42] «حقّاً و تحقيقاً ما قرآن‌ را


صفحه 236

فروفرستاديم‌، و حقّاً و تحقيقاً ما نگهبان‌ و حافظ‌ آن‌ مي‌باشيم‌.» تا روز قيامت‌ آنرا از تغيير و تبديل‌ و تحريف‌ حفظ‌ خواهد نمود.

كتابت‌ قرآن‌ بايد طبق‌ موازين‌ متقدّمين‌ باشد

و ثانياً بر مسلمين‌ واجب‌ و حتم‌ است‌ كه‌ در كتابت‌ و استنساخ‌ و طبع‌ قرآن‌ مجيد بقدري‌ اهتمام‌ كنند و در حدّي‌ در صحّت‌ آن‌ بكوشند كه‌ ابداً غلطي‌ در كتابت‌ و طبع‌ ديده‌ نشود. و متصدّيان‌ كتابت‌ و طبع‌ آن‌، مردمي‌ خبير و بصير و عارف‌ به‌ علم‌ قرآن‌ و كتابت‌ و قرائت‌ بوده‌ باشند؛ تا طبق‌ همان‌ نهجي‌ كه‌ متقدّمين‌ ما در حفظ‌ و كتابت‌ و تدوين‌ اين‌ كتاب‌ آسماني‌ دقّت‌ نموده‌، و تعبّد در نوشتن‌ را تا سرحدّي‌ مراعات‌ كرده‌اند كه‌ مثلاً لفظ‌ نعمت‌ را در سورۀ واحده‌اي‌ همچون‌ سورۀ 2: بقره‌، در يكجا (آيۀ 211) طبق‌ قواعد با تاءِ گِرد: نِعْمَةَ اللَهِ، و در يكجا (آيۀ 231) تعبُّداً للسّلف‌ با تاءِ كشيده‌: نِعْمَتَ اللَهِ نوشته‌اند؛ و همين‌ لفظ‌ را در سورۀ 3: آل‌ عمران‌، در آيۀ 103 با تاءِ كشيده‌: نِعْمَتَ اللَهِ، و در دو جاي‌ ديگر از اين‌ سوره‌: در آيۀ 171، و در آيۀ 4 17 با تاءِ گرد: بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللَهِ نوشته‌اند. و در سورۀ 4 1: إبراهيم‌، در آيۀ 6: نِعْمَةَ اللَهِ، و در آيۀ 28 و 4 3: نِعْمَتَ اللَهِ نوشته‌اند؛ متصدّيان‌ كتابت‌ و طبع‌ هم‌ از اين‌ راه‌ و روش‌ تجاوز نكنند، و به‌ سليقۀ خود همه‌ را يكجور ننويسند كه‌ اين‌ امر مهمّي‌ است‌، و عدم‌ تحريف‌ و امانت‌داري‌ مسلمين‌ را در كتابت‌ و الفاظ‌ قرآن‌ از زمان‌ حضرت‌ خاتم‌الانبياء صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ تا اين‌ زمان‌ حاضر ميرساند.

متأسّفانه‌ در قرآن‌هاي‌ طبع‌ ايران‌ در سابق‌الايّام‌ اين‌ معني‌ كما هو حقّه‌ منظور نشده‌ است‌. و امّا در قرآنهاي‌ طبع‌ سلطان‌ عبدالحميد كه‌ بخطّ حافظ‌ عثمان‌ است‌، و قرآنهائي‌ را كه‌ وزارت‌ اوقاف‌ عراق‌ از روي‌ نسخۀ قرآن‌ كه‌ بخطّ خطّاط‌: حاج‌ حافظ‌ محمّد أمين‌ رُشدي‌ بوده‌ و اصل‌ آنرا مادر سلطان‌ عبدالعزيز به‌ مقبرۀ جنيد بغدادي‌ هديّه‌ نموده‌ است‌، طبع‌ نموده‌ است‌، و قرآني‌ كه‌ اخيراً وزارت‌ ارشاد اسلامي‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران‌ از روي‌ قرآن‌ سوريائي‌


صفحه 237

كه‌ طبق‌ طبع‌ مصحف‌ المدينة‌ النّبويّة‌ است‌ و در آن‌، لجنه‌ و افراد كثيري‌ براي‌ طبع‌ و تصحيح‌ آن‌ اقدام‌ نموده‌اند، طبع‌ و منتشر ساخته‌ است‌، اين‌ نكات‌ لحاظ‌ شده‌، و بالاخصّ در اين‌ قرآن‌ اخير مزايائي‌ است‌ كه‌ در دو قسم‌ پيش‌ از آن‌ نيست‌.

زيرا در اين‌ قرآن‌، وَ السَّمَآءَ بَنَيْنَـٰهَا بِأَيْيدٍ را بدينصورت‌ نوشته‌ است‌، ولي‌ در دو قرآن‌ قبل‌ بِأَيْدٍ با يك‌ مركز نوشته‌ است‌. و لإالَي‌ الْجَحِيمِ (سورۀ 37: صافّات‌، آيۀ 8 6 ) و همچنين‌ لَأاوْضَعُوا خِلَـٰلَكُمْ (سورۀ 9: توبه‌، آيۀ 7 4 ) را در هر سه‌ قرآن‌ بدون‌ الفِ زياده‌ نوشته‌اند، امّا لَااذْبَحَنَّهُ (سورۀ 27: نمل‌، آيۀ 21) را در هر سه‌ طبع‌ با الف‌ زياده‌ نوشته‌اند. و محتمل‌ است‌ مصحّحين‌ و مسؤولين‌، دو عبارت‌ سابق‌ را در مصاحف‌ قديمه‌ بدون‌ الف‌ زياده‌ ديده‌اند؛ و فقط‌ در لَااذْبَحَنَّهُ ملاحظه‌ نموده‌ و فقط‌ در اينجا ثبت‌ كرده‌اند.

باري‌ ما فارسي‌ زبانان‌ نبايد قرآن‌ را طبق‌ صداهاي‌ زبان‌ خودمان‌ بنويسيم‌. مثلاً نبايد إسحَق‌، إبرهيم‌، رَحمَن‌، إسمعيل‌، أُولَئكَ، ملَئكَة‌ را با الف‌ كشيده‌ بنويسيم‌. اين‌ در رسم‌الخطّ عربي‌ غلط‌ است‌. چون‌ فتحه‌ و اشباع‌ آن‌ كه‌ از آن‌ الف‌ توليد مي‌شود، يك‌ چيز است‌. و در آن‌ رسم‌الخطّ بايد با صداي‌ فتحه‌ نوشت‌.

خوشوقتانه‌ در قرآن‌ طبع‌ اخير ايران‌ اين‌ معني‌ رعايت‌ شده‌ است‌، و مصنّفين‌ بايد كتب‌ خود را از روي‌ كتابت‌ اين‌ قرآن‌ تصنيف‌ نمايند؛ و ملائكه‌ و رحمان‌ و إسحاق‌ و إسماعيل‌ را ننويسند.

طبع‌ قرآن‌ بايد بدون‌ هر پيرايه‌ و ضمّ ضميمه‌اي‌ باشد. نبايد در حواشي‌ صفحات‌ مطالبي‌ را از تفاسير و شأن‌ نزول‌ نوشت‌. در بالاي‌ صفحات‌ لفظ‌ خوب‌ و بد براي‌ چيست‌؟ ضميمۀ شجره‌نامۀ كتابفروشها، و تجويدنامه‌ غلط‌ است‌. كشف‌الآيات‌ و كشف‌المطالب‌ بايد جدا نوشته‌ شود. ترجمۀ قرآن‌ را بايد در


صفحه 238

كتابي‌ جداگانه‌ طبع‌ و منتشر ساخت‌.

خلاصه‌ اين‌ يگانه‌ كتابي‌ كه‌ قطعي‌الصّدور است‌، نبايد با مطالب‌ غيرقطعيّه‌ ضميمه‌ شود. قرآن‌ را بايد بدون‌ هيچ‌ ضمّ ضميمه‌ و مطلب‌ اضافي‌ نوشت‌، و آنرا قرائت‌ كرد.

امّا مع‌ الاسف‌ قرآنهاي‌ طبع‌ سابق‌ كه‌ در اين‌ نواحي‌ طبع‌ مي‌شد، بقدري‌ اضافات‌ در آخرش‌ مي‌آوردند كه‌ شايد بقدر خود حجم‌ قرآن‌ ضخامت‌ پيدا ميكرد. و بقول‌ سنائي‌ كه‌ دربارۀ دين‌ رسول‌ خدا ميگويد:

دين‌ تو را از پي‌ آرايشند                     وز پي‌ آرايش‌ و پيرايشند

بسكه‌ ببستند بر او برگ‌ و ساز         گر تو ببيني‌ نشناسيش‌ باز

فتواي‌ علاّمۀ طباطبائي‌ در تحريم‌ طبع‌ ضميمه‌اي‌ با قرآن‌ مجيد

در پايان‌ كتاب‌ «اسلام‌ و احتياجات‌ واقعي‌ هر عصر» كه‌ تأليف‌ حضرت‌ استاد آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدّس‌ الله‌ سرّه‌ العزيز است‌، مجلّۀ «مكتب‌ اسلام‌» از ايشان‌ دربارۀ اين‌ مسائل‌ استفتا نموده‌ است‌، و حضرت‌ ايشان‌ پاسخ‌ نوشته‌ و امضا فرموده‌اند. و چون‌ سؤال‌ و جواب‌ هر دو در خور و شايان‌ دقّت‌ است‌، ما عين‌ آنرا در اينجا مي‌آوريم‌:

«سؤال‌: در پاره‌اي‌ از قرآنها كه‌ اكثر در ايران‌ چاپ‌ شده‌ است‌، از طرف‌ ناشرين‌ يك‌ سلسله‌ أشكال‌ به‌ نام‌ طِلسم‌ ضميمۀ كلام‌ الله‌ مجيد گرديده‌، و يكجا چاپ‌ و بفروش‌ ميرسد.

اصولاً براي‌ اين‌ أشكال‌ و طلسمها مدركِ صحيحي‌ در دست‌ هست‌ يا نه‌؟

پاسخ‌: اصولاً اين‌ اشكال‌ و طلسمها، خواه‌ آنچه‌ ضميمۀ قرآن‌ گرديده‌ و چاپ‌ شده‌، و خواه‌ غير آن‌، مدرك‌ صحيحي‌ ندارند؛ و از راه‌ موازين‌ ديني‌ هيچگونه‌ دليلي‌ بر صحّت‌ آنها در دست‌ نيست‌.

سؤال‌: براي‌ نظر به‌ هر يك‌ از اين‌ اشكال‌ و طلسمات‌، يك‌ سلسله‌ خواصّ عجيب‌ و غريبي‌ مي‌نويسند؛ و همۀ آنها را به‌ پيامبر اكرم‌ و ائمّۀ هدي‌


صفحه 239

صلوات‌ الله‌ عليهم‌ أجمعين‌ نسبت‌ ميدهند؛ تكليف‌ اين‌ آثار و فوائد چيست‌؟!

پاسخ‌: مزايائي‌ كه‌ از زبان‌ پيامبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ ] و سلّم‌ [ و ائمّۀ هدي‌ عليهم‌ السّلام‌ براي‌ نظر كردن‌ به‌ اين‌ اشكال‌ نقل‌ شده‌ است‌، قسمتي‌ از آنها مجعول‌ و باطل‌ است‌، مانند مطالبي‌ كه‌ دربارۀ نظر كردن‌ به‌ مُهرِ نُبوّت‌ و امثال‌ آن‌ نقل‌ شده‌، و قسمت‌ ديگر مدركي‌ ندارد.

سؤال‌: ترسيم‌ تمثالهاي‌ پيامبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ و ائمّۀ هدي‌ عليهم‌ السّلام‌ با وضعي‌ كه‌ مشاهده‌ مي‌شود، و ضميمه‌ كردن‌ آنها به‌ قرآن‌، و همچنين‌ ضميمه‌ كردن‌ اشكال‌ و طلسمات‌ فوق‌ الذّكر، و نيز ضميمه‌ كردن‌ مُحرّمنامه‌ و نوروزنامه‌ از نظر شرع‌ انور چگونه‌ است‌؟!

پاسخ‌: ترسيم‌ تمثال‌هاي‌ تخيّلي‌ پيامبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ ] و سلّم‌ [ و ائمّۀ هدي‌ عليهم‌ السّلام‌ و ضميمه‌ كردن‌ آن‌ به‌ قرآن‌، و همچنين‌ ضميمه‌ كردن‌ يك‌ سلسله‌ روايات‌ خرافي‌، مانند اينكه‌ اگر كسي‌ به‌ شكلي‌ كه‌ مهر نبوّت‌ ناميده‌ ميشود نگاه‌ كند ثوابي‌ معادل‌ ثواب‌ هزار هزار حجّ از حج‌هاي‌ رسول‌ خدا صلّي‌الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ براي‌ او نوشته‌ مي‌شود، يا اگر به‌ فلان‌ شكل‌ نگاه‌ كند همۀ گناهان‌ او آمرزيده‌، و شفاعت‌ امّت‌ محمّد صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ به‌ دست‌ او سپرده‌ مي‌گردد، قطعاً موجب‌ هتك‌ حرمت‌ قرآن‌ مجيد و حرام‌ ميباشد.

همچنين‌ ضميمه‌ كردن‌ يك‌ سلسله‌ اشكال‌ بنام‌ طلسم‌ و غيره‌ به‌ قرآن‌ مجيد با توجّه‌ به‌ آنچه‌ در بالا ذكر شد كه‌ كوچكترين‌ مدركي‌ ندارد، خالي‌ از هتك‌ حرمت‌ نيست‌.

اساساً يك‌ فرد مسلمان‌ نبايد اين‌ نكتۀ بديهي‌ را فراموش‌ كند، يا از آن‌ غفلت‌ نمايد كه‌: اين‌ كتاب‌ پاك‌ آسماني‌ كه‌ سخن‌ خدا و قرآن‌ مجيد ناميده‌ مي‌شود، يگانه‌ تكيه‌گاه‌ معارف‌ اصلي‌ و فرعي‌ اسلام‌، و سند زندۀ نبوّت‌، و مايۀ آبروي‌ ششصد ميليون‌ مسلمانان‌ جهان‌ است‌.


صفحه 240

با تذكّر اين‌ نكته‌، هرگز وجدان‌ ديني‌ يك‌ فرد مسلمان‌ اجازه‌ نمي‌دهد كه‌ كتاب‌ ديگري‌ را هر چند مشتمل‌ به‌ مطالب‌ حقّه‌ هم‌ باشد ضميمۀ آن‌ كرده‌، و در عرض‌ آن‌ قرار دهد، و در جامعه‌ منتشر سازد. تا چه‌ رسد به‌ امثال‌ محرّمنامه‌ها، نوروزنامه‌ و احكام‌ كسوف‌ و خسوف‌ كه‌ دنياي‌ امروز با نظر سُخريّه‌ به‌ آنها نگاه‌ ميكند. و از آن‌ بدتر اشكال‌ و رسوم‌ خرافي‌ و تمثال‌هاي‌ تخيّلي‌ است‌ كه‌ ضميمه‌ كردن‌ آنها به‌ قرآن‌ مجيد، با حيثيّت‌ و شؤون‌ كلام‌ خدا بازي‌ كردن‌ است‌.

ناشرين‌ محترمي‌ كه‌ دوست‌ دارند پاره‌اي‌ از مطالب‌ حقّه‌ را، مانند تاريخ‌ اولياي‌ دين‌، و كتابهاي‌ عقائد مذهبي‌، و تجويد و قرائت‌، در سايۀ نشر قرآن‌ مجيد منتشر كنند، ممكن‌ است‌ آنها را جداگانه‌ چاپ‌ و صحّافي‌ كرده‌، و همراه‌ قرآن‌ كريم‌ به‌ مراجعين‌ خود بدهند. محمّد حسين‌ طباطبائي‌

حرمت‌ تصرّف‌ در كلام‌ و نوشته‌ و امضاي‌ ديگري‌

اينگونه‌ تصرّفات‌ در كتب‌ أخبار و تواريخ‌ و تفاسير نيز يافت‌ مي‌شود. و متصرّفان‌ ندانسته‌اند كه‌ اين‌ كار نادرست‌ است‌. و اصولاً تصرّف‌ در خطّ و كتابت‌ و انشاءِ غير، و يا تصرّف‌ در سخن‌ و گفتار او، و يا تصرّف‌ در امضاي‌ وي‌ حرام‌ است‌.

انسان‌ حقّ ندارد مطلبي‌ را از كتابي‌ جدا كند و طبع‌ كند، گرچه‌ بنام‌ همان‌ مصنّف‌ باشد؛ چون‌ آن‌ مصنّف‌ كتابرا مجموعاً نوشته‌ است‌، و مجموع‌ من‌حيث‌المجموع‌ را انتشار داده‌ است‌. تكّه‌ كردن‌ و تجزيه‌ نمودن‌ آن‌ كتاب‌ بدون‌ امضاي‌ مؤلّف‌ حرام‌ است‌.

حقّ تأليف‌ از آنِ مؤلّف‌ است‌. شرعاً كسي‌ حقّ ندارد كتاب‌ ديگري‌ را بدون‌ اجازۀ وي‌ طبع‌ و منتشر كند. اين‌ حقير در رسالۀ مختصري‌ شرعاً اين‌ مسأله‌ را مورد بحث‌ قرار داده‌ام‌.

نام‌ كتاب‌ و كيفيّت‌ طبع‌ و ترجمۀ آن‌ بايد به‌ اجازۀ مؤلّف‌ باشد؛ و گرنه‌


صفحه 241

سرقت‌ است‌.

بسيار عجيب‌ است‌ كتابي‌ را طبع‌ و منتشر نموده‌ بودند به‌ نام‌ «استراتژي‌ زن‌ در اسلام‌» تأليف‌ علاّمه‌ سيّد محمّد حسين‌ طباطبائي‌، و بر روي‌ جلد آن‌ عكس‌ زني‌ را بصورت‌ محو و كشيده‌ شده‌، كه‌ امروزه‌ اينگونه‌ نقّاشي‌ها مرسوم‌ شده‌ است‌، نقّاشي‌ كرده‌ بودند.

اين‌ كتاب‌ فارسي‌ بوده‌، و بنده‌ خريداري‌ كرده‌ و مطالعه‌ نموده‌ بودم‌؛ و قلم‌ هم‌ قلم‌ خود حضرت‌ علاّمۀ استاد بود. ولي‌ در شگفت‌ بودم‌ كه‌ نامگذاري‌ و شكل‌ هيولا و مجسّمۀ تخيّلي‌ زن‌ بر روي‌ جلد هيچكدام‌ با مذاق‌ استاد جور نبود. در اين‌ سال‌ آخر عمر كه‌ در زمستان‌ مدّت‌ چهارماه‌ در طهران‌ بودند، روزي‌ از اين‌ كتاب‌ سخن‌ به‌ ميان‌ آمد، ايشان‌ بسيار تعجّب‌ كردند و گفتند: من‌ چنين‌ كتابي‌ ننوشته‌ام‌!

عرض‌ كردم‌: اين‌ كتاب‌ را بنده‌ در منزل‌ دارم‌، مي‌آورم‌. فرداي‌ آنروز كتابرا خدمتشان‌ بردم‌. از شكل‌ و وضع‌ و نام‌ كتاب‌ رنگشان‌ سرخ‌ شد. گفتند: پيش‌ من‌ باشد تا مطالعه‌اي‌ بكنم‌.

معلوم‌ شد شخصي‌ به‌ نام‌... كه‌ با نام‌ مشخّص‌ و معلوم‌ خود، مقاله‌اي‌ را كه‌ ايشان‌ دربارۀ حقوق‌ و موازين‌ با سائر مقالات‌ يكجا نوشته‌اند مجزّا نموده‌، و با اين‌ كيفيّت‌ نامطلوب‌، بدون‌ كوچكترين‌ اطّلاعي‌ به‌ ايشان‌ طبع‌ و نشر كرده‌است‌.

حقير كتابي‌ نوشته‌ام‌ به‌ نام‌ «لَمعاتُ الحسين‌» عليه‌ السّلام‌، و در آنجا توصيه‌ كرده‌ام‌ كه‌: مناسب‌ است‌ خطبه‌ها و كلمات‌ و مواعظ‌ آنحضرت‌ را كه‌ در اين‌ كتاب‌ آمده‌ است‌ با عين‌ ترجمۀ آن‌ بر روي‌ تابلوها بنويسند، و در تكايا و حسينيّه‌ها و دانشگاهها و سالن‌ها و امثالها نصب‌ كنند؛ تا مستمعين‌ علاوه‌ بر استفادۀ سمعي‌، با مشاهدۀ اين‌ آثار عجيب‌، روحشان‌ در افق‌ افكار واسع‌ و


صفحه 241

انديشه‌هاي‌ گسترده‌ و حيات‌بخشندۀ حضرت‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ قرار گيرد.

بعد ديده‌ شده‌، بعضي‌ از كلمات‌ را تكّه‌ تكّه‌ كرده‌، و در ترجمه‌هاي‌ آنها تغيير داده‌، و بر روي‌ پارچه‌هائي‌ بصورت‌ پرچم‌ طبع‌ نموده‌اند؛ و در زير آن‌ نوشته‌اند: از كتاب‌ ارزشمند «لمعات‌ الحسين‌».

وقتي‌ در كتاب‌ «لمعات‌» ترجمه‌ها بدينصورت‌ نيامده‌ است‌، و عبارات‌ خطب‌، انتخاب‌ و تجزيه‌ شده‌ است‌، آيا نسبت‌ اين‌ مطالب‌ بدين‌ كتاب‌، غلط‌ نيست‌؟!

يا آنچه‌ را كه‌ خودتان‌ ميخواهيد بنويسيد، نام‌ «لمعات‌» را بر آن‌ مگذاريد؛ و يا لاأقلّ بنويسيد: اقتباس‌ و برداشت‌ از «لمعات‌ الحسين‌». و گرنه‌ اين‌ كذب‌ است‌. كذب‌ شقوقي‌ دارد.

مرحوم‌ محدّث‌ قمّي‌: حاج‌ شيخ‌ عبّاس‌ كتابي‌ نوشته‌ به‌ نام‌ «مفاتيح‌الجنان‌» كه‌ كتاب‌ جامع‌ و شاملي‌ است‌ براي‌ ادعيه‌ و زيارات‌. و غير از مقداري‌ از سُور قرآن‌ را كه‌ جدا كرده‌ و در اوّلش‌ قرار داده‌ است‌ ـ و اين‌ عمل‌ درستي‌ نيست‌ـ[43] رويهم‌ رفته‌ كتاب‌ مفيدي‌ است‌


صفحه 243

بعد از فوت‌ آنمرحوم‌، اين‌ كتاب‌ را شايد به‌ زياده‌ از پنجاه‌ شكل‌ و صورت‌: ضخيم‌ و با ترجمه‌، و بدون‌ ترجمه‌، و بنام‌ «كلّيّات‌ مفاتيح‌ الجنان‌» و «منتخب‌ مفاتيح‌» و «مفاتيح‌ به‌ انضمام‌ حديث‌ كساء» و به‌ انضمام‌ بعضي‌ از سوره‌هاي‌ قرآن‌ كه‌ ايشان‌ نياورده‌ است‌ و... طبع‌ و نشر نموده‌اند كه‌ تحقيقاً روح‌ آنمرحوم‌ بدينگونه‌ تصرّفات‌ لعنت‌ ميفرستد. آيا از جهت‌ شرع‌، راه‌ صحيحي‌ را ميتوان‌ براي‌ اين‌ تصرّفات‌ جست‌؟

گفتار مرحوم‌ محدّث‌ قمّي‌ در مضارّ تصرّف‌ در عبارت‌ ديگران‌ و لزوم‌ دقّت‌ در نقل‌

محدّث‌ قمّي‌ در «مفاتيح‌» بعد از شرح‌ مبسوطي‌ در مضارّ تصرّف‌ در ادعيه‌ و عبارات‌ ديگران‌، و تنقيد از دعاي‌ مجعول‌ حُبّي‌ و زيارت‌ مَفْجَعَة‌ ميگويد:

مثلاً كتاب‌ «منتهي‌ الآمال‌» اين‌ احقر را تازه‌ طبع‌ كردند. بعض‌ از كُتّابِ آن‌ به‌ سليقۀ خود در آن‌ تصرّفاتي‌ نموده‌؛ از جمله‌ در احوال‌ مالك‌ بن‌ يُسر ملعون‌ نوشته‌: از دعاي‌ امام‌ حسين‌ عليه‌ السّلام‌ هر دو دست‌ او از كار افتاده‌ بود


صفحه 244

الحمد للّه‌، در تابستان‌ مانند دو چوب‌ خشك‌ ميگرديد الحمد للّه‌، و در زمستان‌ خون‌ از آنها ميچكيد الحمد للّه‌، و بر اين‌ حال‌ خسران‌ مآل‌ بود الحمدللّه‌.

در اين‌ دو سطر عبارت‌، چهار لفظ‌ الحمد للّه‌، كاتب‌ موافق‌ سليقۀ خود جزء كرده‌. و نيز در بعضي‌ جاها بعد از اسم‌ جناب‌ زَينب‌ يا اُمّ كلثوم‌ به‌ سليقۀ خود لفظ‌ «خانم‌» زياد كرده‌، كه‌ زينب‌ خانم‌، و اُمّ كلثوم‌ خانم‌ گفته‌ شود، كه‌ تجليل‌ از آن‌ مخدّرات‌ شود.

و حميد بن‌ قَحْطَبه‌ را چون‌ دشمن‌ داشته‌، به‌ واسطۀ بدي‌ او حميد بن‌ قَحْبَه‌ نوشته‌؛ وليكن‌ احتياط‌ كرده‌، قَحْطَبه‌ را نسخه‌ بدل‌ او نوشته‌. و عبد رَبِّه‌ را صلاح‌ ديده‌ عبدالله‌ نوشته‌ شود. و زَحْر بن‌ قَيْس‌ كه‌ به‌ حاءِ مهمله‌ است‌ در هر كجا بوده‌ به‌ جيم‌ نوشته‌؛ و اُمّ سلمه‌ را غلط‌ دانسته‌، و تا ممكنش‌ بوده‌ اُمّ السّلمه‌ كرده‌؛ إلي‌ غير ذلك‌.

آنگاه‌ مرحوم‌ محدّث‌ قمّي‌ گويد: غرضم‌ از ذكر اين‌ مطلب‌ در اينجا دوچيز بود: يكي‌ آنكه‌ اين‌ تصرّفاتي‌ را كه‌ اين‌ شخص‌ كرده‌، به‌ سليقۀ خود اين‌ را كمال‌ دانسته‌ و خلافش‌ را ناقص‌ فرض‌ كرده‌، و حال‌ آنكه‌ همين‌ چيزي‌ كه‌ او كمال‌ دانسته‌، باعث‌ نقصان‌ شده‌ است‌؛ پس‌ بسياري‌ از تصرّفات‌ ما كه‌ خوب‌ و كمال‌ مي‌پنداريم‌ از همين‌ قبيل‌ است‌.

و ديگر غرضم‌ آن‌ بود كه‌ معلوم‌ شود: هر گاه‌ نسخه‌اي‌ كه‌ مؤلّفش‌ زنده‌ و حاضر و نگهبان‌ او باشد، اينطور كنند با او، ديگر با سائر نسخ‌ چه‌ خواهند كرد؟ و به‌ كتابهاي‌ چاپي‌ ديگر چه‌ اعتماد است‌؟ مگر كتابي‌ كه‌ از مصنّفات‌ مشهورۀ علماءِ معروفين‌ باشد، و به‌ نظر ثقۀ از علماءِ آن‌ فنّ رسيده‌ و امضاء فرموده‌ باشند. [44]


صفحه 245

مرحوم‌ محدّث‌ قمّي‌ كه‌ خود در ضبط‌ و ثبت‌ و نقل‌ و دقّت‌ در حديث‌ و تاريخ‌ خِرّيت‌ فنّ و از نوادر ذي‌قيمت‌ معاصرين‌ ما به‌ شمار ميرفت‌، خود در ابتداي‌ كتاب‌ شريف‌ خود: «نَفَسُ المَهموم‌ في‌ مَقتَلِ مُصيبة‌ أبي‌ عبدالله‌ الحسين‌ المظلوم‌ عليه‌ السّلام‌» گويد:

هر گاه‌ خواستند از اين‌ كتاب‌، فايده‌ يا مطلبي‌ نقل‌ كنند، بلا واسطۀ نقل‌ از آن‌ كتاب‌، منقول‌ ننمايند؛ بلكه‌ اسم‌ اين‌ كتاب‌ را در اوّل‌ آن‌ ببرند، و ذكر كنند كه‌ از «نفس‌ المهموم‌» نقل‌ شده‌. چه‌ آنكه‌ من‌ دوست‌ دارم‌ كه‌ اين‌ كتاب‌ شريف‌ در جزءِ مقاتل‌ محسوب‌ شود. و اهل‌ منابر اين‌ داعي‌ را در نظر داشته‌ باشند، و از دعا فراموشم‌ نفرمايند.

عَلَي‌ أنَّه‌ قَدْ وَصَلَ عَنِ السَّلَفِ قَديمًا: أنَّ اسْتِراقَ الْفَوائِدِ عِنْدَ اُولي‌ الْكَمالِ أفْظَعُ مِن‌ اسْتِراقِ ذَخآئِرِ الْمالِ. وَ غيرَتِهِمْ عَلَي‌ بَناتِ الافْكارِ كَغيرَتِهِمْ عَلَي‌ الْبَناتِ الابْكارِ. وَ مَنْ كَذَبَ كُذِّبَ؛ وَ مَنْ سَرَقَ عُذِّبَ.[45]

«علاوه‌ بر اين‌ از بزرگان‌ گذشتگان‌ ما از قديم‌ الايّام‌ اينطور رسيده‌ است‌ كه‌: در نزد صاحبان‌ كمال‌ دزدي‌ كردنِ نتائج‌ فكري‌ بشر، و آنها را بخود نسبت‌ دادن‌، زشت‌تر است‌ از دزدي‌ كردن‌ ذخيره‌هاي‌ مال‌. و غيرت‌ و حميّت‌ بزرگان‌ با شرافت‌ بر دخترانِ بكر فكر، و انديشه‌هاي‌ بديع‌ دانش‌ و علم‌، مانند غيرت‌ و حميّت‌ بر حفظ‌ دختران‌ بكر مي‌باشد. و كسي‌ كه‌ به‌ دروغ‌ مطلبي‌ را از ديگري‌ گرفته‌، بخود نسبت‌ بدهد، دروغش‌ آشكارا خواهد شد؛ و كسي‌ كه‌ دزدي‌ كند مورد عقوبت‌ قرار خواهد گرفت‌.»

استاد فقه‌ و اصول‌ ما در نجف‌ اشرف‌، حضرت‌ شيخ‌ الفقهاءِ والمجتهدين‌، علاّمۀ ثاني‌: آية‌ الله‌ العظمي‌ شيخ‌ حسين‌ حلّي‌ أعلي‌ الله‌ تعالي


صفحه 246

‌ درجته‌ بما توصيه‌ ميفرمود: به‌ نقل‌ اقوال‌ اعتنا نكنيد تا خود برويد و آن‌ اصل‌ و مصدري‌ كه‌ از آن‌ نقل‌ شده‌، پيدا كنيد و در آن‌ ببينيد! ميفرمود: ما در نقل‌ اقوال‌ و مطالب‌ از كتابي‌، چون‌ خودمان‌ مراجعه‌ كرديم‌، ديديم‌ هفتاد درصد نقل‌ اقوال‌ با واقع‌ مطابقت‌ ندارد.

گفتار علاّمه‌ در لزوم‌ عبادات‌ به‌ زبان‌ عربي

بالجمله‌، بگذريم‌ و سخن‌ را در دنبالۀ اعجاز قرآن‌ و عربيّت‌ آن‌، به‌ گفتاري‌ از حضرت‌ استاد: آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ قدّس‌ الله‌ مَضجَعَه‌ المُنيف‌ متّصل‌ كنيم‌؛ آنجا كه‌ از ايشان‌ سؤال‌ شده‌ است‌:

چرا زبان‌ عربي‌ را جزو لزومات‌ ايمان‌ و اعتقاد به‌ اسلام‌ كرده‌اند؟ قرآن‌ و نماز و اينها بايد عربي‌ باشد، يا هر زباني‌؟»[46]

و ايشان‌ در پاسخ‌ فرموده‌اند:

نظر به‌ اينكه‌ قرآن‌ كريم‌ از جهت‌ لفظ‌ معجز است‌ (چنانكه‌ از نظر معني‌ معجز است‌) بايد لفظ‌ عربي‌ او حفظ‌ شود. و حفظ‌ عربيّت‌ نماز از جهت‌ اين‌ است‌ كه‌ در آن‌، مقداري‌ از قرآن‌ (سورۀ حمد با يك‌ سورۀ ديگر) در هر ركعت‌ بايد قرائت‌ گردد. و از طرف‌ ديگر، آيات‌ و أخبار كه‌ مدرك‌ اصلي‌ دين‌ هستند به‌ لغت‌ عربي‌ است‌. وجه‌ عنايت‌ مسلمين‌ به‌ زبان‌ عربي‌ همين‌ است‌.[47] و [48]


صفحه 247

گفتار حكيمانۀ علاّمه‌ دربارۀ إعجاز قرآن‌ مجيد

و آنجا كه‌ فرموده‌اند:

و امّا اعجاز قرآن‌ مجيد در بيان‌ خود، اگر چه‌ اسلوب‌ خارق‌ عادت‌ قرآن‌ از سنخ‌ لهجۀ عرب‌ دوران‌ فصاحت‌ و بلاغت‌ امّت‌ عرب‌ ميباشد كه‌ در تاريخ‌ زبانها قطعۀ مشعشعي‌ است‌ كه‌ اختصاص‌ به‌ عرب‌ داشته‌، و اين‌ لهجه‌ در دورۀ فتوحات‌ اسلامي‌ كه‌ در قرن‌ اوّل‌ هجري‌ بود، در اثر آميزش‌ زبان‌ عرب‌ با زبانهاي‌ بيگانه‌ سپري‌ شده‌، و اكنون‌ لهجۀ تخاطب‌ عربي‌ مانند سائر زبانها از لهجۀ شيواي‌ آنروز دور و بيگانه‌ است‌؛ ولي‌ قرآن‌ مجيد تنها با اسلوب‌ لفظ‌ خود تحدّي‌ نميكند، بلكه‌ با جهات‌ معنوي‌ خود نيز مانند جهات‌ لفظي‌ تحدّي‌ و دعوي‌ اعجاز مي‌نمايد.

با اينحال‌ كساني‌ كه‌ آشنائي‌ به‌ زبان‌ عربي‌ دارند، و در نظم‌ و نثر اين‌ زبان‌ تتبّعي‌ كرده‌اند، هرگز نمي‌توانند ترديد كنند كه‌: لهجۀ قرآن‌ لهجۀ شيوا و شيريني‌ است‌ كه‌ درك‌ انسان‌ را از زيبائي‌ خود مبهوت‌ و زبان‌ را از وصف‌ آن‌ الكن‌ و زبون‌ مي‌سازد.


صفحه 248

نه‌ شعر است‌ و نه‌ نثر؛ بلكه‌ اسلوبي‌ وراي‌ هر دو كه‌ جذبه‌ و كششي‌ مافوق‌ شعر، و سلاست‌ و رواني‌ مافوق‌ نثر را دارد.

آيه‌اي‌ از قرآن‌ يا جمله‌اي‌ از آن‌، در ميان‌ خطبه‌اي‌ از خطب‌ بلغا و فصحاي‌ گذشته‌ يا از نويسندگان‌ تواناي‌ امروز كه‌ يافت‌ ميشود، مانند چراغي‌ است‌ كه‌ در شبستان‌ تاريكي‌ قرار گرفته‌، و آنرا تحت‌ الشّعاع‌ خود قرار ميدهد. [49]

و آنجا كه‌ فرموده‌اند: قرآن‌ معجزه‌ است‌ [50].


صفحه 249

بطور مسلّم‌، لغت‌ عربي‌ زباني‌ است‌ نيرومند و پهناور كه‌ ميتواند مقاصد دروني‌ انسان‌ را به‌ روشن‌ترين‌ و دقيق‌ترين‌ وجهي‌ ادا كند؛ و در اين‌ خصوص‌ هيچ‌ زباني‌ به‌ پايۀ زبان‌ عربي‌ نميرسد.

 

پاورقي


[32] ـ «مصحف‌ سجستاني‌» (تعليقه‌)

[33] ـ در كتاب‌ «أضواءٌ علي‌ السّنّة‌ المحمّديّة‌» طبع‌ سابق‌، ص‌ 249 در تحت‌ عنوان‌: غريبةٌ توجِبُ الحَيرة‌ «امر غريبي‌ كه‌ شگفت‌ انگيز است‌» گويد:

از غريب‌ترين‌ امور و از چيزهائي‌ كه‌ انسان‌ را دچار حيرت‌ ميكند آنستكه‌: نام‌ عليّ رضي‌ الله‌ عنه‌ را در ميان‌ آنانكه‌ جمع‌ و كتابت‌ قرآن‌ بعهده‌شان‌ سپرده‌ شد نياورده‌اند! نه‌ در عهد أبوبكر و نه‌ در عهد عثمان‌. امّا نام‌ غير او را كه‌ از جهت‌ علم‌ و فقه‌ پائين‌تر از عليّ بوده‌اند ذكر كرده‌اند. آيا عليّ در اين‌ امور علم‌ و اطّلاعي‌ نداشت‌؟ يا اينكه‌ مورد وثوقشان‌ نبود؟ يا از كساني‌ بود كه‌ استشارۀ با او و شركت‌ دادن‌ وي‌ را در اين‌ امر صحيح‌ نبود؟!

بار پروردگارا! عقل‌ و منطق‌ حكم‌ ميكنند كه‌ عليّ بايد اوّلين‌ كسي‌ باشد كه‌ متعهّد اين‌ امر گردد، و عظيم‌ترين‌ كسي‌ باشد كه‌ در اين‌ امر شركت‌ كند. چرا كه‌ بقدري‌ از صفات‌ عاليه‌ و مزايا به‌ او داده‌ شده‌ بود، كه‌ به‌ غير او از ميان‌ جميع‌ صحابه‌ داده‌ نشده‌ بود. رسول‌ خدا او را بر روي‌ چشم‌ خود تربيت‌ كرد و دوران‌ طويلي‌ در تحت‌ كنف‌ او زندگي‌ نمود. و از اوّلين‌ مرتبۀ وحي‌ تا آخرين‌ مرحلۀ آنرا شاهد و ناظر بود؛ بطوريكه‌ يك‌ آيه‌ از آيات‌ قرآن‌ از دست‌ او بيرون‌ نرفت‌.

اگر بنا بشود عليّ را در اين‌ امر خطير دعوت‌ نكنند، پس‌ در چه‌ امري‌ بايد او را دعوت‌ كرد؟ و اگر در امر خلافت‌ أبوبكر عذرهائي‌ تراشيدند تا از وي‌ تخطّي‌ كنند و از او نپرسند و مشورت‌ نكنند؛ به‌ كدام‌ چيز اعتذار ميجويند در عدم‌ دعوت‌ او را براي‌ امر كتابت‌ و تدوين‌ قرآن‌؟! چه‌ علّت‌ و دليلي‌ براي‌ آن‌ بياوريم‌؟ و چگونه‌ قاضي‌ عادل‌ در اين‌ مسأله‌ حكم‌ ميكند؟ حقّاً اين‌ مسأله‌ عجيب‌ است‌؛ و چيزي‌ در توان‌ ما نيست‌ مگر آنكه‌ كلمه‌اي‌ را بگوئيم‌ كه‌ مالك‌ غير آن‌ نيستيم‌؛ و آن‌ كلمه‌ اينست‌: لك‌ اللهُ يا عليُّ! ما أنصفوك‌ في‌ شي‌ء. «خدا براي‌ تو باشد و به‌ درد دلت‌ برسد اي‌ عليّ! اين‌ زمامداران‌ خلافت‌ و مدّعيان‌ جمع‌ و تدوين‌ قرآن‌، در هيچ‌ چيز با تو از در انصاف‌ در نيامدند.»

[34] ـ «إتقان‌» ج‌ 1، ص‌ 59 و 0 6 (تعليقه‌)

[35] ـ «إتقان‌» ج‌ 1، ص‌ 61 (تعليقه‌)

[36] ـمطالب‌ «الاضوآء» دربارۀ كيفيّت‌ جمع‌آوري‌ قرآن‌ در زمان‌ ابوبكر و عثمان‌

در كتاب‌ «أضوآءٌ علي‌ السّنّة‌ المحمّديّة‌» طبع‌ سابق‌، ص‌ 247 و 248 در تحت‌ عنوان‌: جمع‌ القرءَان‌ و سببه‌ گويد:

رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ رحلت‌ فرمود و هنوز قرآن‌ در محلّي‌ جمع‌ نشده‌ بود، چون‌ در زمان‌ رسول‌ اكرم‌ قرآن‌ در سينه‌ها و در نوشته‌هاي‌ متفرّق‌ بود. چون‌ أبوبكر متصدّي‌ خلافت‌ شد و جنگهاي‌ ردّه‌ شعله‌ور شد و جمع‌ كثيري‌ از صحابه‌ در آن‌ ميان‌ كشته‌ شدند، عمر ترسيد كه‌ بواسطۀ مرگ‌ صحابه‌، قرآن‌ از بين‌ برود. نزد أبوبكر آمد و گفت‌: اصحاب‌ رسول‌ خدا در جنگ‌ يمامه‌ چنان‌ عاشقانه‌ جنگ‌ كردند و كشته‌ شدند، مانند پروانه‌ كه‌ خود رابه‌ آتش‌ مي‌زند. و من‌ از آن‌ نگرانم‌ كه‌ در تمام‌ مواطن‌ و مشاهد اينطور حمله‌ آورده‌ و كشته‌ شوند، و در اينصورت‌ همه‌ كشته‌ شوند و بواسطۀ كشته‌ شدنشان‌، قرآن‌ كه‌ در سينه‌هاي‌ آنهاست‌ ضايع‌ و فراموش‌ گردد. اگر تو آنرا جمع‌ كني‌ و در كتابت‌ در آوري‌، از اين‌ خطر محفوظ‌ است‌. أبوبكر اين‌ پيشنهاد را نپذيرفت‌. چون‌ عمر بازگشت‌، أبوبكر به‌ نزد زيد ابن‌ ثابت‌ فرستاد و به‌ او گفت‌: عمر مرا به‌ امري‌ فرا خوانده‌ است‌ و من‌ امتناع‌ نموده‌ام‌، و تو از كاتبان‌ وحي‌ مي‌باشي‌؛ اگر تو با عمر موافقت‌ داري‌، من‌ هم‌ از شما دو نفر پيروي‌ مي‌كنم‌. زيد هم‌ امتناع‌ كرد و گفت‌: كاري‌ را كه‌ رسول‌ خدا نكرده‌ است‌، من‌ نميكنم‌. عمر گفت‌: اگر شما دو نفر به‌ اينكار اقدام‌ كنيد گناهي‌ براي‌ شما نمي‌باشد!

أبوبكر ميگويد: خداوند سينۀ مرا براي‌ اين‌ كار گشود؛ و من‌ هم‌ با عمر هم‌رأي‌ شدم‌ و سپس‌ جستجو كردم‌ جميع‌ قرآن‌ را از روي‌ جريده‌هاي‌ خرما و الواح‌ سنگي‌ و كتفها و قطعه‌هاي‌ چرم‌ و و سينه‌هاي‌ مردان‌... (العُسب‌ و اللِخاف‌ و الاكتاف‌ و قِطَع‌ الاديم‌ و صدور الرّجال‌) و جمع‌آوري‌ نمودم‌. و چون‌ زيد بن‌ ثابت‌ از كاتبان‌ وحي‌ بود أبوبكر اين‌ مأموريت‌ را به‌ او داد.

زيد حافظ‌ قرآن‌ بود. و اين‌ جمع‌ عبارت‌ بود از جمع‌ متفرّقات‌ قرآن‌ از صحف‌، تا اينكه‌ در مصحف‌ واحدي‌ گرد آيد.

چون‌ رأي‌ آنان‌ بر جمع‌ و تدوين‌ قرآن‌ متّفق‌ شد، عمر در ميان‌ مردم‌ برخاست‌ و گفت‌: هر كس‌ مقداري‌ از قرآن‌ را از پيغمبر تلقّي‌ كرده‌ است‌ بياورد. أبوبكر به‌ عمر و زيد گفت‌: شما در مسجد بنشينيد، هر كس‌ با دو شاهد چيزي‌ از قرآن‌ آورد بنويسيد. و همانطور كه‌ دانستي‌، عادت‌ عمر اين‌ بود كه‌ حديثي‌ را كه‌ از رسول‌ خدا روايت‌ ميكردند نمي‌پذيرفت‌ مگر آنكه‌ دوشاهد گواهي‌ دهند كه‌ ما از پيامبر تلقّي‌ نموده‌ايم‌. آنان‌ به‌ بلال‌ سفارش‌ كردند تا در اطراف‌ و انحاءِ مدينه‌ ندا در دهد كه‌: هر كس‌ نزد او مقداري‌ از كتاب‌ خدا هست‌ آنرا بياورد به‌ مسجد و به‌ كاتبان‌ تسليم‌ كند.

أبوشامه‌ ميگويد: غرضشان‌ اين‌ بود كه‌ كتاب‌ خدا از روي‌ عين‌ نوشته‌ها جمع‌ شود، نه‌ از روي‌ محفوظات‌. و از همين‌ جهت‌ است‌ كه‌ زيد ميگويد: من‌ آخر سورۀ توبه‌ را با غيرش‌ نيافتم‌ (يعني‌ من‌ آنرا بصورت‌ نوشته‌ با غيرش‌ نيافتم‌) چون‌ اكتفا به‌ مجرّد حفظ‌ بدون‌ كتابت‌ نمي‌نمود. ابن‌ وهب‌ در «مُوَطّأ» خود از مالك‌، از ابن‌ شهاب‌، از سالم‌ بن‌ عبدالله‌ بن‌ عمر روايت‌ ميكند كه‌ او گفت‌: أبوبكر قرآن‌ را در كاغذها جمع‌ كرد ـ انتهي‌. و اين‌ اوّلين‌ جمعي‌ بود كه‌ از قرآن‌ به‌ عمل‌ آمد، كه‌ أبوبكر قرآن‌ را در صحف‌ گرد آورد.

و در ص‌ 249 تا ص‌ 251 گويد: همينكه‌ عمر از دنيا رفت‌ و عثمان‌ متولّي‌ امر شد، امر مسلمين‌ دگرگون‌ شد، و مسلمانان‌ حتّي‌ در قرائت‌ قرآن‌ با هم‌ اختلاف‌ نمودند. ابن‌ أبي‌ داود در «مصاحف‌» از طريق‌ أبي‌ قلاّبة‌ تخريج‌ روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ او گفت‌: چون‌ خلافت‌ به‌ عثمان‌ رسيد، يك‌ معلّم‌ قرآن‌ قرائت‌ يك‌ صحابي‌ را تعليم‌ مي‌داد، و معلّم‌ ديگر قرائت‌ صحابي‌ ديگر را. آنگاه‌ بچه‌ها كه‌ با هم‌ برخورد ميكردند، در قرائت‌ اختلاف‌ مينمودند؛ و اختلافشان‌ به‌ معلّمين‌ منتهي‌ مي‌شد. تا جائيكه‌ بعضي‌ يكدگر را تكفير كردند. اين‌ قضيّه‌ به‌ عثمان‌ رسيد و به‌ خطبه‌ برخاست‌ و گفت‌: شما كه‌ در نزد من‌ مي‌باشيد اينطور اختلاف‌ ميكنيد؛ آنانكه‌ دورند از من‌ و از شهرهاي‌ ديگر هستند، اختلافشان‌ شديدتر است‌.

و بخاري‌ روايت‌ كرده‌ است‌ از أنس‌ كه‌ چون‌ حُذَيفة‌ بن‌ يمان‌ كه‌ با اهل‌ شام‌ در فتح‌ ارمنيّه‌ و آذربايجان‌ با معيّت‌ و كمك‌ اهل‌ عراق‌ ميجنگيد از سفر برگشت‌ و بر عثمان‌ وارد شد، اختلاف‌ قرائات‌ حذيفه‌ را به‌ دهشت‌ افكند و به‌ عثمان‌ گفت‌: اي‌ أميرمؤمنان‌! أدركْ هذه‌ الاُمّة‌ قبل‌ أن‌ يختلفوا في‌ الكتاب‌ اختلاف‌ اليهود و النّصاري‌. «درياب‌ اين‌ امّت‌ را پيش‌ از آنكه‌ در كتابشان‌ مانند يهود و نصاري‌ اختلاف‌ نمايند.» ـ انتهي‌. و از جمله‌ مطالبي‌ كه‌ حذيفه‌ گفت‌ اين‌ بود كه‌: من‌ جماعتي‌ را از اهل‌ حمص‌ ديدم‌ كه‌ چنين‌ ميدانستند كه‌: قرائتشان‌ از قرائت‌ غيرشان‌ بهتر است‌، و آنان‌ قرآن‌ را از مقداد فرا گرفته‌اند. و اهل‌ دمشق‌ را ديدم‌ كه‌ قرائتشان‌ را از قرائت‌ غيرشان‌ بهتر ميدانستند، و آنان‌ به‌ قرائت‌ اُبيّبن‌ كعب‌ قرائت‌ مي‌نمودند. و اهل‌ كوفه‌ را ديدم‌ كه‌ سخنشان‌ مثل‌ آنها بود، و آنان‌ بر قرائت‌ أبوموسي‌ قرائت‌ داشتند و مصحف‌ او را لباب‌ القلوب‌ مي‌ناميدند.

و در روايت‌ عمارة‌ بن‌ غزيّة‌ كه‌ ابن‌حجر در «الفتح‌ الباري‌» ج‌ 9، ص‌ 14 ذكر كرده‌ است‌، اينطور وارد شده‌ است‌ كه‌: حذيفه‌ از جنگ‌ برگشت‌ و هنوز داخل‌ خانه‌اش‌ نشده‌ بود كه‌ نزد عثمان‌ آمد و گفت‌: يا أميرالمؤمنين‌! أدرك‌ النّاس‌! «مردم‌ را درياب‌!» عثمان‌ پرسيد: داستان‌ چيست‌؟ گفت‌: من‌ كه‌ در مرز ارمينيّه‌ كارزار ميكردم‌، اهل‌ شام‌ به‌ قرائت‌ اُبيّ بن‌ كعب‌ قرآن‌ را ميخواندند؛ و چيزهائي‌ در قرائت‌ خود داشتند كه‌ اهل‌ عراق‌ نشنيده‌ بودند. و اهل‌ عراق‌ به‌ قرائت‌ عبدالله‌ بن‌ مسعود ميخواندند؛ و چيزهائي‌ در قرائت‌ خود داشتند كه‌ اهل‌ شام‌ نداشتند. و روي‌ اين‌ زمينه‌ برخي‌، برخي‌ ديگر را تكفير ميكردند. چون‌ اين‌ امر بگوش‌ عثمان‌ رسيد و فهميد كه‌ قرائت‌ هم‌ بصورت‌ تحزّب‌ و گرايش‌ گروهي‌ در آمده‌ است‌، فرستاد به‌ نزد حفصة‌ * دختر عمر، اينكه‌ قرآني‌ را كه‌ عمر نزد تو نهاده‌ است‌ بفرست‌ تا از روي‌ آن‌ بنويسيم‌ و سپس‌ آنرا به‌ تو برميگردانيم‌. حفصه‌ قرآن‌ را فرستاد؛ و عثمان‌، زيد بن‌ ثابت‌، و عبدالله‌ بن‌ زبير، و سعيد بن‌ عاص‌، و عبدالرّحمن‌ بن‌ حارث‌ بن‌ هشام‌ را امر كرد تا از روي‌ آن‌ بنويسند. و ايشان‌ قرآن‌ را در مصاحف‌ نوشتند. و عثمان‌ به‌ آن‌ سه‌ نفر مرد قرشي‌ كه‌ با زيد ابن‌ ثابت‌ (انصاري‌) بودند گفت‌: هر گاه‌ در كتابت‌ شما با زيد بن‌ ثابت‌ اختلافي‌ داشتيد آنرا به‌ لسان‌ قريش‌ بنويسيد، زيرا كه‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ قريش‌ نازل‌ شده‌ است‌. آنان‌ چنان‌ كردند، تا هنگاميكه‌ آن‌ صحف‌ را در مصاحف‌ نوشتند. عثمان‌ آن‌ صحف‌ را به‌ حفصه‌ باز گردانيد. و به‌ هر اُفقي‌ از آفاق‌ يك‌ مصحف‌ از آنچه‌ را كه‌ نوشته‌ بودند فرستاد؛ و امر كرد تا غير از آن‌ قرآن‌ هر چه‌ هست‌ در هر صحيفه‌اي‌ و يا در هر مصحفي‌، آنرا بسوزانند. (ابن‌ حجر حافظ‌ گويد: اين‌ قضيّه‌ در اواخر سنۀ 24 و اوائل‌ سنۀ 25 واقع‌ شد.)

و أبوريّه‌ در تحت‌ عنوان‌: فرق‌ ميان‌ جمع‌ أبي‌بكر و جمع‌ عثمان‌ گويد: ابن‌تين‌ و غير او گفته‌اند: فرق‌ ميان‌ جمع‌ أبوبكر و جمع‌ عثمان‌ آنستكه‌: أبوبكر از ترس‌ آنكه‌ مبادا مقداري‌ از قرآن‌ به‌ از بين‌ رفتن‌ حاملان‌ آن‌ از بين‌ برود، آنرا در صحائفي‌ جمع‌ نمود و برطبق‌ ترتيب‌ آيات‌ سوره‌ها، كه‌ پيغمبر ايشان‌ را بر آن‌ واقف‌ كرده‌ بود مرتّب‌ نمود؛ چرا كه‌ قرآن‌ تا آن‌ زمان‌ در موضع‌ واحد جمع‌ نيامده‌ بود. و جمع‌ عثمان‌ به‌ علّت‌ كثرت‌ اختلاف‌ در وجوه‌ قرائت‌ بود. چون‌ لغات‌ اتّساع‌ پيدا كرده‌ بود، و مردم‌ قرآن‌ را بر حسب‌ لغات‌ خودشان‌ ميخواندند. اين‌ بدينجا كشيد كه‌ بعضي‌، بعضي‌ را در قرائت‌ تخطئه‌ نمودند. عثمان‌ از تفاقم‌ (وخامت‌) امر ترسيد، كه‌ اين‌ امر بطور نادرست‌ جلو برود. و بدين‌ منظور قرآن‌ را در مصحف‌ واحدي‌ نوشت‌ و سوره‌ها را مرتّب‌ كرد، و از ميان‌ لغات‌ بر لغت‌ قريش‌ اكتفا نمود. و دليلش‌ آن‌ بود كه‌ قرآن‌ به‌ لغت‌ قريش‌ فرود آمده‌ است‌. و اگر چه‌ در ابتداي‌ امر به‌ جهت‌ رفع‌ حرج‌ و مشقّت‌ اجازه‌ بود كه‌ به‌ لغت‌ غير قريش‌ قرائت‌ شود، امّا عثمان‌ ديد كه‌ اين‌ حاجت‌ منقضي‌ شده‌ است‌ و بايد بر لغت‌ واحدي‌ اقتصار شود.

أبوريّه‌ در تحت‌ عنوان‌: عدد مصاحفي‌ كه‌ عثمان‌ به‌ آفاق‌ فرستاده‌ است‌، گويد: در تعداد مصاحفي‌ كه‌ عثمان‌ امر به‌ كتابت‌ آنها نموده‌ است‌ اختلاف‌ است‌. و مشهور آنست‌ كه‌ آنها پنج‌ مصحف‌ بوده‌اند، كه‌ چهارتاي‌ از آنرا فرستاد و يكي‌ را در مدينه‌ نزد خود نگهداشت‌.

* ـ حفصه‌ از طرف‌ عمر كه‌ پدرش‌ بود، وصيّ او بود بر اوقاف‌ و تركۀ او. و چنين‌ مشهود است‌ كه‌ عمر به‌ پسرش‌ عبدالله‌ وثوق‌ نداشت‌. سيوطي‌ در «تاريخ‌ الخلفآء» گويد: نخعي‌ تخريج‌ حديث‌ كرده‌ است‌ كه‌ مردي‌ به‌ عمر گفت‌: آيا تو عبدالله‌ پسرت‌ را خليفۀ خود قرار نميدهي‌؟! عمر به‌ او گفت‌: قاتلك‌ الله‌! و الله‌ ما أردتَ بهذا! استخلف‌ رجلاً لم‌ يحسن‌ أن‌يطلق‌ امرأته‌؟! (ص‌ 98 ) «خدا ترا بكشد! خدا را در اين‌ گفتارت‌ در نظر نداشتي‌! چگونه‌ من‌ مردي‌ را خليفۀ خود گردانم‌ كه‌ او طريق‌ طلاق‌ دادن‌ زن‌ خود را نميداند؟!»...

امّا خبر طلاق‌ زوجۀ عبدالله‌ كه‌ عمر بدان‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ اينستكه‌: بخاري‌ از نافع‌، از عبدالله‌ بن‌ عمر روايت‌ كرده‌ است‌ كه‌ وي‌ زن‌ خود را در حاليكه‌ حائض‌ بود طلاق‌ داد، و اين‌ در زمان‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ بود. رسول‌ اكرم‌ به‌ او گفتند: بايد به‌ زنش‌ رجوع‌ كند، و پس‌ او را نگاهدارد تا زمانيكه‌ زن‌ از حيض‌ بيرون‌ برود و طاهر شود، و پس‌ از آن‌ حائض‌ شود و سپس‌ طاهر شود، آنوقت‌ اگر بخواهد، امساك‌ ميكند يعني‌ او را براي‌ خود نگهميدارد، و اگر بخواهد طلاق‌ ميدهد قبل‌ از آنكه‌ با او مباشرت‌ كند. اينست‌ عدّه‌ايكه‌ خداوند امر فرموده‌ تا زنان‌ را بر اساس‌ آن‌ طلاق‌ دهند. («فتح‌ الباري‌» ج‌ 9، ص‌ 288 ) اين‌ تعليقه‌ از خود أبوريّه‌ است‌.

 

[37] ـ «قرآن‌ در اسلام‌» ص‌ 113 و 114

[38] ـ «الدّرّ المنثور» جزءِ 3، ص‌ 232 (تعليقه‌)

[39] ـ «الدّرّ المنثور» جزءِ 3، ص‌ 369 (تعليقه‌)

[40] ـ «وافي‌» طبع‌ سنگي‌، ج‌ 5، ص‌ 273، باب‌ اختلاف‌ القرءان‌ (تعليقه‌)

[41] ـ «قرآن‌ در اسلام‌» ص‌ 115 و 116

[42] ـ آيۀ 9، از سورۀ 15: الحجر

[43] ـ قرائت‌ قرآن‌ بايد منحصراً از روي‌ خود مصحف‌ باشد

تجزيه‌ و تفكيك‌ قرآن‌ و طبع‌ آن‌ در چند مجلّد، هتك‌ قرآن‌ و حرام‌ است‌

سوره‌هاي‌ خاصّي‌ از قرآن‌ را در اوّل‌ قرار دادن‌، نسخ‌ و عدم‌ اعتنا به‌ بقيّۀ قرآن‌ است‌. و تفكيك‌ و اعتنا به‌ اينها و عدم‌ اعتنا به‌ سائر سور است‌. كسي‌ كه‌ دعا و زيارت‌ ميخواند، اگر در بين‌ آن‌ نيازمند به‌ سورۀ خاصّي‌ باشد، از روي‌ مصحف‌ ميخواند. و هميشه‌ بايد نزد مؤمن‌، مصحف‌ زودتر و جلوتر از «مفاتيح‌ الجنان‌» باشد؛ وگرنه‌ عملاً اين‌ كتب‌ ادعيه‌، نسخ‌ قرآن‌ را مي‌نمايد. و اين‌ مصيبت‌ عظيمي‌ است‌. و اگر بگوئي‌: كسي‌ كه‌ مشغول‌ دعا و زيارت‌ است‌، و از روي‌ «مفاتيح‌» دعا و زيارت‌ ميخواند، فوراً از اين‌ سوره‌هاي‌ منتخبه‌ استفاده‌ ميكند؛ جواب‌ آنست‌ كه‌: هميشه‌ بايد نزد دعا خواننده‌ و زيارت‌كننده‌، قرآن‌ زودتر و مقدّم‌ بر «مفاتيح‌» باشد. و همين‌ عمل‌ موجب‌ شده‌ است‌ كه‌ درمشاهدمشرّفه‌، قرآن‌ كمتر به‌ چشم‌ ميخورد، و بيشتر «مفاتيح‌» است‌. اين‌عمل‌ نسخ‌ عملي‌ قرآن‌ نيست‌؟!

نظير اين‌ عمل‌ بلكه‌ زشت‌تر، تجزيه‌ و تفكيك‌ قرآن‌ به‌ صورت‌ 0 3 و يا 0 6 و يا 0 12 پاره‌ است‌ كه‌ براي‌ هر كدام‌ جلدي‌ جداگانه‌ نموده‌ و چه‌ بسا بسياري‌ از آيات‌ تقطيع‌ شده‌، نصفش‌ در يك‌ مجلّد و نصف‌ دگرش‌ در مجلّد ديگر است‌. آيا اين‌ هتك‌ قرآن‌ نيست‌؟! و قبيح‌تر آنكه‌ بسياري‌ از واقفان‌ اين‌ اجزاء، در اوّل‌ هر جزئي‌ عكس‌ خودشان‌ را با صورت‌ وقفنامه‌، و يا تصوير جواني‌ را كه‌ از دست‌ داده‌اند و به‌ ياد او اين‌ سي‌پاره‌ را وقف‌ نموده‌اند گذارده‌اند؛ و يك‌ سورۀ فاتحه‌ را هم‌ جدا نوشته‌ و منضمّ با اين‌ جزوات‌ نموده‌اند. اينكارها تحقيقاً حرام‌ و موجب‌ بازي‌ كردن‌ و ملعبه‌ قرار دادن‌ كلام‌الله‌ مجيد است‌. سببش‌ اينست‌ كه‌: ادارۀ مسؤولي‌ براي‌ رسيدگي‌ بدين‌ امور نيست‌؛ و هر شخص‌ عوامّ غير مطّلعي‌ محضاً للثّواب‌ از پيش‌ خود اقدام‌ به‌ چنين‌ كاري‌ ميكند. و صاحبان‌ انتشار و كتابفروشها هم‌ بي‌خبرند؛ و در نتيجه‌ اين‌ مفاسد عظيم‌ مترتّب‌ مي‌گردد

[44] ـ «مفاتيح‌ الجنان‌» طبع‌ اصلي‌ اسلاميّه‌، ص‌ 433

[45] ـ «نفس‌ المهموم‌» طبع‌ اسلاميّه‌، ص‌ 1

[46] ـ «فرازهائي‌ از اسلام‌» علاّمه‌ سيّد محمّد حسين‌ طباطبائي‌، طبع‌ جهان‌ آرا، ص‌ 6 0 3، پرسش‌ 39

[47] ـ «فرازهائي‌ از اسلام‌» ص‌ 0 33، شمارۀ 39

[48] ـ أحمد أمين‌ مصري‌ در كتاب‌ «يوم‌ الإسلام‌» ص‌ 168 و 169 گويد: و از آنجمله‌ چيزهائي‌ را كه‌ تمدّن‌ مغرب‌ براي‌ ما آورده‌ است‌، نعره‌ و فرياد قوميّت‌ است‌. هر امّت‌ از امم‌ اروپائي‌ به‌ جنس‌ خودشان‌ تعصّب‌ مي‌ورزند. اين‌ روح‌ به‌ مشرق‌ زمين‌ همراه‌ تمدّن‌ جديد ساري‌ شد. سابقاً مسلمين‌، تمام‌ عالم‌ را غير از دو خطّه‌ نميدانستند: دارالإسلام‌ و دارالحرب‌. بنابراين‌، خانۀ شخص‌ مسلمان‌ تمام‌ عالم‌ اسلامي‌ بود. فلهذا براي‌ وي‌ سفرها ورحله‌ها مانند ابن‌ بَطوطه‌ و ابن‌ جُبَير و غيرهما سهل‌ و آسان‌ بود. رجال‌ حديث‌ از قطري‌ به‌ قطري‌ مسافرت‌ ميكردند، و آنچه‌ را كه‌ از أخبار و احاديث‌ به‌ دست‌ مي‌آوردند جمع‌ مي‌نمودند. گويا ايشان‌ در ميان‌ اهل‌ و قوم‌ و خويشاوندان‌ خود هستند. تا اينكه‌ كلمۀ وطنيّت‌ ملعونه‌ كه‌ از اختراعات‌ اروپائيها بود آمد؛ و در كاربردش‌ اسراف‌ به‌ عمل‌ آمد. و اين‌ بر خلاف‌ قانون‌ طبيعي‌ بود؛ چرا كه‌ قانون‌ طبيعي‌ اقتضا ميكند كه‌ عالَم‌ از نگاهي‌ جزئي‌ كه‌ انسان‌ در آن‌ فقط‌ خود را مينگرد متدرّجاً عبور كند؛ مانند طفل‌ در گاهواره‌اش‌. و سپس‌ بالا مي‌آيد و نظر به‌ عائله‌ و افراد خانوادۀ خود مينمايد. و پس‌ از آن‌ بالا مي‌آيد و نگاه‌ به‌ قوم‌ و خويشانش‌ ميكند. و سپس‌ بالا مي‌آيد و نظر به‌ عالم‌ انسانيّت‌ بتمامه‌ و كماله‌ ميكند. و بسيار كم‌ ديده‌ ميشود كه‌ انسان‌ در اين‌ مرحله‌ نظر به‌ انسانيّت‌ بطور كلّي‌ ننموده‌ و بالا نيامده‌، فقط‌ نگاهش‌ به‌ افراد قوم‌ و خويش‌ و اهالي‌ خودش‌ باشد.

[49] ـ «قرآن‌ در اسلام‌» طبع‌ دارالكتب‌ الإسلاميّة‌ (سنۀ 1391 هجري‌ قمري‌) ص‌ 118 و ص‌ 119

[50] ـ تمام‌ أحكام‌ ارث‌ در سه‌ آيه‌ از آيات‌ قرآن‌ گنجانده‌ شده‌ است‌

از جمله‌ آيات‌ معجزه‌ آساي‌ قرآن‌، آيات‌ ارث‌ است‌. مجموع‌ اين‌ آيات‌ سه‌ آيه‌ است‌: آيۀ 11 و 12 و آخرين‌ آيه‌ از سورۀ نساء. جميع‌ احكام‌ ارث‌ در سه‌ طبقۀ مختلف‌، با نهايت‌ پيچيدگي‌ و غموض‌ محاسبات‌ رياضي‌ كه‌ فقهاء در كتاب‌ ميراث‌ از آن‌ بحث‌ دارند، فقط‌ در اين‌ سه‌ آيه‌ منطوي‌ شده‌است‌. و حقّاً از جهت‌ ايجاز و فصاحت‌ عبارت‌، و از جهت‌ اتقان‌ و استحكام‌ قوانين‌ ارث‌، موجب‌ تحيّر دانشمندان‌ عالم‌ گرديده‌ است‌. اين‌ احكام‌ مختلفۀ ارث‌ كه‌ بايد ساليان‌ دراز بر روي‌ آن‌ تأمّل‌ و تفكّر كرد، و واضع‌ آن‌ با قوّۀ بشري‌ اگر بخواهد آنها را جعل‌ و تدوين‌ كند، دچار چه‌ اشكالات‌ و مرارتها مي‌گردد، ناگهان‌ و بدون‌ مقدّمۀ طويله‌ بر پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌ نازل‌ شد و آنحضرت‌ براي‌ مردم‌ قرائت‌ كردند.

واقدي‌ در «مَغازي‌» ج‌ 1، ص‌ 331 در تتمّۀ غزوۀ اُحد آورده‌ است‌ كه‌: چون‌ سعد بن‌ ربيع‌ در غزوۀ اُحد شهيد شد، و داراي‌ دو دختر بود و يك‌ زن‌ حامله‌ داشت‌، برادرش‌ بر قانون‌ جاهليّت‌ آمد و تمام‌ اموال‌ او را اخذ كرد؛ و تا آن‌ زمان‌ دربارۀ ميراث‌ به‌ رسول‌ خدا وحيي‌ نازل‌ نشده‌ بود. زن‌ سعد كه‌ بانوي‌ بزرگوار و با احتياط‌ و متفكّر بود، رسول‌ خدا را در منزلش‌ كه‌ خارج‌ از مدينه‌ بود دعوت‌ كرد. و به‌ غذاي‌ ساده‌ و مختصري‌، بيش‌ از بيست‌ نفر به‌ بركت‌ رسول‌ الله‌ سير شدند. سپس‌ زن‌ سعد گفت‌: يا رسول‌ الله‌! سعد در اُحد كشته‌ شد؛ برادرش‌ آمد و ماترك‌ وي‌ را براي‌ خود برد. سعد دو دختر دارد و اينها مال‌ ندارند، و دختران‌ را بر مال‌ و جهيزيّه‌ نكاح‌ ميكنند. رسول‌ خدا گفت‌: اللَهُمَّ أحْسِنِ الْخِلافَةَ عَلَي‌ تَرَكَتِهِ. «خدايا دربارۀ ماترك‌ سعد بطريق‌ نيكو امر و مقدّر فرما!» اي‌ زن‌، هنوز به‌ من‌ دربارۀ ارثيّه‌ آيه‌اي‌ فرود نيامده‌ است‌. و چون‌ من‌ به‌ مدينه‌ برگشتم‌، تو به‌ نزد من‌ بيا!

جابر بن‌ عبدالله‌ كه‌ راوي‌ روايت‌ است‌ ميگويد: چون‌ رسول‌ خدا به‌ مدينه‌ بازگشت‌، در خانۀ خود نشست‌ و ما هم‌ با او نشستيم‌. ناگاه‌، حال‌ پيامبر تغيير كرد و چهره‌اش‌ متغيّر شد و شدّت‌ و تعب‌ در او مشهود شد كه‌ ما دانستيم‌ كه‌ ميخواهد وحي‌ بر او نازل‌ شود. سپس‌ اين‌ حال‌ آرام‌ شد و از جبين‌ رسول‌ خدا دانه‌هاي‌ عرق‌ همچون‌ دانه‌هاي‌ مرواريد ميريخت‌، و فرمود: برويد و زن‌ سعد را بياوريد! أبومسعود عُقْبة‌ بن‌ عمرو رفت‌ او را بياورد. و آن‌ زن‌، زن‌ متفكّر و زرنگي‌ بود. رسول‌ خدا به‌ او گفت‌: عموي‌ بچّه‌هايت‌ كجاست‌؟! گفت‌: در منزلش‌. رسول‌ خدا فرمود: او را به‌ نزد من‌ بخوان‌! آنگاه‌ فرمود: بنشين‌! و مردي‌ را فرستاد تا با حالت‌ دويدن‌ برود و او را بياورد. و او را كه‌ بُلحارث‌ بن‌ خزرج‌ بود و در راه‌ خسته‌ شده‌ بود، آورد. رسول‌ خدا به‌ او گفت‌: دو ثلث‌ از ماترك‌ برادرت‌ را به‌ دختران‌ برادرت‌ بده‌! زن‌ سعد بطوري‌ صداي‌ تكبيرش‌ بلند شد كه‌ اهل‌ مسجد شنيدند. باز رسول‌ الله‌ فرمود: و يك‌ هشتم‌ از ما ترك‌ را به‌ زن‌ برادرت‌ بده‌! و خودت‌ ميداني‌ با بقيّۀ اموال‌. و در آن‌ روز براي‌ حَمْل‌، ارث‌ معيّن‌ نشده‌ بود.

ما اين‌ داستان‌ را كه‌ بسيار مفصّل‌ و شيرين‌ است‌ در اينجا بطور مختصر آورديم‌. و آيۀ اوّل‌ كه‌ در آن‌ ارث‌ دختران‌ را دو ثلث‌ از مال‌ معيّن‌ كرده‌ است‌ اينست‌: يُوصِيكُمُ اللَهُ فِي‌ٓ أَوْلَـٰدِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الانثَيَيْنِ فَإِن‌ كُنَّ نِسَآءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ.

و آيۀ بعدي‌ كه‌ در آن‌ ارث‌ زوجه‌ معيّن‌ شده‌ است‌ اينست‌: وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِن‌ لَّمْ يَكُن‌ لَّكُمْ وَلَدٌ فَإِن‌ كَانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُم‌ مِّن‌ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِهَآ أَوْ دَيْنٍ.

      
  
فهرست
  بحث‌ هشتم‌: سير قرآن‌ در آيات‌ آفاقي‌، و عظمت‌ اخلاق‌ آن‌ و تفسير آيۀ: وَ لَقَدْ صَرَّفْنَآ فِي‌ هَـ
  تفسير آيۀ: سَنُرِيهِمْ ءَايَـاتِنَا فِي‌ الافَاقِ وَ فِي‌ أَنفُسِهِمْ حَتَّي‌' يَتَبَيَّنَ لَهُمْ
  تمام‌ مراتب‌ حقّ، از خداوند است‌
  دعوت‌ قرآن‌ به‌ تفكّر در اشياءِ خارج‌، و مصنوعات‌ خداوند
  مضامين‌ متفاوتي‌ از آيات‌ قرآن‌ كريم‌ دربارۀ اصل‌ خلقت‌ انسان‌
  آيۀ اوّل‌ (نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ)؛ اشارۀ قرآن‌ به‌ تمركز شخصيّت‌ انسان‌ در «نطفة‌ أمشاج‌».
  تفسير علاّمه‌ در «الميزان‌» نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ را
  گفتار طنطاوي‌ در تفسير أمشاج‌
  آيا معناي‌ أمشاج‌، كروموزوم‌ها هستند، و يا حالت‌ خاصّ حاصلۀ از لقاح‌؟.
  آيه دوم:( سلالة من طين...ثم انشا نا ه خلقا ءاخز) تصريح‌ آيۀ قرآن‌ بر«حركت‌ جوهريّة‌» صدر المتألّهين
  خداوند تمام‌ مخلوقات‌ را جفت‌ آفريده‌ است‌
  تفسير آيه: ومن كل شيء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون.
  دآلة بتفريقها علي مفرقها، وبتأليفها علي مؤلفها
  خطبۀ حضرت‌ امام‌ رضا عليه‌ السّلام‌ ايستاده‌ بر فراز منبر در تفسير «زَوْجَيْن‌».
  معني‌ «زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ» در آيۀ «وَ مِن‌ كُلِّ الثَّمَرَ'تِ جَعَلَ فِيهَا زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ
  إخبار قرآن‌ به‌ اتّصال‌ سيّارات‌ و ثوابت‌ با كرۀ زمين‌ پيش‌ از انفصال‌ (ان السموت و الارض کانتا
  إخبار قرآن‌ و «نهج‌ البلاغة‌» از فرضيّۀ لاپلاس‌ و نيوتون‌ و كپلر.
  تفسير حضرت‌ علاّمۀ طباطبائي‌ دربارۀ آيۀ مزبور.
  گفتار حضرت‌ علاّمه‌ در كيفيّت‌ انفصال‌ أجرام‌ بعد از اتّصال‌
  گفتار طنطاوي‌ در تفسير خود در ذيل‌ آيۀ مباركه‌
  گفتاري‌ از طنطاوي‌ دربارۀ آيۀ: لَتُبَيِّنُنَّهُ و لِلنَّاسِ وَ لَا تَكْتُمُونَهُ.
  علوم‌ مادّيّه‌ و طبيعيّه‌ تا حدّي‌ كه‌ موجب‌ كمال‌ انسان‌ است‌ شرافت‌ دارد
  ازجمله موارددعوت قرآن به سيردرآيا ت آفاقي تذکربه بازگشت تمام تفاوتهابه مبداواحددر آيۀ: يُسْقَي‌'
  تفسير علاّمۀ طباطبائي‌ (ره‌) در ذيل‌ اين‌ آيۀ شريفه‌
  روايات‌ وارده‌ كه‌: أنَا و أنتَ يا عليُّ مِن‌ شجرةٍ واحدة‌
  آيات‌ ديگري‌ از قرآن‌ كريم‌ كه‌ دعوت‌ به‌ سير در آيات‌ آفاقيّه‌ مي‌نمايد
  تفسير آيه: و من الجبال جدد بيض و حمر مختلف ألوانها و غرابيب سود
  آيات‌ وارده‌ در كيفيّت‌ انفاق‌، و ظرائف‌ نكات‌ اخلاق‌
  سخاوت‌ رسول‌ خدا صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ وسلّم‌ به‌ قدري‌ بود كه‌ از حدّ خارج‌ مي‌شد
  آيات‌ وارده‌ در انفاق‌، از كرائم‌ آيات‌ اخلاقي‌ است‌ (آيات‌ چهارده‌گانۀ سورۀ بقره‌)
  دقائق‌ و ظرافت‌هاي‌ نكات‌ اخلاقي‌ در آيات‌ انفاق‌ وارد در قرآن‌
  روايات‌ وارده‌ از رسول‌ خدا در مكارم‌ اخلاق‌
  آيات‌ آفاقيّه‌ دعوت‌ به‌ توحيد و مكارم‌ اخلاق‌ دارد
  آيات‌ آفاقيّه‌ و نعمتهاي‌ خداوند در آيات‌ سورۀ نحل‌
  «وَ انظُرْهُ في‌ كلِّ شَي‌ءٍ ذلِكَ اللهُ».
  عرفان‌ يا فلسفه‌ و حكمت‌، يگانه‌ راهگشاي‌ حلّ مسائل‌ توحيد است‌
  مَا رَأيتُ شَيئًا إلاّ وَ رَأيتُ اللهَ مَعَه‌
  مضامين‌ عاليۀ دعاي‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در روز عرفه‌
  عبارات‌ دعاي‌ عرفه‌، خدا را در همۀ موجودات‌ نشان‌ ميدهد
  ملكات‌ عرفاني‌ سيّد الشّهداء عليه‌ السّلام‌ در زيارت‌ مطلقه‌
  «جلوۀ عالم‌ فروغ‌ روي‌ حسين‌ است‌».
  بحث‌ نهم‌: عربيّت‌ و إعجاز قرآن‌ و تفسير آيۀ: إِنَّا جَعَلْنَـاهُ قُرْءَانًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ
  كلام‌ عبدالحليم‌ جندي‌ دربارۀ منهاج‌ تفسيري‌ حضرت‌ امام‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ (ت‌)
  تفسير آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ در معناي‌ إِنَّا جَعَلْنَـاهُ قُرْءَ'نًا عَرَبِيًّا لَعَلَّكُمْ
  معناي‌ «اُمّ الكتاب‌»، و معناي‌ «عليّ» و «حكيم‌» از صفات‌ قرآن‌
  معارف‌ إلهي‌،درقالب‌مفاهيم محسوس‌براي‌سطح‌ فكربشرتنزّل ‌داده ‌شده ‌است‌ (ت‌)
  آيات‌ عديده‌اي‌ از قرآن‌ كه‌ دربارۀ نزول‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربي‌ وارد است‌
  تفسير آيۀ الله‌ علاّمه‌، آيۀ «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِينُ عَلَي‌' قَلْبِكَ» را
  قرآن‌ به‌ معني‌ و لفظ‌ هر دو نازل‌ شده‌ است‌
  از جمله‌ آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربيّ، آيۀ سورۀ نحل‌ است‌
  در ترجمۀ احوال‌ مفسّر بزرگ‌ شيعه‌: سيّد رضي‌ رحمه‌ الله‌ (ت‌)
  از جمله‌ آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ زبان‌ عربيّ، آيۀ سورۀ فصّلت‌ است‌
  آيات‌ دالّۀ بر نزول‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربيّ، در سوره‌هاي‌ شوري‌، أحقاف و طه‌ و...
  مزيّت‌ زبان‌ عربي‌ چيست‌؟ و به‌ چه‌ سبب‌ قرآن‌ به‌ لسان‌ عربي‌ نازل‌ شده‌ است‌؟.
  مطالبي‌ از گوستاولوبون‌ در عظمت‌ اسلام‌ و عرب‌
  گفتار گوستاولوبون‌ در عظمت‌ قرآن‌ و معني‌ توحيد در اسلام‌
  گوستاولوبون‌: أقوام‌ مختلفۀ مسلمين‌ در دو چيز با هم‌ اتّفاق‌ دارند: زبان ‌عربي‌ و حجّ.
  گفتار گوستاولوبون‌ در عظمت‌ قرآن‌، و نشر زبان‌ عرب‌ در تمام‌ دنيا
  يكي‌ از مهم‌ترين‌ موارد اختلاف‌ مسلمين‌ با مسيحيان‌، مسألۀ گناه‌ و عقاب‌ است‌
  عقيدۀ نصاري‌ دربارۀ گناه‌ بشر و فِداي‌ مسيح‌، مخالف‌ عقل‌ صريح‌ است‌
  بحث‌ گوستاولوبون‌ دربارۀ زبان‌ عربيّ.
  غلبۀ زبان‌ انگليسي‌، معلول‌ غلبۀ استعمار انگليس‌ است‌
  در تمام‌ دنيا زباني‌ به‌ ارجمندي‌ و عالي‌رتبگي‌ زبان‌ عرب‌ نمي‌رسد
  حملۀ سيّد جمال‌ الدّين‌ به‌ إرنِست‌ رِنان‌ به‌ سبب‌ گفتارش‌ در مورد ناتواني‌ أعراب‌ ازعلم‌ و فلسفه
  حملۀ سيّد به‌ رنان‌؛ و مقالۀ رنان‌ در علوم‌ اسلام‌
  استيضاح‌ گوستاولوبون‌، إرنست‌ رنان‌ را در تمدّن‌ عرب‌
  افتخار به‌ نژاد و ملّيّت‌ مذموم‌ است‌، زيرا نژاد امر اختياري‌ نيست‌
  سوزاندن‌ أعراب‌ كتابخانۀ اسكندريّه‌ و ايران‌ را شايعۀ باطل‌ است‌
  شايعۀ كتاب‌ سوزي‌ يكي‌ از ترفندهاي‌ استعمار است‌
  زنده‌ كردن‌ لغات‌ فارسي‌ باستاني‌، برگشت‌ از تعاليم‌ قرآن‌ است‌
  نزول‌ سورۀ تكاثر، براي‌ از بين‌ بردن‌ افتخار به‌ موهومات‌ ملّي‌گرائي‌ است‌
  تبليغات‌ براي‌ فردوسي‌ و شاهنامه‌، تبليغات‌ عليه‌ اسلام‌ است‌
  نامۀ مرحوم‌ شهيد مطهّري‌ به‌ رهبر فقيد انقلاب‌ دربارۀ شناخت‌ هويّت دكتر شريعتي‌ (ت‌)
  استعمار، جهاد اسلام‌ را همچون‌ حملۀ إسكندر و مغول‌ ارائه‌ ميدهد
  هدف‌ استعمار آنستكه‌ از راه‌ فرهنگ‌ و ادبيّات‌، سطح‌ علمي‌ قرآن‌ را در اذهان پائين‌ آورد
  قرآن‌ كتاب‌ دلپسند و دلچسب‌ حتّي‌ براي‌ كفّار است‌
  مبدأ دخول‌ لغات‌ عربي‌ در فارسي‌، از دورۀ سامانيان‌ است‌
  گفتار آية‌ الله‌ شعراني‌ در لزوم‌ حفظ‌ ادبيّات‌ قدماء، به‌ علّت‌ نزديكي‌ آن‌ به‌زبان‌ عربي‌ (ت‌)
  لزوم‌ تكلّم‌ به‌ زبان‌ عربي‌ براي‌ جميع‌ مسلمانان‌
  عربي‌، زبان‌ قرآن‌ است‌؛ و تكلّم‌ به‌ زبان‌ عربي‌ از نشانه‌هاي‌ اهل‌ قرآن‌
  زبان‌ عربي‌ بايد زبان‌ مادري‌ هر مسلمان‌ باشد
  علماء بايد مطالب‌ علمي‌ خود را به‌ عربي‌ بنويسند
  عربي‌ بودن‌ زبان‌، موجب‌ گسترش‌ ذهن‌ و قريحه‌ مي‌گردد
  كوششهاي‌ استعمار براي‌ برانداختن‌ زبان‌ عربي‌ و قرآن‌ در ممالك‌ اسلامي‌
  جنايات‌ آتاترك‌ و پهلوي‌ به‌ قرآن‌ و زبان‌ عربي‌
  خيانتهاي‌ محمّد علي‌ فروغي‌ در زمان‌ رضاخان‌ و محمّد رضا پهلوي‌
  قبول‌ پنج‌ مادّۀ پيشنهادي‌ مرحوم‌ آية‌الله‌ العظمي‌ حاج‌ آقا حسين‌ قمّي‌، ازطرف‌ شاه‌
  نقشه‌هاي‌ شوم‌ دشمنان‌ قرآن‌ با رسيدن‌ وعده‌هاي‌ إلهي‌ بر باد مي‌رود
  تلاش‌ استعمار در ايران‌ براي‌ تبديل‌ خطّ و روز تعطيل‌ هفتگي‌ (ت‌)
  معجزۀ قرآن‌ در تمام‌ شؤون‌ آن‌ است‌، نه‌ منحصر به‌ بلاغت‌ آن‌
  فرق‌ ميان‌ أشعار حافظ‌ و سعدي‌ (ت‌)
  خطبۀ «نهج‌ البلاغة‌» در عظمت‌ قرآن‌
  قرآن‌، پشتوانه‌ و نيرو دهنده‌ و حيات‌ بخش‌ همه‌ است‌
  بحث دهم: عظمت‌ و أصالت‌ قرآن‌ كريم‌ و تفسير آيۀ: وَ قَالُوا لَوْ لَا نُزِّلَ هَـذَا الْقُرْءَانُ
  خداوند تشريع‌ و تكوين‌ يكي‌ است‌
  كلمۀ لا إلهَ إلاّ الله‌، مركّب‌ از نفي‌ و إثبات‌ نيست‌
  نزول‌ قرآن‌ از خداست‌، و به‌ پيامبري‌ مثل‌ محمّد نازل‌ مي‌نمايد.
  مؤمن‌ گرايشي‌ به‌ مادّيّات‌ ندارد، و مقصد و منظورش‌ معنويّت‌ و كسب‌ فضائل‌ است‌
  ميزان‌ أعلميّت‌ در اسلام‌، أعلميّت‌ به‌ قرآن‌ است‌
  تأثير قرآن‌ در پيدايش‌ تمدّن‌ عظيم‌ اسلامي‌
  تفوّق‌ علوم‌ اسلام‌ بر يونان‌، از بركت‌ قرآن‌ است‌
  تمامي‌ علوم‌، از علم‌ به‌ قرآن‌ پديد آمدند.
  أعداد اروپائي‌، عين‌ اعداد عربي‌ است‌
  به‌ ضرورت‌ اسلام‌، عين‌ الفاظ‌ قرآن‌ وحي‌ خداوند است‌
  آيۀ «فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ و عَلَي‌' قَلْبِكَ» منافات‌ با نزول‌ الفاظ‌ قرآن‌ ندارد.
  تحفّظ‌ مسلمين‌ بر قرآن‌ و تعليم‌ و تعلّم‌ آن‌
  كيفيّت‌ جمع‌آوري‌ و نام‌ گذاري‌ آيات‌ و سُوَر، در زمان‌ رسول‌ الله‌
  دقّت‌ مسلمين‌ در ضبط‌ آيات‌ و كلمات‌ قرآن‌
  طبع‌ قرآن‌ بايد طبق‌ قرآن‌هاي‌ صدر أوّل‌ و رسم‌ الخطّ و كتابت‌ قديم‌ باشد.
  نام‌ سور، و خطّ و إعراب‌ قرآن‌ كريم‌
  وضع‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ «علم‌ نحو» را و تعليم‌ آن‌ به‌ أبوالاسود دؤلي‌ (ت‌)
  جمع‌ آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مصحف‌، پيش‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم‌
  جمع‌ آوري‌ قرآن‌ مجيد در يك‌ مصحف‌، پس‌ از رحلت‌ رسول‌ اكرم‌
  مطالب‌ «الاضوآء» دربارۀ كيفيّت‌ جمع‌آوري‌ قرآن‌ در زمان‌ ابوبكر و عثمان‌ (ت‌)
  اهتمام‌ مسلمين‌ در أمر قرآن‌ مجيد.
  جمع‌آوري‌ قرآن‌ در عصر خلفاء، و سبب‌ سكوت‌ و پذيرش‌ أميرالمؤمنين عليه‌ السّلام‌
  كتابت‌ قرآن‌ بايد طبق‌ موازين‌ متقدّمين‌ باشد.
  فتواي‌ علاّمۀ طباطبائي‌ در تحريم‌ طبع‌ ضميمه‌اي‌ با قرآن‌ مجيد.
  حرمت‌ تصرّف‌ در كلام‌ و نوشته‌ و امضاي‌ ديگري‌
  قرائت‌ قرآن‌ بايد منحصراً از روي‌ خود مصحف‌ باشد (ت‌)
  تجزيه‌ و تفكيك‌ قرآن‌ و طبع‌ آن‌ در چند مجلّد، هتك‌ قرآن‌ و حرام‌ است‌ (ت‌)
  گفتار مرحوم‌ محدّث‌ قمّي‌ در مضارّ تصرّف‌ در عبارت‌ ديگران‌ و لزوم‌ دقّت‌ در نقل‌
  گفتار علاّمه‌ در لزوم‌ عبادات‌ به‌ زبان‌ عربي‌
  گفتار حكيمان? علاّمه‌ دربارۀ إعجاز قرآن‌ مجيد.
  >> تمام‌ أحكام‌ ارث‌ در سه‌ آيه‌ از آيات‌ قرآن‌ گنجانده‌ شده‌ است‌ (ت‌)
  أعراب‌ بت‌پرست‌، در برابر إعجاز قرآن‌ حربه‌اي‌ جز سحر ناميدن‌ آن‌ نداشتند.
  تنها قرآن‌ كريم‌، قطعيّ الصّدور است‌
  كتب‌ يهود و نصاري‌، نظير كتب‌ أخبار و تواريخ‌ ماست‌
  بحث‌ تفصيلي‌ دربارۀ حجّيّت‌ و اعتبار «تورات‌»؛ تورات‌ فعلي‌ سند متواتر ندارد.
  اهل‌ كتاب‌ در لسان‌ قرآن‌، و كتب‌ آنان‌
  داستان‌ و سرگذشت‌ تورات‌ فعلي‌ كه‌ در دست‌ مردم‌ است‌
  تاريخ‌ اجمالي‌ شهر بابِل‌ (ت‌)
  از بين‌ رفتن‌ تورات‌ اصلي‌ بدست‌ بُختُ نَصّر
  تورات‌ فعلي‌ را «عَزرا» جمع‌آوري‌ نمود.
  از اسارت‌ يهود تا نوشتن‌ مجدّد تورات‌، يك‌ قرن‌ و نيم‌ فاصله‌ بود.
  خواب‌ بخت‌ نصّر و تعبير دانيال‌ پيغمبر
  گفتار «قاموس‌ كتاب‌ مقدّس‌» دربارۀ نوشتن‌ عزرا تورات‌ را
  بحث‌ تفصيلي‌ دربارۀ حجّيّت‌ و اعتبار «إنجيل‌»؛ إنجيل‌ فعلي‌ نيز مانند تورات‌، سند ندارد و غير از ق
  انجيل‌ اصلي‌ موجود نيست‌؛ و أناجيل‌ اربعه‌ نوشتۀ افراد است‌
  أناجيل‌ اربعه‌ به‌ «انجيل‌ مَتّي‌» منتهي‌ ميگردند كه‌ اصل‌ عِبراني‌ آن‌ مفقود است‌
  سستي‌ أناجيل‌ أربعه‌ با وجود گستردگي‌ مسيحيّت‌ در عالم‌، شگفت‌آور است‌
  انحصار اناجيل‌ در چهارتا، ناشي‌ از تحريم‌ كليسا نسبت‌ به‌ باقي‌ اناجيل‌ بود.
  پيدايش‌ «إنجيل‌ بَرنابا» و عدم‌ قبول‌ كليسا
  بحث‌ تفصيلي‌ پيرامون‌ إنجيل‌ برنابا و كيفيّت‌ آشكار شدن‌ انجيل‌ برنابا (ت‌)
  گفتار دكتر سعادت‌ دربارۀ مؤلّف‌ انجيل‌ برنابا (ت‌) 280.
  دكتر سعادت‌، مؤلّف‌ انجيل‌ برنابا را يك‌ عالم‌ يهودي‌ تازه‌ مسلمان‌ أندلسي نامعلوم‌ ميداند (ت‌) .
  دلائل‌ دكتر سعادت‌، تخيّلات‌ واهيه‌اي‌ است‌ بدون‌ استناد به‌ شواهد تاريخي قطعي‌ (ت‌)
  إشكالات‌ صاحب‌ تفسير «المنار» بر شبهات‌ دكتر سعادت‌ دربارۀ انجيل‌ برنابا (ت‌) .
  گفتار مرحوم‌ سردار كابلي‌ در صحّت‌ انجيل‌ برنابا و متداول‌ بودن‌ آن‌ قبل از اسلام‌(ت‌) .
  إنجيل‌ برنابا از جهات‌ بسياري‌ موافق‌ قرآن‌ است‌ (ت‌) .
  تعصّب‌ كوركنندۀ مسيحيان‌ مانع‌ آنان‌ از قبول‌ اين‌ انجيل‌ است‌ (ت‌) .
  كلام‌ آية‌ الله‌ شعراني‌ در قطعيّ الصّدور نبودن‌ انجيل‌
  مطالب‌ باطل‌ در اناجيل‌ بسيار است‌
  فرقهاي‌ موجود بين‌ اسلام‌ و مسيحيّت‌ (ت‌)
  از بين‌ رفتن‌ تورات‌ و انجيل‌ واقعي‌، اثر غضب‌ خداوند بر يهوديان‌ است‌
  آيۀ: لَتُفْسِدُنَّ فِي‌ الارْضِ مَرَّتَيْنِ وَ لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبِيرًا؛ دو بار خراب‌ شدن بيت
  كتاب‌ «منقول‌ رضائي‌» تأليف‌ نفيس‌ يك‌ عالم‌ يهودي‌ جديد الإسلام‌ است‌
  ادلّۀ كتاب‌ «منقول‌ رضائي‌» در عدم‌ أبديّت‌ تورات‌
  بحث يازدهم: قاطعيّت‌ و واسعيّت‌ قرآن‌ عظيم‌ و تفسير آيۀ: ال م ص‌ * كِتَـابٌ أُنزِلَ إِلَيْكَ فَلَا
  ترجمه‌ و تفسير آيۀ صدر مبحث‌ و آيات‌ پس‌ از آن‌
  قرآن‌، مطالب‌ خود را با قاطعيّت‌ بيان‌ ميكند.
  هيچ‌ كتاب‌ سماوي‌، مثل‌ قرآن‌ قاطعيّت‌ ندارد.
  إخبار قاطع‌ قرآن‌ از حوادث‌ آينده‌، يكي‌ از معجزات‌ آنست‌
  إخبار غيبي‌ قرآن‌ در آيات‌ سورۀ فتح‌
  إخبار قرآن‌ از غلبۀ روميان‌، از معجزات‌ ظاهر آنست‌
  تفسير آيات‌: ا ل م‌ * غُلِبَتِ الرُّومُ...
  علّت‌ مسرّت‌ مسلمين‌ از غلبۀ روم‌ و شكست‌ ايران‌
  خزائن‌ و مختصّات‌ خسرو پرويز (ت‌)
  تكذيب‌ مشركين‌ خبر غلبۀ روم‌ را بر ايران‌
  نامۀ حضرت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله‌ وسلّم‌ به‌ خسرو پرويز (ت‌)
  جنگهاي‌ خسرو پرويز با هرقل‌ امپراطور روم‌
  مردم‌ فقط‌ از ظاهر اطّلاع‌ دارند، و از حقيقت‌ بي‌خبرند.
  آيات‌ قاطعۀ قرآن‌ در إخبار به‌ غيب‌
  قاطعيّت‌ آيات‌ قرآن‌ بهيچوجه‌ با ظواهر امر قابل‌ توصيف‌ نبود
  گفتار مورّخين‌ خارجي‌، در اينكه‌ پيامبر اسلام‌ به‌ گفتار خودش‌ ايمان‌ داشته‌ است‌
  صبر و تحمّل‌ رسول‌ الله‌ بر آزار و اذيّت‌ و تكذيب‌ و استهزاء كفّار وسفر رسول‌ الله‌ به‌ طائف‌ براي
  آزارها و اذيّت‌هاي‌ مردم‌ طائف‌ به‌ رسول‌ الله‌
  استماع‌ جنّ آيات‌ قرآن‌ را در بازگشت‌ رسول‌ الله‌ از طائف‌
  پناه‌ خواستن‌ رسول‌ الله‌ در وقت‌ ورود به‌ مكّه‌ از بعضي‌ از كفّار براي‌ تبليغ‌ رسالات‌ خدا
  پيامبر در طائف‌، تك‌ و تنها با قاطعيّت‌ دعوت‌ خود را نمود.
  اخلاق‌ عظيم‌ پيغمبر اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌
  أشعار بوصيري‌ در مجد و عظمت‌ رسول‌ اكرم‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ و آله‌ و سلّم‌
  لغات‌ و اصطلاحات‌ بديعۀ قرآنيّه‌
  معناي‌ «حقّ» و مشتقّات‌ آن‌ در قرآن‌
  در تفسير آيۀ: أُولَـئِكَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ.
  مراد از «شجرة‌ ملعونه‌» در قرآن‌، بني‌ اُميّه‌ هستند (ت‌)
  استفادۀ علاّمۀ طباطبائي‌ از تعبير «حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ».
  إجماع‌ شيعه‌ بر اينكه‌ پدران‌ و مادران‌ معصومين‌، بايد موحّد باشند (ت‌)
  معني‌ «ضلال‌» در قرآن‌ كريم‌
  تعابير قرآن‌ دربارۀ نزول‌ عذاب‌
  تفسير آيۀ: كَأَن‌ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا
  تفسير آيۀ: وَ جَعَلْنَـاهُمْ أَحَادِيثَ..
  اختصاصات‌ قرآن‌؛ آيات‌ قرآن‌، در تعبيراتش‌ ادب‌ خاصّي‌ دارد.
  تعابير قرآن‌، ارزشها و حقائق‌ را آشكار مي‌سازد.
  لفظ‌ «جهل‌» در قرآن‌ كريم‌ (ت‌)
  قرآن‌ كتاب‌ تربيت‌ و ادب‌ است‌
  قرآن‌ ناسزا و سبّ را جائز نمي‌شمرد مگر به‌ ظالمين‌
  ظهور روح‌ محبّت‌ و وَداد در آيات‌ قرآن‌ كريم‌
  حجّيّت‌ سنّت‌، در قوّۀ حجّيّت‌ قرآن‌ است‌
  بسياري‌ از مسائل‌ اصول‌ و فروع‌، از ضمّ و ضميمۀ قرآن‌ و سنّت‌ تحصيل‌ ميگردد.
  مجموع‌ قرآن‌ و سنّت‌، «علّت‌ فاعلي‌» را خدا، و موجودات‌ را «مُعدّات‌» مي‌شمرد.
  قرآن‌ و سنّت‌ مانند دو بال‌ طائر، هر يك‌ مُقوّي‌ دگرند.
  بيان‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ در لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  توصيۀ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ به‌ قرآن‌، ضمن‌ وصيّت‌ مفصّله‌
  دعاي‌ «صحيفۀ سجّاديّه‌» در لزوم‌ تمسّك‌ به‌ قرآن‌
  وجه‌ تسميۀ ديوان‌ حافظ‌ به‌ لسانُ الغيب‌ (ت‌)
  «تا بوَد وردت‌ دعا و درس‌ قرآن‌ غم‌ مخور»؛ مواردي‌ كه‌ در «ديوان‌ حافظ‌» از قرآن نام‌ برده‌ شده‌ ا
  بحث‌ دوازدهم‌: غير قابل‌ تغيير بودن‌ و عموميّت‌ قرآن‌ مجيد و تفسير آيۀ: وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هَـذَا ا
  راه‌ ثبوت‌ قرآن‌، منحصر در «تواتر» است‌
  قرآن‌ با عبارات‌ و ألفاظش‌، به‌ تواتر ثابت‌ است‌
  جلالت‌ و عظمت‌ مقام‌ أُبيّ بن‌ كعب‌، از كُتّاب‌ و قرّاء و مفسّرين‌ قرآن‌ از صحابه‌ (ت‌)
  امتناع‌ ابن‌ مسعود از تسليم‌ كردن‌ مصحف‌ خود به‌ عثمان‌ براي‌ سوزاندن‌
  مصحف‌ عثمان‌، از روي‌ مصحف‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ است‌
  بردن‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مصحف‌ خود را بر شتري‌ به‌ مسجد.
  بيان‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ دربارۀ كيفيّت‌ تعليم‌ رسول‌ الله‌ صلّي‌ الله‌ عليه‌ وآله قرآن‌
  مصحف‌ عثمان‌ مورد امضاي‌ ائمّه‌ بوده‌ و مقدار آن‌ با مصحف‌ أميرالمؤمنين‌ مساوي‌ است‌
  أخباري‌ كه‌ دلالت‌ بر تحريف‌ قرآن‌ دارد، به‌ دليل‌ عقلي‌ از حجّيّت‌ ساقط‌ است‌ (ت‌)
  عدم‌ جواز قرائت‌ قرآن‌ به‌ قرائت‌ غير متواتره‌
  قرآني‌ كه‌ امروز به‌ قرائت‌ عاصم‌ ميخوانند، همان‌ قرائت‌ أميرالمؤمنين‌ است‌
  قرائت‌ عاصم‌ بواسطۀ ابو عبدالرّحمن‌ سلميّ به‌ أميرالمؤمنين‌ عليه‌ السّلام‌ مي‌رسد؛ و هر دو شيعه‌ان
  قرائات‌ سبعۀ متواتره‌
  تقدّم‌ شيعه‌ در علم‌ قرائت‌ و تصنيف‌ در آن‌ (ت‌)
  صاحب‌ «جواهر» و آية‌ الله‌ خوئي‌، منكر تواتر قرائات‌ سبعه‌ هستند.
  استدلال‌ صاحب‌ «جواهر» به‌ روايات‌ إنّ القُرءانَ نَزَلَ بِحَرفٍ واحدٍ عَلي‌ نبيٍّ واحدٍ.
  أدلّۀ آية‌ الله‌ خوئي‌ بر ردّ تواتر قرائات‌
  قرائات‌ سبعه‌، از روي‌ اجتهاد نيست‌ و گفتار علاّمۀ طباطبائي‌ دربارۀ استناد قرائات‌ به‌ سماع‌ و روا
  پنج‌ دليل‌ بر ردّ قول‌ به‌ عدم‌ تواتر قرائات‌ سبعه‌
  أساطين‌ مذهب‌ شيعه‌ همچون‌ علاّمۀ حلّيّ، قائل‌ به‌ تواتر قرائات‌ سبعه‌اند.
  شواهد و ادلّۀ انحصار طريق‌ قرائت‌ در سماع‌ و روايت‌
  مشخّصات‌ قرائت‌ عاصم‌ در نقل‌ و سماع‌
  قرائت‌ قرآن‌ با قواعد عربي‌، بدون‌ سماع‌، قرائت‌ قرآن‌ نيست‌
  تواتر در قرّاء سبعه‌، از هر دو جانب‌ متحقّق‌ است‌
  اتّفاق‌ علماي‌ شيعه‌ و عامّه‌ بر تواتر قرآن‌
  مطالب‌ «الاضواء» در ذكر بعضي‌ از اشكالات‌ وارده‌ بر تواتر قرآن‌، و جواب‌ آنها (ت‌)
  مراد از «أحرُف‌ سبعه‌» قرائات‌ سبعه‌ نيست‌
  روايات‌ القُرءانُ اُنزِلَ عَلي‌ سَبعةِ أحرُفٍ، مردود است‌
  مراد از «سبعة‌» عدد هفت‌ نيست‌؛ كثرت‌ در آحاد است‌
  دربارۀ حديث‌ اقْرَأ كَما يَقرَأُ النّاسُ...
  «تنبيهات‌»؛ تنبيه‌ اوّل‌: روايات‌ متظافرۀ شيعه‌ و عامّه‌ كه‌ بِسمِ اللَه‌، جزء سوره‌ است‌
  تنبيه‌ دوّم‌: مُعوِّذتَين‌، دو سوره‌ از قرآن‌ مي‌باشند.
  تنبيه‌ سوّم‌: اقسام‌ قرائات..
  تنبيه‌ چهارم‌: قرائت‌ مُدرَج‌
  تنبيه‌ پنجم‌: «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» اختيار است‌، نه‌ «مَـلِكِ يَوْمِ الدِّينِ».
  آية‌ الله‌ علاّمۀ طباطبائي‌ و آية‌ الله‌ قاضي‌ «مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ» مي‌خوانده‌اند.
  قرائت‌ اكثر قرّاء «مَلِك‌» است‌، و آن‌ أنسب‌ و أعمّ است‌
  خطبۀ «نهج‌ البلاغة‌» در نزول‌ قرآن‌، و راهنمائي‌ خير و شرّ
  فقراتي‌ از دعاي‌ ختم‌ قرآن‌ در «صحيفۀ سجّاديّه‌»، و ترجمۀ آن‌
  اُمّ ورقة‌ دختر عبدالله‌ بن‌ حارث‌، جامع‌ قرآن‌ و شهيد بود.
  حالات‌ نفيسه‌ خاتون‌، و تلاوت‌هاي‌ قرآن‌ وي‌
  حالات‌ رحلت‌ و عشق‌ او در وقت‌ مرگ‌
  قصائدي‌ كه‌ دربارۀ نفيسه‌ خاتون‌ سروده‌اند.
  حسن‌ بن‌ زيد بن‌ حسن‌، و پدرش‌ زيد بن‌ حسن‌، مردودند.
  معناي‌ جامع‌ قرآن‌ بودن‌ و در برداشتن‌ آن‌
  القُرءانُ هُدًي‌ مِن‌ الضَّلالَة‌

کلیه حقوق در انحصارپرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی