فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  پنجشنبه  9 فروردين 1403 - الخمیس  16 رمضان  1445 - Thers  28 Mar 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > تازه ترين مطالب > گفتگوى علامه طهرانی با برخى علماى اهل سنّت در مسجد الحرام‏

گفتگوى علامه طهرانی با برخى علماى اهل سنّت در مسجد الحرام‏


گفتگوى علامه طهرانی با برخى علماى اهل سنّت در مسجد الحرام‏

 

مرحوم علامه آیة الـله حاج سید محمّد حسین حسینی طهرانی ـ قدس الـله نفسه الزکیه ـ در کتاب شریف امام شناسی، داستانی را در محاجه با علمای اهل سنت چنین نقل می کنند:

بارى درست به خاطر دارم در سنه 1390، هجريّه قمريّه كه براى بار دوّم به بيت الـله الحرام با دو نفر از پسران خود به جهت أداء مناسك حج مشرّف شده بودم؛ صبحگاهى پس از چند طواف مستحبّى، در گوشه ‏اى از مسجد الحرام نشستيم؛ و به تماشا و زيارت بيت و كيفيّت طواف مردم مشغول بوديم.

در اين حال يكى از علماء سنّى مذهب آمده و با ما معانقه نمود؛ و پهلوى ما نشست و مى‏ گفت: من از اهل سوريا و از شهر حَلَب هستم؛ و اسم من: عُمَرْ عادِلْ‏ مَلَا حِفْجى است. و ما با او گرم تكلّم و صحبت شديم.

در اين حال به مناسبت آشنايى با او، يكى ديگر از علماى عامّه كه مى ‏گفت: از أئمّه جماعت مدينه است آمد؛ و سلام كرد و روبروى من نشست؛ و بعد كم كم جماعت كثيرى از اهل تسنّن آمدند و همه پهلوى ما نشستند؛ و تقريباً مجلسى تشكيل شد.

در اين هنگام، من از مُتعه حجّ از آنها پرسيدم! گفتند: ما تا حجّ را بجاى نياوريم تمتّع نمى‏كنيم!

گفتم: مى‏دانيم كه رسول الـله در حِجَّة الوَداع در بالاى كوه صفا، براى مردم إعلان كرد كه: از حالا تا روز قيامت، حجّ تبديل به حجّ تمتّع شده است، براى كسانى كه خانه و منزلشان در نزديكى مسجد الحرام نيست. بدين معنى كه از ميقات كه احرام مى ‏بندند، بايد به قصد عُمْره باشد؛ و پس از وارد شدن در مكّه و أداء مناسك عمره، مُحِلّ شوند؛ و مى ‏توانند در اين صورت با زنان تمتّع كنند؛ و در مكّه مى ‏مانند تا براى أدآء مناسك حجّ و وقوف به عرفات و مَشعر، از خود مكّه مُحْرِم مى‏ شوند؛ و حجّ را بجاى مى ‏آورند.

و به پيغمبر اعتراض كردند كه چگونه ما براى أداى مناسك حجّ آمده ‏ايم، و اينك در زير درخت أراك جوان هاى ما بنشينند؛ و از موهاى سرشان قطرات آب غُسل جنابت بچكد؟!

رسول الـله فرمود: من از جانب خودم نگفتم؛ اينك جبرائيل است كه آمده؛ و اين حكم را آورده است! و در اين حال شَبَّكَ أَصَابِعَهُ انگشت‏ هاى دو دست را رسول خدا در هم فرو برد؛ و فرمود: از حال تا روز قيامت اينطور حجّ و عمره در هم داخل شدند؛ و عمل واحدى گرديدند؛ و بنابراين هر كس از راه دور مى ‏آيد، بايد عمره و حجّ را با هم انجام دهد؛ و بين آن دو عمل مُحِلّ گردد؛ اين است حكم خدا.

گفتند: بلى همين طور است ولى عُمَر بنا بر مصالحى اين را تغيير داد؛ يعنى مُتعه را برداشت؛ و دستور داد هر كس از ميقات إحرام مى ‏بندد، به قصد حجّ باشد؛ و بنابراين تا آخرين عمل حجّ، حقّ تمتّع و آميزش با زنان را كسى ندارد.

گفتم: بگذريم از اين كه عُمَر اين عمل را از روى مصلحتى طبق انديشه‏ خود انجام داد، فعلًا در اين بحث وارد نمى ‏شويم؛ ولى مى ‏خواهم بگويم: آيا عمل عُمَر حجّت است؟ و ما تا روز قيامت بايد از او پيروى كنيم؟!

عُمَر كه مُسَلَّماً پيامبر نبوده است؛ و بر او وحى نازل نمى ‏شده است. ما چگونه كلام پيغمبر رسول الـله كه بر او از جانب خدا وحى نازل مى ‏شده؛ و جبرائيل به محضرش مى‏ رسيده است، كنار بگذاريم، و به گفتار عمر عمل كنيم؟

عُمَر در زمان خود براى مردم خود گفتارى را گفت؛ آن گفتار به ما چه مربوط است؟!

آيا گفتار عُمَر بر گفتار رسول الـله، و جبرائيل، و آيه قرآن مُقَدّم است؟! آيا عُمَر در حجّيت گفتار با رسول الـله شريك است، كه در صورت معارضه بين دو گفتار، كلام او را مثلًا مقدّم بداريم؟ يا آنكه گفتار او ناسخ كلام رسول الـله است؟ و بالأخره تا يكى از اين امور متحقّق نگردد؛ و به اثبات نرسد؛ ما كه نمى‏توانيم روى انديشه شخصى و ذوق نفسانى، از حجّيّت كلام رسول خدا رفع يد كنيم!

در اينجا اين دو عالم سُنّى سكوت اختيار كردند؛ و هيچ پاسخى ندادند؛ مدّتى به سكوتِ محض مجلس مبدّل شد.

در اين حال من رو كردم به شيخ عُمَر عَادِل كه از أهل حَلَب بود، و بسيار چهره زيبائى داشت، و معلوم بود كه سخنان مرا پذيرفته است؛ و گفتم: شما چرا به اينها نمى ‏گوئيد: دست از مزاحمت زوّار بردارند؟!

در دور قبر رسول الـله، شُرْطه گماشته‏ اند، كسى قبر مطهّر را نبوسد، اين چه كارى است؟ زوّار از راه دور از نقاط مختلف دنيا با اشتياق در تمام مدّت حياتشان چه بسا يكبار مشرّف مى ‏شوند؛ و مى ‏خواهند اظهار محبّت كنند، رسول الـله را ببوسند؛ دستشان از آن حضرت كوتاه است؛ دَرِ حَرَم را مى ‏بوسند؛ ضريح را مى ‏بوسند، گريه مى‏ كنند يك دنيا عواطف دارند.

همين كه مى‏ خواهند ببوسند؛ ناگهان شُرْطه با شلّاق بر سر آنها مى‏ زند: اى مشرك نبوس! اين ضريح از آهن است؛ آهن بوسيدن ندارد! بوسيدن آهن شرك است؛ و آمِران به معروف هم تأييد مى ‏كنند و مى‏گويند: اين اعمال شرك است.

زوّار بيچاره حالشان گرفته شده، مثل چوب خشك متحيّر در گوشه‏ اى‏ مى ايستند؛ و با خود مى‏ گويند: اين ديگر چه داستانى است؟! اين چه شركى است؟!

شما را به صاحب اين بيت سوگند! آيا زوّار، آهن و فولاد را مى ‏بوسند، يا بدن رسول الـله، يا نفس رسول الـله را؟! آنها چدن و چوب را مى ‏بوسند، يا روح مقدّس حضرت صديقّه را؟! آيا شما در وجدان خود نمى ‏يابيد كه دست پدر و مادر و استاد و معلّم و مربّى روحانى را مى ‏بوسيد؟ آيا احترام به نفس او مى ‏گذاريد؛ يا صرفاً نظر به قطعه گوشت داريد؟!

مگر أشعار قَيْسِ بْنِ مُلَوَّحِ عَامِرِىّ را نخوانده ‏ايد، كه درباره معشوقه خود لَيْلى عَامِرىّ مى‏گويد:

          أمُرُّ عَلى جدَارِ ديَارِ لَيْلى             اقَبِّلُ ذَا الدِّيَارَ وَ ذَا الْجِدَارَا

             وَ مَا حُبُّ الدِّيارِ شَغَفْنَ قَلْبِى             وَ لكِنْ حُبُّ مَنْ سَكَنَ الدِّيارَا

«من عبور مى‏ كنم و مى ‏گذرم بر ديوار شهر ليلى؛ و آن شهر را مى ‏بوسم؛ و آن ديوار را مى ‏بوسم.

و اين طور نيست كه دل من از محبّت شهر و ديار، آكنده باشد؛ وليكن دل من سرشار از محبّت آن كسى است كه در شهر سكونت گزيده است.» [1]

شيخ عُمَر عَادِل در اين حال با كمال ناراحتى و عصبانيّت رو به من كرد و گفت: يا سَيِّدُ! و الـله هُم مُشْرِكُونَ؛ هُمْ مُشْرِكُونَ! سوگند به خدا كه خود اين وَهّابي ها شرك هستند؛ آنگاه گفت:

من امروز صبح پس از انجام فريضه صبح و طواف، ديدم جماعتى از ايرانيان ايستاده‏ اند؛ و يك نفر براى آنها دعا مى‏ كند؛ و آنها هم دعا را با او مى ‏خوانند.

آن دعا خواننده مى ‏گفت: إلَهى بِحَقِّ فَاطِمَة وَ ابِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنيهَا وَ السّرّ الْمُسْتَودَعِ فِيهَا كَذَا وَ كَذَا: «خداوندا به حقّ فاطمه و پدرش؛ و به حقّ شوهرش و پسرانش؛ و به حقّ سِرّى كه در او به وديعت نهاده شده است؛ ترا سوگند مى‏ دهيم كه حاجات ما را برآورده كنى‏ امام جماعت همين مسجد: مسجد الحرام از آنجا مى‏ گذشت؛ و به آنها نهيب زد: اين شرك است؛ نگوئيد! از فاطمه چيزى خواستن شرك است!

من بسيار ناراحت شدم؛ جلو رفتم و گفتم: إخْسَأْ! إخْسَأْ! خفه شو و لال شو، و ساكت شو، و برو گم شو!

و بعد به او گفتم از تو سؤالى دارم (و سوگند به خداوند و به اين بيت كه: اين مطلب و اين سؤال را أبداً در جائى نديده بودم؛ و در كتابى نخوانده بودم؛ و قبلًا هم به نظر من نيامده بود؛ و در همان حال گويا بر دل من الهام شد كه اين طور بگو) و آن سؤال اين است كه: مى ‏دانى كه: چون پيراهن يوسف را از مصر آوردند؛ و در كَنْعان بر سر يعقوب كه كور شده بود؛ انداختند چشمش باز و بينا شد؟

فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِيرُ أَلْقَهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِيراً (آيه 96، از سوره 12: يوسف)

«چون بشير از مصر آمد؛ و آن پيرهن را بر روى صورت يعقوب انداخت، چشمانش باز شد و بينا شد.»

امام مسجد گفت: بلى مى ‏دانم!

گفتم: جنس آن پيرهن از چه بود؟!

گفت: از پنبه و يا كتان!

گفتم: پنبه و كتان چنين أثرى دارد كه چشمان نابيناى يعقوب را بينا كند، امّا فاطمه زهرا كه پيغمبر ما او را سيّده عالميان خوانده است، چنين أثرى ندارد كه در نزد خدا شفيع شود، و حاجت چند نفر مؤمن را برآورده كند؟!

بعد گفت: يَا سَيِّدُ! وَ الـله خَسَأَ خَسَأَ؛ سوگند به خدا كه در پاسخ سؤال من خفه شد و لال شد؛ و مطرود و دور شد.

و سپس گفت: ما تمام طوائف سنّى‏ ها از وهّابى ‏ها بيزاريم! آنها آئين و مذهب خاصّى آورده‏ اند، بسيار خشك و بى محتوا، ما هم از راه دور آمده ‏ايم و اشتياق داريم قبر رسول خدا را ببوسيم، اينها مانع مى‏شوند!

و پس از اين، ما را به حَلَب دعوت كرد، كه در آنجا برويم، و در منزلش وارد شويم و مى‏گفت: ما به اهل بيت عصمت فوق العاده محبّت داريم؛ زنان ما تا خواب فاطمه زهراء را نبينند، مى‏ گويند: اعمال ما قبول نشده است و مخصوصاً مى‏ گفت‏ «بياييد و خودتان زنان ما را ببينيد! و از آنها گفتگو كنيد! من خواهرانى دارم كه از محبّت أهل بيت دلشان سرشار است.»

 

***************************

[1]          بوسه گر بر در زنم ليلى بود             خاك اگر بر سر كنيم ليلى بود

 

 

منبع: کتاب امام شناسی، جلد پنجم

تالیف حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی