فرموده اند: «عند ذکر الصالحین ینزل الرحمة»؛ «هنگامی که سخن از عباد صالح پروردگار به میان آید باران رحمت و لطف خداوند بر قلوب و نفوس باریدن میگیرد و دلها را سیراب میکند و قلبها را تازه میگرداند و شوق و رغبت دیدار دوست را در ضمیر و نفس سالک مشتعل میسازد.» و این خصوصیت هم در ذکر با لسان است که بین دو یا چند نفر واقع شود و هم در مطالعه و قرائت یاد و خاطره و سخنان حکمت آمیز آنها.
دوّم شهر ذوالقعدة الحرام 1379 هجريّه قمريّه یکی از اولیای حق دیده از عالم فانی بست و دعوت الهي را لبّيك گفت و مرغ روحش به آستان قدس پرواز نمود. ذیلا مقالهاي در شرح و ترجمه احوال حضرت آية الله مرحوم محمّدجواد انصاري همداني به قلم علاّمه آیة الله حاج سیّد محمّد حسین حسینی طهراني ـ رضوان الله علیهما ـ که در کتاب مطلع انوار (ج 2) مضبوط است، از منظر خوانندگان گرامی می گذرد.
بسم الله الرّحمن الرّحيم
سطور ذيل شرح و ترجمه احوال حضرت آية الله مرحوم حاج شيخ محمّد جواد انصاري همداني (ره) است كه به قلم اين حقير سيّد محمّد حسين حسيني طهراني به رشته تحرير در آمده، (در وقتي كه از همدان از اينجانب طلب نموده بودند) اين حقير صورت آن مرقومه را در اينجا براي حفظ يادداشت نمودم:
فريد عصر و حسنۀ دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان، آية الله العظمي، عالم عابد زاهد ناسك، عالم بالله و بأمر الله، مرحوم فردوس وساده، حاج شيخ محمّد جواد انصاري همداني ـ رضوان الله عليه ـ فرزند مرحوم حجّة الاسلام حاج مولي فتحعلي همداني كه نيز از بزرگان علماي عصر خود بودهاند، در سنۀ 1320 هجريّه قمريّه چشم به جهان بگشود و در همان دوران طفوليّت تحت سرپرستي والد ماجد، مقدّمات علوم ادبيّات فارسي و عربي و منطق را فراگرفت، و در دوران شباب فقه و اصول فقه را نزد علمائي كمنظير مانند: مرحوم حجّة الإسلام خلخالي و حجّة الاسلام حاج سيّد علي عرب كه از برجستگان علماء و اعاظم فقهاء بودهاند در شهر خود فرا گرفت و رشتههاي طبّ خمسۀ يوناني و ابوبكر زكريّاي رازي و ديگران را نزد دانشمند عاليقدر، طبيب حاذق و حكيم متبحّر، مرحوم حاج ميرزا حسين كوثر همداني آموخت و در اين زمينه نيز به مرتبۀ عالي رسيد.
مرحوم حاج شيخ محمّد جواد پس از اتمام تحصيلات فوق به جهت تكميل فقه و اصول و نيل به درجۀ اجتهاد، در حدود سي سالگي رهسپار ديار مقدّس قم گرديد و در حوزۀ مقدّسۀ علميّه مدّتها در محضر درس مرحوم استاد بيبديل، مرجع وقت، حضرت آية الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري ـ أعلي الله مقامه الشّريف ـ حاضر ميشد و بهرهها ميبرد تا در اين رشتۀ تخصّصي نيز به مقام عالي نائل آمده و به اجازات اجتهادِ متعدّدي از مراجع ذيقيمت وقت فائز و در مسائل فقهيّه صاحب فتوا گرديد، به طوريكه بعضي از دوستان و آشنايان از ساكنين همدان و غيره از آن مرحوم تقليد نمودهاند.
در همين ايّام بود كه نسيم نفحات قدسيّه الهي بر دلش وزيد و بارقۀ جذبات عالم علوي بر قلبش رسيد و به مصداق كلام مولي الموحّدين أميرالمؤمنين عليه السّلام: حَتّي دَقَّ جَليلُه و لَطُف غَليظُه وَ بَرقَ لَهُ لامِعٌ كَثِيرُ البَرق[نهج البلاغة، ج 2، ص 204.] يكباره شراشر وجودش دگرگون شد و جذبۀ عالم قدس تار و پود وجود او را بر باد داده، با نور الهي به دنبال گمشدۀ خود براي رسيدن به حرم امن و امان، اضطراب و تشويشي بس هائل در او پديد آمد! خواب و خوراك او را ربود، روزها در بيابانها و كوههاي اطراف قم ميرفت و تا شبانگاه به تماشاي مظاهر جمال و حيات ميپرداخت، و با تنهائي و خلوت اُنسي عجيب گرفت.
و چون سالياني چند از رحلت عالم نحرير و عارف بيبديل استاد كامل اخلاق و معارف الهي، انسان العين و عين الانسان مرحوم حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي ـ أعلي الله مقامه الشّريف ـ ميگذشت، هرچه نزد شاگردان معروف او تردّد نموده و براي فتح و گشايش رفت و آمد كرد اثري نيافت، تا رفته رفته آتش عشق در نهاد او رو به فزوني گذارد و هموم و غموم فراق جان او را مشتعل ساخت، نالۀ جانسوز او هر بينندهاي را متأثّر ميكرد و گريۀ جانگداز او هر نظر كنندهاي را ميگداخت كه ناگهان پردۀ غيب بالا رفت و حجابهاي ظلماني و نوراني بر كنار شد، نسيم جانبخش رحمت از حرم الهي بوزيد و آب حيات جاوداني به بقاي حقّ بر دل سوختۀ او بعد از فناي او از مراحل نفس سرازير شد و از جزئيّت به كليّت پيوست.
در اين هنگام به موطن اصلي خود همدان مراجعت نموده براي دستگيري عاشقان و دلباختگان حرم انس الهي سكني گزيد با نهايت آرامش و سكون براي رسانيدن حقّ و تبليغ شريعت غرّاء و ابلاغ احكام و مسائل شرعيّه و معارف الهيّه و تربيت نفوس ناقصه اهتمامي عجيب نمود.
در هر مسجدي كه خالي و مخروبه بود اقامۀ جماعت مينمود، بسياري از اوقات در مسجد پيغمبر، و اخيراً در زاويهاي از مسجد جامع شهر اقامۀ جماعت داشت. مأمومين او غالباً مردمان پاكدل و پاكيزه ضمير و عاري از هوي و هوس بودند، در جلسات شبانه و روزانۀ سيّار در منزل شيفتگانِ حقائق تردّد مينمود، و شاگرداني بس ارجمند و عاليقدر تربيت نمود كه هر يك از آنان در همدان موجب عبرت همگان و حجّت الهي بر مردمان در اخلاق و كردار بودند. در روزهاي جمعه با معيّت شاگردان به صحرا ميرفت و با يك دنيا از خلوص و صفا و حقيقت به تماشاي آيات الهي در مظاهر امكان و افق وسيع حيات ميپرداخت.
مرحوم انصاري ـ رضوان الله عليه ـ براي برآوردن نيازمنديهاي مسلمانان اهتمامي وافر داشت و در امر به معروف و نهي از منكر ساعي بود و در كمك و مساعدت به فقرا و مسكينان و ارباب حوائج بياختيار بود، و در بذل و انفاق بينظير بود، به بسياري از خانوادههاي مستمند كه در گوشه و كنار شهر بودند و ابداً كسي از حال آنان اطّلاع نداشت مساعدتها مينمود و با دست خود براي آنان غذا و لباس و فراش ميبرد، و در اخفاي اين امور به حدّي دقيق بود كه حتّي از شاگردان خاصّ خود مخفي ميداشت.
مرحوم انصاري ـ رحمة الله عليه ـ نه تنها يك مرجع ديني و عالم روحاني بود بلكه مانند يك فرد از افراد خانواده در برآوردن نيازمنديهاي آنان ميكوشيد. در زمستانهاي سردِ همدان براي معالجة مَرْضيَْ و عيادت بيماران آنان به منزلشان ميرفت و چه بسا خود تهيّه دوا مينمود و تا فرد گرفتاري را از گرفتاري آزاد نمينمود آرام نميگرفت، آرامش دل او در آرامش خلق خدا بود و نگراني او در اضطراب آنان.
بنابراين اگر گفته شود كه مرحوم انصاري ـ قدّس سرّه ـ يكي از اولياي برجسته قرن اخير بود كه قولاً و عملاً و اعتقاداً و سرّاً در ممشاي ائمّه طاهرين صلوات الله عليهم أجمعين قدم ميزد و نمونهاي بود كه سيره و اخلاق و معارف آن بزرگواران را به عصر خود معرّفي مينمود، سخن به گزاف نرفته است.
مرحوم انصاري ـ رحمه الله ـ مدّت بيست و پنج سال در همدان به همين منوال زندگي نمود تا بالأخره به واسطه عارضۀ قلبي در روز جمعه، دوّم شهر ذوالقعدة الحرام 1379 هجريّه قمريّه، دعوت الهي را لبّيك گفت و مرغ روحش به آستان قدس پرواز نمود.
در تشييع جنازۀ او تعطيل عمومي شد و اكابر علماي متّقي و پرهيزگار همدان شركت كردند و سه روز در مسجد جامع مجلس ترحيم برپا بود. جنازۀ او را به قم حمل و در يكي از مقبرههاي شمالي در جوار قبر حضرت علي بن جعفر سلام الله عليهما به خاك سپردند.
حکایاتی از مرحوم انصاری به نقل از علامه طهرانی
مرحوم علامه طهرانی (ره) میفرمودند: حضرت آقاى انصارى فوق العاده مرد كامل و شايسته و منوّر به نور توحيد بود، و به حقير هم بسيار محبّت و بزرگوارى و كرامت داشت.
ذیلا حکایاتی درباره ایشان تقدیم می گردد.
مهمترين صفت بعد از عمل به فرائض
از حضرت آقا ـ روحي فداه ـ (مرحوم انصاری) سؤال نمودم: براي راه خدا چه صفتي از همه صفات بهتر است؟
فرمودند: بعد از فرائض، خدمت به خلق خدا از همه بهتر است.
پس از چند دقيقه سكوت فرمودند: ميدانيد و عكسش از همه مضرّتر است؟ پس از چند دقيقه سكوت فرمودند: ميدانيد عكسش چيست؟ عكسش ايذاي به خلق خداست در مقابل احسان به خلق خدا. بعضي از شعرا مطالب حقّهاي را گفتهاند و در واقع خدا به زبان آنها جاري ساخته؛ يكي گويد:
«مي بخور، منبر بسوزان، مردم آزاري مكن.»
ديگري فرمايد:
دل شكستن هنر نميباشد
|
|
تا تواني دلي به دست آور
|
در رساله «نور وحدت» فرمايد: «مرنجان كسي را كه مقصود تو است.»
در قرآن فرمايد: «یا ایّها النّملُ ادخُلُوا مَسٰکنَکم لا یَحْطِمَنّکم سُلیمٰن وجُنودُه و هُم لا یَشعُرون.»
مطلب به اندازهاي بالاست كه به سليمان و جنود او نسبت عدم شعور داده شده است، نسبت به اذيّت حيوان كوچكي مانند مورچه؛ ببينيد فرق بين اينجا و مقام أميرالمؤمنين تا كجاست كه فرمايد: والله لو اُعطيتُ الاقاليمَ السبعةَ بما تحت أفلاكها علَي أن أسلبَ حَبَّ شعيرة في فم نملة ما فعلتهُ.
مطلع انوار (ج 2)
حکایت سختی حال حاکم ستمگر پس از مرگ
مرحوم رضوان آرامگاه، آيه الحقّ و اليقين، ترجمان قرآن و سلمان زمان آية الله حاج ميرزا جواد آقاى انصارى همدانى، أعلَى اللهُ تعالَى مقامَه الشَّريف نقل مي فرمود كه: من در يكى از خيابان هاى همدان عبور مي كردم؛ ديدم جنازهاى را به دوش گرفته و به سوى قبرستان مي برند، و جمعى او را تشييع مىنمودند. ولى از جنبه ملكوتيّه او را به سمت يك تاريكى مبهم و عميقى مي بردند، و روح مثالى اين مرد متوفّى در بالاى جنازه او با جنازه مي رفت و پيوسته مي خواست فرياد كند كه اى خدا مرا نجات بده، مرا اينجا نبرند ولى زبانش بنام خدا جارى نمىشد؛ آن وقت رو مي كرد به مردم و مىگفت: اى مردم مرا نجات دهيد، نگذاريد ببرند! ولى صدايش به گوش كسى نمىرسيد.
آن مرحوم، أعلى اللهُ شَأنَه مي فرمود: من صاحب جنازه را مىشناختم، اهل همدان بود و حاكم ستمگرى بود.
معاد شناسى،( ج2، ص: 190)
اثر ملکوتیِ گفتن اذان و اقامه قبل از نماز
مرحوم آية الله جمال العارفين حاج شيخ جواد أنصارى همدانى أسكنه اللهُ بُحبوحةَ جِنانِه مي فرمودند: روزى وارد در مسجدى شدم، ديدم پيرمردى عامّى مشغول خواندن نماز است و دو صفّ از ملائكه در پشت سر او صفّ بسته و به او اقتدا نمودهاند، و اين پيرمرد خود أبداً از اين صفوف فرشتگان اطّلاعى نداشت. من دانستم كه اين پيرمرد براى نماز خود اذان و إقامه گفته است؛ چون در روايت داريم: كسى كه در نمازهاى واجب يوميّه خود، اذان و اقامه هر دو را بگويد دو صفّ از ملائكه، و اگر يكى از آنها را بگويد يك صفّ از ملائكه به او اقتدا مي كنند كه درازاى آن فيما بين مشرق و مغرب باشد.
اين از آثار قهريّه ملكوتيّه اذان و اقامه است، گرچه اذان گويان و اقامه گويان خود مطّلع نباشند. همچنين از آثار قهريّه خلوص نيّت و درجات قرب نماز گزاران و مناجات كنندگان پاكى محلّ و طهارت و نورانيّت مكان و زمان مي گردد؛ كوه طور به علّت تجلّى نور حقّ در موسى كليم منوّر شد و كوه ساعير و جبلِ فاران و بيت إيل و بِئر سَبع و بقيّه محلهاى نورانى و معبدهاى اولياء خدا بواسطه تجلّى نور حقّ در حضرت رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم و در حضرت عيسى و إسحق و يعقوب و سائر انبياى گرامى مطهّر و منوّر گرديده است.
معاد شناسى،( ج7، ص: 259)
علت سفر اولیای الهی
مرحوم آية الحقّ و العرفان آية الله حاج شيخ محمّد جواد انصارى همدانى در سال هاى آخر عمر، و با توارد ضعف شديد و كسالت قلب مسافرتى به پاكستان نمودند كه با نبودن وسائل نقليّه آن زمان به مانند امروز، بسيار مشكل و طاقت فرسا بود. علّت مسافرتشان را ايشان به كسى نگفتند. آنگاه در ميان محافل و مجالس دوستان سخن از سبب مسافرت به ميان مىآمد و هر كس از نزد خود حدسى مي زد. تا پس از ساليان دراز و بعد از فوت ايشان، روزى حقير از حضرت آقاى حاج سيّد هاشم حدّاد علّت سفر آن مرحوم را پرسيدم.
فرمودند: سفر اينگونه از بزرگان براى يكى از دو امر صورت مي گيرد:
اوّل آنكه: در آن نواحى، عاشق دلسوخته و شوريده و وارستهاى است كه درمان درد هجران او در عالم توحيد به دست اين مرد است؛ خداوند او را مأمور مي كند تا برود و از آن عاشق دستگيرى كند و درد وى را درمان نمايد.
دوّم آنكه: روى مقدّرات عامّ و كلّىِ خداوند، بناست در آن نواحى عذابى فرود آيد؛ خداوند اين بنده را امر مي كند تا از تمام آن نواحى عبور كند، و در اثر بركت و رحمت نفس رحمانى اين بنده، خداوند عذاب را از آن قوم برمي دارد.
روح مجرد، (ص: 303)
چه وقت انسان حضور صاحب الزّمان مي رسد؟!
حضرت آقا (حداد) خيلى در گفتارشان و در قيام و قعودشان و به طور كلّى در مواقع تغيير از حالتى به حالت ديگر، خصوص كلمه «يا صاحِبَ الزَّمان» را بر زبان جارى مي كردند.
يك روز يك نفر از ايشان پرسيد: آيا شما خدمت حضرت ولىّ عصر أرواحُنا فداه مشرّف شده ايد؟!
فرمودند: كور است هر چشمى كه صبح از خواب بيدار شود و در اوّلين نظر نگاهش به امام زمان نيفتد.
اقول: چقدر اين جمله شبيه است به كلام مرحوم آية الله حاج شيخ محمّد جواد أنصارى همدانى قدَّس الله تربتَه كه چون از ايشان سؤال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزّمان مي رسد؟!
فرمودند: در وقتي كه حضور و غيبتش براى انسان تفاوت نداشته باشد.
روح مجرد، (ص: 514)
|