بسم الله الرحمن الرحیم
مرحوم محمَّد بن يعقوب كلينى [1] حديث مىكند از عبدالعزيز بن مسلم كه او گفت: ما با حضرت رضا علیهالسلام در مرو بوديم و در بدو ورود در مسجد جامع مرو در روز جمعهاى به جماعت رفتم. در آنجا از امر امامت بسيار سخن به ميان رفت و اختلافات مردم را در اين موضوع بيان مىكردند. پس از آن من بر حضرت رضا عليهالسلام وارد شدم و او را از بحث و خوض مردم در امر امامت مطلّع نمودم.
آن حضرت تبسمى فرمود و سپس گفت: اى عبدالعزيز اين مردم جاهلند و به آراء و افكار خود گول خوردهاند. خداوند عزَّ و جلَّ جان پيغمبر خود را نگرفت مگر آنكه دين او را كامل نمود و قرآن را بر او فرو فرستاد كه فيهِ تِبْيانُ كُلِّ شَىْءٍ. در قرآن حلال و حرام بيان شده و حدود و احكام و جميع آنچه كه مردم بدانها نيازمندند همه را بيان فرموده، فَقالَ عَزَّ وَ جَلَّ: ما فَرَّطْنا فِى الكِتابِ مِنْ شَىْءٍ [ما در كتاب آفرينش از هيچ چيز كوتاهى ننموديم.] [2]
و در حجّة الوداع كه آخر عمر حضرت رسالت بود اين آيه را فرستاد:
اليَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الإسْلامَ ديناً [امروز من دين شما را كامل نموده و نعمت خود را بر شما تمام كردم و راضى شدم كه اسلام دين شما باشد.] [3]
و امر امامت از تماميّت دين است و پيغمبر از دنيا نرفت مگر آنكه براى امّت خود معالم دين آنها را بيان فرموده و روشن ساخت و راه سلوك آنها را نشان داد و بر راه حقّ آنها را برقرار كرد و براى آنها على عليهالسلام را راهنما و امام قرار داد، و تمام چيزهایى را كه امّت بدانها محتاج هستند روشن ساخت. پس كسى كه گمان كند خداوند عزَّ و جلَّ دين خود را كامل ننموده است كتاب خدا را ردّ كرده و كسى كه كتاب خدا را ردّ كند به خدا كافر شده است. آيا آنها قدر و منزلت امام را مىدانند و محل و مكانت او را مىشناسند تا بتوانند براى خود امام اختيار كنند؟
إنَّ الإمامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأَناً وَ أَعْلى مَكاناً وَ أَمْنَعُ جانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أنْ يَبْلُغَهَا النّاسُ بِعُقُولِهِمْ أوْ يَنالُوها بِآرائِهِم أوْ يُقيمُوا إماماً بِاخْتيارِهِمْ. «امامت قدرش بزرگتر و شأنش عظيمتر و درجهاش عالىتر و از دسترس مردم دورتر و رسيدن به حقيقت او مشكلتر است از آنكه مردم بتوانند با عقلهاى خود بدان برسند يا به آراء خود بدان دست يابند يا به اختيار خود امامى را تعيين كنند.»
امامت مقامى است كه خداوند عزّ و جلّ به حضرت ابراهيم بعد از اعطاى نبوّت و خُلّت، در درجه سوّم عنايت فرمود، و فضيلتى است كه خدا او را بدان مشرف فرمود و بدان فضيلت ثنا و مدح خود را بر آن پيغمبر بيان كرد فَقالَ: انِّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اماماً [4] «من تو را براى مردم امام قرار دادم». و از مسرّتى كه ابراهيم از اين خطاب پيدا نمود عرض كرد: وَ مِنْ ذُرِّيتَّى؟ «آيا اين منصب امامت نصيب ذرّيّة من نيز مىگردد؟» خداوند تبارك و تعالى فرمود: لا يَنالُ عَهْدِى الظّالِمينَ «عهد من به ستمكاران نخواهد رسيد.»
پس اين آيه، امامت هر ظالمى را تا روز قيامت باطل نمود و امامت مخصوص به پاكان و برگزيدگان شد. سپس خداوند ابراهيم را گرامى داشته، و امامت را در آن طبقه از ذرّيّة او كه اهل طهارت و صفوت بودند قرار داد و فرمود:
وَ وَهَبْنا لَهُ إسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ نافِلَةً وَ كُلاًّ جَعَلْنا صالِحينَ وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأمْرِنا وَ أوْحَيْنا إلَيهِمْ فِعْلَ الخَيْراتِ وَ إقامَ الصَّلوةِ وَ إيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانُوا لَنا عابِدين [ما به او اسحاق و يعقوب را عطاء نموديم و همه را از نيكان قرار داديم. و ايشان را پيشوايانى قرار داديم كه با توسّل به عالم امر و اشراف بر منبع وحى و تشريع مردم را به مسير مستقيم و صراط حق هدايت مىكردند. و انجام امور خير و برپاداشتن نماز و پرداخت زكاة را به ايشان وحى نموديم؛ و ايشان از زمره بندگان وارسته و عبادت كنندگان حقيقى ما بودند.] [5]
و پيوسته و هميشه امامت در ذريه ابراهيم بود بعضى از بعضى قرناً بَعدَ قرنٍ ارث مىبردند تا آنكه خدا آن را به پيغمبر اكرم ميراث داد و فرمود جلَّ و علا:
إنَّ أوْلَى النّاسِ بِابراهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعُوُه وَ هذَا النَّبِىُّ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ الله وَلِىُّ المُؤْمِنينَ [ سزاوارترين مردم، نزديكترين مردم، أحقِّ مردم به ابراهيم، آن كسانى هستند كه از او پيروى مىكنند، و اين پيغمبر و آن كسانى كه به اين پيغمبر إيمان آوردهاند؛ و خداوند ولىّ مؤمنان است.] [6]
پس اين امامت اختصاص به رسول الله پيدا كرد و آن حضرت آن را به على عليهالسلام سپرد به امر خداوند تعالى طبق ما فَرضَ الله و سپس در ذرّيّه پاك و اصفياى از اولاد آن حضرت، آنهایى كه به آنها علم و ايمان داده شد، قرار گرفت.
خداوند تعالى فرمود: وَ قالَ الَّذينَ اوتُوا العِلمَ وَ الإيمانَ لَقَدْ لَبِثْتُمْ فى كِتابِ الله إلى يَوْمِ البَعْثِ [و آن كسانى كه از طرف خدا داراى مقام علم و ايمان شدهاند، به آن مردم مجرم گويند: شما تا روز قيامت درنگ كردهايد.] [7]
پس آن امامت فقط در اولاد على عليهمالسلام است تا روز رستاخيز چون پيغمبرى بعد از محمّد صلّى الله عليه و آله و سلّم نيست. بنابراين از كجا اين جهّال امام اختيار مىكنند؟
به درستى كه امامت منزله و مقام پيمبران و ارث اوصياء است. امامت خلافت خدا و جانشينى رسول الله صلّى الله عليه و آله و سلّم و مقام أميرالمؤمنين عليهالسلام و ميراث حسن و حسين عليهما السلام است. امامت زمامدارى دين و نظام مسلمين و موجب صلاح دنيا و عزّت مؤمنين است. امامت ريشه و اساس زنده، و شاخههاى بلند اسلام است. به امام است كه نماز كامل و تمام مىشود و زكات و روزه و حجّ و جهاد هر يك موقعيّت و تماميّت خود را حائز مىگردند، و نيز موجب زيادى فىء و صدقات و به جريان انداختن حدود و احكام و منع سرحدّات و اطراف است از دستبرد تعدّيات.
امام حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام مىگرداند و حدود خدا را اجرا مىنمايد و دست دشمنان و متجاوزان را از حريم دين خدا دور مىدارد و با حكمت و پندهاى نيكو مردم را به راه خدا مىخواند. امام مانند شمس عالم تاب است كه طلوع نموده و جهان را به نور خود روشن مىنمايد، و او بر فراز افق، مكان و منزلتى دارد كه دستها و چشمها را ياراى وصول به آن نيست، امام ماه شب چهارده و نور دهنده دلها است و چراغ رخشان و نور بلند و نمايان و ستاره راهنما در قطعات تاريكىهاى شديد و در وسط بيابانها و زمينهاى خشك و سوزان و در لجّههاى درياها است، امام آب شيرين است در تشنگى و راهنما است بر راه سعادت و نجات دهنده است از سقوط و هلاكت، امام آتشى است بر فراز تپّهها و موجب حرارت است براى افرادى كه خود را بدان گرم مىكنند و راهنما و دليل است در مواضع هلاكت، كسى كه از امام جدا شود هلاك گردد. امام ابر پر باران و باران درشت و فراوان و خورشيد نور دهنده و آسمان رحمت سايه گستر و زمين صاف و بىخاشاك و چشمه پر آبِ حيات و منبع آب و گلستان فضائل است.
امام انيسى است با مهر و شفقت، و پدرى است با رحمت و عطوفت و برادرى است عديل و مهربان و چون مادرى است با كودك خردسال خود نيكو و رئوف، و ملجا و پناه بندگان است در شدائد و مهمّات. امام امين خدا است بر آفريدگان او و حجّت اوست بر بندگان او و خليفه اوست در بلاد او، و دعوت كننده مردمان است به سوى او، و منع كننده مفاسد و موانع است از حرم او، امام از هر گناهى منزّه و از هر عيب و نقصى مبرّى است.
خداوند او را مخصوص به علم نموده و موسوم به حلم فرموده است و نظام دين و عزّ مسلمين و قهر و غضب بر منافقين و هلاكت كافرين است. امام يكّه و فريد زمان است كه هيچ كس را ياراى نزديكى به مقام او نيست و هيچ دانشمندى هم طراز و هم رتبه او نه، و نه از براى او بدلى يافت شود و نه مثل و مانندى، خداوند بخشاينده و كرم كننده او را بدين فضائل بدون طلب و اكتساب مخصوص گردانيده است. بنابراين چه كسى را قدرت معرفت امام است، يا مىتواند او را اختيار كند هيهات هيهات!
عقول در اينجا گم مىشود و دلها متحيّر مىگردد و خِرَدها عاجز و سرگردان مىماند و چشمها فرو مىخوابد. بزرگان كوچك مىشوند و حكيمان متحيّر مىگردند و حليمان كوتاه مىگردند و خطيبان محدود و محصور مىشوند و خردمندان به جهل اعتراف مىكنند و شاعران لال مىگردند و اديبان ناتوان مىشوند و بليغان عاجز مىگردند از توصيف شأنى از شئون امام يا فضيلتى از فضائل او، و همه و همه اقرار به عجز و اعتراف به تقصير مىنمايند. و چگونه تمام صفات و فضائل او را مىتوان وصف كرد يا از كنه و ذات او سخنى گفت يا چيزى از شئون او را ادراك كرد يا بتوان كسى را بر مسند او نشاند كه مانند امام بهره دهد و بىنياز كند؟ نه، چنين نمىشود؛ چگونه و به چه كيفيّت بتوان چنين كارى كرد؟ در حالىكه او مانند ستارهاى است بر فراز آسمان، كجا مىتوانند مردم او را به دست گيرند، و توصيف كنندگان از حقيقت اوصاف او سخنى گويند؟ با اين حال مردم كجا مىتوانند امام را اختيار كنند و عقلها كجا مىتواند اين حقيقت را درك كند و كجا مىتواند مانند امام كسى ديگر پيدا شود؟
آيا شما چنين گمان مىبريد كه امامت در غير آل رسول الله محمّد بن عبد الله صلى الله عليه و آله و سلم يافت مىشود؟ سوگند به خدا كه نفسهاى آنها به آنان دروغ گفت و امانى و آرزوهاى باطل در دلهاى آنان جا گرفت و بنابراين بر مكان سخت و مرتفعى، و بر نردبان لرزان و صعبى بالا رفتند كه ناگهان قدمهاى آنان از فراز به پایين بلغزيد. آنها چنين خواستند كه امام را با عقلهاى ناقص و پريشان و گرفتار هوى و هوس خود تعيين كنند و با آراء گمراه كننده خود نصب نمايند پس هر چه بيشتر كوشيدند بيشتر دور شدند قاتَلَهُمُ الله أنَّى يُؤْفَكُونَ [خداوند آنان را بكشد، چگونه و به كجا از حق انصراف داده مىشوند؟!] [8] و حقّاً قصد مطلب صعبى نمودند و با اِفك و دروغ سخن گفتند و گمراه شدند گمراهى آشكارى و در حيرت و سرگردانى در افتادند زيرا با بصيرت امام را ترك گفتند، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ اعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبيلِ وَ كانُوا مَسْتَبْصِرينَ [و شيطان كارهاى آنها را جلوی چشمانشان جلوه بخشيد و راه حقّ و صراط مستقيم ـ صراط ائمّه هدى و معرفت ولايت و متابعت و پيروى بدون هيچ قيد و شرط و بطور كامل و به نحو اطلاق ـ را بر آنان مسدود نمود، در نتيجه جهالت و گمراهى و كورى ادراك معارف و حقائق نصيب آنان گشت، درحالیکه مردمی بینا و بصیر بودند.] [9] از اختيار خدا و اختيار رسول خدا و اهل بيت رسول خدا اعراض نموده و به اختيارات خود گرويدند درحالىكه قرآن به اعلى صوت ندا در مىدهد:
وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ ما يَشاءُ وَ يَخْتارُ ما كانَ لَهُمُ الخِيَرَةُ سُبْحانَ الله وَ تَعالى عَمّا يُشْرِكُونَ [و پروردگار تو آنچه را كه بخواهد مىآفريند و اختيار ميكند. براى اين مردم ممكنالوجود اختيار و انتخابى نيست. منزّه و عالى مرتبه است خداوند از شركى كه به او مىآورند.] [10]
و نيز خداى عَزَّ و جَلَّ فرمود:
وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إذا قَضَى الله وَ رَسُولُهُ أمْراً أنْ يَكُونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِنْ أمْرِهِمْ [براى هيچ مؤمن و مؤمنهاى چنين استحقاق و شأنى نيست كه وقتى خدا و رسول خدا، أمرى را حكم كنند، آنها براى خودشان در آن أمر اختيارى داشته باشند.] [11]
و نيز فرمود: ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ أم لَكُمْ كِتابٌ فيهِ تَدْرُسُونَ إنَّ لَكُمْ فيهِ لَما تَخَيَّرُونَ أمْ لَكُمْ إيْمانٌ عَلَيْنا بَالِغَةٌ إلى يَوْمِ القِيامَةِ إنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ سَلْهُمْ ايُّهُمْ بِذلِكَ زَعيمٌ إمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأتُوا بِشُرَكائِهِمْ إنْ كانُوا صادِقينَ [چه شده است شما را! چگونه حكم مىكنيد؟ آيا شما را كتابى است كه از آن بهره مىگيريد و انتخاب و اختيار شما از آن مطالب و نوشتههاست؟ يا اينكه بر ما سوگند و پيمانهایى تا روز قيامت نهادهايد كه آزادانه و با اختيار كامل به هر چه مورد پسند و دلخواه شماست دست بزنيد؟ از ايشان سؤال كن كدامشان مسؤول و راهبر و لوادار اين گروه است؟ و يا اينكه در قبال خداى متعال اينان را هم پيمانان است! پس بگو تا آنها بيايند ـ و در قبال مقام عزّ و جبروت و قدرت ما عرض اندام كنند ـ اگر راست مىگويند.] [12]
و نيز خداوند عزّ و جلّ فرمود: أ فَلا يَتَدَبَّرُونَ القُرْآنَ أمْ عَلى قُلُوبٍ أقْفالُها [آيا اينان در قرآن نمىانديشند و يا اينكه بر قلبهايشان قفل نهادهاند، و ادراك معانى آيات را نمىكنند؟] [13]، يا آنكه طَبَعَ الله عَلى قُلُوبِهمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ [خداوند مهر بطلان و ضلالت بر دلهاى ايشان زده است و لذا فهم و ادراك حقائق قرآنى از آنان گرفته شده است.] [14]، يا آنكه قالُوا سَمِعْنا وُ هْم لايَسْمَعُونَ إنَّ شَرَّ الدَّوابِّ عِنْدَ الله الصُّمُّ البُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُونَ وَ لَوْ عَلِمَ الله فيهِمْ خَيْراً لأسْمَعَهُمْ وَ لَوْ أسْمَعَهُمْ لَتَوَلَّوْا وَ هُمْ مُعْرِضُونَ [مىگويند: ما شنيديم درحاليكه نشنيدهاند. بدرستيكه بدترين و پستترين جنبندگان در پيشگاه پروردگار حيواناتى است كه كر و لال از ادراك و بيان حقائق باشند. اينان كسانى هستند كه ايمان به ما ندارند و اعتقادى به مطالب ما در آنها نمىباشد. اگر خداى متعال در آنان خيرى مىيافت به آنها حقائق را مىشنواند و اگر مطالب به گوش ايشان بخورد طريق انكار و عناد پيش گرفته پشت مىكنند و از قبول حقائق اعراض مىكنند.] [15]، یا آنكه قالُوا سَمِعْنا وَ عَصَيْنا [ اينان مىگويند: ما مطالب را شنيديم و سپس نافرمانى كرديم.] [16]
بلكه امامت فضل خداست، كسى را كه بخواهد مىدهد و خداوند داراى فضل عظيمى است. چگونه براى آنان اختيار تعيين امام است؟ درحالىكه امام عالِمى است كه براى او هيچ چيز مجهول نيست و نگهبان و حافظى است كه به هيچ وجه فتور و سستى در او پيدا نمىشود. معدن قُدس و طهارت است، و چشمه تقوى و زهادت، و علم و عبادت، اختصاص يافته به دعوت رسول، و نسل پاك بتول، در نَسَب او گفتگو و طعنى نيست، و هيچ ذى حسب و اعتبارى را ياراى نزديكى به مقام او نه. از بيت قريش است و از خاندان بلند مرتبه هاشم و از عترت رسول صلّى الله عليه و آله و سلّم و الرَّضا مِنَ الله عَزّ و جلّ. از تمام اشراف شريفتر و شاخهاى از عبد مناف. علمش پيوسته زنده و بيدار، حلمش كامل و استوار، در انجام وظائف امامت قادر و توانا است، و بر سياست عالم و دانا، پيروى او از ناحيه خدا بر همه خلق واجب آمده، و به امر خداوند عزَّ و جلَّ قائم شده، نصيحت كننده بندگان خداست، و نگهدارنده دين و آیين خدا.
خداوند به انبياء و ائمه صلوات الله عليهم توفيقى خاصّ عنايت نموده و از خزانه علم و حكم خود چيزهایى به آنان مرحمت فرموده است كه به ديگران نداده؛ بنابراين علم آنها عالىتر و رفيعتر از علم تمام اهل زمان است. خدا مىفرمايد:
أفَمَنْ يَهْدى الَى الحَقِّ أحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أمْ مَنْ لا يَهِدّى إلاّ أنْ يُهْدى فَما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ [آيا كسيكه هدايت به حق مىكند و مردم را به سمت و سوى فلاح و رستگارى سوق مىدهد سزاوارتر است به متابعت، يا كسى كه خود راه بجایى نبرده است و منتظر است تا كسى دست او را بگيرد و از ضلالت به هدايت رهنمون گردد؟ پس چه شده است شما را و چه طور حكم و قضاوت مىنمایيد؟!] [17]
و نيز فرمايد: وَ مَنْ يُؤْتَ الحِكْمَةَ فَقَدْ اُوتِىَ خَيْراً كَثيراً [كسيكه خداوند به او حكمت و بينش صحيح عنايت كند، به تحقيق كه خير كثيرى را نصيب او نموده است.] [18]
و درباره طالوت گويد: إنَّ الله اصْطَفاهُ عَلَيْكُمْ وَ زادَهُ بَسْطَةً فِى العِلمِ وَ الجِسْمِ وَ الله يُؤْتى مُلْكَهُ مَنْ يَشاءُ وَ الله واسِعٌ عَليمٌ [خداى متعال او را بر شما برگزيد و او را از نعمت علم و قدرت و توانایى جسمانى برخوردار ساخت. و خداى متعال سلطنت را به هر كسى كه اراده كند اعطاء مىنمايد و اوست كه اراده و قدرت و عنايتش وسيع، و هم او داناست.] [19]
و به پيمبرش صلّى الله عليه و آله و سلّم فرموده: أنْزَلَ الله عَلَيْكَ الكِتابَ وَ الحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ و كانَ فَضْلُ الله عَلَيْكَ عَظيماً [ و خداوند كتاب و حكمت را بر تو نازل كرد؛ و چيزهایى را كه نميدانستى به تو تعليم نمود و فضل و عنايت خدا به تو بسيار بزرگ و عظيم است.] [20]
و درباره ائمّة از اهل بيت او و عترت او و ذرّيّه او صلوات الله عليهم فرموده است:
أمْ يَحْسُدُونَ النّاسَ عَلى ما ءاتهُمُ الله مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ ابْراهيمَ الكِتابَ وَ الحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ كَفى بِجَهَنَّمَ سَعيراً [آيا مردمان حسد مىورزند به آنچه كه خداوند از فضل و لطف خود به آنان (ائمّه) عنايت نموده است! هماناكه ما به آل ابراهيم كتاب و حكمت عطاء نموديم و سلطنت وسيع و بزرگى را در اختيارشان نهاديم. پس گروهى به خداى بزرگ ايمان آورده از زمره بندگان مطيع او گشتند، و گروهى از گرايش به حق و ايمان به او سر باز زدند و لهيب جهنم آنان را فرا خواهد گرفت.] [21]
چون بندهاى را خدا براى ولايت و سرپرستى امور بندگانش اختيار كند سينه او را براى تحمّل اين بار، منشرح و گشاده مىدارد و در دل او چشمههاى حكمت قرار مىدهد و پيوسته از علوم خود بدو الهام مىنمايد به طورىكه ديگر از جواب فرو نخواهد ماند و از راه صواب حيران و سرگردان نخواهد شد، و بنابراين او به عصمت الهى معصوم و به تأييد و توفيق او مؤيّد و موفَّق خواهد بود، از هر گونه اشتباهى يا لغزش و خطایى مأمون و مصون خواهد بود. و اين مقام را خدا به او اختصاص داده تا بر بندگانش حجّت بوده باشد و بر آفريدگانش شاهد و گواه و ذلِكَ فَضْلُ الله يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ الله ذُو الفَضْلِ العَظيمِ[ اين همانا فضل الهى است كه به اراده و مشيّت قاهره خود به هر كسى كه بخواهد عنايت مىكند. و خداى متعال داراى فضل و رحمت عظيم است.] [22]
آيا كسى مىتواند اين مَلكات را داشته باشد و قدرت بر وظائف امامت را دارا باشد تا او را انتخاب كنند؟ يا اينكه مختار و منتَخَب آنان داراى چنين صفاتى است تا او را مقدّم دارند؟ سوگند به بيت الله كه از حقّ تجاوز كردند و كتاب خدا را چنان به پشت سر انداختند گويا كه اصلاً بر آن دانا نبودند. در كتاب خدا راه هدايت مشهود و شفاى از هر گزند و مصيبتى معلوم بود لكن آن را به دور انداختند، و از اهواء و خيالات خود پيروى كردند. خداوند آنان را مذمّت نموده و وجهه بصيرت آنها را برو در افكنده، ديده دل آنان را كور و قلب آنان را هلاك و تباه فرموده است.
قالَ الله تَعالى: وَ مَنْ أضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ الله إنَّ الله لا يَهْدِى القَوْمَ الظّالِمين [و چه كسى گمراهتر است از آن شخصى كه به دنبال آراء پوچ و نفسانى خود برود بدون اتصال به منبع و سرچشمه هدايت از جانب پروردگار؟ بدرستيكه خداوند گروه ظالمين را هدايت نخواهد كرد] [23] و نيز فرمود: فَتَعْساً لَهُمْ وَ أضَلَّ اعْمالَهُمْ [پس هلاكت و نيستى بر ايشان باد كه اعمال و كردارشان را گمراهى و ضلال گرفته است.] [24] و نيز فرمود: كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ الله وَ عِنْدَ الَّذينَ آمَنُوا كَذلِكَ يَطْبَعُ الله عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبّارٍ [ بزرگ است خشم و دورباش پروردگار و كسانى كه ايمان آوردهاند نسبت به آنان؛ پس اين چنين خداوند بر دلهاى تمامى افراد متكبّر و زورگو مهر بدبختى و حرمان از رحمت خود را خواهد زد.] [25] و صلّى الله على النَّبىِّ مُحمّد و آله و سلّم تسليماً كثيراً.[26]