بسم الله الرحمن الرحیم
سَيّد الفقهاء العِظام علىّ بن طاووس- تَغَمّده الله فى رضوانه- در «طرائف» خود مرفوعاً از عيسى آورده است كه گفت: من از حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليهما السلام پرسيدم كه نظر شما چيست؟! مردم بسيار مىگويند كه رسول خدا صلى الله عليه و آله امر كردند كه ابوبكر با مردم نماز گزارد سپس عمر؟! حضرت قدرى مكث نموده سر خود را به زير انداخته و پس از آن گفتند: اين طور نيست كه مردم مىگويند وليكن تو اى عيسى در امور بسيار بحث مىكنى و تا مطلب بر تو روشن نشود دست برنمىدارى! عيسى مىگويد: من گفتم: پدر و مادرم فدايت شود من از تو سؤال مىكنم حقيقت امر را از آنچه كه براى دين من منفعت دارد، چرا كه نگرانم از آنكه گمراه شوم از روى جهالت، امّا چون تو كسى را بيابم مطلب را براى من روشن مىكند!
حضرت فرمود: چون مرض رسول الله سنگين شد، على را خواست و سرش را در دامن او گذاشت و بيهوش شد، و موقع نماز فرارسيد و اعلان نماز داده شد. عائشه بيرون رفت و گفت: اى عُمَر بيرون رو و با مردم نماز بخوان!
عمر گفت: پدرت سزاوارتر است. عائشه گفت: راست مىگویى وليكن او مرد نرمى است و من نگرانم از اينكه مردم بر او بجهند. عمر گفت: او نماز بخواند، اگر كسى بر او جَسْت يا حركتى از متحرّكى پديدار شد من كفايت مىكنم. عائشه گفت: علاوه بر اين محمّد بيهوش است و من گمان ندارم از اين بيهوشى ديگر به هوش آيد و آن مرد به او مشغول است- و مراد عائشه على بود- اى عمر به نماز مبادرت جو پيش از آنكه به هوش آيد، زيرا من نگرانم اگر به هوش آيد على را به نماز امر كند؛ و از ديشب تا به حال سخنان پنهانى را كه با على مىگويد دانستهام و در آخر گفتارش بود كه مىگفت: الصّلَوة الصّلَوة.
حضرت إمام كاظم عليه السلام فرمودند: ابوبكر رفت تا با مردم نماز بخواند مردم اين را مكروه شمردند و سپس گمان كردند به امر رسول خدا بوده است، و هنوز تكبير نگفته بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله به هوش آمد و فرمود: عبّاس را بطلبيد. عبّاس و على مجموعاً پيامبر را به مسجد بردند تا با مردم نماز گزارد، و پيامبر نشسته بود، سپس او را بر روى منبرش گذاردند آن جلوسى كه ديگر بر آن منبر ننشست.
جميع اهل مدينه از مهاجر و انصار به دورش جمع شدند حتّى دختران از خانهها بيرون شدند، و مردم نالهكنان و گريهكنان و فرياد زنان و انّا للّه و انّا اليه راجعون گويان بودند. پيامبر هم قدرى سخن مىگفت و قدرى ساكت مىشد؛ و از جمله سخنانى كه فرمود اين بود:
يَا مَعْشَرَ المُهَاجِرينَ و الأنْصَارِ وَ مَنْ حَضَرَنِى فِى يَوْمِى هَذَا وَ سَاعَتِهِ هَذِهِ! فَلْيُبَلّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ! ألَا قَدْ خَلّفْتُ فِيكُمُ كِتَابَ اللهِ، فيهِ النّورُ وَ الهُدَى وَ البَيَانُ، مَا فَرّطَ اللهُ فِيهِ مِن شَىْءٍ، حُجّةُ اللهِ لِى عَلَيْكُم، وَ خَلّفْتُ فِيكُمُ العَلَمَ الأكْبَرَ، عَلَمَ الدّينِ وَ نُورَ الهُدَى وَصِيّى عَلىّ بْنَ أَبِىطَالِبٍ. ألَا هُوَ حَبْلُ اللهِ فَاعْتَصِمُوا وَ لَا تَفَرّقُوا عَنْهُ، «وَ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللهِ عَلَيْكُمْ إذْ كُنْتُمْ أعْدَاءً فَألّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إخْوَاناً.» [1]
«اى جماعت مهاجر و انصار، و اى كسانى كه در اين روز و در اين ساعت حضور بهم رسانيدهايد، بر شما فرض است كه حاضرين به غائبين برسانند. هان بدانيد كه من در ميان شما كتاب خدا را جانشين خود قرار دادم كه در آن نور و هدايت و بيان است و خداوند در آن از هيچ چيز كوتاهى ننموده است، آن حُجّت من است بر شما! و من در ميان شما بزرگترين نشانه، نشانه دين و نور هدايت: وصىّ خودم علىّ بن ابىطالب را جانشين خود قرار دادم. هان بدانيد كه او ريسمان خداست، پس واجب است كه بدان اعتصام نمایيد و از گِرد او دور نشويد، و ياد بياوريد نعمت خدا را كه بر شما ارزانى داشت در وقتى كه دشمن بوديد و خداوند در ميان دلهايتان الفت افكند، تا به نعمت خداوندى همه با هم برادر شديد!»
يَا أيّهَا النّاسُ! هَذَا عَلِىّ بنُ أَبِىطَالِبٍ كَنْزُ اللهِ اليَوْمَ وَ مَا بَعدَ اليَوْمِ. مَنْ أحَبّهُ وَ تَوَلّاهُ اليَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اليَوْمِ فَقَدْ أوْفَى بِمَا عَاهَدَ عَلَيْهُ اللهَ وَ أدّى مَا أوْجَبَ عَلَيْهِ، وَ مَنْ عَادَاهُ اليَوْمَ وَ مَا بَعْدَ اليَوْمِ جَاءَ يَوْمَ القِيَامَةِ أعْمَى وَ أصَمّ، لَا حُجّةَ لَهُ عِنْدَ اللهِ.
«اى مردم! اين است علىّ بن أبىطالب كه گنج خداست امروز و پس از امروز، كسى كه او را دوست داشته باشد و ولايت او را در امروز و پس از امروز داشته باشد، به آنچه با خداوند پيمان بسته است وفا نموده است و آنچه را كه خدا بر او واجب كرده ادا كرده است؛ و كسى كه با او امروز و پس از امروز دشمنى ورزد در روز قيامت كور و كَر محشور خواهد شد، و حجتّى در نزد خدا نخواهد داشت.»
أيّهَا النّاسُ! لَا تَأتُوا غَداً بِالدّنْيَا تَزُفّونَهَا زَفّاً، و يَأتِى أهْلُبَيْتِى مَقْهُورِين مَظْلُومِينَ تَسِيلُ دِمَاؤُهُمْ أمَامَكُمْ وَ سُعَاةِ الضّلَالَةِ وَ الشّورَى لِلجَهَالَةِ. ألَا وَ إنّ هَذَا الأمْرَ لَهُ أصْحَابٌ وَ آيَاتٌ، وَ سَمّاهُمُ اللهُ فِى كِتَابِهِ وَ عَرّفْتُكُمْ وَ أبْلَغْتُكُمْ مَا ارْسِلْتُ بِهِ وَ لَكِنّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ!
لَا تَرْجِعُنّ بَعْدِى كُفّاراً مُرْتَدّينَ مُتَوَالِينَ الكِتَابَ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ، وَ تَدْعُونَ السّنّةَ بِالهَوَى، لِأنّ كُلّ سُنّةٍ وَ حَدَثٍ وَ كَلَامٍ خَالَفَ القُرْآنَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ.
«اى مردم! فردا نزد من نيایيد در حالى كه دنيايتان را درخشان نموده، و اهل من بيايند در حالى كه مقهور و مظلوم باشند و خونهايشان در جلوى شما و كارگردانان ضلالت و شوراى جهالت، سارى و جارى باشد! هان بدانيد كه براى امر ولايت، ياران و نشانههایى است كه خداوند در كتابش نام برده و من ايشان را به شما شناساندهام، و وظيفه رسالت خود را به شما ابلاغ نمودهام وليكن شما گروهى هستيد كه جاهل مىباشيد! شما بعد از من به كفر ديرينه برنگرديد و ارتداد پيدا نكنيد كه به كتاب خدا از روى غير معرفت دست يازيد، و سُنّت را با هواى نفس بيآميزيد. چونكه هر سنّت و حَدَث و گفتارى كه مخالف قرآن باشد مردود و باطل است.»
القُرآنُ إمامُ هُدًى، لَهُ قَائِدٌ يَهْدًى إلَيهِ وَ يَدْعُو إلَيْهِ بِالحِكْمَةِ وَ المَوْعِظَةِ الحَسَنَةِ، وَلِىّ الأمْرِ بَعدَ وَلِيّهِ، وَ وَارِثُ عِلْمِى وَ حُكْمِى وَ سِرّى وَ عَلانِيَتِى وَ مَا وَرّثَهُ النّبِيّونَ مِنْ قَبْلِى، وَ أنَا وَارِثٌ وَ مُورِثٌ؛ وَ لَا تَكْذِبْكُمْ أنْفُسُكُمْ!
«قرآن پيشواى هدايت است، از براى اوست پيشرو و رهبرى كه به سوى او هدايت مىكند، و با حكمت و موعظه حسنه مردم را به سوى او مىخواند. اوست ولىّ امر بعد از ولىّ امر، و وارث علم من و حكم من و پنهان من و آشكار من و آنچه پيغمبران قبل از من به ارث گذاردهاند، و من وارث علوم و حِكَم پيامبرانم، و ارث گذارنده براى اوليا و ائمّه پس از خودم؛ پس نبايد نفسهاى شما، شما را گول زند تا تكذيب خودتان بنمایيد! (يعنى خودتان به خودتان دروغ نگویيد!)»
أيّهَا النّاسُ! اللهَ اللهَ فِى أهْلِ بَيْتِى! فَإنّهُمْ أركَانُ الدّينِ، وَ مَصَابِيحُ الظّلَمِ، وَ معْدِنُ العِلمِ. عَلِىّ أخِى، وَ وَارِثِى، وَ وَزِيرِى، وَ أمِينِى، وَ القَائِمُ بَعْدِى، وَ الوَافِى بِعَهدِى عَلَى سُنّتِى، وَ يَقْتُلُ عَلَى سُنّتِى، وَ أوّلُ النّاسِ إيمَانَاً، وَ آخِرُهُمْ عَهْداً بِى عِنْدَ المَوْتِ، وَ أوْسَطُهُمْ لِى لِقَاءً يَوْمَ القِيَامَةِ، وَ لْيُبَلّغْ شَاهِدُكُمْ غَائِبَكُمْ! ألَا وَ مَنْ أمّ قَوْماً عُمْياً وَ فِى الامّةِ مَنْ هُوَ أعْلَمُ مِنْهُ فَقَدْ كَفَرَ.
«اى مردم! خدا را در نظر بگيريد، خدا را در نظر بگيريد درباره اهل بيت من! زيرا كه آنان ستونهاى دين هستند و چراغهاى تاريكیها و معدن علم. على برادر من است، و وارث من، و وزير من، و امين من، و قائم بعد از من، و وفا كننده به عهد من بر سنّت من، و بر سنّت من قتال مىكند، اوّلين كسى است كه ايمان آورده است، و آخرين كسى است كه در وقت مردن من با من تجديد عهد دارد، و ميانهترين آنهاست در روز قيامت براى لقاء و ديدار من، و فرض است بر حاضرين از شما كه اين حقايق را به غائبين برسانند.
هان بدانيد كه كسى كه فرمانروایى قومى را از روى جهالت آنان پيشه گيرد، در صورتى كه در آن امّت از او داناتر وجود داشته باشد تحقيقاً كافر شده است.»
أيّهَا النّاسُ! مَنْ كانَتْ لَهُ قِبَلِى تَبِعَاتٌ، فَهَا أنَا ذَا، وَ مَنْ كَانَتْ لَهُ عِنْدِى عِدَاةٌ فَلْيَأتِ فِيهَا عَلِىّ بْنَ أَبِىطَالِبٍ، فَإنّهُ ضَامِنٌ لِذَلِكَ كُلّهِ حَتّى لَا يَبْقَى لِأحَدٍ عَلَىّ تَبِعَة. [2]
«اى مردم! در نزد هر كس از ناحيه من، ديه و قصاصى و ضمانى است، اينك منم بيايد براى مطالبه! و به هر كس من وعدهاى دادهام به نزد على بن أبىطالب رود چون او ضمانت همه آنها را نموده است. اين بدين جهت است كه براى هيچ كس در نزد من تعهّد و ضمان و ديه و طلبى نباشد». [3]
__________________________________________________
[1]ـ سوره آلعمران (3) صدر آیه 103.
[2]ـ غاية المرام، ص 228 و 229، حديث 41، از خاصّه، از ابن طاووس در طرائف، طريفه سى و سوم.
[3]ـ امام شناسى، ج13، ص 380.
|