مظلومیت حضرت أباعبدالله الحسين عليه السّلام در فرهنگ تشیع
مسأله قيام حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام و شهادت آن بزرگوار در فرهنگ تشيّع به عنوان حياتيترين شاخص حقّ و باطل براي انسان در جميع مراتب و مراحل تكاملي آن قرار دارد، و هيچ فردي را در هيچ مرتبهاي گزير و گريزي از اتّباع و پيروي آن حضرت در تمام مراحل و موقعيّتهاي مختلف اين حركت، چه قبل از عاشوراء و چه پس از آن نميباشد. زيرا اين واقعه با ويژگيهاي خود يك حادثه استثنائي در طول تاريخ بشريّت است كه خلق آن توسّط يك امام معصوم عليه السّلام تحقّق پيدا كرده است نه يك فرد عادي و يا يك عالِم عادي.
ديدگاه فرهنگ شيعه نسبت به واقعه عاشوراء با ساير ديدگاهها نسبت به اين قضيّه يك تفاوت ماهوي و اساسي دارد؛ و به قول مولانا:
هر كسي از ظنّ خود شد يار من |
|
وز درون من نجست اسرار من |
مظلوميّت حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام در فرهنگ تشيّع اين نيست كه گروهي از خدا بي خبر با يورش بر عدّهاي از ذراري و اولاد پيامبر آنان را از دم تيغ گذراندند و از بزرگ و كوچك، حتّي طفل شيرخوار نگذشتند و پس از شهادتشان اهل بيت رسول خدا را با آن وضع فجيع و شرم آور از اين شهر به آن شهر در شوارع و ملأ عامّ به اسارت و غل و زنجير كشاندند، و كردند آنچه را كه تاريخ از ذكر آن به شرم آيد!
مظلوميّت سيّد الشّهداء در اين است كه كسي به حقيقت و روح و جان اين حادثه پي نبرده، و از جاهل و عامي تا عالم و خبير همه و همه اين واقعه را از دريچه نفس و روح آشفته و ناخالص و افكار كودكانه خود تفسير و توجيه ميكنند. عامي اين حادثه را به عنوان يك حادثه دلخراش و جانگداز مينگرد، و از اين روي بر سر و سينه خود ميكوبد و اشك ماتم بر اين مصيبت از ديدگان ميافشاند. و بطور كلّي نكات عاطفي و احساسي اين حادثه آنچنان چشم و گوش و حواسّ او را بخود معطوف نموده است كه ديگر مجالي براي تأمّل و تفكّر در جنبه حياتي و اساسي اين واقعه، كه بر آن اساس تكوّن و تشكّل و هويّت واقعه كربلا نشأت گرفته است باقي نميگذارد.
تحليل و بررسي تاريخ عاشوراء بعنوان واقعهاي احساسي و رنج و اِلم ظاهري، كه در يك طرف آن فرزند رسول خدا با اهل و عيالِ بي پناه خود و عدّهاي قليل از اصحاب و ياران مخلص، و در طرف ديگر يزيد پليد و دنيا باوران ستم پيشه و غدّار كه در لشكري انبوه براي هدم و محو نه مكتب رسول الله و مكتب ولايت، بلكه براي قتل و نهب شخص آن حضرت و اهل بيتش قرار گرفته است، ظلمي است فاحش و گناهي است نابخشودني كه صاحب اين مصيبت با تمام وجود خود از آن مبرّي و منزّه است.
حادثه عاشوراء هرچه بود و در هر بُعد از جنايت و وقاحت قرار داشت بالأخره سپري شد، و گريه و ماتم بر امري كه صدها سال از وقوع آن گذشته است چه دردي را دوا ميكند و چه نيازي را بر طرف مينمايد؟ و آيا اين همه تأكيدات و دستورات متوافر و متكاثر از حضرات معصومين عليهم السّلام بر اقامه مجالس عزا و مصيبت و گريه بر مصائب سيّد و سالار شهداء و اهل بيت مظلومش فقط براي اين جهت بوده است؟ يا اينكه مقصود و منظور چيز ديگري است.
و لذا ميبينيم كه متأسّفانه امروز مسأله مرثيه و روضه و عزاي حضرت أباعبدالله الحسين أرواحنا له الفداء از صورت منطقي و عبادي خود به جهات اعتباري و وهميّات دنيوي تغيير مسير و جهت داده است. هدف و غايت ذاكرين و نوحه خوانان بر هر چه پر رنگ و لعاب كردن ظاهري اين مصائب متمركز شده است؛ و تهييج احساسات مردم بخصوص طبقه جوان به هر وسيله و با هر تعبير و به هر ترفند و جلوهاي انجام ميپذيرد، و هر كه در اين راه موفّقتر است مطلوبتر است. و اگر بخواهيم قدري به خود جسارت دهيم و اين مجالس را با مجالس عادي ديگر مقايسه كنيم بايد بگوئيم به مجالس تئاتر و هنرپيشهگي أشبه است تا به مجالسي كه در خور شأن و متانت و منزلت يك امام معصوم عليه السّلام قرار دارد. و هدف از اين امور فقط گريه بيشتر و بر سر زدن بيشتر و فرياد زدن بيشتر است و بس!
گويا صاحب عزا و مصيبت به اين گريهها و شيونهاي ما به اين نحو و اين كيفيّت نيازمند است، و به اين صورت او را از حالت غربت خارج نموده لباس عزّت و اقتدار را بر قامت او ميپوشانيم، و مظلوميّت را از دامان او ميزدائيم و به او اعلان ميكنيم: اي حسين! اگر در كربلا ياوري نداشتي كه به دفاع از تو برخيزد و حرم تو را در قبال اين گرگان بيابان محافظت نمايد، اكنون بيا و ببين كه اين جمع شيفتگان و عاشقانت چگونه در عزاي تو فرياد ميزنند و بر سر و روي خود ميكوبند و بر عزاي تو سرشك ماتم از ديده روان ميسازند!
سيّد الشّهداء عليه السّلام از اين ديدگاه فقط يك فرد مظلوم و مقهور است كه با او به قساوت برخورد شده است، و اگر لشكريان يزيد با او به نحو ديگري برخورد مينمودند (مثلاً آنها را از آشاميدن آب منع نميكردند، و يا طفل شيرخوارش را با تير جفا به شهادت نميرساندند، و يا پس از شهادتش به حرم و خيام او يورش نميآوردند و خيمههاي او را به آتش نميكشاندند، و يا اينكه اهلبيت او را در غل و زنجير در بيابانها به آن كيفيّت فجيع حركت نميدادند و ...) ديگر بهانه و دستاويزي براي اين نحو از عزاداري و مصيبت وجود نداشت؛ چونان كه براي ساير أئمّه هدي عليهم السّلام همچون امام مجتبي و حضرت سجّاد و غيره چنين نميكنند، و در آن مجالس با يك تعزيه و ذكر مصيبت عادي مجلس را تمام ميكنند. بنابراين بخوبي روشن ميشود كه اينهمه شور و احساس و ابراز اندوه و ماتم بر حضرت سيّد الشّهداء عليه السّلام فقط به لحاظ كيفيّت استثنائي او در مسأله شهادت است، نه به جهت لحاظ مراتب امامت و ظلمي كه بر امام عليه السّلام از حيثيّت امامت و ولايت او رفته است، مانند ساير ائمّه ما عليهم السّلام.
البتّه نميتوان اين نكته را بر عوام خورده گرفت، زيرا آنان طبعاً با معارف و اصول اعتقادي اسلام چندان آشنا نميباشند؛ و طبيعي است كه منظر و ديدگاه آنان نسبت به مسائل و حوادث تاريخي از اين دريچه كه دريچه حسّ و عواطف است خواهد بود.
و در مقابل اين ديدگاه عاميانه، ديدگاهي روشنفكرانه (به اصطلاح غير صحيح امروزي خود) نسبت به حضرت أباعبدالله عليه السّلام وجود دارد. ديدگاهي كه تمام ظرفيّت و قابليّت و شخصيّت و شؤونات و مراتب كمال و فعليّت امام عليه السّلام را منحصراً در مسأله مبارزه با ظلم و ستم دربار امپراطوري و شاهنشاهي بني امّيه، بخصوص يزيد پليد ميداند؛ و تنها و تنها از اين ديدگاه به شخصيّت و شؤونات امام عليه السّلام مينگرد. و اگر بخواهيم خيلي به اين ديدگاه از جنبه ساير مراتب امام عليه السّلام امتياز بدهيم، بايد سهم ساير ابعاد وجودي او را در مقياس با مسأله مبارزه تنها ده درصد قرار دهيم، و نود درصد را صرفاً براي مبارزات او با دستگاه جائر اُموي در نظر بگيريم؛ و شخصيّت آن حضرت را به عنوان يك فرد مبارز و معارض با ظلم و فساد چونان ساير افرادي كه در طول تاريخ به اين مسأله پرداختند، مانند كاوه آهنگر و يعقوب ليث و ژاندارك و اقبال و گاندي و غيره كه چهره بارز آنان در مسأله مبارزه با مفاسد و ستم حكّام و جبابره زمان مجسّم و مشخّص است، بدانيم.
از اين ديدگاه امام عليه السّلام را (چه سيّد الشّهداء و چه غير آن حضرت) تنها در بعد مبارزه با رژيمهاي ستمكار ميشناسند نه بيشتر، و براي تثبيت نقاط روشن و بارز امام عليه السّلام در طول زندگي به دنبال مبارزات او ميگردند، و اگر در صفحات تاريخ به اين مسأله برخورد نكنند يا نتوانند به شكل موجّه آنرا ارائه دهند، با هزار زحمت و مصيبت مبارزهاي را براي او ميتراشند و آنرا با هزار رنگ و لعاب در معرض افكار عموم قرار ميدهند، تا مبادا خداي نكرده بواسطه فقدان و يا ضعف در اين نكته مهمّ و حياتي (!!) نقصاني و ايرادي و خدشهاي بر مسأله امامت و ولايت و زعامت او وارد گردد!
در اين ديدگاه طبعاً بين أئمّه عليهم السّلام نسبت به اين مسأله به ميزان شدّت و ضعف آن اختلاف فاحشي بوجود خواهد آمد، و رتبه سيّد الشّهداء عليه السّلام با برادر اكبر خود حضرت امام حسن مجتبي عليه السّلام تفاوت چشمگيري خواهد يافت؛ و نعوذ بالله منقصتي كه از اين باب بر سبط اكبر رسول خدا وارد ميآيد چه بسا مسأله امامت او را زير سؤال ميبرد.
اين ديدگاه حتّي در خود زمان امام مجتبي عليه السّلام وجود داشته است، و پس از صلح با معاويه از طرف نزديكترين ياران خود مورد اعتراض و تعابيري قبيح و زننده قرار گرفته است.
مظلوميّت آن حضرت را بنگريد كه براي دفاع از آرمان و روش خود بايد از كلام نبوي كه فرمود: الحَسنُ و الحُسَينُ إمامانِ، قاما أو قَعَدا! استعانت بجويد، و بدينوسيله خود را از گزند آماج تيرهاي سبّ و دشنام و شناعت، آنهم توسّط اصحاب و ياران نزديك خود برهاند.
و از همه اينها گذشته، از آنجا كه اين مسأله در طول بيش از يكهزار سال براي آخرين پيشوا و امام ما حضرت بقيّة الله الأعظم أرواحنا فداه اتّفاق نيفتاده است، بايد گفت كه از همه بيشتر آن حضرت مورد اين اشكال و اعتراض قرار خواهند گرفت؛ و گويا به وظيفه امامت و زعامت خود ـ نعوذ بالله ـ در طيّ اين قرون و اعصار عمل ننمودهاند!
اين ديدگاه همانند ديدگاه اوّل ناشي از جهل و عدم شناخت حقيقت امامت، و مسألهاي بدين خطيري را با ديد أحول و بيمار نگريستن، و امام را همچو خود دانستن و او را به خود قياس نمودن، و مشاعر او را در حدّ مشاعر و مدركات خود تنزّل دادن است؛ نَعُوذُ بالله مِن الجهلِ و الضَّلالةِ و البُعد و الغَواية .
ادامه مطلب
برگرفته از کتاب اربعین تألیف استاد سيد محمد محسن حسیني طهراني
پاورقی
|