_______________________________________________________________
هو العليم
مقاله پیش رو گزیده ایست از فرمایشات
حضرت علامه آیت الله سید محمد حسین حسینی طهرانی
درکتاب نور ملکوت قران در ارتباط با لزوم احترام وبزرگداشت والدین
_______________________________________________________________
بسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر در إسلام (2)
تفسیر آیه وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً
لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر، در إسلام به قدرى است كه: قرآن كريم در صورت مشرك بودن آنها نيز احترام و تجليل از آنها و همنشينى نيكو و مصاحبت حسنه با آنها را در امور دنيوى لازم شمرده است؛ با وجود آنكه متابعت از شرك و اطاعت از آنها را در مسائل ضدّ دينى، و تحريم حلال و تحليل حرام، ممنوع كرده؛ و راه پيروى را به كلّى بسته است.
علامه آیه الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی در جلد اول کتاب نور ملکوت قرآن در خصوص لزوم احترام و بزرگداشت پدر و مادر با استناد به آیات و روایات چنین می نویسد:
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حَمَلَتْهُ أُمُّهُ وَهْناً عَلى وَهْنٍ وَ فِصالُهُ فِي عامَيْنِ أَنِ اشْكُرْ لِي وَ لِوالِدَيْكَ إِلَيَّ الْمَصِيرُ*وَ إِنْ جاهَداكَ عَلى أَنْ تُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما وَ صاحِبْهُما فِي الدُّنْيا مَعْرُوفاً وَ اتَّبِعْ سَبِيلَ مَنْ أَنابَ إِلَيَّ ثُمَّ إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. (سوره لقمان آیات 14و 15)
«و ما به انسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم، درحالىكه مادرش بار او را در رحم برداشت، و هر روز دچار رنجى و ناتوانىاى مىشد، تا رنجى و ناتوانى ديگر پيدا شود. و مدّت باردارى و شير دادن او مجموعا دو سال طول كشيد: سفارش ما اين بود كه شكر و سپاس حقّ مرا (كه خداى تو هستم بجاى آور!) و شكر و سپاس حقّ پدرت و مادرت را بجاى آور، و بازگشتها به سوى من است. و اگر پدر و مادرت تو را به زور و جبر وادار نمايند كه: بدون علم و اطّلاع و در آنچه بدان بصيرت ندارى به من شرك بياورى؛ از آنها اطاعت مكن؛ و ليكن در امور دنيويّه (و معاشرت، و نشست، و برخاست، و خنده بر روى آنها، و دستگيرى و اعانت و غيرها) به طريق پسنديده، و شناختهشده با آنها مصاحبت و همنشينى كن؛ و پيروى از راه و روش كسى كه به سوى من بازگشت نموده؛ و با انابه و رجوع خود، راه تقرّب را مىپيمايد؛ و سپس بازگشت همه شما به سوى من است؛ و من يكايك از شما را به آنچه در دنيا انجام دادهايد، متنبّه و آگاه مىسازم!»
وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَيْهِ حُسْناً وَ إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بِي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. (سوره عنكبوت، آیه 8)
«و ما به إنسان درباره پدر و مادرش سفارش كرديم كه: به نيكى و خوبى عمل نمايد؛ و اگر پدر و مادرت، به زور و جبر خواستند تو را وادار كنند تا به من شرك بياورى؛ و بدون علم و اطّلاع كوركورانه غير مرا با من در امور شريك قرار دهى؛ از ايشان اطاعت مكن! بازگشت شما به نزد من است؛ و من شما را از آنچه در دنيا انجام دادهايد، آگاه مىكنم.»
در صدر إسلام كه جوانان يهودى و يا مسيحى به مدينه مىآمدند و مسلمان مىشدند؛ چون به شهر و ديار خود برمىگشتند، آنقدر رفتارشان با پدر و مادر خارج از مذهب خود بهتر مىشد كه: آنها را به تعجّب مىافكند. آنها مىگفتند: ما گمان مىكرديم كه: اينك كه به دين محمّد درآمدى؛ ما را يكسره رها مىكنى و بىأرج و بدون مقدار مىپندارى! و حالا مشاهده مىنمائيم كه مهرت بيشتر و محبّتت افزونتر شده، و بيشتر در حوائج ما ساعى و كوشا هستى؛ و زيادتر به ما رسيدگى مىنمائى، و در انجام حوائج ما خود را وقف كردهاى! آنها در پاسخ مىگفتند: اين طرز رفتار، دستور دين إسلام است. پدر و مادر نيز به مدينه مىآمدند؛ و مسلمان مىشدند؛ و قبيله و طائفه آنها نيز اسلام مىآوردند.
در إحياء العلوم غزّالي، ج 2، ص 195 از أبوسعيد خُدري روايت كرده است كه: مردي از يمن به سوي رسول خدا هجرت كرد، و ارادۀ جهاد داشت. حضرت به او گفتند: هَلْ بِالْيَمَنِ أبَواكَ؟! «آيا پدر و مادرت در يمن ميباشند؟!» گفت: آري!
گفتند: هَلْ أذِنا لَكَ؟ «آيا به تو اجازه دادهاند؟!» گفت: نه.
گفتند: فَارْجِعْ إلَي أبَوَيْكَ فَاسْتَأْذِنْهُما، فَإنْ فَعَلا فَجاهِدْ وَ إلاّ فَبَرَّهُما ما اسْتَطَعْتَ! فَإنَّ ذَلِكَ خَيْرُ ما تَلْقَي بِهِ اللَهَ بَعْدَ التَّوْحيدِ! «به نزد پدر و مادرت برگرد و از ايشان اذن بگير، اگر اذن دادند جهاد كن، وگرنه تا جائي كه قدرت داري به ايشان نيكي و احسان كن! با اين عمل بعد از توحيد به بهترين وجهي خدا را ملاقات می كني!»
و مردي ديگر به نزد رسول خدا صلّي الله عليه و آله آمد تا دربارۀ كارزار و جنگ، با آن حضرت مشورت كند، حضرت فرمودند: أ لَكَ والِدَةٌ؟ «آيا مادر داري؟» گفت: آري!
فرمودند:
فَالْزَمْها فَإنَّ الْجَنَّةَ عِنْدَ رِجْلَيْها! «ملازم خدمت مادرت باش! بعلّت آنكه بهشت پهلوی دو پاي مادر است.»
و مرد دگري آمد و می خواست با رسول خدا بيعت كند بر هجرت و گفت: ما جِئْتُكَ حَتَّي أبْكَيْتُ والِدَيَّ! «من نزد تو نيامدم مگر اينكه پدر و مادرم را به گريه درآوردم!»
رسول خدا فرمود:
ارْجِعْ إلَيْهِما فَأضْحِكْهُما كَما أبْكَيْتَهما! «به نزد آن دو باز گرد و آن دو را بخندان همانطور كه آن دو را به گريه درآوردي!»)
در اصول كافى با سند متّصل خود از ابو ولّاد حنّاط روايت مىكند كه قال: سألت أبا عبد الله عليه السّلام از تفسير گفتار خداوند عزّ و جل: «وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً؛ و به پدر و مادر إحسان نمايند.» مراد از اين احسان چيست؟!
حضرت گفتند:
« الإحسان أن تحسن صحبتهما و أن لا تكلّفهما أن يسألاك (ممّا يحتاجان إليه) و إن كانا مستغنيين، أ ليس يقول الله عزّ و جلّ: لَنْ تَنالُوا الْبِرَّ حَتَّى تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ. إحسان آن است كه: با آنها به نيكوئى همنشينى كنى! و مبادا بگذارى آنها مجبور شوند، (در آنچه را بدان نياز دارند)، از تو مسئلت كنند؛ و اگر چه خودشان مستغنى و بىنياز باشند. مگر خداوند نمىگويد: شما هيچگاه به برّ و نيكى نخواهيد رسيد، مگر آنكه از آنچه را كه دوست داريد؛ در راه خدا إنفاق كنيد!»
تفسير آيه: فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً
و سپس حضرت صادق عليه السّلام گفتند: أمّا اينكه خدا مىگويد:
إمَّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما ؛ معنايش آن است كه: اگر آنها تو را ناراحت و خسته و ملول نمودند، تو به آنها افّ هم نگو! و اگر تو را زدند، تو آنها را دفع مكن، و از خود مران! و معناى وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا كَرِيماً آن است كه: اگر تو را بزنند؛ تو به آنها بگو: خداوند شما را مورد غفران خود قرار دهد. اين است معناى قول كريم. يعنى گفتار بزرگوارانه.
و معناى وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ ؛ آن است كه: چشم خود را بر آنها خيره مكن؛ و نظر تند و حادّ منما؛ بلكه نظر نظر رحمت و رقّت باشد؛ و صدايت را بلندتر از صداى ايشان مكن! و دستت را بالاتر از دست آنها مدار! و در راه رفتن پيشاپيش آنها راه مرو، و گام برندار! (تفسير برهان، طبع سنگى تفسير سوره إسراء، ج 1، ص 601 و تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 148 و ص 149)
و نيز در اصول كافى با سند متّصل خود از حضرت صادق عليه السّلام وارد است كه: فرمود:
« لو علم الله شيئا أدنى من افّ لنهى عنه، و هو من أدنى العقوق، و من العقوق أن ينظر الرّجل إلى والديه، فيحدّ النّظر إليهما؛ «اگر خداوند چيزى را از افّ گفتن پائينتر مىدانست، هرآينه از آن نهى مىنمود (يعنى افّ گفتن مثل اين است كه پدر و مادر انسان چيزى بگويند؛ و إنسان را ناخوشايند آيد، و انسان بگويد: آخ يا آه! كه اين كلمه، كوچكترين و نازلترين كلمهاى براى إنكار است.) و اينكه اگر كسى به پدر و مادرش افّ بگويد، عاقّ والدين مىشود، اين پائينترين درجه از عاقّ شدن است. و بعضى از أقسام آن اين است كه: انسان به پدر و مادر نظر تند بنمايد.» (همان)
ببينيد: اين تعليم و تربيت عالى، و اين منهاج و روش ملكوتى را كه قرآن به تعليم آن، سبل سلام را نشان داده است؛ با تعليمات ملل كفر، و رفتار بعض از جوانان مغرور اروپا رفته، و آمريكا رفته ما كه زرق و برق تمدّن ضالّه كه تا چقدر باد هوى دماغشان را پر كرده است تفاوت دارد كه: بر پدر خود در محافل و مجالس مقدّم مىشوند. من خودم دكتر جوان متخصّص را ديدم كه در مجلس بر پدر پير خود پيش افتاد؛ و پدرش به دنبال او بود. و از اين عجيبتر نقل شد: دكتر متخصّص جوانى از ناحيه كفر برگشته، و رفقا و دوستان جوانش از هم دورهاىهاى سابق، به ديدنش آمده بودند؛ و پدر پيرمرد او دم در مشغول خدمت و پذيرائى بود. دكتر مغرور از شدّت غرور، به ميهمانان مىگفت: اين مرد مستخدم منزل ماست!
أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ؛ «افّ باد بر شما، و بر اين بتهاى تخيّلى و پندارى را كه در ذهن خود آفريده؛ و بجاى پرستش خداوند، از اينها پرستش مىنمائيد!»
حقّا إنسان اگر كلمه افّ را بر أفكار و أهواء اين تازه به دورانرسيدگان متكبّر و مستكبر إعمال كند؛ و بر آنها و پندارشان، و بر روش و منهاجشان اف و تف بفرستد؛ جا دارد.
آيا اين أعمال از ملّتى سرمىزند كه رسول خداونديش فرموده است: «الجنّة تحت أقدام الامّهات؛ بهشت در زير گامهاى مادران است.» (جامع الصغير سيوطى ص 145 از قضاعى و خطيب بغدادى در جامع خود با طريق حسن از أنس روايت كرده است.)
مادران راست خلد زیر قدم این چنین گفت خواجه عالم
|