سخنرانی حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی(رضوان الله تعالی علیه) در روز ولادت امام حسن عسگری علیه السلام
فهرست عناوین این مجلس عبارتند از :
1- اجمالي از زندگاني امام حسن عسگري (عليه السّلام) .
2- همه ائمه جز امير المؤمنين و امام زمان (عليه السّلام) در مدينه متولّد شده اند .
3- بيان اختناق شديد در زندگي حضرت عسگري (عليه السّلام) و عدم توانايي ملاقات با آن حضرت براي مردم .
4- فلسفه دور بودن ائمه آخرين از شيعيان و مردم .
5- بيان خصوصيّات ظاهري و اخلاقي امام حسن عسگري (عليه السّلام) .
6- كم بودن مطالب نقل شده از آن حضرت در منابع موجود .
7- حديث امام حسن عسگري (عليه السّلام) راجع به علما و فقها در تفسير آيات 78و 79 ، از سوره بقره .
8- استناد فقها به اين حديث راجع به مسالۀ تقليد و شرايط مجتهد .
9- بيان امام(عليه السّلام) درباره عملكرد يهود در مقابله با رسول اكرم .
10- علّت تكذيب علماي يهود ،بقاي رياست و بهره از مردم ، و رهايي از اطاعت از پيامبر و ائمه (عليه السّلام) است .
11- عاقبت علماء سو ء.
12- علّت ذمّ پروردگار نسبت به عوامّ يهود بخاطر پيروي از علمايشان .
13- عدم جواز پيروي از علماي فاسق .
14- شرايط علمايی كه لياقت دارند از آنها تقليد شود كه آنان اندك اند .
15- بيان اقسام كسانيكه از اهل بيت (عليه السّلام) كسب علم مي كنند .
16- ضرر و شرّ علماء سوء و فاسق از لشكر يزيد بيشتر است .
17- راه نجات از دست علماء سوء .
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
[بر اساس] روایات مشهور[امروز] روز تولد حضرت امام حسن عسگری حضرت ابومحمد فرزند حضرت امام هادی، حضرت علی ابن محمد است. آن حضرت در سنۀ 231 یا 232 هجری در مدینه منوره متولد شدند. و آباء آن حضرت همه در مدینۀ منوره متولد شدند و خود آن حضرت نیز جز أمیرالمومنین علیه السلام که در مکّه و در جوف کعبه متولّد شدند و جز حضرت امام زمان که تولد آن حضرت در سامرّاء است بقیه ائمه حتی حضرت امام حسن عسگری تولدشان در مدینه است .در سنه 236 هجری خلیفۀ عباسی آن حضرت را از مدینه در معیّت پدرشان حضرت امام علی النقی علیه السلام به سامراء تبعید کرد و سنّ حضرت امام حسن عسگری در آن وقت چهار سال بود.حضرت امام حسن عسگری علیه السلام و پدرشان در تمام مدّت عمر در سامراء تحت نظر بودند. چون پایتخت و مرکز جیش خلفای بنی عباس در آن زمان سامرّاء بود، لذا برای از بین بردن احساسات مردم و عدم تحریکات و تحرّکات احتمالی ، آن حضرت را با حضرت امام هادی به سامرّاء آورد. البته حضرت امام هادی تبعید بود نه حضرت امام حسن عسگری ولی چون حضرت امام حسن عسگری طفل خردسالی بود تبعاً با معیّت پدر به سامرّاء آمد. تا سنۀ 254 هجری 18 سال تمام حضرت امام هادی در سامرّاء تبعید بودند و تحت نظر و حتی افرادی که با آنها ملاقات می کردند خیلی محدود بودند، و در منزل آن حضرت همه رفت و آمد نداشتند. تا سنۀ 254 هجری که حضرت امام هادی از دار دنیا رفتند و ولایت و امامت به فرزندشان حضرت امام عسگری منتقل شد که در آن وقت سنشان 22 سال بود .امامت آن حضرت تا سنۀ 260 طول کشید و در سنۀ 260 از دار دنیا به سمّ معتمد رحلت کردند و سن آن حضرت 28 سال بود.
یعنی از ائمه ما که سنّشان خیلی کم است یکی حضرت امام حسن عسگری است که 28 ساله رحلت کردند و دیگری حضرت امام جواد- حضرت امام محمّد تقی- که ایشان در 25 سالگی رحلت کردند.
دوران زندگی بر حضرت امام هادی و امام حسن عسگری خیلی سخت می گذشت ، بالأخص در دورۀ امامت امام حسن عسگری که حتیّ خواصّ شیعه هم با آن حضرت ملاقات نمی کردند و می ترسیدند. به ندرت وقتی که حضرت از منزل به امر خلیفه بیرون می آمدند، که در رکاب خلیفه با خلیفه جایی بروند،شیعیان در راه آن حضرت را میدیده اند و الاّ [حضرت] آزاد نبودند [تا مردم] خدمت [ایشان] برسند و از آن حضرت استفاده کنند،مگر افراد خیلی اندک از جمله علما و بزرگانی که جزء خصّیصین و حواریّون حضرت بودند و نام آنها در کتب رجال ثبت شده است. و بعضی اینچنین احتمال می دهند که این یک مصلحت خدایی بوده، چون زمان رو به غیبت کبری می رفت ، لذا خداوند علیّ أعلی اینطور جریانات را پیش آورد که شیعه کم کم به غیبت عادت کند.
در زمان حضرت امام هادی ، امام را کمتر ببیند و در زمان حضرت امام حسن عسگری امام را[نسبت به آن] کمتر ببیند و در زمان حضرت امام زمان در غیبت صغری آن حضرت را خیلی کم ببییند و در غیبت کبری خیلی خیلی کم ببیند.
به تدریج از زمان امام نهم، زمان رو به غیبت رفت، یعنی؛ دسترسی به ائمه و استفاده از محضر شخصی آنها در حالت ظاهر به تدریج کمتر می شد . حضرت امام حسن عسگری را معتمد عباسی به زهر شهید کرد و شهادت آن حضرت را ما مفصّل در جلسه قبل که روز 8 ماه ربیع الاول بود بیان کردیم. متوکّل خلیفه عباسی آن حضرت را به زندان انداخت و مدّتی حضرت امام حسن عسگری در زندان بودند و علت به زندان انداختن آن حضرت هم معلوم نشده است، و در تواریخ چیزی ننوشته اند که چرا آن حضرت را به زندان انداخته اند. ولی خوب البته معلوم است که همان حسد و حقدی که بنی عباس نسبت به علویین داشتند و تحریکاتی که از بعضی از افراد و جوانب می شد و جواسیسی که خبرهایی می آوردند و نمّامها و سخن چینهایی که نمّامی می کردند موجب این شد که مدّتی آن حضرت در زندان متوکّل بودند. بعداز متوکّل معتصم و معتزّ و مهتدي و معتمد خلیفۀ عباسی بودند . اینها هر یکی بعد از دیگری خلافت کردند و حضرت امام حسن عسگری این دوران خیلی سخت را در این زمانهای متعدد گذراندند.
امام عسگری علیه السلام مانند سایر ائمه ، مرد با وقار و با شخصیّت و آرام و ساکت، پر عقل و پر فکر [بوده اند]. همینطور که دشمنان آن حضرت هم مانند عبیدالله ابن احمد ابن خاقان در تاریخ ، مفصّل احوالات آن حضرت را نقل می کند. با اینکه یک شخص ناصبی بوده و از دشمنان اهل بیت بوده ولی آن حضرت را به این مدائح و این صفات می ستوده و در مقام تعریف گفته است که در سامرّاء مردی بود به این خصوصیّت از خاندان علوییّن که از همه مقدّم بود و از همه محترم تر بود و مرد آرامی بود و با فکر و تعقّل بود. سیمای گندمگونی داشت، چشمهای درشتی داشت، قد متوسّطی داشت. بدنش [دارای] استخوان بندی محکمی بود و حرکت که می میکرد مانند یک کوه وقار بود. علماء و وزراء و بزرگان مملکت از آن حضرت احترام می کردند. شیعه آن حضرت را احترام [کرده و] مقدّم می داشت و تمام علوییّن سیّد و سالار خود را آن حضرت می دانستند. در حالتیکه از آن حضرت پیرتر در میان علوییّن بسیار بود.
الان شما که کنار قبر آن حضرت می روید، سامرّاء خانه خود آن حضرت بوده یعنی قبر حضرت امام علیّ النقی و امام عسگری و حضرت سید حسین برادر حضرت امام حسن عسگری که همآنجا مدفون است و حضرت حکیمه خاتون و حضرت نرجس خاتون و اینها همه را در خانۀ خودشان دفن کرده اند. و بعد آن خانه تبدیل به رواق و ضریح و صحن و... شد . خیلی قبر نورانی و فضای نورانی است که محسوس [است] فضای باز و مرتفعی است. اینها همه از آثار و جلوه های خود حضرت امام عسگری علیه السلام است. بزرگان احوالات آن حضرت را مفصّل ذکر کرده اند گرچه آنچه باید و شاید از نظر امام حسن عسگری برای ما مفصلاً نقل نشده، زیرا که اولاً عمر آن حضرت کوتاه بود، ثانیاً آن حضرت همیشه در تبعید بودند و دسترسی همۀ شیعه نسبت به آن حضرت نبود. لذا آن مقداری که بزرگان نقل کرده اند، از فرمایشات آن حضرت و از کلمات آن حضرت مفصّل در کتب نقل شده . و بزرگان استشهاداتی روی فرمایشات آن حضرت می کنند من جمله بعضی از فرمایشات آن حضرت بود که ما در سابق در مسجد و در منزل فرمایشات آن حضرت را بیان کردیم و یادم می آید که در سال گذشته مقداری از فرمایشات آن حضرت را بیان کردیم و مفصّل گذشت.
امروز می خواهم من برای شما یکی از فرمایشات آن حضرت را که در تفسیر یک آیۀ شریفه فرمودند بیان کنم و امروز هم واقعاً قصد صحبت نداشتم، چون ترتیب دادن مجلس و در را باز کردن و کتابها را این طرف و آن طرف گذاشتن و سماور را درست کردن ، پرده ها را بالا زدن و اتاق را جارو زدن، تا انداره ای که می توانیم اینها کارایی است که مربوط به ترتیب مجلس است. بعد هم کارهای زیاد دارم نمی رسم که هم آن کارهارا بکنم و هم شب مسجد بیاییم و هم بعد از مسجد منزل آقای... بروم. و بعد هم دیر منزل بیاییم و بعد هم بخوابیم و زود هم بیدار شویم و همه کار ها را بکنیم .فلذا من حال ندارم ، پس از رفقا تقاضا می کنم هر روزی که اینجا جشن است وقتیکه ساعت 9 می شود همه متفرّق شوند و عیالاتشان را [هم با خود] ببرند چون مجلس محدود بین ساعت 7 تا9 [صبح است] . ماندن رفقا و عیالاتشان بعد از ساعت 9 یک مزاحماتی است که اگر بخواهد ادامه پیدا کند، ما مجبور می شویم مجلس را به کلّی تعطیل کنیم. فلذا یک مرتبه تذکّر به آقایان داده می شود آن را عمل کنند .[ از مجلس] ، ساعت 9 باید از متفرّق شوید و ساعت 7 هم منعقد میشود، زودتر بیایید تا صبحانه میل کنید. نه اینکه یکی ساعت 8 بیاید و یکی 8.30 و یکی 8.45 و یکی 9 و یکی 9.30 و یکی 10 .این طرق کارکردن روی اساسی که ما در دسترس داریم نیست. مؤمن باید منضبط باشد، منظّم باشد و کارهایش روی أساس باشد . لذا من حال صحبت نداشتم. دیشب من یک خوابی دیدم که آن خواب مرا ارضاء کرد که امروز برای شما صحبت کنم. خواب مفصّلی بود و مفاد آن این بود که باید کار کنی خلاصه. و خواب خوبی هم بود و همه رفقا هم در آن خواب شریک هستند و چون آن خواب هم یک علائمی نسبت به امروز داشت و حضرت امام حسن عسگری علیه السلام هم با این خصوصیات و پدر امام زمان ، و ما هم واقعاً بعضی اوقات دچار فقر در منبری می شویم ، اصلاً یک منبری که می خواهیم دعوت کنیم برایمان صحبت کند، من واقعاً متحیّر میشوم یکی دو سه نفر هستند که عین آیات قرآن و أخبار و ... صحبت می کنند و اینها غالبا مجالس دهگی و جلسات و اینها دارند و بنده [با آنها] تماس می گیرم، میگویند:در این وقت ما نمی توانیم [بیاییم] . و بعضی دیگر هستند که ما نمی خواهیم . می آیند 1 ساعت صحبت میکنند و هیچ دست نمی دهند، نه آیه ای ،نه خبری و نه تفسیری ،یک حرفهایی می زنند و مطلب تمام می شود و انسان هم دستش خالی می ماند. و این مطلب را شما باور کنید من خودم خیلی محتاج هستم به اینکه موعظه بشنوم و واقعاً کسی که موعظه می کند یا منبر میرود و حرف خدا می زند اینقدر لذّت می برم و اینقدر گوش می کنم و اینقدر حظّ میکنم، و کیف می کنم که کسی بنشیند آیه قرآن بخواند، خبر بخواند، موعظه کند و من گوش کنم. لذا خودم هم محتاج هستم . یک نفر که می رود بالای منبر و حرفهای مناسب نمی زند خسته می شوم اصلاً مثل اینکه کوه را بر سر من می کوبند، خسته می شوم. مثل اینکه لای آسیاب دیدید وقتی که آسیاب را می گردانند جناب گندم و جناب جو و امثال اینها چه صدایی می کنند ،ما زیر آسیاب له می شویم و صدایمان در نمی آید ، دیگر انسان خسته می شود ،اما یکی که صحبت کند و مردم را دعوت کند به آخرت به خدا به امام، روایتی ، حکایتی ، سرگذشتی از امام [بخواند] ، دیگر آدم زنده می شود.لذا این خواب را که دیدیم از خواب که بلند شدیم گفتیم باید منبر برویم این خواب معناش این است . و لذا تصمیم گرفتیم که یک مقدار مختصری صحبت کنم از احوالات حضرت امام حسن عسگری علیه السلام و از جمله فرمایشات آن حضرت یک تفسیری است که در آیه شریفه (و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی و ان هم الا یظنون فویل لالذین یکتبون الکتاب بأیدیهم ثم یقولون هذا من عند الله ) جملاتی دارند حضرت امام حسن عسگری در تفسیر این آیه و امروز را ما اختصاص می دهیم به تفسیر این آیه.
عبارتی [است] که بزرگان علماء نقل کرده اند از حضرت امام حسن عسگری علیه السلام که آن حضرت از حضرت امام صادق علیه السلام روایت کرده اند که (و اما من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه تارکا لهواه مطیعا لأمر مولاه فللعوام أن یقلدوه) اما آن کسانی از فقهاء که نفس خود را در مقام مصونیّت و عصمت در بیاورند و دین خود را حفظ کنند، ترک هوای نفس کنند ،سرا پا مطیع أمر مولای خود باشند بر عهده عوام یعنی عامّۀ مردم است که از آنها تقلید کنند. این یک جمله ای است که ما در کتب فقهی و در بسیاری از کتب اصولی می بینیم و در باب اجتهاد و تقلید یکی از ادلّه ای که اقامه می کنند بر وجوب تقلید همین حدیث است که مفصّل بر روی او بحثها دارند و مرحوم سیّد محمّد کاظم یزدی در مقدمۀ عروة الوثقی که در باب اجتهاد و تقلید ذکر می کند این روایت را ذکر می کند و این روایت خیلی دارای معنا است هرچند بعضی می گویند از این روایت چیزی بیشتر از معنی عدالت استفاده نمی شود، یعنی؛ مجتهد باید فقط عادل باشد، صائنا لنفسه حافظا لدینه تارکا لهواه مطیعا لمولاه یعنی باید عادل باشد.کما این اینکه مرحوم آیة الله بروجردی و بعض دیگر مانند مرحوم آقاسید ابوالحسن اصفهانی و امثال اینها هم می گفتند: همین معنی عدالت بیشتر استفاده نمی شود. و امّا نه. با توجّه شاید بتوانیم بگوییم معنی بالاتر از این استفاده می شود نه عدالت معمولی، اصلاً آن کسی که می تواند فتوا بدهد و صاحب تقلید باشد باید یک نور الهی در ذهن او باشد و نفس او را از همه مشتهیاتی که خلاف رضای خداست در مصونیّت و عصمت در بیاورد.یعنی هوا و اینها را زیر پای خودش له کند و سرا پا مطیع امر خدا باشد ، او باید فتوا بدهد. و شخصی که بدان مرحله نرسیده باشد حق فتوا ندارد. این روایت را در تفسیر (و منهم امیون لایعلمون الکتاب) که امروز برای شما می خوانم مرحوم شیخ انصاری در باب ظن بر حجیت خبر واحد ذکر می کند ، ومی گوید : آثار صدق و واقعیت از مضامین این روایت مشهود است. روایت خیلی است و من از اصل سند این روایت را برای شما نقل می کنم . اصل سند این روایت در احتجاج شیخ طبرسی است که به احوالات حضرت امام حسن عسگری علیه السلام میرسد ،من جمله با سند متصّل خود از آن حضرت ذکر می کند. حالا روایت را خوب گوش کنید تا ما برسیم به استشهاد حضرت امام حسن عسگری علیه السلام از حضرت امام صادق علیه السلام راجع به( اما من کان من الفقهاء).
وَ بِالْإسْنَادِ الَّذِى مَضَى ذِكْرُهُ عَنْ أَبِى مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِىِّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِى قَوْلِهِ تَعَالَى: «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَايَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلَّآ أَمَانِىَّ» دیگر با همین سندهایی که سابقاً ذکر شد این روایت منتهی می شود به حضرت أَبِى مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِىِّ عَلَيْهِ السَّلَامُ در تفسیر این آیه شریفه «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَايَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلَّآ أَمَانِىَّ» که معنای آن چیست. این آیه راجع به یهود است که می فرماید: جماعتی از آنها امیّ هستند، درس نخوانده هستند ،عالم نیستند، سواد ندارند، طبقه عامّه مردم هستند . و اینها از کتاب خدا و از تورات هیچ خبر ندارند الاّ یک خیالاتی و یک آرزوهایی که علمای آنها به آنها گفته اند، و به آن خیالات و اوهام آنها دلبستگی پیدا کرده اند. و آن را کتاب خدا و تورات شمرده اند، روی تلقین باطلی که علماء به آنها داده اند. «وَ مِنْهُمْ أُمِّيُّونَ لَايَعْلَمُونَ الْكِتَبَ إِلَّآ أَمَانِىَّ» حضرت می فرمایند : إنَّ الْأُمِّىَّ مَنْسُوبٌ إلَى أُمِّهِ. أَىْ: هُوَ كَمَا خَرَجَ مِنْ بَطْنِ أُمِّهِ لَايَقْرَأُ وَ لَايَكْتُبُ. «منهم امیون » یعنی چی؟ امیّون یعنی مادریها. ام یعنی مادر .امیّ یعنی کسی که از شکم مادرش آمده بیرون،سوادش همان قدر است، دیگر چیزی نخوانده، یاد نگرفته، مطالعه نکرده، بحث نکرده ، اُمیّون درس نخوانده های هستند که «لَايَعْلَمُونَ الْكِتَبَ الْمُنْزَلِ مِنَ السَّمَآءِ وَ لَا الْمُتَكَذَّبِ بِهِ وَ لَا يُمَيِّزُونَ بَيْنَهُمَا» اینها[بین] آن کتابی که از آسمان نازل شده با آن کتابی که دروغ بستند به خدا و نسبت به خدا دادند ، فرق نمی گذارند. تورات واقعی را با تورات مجعول فرق نمی گذارند. آیاتی را که خدای علیّ أعلی بر حضرت موسی فرستاده و این آیاتی که علمای یهود تحریف می کنند و به خورد مردم می دهند، آنها را فرق نمی گذارند، هیچ فرق نمی گذارند. هر چه به آنها گفته می شود که خدا اینطور گفته قبول می کنند و خداوند در اینجا دارد امیون را تقبیح میکند. می گوید: وای بر این عوامّ مردم که اینها حرف علمای خود را بی چون و چرا گوش میکنند.
خوب گوش کنید مطلب از دستتان نرود تا برسیم به نتیجه.
إلَّآ أَمَانِىَّ«، أَىْ: إلَّا أَنْ يُقْرَأَ عَلَيْهِمْ وَ يُقَالَ لَهُمْ: إنَّ هَذَا كِتَابُ اللَهِ وَ كَلَامُهُ » اینها از کتاب خدا هیچ چیز نمی دانند مگر أَمَانِىَّ . أَمَانِىَّ یعنی چی؟ یعنی آنچه را بر آنها می خوانند و می گویند به سلیقه خودشان ،بزرگان خودشان علماء خودشان و می گویند این کتاب خداست، این کلام خداست .
«لَا يَعْرِفُونَ إنْ قُرِئَ مِنَ الْكِتَابِ خِلَافَ مَا فِيهِ.» اگر آنها خلاف کتاب خدا را بر آنها بخوانند آنها نمی فهمند . بحث نمی کنند که این خلاف است.
وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ أَىْ مَا يَقْرَأُ عَلَيْهِمْ رُؤَسَآؤُهُمْ مِنْ تَكْذِيْبِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ فِى نُبُوَّتِهِ وَ إمَامَةِ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ سَيِّدِ عِتْرَتِهِ. وَ هُمْ يُقَلِّدُونَهُمْ مَعَ أَنَّهُ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِمْ تَقْلِيدُهُمْ » و إِنْ هُمْ إِلَّا يَظُنُّونَ یعنی چه؟ یعنی آنچه را که بزرگان و رؤسای آنها بر آنها می خوانند از تکذیب محمّد که این محمدّی که آمده ادّعای پیامبری می کند دروغ می گوید، آن محمدّی که موسی گفته این شخص نیست. او یک طور دیگر است. با آنکه خودشان میدانند این همان [شخص] است .اما به عوامّشان می گویند: این محمّد دروغ می گوید، این آن نیست . آن محمدی که موسی گفته و تورات آورده غیر از این محمدّی است که دارای این صفات است. حالا این محمّد این صفاتی که دارد در تورات خودشان است و موسی همین را گفته و در تورات همین صفات است.
اما اینها تورات را به خلاف آنچه است می خوانند از تکذیب محمد صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ وسلم در نبوتش « وَ إمَامَةِ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ سَيِّدِ عِتْرَتِهِ» علی علیه السلام بزرگ و آقا و سید و سالار تمام عترت پیغمبر . وَ هُمْ يُقَلِّدُونَهُمْ مَعَ أَنَّهُ مُحَرَّمٌ عَلَيْهِمْ این عوام از این علمایشان تقلید می کنند با اینکه تقلید کردن اینها از علمایشان حرام است.
فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَبَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَهِ وای برآن کسانی که کتاب خدا را با دست خودشان می نویسند، آن وقت به خدا نسبت می دهند. و می گویند: این مال خدا است. از پیش خود خبری نقل می کند و به خدا نسبت میدهد و یا از پیش خود خبری نقل می کند و به پیامبر نسبت می دهد. و یا از پیش خود خبری نقل می کند و به امام نسبت می دهد. و می گوید این مال خدا یا پیغمبر یا امام است. وای بر آن کسانی که کتاب را با دست خود می نویسند و می گویند این از نزد خداست.
حضرت امام حسن عسگری می فرمایند: هَذَا الْقَوْمُ الْيَهُودُ كَتَبُوا صِفَةً زَعَمُوا أَنَّهَا صِفَةُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ هِىَ خِلَافُ صِفَتِهِ؛ یک صفاتی از پیغمبر آخر الزمان را می نویسند و به مردم می گویند صفات پیغمبر آخر الزمان این طور است و این صفاتی را که می نویسند خلاف آن صفاتی است که در پیغمبر است و در تورات واقعی است.
وَ قَالُوا لِلْمُسْتَضْعَفِينَ مِنْهُمْ: هَذِهِ صِفَةُ النَّبِىِّ الْمَبْعُوثِ فِى ءَاخِرِ الزَّمَانِ. إنَّهُ طَوِيلٌ عَظِيمُ الْبَدَنِ وَ الْبَطْنِ، أَهْدَفُ، أَصْهَبُ الشَّعْرِ، وَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَءَالِهِ بِخِلافِهِ، وَ هُوَ يَجِىءُ بَعْدَ هَذَا الزَّمَانِ بِخَمسِمِئَةِ سَنَةٍ
و به مستضعفین مردم خود آنهایی که اهل مطالعه و دقت نیستند ، به آنها می گویند: صفت پیغمبری که در آخر الزمان از طرف خدا مبعوث می شود و موسی خبر بعثت آن پیغمبر را داده که او خاتم النبیین است صفتش این است که قدّ آن پیغمبر خیلی بلند است، بدنش خیلی بزرگ است، شکمش خیلی جلو آمده است، موهایش مجعّد است، فلفلی است. در حالتیکه محمد به خلاف آن صفات است. پیغمبر صلی الله علیه وآله و سلم موهایشان مجعّد نبوده،مویشان میل بوده ، مسلسل بوده، شانه که می کردند می ریخته [است]. قد بلند نداشتند متوسط بودند،بدنشان بزرگ نبوده استخوان بندی [حضرت] درشت بوده، شکم پیغمبر جلو نیامده بود بخلافش بود. و آنها به عوامشان می گویند: آن پیغمبری که موسی گفته، بعد از 500 سال دیگر خواهد آمد.
علما یهود چرا این کار را می کنند، با اینکه خودشان می دانند. ؟
وَ إنَّمَا أَرَادُوا بِذَلِكَ أَنْ تَبْقَى لَهُمْ عَلَى ضُعَفَآئِهِمْ رِيَاسَتُهُمْ، وَ تَدُومَ لَهُمْ إصَابَاتُهُمْ، وَ يَكْفُوا أَنْفُسَهُمْ مَؤُنَةَ خِدْمَةِ رَسُولِ اللَهِ صَلَّى اللَهُ عَلَيْهِ وَ ءَالِهِ وَ خِدْمَةِ عَلِىٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَآصَّتِهِ.
علما یهود چنین کاری با پیغمبر می کنند و به 2 جهت به عوامشان این مطالب را می گویند . جهت اول اینکه ریاستشان بر ضعفای خودشان باقی باشد. می گوید من عالم هستم، و بر شما ریاست دارم. ریاست او متوقف است که پیغمبر را به شما معرفی نکند. چون اگر پیغمبر را معرفی کند دیگر خودش میرود کنار ،خودش دیگر رئیس نمی شود رئیس، پیغمبر می شود ، خودش با سایر افراد باید از پیغمبر تبعیت کند ، و اینها نمی خواهند از ریاست و کرسیّ خود بگذرد. وَ إنَّمَا أَرَادُوا بِذَلِكَ أَنْ تَبْقَى لَهُمْ عَلَى ضُعَفَآئِهِمْ رِيَاسَتُهُمْ می خواهند ریاستشان بر ضعفایشان بماند. وَ تَدُومَ لَهُمْ إصَابَاتُهُمْ إصاباتی که از ضعفا می کنند برای آنها دوام داشته باشد. إصابة یعنی بهره . بهره ای که می برد، پولی که می گیرد، نذری که می آورند، نیازی که می آورند ، کله قندی که می آورند ،آش رشته ای که می آورند ، کاسه نبات و هدیه ای که می آورند، گوسفند می آورند و قربانی می کنند، اینها [می خواهند این هدایا] دائماً باشد. اگر بگویند او پیغمبر آخر الزمان است همه اینها بریده می شود و دیگر هیچ خبری نیست، این فایده اول [بود].
فایده دوم اینکه اگر اینها بگویند پیغمبر حق است باید مانند سایر مسلمین از پیغمبر تبعیت کنند ، باید خدمت پیغمبر بکنند ، باید بیایند مسجد، بیایند جهاد ،باید روزه بگیرند ، نماز بخوانند ، هزار زحمت و مصیبت دارد و اینها نمی خواهند از آن شخصیّت و آقایی که در یک عمر کسب کرده اند پایین تر بیایند و حالا بیایند خدمت پیغمبر و خدمت أمیرالمومنین و اهل بیت و خواصّ پیغمبر را بکنند. این دو علت موجب این شده که آنها پیغمبر را کتمان می کنند ،و زعمای خود خلاف آن صفات پیغمبر که در تورات بیان شده را برای مردم معرفی می کنند. خداوند دربارۀ اینها چه می گوید؟ فَقَالَ اللَهُ عَزَّوَجَلَّ: «فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ» وای بر آنها از آنچه دست آنها نوشته و وای بر آنها از آنچه کسب می کنند . ویل دو معنا دارد اول به معنای وای .از یک امری که خیلی خیلی تعجب می کند می گوید وای بر این کار. این را عرب می گوید ویل. یک معنی ویل این است که الویل وادٍ فی جهنم .چون جهنّم درجات دارد، مراتب دارد، درکات دارد، هر جایی از آن یک اسمی دارد یک خاصیّتی دارد ،شما خیال نکنید اگر بخواهید بروید جهنّم شما را جهنم ببرند، جهنم باید افراد خاصّ بروند. جهنم رفتن هم آسان نیست. تازه اگر بخواهید بروید جهنم ، همه جای جهنم که شما را نمی برند. ان شاءالله از همان پل صراط بزودی عبور می کنید و فقط تماشایی از جهنم می کنید، اما جهنم دارای مقامات و درکات است. یکی از درکات جهنم اسمش ویل است. ویلٌ للمطففین . . فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَ وَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا يَكْسِبُونَ حضرت می فرماید که 2 تا ویل خدا اینجا گفته است. یک ویل معنایش این است که وای بر آنها بر این انحرافاتی که با دستهای خود بوسیله مکتوبات و نوشته های مختلف به عوام خود می دهند و مغز آنها را می شویند و یک دسته اباطیل و موهومات تحویل مردم میدهند و تمام گروه مردم را رو به ضلالت و گمراهی می دهند. و ویل دوم آن است که آنچه را که کسب می کنند در مقابل از مردم چه میگیرند . این ایمان خود را فروخته ،در ازای آن چی از مردم می گیرد. یک کاسه نبات می گیرد ، گوسفند ، فرش ، قصر میگیرد از اینها که بالاتر نمی گیرد.
ادامه مطلب
|