فروشگاه اینترنتی پخش زنده گالری تصاویر آرشیو پرسش و پاسخ بانك صوت کتابخانه ارتباط با ما صفحه اصلي
  شنبه  31 آذر 1403 - السبت  18 جمادي الآخر  1446 - Satur  21 Dec 2024
منوی سایت    
صفحه اصلی   آرشيو  > پیام عاشورا

پیام عاشورا


                                                                                   دریافت فایل صوتی

 

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏

بیانات حضرت آیت الله حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی در تاریخ 19 محرم 1431 پس از مراجعت از کربلا  در رابطه با مقام و موقعیت حضرت علی اصغر علیه السلام .

 

متاسفانه چند کلمه از ابتدای صحبت حذف شده است.

...در آن سال که به کربلا رفتیم من هفده سالم بود، هفده سالم هم نشده بود که مشرف شدیم مکه و بعد هم کربلا دیگر تا الان من عاشورا نبودم در آنجا، خیلی فضای عجیبی در آنجا بود، انسان به عینه مشاهده می‌کند که یا باید اینطرفی باشد یا آنطرفی، قضیه بین بین ندارد. یعنی عجیب فضایی است که آدم دیگر نمی‌تواند خودش را گول بزند، نمی‌تواند برای خودش محمل بچیند، یعنی به انسان می‌گویند یا اینطرف باش یا آن طرف خط، خودت حسابت را برس و ببین که چه خبر است. یک قضیه ای که خیلی آنجا فکر ما را مشغول کرده بود داستان حضرت علی اصغر بود، خیلی برای من این قضیه عجیب بود که این چه داستانی است،و این مسأله عادی نمی‌تواند باشد، حضرت ابوالفضل جای خود را دارد و امام حسین جای خودش را دارد، همۀ‌ اینها جای خودشان را دارند ، بزرگ بودند و شهید شدند، اما قضیۀ حضرت علی اصغر که همان عبدالله رضیع است {واقعا یک مسأله دیگری است}. یک تابلوی بسیار بزرگی کنار درب ورودی شهدا گذاشته بودند و من همینطور در فکرم بود و با خودم فکر می‌کردم که این مسألۀ حضرت علی اصغر؛ عبدالله رضیع، چه داستانی هست. عاشورا سر سوزن اش روی حساب بوده و قدم به قدمش روی حساب بوده و همینطور گتره نبوده است. قضیه عاشورا همانطور که قبلا گفتم با بقیه جنگهای ائمه و حتی رسول الله فرق دارد، در آنجاها افراد قاطی بودند، در جنگ صفین قاطی بودند و همینطور آن‌هایی که با پیغمبر در جنگ‌ها شرکت می‌کردند قاطی داشتند اگر قاطی نداشتند که در جنگ اُحد شکست نمی‌خوردند، پیغمبر می‌گوید تا من اجازه ندادم همان بالا بمانید، تا چشمشان به عزیمت لشکر کفر و غنایم می‌افتد ، چهل نفرشان می‌آیند پایین و یازده نفر می‌مانند و خالد بن ولید می‌آید و آن یازده نفر را شهید می‌کند، با پانصد نفر و یا به قولی پنجاه نفر علی کلّ حال می‌آیند دور می‌زنند و آن‌ها را از بین می‌برند و آن جریان عجیب خود پیغمبر پیش می‌آید و خلاصه آن قضایا. همه به خاطر چه بوده است ؟ بخاطر ناخالصی بود، اگر آن‌ها سر جایشان می‌ایستادند و به این غنایم توجه نمی‌کردند، غنائم یعنی دنیا، کلام پیغمبر را کنار می‌گذارند و این 2 مثقال  طلا و نقرۀ دنیا را ترجیح می‌دهند، پس ناخالصی بوده، در جنگ احد و بدر هم ناخالصی بوده، در همه جنگها ناخالصی بوده است.

در جنگی که آن کسی که رفت چشمش به خر سفید افتاد گفت برم بزنم صاحبش را بیندازم خر را بردارم، رفت اتفاقاً آن کسی که روی خر بود زد این را کُشت. گفت حالا که قرار است تو برای خر من بیایی (زبان حال است دیگر!!!) زبان حال‌های دیگری هم داریم ،زبان حال کفار که تو برای من نیامدی برای خر من آمدی پس بخور! پیغمبر هم که اعلامیه را صادر کردند که این شهید راه خر شد، این شهید نبود،

اینها همین ناخالصی‌هایی بود که در رکاب رسول خدا بوده، و این قاطی‌ها وجود داشتند مسأله این طور نیست که چون با پیغمبر هستی، باید ببینی کجایی، با پیغمبر بودن ملاک نیست، کجای قضیه قرار داری؟ پشت سر پیغمبر نماز خواندن ملاک نیست، کجای مسأله واقع شدی؟ رباط هم بگذاری پشت پیغمبر می‌ایستد و رکوع و سجود می‌کند، دیوانه هم باشد پشت سر پیغمبر نگاه می‌کند هر چه پیغمبر رکوع کرد رکوع می‌کند و سجود کرد سجود می‌کند، یک دیوانه، دیوانه که عقل ندارد، این کجا بودن مهم است در این مسائل و در این جریانات انسان کجای قضیه است، در جنگ صفین ناخالصی نبود؟ اگر نبود که کار به آنجا کشیده نمی‌شد، کار به حکمیت کشیده نمی‌شد و در واقع بر حسب ظاهر شکست امیر المؤمنین بود. و بعد هم غلبه خُدعه و نیرنگ و فریب اهل دنیا و بالمآل هم شهادت امیرالمؤمنین، مآلش هم این بود، ولی در جریان عاشورا یک سر سوزن ناخالصی وجود نداشت،اصلاً قضیه عاشورا خیلی عجیب است. لذا در جریان عاشورا داریم {لم یسبقهم سابق و لایلحقهم لاحق} بخاطر این قضیه است که یک سر سوزن ناخالصی نبود یعنی اینهایی که در روز عاشورا با امام حسین بودند با تغییر و تحولات شرایط هر قسمی‌که می‌شد همین بودند، امام حسین پیروز می‌شد بودند و امام حسین نبود  آنها بودند و امام حسین کیفیتش به هر نحوی که بود آنها بودند، زخم‌ها را خوردند دوباره زنده می‌شدند همین بودند و سه باره ،این درد و إلم را می‌کشیدند همین بودند و همش همین بودند، تفاوتی نداشت، ادراکشان نسبت به موقعیت امام حسین عارفاً بحقه بود، البته خود اینها در مقام معرفت هم تفاوت داشتند ولی در آن مرتبۀ‌ از معرفتی که بتواند دنیا را کنار بگذارد، در این حد، جان را کنار بگذارد زن و فرزند را کنار بگذارد و تعلّقات را کنار بگذارد، در این مرتبۀ از معرفت تغییر و تحولات تأثیری در آن‌ها ابداً نداشت. دنیا با تمام ظواهر و مسائلش، ما حالا با مراتب معرفت بالا کار نداریم، البته بین حبیب بن مظاهر وحرابن یزید فرق می‌کند و در آن شکی نیست. بین افرادی که در آنجا بودند و حضرت ابوالفضل و حضرت علی اکبر تفاوت است، حضرت علی اکبری که تالی تلو‌ امام است و در عبارات و در زیارت وجود دارد ، ولی صحبت در مقام تسلیم است که این مقام تسلیم تا کجا حدّ می‌خورد، حدّ نداشته، مقامی‌ که به امامش بگوید هر کاری می‌خواهی بکن به این می‌گویند مقام تسلیم، تو اراده ات تعلق گرفته یک دفعه مرا بکشی بکش، دو دفعه بکشی بکش، ده دفعه می خواهی آتش بزن. در این مرتبه مانند اصحاب روز عاشورا تا بحال نیامده و نخواهد آمد. این آن چیزی است که کلام معصوم است.

روزی ما جایی بودیم با مرحوم آقا رضوان الله علیه یک شخصی در مشهد قبل از خطبه‌های نماز جمعه صحبت می‌کرد، اتفاقا قبل از ایام عاشورا هم بود، و می‌گفت ای حسین! اگر تو یک حبیب بن مظاهر دادی ما هزار‌ها حبیب بن مظاهر دادیم و اگر تو یک علی اکبر دادی ما هزار‌ها علی اکبر دادیم، همان جا شنیدم که آقا فرمودند: خدا دهنت را از خاک پر کند، دو سه نفری که بودند شنیدند، تو اگر یک علی اکبر دادی ما هزار‌ها علی اکبر دادیم!!! آیا علی اکبراین بود؟ حبیب بن مظاهر این بود؟‌ اینها حبیب بن مظاهر بودند فقط حبیب بن مظاهر را شما به مو و ریش سفیدش نگاه کردیید؟! شما نگاه نکردی این حبیب بن مظاهر که بود و چه می‌کرد و چه می‌گفت و چه عوالمی‌را طی کرده بود و کاری می‌توانست بکند که در تمام عالم وجود تصرف کند و کرامتش عین اعجاز انبیاء، بلکه بالاتر هم بود همین حبیب بن مظاهر، آیا پیرمردهای ما هم چنین بودند؟ بالاخره اینها هر کدامشان اجر دارند و ما که انکار اجر نمی‌کنیم برای افرادی که رفتند و جان فشانی کردند و گذشتند شکی نیست همه مأجورند ولی هر چیز حساب دارد همانطور که خود شما به هیچ وجه من الوجوه ‌نخواهید خواست و نخواهید گذاشت که کسی به حریم شما خود را نزدیک کند ،در حالی که شما مثل بقیه هستید چطور یک همچنین مسأله‌ ای را نسبت به بزرگانی مثل حبیب بن مظاهر یا علی اکبر که اصلا در تصور نمی‌گنجد می‌آیید و بقیه را نسبت می‌دهید و تشبیه می‌کنید و تمثیل می‌زنید و مقایسه می‌کنید، اینها همه ناشی از کج فهمی‌های ماست که ما مرز نمی‌توانیم به خاطر جهلمان نگه داریم حدود را نمی توانیم ‌نگه داریم و می‌آییم و نتیجه اش هم به آنجا می‌رسد که دیگران را به مقام عصمت تشبیه می‌کنیم، دیگران یعنی همان افراد عادی، اما جریان حضرت علی اصغر خیلی برای من جای تأمل بود.

شما حضرت ابو الفضل را نگاه کنید، شنیدم بعضی‌ها گفته بودند که از زمان رسول خدا تا الان غیر از خود معصومین غیر از شخص معصومین کسی مثل فلان کس نیامده بود، شما که چنین مطلبی را می‌گویید آقای کذایی شما آیا اصلاً به مقام حضرت ابو الفضل اطلاع دارید واقف هستیدۀ یا آن‌حاج میرزا حسین نوری که در کتابش راجع به سلمان او را بر حضرت ابوالفضل ترجیح می‌دهد آخر توی حاج میرزا حسین نوری برو دنبال رجالت، آخر تو را چه به این مقام‌ها و معرفت‌ها و به این مسائل که ازآنهااطلاع نداری. آخر دنبال زراره و سکونی گشتن که چند تا بچه دارد و چند تا عمه و خاله دارد که برای انسان معرفت به امامت نمی‌آورد،آن چیز دیگری می‌خواهد خب حالا سکونی ثقه بود یا نبود خیلی خب حالا فهمیدیم، زراره چه بود أبان ‌چه بود در چه مرتبه ای از وثاقت قرار داشتند در مرتبۀ‌ اولی یامرتبۀ سُفلی. این که برای انسان معرفت به مقام عصمت نمی‌آورد این مسائل به جای خودش محفوظ تو چه می‌فهمی‌از مقام حضرت ابو الفضل که پیامبران باید خاک عتبه اش را طوطیای چشمشان کنند چه می‌فهمی‌ تو؟ می‌آیی سلمان را مقایسه می‌کنی با حضرت ابو الفضل. کسی که امام سجاد درباره اش می‌فرماید که تمام شهدای اولین و آخرین به حال او غبطه می‌خورند، آن کسی که امام می‌گوید (و ما ینطق عن الهواء‌ و انه لقول الفصل و ما هو بالهزل) با حرفهای من و شما که آمیخته با افراط و تفریط است فرق می‌کند امام معصوم دارد می‌گوید که تمام گذشتگان و آیندگان دارند به این غبطه می‌خورند. این چه مقامی است، چه تجلیات ذاتی بر این شده که آن تجلیات بر ما قبل او نشده و نخواهد شد. این را مرحوم قاضی می‌فهمد که می‌فرماید که : حضرت ابو الفضل کعبۀ اولیاء است. این را آقای حداد می‌فهمد که هر چه عرفا به دست آوردند از خاک عتبه بوسی حضرت ابوالفضل العباس است ،اینها مسأله را می‌فهمند که چه خبر است و إلا ما فقط می‌آییم یک گنبد طلایی مشاهده می‌کنیم یک ایوانی تماشا می‌کنیم، یک صحن و سرایی تماشا می‌کنیم و افرادی که می‌آیند آنجا زیارت می‌کنند آن‌هایی هم که این کتاب‌ها را نوشتند همین‌ها را می‌دیدند همین گنبد طلا را می‌دیدند که اصلا طلا نبود زمان شاه عباس مثلا قبلش طلا نبود یک وقت هم خاک بود. متوکل آمد شخم زد و خراب کرد ،الان حرم حضرت عسکریین که  مشرف می شویم ضریح ندارد تخته کشیدند دور آن محدوده و پرده گذاشتند- زدند و خراب کردند ،منفجر کردند- و آدم می‌رود آنجا خیلی این قضیه، واقعا قضیه عجیبی است که چطور ما هنوز گرفتار تخیلات هستیم، گرفتار اعتبارات هستیم، اینکه ائمه و پیغمبر می‌فرمایند که آن کسی که زیارت کند ما را عارفاً بحقنا این هر چه هست در این یک جمله است، این برای همین است که شما گنبد را زیارت نکن چشمت از دور به گنبد امام رضا می‌افتد می‌گویی السلام علیک یا علی بن موسی الرضا مگر امام رضا گنبد است بله تا چشمت به گنبد می‌افتد ظهور مرتبۀ‌ ولایت است در ظاهر، ولی امام رضا در گنبد نیست امام رضا در درب نیست، امام رضا در ضریح نیست امام رضا در بدن نیست، اصلا بدن نیست، رفتن زیارت امام رضا به خاطر این است که بدن به واسطۀ آن تقدسی که با آن روح پیدا کرده از آن تجلیات بیشتر بهره مند می‌شود، ولی امام رضا که بدن نیست، امام رضا همه جا است امام رضا ملک و ملکوت عالم را گرفته است.

این عارفاً بحقنا خیلی مسأله است که چه کسی عارف بحق است؟ این قضیه حضرت علی اصغر خیلی فکر مرا مدت‌ها مشغول کرده بود ،که این مطلب چیست؟ بعد اینطوراحساس کردم که این مسألۀ‌ حضرت علی اصغر در قضیۀ کربلا مایز بین حق و باطل است. اصلاً این باید در این قضیه کربلا انجام شود، چون شما در این مسألۀ کربلا هر چه بخواهی ببینی باز برای منکر جا برای شبهه هست. چرا امام حسین را بی گناه کشتند خب می‌خواست قیام نکند، عبدالله ریاضی رئیس مجلس شورای ملی در یک جلسه ای گفته بود سزای هر کسی که با حکومت در بیفتد همین است، بعد از انقلاب اعدامش کردند، عبدالله ریاضی با چنین عبارتی. امام هم نگفته بود گفته بود حسین، نتیجۀ حسینی که با خلیفه و حاکم زمان در بیفتد سزایش هم همین است می‌خواست نکند! الان خیلی‌ها هستند می‌گویند، می‌گویند می‌خواست امام حسین نیاید وقتی دید نمی‌تواند و یزید هست نیاید، مگر الان خیلی‌ها نیستند که قضیۀ صلح امام حسن را زیر سؤال می‌برند برای چه امام حسن صلح کرد و باید می‌جنگید و از این طرف هست و بعضی‌ها که می‌گویند شما که می‌دانی نمی‌توانی با حکومت و خلیفه یزید جنگ کنی ،نمی‌رفتی و بیعت می‌کردی و یا تقیه می‌کردی! حضرت ابوالفضل چرا شهید شد؟ بخاطر اینکه آمد در مقابل لشکر ایستاد و او زد و آن‌ها زد و بالاخره یکی پیش می‌برد دیگر! هر قضیه ای در کربلا شما نگاه کنید برای کسانی که اهل شبهه باشند و اهل وسوسه باشند اهل مرض باشند و اهل غرض باشند، توجهشان توجه دنیا باشد و طرز تفکر و ملاکات مادی باشد و ظاهری باشد همه قابل توجیه است، چرا تشنه نگه داشتند؟! خب بخاطر اینکه به سطوح دربیاورند، مگر جای دیگر نمی‌کنند؟ دشمن وقتی نگاه کند ببیند دشمن مقابلش از یک امکاناتی برخوردار است می‌خواهد آن امکانات را محدود کند. یکی از آن‌ها فرض کنید آب بوده آن‌ها هم اگر می‌گفتند ما ترسیدیم خب همان موقع شریعه را باز می‌کردند، حتی صحبت راجع به حضرت قاسم همینطور است، برای چه سوار اسب شد و آمد و توقع داری که سیزده سالت است کاری با تو نداشته باشند ، یک شمشیر بزنی ما نگاه کنیم خب ما می‌زنیم، حتی آن فرزند امام حسن که هفت سالش بود یا پنج سالش بود که در همان موقع شهادت امام حسین آمد که حمایت کند، دستش را قطع کردند او که نمی‌خواست او را بزند دستش را گرفت که نزند دستش قطع شد، قصد زدن نداشت، ولی جریان حضرت علی اصغر اصلا قابل انکار نیست اصلا انگار باید این جریان انجام شود. این قضیه باید انجام شود تا هیچ کس نتواند حقانیت امام حسین را انکار کند، در جریان حضرت علی اصغر این شمشیر مایز بین حق و باطل آمد و دو صف را جدا کرد، نه از روی خطا بوده، نه سنگی از شهاب آسمانی آمده زمین، نه از زمین یک مسأله ای بوجود آمده، یک مسأله ای بوده که از روی اختیار از روی عمد از روی بینش از روی بصیرت و با این وضعیت این مسأله انجام شده است. هیچ کس در این قضیه نمی‌تواند شک کند،

امام حسین چه کار کند، آمده می‌گوید به من آب نمی‌دهید ندهید بگذاریداز تشنگی بمیرم، شما با من جنگ دارید حضرت می‌گوید {ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع} تو با من جنگ داری من هم که با شما تسلیم نمی‌شوم می‌زنیم بالاخره یا من یا شما همدیگر را می‌کشیم، فعلا که این را به سر ما آوردید این چه گناهی کرده؟! {ان لم ترحمونی فارحموا هذا الرضیع ألا ترونه کیف یتلذا عطشا} خودتان می‌بینید، من نمی‌خواهم بیایم وسیله قرار بدهم برای اینکه شما به من آب بدهید و آب را برای آن بدهید و بنده بخورم، دیدید که پول می‌آورند برای فقیر یکی دیگر می‌کشد بالا!‌ به عنوان اینکه آب را به آن بدهید و منمصرف کنم. خودتان بگیرید و ببرید آبش بدهید و بیاورید بدهید به مادرش، همۀ‌ اینها را دیدند قضیه، قضیه ای بود که حتی در همین مقاتل در خود لشکر ابن سعد حرف و نقل پیش آمد، گفتند این قضیه چیست؟ راست می‌گوید، ابن سعد در اینجا احساس خطر کرد، احساس خطر که کرد، رو کرد به حرمله و گفت بزن تا اینکه این فتنه را بخوابانی. چطور یک طرز تفکر همیشه در تاریخ وجود داشت چطور یک قسم همیشه در طول تاریخ تخیلات و تفکرات و نقشه‌ها زمان فقط فرق می‌کند، زمان فقط تفاوت می‌کند ولی یک طرز تفکر وجود دارد و آن از بین بردن حق به هر وسیله ای این مسأله است.

 از بین بردن حق و رسیدن به مقصد به هر وسیله همیشه بوده این قضیۀ حضرت علی اصغر آمد این را به ما فهماند که برای رسیدن به مقصود، رسیدن به دنیا، رسیدن به تخت ابن زیاد رسیدن به تخت یزید و رسیدن به گندم ری، جناب عمر سعد! تو می‌خواهی به گندم ری برسی نه با کشتن امام حسین و حضرت ابو الفضل و حبیب، با کشته شدن یک طفل معصومی‌ که حتی حیوانات وحوش اقرار به عصمت این می‌کنند، بهایی اقرار به عصمت می‌کند ،زرتشتی اقرار می‌کند، یک کودک شش ماهه که چیست مگر؟ تو حاضری به گندم ری برسی با کشته شدن طفل معصوم، این را چه جوابی می‌دهی؟ این قضیه چه می‌شود؟ این را دیگر کسی نمی‌تواند بگوید می‌خواست نیاید، بگیرید بروید سیرابش کنید و یک قطره هم به پدرش ندهید، حضرت این را گفت دیگر، می‌گوید خیلی خب سیرابش کردید الان هم مسأله ای نداریم و بدهید به مادرش خب حضرت عبدالله رضیع هم شهید نمی‌شد و امام حسین هم به برنامه اش ادامه می‌داد. این تیر زدن یعنی اصلا این جریان باید انجام شود هم برای لشکر، هم برای عمر سعد و هم برای امروز ما، که ما بدانیم رسیدن به مقصود به هر نحوی نیست جان من، رسیدن به مطلوب به هر کیفیتی نیست، هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، اگر هدف وسیله را توجیه می‌کرد پس کشتن عبدالله رضیع هم هیچ اشکالی ندارد، اگر قرار باشد که هدف وسیله را توجیه کند مقدمه، هدف مبرّر مقدمه باشد، کشتن عبدالله رضیع هم اشکالی ندارد، در حالی که همۀ دنیا با هر منطقی که دارند کشتن عبدالله رضیع را تقبیح می‌کنند، می‌گویند این عمل غلط است و این عمل، عمل باطلی است خب وقتی این انجام شد حالا شما که در کنار عمر سعد ایستادی و شما که دارید نگاه می‌کنید شما که دارید این قضیه را می‌بینید چه عکس العملی نشان می‌دهید؟ این مشخص شد دیگر دیگر نیازی به دلیل نداریم که یزید بر حق است یا امام حسین، دیگر نیاز نداریم کتاب بیاوریم و منطق بیاوریم و تاریخ بیاوریم و از جدل استفاده کنیم، یک قضیه و حادثه ای که خودش به نفسه و به وجوده دلیل است لا باثباته و قیاساته ،‌ خود همین مسأله دلیل است خود همین وجودش دلیل است شمای لشکر عمر سعد نشستی همینطور بیر بیر نگاه کردی گفتی خیلی خب تیری از کمان به در آمد و بگذریم، چی چی بگذریم و تیری از کمان درآمد و بگذریم؟ آقا یک تیری درآمده و ول کنید و آبی از جوب رفته و دیگر نمی‌شود برگرداند ، نه آقا باید بروید دنبال آب ببینی آب کجا رفت، عین همان استدلال ما در جای دیگر می‌بینیم که آقا یک قضیه ای اتفاق افتاده و مسأله را پی گیری نکنید و به صلاح نیست، بله تیری از کمان درآمده و... همین استدلال را لشکر عمر سعد کرد، گفتند چه شد؟ دارد روی دست پدرش دست و پا می‌زند و جان می‌دهد،گفتند آقا شد دیگر ول کن دیگر برویم به اصل مسأله بپردازیم و ادامه بدهیم حالا بخواهی به آن فکر کنی چیز می‌شود، تمام شد، تمام نشد بدبخت بیچاره بابایت را می‌دهند دستت! صبر کن! این قضیه، قضیۀ عجیبی بود این طور من تصور کردم، اصلا داستان حضرت علی اصغر باید در قضیۀ عاشورا انجام شود باید این انجام شود و این حرفها البته خیلی مسائل است یک چیز عادی و دو دو تا چهار تا و ابتدایی ترین است، درجۀ‌ اول از این حادثه که برای همه ملموس است و مشهود است که این واقعه شمشیری بود که دیگر آمد و هیچ جای شکی را نگذاشت، رفتن حضرت علی اکبر بود، حضرت علی اکبر کشته شدنش کشتن عادی بود، فردی بود که آمد و صد و بیست نفر را از بین برد {حتی زجّ‌ الناس مِن کثرة مَن قُتل منه‌} افراد عادی را نمی‌زد می‌رفت سرکرده‌ها و فرمانده‌ها را نشان می‌کرد و حسابشان را می‌رسید، حتی زجّ الناس من کثرة من قتل منه. در روز عاشورا حضرت ابوالفضل و حضرت علی اکبر با هم قرار گذاشتند که یک نفر را باقی نگذارند از همان افراد، و می‌توانستند، چه کم داشتند از جدشان و پدرشان ؟ ولی بالاخره مشیت خدا چیز دیگر است و قرار است چیز دیگر باشد، در جریان حضرت علی اکبر بود در جریان حضرت ابو الفضل بود، در همۀ اینها انجام شد، اتمام حجت‌ها و صحبتها شد، همۀ اینها انجام شد رسید قضیه به جایی که امام حسین عملاً یک دلیل بیاورد، بابا! این... استدلال به اینکه من حرام یا حلال کردم به گوششان نرفت استدلال به اینکه من از دین پدرم برگشتم نرفت استدلال به اینکه من حرامی‌را حلال کردم به گوششان نرفت استدلال به اینکه مگر خودتان نامه ننوشتید به گوششان نرفت ،هر چه روز عاشورا حضرت گفت به گوششان نرفت، هر صحبتی که کرد استدلال به گوششان نرفت، فقط یک راه باقی مانده بود که با این عملا دیگر اینها نتوانند حرف بزنند این قضیه، قضیۀ عبدالله رضیع بود، یعنی با قضیۀ عبدالله رضیع دیگر مقام قابل استدلال نبود دیگر مقام صحبت نبود، اینها می‌گفتند که یزید آمده و دیگر بیایید این حرفها را بگذاریم کنار این حرفها دیگر گذشته دیگر حسین بیا بیعت کن حتی رسید به آنجا که بغضا لابیک هم گفتند آن را هم گفتند.

 اما این مسأله وقتی حضرت دید اینها فایده ای ندارد، صحبت فایده ای ندارد گفت عملا به اینها یک دلیلی نشان بدهیم که خود نفس وجود و حضوره ادل دلیل علی اثباتها و علی عقلیتنا و علی بطلان مقابل و ظلم المقابل و الکفر المقابل و المخالف... این را نشان بدهند به اینها، این برگ برنده را به قول امروزی‌ها، این برگ برنده را در دست من است، این برگ برنده را نشان بدهند، این قضیه، خب آمدیم دیدیم عجب! اینها از این برگ برنده هم عبور کردند از همین ادلُّ دلیل عبور کردند، اینجا دیگر تمام شد، اینجا دیگر مشخص شد که نه دیگر اینجا دیگر جای شوخی نیست، ظلم یک طرف حق یک طرف، کفر یک طرف، ایمان یک طرف، صدق یک طرف، حقه بازی یک طرف، صفا یک طرف، نفاق یک طرف، ظلمت یک طرف، نور یک طرف، آنجا در قضیۀ عبدالله رضیع لذا می‌توانیم بگوییم اصلا واقعۀ عاشورا قائم به عبدالله رضیع است، قضیۀ عاشورا، این بدین مسأله قیمومیت دارد و خلاصه اساسش، اساس استمرار قضیۀ عاشورا مسأله عبدالله رضیع است سرّ استمرارش، سرّ بقائش اینکه قضیۀ عاشورا باقی مانده و از بین نمی‌رود و همیشه زنده است در حالتی که همه از بین می‌روند هر که می‌خواهد باشد از بین می‌رود و بس، و می‌آید و عالمی‌را به هم می‌ریزد و قضیۀ عاشورا خیلی عجیب است و هر کسی که با مسألۀ عاشورا بخواهد بازی کند خلاصه با خدا طرف است کسی که بخواهد از قضیۀ‌ عاشورا به نفع خودش بخواهد بهره بگیرد با دم شیر دارد بازی می‌کند خلاصه باید حواسش باشد که یک وقتی آن غیرت الهی اینجا را بر نمی‌دارد با امام نباید بازی کرد، از قضایای عاشورا نباید انسان به عنوان نرده بان استفاده کند برای مقاصد دنیوی، این خطر، خطری است که جدّی است و آدم باید مواظب باشد، نباید بازی کند با عاشورا و این یک مسأله ای بود که مرحوم آقا از اول نسبت به این مسأله حساس بودند تعبیرهایی که آورده می‌شد در این قضیه، کلماتی که گفته می‌شد مقایسه‌هایی که می‌شد ،همۀ‌ اینها مسائلی است که اثر تکوینی دارد و ما باید به میزان عُرضۀ خودمان، خودمان را بنمایانیم، نباید از امام حسین مایه بگذاریم اگر ما عرضه نداریم از امام حسین نباید مایه بگذاریم آن مقداری که خودمان عُرضه داریم باید خود را نشان بدهیم و بنمایانیم و زاید بر آن، خرج کردن از جای دیگر، بدون اسم صاحب آن است، انسان بیاید مال کسی را بردارد و خرج کند بدون اجازه نمی‌شود انسان بیاید خرج کند و خلاصه چوب دارد، چوبی که کیان ما را می‌آید و بر باد می‌دهد، نباید از امام حسین خرج کرد، مقام عصمت جداست، حریم عصمت جداست و اینها باید همگی ملاحظه شود.

 اصلا{زیارت امام حسین} چیز عجیبی است، در آنجا این افراد می‌آمدند و می‌رفتند و خیلی چیز عجیبی بود آنجا، دسته جات می‌آمد، از شب تا صبح ما نخوابیدیم، شب تا صبح. این دسته جات قمه زنی می‌آمدند با طبل و فلان و شعار و خودشان را برای صبح آماده می‌کردند، از شب تا صبح جمعیت آمد ایرانی‌ها آمدند، این ایرانی‌هایی که همه آنجا بودند اکثرشان دیدیم که قمه زدند سر و کله و پا همه خونی شد، دیدیم خلاصه آنجا قمه زنی و اینها بود و حال و هوای عجیبی بود. اصلا حال و هوای عجیبی! که نمی‌توانست نکند.یکدفعه ما که داشتیم برمی‌گشتیم تقریبا چهار روز گذشته بود از روز عاشورا، از نجف برگشتیم، از مطار نجف و اینها نشسته بودیم جلوی من یک مسافر ترک بود، دیدم سرش را با دستمال کاغذی پاک می‌کند و خون می‌آید گفتم چهار روز از است که از سرت خون می‌آید گفت آره گفتم پس چطور زدی بعد از چهار روز گفت: امام حسین است دیگر! بعد از چهار روز که گذشته بود ، دهم، یازدهم، دوازدهم، سیزدهم، غروبش این هنوز از کله اش خون می‌آمد، گفت امام حسین است دیگر!‌ اینها می‌آمدند و می‌زدند و بعد راحت می‌شدند بعد از این یک احساس شعف و راحتی که دلمان خنک شد خب حالا این عقده ای که در دل گیر کرده بود و در ضمیرشان بود باز می‌شد و خیلی حالت بشاشت پیدا بود و مشخص بود چهره‌هایشان حال و هوای دیگری داشت و بعضی‌ها هم خیلی بد جور می‌زدند تمام سر و صورت را خون برداشته بود و بعضی‌ها دو تایی می‌زدند یکی با دست راست و یکی با دست چپ در نجف هم همینطور البته ما که نجف نبودیم، کربلا بودیم ولی می‌دیدیم که قبل از عاشورا دسته جات می‌آمدند و می‌رفتند چون در نجف زنجیر زنی و اینها نیست فقط دسته جات قمه زنی و اینها و فقط خودشان را نشان می‌دهند در شهرها حرکت می‌کنند و خودشان را نشان می‌دهند. خیلی بساط عجیبی بود، خیلی عجیب بود، اینقدر شلوغ بود که ما نتوانستیم مشرف شویم همینطور آمدیم و در میان جمعیت واقع شدیم و یکی دو ساعتی آنجا بودیم و حرکت نمی‌توانستیم بکنیم.

 خیلی وقت بود که من خودم دلم می‌خواست عاشورا... اربعین هم نرفته بودیم تا سه چهار سال پیش، منتهی اربعین شلوغ تر از حتی عاشورا هم می‌شود مثلا برای عاشورا پیاده نمی‌آیند افراد کمی‌را پیاده دیدیم اما در اربعین کلّ ملت و مردم پیاده می‌آیند پس اربعین را خیلی اهتمام بیشتری می‌دهند، همه پیاده می‌آیند، یک هفته بیشتر گاهی ده روز شنیده شده که پیاده می‌آیند منتهی شلوغی روز تا ظهر بود و از ظهر به بعد مردم برگشتند و بعد از ظهر عاشورا یا شبش شلوغ نبود، فردایش خلوت شد، خلاصه با امام حسین نمی‌شود بازی کرد، هر کس به هر نحوی، چه این کسانی که این واقعه را دست کم بگیرند یا مسخره و استهزاء‌کنند و یا کسانی که از این واقعه بخواهند به نفع خودشان استفاده کنند هر دو نمی‌دانند با چه چیز چه ‌می‌کنند.

یک دسته ای هم آنجا می‌آید تقریبا از دو ساعت و نیم تا سه ساعت طول می‌کشد از بیرون کربلا می‌آید تا برسد به کربلا ظهر می‌شود خیلی جمعیت زیادی است که من شنیدم از مرحوم آقای حداد که ایشان فرموده بودند که امام حسین به خصوص به این دسته نظر خاصی دارد، رفقای ما دیدند و با آن‌ها حرکت هم کردند و رسیدند کربلا. سه ساعت طول می‌کشد که بیایند تا برسند و با حالت دو هم می‌آیند.

اگر آدم در آن فضا باشد معیّت ‌دارد یکی از رفقا آنجا رفته بود سر محراب نافلۀ امیرالمؤمنین در مسجد کوفه،  یک مسألۀ خیلی جالب و خوشمزه ای تعریف می‌کرد، می‌گفت ایستاده بودم به ذهنم خطور کرد که حالت خیلی رعفت و عطوفت اینها که چطور امیرالمؤمنین اینجا نماز می‌خواند و خیلی حالت انکسار پیدا شده بود، تا چنین حالتی پیدا شد یک دفعه پایم لغزید خوردم زمین و دستم خورد به کنار و شروع کرد به خون آمدن و همانجا الهام شد که این مال این است، من به او گفتم بله جنگ احد هم دندان پیغمبر شکست در یمن هم اویس دندانش شکست، خیلی حساب‌ها دقیق است و عجیب است، سر سوزنی تخلّف ندارد.

اللهم صل علی محمد و آل محمد

 

چاپ ارسال به دوستان
 
نظرسنجی
نام:    
پست الکترونیک:    
تاریخ    
موضوع:    
متن:    

کد یا نوشته ای را که در این عکس می بینید دقیقا وارد کنید

اگر در دیدن این کد مشکل دارید با مدیر سایت تماس بگیرید 
نمایش کد جدید

 
 

کلیه حقوق در انحصار پرتال متقین میباشد. استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است

© 2008 All rights Reserved. www.Motaghin.com


Links | Login | SiteMap | ContactUs | Home
عربی فارسی انگلیسی