راهنما
اگردر ابتدا و انتهاي عبارت مورد جستجو علامت" gutaion" را قرار دهيد، مطالبي كه در متن آنها ، عيناً
عبارت مورد جستجو وجود دارد ،يافته خواهد شد. در غير اينصورت مطالبي كه در آنها يكي از عبارات وجود داشته باشد يافته مي شود.
*عبارت مورد جستجو: آنچه شما در باكس جستجو مي نويسيد.
زمان باقی مانده تا
10:23:23
|
|
منوی سایت
|
|
|
|
ديدگاه مرحوم قاضي در مراتب بعضي از عرفاء و شعراء
ديدگاه مرحوم قاضي در مراتب بعضي از عرفاء و شعراء
|
<
_______________________________________________________________
هو العليم
ديدگاه مرحوم قاضي در مراتب بعضي از عرفاء و شعراء
به نقل از کتاب مطلع انوار جلد 2 صفحه55
_______________________________________________________________
أعوذُ بالله منَ الشيطانِ الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم وصلّى الله على محمّد وآله الطاهرين ولعنةُ الله على أَعدائِهم أجمَعين
ديدگاه مرحوم قاضي در مراتب بعضي از عرفاء و شعراء
مرحوم قاضي ـ رضوان الله عليه ـ سعدي شيرازي را اهل حال و سلوك نميدانستند، بلكه وي را دانشمندي حكيم تعبير مينمودند و ميفرمودند: اشعار او مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْه[1] است؛ آري يك غزل دارد كه انصافاً خوب سروده است و آن اين است: به جهان خرّم از آنم كه جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
به غنيمت شِمُر اي دوست، دم عيسي صبح تا دل مرده مگر زنده كني، كاين دم از اوست
نه فلك راست مسلم، نه ملك را حاصل آنچه در سرّ سويداي بنيآدم از اوست
به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقيست به ارادت ببرم درد كه درمان هم از اوست
زخم خونينم اگر به نشود به باشد خنك آن زخم كه هر لحظه مرا مرهم از اوست
غم و شادي بر عارف چه تفاوت دارد ساقيا باده بده شادي آن كاين غم از اوست
پادشاهيّ و گدائي بر ما يكسانست كه برين در همه را پشت عبادت خم از اوست
سعديا گر بكند سيل فنا خانۀ دل دل قوي دار كه بنياد بقا محكم از اوست [2] امّا ملاّي رومي را عارفي رفيع مرتبه ميدانستند و به اشعار وي استشهاد مينمودند و او را از شيعيان خالص أميرالمؤمنين عليه السّلام ميشمردند و قائل بودند كه محال است شخصي به مرحلۀ كمال انساني برسد و ولايت براي او مشهود نگردد و ميفرمودهاند: «وصول به توحيد فقط از ولايت است و ولايت و توحيد يك حقيقت است؛ بنابراين بزرگان از معروفين و مشهورين از عرفاء كه اهل سنّت بودهاند يا تقيّه ميكردهاند و در باطن شيعي بودهاند و يا به كمال نرسيدهاند.» به محيي الدّين عربي و كتاب «فتوحات مكّيۀ» او بسيار توجّه داشتند و ميفرمودهاند: «محيي الدّين از عرفاي كاملين است و در فتوحات وي شواهد و أدلّهاي فراوان است كه او شيعه بوده است و مطالبي كه مناقض با اصول مسلّمۀ اهل سنّت است بسيار است. محيي الدّين كتاب «فتوحات مكّيّه» را در مكّۀ مكرّمه نوشت و سپس ـ تمام آن را كه مجموعاً چهار جلد است ـ اوراق آن را بر روي سقف كعبه پهن كرد، و گذارد يك سال بماند تا به واسطۀ باريدن باران مطالب باطلهاي اگر در آن است شسته شود و حقّ از باطل مشخّص گردد. پس از يك سال باريدن بارانهاي پياپي و متناوب چون اوراق گسترده را جمع نمود، مشاهده كرد كه حتّي يك كلمه هم از آن شسته نشده و محو نگرديده است.([3])» مرحوم قاضيّ (ره) حافظ شيرازي را عارفي كامل ميدانستند و اشعار مختلف آن را شرح منازل و مراحل سلوك تفسير مينمودند، ولي معتقد بودند كه ابن فارض مصري از وي أكمل است؛ و از ديوان حافظ و از اشعار ابن فارض در «نظم السّلوك» (تائيّۀ كبري) و غيره بر اين مطلب شواهدي ذكر مينمودهاند؛ از جمله ميفرمودند: در تمثيل و بيان أصالت عشق و تَيَمان و محبّت خداوندي حافظ ميگويد: عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم با شير اندرون شد و با جان به در شود [4] [تفسير اشعاري در باب عشق از ابن فارض مصري] و همين محبّت و عشق را ابن فارض بدين عبارت بازگو ميكند: وعِنديَ مِنها نَشوَة قَبلَ نَشأتي مَعي أبَدًا تَبقَي و إنْ بَلِيَ الْعَظمُ [5]
يعني «عشق و مستي من از شراب او پيش از خلقت و ايجاد من است و همين طور إلي الأبد باقي خواهد ماند گرچه استخوانم بپوسد.» حافظ ابتداي عشق را بدوِ خلقت مادّي و طبيعي گرفته و انتهايش را مرگ طبيعي ميداند، امّا ابن فارض ابتدايش را قبل از خلقت (به هزار و هزاران سال يا بينهايت پيش) و ختمش را أبداً تصوّر نميكند، بلكه ميگويد: اين محبّت اصولاً خاتمه ندارد و إلي الأبد (به هزار و هزاران سال يا بينهايت پس) باقي خواهد ماند. و حقّاً ابن فارض در اين بيت معني تجرّد از زمان و مكان را براي نفس آدمي، و أبديّت و أزليّت را براي وي در سير مدارج نزول و صعود، در اين نكته گنجانيده است كه شعر حافظ بدين ذروه نرسيده است. ابن فارض در بيتِ پس از اين بيت ميگويد: عَلَيكَ بِها صِرفًا، و إنْ شِئتَ مَزجَها فعَدلُكَ عَن ظَلمِ الحبيبِ هُوَ الظُّلمُ
ظَلْم (با فتحۀ ظاء) به معني آب دهان است، و معني اين بيت اين طور ميشود: «بر تو باد به ذات و نفس محبوبه و عدم تجاوز و تنازل از آن به چيز ديگري! و اگر أحياناً خواستي از ذات و نفس او تنازل كني و آن ذاتِ صرف و نفس مجرّد و نور او را به چيز ديگري مخلوط و ممزوج نمائي، متوجّه باش كه در اين صورت فقط به آب دهان او تجاوز كن و آن را با ذات محبوبه درهم بياميز! و مبادا غير از آب دهن وي به چيزي غير آن توجّه نمائي كه اين ستمي است بزرگ! بلكه يگانه ظلم.» مرحوم قاضي ميفرموده است: مراد از «ظَلم الحبيب» آل محمّد ميباشند كه در اين بيت دعوت به توحيد محض است، و استغراق در ذات أحديّت و عدم تنازل از آن به هر چيز دگري كه فرض شود و تصوّر گردد. امّا آل محمّد عليهم السّلام در اين تعبير عرفاني راقي و كنايۀ بديعۀ سلوكي به منزلۀ ظَلم الحبيب (يعني آب دهان محبوبه كه شيرينتر و خوشگوارتر و آرامبخشتر از هر چيز است) ميباشند و از ذات محبوبه گذشته هيچ چيز به حلاوت آن نيست. در اين صورت، در مقام كثرت و تنازل از آن وحدت حقيقيّه فقطّ به آل محمّد عليهم السّلام تجاوز كن، و با آنان بياميز كه در هيچ يك از نشئآت عالم وجود از ملك و ملكوت به مثابۀ آنان موجودي آرامبخشتر، و به مانند ايشان از جهت سعۀ ولايت و گسترش آيتيّت و أقربيّت به ذات أحديّت، چيزي نيست. مكيدن لبان و نوشيدن آب دهان محبوبه، از لحاظ قرب و فناء و اندكاك در هستي ذات و نفس محبوبه، بزرگترين و قويترين چيزي است كه اتّحاد با خود محبوبه را ميرساند و در صورت مزج و خلط وي با چيز ديگر از خود محبوبه حكايت ميكند. و در اين تشبيه و استعارۀ بديعۀ عرفانيّه، آل محمّد عليهم السّلام را با حضرت ذات أحديّت و فناء و اندكاك در آن ذاتِ ما لا إسمَ لَهُ و لا رسمَ لَهُ چنان متّحد و واحد قرار داده است كه أقرب از آن متصوّر نيست؛ بنابراين «ظَلم الحبيب» كه در مقام بقاء بعد از فناء لازم و براي سالك ضروري است غير از عترت حضرت ختمي مرتبت و آل محمّد نخواهد بود. شاهد بر اين معني، اين عارف بزرگ در يائيّۀ خود ميگويد: ذَهَبَ العُمرُ ضياعًا و انْقَضَي باطِلاً إذ لَم أفُزْ مِنكُم بشَيء غَيرَ ما اُولِيتُ مِن عِقدِي ولا عِترَة المَبعُوثِ حَقًّا مِن قُصَيّ[6]
«عمر من ضايع شد و به باطل گذشت؛ چرا كه به من از حقيقت شما هيچ چيز نرسيده است و بدان كامياب نشدهام غير از عقد و گرۀ ولايت عترت برانگيخته شدۀ به حقّ از أولاد قُصَيّ (عترت و خاندان محمّد بن عبدالله ... ابن قُصَيّ) كه آن به من عنايت شده است.» يعني نتيجۀ يك عمر، سير و سلوك إلي الله، وصول به ولايت عترت طاهره و گره خوردن و عقد ولآء ايشان است كه به طور مِنحَه و بخشش به من إعطاء شده و من از آن كامياب و فائز گرديدهام. از اينجا اوّلاً: به دست ميآيد كه سير و سلوك صحيح و بيغشّ و خالص از شوائب نفس أمّاره، بالأخره سالك را به عترت طيّبه ميرساند و از أنوار جماليّه و جلاليّه ايشان در كشف حجب بهرمند ميسازد، و ابن فارض كه مسلَّماً از عامّه بوده و مذهب سنّت را داشته است و حتي كنيه و نامش «أبوحَفص عُمَر» است، در پايان كار و آخر عمر از شربت معين ولايت سيراب و از آب دهان محبوب أزل، سرشار و شاداب گرديده است. [عدم وصول به مقامات توحيدي بدون ولايت امامان شيعه] و ثانياً: همان طور كه مرحوم قاضيّ ـ قدّس الله نفسه ـ فرمودهاند، وصول به مقام توحيد و سير صحيح إلي الله و عرفان ذات أحديّت ـ عزّ اسمه ـ بدون ولايت إمامان شيعه و خلفاي راشدين از أولاد عليّ بن أبيطالب و بتول عذرآء صلوات الله عليهما محال است؛ اين امر دربارۀ ابن فارض مشهود و دربارۀ بسياري ديگر از عرفاي عاليقدر همچون محيي الدّين عربي و ملاّ محمّد رومي و فريد الدّين عطّار نيشابوري و أمثالهم، به ثبوت و تحقّق پيوسته است. مرحوم قاضي (ره) خواندن علم حكمت را مُغني نميدانستند؛ و بدون سير و سلوك عملي و رياضات شرعيّه و عرفان عملي، ميفرمودند مشكل حلّ شدني نيست؛ امّا خواندن حكمت و فلسفۀ ملاّ صدراي شيرازي و حاجي سبزواري را مفيد ميدانستهاند. و وصيّ أرجمند ايشان، حضرت رضوان مقام، آية الله حاج شيخ عبّاس قوچاني ـ قدّس سرّه ـ دورههاي عديدهاي را در نجف اشرف از «شرح منظومه» و «أسفار اربعه» تدريس كردهاند.
[1] ـ سوره الأنعام (6) قسمتي از آيه 121.
[2] ـ كليّات سعدي، طبع محمّد علي فروغي، مطبعۀ بروخيم، قسمت مواعظ سعدي، غزليّات عرفاني، ص 118.
[3] ـ براي اطلاع بيشتر پيرامون شخصيّت والاي محيي الدين عربي ـ رضوان الله عليه ـ به كتاب شريف روح مجرد ص 309 و به همين مجموعه ج 3 بخش محيي الدين عربي و ج 5 بخش فلسفه و عرفان مراجعه شود. [محقّق]
[4] ـ ديوان حافظ، با تصحيح دكتر رشيد عيوضي و دكتر اكبر بهروز، ص 235.
[5] ـ ديوان ابن فارض، طبع دار صادر بيروت سنه1382، ميميّه، ص 143، سطر 35.
[6] ـ ديوان ابن فارض، يائيّه آن أوّلش اين است: سآئقَ الأظْعَانِ يَطْوِي الْبَيْدَ طَيّ، ص 25.
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|
|