خصوصیات منحصر به فرد ماه مبارک رمضان به بیان حضرت آیه الـله سید محمد محسن حسینی طهرانی
ماه مبارك رمضان ماهي است كه رحمت خداوند بر بندگانش و آن مغفرت و جنبه فيض عامّش بيش از ساير ماهها براي افراد است. و ماهي است كه از خصوصيّات آن اين است كه انسان در اين ماه چه روزه داشته باشد، صائم باشد يا نباشد، تغيير را در وضع و كيفيّت خودش ملاحظه ميكند. يعني آن حكومت و غلبه قواي معنوي روزه بر كليه افراد به نحوي است كه خواهي نخواهي انسان را متأثّر ميكند، حالا چه برسد به اينكه خود انسان صائم باشد و از بهترين اقسام صوم هم دارا باشد.
چون ميگويند روزه چند قسم است؛ يكی روزه عوام است، و آن روزهاي است كه در همین رسالههاي عمليّه ذکر شده است، بگونهای که مُفطِرات را انجام ندهد، محرّمات را انجام ندهد تا روزه او روزه مقبولي باشد و در همين حدّ ظاهری است مثلا اینکه غذا نخورد، آب نياشامد، دُخان و دود غليظ به حلق فرو نبرد، سر زير آب نكند و امثال ذلك، خلاصه آن مفطراتي كه براي روزه ميشمارند را انجام ندهد. اين نوع روزه فقط يك نوع اسقاط تكليف ظاهری دارد، امّا ما كه يك تكليف نداريم.
يكي از مسائلي كه متأسفانه در فقه امروز مورد دقّت قرار نگرفته اين است كه در رسالههاي عمليّه و امثال ذلك توجه فقط به يك بُعد مسائل فقهي و شرعي وجود دارد یعنی همين مسائل حلال و حرام ظاهري. و توجّه به مسائل و مراتب مافوق اين جريان ظاهر، ديگر در رسالههاي عمليّه موجود نيست. به عبارت ديگر گويا فقط رسالههاي عمليّه متكفّل تكليف عواماند و از آن تكاليفي كه بر عهده خواصّ است در آنها چيزي وجود ندارد، البتّه طبيعيِ مطلب هم همين طور است.
ولي اگر ما دقّت كنيم ميبينيم كه تكليف بر حسب مراتب بصيرت و فعليّت مكلّفين فرق ميكند؛ تكليف عوام همين عمل به فرائض و واجباتي است كه براي همه ما معلوم و معروف است و نهي از محرّماتی مانند تهمت، سرقت، شرب خمر و امثال ذلك. اين تكليف، تكليف ظاهر است. اما براي افرادي كه بصيرت بيشتري دارند و مقصد بالايي را ميطلبند تكليف تفاوت دارد. براي رسيدن به آن افق بالاتر واجب است كه مكلّف به اموري بپردازد كه عوام در ارتباط با آنها كاهل و غير ساعي هستند. همان طوري كه در روز قيامت خداوند متعال از تكاليف ظاهري ما حسابرسي ميكند، همينطور نسبت به رشد فكري و عقلاني ما در انجام آن تكاليف بالاتر حسابرسي ميكند. ميگويد: من به تو اين عقل را دادم، من به تو اين ظرفيت را دادم، چرا از اين مواهبي كه من به تو دادم، از اين مواهب استفاده نكردي؟ و توان خود را فقط در محدوده اتيان به تكاليف عوام قرار دادي؟ لذا او هم داراي تكليف خاص خودش میشود. و با اين تكليف ظاهر و با انجام اين روزه عام انسان فقط از عهده اين تكليف ظاهر برميآيد نه بیشتر.
يك روزه ديگر هم داريم ميگويند روزه خواص؛ و آن روزهاي است كه علاوه بر رعايت اين مسائل ظاهر، انسان به مسائل دقيقتر و باطني هم بپردازد؛ زبان خود را از گفتار لَغو حفظ كند. گفتار لغو منظور سخن كذب نيست، كذب با لغو دوتاست. آن كذب كه اصلاً حرام است، گفتار لغو، گفتار بيخود و كلام غير مفيد است؛ آقا بنزين گران شده! خب گران شده كه شده، اين ميشود لغو، اين كذب نيست ولي لغو است. شخص روزه دار نبايد لغو بگويد، اگر بگويد به آن روزهاش صدمه ميزند. آقا! من در خيابان ميرفتم ديدم يك تصادفي شده يك جمعيّتی ايستاده بودند و دعوا شده بود...!؛ حالا شده كه شده. آقا امروز من ديدم فرض بكنيد كه فلان چيز اتّفاق افتاده، از اين مسائلي كه در جلسات ما همين طوري بدون نتيجه میگذرد و بعد از گذشت يك سال از عمر انسان هيچ نتيجهاي را بر آن مترتّب نميبيند. دروغ نيست، حرام هم نيست ولي لغو است و اثر ندارد، چون مسأله علمي نيست، مسأله معنوي نيست، يك كلام بيخودي است که انسان همين طوري صرفا براي اتلاف وقت میگويد. خواص اين كار را نميكنند. گوش انسان از شنيدن مطالب لغو بايد به دور باشد. مطالب حرام كه اصلاً جاي خود دارد، آن مربوط به خواص نيست، آن مربوط به عوام است که بايد رعايت كنند. مثل شنيدن موسيقي كه حرام است، شنيدن تهمت و جلوگيري نكردن از آن، اینها همگی مربوط به عوام است. ولی در روزه خاص گوش انسان در ماه رمضان و در حالت صوم، كلام لغو را هم نبايد بشنود. قدم انسان در ماه مبارك رمضان و در هنگام صوم نبايد حركتي بكند كه آن حركت، حركت لغوي باشد. حركتهای انسان بايد حركت منطقي باشد، نميشود لغو باشد و به طور كلّي اعضاء و جوارحي كه خداوند متعال آنها را جهت انجام عمل مفيد و عمل منطقي براي انسان قرار داده نبايد عمل لغوي از آنها سر بزند؛ اين مربوط به خواص است. اگر ما توانستيم در اين يك ماه به اين مرحله عمل كنيم نتائجش را هم ميبينيم.
امّا يك مرتبهاي هست بالاتر از اين روزه خاص، كه بالاجمال ميگويم وليكن بايد از خداوند توفيق رسيدن به آن مراحل را طلب کرد. آن مرحلهاي كه بالاتر را ميگويند: روزه خاصّالخاصّ. و آن روزهاي است كه حتّي خطور لغوي هم براي انسان پيدا نشود، نه اينكه پيدا بشود و بعد انسان آن را دفع كند. حضرت عيسي علي نَبيِّنا و آله و علَيهالسَّلام داشتند با حواريّون از كنار يك خرابهاي ميگذشتند، بعلت دودي که در آن خرابه بود اينها سرفه كردند، و دود استنشاق آنها را مختل كرده بود. حضرت عيسي به آنها فرمود: اي حواريّون! حضرت موسي در شريعتش دستور داد از زنا پرهيز كنيد، امّا من به شما ميگويم خيال زنا را هم در ذهن نياوريد چون خيال اين عمل زشت مانند نيران و آتشي است كه در كناري برافروخته بشود، گرچه سوزندگي او موجب نميشود كه انسان آتش بگيرد ولي دودي كه از او متصاعد است انسان را متأثّر ميكند.
يك سالك آن لطافتي را كه به واسطه عبادت به دست آورده است با يك خيال گناه از دست خواهد داد، آن نورانيّتي را كه در خود ميبيند، آن نورانيّت را اگر ميخواهد حفظ كند بايد خطور گناه هم نداشته باشد (الذین اتقوا إذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا ) «وقتي كه شيطان ميخواهد بيايد متذكّر ميشوند.» اين شیطان ميآيد هی اطراف انسان دور ميزند تا از يك راهي وارد بشود. مثل وقتي كه اسپرم ميخواهد وارد اوول بشود بعضي از مقاطع پوستي اين اوول - كه مؤنّث هست - جدارش نازكتر از بعضي از قسمتهای ديگر است، اين اسپرمها ميآيند و هی خودشان را به اين پوسته ميزنند، هي نوك ميزنند تا اينكه يك منفذي پيدا بكنند براي ورود در اوول تا اینكه انعقاد نطفه بشود. هي ميگردند دور اين تخمك تا اينكه آن راه و آن خصوصيّت را پيدا بكنند. اين عجيب است واقعاً خداوند متعال چه شعوري داده آن وقت ما همين طوري...، ميگردند و میگردند تا اینکه يكي از اينها موفّق ميشود به همان مقطع نازكتر برسد و از آنجا داخل شود. به محض اينكه وارد شد فعل و انفعالات ديگر انجام ميشود و در آنجا تركيب حاصل ميشود و مسائل ديگر پيش ميآيد.
اين شيطان وقتي كه ميآيد دور انسان مثل اين اسپرمهايي كه دور آن اوول ميگردند، همين طوري اطراف انسان دور ميزند، تا ببیند از كجا میتواند وارد اين نفس بشود، همين جوري دور ميزند. يك جايي را كه پيدا بكند ميآيد و زهرش را در آنجا ميريزد و وارد ميشود. لذا تا ميخواهد يك فكر خلافي در ذهن بيايد فوراً انسان بايد آن فكر را دفع كند. اگر بخواهد بيايد و آن فكر بماند دخل انسان درآمده است. حالا اگر اين بيايد و مستقر بشود و اين نطفه منعقد بشود، و بعد انسان بخواهد آن را دفعش كند، مگر حالا از بين ميرود.
لذا مرحوم آقاي حدّاد ميفرمودند كه: "مردم چه ميگويند شيطان [وسوسه میکند و فریب میدهد] و اين حرفها؟ انسان بايد با يك خنجر در كنار قلبش بايستد و تا شيطان ميآيد بزند بر همان سرش و اصلاً نگذارد كه به قلب انسان نزدیک شود." اين مربوط به اين است كه نفس انسان به يك كيفيّت خاصي است، اين نفس، نفس هيولاني است يعني نفسي است كه قابل شكل گيري و قابل قالب گيري است. اين تخيّل ميآيد و نفس را قالب ميدهد، شكل ميدهد، و نبايد بگذاريد نفس شكل پيدا كند. حال همين تخيّل اگر تخيّل صحيح و منطقي باشد اين يك عمل لغو نيست. و اين تخيّل ميآيد و نفس را شكل ميدهد چون آن چيزي كه موجب ميشود كه نفس برگردد عمل ظاهري نيست كه يك شخص انجام ميدهد، اين يك عمل خارجي است، عمل خارجي در نفس تأثير نميگذارد. آن نيّتي كه در وراء اين عمل خارجي قرار گرفته است نفس را برميگرداند. همان طور كه نيّت در خارج نميتواند تأثير بگذارد، -البتّه به يك لحاظ، فعل خارجي است.- و شما هر چه نيّت غذا خوردن بكنيد، سير نميشويد، بايد غذا ميل كنيد. همين طور آن چه كه موجب تغيير و تبدّل نفس است نيّت و تخيّلاتي است كه انسان انجام ميدهد. اگر آن نيّت و تخيّل، تخيّل صحيح باشد نفس را به تجرّد ميبرد و اگر آن تخيّل و نحوه تصاوير ذهني تصاوير غلط باشد نفس را به قهقراء و كثرت ميبرد.
روي اين حساب روزه خاصّالخاص آن روزهاي است كه اصلاً به طور كلّي تخيّل خلاف در آنها وجود ندارد بلكه آنچه كه در ذهن آنها نقش ميبندد رضاي خداست. آنچه كه نقش ميبندد منوِّر نفس است، آنچه كه نقش ميبندد موجب انبساط نفس ميشود. اين روزه، روزه خاصّالخاص است.
يك روزه ديگر هم داريم كه اين روزه مخصوص اولياء است. آن ديگر مربوط به اضطراب سرّ و عدم اضطراب سرّ است كه آن ديگر حالا بماند براي بعد. امّا اين سه مرحله روزهاي كه عرض شد اينها خب بر اساس المَرءُ يَطيُر بِهِمَّته، انسان است و همّت او، انسان است و عِرق او، انسان است و حميّت او، هر كسي داراي يك حميّت و داراي یک همتی است. بايد از خداوند متعال بخواهيم كه ما را موّفق كند به اين روزهها، روزههاي خاصّالخاص، و توفيق هم از اوست ديگر، بالاترش هم بود باز عيب ندارد، ما راضي هستيم!، اگر بالاترش را هم به ما دادند ما حرفي نداريم!، خيلي توقّع بالا داريم. آخر نگاه ميكنيم ميبينيم آنجا اوضاع به يك نحو ديگر است، آنجا به ضعف ما نگاه نميكنند، آنجا به بزرگواري و رحمت خودشان نگاه ميكنند، حالا كه ميبينيم صاحبخانه اين طور است چرا ما بُخل كنيم؟ چرا ما كم بگذاريم؟ بگوييم: خدايا! آن چهارمياش را به ما بده. از خدا كه بعيد نيست.
يك روايتي داريم خيلي عجيب؛ خداوند متعال ميفرمايد: أَنا عِنْدَ ظنّ عَبْديَ المؤمن بي «من ارتباطم با بندهام به همان نحو است كه بنده با من ارتباط دارد.» اگر بندهام حُسن ظنّ به من دارد، من هم با بندهام حسن ظن دارم، حسن رفتار و حسن سلوك دارم. اگر بنده من، مرا عاجز ميداند من هم اصلاً به او اعتنا نميكنم. اگر بنده من، مرا همه چيز ميداند، مُفيض ميداند، صاحب رحمت و مغفرت و اينها ميداند، من هم همين جوري با او سلوك ميكنم. حالا كه مسئله اين طور شد چرا ما كم بگذاريم؟ ميگوييم: خدايا! آن چهارمياش را به ما بده. او كه ميدهد، انشاالـله.
مرحوم آقا ميفرمودند: مگر اين چيزهايي كه ما بدست آورديم از خانه خالهمان بدست آورديم، او داده ديگر ـ حالا نسبت به خودشان كه نميفرمودند منظورشان مقامات بزرگان بود ـ او داده، حالا كه او ميدهد ما چرا كم بگذاريم؟ صاحبخانه از عطا و لطفش كم نميآورد. اگر تمام دنيا بشوند عارف درجه اول.... . يك مثالي برایتان ميزنم: اگر همه دنيا بشوند مثل پيغمبر، آیا از خدا كم ميشود؟ حالا اگر همه دنيا بشوند كافر، باز از خدا چيزي كم نميشود. به اندازه يك سر سوزن از آن خزانه خدا كم نميشود. چرا؟ چون اين را ديگر ما طلبهها ميدانيم، حقيقهالوجود اختصاص به ذات او دارد. خرج بكند در اين كيسهاش ريخته، خرج نكند از اين كيسهاش در نياورده، هر دو يكي است. شما پول از اين كيسهتان در بياوريد در آن كيسهتان و در آن جيبتان بريزيد، چيزي به شما اضافه شده؟ ابداً. پس حالا كه اين طور هست ما آن مرتبه بالا را ميخواهيم.
خدا رحمت كند مرحوم آقا ـ رضوان الـله عليه ـ ايشان يك عبارتي داشتند كه من اين عبارت را در ساير كلمات بزرگان نديدم. من يك روز به مرحوم آقا عرض كردم: شما در اين مطالبي كه نسبت به شاگردان و دوستان و رفقا داريد، آخر بعضيها صدایشان درميآيد، حالا مثلاً يك قدري تخفیف بدهید، البتّه به اين بيان نگفتم ولي با اين عبارت، حالا يك قدري تخفيف بدهيد، حالا يك قدري مثلا ملايمتر، حالا فرض كنيد كه راه يك ساعته را شش ساعته، ده ساعته به اين كيفيّت باشد.... ايشان خوابيده بودند و ميخواستند استراحت كنند، مريض هم بودند، بلند شدند نشستند، گفتند: "آسيّد محمّد محسن! من به كمتر از سلمان فارسي براي رفقايم رضایت نميدهم." ببينيد! حالا سلمان فارسي كه بود؟ اوّل صحابي پيغمبر بود، اوّل صحابي پيغمبر بعد از اميرالمؤمنين سلمان فارسي بود. حالا اين مرد خودش كجاست كه ميگويد من به كمتر از سلمان فارسي براي رفقايم رضایت نميدهم؟ ما هم ديگه هيچي نگفتیم، ديديم فايده ندارد. اين آقا اين جوري است ديگر، كاريش نميشود كرد. خب ببينيد اين مظهر رحمت حقّ است، مظهر لطف حقّ است، مظهر عطاء حقّ است. يك همچنين شخصي چه برداشتي دارد؟ چه مسائلي در نيّتش ميگذرد؟
منظور اين است وقتي قرار بر اين باشد، ما بايد بالاتر را از خدا بخواهيم. مطالبي بود كه سابق خدمت رفقا عرض ميشد و بزرگان هم بر اين دستور ميدادند. در خصوص ماه رمضان، يكي از مسائلي كه ميفرمودند،: نمازهاي تراويح است كه هزار ركعت نماز است در صورت امكان و مناسبت موقعيّت، خواندنش خيلي مؤكّد است و آن طوري كه ميفرمودند به اين كيفيّت است از شب اوّل ماه مبارك رمضان ـ در صورت ثبوت رؤيت ـ تا شب بيستم، هشت ركعت نماز بعد از نافله مغرب و دوازده رکعت بعد از نافله عشاء است ( 400= 20 x20)، از شب بيست و یکم تا شب سيُم، هشت رکعت بعد از نماز مغرب بجای خود ولی بعد از نماز عشاء بيست و دو ركعت میشود (10x30=300) كه مجموعاً ميشود هفتصد ركعت؛ و در شب نوزدهم و بيست و يكم و بيست و سوّم هم هر كدام صد ركعت اضافه میشود كه جمع کل سی شب ميشود هزار ركعت. اين نماز، نمازي است كه زمان پيغمبر بوده و خود رسول الـله صلیالـلهعلیهوآلهوسلم ميآمدند در مسجد مدينه، و این نماز تراویح را بعد از نماز مغرب در مسجد ميخواندند و به منزل برميگشتند و سپس دوباره به مسجد آمده و پس از نماز عشاء ادامه نماز تراویح را در همان مسجد ميخواندند و بعد تشريف ميبردند به منزلشان. ائمّه عليهمالسّلام هم اين طور كه در کتب داريم اينها ميآمدند و نماز را در مسجد ميخواندند، مسجد مدينه. البتّه ائمّهاي كه در مدينه سكونت داشتند.
نماز، نماز مستحّبی است، و الآن اهل تسنّن آن را به جماعت ميخوانند و يكي از بدعتهايي كه عمر قرار داد، همين بود كه نماز تراويح را آمد به جماعت خواند و اميرالمؤمنين عليهالسّلام وقتي كه به خلافت رسيدند این بدعت را برداشتند امّا مردم قبول نكردند و حضرت هم فرمودند: هر طوري كه خودتان ميدانيد.
مطلب ديگر قرائت دعاي افتتاح هست در شبهاي ماه مبارك رمضان و يا مقداري از دعاي ابوحمزه ثمالي، البتّه همه دعاي ابوحمزه ثمالي لازم نيست بلكه يك مقداري از آن، چون صِرف خواندن دعا هم خيلي مطلوب نيست، تأمّل در مضامين بسيار اهميّت دارد و بهتر است كه انسان ادعیه را با تأمّل و تفکر بخواند.
مطلب ديگر كه بسيار مهمّ است قرائت يك دوره حداقل قرآن كريم است و اهداء ثوابش به پيغمبر اكرم و اين در طول روز بهتر است خوانده بشود، يعني در هنگامي كه انسان روزهدار است و البته در عصر مناسبتش بيشتر از ساير موارد هست، و این غير از آن قرآن بينالطّلوعين است كه به جاي خودش محفوظ است، و اين قرائت که در روزه وارد شده است، حداقل يك دور ختم قرآن است. و از ادعيّه ماه مبارك رمضان هم به آن مقداري كه ميسور هست، خيلي مناسب است. خلاصه ماهي است كه خداوند سفرهاش را پهن كرده، گفت:
گـــر گــدا كــاهــل بــود
|
|
تـقـصـيـر صاحبخانه چيست؟
|
پيغمبر اكرم راجع به خصوصيّت اين ماه ميفرمايند: فإنّ الشّقَّي مَنْ حَرُمَ رِضوانَ الـله في هَذا الشّهر العظيم «شقي به آن كسي گفته ميشود كه ماه رمضان بر او بگذرد و او از رضوان و رحمت خدا محروم باشد.» يعني ببينيد مسأله چقدر مهم است كه نياز نيست انسان تلاش كند، نيازي به تلاش در اين ماه نيست، همين قدر كه ماه رمضان بر او بگذرد کفایت میکند و اين فرد چكار بايد انجام بدهد كه نتواند مشمول رحمت الهی نشود. يك روايتي است از امام سجّاد عليهالسّلام، که در مكّه بودند و شخصي ميآيد خدمت حضرت و عرض ميكند: الآن ديدم كه حسن بصري نشسته بود و عدّهاي به دور او بودند و او ميگفت: تعجّب نيست از كسي كه به دوزخ و به جهنّم ميرود، تعجّب از كسي است كه در اين دنيا جوري عملش را انجام ميدهد كه در آخرت مستحقّ بهشت میشود. امام سجّاد عليهالسّلام ميفرمايند: من اين طور نميگويم، من خلاف اين را ميگويم، من ميگويم: تعجّب نيست از كسي كه به بهشت ميرود، تعجّب از كسي است كه با اين رحمت واسعه پروردگار، خودش را مستحقّ عذاب ميكند. بايد از اين تعجّب كرد. كلام امام است ديگر و خلاصه در اين ماه از هر جهت و از هر قِسم نعمت براي انسان مهیاست. خلاصه بايد بگيريم و براي طول سالمان خرج كنيم. اين ماه، ماهي است كه، بقول اين تجّار که بعضي وقتها که يك مورد خاصی پيدا ميشود و به اصطلاح يك معامله خيلي خوب و يك تجارت خيلي خوب هست ميگويند: "موقعيّت را نبايد از دست داد." این فرصت را نباید از دست داد تا اينكه بعداً هم اگر كوتاهي كرديم چیزی داشته باشيم.
ماه رمضان، ماه تجارت است. اگر انسان در اين ماه بگيرد، اگر حسابي بگيرد، ميتواند در بقيّه ايام خرج كند، گرچه نميگذارد آنچه كه گرفته آرام باشد، همچنين خيال نكنيد راحت حالا ديگر ماه رمضان تمام بشود ...، اگر در ماه رمضان فرض كنيم كه فيض و توفيق خداوند نصيب انسان بشود انشاالـله اين توفيق ادامه پيدا خواهد كرد، ولي در هر صورت موقع، موقع بسيار مغتنمي است و آنقدر اين مسأله مهم است كه ما ميبينيم كه مثل مرحوم آقاي حدّاد ـ رضوان الـله عليه ـ با آن درجات و با آن مسائل چه قضايايي در اين ماه براي ايشان منكشف ميشد و به چه مطالبي ميرسيدند كه بعد از ماه مبارک بعنوان شكرانه اين پذيرايي و اين ضيافت الهي كه خداوند بندگانش را دعوت كرده به شكرانه اين ضیافت، زيارت دوره انجام ميدادند؛ از نجف شروع ميكردند و بعد به زیارت سایر ائمه و امامزادهها ميرفتند. حال قضیه چه بوده؟ يعني اين عمل اولياء يك مسأله عادي كه نيست: که حالا تعارفاتي باشد، حالا برويم فرض كنيد يك زيارت اميرالمؤمنين تشكر كنيم...؛ چه موهبتي نصيب آنها ميشد در اين ماه كه به عنوان تشكّر از حضرات معصومين به زيارت آنها از باب شكرگذاري ميرفتند؟ همينقدر ما ميدانيم كه خبري هست، اينطور نيست كه خودمان را بخواهيم گول بزنيم. گفت:
كس ندانست كه منزلگه معشوق کجاست اينقدر هست كه بانگ جرسي ميآيد
ما همينقدر ميدانيم كه بانگ جرسي ميآيد، حالا دنبال اين بانگ جرس را بگيريم، انشاالـله به منزل محبوب هم ميرسيم. آنهايي كه رفتند و رسيدند آنها گفتند كه آقا هست، شما خاطرتان جمع باشد، هست، از يقين هم بالاتر است. منتهي ما آنقدر ديگر در غَفَلات و مسائل ديگر گرفتار هستيم که اينها را به شوخي و مزاح حمل ميكنيم ولي نه! مسلّم است که این مسائل هست.
انشاالـله از خداوند که توفيق تشرّف به ضيافت الـله در اين ماه را به ما داده ميخواهيم كه سفرهمان را هر چه پربارتر و دستانمان را از فيوضات خودش هر چه پُرتر و تمام افعال ما و كردار ما و نفوس ما و سرّ و سويداي ما را همان قرار دهد كه برای بزرگان و اولياء خود آنچنان قرار داده است. الـلهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد
|