عيد غدير، عيد بزرگ اسلام و روز تهنيت است.
فهرست:
روز غدير خمّ ، روز عيد است
خطبۀ حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام در فضيلت غدير
أبيات بِشْنَوي كُرْدي ، دربارۀ عيد غدير
معناي عيد در لغت و در اصطلاح مردم
سيّد ابن طاوس (ره) روز بلوغ فرزند خود را عيد ميگيرد
معناي عيد فطر و عيد قربان
عيد غدير ، أفضل اعياد است
أئمّۀ شيعه و شيعيان ، عيد غدير را زنده نگهميدارند
عيد غدير ، در نزد سائر مسلمين از عامّه
شاهان بايد به عوض تاجگذاري ، عيد غدير را عيد كنند
مصافقه و بيعت با مردم با أميرالمؤمنين عليه السّلام در روز غدير
1. بيعت أبوبكر و عمر با أميرالمؤمنين عليه السّلام به ولايت
تهنيت و تسليم شيخين با أميرالمؤمنين عليه السّلام به ولايت
2. تهنيت عمر به أميرالمؤمنين عليه السّلام در روز غدير
تحليل شيعه از يكايك عمل صحابه
3. بحث سيّد ابن طاوس ، با فقيه سنّي مذهب درحرم كاظمين عليهما السّلام
4. بيان سيد ابن طاوس در موارد مختلفي كه صحابه مخالفت رسول الله كردهاند
توبۀ فقيه سنّي از متابعت خلفاء و رجوع به امامت أئمّه عليهم السّلام
بسم الله الرحمن الرحيم
و صلى الله على محمد و آله الطاهرين،
و لعنة الله على اعدائهم اجمعين، من الآن الى قيام يوم الدين،
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
قال الله الحكيم فى كتابه الكريم:
قال عيسى بن مريم اللهم ربنا انزل علينا مآئدة من السماء تكون لنا عيدا لاولنا و آخرنا و آية منك و ارزقنا و انتخير الرازقين - قال الله انى منزلها عليكم فمن يكفر بعد منكم فانى اعذبه عذابا لا اعذبه احدا من العالمين [1].
«عيسى بن مريم عرض كرد: بار پروردگارا براى ما از آسمان مآئدهاى فرو فرست، كه براى اول ما و آخر ما (خود ما و ياران ما و كسانى كه بعد از ما مىآيند) عيد باشد، و برهان و نشانه روشن از جانب تو باشد، و روزى براى ما بفرست، و تو از ميان روزى فرستندگان، مورد انتخاب و اختيار ما هستى!
خداوند فرمود: من آن مآئده آسمانى را براى شما فرو مىفرستم، ولى هر كس از شما كه بعد از نزول مآئده كافر شود (و پس از نزول انكار كند، و كفر ورزد، و اين مائده را پنهان كند، و اعتراف ننمايد) پس من او را به عذابى مبتلا مىكنم كه هيچ يك از عالميان را به آن عذاب مبتلا نكرده باشم» .
ما ثمر را به حقيقت ز شجر يافته ايم مىنبرّيم شجر را كه ثمر يافتهايم
همه جا ناظر حقيم در اطوار وجود شكر گوئيم و ازين شكر شكر يافتهايم
از در كعبه در آ در حرم كعبه ما آنچه دريافتهايم از ره [2]دريافتهايم
تا جگر خون نشوى ره به در دل نبرى ما ره دل به دو صد خون جگر يافتهايم
هر كرا عيب نشد يافته از بىهنرى است عيب ما يافت از آن شد كه هنر يافتهايم
شيخ و زاهد همه زريافته در حكمت دين ما در اين فلسفه اكسير نظر يافتهايم
سفر از خلق به حق كن زره فكر كه ما گنج دريافتگان را ز سفر يافتهايم
تا شوى با خبر از خود خبر از خلق مجوى ما در اين بىخبرى اصل خبر يافتهايم
اى پسر پند نيوش از پدر پير كه ما دولت عافيت از پند پدر يافتهايم
برنداريم سر از پاى خم باده فروش ما نهاديم سر اينجا كه اثر يافتهايم
در به در عمرى ازين خانه به آن خانه شديم تا به خاك در ميخانه مقر يافتهايم
شب قدر از نظر خلق نهان آمد و ما اين شب قدر ز تاثير سحر يافتهايم
قمر از پرتو خورشيد منور شد و ما پرتو مهر درخشان ز قمر يافتهايم
طرفه گويند مسيحا كه خدايش پدر است ما خداوند مسيحا ز پسر يافتهايم
روشن از نور على چشم فؤاد است حكيم كه ز خاك قدمش كحل بصر يافتهايم.[3]
5. روز غدير خمّ ، روز عيد است
يوم الغدير سوى العيدين لى عيد يوم يسر به السادات و الصيد1 [4]
نال الامامة فيه المرتضى و له فيه من الله تشريف و تمجيد2 [5]
1- روز غدير غير از دو عيد فطر و قربان، براى من عيد است، روزى است كه سادات و پادشاهان (و يا شيران) در آن روز مسرور و خوشحال مىگردند.
2- آن روز، روزى است كه على مرتضى در آن به شرف امامت و ولايت كليه الهيه نائل شد، و لذا براى مرتضى از جانب خداوند تشريف و تمجيد يعنى شرف و مجد و كرامت و علو برقرار است.
و ناصبى شديد النصب قابلنى يوم الغدير بوجه غير ذى جذل 1
فقال: قل لى ماذا اليوم قلت له اليوم عيد امير المؤمنين على2 [6]
1- «يك مرد ناصبى (دشمن اهل بيت و ناسزاگوى در حق آنها) كه در عداوت شديد بود، در روز عيد غدير، با چهره گرفته با من روبرو شد.»
2- و به من گفت: بگو به من كه امروز كدام روز است؟ من به او گفتم: «امروز عيد امير مؤمنان على بن ابيطالب است.»
از «امالى» ابو عبد الله نيشابورى، و «امالى» شيخ ابو جعفر طوسى، در خبرى از احمد بن محمد بن ابى نصر، از حضرت رضا سلام الله عليه وارد است كه انه قال عليه السلام: حدثنى ابى عن ابيه ان يوم الغدير فى السمآء اشهر منه فى الارض.ان لله تعالى فى الفردوس قصرا لبنة من فضة، و لبنة من ذهب، فيه ماة الف قبة حمرآء، و ماة الف خيمة من ياقوتة خضرآء، ترابه المسك و العنبر، فيه اربعة انهار: نهر من خمر، و نهر من مآء، و نهر من لبن، و نهر من عسل، حواليه [7]اشجار جميع الفواكه، عليه الطيور، و ابدانها من لؤلوء، و اجنحتها من ياقوت، تصوت بالوان الاصوات.اذا كان يوم الغدير ورد الى ذلك القصر اهل السموات يسبحون الله و يقدسونه و يهللونه .فتطاير تلك الطيور، فتقع فى ذلك المآء، و تمرغ على ذلك المسك و العنبر فاذا اجتمع الملائكة طارت فينفض ذلك عليهم. و انهم فى ذلك اليوم ليتهادون نثار فاطمة عليها السلام.
فاذا كان آخر اليوم، نودوا: انصرفوا الى مراتبكم! فقد امنتم من الخطر و الزلل الى قابل فى هذا اليوم تكرمة لمحمد و على - الخبر[8]و [9]
«حضرت امام رضا عليه السلام گفتند: پدر من از پدرش روايت كرده است كه: روز غدير در آسمانها مشهورتر است از روى زمين، خداوند تعالى در بهشت فردوس قصرى دارد كه يك خشت آن نقره، و يك خشت آن از طلاست، و در آن صدر هزار قبه (اطاقى كه سقف آن به شكل گنبد مستدير است) و صد هزار خيمه از ياقوت سبز است، خاك آن مشك و عبير است، و در آن چهار نهر است: نهرى است از خمر (شراب مست كننده) و نهرى است از آب، و نهرى از شير، و نهرى است از عسل.
در اطراف و جوانب آن قصر درختانى است كه همه گونه ميوهها را دارند، و بر آنها پرندگانى است كه بدنهايشان از لؤلؤ و بالهايشان از ياقوت است، و به انواع نعمهها و آوازها نغمهسرائى دارند.چون روز غدير شود اهل آسمانها داخل اين قصر مىشوند، و خداوند را تسبيح و تقديس مىنمايند، و تهليل مىگويند.آنگاه اين مرغان به پرواز درمىآيند، و خودشان را در آب مىافكنند و سپس از آب بيرون آمده، و بدنهاىتر و تازه خود را در آن مشك و عبير مىمالند.
و چون فرشتگان جمع شوند، همه اين مرغان به پرواز مىآيند، و آن مشك و عبير بدن خود را، بر آنان مىپاشند، و آن ملائكه در آن روز آنچه بر سر فاطمه عليها السلام نثار شده است، براى همديگر به رسم هديه مىبرند.
چون روز غدير، به پايان مىرسد، ندآئى به آنان مىرسد: برگرديد! و در منازل و مراتب خود مستقر گرديد! خداوند به جهت گرامى داشتى كه براى محمد و على نموده است، شما را از هر خطرى و از هر لغزشى، تا سال ديگر چنين روزى در مصونيت و امن قرار داده است» .
6. خطبۀ حضرت أميرالمؤمنين عليه السّلام در فضيلت غدير
و از مصباح المتهجد شيخ طوسى در خطبه غدير وارد است كه:
ان امير المؤمنين عليه السلام قال: ان هذا يوم عظيم الشان، فيه وقع الفرج، و رفع الدرج و صحت الحجج، و هو يوم الايضاح و الافصاح عن المقام الصراح، و يوم كمال الدين، و يوم العهد المعهود، و يوم الشاهد و المشهود، و يوم تبيان العقود عن النفاق و الجحود، و يوم البيان عن حقائق الايمان، و يوم دحر الشيطان، و يوم البرهان، هذا يوم الفصل الذى كنتم توعدون، هذا يوم الملا الاعلى الذى انتم عنه معرضون، هذا يوم الارشاد و يوم المحنة للعباد، و يوم الدليل على الرواد، هذا يوم ابدى خفايا الصدور و مضمرات الامور، هذا يوم النصوص على اهل الخصوص، هذا يوم شيث، هذا يوم ادريس، هذا يوم يوشع، هذا يوم شمعون. [10]
هذا يوم الامن المامون، هذا يوم اظهار المصون من المكنون، هذا يوم ابلآء السرائر.
فلم يزل عليه السلام يقول: هذا يوم هذا يوم...
فراقبوا الله عز و جل، و اتقوه و اسمعوا له و اطيعوه! و احذروا المكر و لا تخادعوه! و فتشوا ضمائركم و لا تواربوه و تقربوا الى الله تعالى بتوحيده و طاعة من امركم ان تطيعوه! و لا تمسكوا و لا يجنح بكم الغى فتضلوا عن سبيل الرشاد باتباع اولئك الذين ضلوا و اضلوا.
قال الله عز من قآئل فى طائفة ذكرهم بالذم فى كتابه:
انا اطعنا سادتنا و كبرائنا فاضلونا السبيل - ربنا آتهم ضعفين من العذاب و العنهم لعنا كبيرا[11].و قال تعالى:
و اذ يتحاجون فى النار فيقول الضعفآء للذين استكبروا انا كنا لكم تبعا فهل انتم مغنون عنا من عذاب الله من شىء قالوا لو هدانا الله لهديناكم.[12]
افتدرون الاستكبار ما هو؟ هو ترك الطاعة لمن امروا بطاعته و الترفع على من ندبوا الى متابعته و القرآن ينطق من هذا عن كثير، ان تدبره متدبر زجره و وعظه الى آخر الخطبة. [13]
«امير المؤمنين عليه السلام در ضمن خطبه، فرمودند: حقا امروز روزى است كه شان و منزلتبزرگ دارد، كه در آن فرج و گشايش واقع شد، و درجه و مرتبه بالا رفت، و حجتها تصحيح شد و آن روز واضح ساختن و پرده برداشتن و روشن كردن، از مقام خالص و صريح و بىشائبه است، و روز كمال دين است و روز پيمان استوار عهد معهود، و شاهد و مشهور است، و روز انكشاف و وضوح پيمانها از نفاقها و انكار است، و روز بيان و پردهبردارى از حقايق ايمان است، و روز منع كردن و دور نمودن شيطان است، و روز برهان است.
اين روز جدائى بين حق و باطل است كه به شما وعده داده شده است! اين روز عالم ارواح مجرده است، كه شما از آن روى گردان هستيد؟ اين روز ارشاد و هدايت است، و اين روز محنت و سختى براى بندگان خدا است، و روز راهنمائى و دلالتبر پيشگامان حقيقت، و پويندگان معرفت، و جويندگان معنى است، و اين روزى است كه پنهانىهاى در سينهها را ظاهر كرد، و امور مخفيه و پنهان را آشكارا ساخت، و اين روز نص و تصريح بر خواص است، اين روز شيث است، اين روز ادريس است، اين روز يوشع است، اين روز شمعون است، اين روز امن و امان، و در حفظ و صيانت درآمده است، اين روز اظهار و ابراز آن چيزى است كه از سر مصون و محفوظ از عالم مكنون سر به درآورد، اين روز آشكار نمودن نيتها و پندارها است.
و پيوسته آنحضرت مىفرمود: اين روز چه است، اين روز چه است.
پس اى مردم! خداوند عز و جل را مراقب باشيد! و در حفظ و مصونيت او درآئيد، و گوش به او فرا دهيد! و فرمان او را اطاعت كنيد، و از مكر و حيله بپرهيزيد! و با خدا خدعه نكنيد! و از دلها و پندارها و نيتهاى خود بحث و تفحص به عمل آوريد! و با خداى خود با گول و خدعه عمل نكنيد!
و به خداوند عز و جل با توحيد او، و با پيروى نمودن از كسى كه خدا امر كرده است كه از او اطاعت كنيد! تقرب و نزديكى جوئيد! و به ضلالت آويزان نشود، و گمراهى و انحراف شما را از حق منحرف نكند! تا در نتيجه از راه رشد و كمال باز مانيد و گمراه شويد، در اثر پيروى كردن از آن كسانى كه خودشان گمراه شدند، و مردم را گمراه كردند.خداوند عزيز گفتار، درباره جماعتى كه از آنها در كتاب خود مذمت نموده است، مىگويد:
(آنها مىگويند:) «ما از بزرگان خود و از پيشوايان خود پيروى نموديم، و آنها ما را از پيمودن راه راست منحرف كرده، به كجى و ضلالت كشانيدند.بار پروردگارا! ايشان را دو چندان از عذاب بده! و دور باش و لعنتسخت و بزرگى برايشان مقدر كن» .
و خداوند مىفرمايد: «و در آن وقتى كه مستضعفان با مستكبران در ميان آتش با هم به بحث و محاجه مىپردازند، ضعفاء به آنانكه استكبار ورزيدهاند، مىگويند: ما پيرو شما بوديم، و تابع و به دنبال شما بوديم، اينك آيا شما ما را از عذاب، گر چه به مقدار مختصرى باشد مىرهانيد؟ ! مستكبران در پاسخ مىگويند: اگر خدا ما را راهنمائى كند و دستى بگيرد، ما نيز شما را راهنمايى مىكنيم» !
آيا مىدانيد استكبار چيست؟ ! استكبار ترك اطاعت از آن كسى است كه خداوند امر به اطاعت از او را نموده است، و سركشى و بلندپروازى از پيروى نمودن كسى كه امر به پيروى از او شده است.و قرآن درباره افراد بسيارى از اين قبيل سخن مىگويد، و بيان دارد، اگر تدبر كنندهاى در قرآن تدبر كند، قرآن او را موعظه مىدهد، و تهديد و تحذير مىكند» .
فنجكردى گويد:
لا تنكرن غدير خم انه كالشمس فى اشراقها بل اظهر 1
فيه امامة حيدر و كماله و جلاله حتى القيامة تذكر2 [14]
1- تو البته البته عيد غدير خم را انكار مكن! چرا كه آن در وضوح، همچو خورشيد تابان بلكه درخشانتر است.
2- در آن روز امامتحضرت حيدر، و كمال او و جلالت او است، كه تا روز قيامت پيوسته بيان مىشود.
7. أبيات بِشْنَوي كُرْدي ، دربارۀ عيد غدير
بشنوى گويد:
يوم الغدير لذى الولاية عيد ولدى النواصب فضله مجحود 1
يوم يوسم فى السمآء بانه العهد و فيه ذلك المعهود 2
و الارض بالميراث اضحت وسمه لو طاع موطود و كف حسود3 [15]
1- روز غدير براى كسى كه داراى ولايت است، عيد است، و در نزد نواصب و دشمنان اهل بيت فضل آن مورد انكار است.
2- روزى است كه در آسمان به عنوان عهد و ميثاق در آن عيد حضور مىيابند و مجتمع مىگردند، و در آن روز، همان معهود و پيمان استوار الهى برقرار شد.
3- و زمين بواسطه ميراث از آسمان علامت و نشانه عيد را در خود ظاهر كرد، تا شخص ثابت قدم و اصيل و استوار پيروى كند و انقياد نمايد، و شخص حسود و حقود، دستباز دارد و جلوگير شود.
و نيز بشنوى گويد:
و قد شهدوا عيد الغدير و اسمعوا مقال رسول الله من غير كتمان 1
الستبكم اولى من الناس كلهم فقالوا: بلى! يا افضل الانس و الجان 2
فقام خطيبا بين اعواد منبر و نادى باعلى الصوت جهرا باعلان 3
بحيدرة و القوم خرس اذله قلوبهم ما بين خلف و عينان 4
فلبى مجيبا ثم اسرع مقبلا بوجه كمثل البدر فى غصن البان 5
فلاقاه بالترحيب ثم ارتقى به اليه و صار الطهر للمصطفى ثان 6
و شال بعضديه و قال و قد صغى الى القول اقصى القوم تالله و الدانى 7
على اخى لا فرق بينى و بينه كهارون من موسى الكليم بن عمران 8
و وارث علمى و الخليفة فى غد على امتى بعدى اذا زرت جثمانى 9
فيارب من والى عليا فواله! و عاد الذى عاداه و اغضب على الشانى10[16]
1- و به تحقيق كه حضور يافتند در عيد غدير، و گوشهاى خود را فرا راه گفتار رسول خدا بدون كتمان و اختفا نهادند.
2- كه: آيا من به شما از همه مردم به شما اولويت ندارم؟ ! گفتند: بلى! اى افضل از همه انس و جن!
- پس پيامبر در ميان چوبهائى كه منبر كرده بودند، به خطبه برخاست، و با بلندترين صدا، آشكارا نداد در داد،
4- و حيدر را طلب كرد، در حالى كه قوم، همگى لال و خموش و با دلهاى ذليل و شكسته بودند، و جمعى در پشتسر، و جمعى در برابر او قرار داشتند.
5- و در پاسخ رسول خدا، حيدر لبيك گفت و با اجابتبا سرعت رو به سوى پيامبر آورد، با چهرهاى كه همچون ماه شب چهاردهم، در ميان شاخه درخت صنوبر مىدرخشيد.
6- پيامبر با على حيدر بر فراز منبر ملاقات و ديدار كرد، و مرحبا گفت، و سپس مصطفى او را به سوى خود بالا برد، و بر بالاى منبر حيدر طاهر و مطهر براى مصطفى، شخص دوم قرار گرفت.
7- و پيامبر، دو بازوى على را بلند كرد، و سوگند به خدا در حاليكه دورترين قوم و نزديك آنها گوش به سخنان پيغمبر مىداد، درباره او چنين گفت:
8- على برادر من است، فرقى ميان من و او نيست، همانند هارون نسبتبه موساى كليم پسر عمران.
9- و او وارث علم من است، و خليفه و جانشين من استبر امت من، در فردا كه جسمم را ببينم و تهى كنم.
10- پس اى پروردگار من، تو ولايت آنكس را داشته باش كه او ولايت او را دارد، و دشمن آنكس باشد كه او با على دشمنى مىنمايد، و غضب و خشم خود را بر بدخواه و بدگوى على قرار بده!
بارى عيد غدير را عيد گويند، به جهت آنكه آن خاطرات و مسائل مهمه كه در آن روز در خم غدير به وقوع پيوست، و آن خطبه رسول الله، و گرفتن دو بازوى على را بطورى كه سپيدى زير بغل هر دو معلوم شد، و نشان دادن و معرفى نمودن به مردم، و سپس امر به تسليم به لفظ السلام عليك يا امير المؤمنين به پيرو نصب آن حضرت را به خلافت رسول الله، و اعطآء ولايت كليه الهيه، و نزول آيه اكمال دين و اتمام نعمت، و آيه تبليغ و انقياد و تسليم مخالفان در برابر آن عظمت و ابهت و شكوه واقعى و ظاهرى، و سپس مخالفت كردن آنها به مجرد رحلت رسول خدا، و بالاخره آن پىآمدهاى سريع و غيرها، همگى در روز عيد غدير برمىگردد، و عود مىكند، و خود را نشان مىدهد، و آن بركات نازله پيوسته بر اهلش فرو مىآيد و مىريزد.
8. معناي عيد در لغت و در اصطلاح مردم
زيرا كه كلمه عيد از ماده عود استيعنى بازگشتن.در «اقرب الموارد» گويد: عيد به موسم و هر روزى كه در آن اجتماعى و يا تذكار و يادبودى از صاحب فضيلتى بوده باشد، گفته مىشود، و بعضى گفتهاند: براى هر حادثه مهمى.ابن اعرابى گويد: براى آنكه در هر سالى آن واقع و حادثه، با فرح و سرور مجددى عود مىكند.
اصل كلمه عيد، عود بود، چون واو ساكن بود، و ماقبلش مكسور بوده، آنرا به يآء قلب نمودند، عيد شد، و جمع آن اعياد و تصغير آن عييد آيد، كه از واحد اعلال شده بنا كردهاند، يا به جهت آنكه مفردش عيد شده است، و يا به جهت فرق ميان آن و ميان كلمه عود كه به معناى چوب است، و جمع آن اعواد و تصغير آن عويد مىآيد.و در اصل ماده گويد: عاد الى كذا يعود عودا و عودة و معادا يعنى برگشت، و به سوى آن چيز شد.و گفته شده است: بعد از اعراض و انصراف بازگشت كرد.
و نظير همين گفتار را در «صحاح اللغة» و در «مصباح المنير» ذكر كرده است، و در مصباح اضافه كرده است كه: و عيدت تعييدا يعنى من در مراسم عيد حضور پيدا كردم.
حال كه معناى عيد را در لغت دانستيم، ببينيم در اصطلاح مردم و طوائف و ملل و نحل كلمه عيد را به چه معنى استعمال مىكنند؟ و براى وضوح اين مطلب مىگوييم: در نزد هر طائفه و جماعت، و هر ملت و مذهبى، يك چيز مخصوص داراى اهميت است كه چون سالگرد آن واقعه و حادثه، و يا آن خاطره برسد، به جهتبزرگداشت و تجليل از روح و معناى آن، آن خاطره را تجديد مىكنند، و به سرور و فرح در يادبود آن واقعه مىگذرانند و با آنكه نفس آن حادثه گذشته است، ولى با يادبود و خاطره موجود باقيمانده از آن در ذهن، خود را به روح و جان آن حادثه نزديك مىكنند، و نفس و روح خود را از يادبود آن اشراب و متمتع مىسازند.
دنياپرستان چون وصول به منافع دنيوى فقط موردنظر و هدف آنهاست، در وقتبروز و ظهور حادثه دنيوى عيد مىگيرند، پادشاهان پس از لشكركشى و خونريزى و غلبه بر حريف و سلطه بر اقوام موردنظر جشن مىگيرند، و طاق نصرت مىبندند، و آن خاطره پيروزى را همه ساله اعاده مىكنند.
ايرانيان قديم نوروز را عيد مىگرفتند، به جهت آنكه سبزه از زمين مىرويد و درختها سبز مىشود و فصل خرمى و شادابى زمين است، فصل خزان و زمستان سپرى شده، و اينك زمين رو به رشد و نمو است.
اين منطق كسانى است كه ابدا با معنويات و روحانيات سر و كار ندارند، و ارزشهاى انسانى را فقط در ماده و سبزه مىجويند، و در حقيقتبا عيد بهائم كه آنها در فصل بهاران شاد و شادابند، و در مرغزارها و مراتع مىچرند، و در فصل زمستان افسرده و كسل و خزيده هستند، چه تفاوتى دارد؟ آنها بدان صورت، انسان هم بدين صورت.حقيقت و واقعيتيكى است، براى آنها بدان شكل، و براى اين انسان دو پا بدين شكل.
9. سيّد ابن طاوس (ره) روز بلوغ فرزند خود را عيد ميگيرد
سيد ابن طاوس در كتاب «كشف المحجة» روز تولد پسرش را عيد نمىگيرد، بلكه روز بلوغ و به شرف تكليف درآمدن او را عيد مىگيرد كه قابل خطاب خداوندى شده و قلم تكليف بر او جارى شده است.او در فصل صد و سوم گويد: اى فرزند من: محمد! چون به زمانى رسيدى كه خداوند جل جلاله تو را به كمال عقل مشرف كرد، و خداوند جل جلاله در استصلاح حال تو براى همنشينى و گفتگوى با خودش و براى دخول در محضر مقدس خودش براى اطاعت او مفاخره و با فرشتگان ملاعنه مىكند، آن وقت را تاريخ زده و محفوظ بدار! زيرا كه از افضل اوقات اعياد است.و در هر سالى از سالها كه خداوند عمر با بركت تو را به آن تاريخ برساند، شكر خداوند را تجديد كن، و صدقات و خدمات براى خداوند بخشنده عقل و خرد بجاى آور، كه او تو را بر شرف دنيا و آخرت دلالت كرده است، و بدان كه من خواهر تو را (شرف الاشراف) كمى پيش از آنكه به سن بلوغ برسد در نزد خود خواندم و آنچه مىدانستم از احوال او كه خداوند جل جلاله به او اجازه داده است كه در خدمت او به كم و بسيار قيام كند، براى او شرح دادم و آنرا در كتاب البهجة لثمرة المهجة ذكر كردهام.
فصل صد و چهارم: و اگر خداوند همانطور كه مرا عادت داده است كه در رحمت و عنايت او بسر برم، زنده باقى گذارد، من روز بلوغ تو را كه مشرف به شرف تكليف مىشوى عيد مىگيرم و يكصد و پنجاه دينار تصدق مىدهم كه در مقابل هر سال از عمر تو ده دينار واقع شود، اگر بلوغ تو بر حسب سال باشد، و با اين مال من در خدمتخداوند اشتغال ورزم زيرا كه مال مال اوست، و من مملوك او هستم و تو هم بنده او هستى! پس ما اين مال را مصرف مىكنيم در آن جائى كه خداوند جل جلاله دوست دارد در آنجا مصرف شود[17].
ولى اديان الهى براى پيروان خود بر اساس ارزشهاى انسانى، و وصول به اهداف ايمانى و خروج از شرك و آزادى از دست جباران و طاغيان زمان كه بشر را استخدام نموده و براى منافع استكبارى خود از او متمتع مىشدهاند، اعياد را پايهريزى كردهاند.
10. معناي عيد فطر و عيد قربان
در دين مقدس اسلام روز فطر و روز قربان، عيد است.اما در فطر به جهت آنكه در يكماه تمام مردم دست از زيادهروى در شهوات برداشته، روزها روزه، و شبها به قيام مشغول، و با بهرههائى بيش از ساير ايام همچون انفاق در راه خدا، و تلاوت بيشترى از كلام خدا، و چشمپوشى از محرمات و مكروهات، نفس اماره خود را تزكيه و تطهير نمودهاند، حالت روحانيت و معنويت در ايشان بالا رفته است، و سبكى و تجرد و امكان عروج به عوالم قدس براى آنها امكان بيشترى پيدا كرده است، زيرا طعام و شهوت و غضب كليد جهنم و سلطه شيطان است.و در اين ماه كه خداوند مائده آسمانى ميهمانان خود را جوع و گرسنگى قرار داده است معلوم مىشود كه بهترين تحفه از جانب رب الارباب است.
اندرون از طعام خالى دار تا در او نور معرفتبينى
در اين موقع كه موقع گرفتن نتيجه و مزد است، آن روز را بايد عيد گرفت، و از خداوند كريم و رحيم عيدى دريافت كرد.اما عيد گرفتن نه به معناى ساز و دهل زدن است، و نه به معناى شيرينى خوردن و رنگارنگ پوشيدن، و تفريح و تفرج بهيمانه كردن، بلكه به معناى يك درجه از تزكيه و تطهير بالاتر، و يك صيقل بهتر به نفس دادن تا آماده بركات و نزول موآئد آسمانى گردد.
شب عيد فطر دو غسل دارد: يكى در اول شب، و يكى در آخر شب، و آن شب احياء و زندهدارى استيعنى تا به صبح به عبادت و قيام و ذكر و ياد محبوب و معشوق ازلى و حبيب سرمدى مشغول بودن، و در روز عيد نيز غسل دارد.
و رفتن براى نماز عيد، و با تمام مردم در صحرا بجاى آوردن، و آنرا با كيفيتى خاص، در دو ركعت و با نه قنوت بجاى آوردن، و زبان به ذكر تهليلات گشودن كه: الله اكبر، الله اكبر، لا اله الا الله و الله اكبر، الله اكبر، و لله الحمد و الحمد لله على ما هدانا و له الشكر على ما اولانا.
و اما در قربان، به جهت آنكه مردم به عشق لقآء و ديدار وجه الله، دست از خانه و لانه و وطن و كسب و كار و شهرت و جاه و جميع علائق شسته، و به سوى بيت الله الحرام من كل فج عميق روان شده، و طواف و سعى و وقوف در عرفات را كه خارج از حرم است، بجاى آورده سپس داخل در حرم و مشعر آمده و شب را به اذن دخولى كه از حضرت او دريافت كرده است، در مزدلفه آرميده، و سپس به منى آمده، و شيطان را هفتبار سنگ زده، و قربانى كرده، و سر تراشيده، و در اين مدت پاى و سر برهنه به دنبال حبيب در جستجو و در تكاپو بوده است.
اينك جاى آن دارد كه موقع خروج از احرام است، به شكرانه قبولى اعمال و پذيرش اين اعمال سخت، و در عين حال شيرين و لذتبخش عيد بگيرد، و الحمد لله بگويد، و به مراسم عيد كه آنهم باز ذكر خدا و تطهير بيشترى است، مهيا گردد، نماز عيد بخواند، و زبان به تقديس و تمجيد الهى بگشايد، و از جمال و جلال او بيان كند، و از محاسن و زيبائىهاى او اعلان وحدت و توحيد ذات و اسماء و صفات و افعال را در عالم منتشر كند و بگويد: الله اكبر الله اكبر لا اله الا الله و الله اكبر الله اكبر و لله الحمد الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام، الحمد لله على ما ابلانا.
و نه تنها خود حجاج، بلكه جميع مسلمين در سراسر بقاع عالم بدين موهبت عظمائى كه نصيب برادرانشان در آن مواقف كريمه شده است، عيد بگيرند، و به دنبال اعماليكه در ذوالقعدة و ده روز از ذوالحجه به جاى آوردهاند، قربانى كنند، و نماز عيد بخوانند، و براى جماعتبا امام، پاى برهنه به صحرا روند.
روز جمعه عيد است، چون روز اجتماع مردم به نماز جمعه و شنيدن خطبهها و تطهير است.و بهمين جهت اسلام نام آنرا جمعه گذارد، يعنى روز اجتماع و بهم پيوستگى امت مسلمان، و در قبل از اسلام آن را يوم العروبة مىگفتند.اسلام نماز جمعه را واجب كرد، به وجوب عينى تعيينى در هر زمان تا روز قيامت و تارك آنرا لعنت فرستاد.و ليكن شرط صحت آن با جماعت و در تحت نظر و امامت امام عادل و يا منصوب از ناحيه اوست.در زمان حضور امام، خودش اقامه مىكند، و در زمان غيبتبر فقيه عادل جامع الشرائط كه به ادله نيابت عامه، متكفل وظائف امام است واجب است اقامه كند.
نماز جمعه واجب استبه وجوب مطلق، نه به وجوب مشروط، مانند حج نسبتبه استطاعت، بلكه مانند نماز ظهر است نسبتبه طهارت و غسل و وضوء.و بنابراين امام و حاكم شرع، شرط انعقاد و صحت و شرط واجب است نه شرط وجوب.فلهذا اگر امام در غيبت بود و فقيه جامع الشرائط قدرت بر حكومت نداشت، و در تقيه بسر مىبرد، بواسطه ترك نماز جمعه، همه مردم گنهكارند به جهت ترك نماز عينى تعيينى كه حائز اهميتسرشارى است.
و بر همه آنها واجب است قيام كنند و تشكيل حكومت اسلامى دهند، تا آن امام غائب ظهور كند، و يا فقيه مقبوض اليد، مبسوط اليد گردد، و بتواند اجراء حدود كند، و منع از ثغور اسلام بنمايد، و از جمله وظائف حاكم، تشكيل نمازهاى جمعه در قلمرو حكومت اوست.
افرادى كه در زمان حكومت جائره نماز جمعه نمىخوانند، معذب مىشوند كه: چرا تشكيل حكومت اسلامى ندادهايد؟ ! كه بتوانيد نماز جمعه بخوانيد، گر چه با نداشتن حاكمى چنين، نماز از آنها صحيح نيست و مردود است.
و بهمين جهت كه روز جمعه، روز عيد و اجتماع است، و مردم پاك و پاكيزه مىشوند، و از خطاها و گناهان يكهفته گذشته بيرون مىآيند، دعاها در آن روز مستجاب، و شب جمعه نيز داراى اهميت و خصوصيتى براى تهيؤ و آمادگى وظائف روز مىشود، كه از ساير شبها ممتاز مىگردد.
11. عيد غدير ، أفضل اعياد است
اما عيد غدير، كه اشرف و افضل اعياد است، به جهت ربط امت با امام، و وحدت دلهاى آنان با ولايت، و ورود در سلك سالكان راه، و روندگان طريق مودت و محبت و ايثار و انفاق، و عقل و شعور، و گسترش نور ربانى، و نفحات قدسيه سبحانى، و ارتباط ملك با ملكوت است.
عيد غدير، روز عبوديت و تسليم در برابر حق، و خروج از فرعونيت نفس اماره، و انداختن ريسمان ذل رقيتحضرت سبحان است، و اقرار و اعتراف به يگانه خاصه از خواص درگاه با عظمت او، و قدم در صراط مستقيم ايقان نهادن، و گام استوار و راستين در ترك تجاملات نمودن، و بدون شائبه و تعارف به حق و حقيقت و واقعيت در آمدن، و از زمره بهائم خارج شدن، و به صف انسان پيوستن است.
عيد غدير، نداى حضرت قدوس و سبوح را: به حصر ولايت در قرآن كريم به ايها الرسول بلغ پاسخ صحيح دادن، و گفتار حضرت پيامبر اعظمش را به: من كنت مولاه فعلى مولاه با جان و دل پذيرفتن، و در تحت دعاى اللهم وال من والاه قرار گرفتن، و از نفرين خانمان سوز و عاد من عاداه بيرون شدن، و استقبال از و انصر من نصره، و استدبار از و اخذل من خذله نمودن است.
عيد غدير، تماشاى جمال ملكوتى مولى الموالى امير المؤمنين عليه السلام را بر روى دو دست پيغمبر معظم، در فراز منبر برآمده بر پالانهاى اشتران، در زير درختان سمرات وادى جحفه در غدير خم، و نمايش دادن ولايت را به كافه مردم، و نزول ملكوت و جبروت در اين عالم ملك است كه: هان اى دشمنان على و اى مخالفان اهل بيت كه پيوسته رسول خدا را با شكايتهائى كه از على مىكرديد، آزار و اذيت مىرسانيديد، اينك بدانيد كه: على سزاوار شكايت نيست، و در خور اذيت و آزار نيست.
او والى ولايت، و يگانه شاهباز بلند پرواز سدرهنشين كاخ عرفان است.او از خود شما به جانهاى شما نزديكتر است، و ولايتش بيشتر است.او تكوينا و تشريعا سيد و سالار و سرور و سپهسالار شماست!
پيغمبر على را به اطراف بگردانيد، تا همه ببينند، همچون زليخا كه يوسف را به زنان مصرى نشان داد كه اى زنانيكه مرا در عشق اين جوان، مورد ملامت قرار دادهايد، و مىگوييد: تو كه ملكه عزيز مصر هستى، ملكه وجاهت و زيبائى، آخر حيف نيست كه مفتون يك جوان گمنام كه بنده شما و زر خريد شماستشدهاى؟ !
زليخا زنان مصر را دعوت كرد، و در يك خانه دو در قرار داد، و به هر يك از آنها يك ترنج و يك كارد داد كه: يوسف مىآيد، و از اينجا عبور مىكند، شرط ادب شما اينست كه همين كه او را ديديد، با اين كارد يك قطعه از ترنج، ترنجخوشبو و معطر ببريد، و به او به رسم هديه تعارف كنيد!
زليخا يوسف را از يك در وارد كرد، از جلوى زنان مصرى عبورى نموده، و از در ديگر خارج شد.همينكه زنان چشمشان به آن جمال كه نمونهاى از جمال حضرت حق بود افتاد، و خواستند ترنج را ببرند، و به يوسف تقديم كنند، سر از پا نشناختند، و دست از ترنج نشناختند، دستهاى خود را بجاى ترنجبريدند، و خون جارى شد، و نفهميدند.
گرش ببينى و دست از ترنجبشناسى روا بود كه ملامت كنى زليخا را
يوسف كه خارج شد زليخا زنان مصرى را گفت: اين چه وضعى است؟ اين چه كيفيتى است؟ ! چرا لباسهاى سپيد خود را خونين كردهايد؟ چرا دستهايتان را بريدهايد؟
زنان نگاهى به دستها و به دامنهاى خود نمودند، و يكباره گفتند: حاش لله ما هذا الا ملك كريم: [18]سبحان الله اين جوان نيست مگر فرشتهاى بلندپايه!
زليخا گفت:
فذلكن الذى لمتننى فيه[19]
اين همان جوان زر خريد و بنده ماست، كه شما مرا درباره او به ملامت و سرزنش كشيده بوديد!
پيامبر هم على را به روى دستبلند كرد، تا همه مردم ببينند، و بدانند كه آن جوانى كه از او بدگوئى مىكردند، و بغض و كنيه و احقاد بدريه و حنينيه و شرف و منزلت عظيم او، از جهتشجاعت و علم و عرفان و ايثار، و حالات روحى، و جذبات سبحانى و غيرها به آنها اجازه نمىداد، در مقابل او خاضع باشند و ابهت و جلالت او را گردن نهند، و حسدهاى ديرين، مانع مىشد كه بند طوع او را بر گردن نهند، اينك بر روى دستهاى پيامبر خاتم الانبيآء و المرسلين سيد ولد آدم، شفيع پيغمبران سلف و شاهد آنها در پيشگاه موقف الهى، ارائه مىشود، كه اسلام و ايمان در او منطوى است، و عملى مقبول نيست مگر به پيروى از او، و از منهاج او و سنت او. اوست قسيم بهشت و دوزخ.اوست ميزان عدل و نصفت.اوست مخزن اسرار و گنجينه معرفت.اوست از هر مؤمنى به او اولاتر و نزديكتر.اوستحامل قرآن.اوست فرقان بين حق و باطل.اوست مامور به جنگ بر تاويل كتاب خدا، همچنانكه پيامبر مامور بود به جنگ بر تنزيل آن.اوست لوادار دفع و قلع و قمع ناكثين و قاسطين و مارقين.اوستشهيد در محراب عبادت در بيتخدا همانطور كه ميلادش در كعبه و بيتخدا بود.
عيد غدير نمايشگر اين تجليات، و بروز و ابراز و ظهور و اظهار اين واقعيات است.
|