سيد الشهداء عليه السلام فقط در حادثه كربلا تفسير و خلاصه نميشود
سيد الشهداء فقط در حادثه كربلا تعريف و تفسير نميشود. حادثه كربلا يكي از هزاران هزار جلوه و ظهور اوست. مسأله كربلا با آن وسعت و عظمت و مراتبي كه دارد (كه حتّي در تصوّر و تخيّل كسي نميگنجد) باز در مقايسه با منصب امامت و ولايت و شؤونات يك امام معصوم عليه السّلام يمي است از اقيانوس، و قطرهاي است از بحار رحمت و فيضان امام عليه السّلام.
اگر سيد الشهداء عليه السّلام داراي افكاري همچو افكار ما، و روشي همچو روش و ممشاي ما ميبود، در همان هنگام كه در مكّه معظّمه بسر ميبرد و شنيده بود كه يزيد عدّهاي را براي اغتيال و ترور او فرستاده است[7]، در مكّه ميماند و شهادت خود را با ريختن خون خود در حرم الهي و بيت الله الحرام رقم ميزد تا بدينوسيله قباحت و وقاحت شخصيّت يزيد پليد را هرچه بهتر و بيشتر به همه عالم اعلان كند و بگويد: اين سفّاك جنايت پيشه آنقدر وقيح و بيشرم است كه حاضر است حتّي به قيمت هتك حرم امن الهي و مهبط وحي، خون فرزند رسول خدا را بريزد و از هيچ ستم و ظلمي إبا نداشته باشد.
ولي بايد دانست كه سيد الشهداء قبل از هر چيز يك امام است؛ آنهم امام معصوم كه: الَّذينَ أذهَبَ اللهُ عَنهُم الرِّجْسَ أهلَ البيتِ و طَهَّرَهُم تَطهيرًا. و براي او احترام بيت الله الحرام و حفظ حرمت و حريم كعبه معظّمه و خانه خدا از اين مقصد مهمتر و ارزشمندتر است. او در هر حادثه و پديدهاي اوّل خدا را ميبيند و آخر نيز خدا را ميبيند؛ بعكس ما كه اوّل خود را ميبينيم و شؤونات و شخصيّت خود را، و بعد با يك رنگ و لعاب الهي ميخواهيم فعل و عمل خود را به او مرتبط كنيم، و خدا را به عنوان سپر بلا براي پيشبرد مقاصد و اهداف خود بكار گيريم. ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا!
و يا همچون حضرت مجتبي عليه السّلام كه به برادرش سيّدالشّهداء عليه السّلام وصيت فرمود: «راضي نيستم كه قطره خوني در تشييع جنازه من ريخته شود». و اينست فرق بين امام عليه السّلام و غير امام از ساير افراد.
و در اينجاست كه ديگر حادثه كربلا صورت ديگري بخود ميگيرد و از ساير حوادث مشابه ممتاز و جدا ميگردد. حادثهاي با ويژگيهاي خاصّ خود كه رهبري آنرا يك امام معصوم عليه السّلام بعهده گرفته است؛ امامي كه با هر نفسش و با هر كلامش و با هر قدمش و با هر كردارش مظهر بروز و ظهور اسمي از اسماء كليّه الهيّه است، و در هر جلوهاش جلوه ذات سرمدي نمودار است. و اوست كه براي ابد بايد اُسوه قرار گيرد، زيرا او خداي مجسّم و مجسّد است، و عبد بايد از خدا اطاعت و انقياد داشته باشد نه از كس ديگر. و از اينروست كه حادثه عاشوراء اسوه و الگو است نه فقط در مورد جنگ و مبارزهاش، بلكه در هر دقيقهاش و هر لحظهاش، و در هر طور و جريانش.
مبارزه سيد الشهداء با يزيد مقدّمه إحياء سنن و بيان معارف است
سيد الشهداء را بايد در تمام لحظات حيات مشاهده نمود: در دوران طفوليّت، در دوران جواني و شباب، در دوراني كه با برادر بزرگوارش حضرت امام حسن عليه السّلام در مدينه بسر ميبردند، و در دوراني كه تحت حكومت جائرانه معاويه روزگار ميگذراندند، و پس از آن تا لحظه شهادت را تماماً و تماماً بايد در يك رشته و يك نسق مورد تفسير و مداقّه قرار داد.
و لذا ميبينيم كه از تمامي معصومين عليهم السّلام نسبت به واقعه عاشوراء سخن بميان آمده است، و همه آنها به شيعيان در إحياء اين واقعه عظما و منحصر بفرد تاريخ توصيهها و تأكيدهاي بليغ فرمودهاند. با اينكه از صدر اسلام تا آن زمان و پس از آن وقايعي مشابه در جهاد با كفّار و مشركين، و يا در معارضه و مقابله با حكّام و خلفاء جور افراد بسياري به فيض شهادت نائل آمدهاند، امّا آنچه را كه درباره شخصيّتهاي اين حادثه گفته شده است با آنان تفاوت چشمگيري داشته است.
آنچه در اين نهضت بايد مورد توجّه قرار گيرد و بنظر ميرسد هر دو ديدگاه نسبت به آن غفلت ورزيدهاند، جهتگيري و هدف اين قيام و انقلاب است. در ديدگاه دوّم آنچه بيش از همه چيز در اين نهضت شاخص و بارز است (بطوريكه ساير مسائل و مباني فكري و اعتقادي را تحت الشّعاع قرار داده است) مبارزه با ظلم و ستم حكومت جائره بنياميّه و مخالفت با خلافت يزيد است؛ و اين مسأله به عنوان اصل و هدف در اين قيام بچشم ميخورد. امّا در ديدگاه حقّ و تفسير صحيح از اين نهضت، موضوع معارضه و مخالفت با خلافت جائرانه بنياميّه به عنوان مقدّمه و مَعبري براي وصول به قيام به شعائر دين و احياء سنن و إعلاء رايت توحيد و معرفت است.
پس غرض اصلي و مقصد امام عليه السّلام احياء احكام و قوانين منسيّه در سنّت جدّش و پدرش ميباشد و بس، نه چيز ديگر! نه چون حكومتهاي جائرانه و غاصبانه بظاهر اسلامي چون خلفاء ثلاثه و بنياميّه و بنيمروان و بنيعبّاس كه هدف و مقصد أقصاي آنان كشورگشائي و توسعه قلمرو حكومت و استيلاء بر مال و جان و ناموس رعايا و استلاب اموال و غنائم ملل ميباشد.
در ساير حكومتهاي اسلامي گرچه شعار، شعار توسعه و تبليغ اسلام است، امّا آنچه در باطن و ضمير سردمداران و زعماي آنان ميگذرد همان چيزي است كه گفته شد، و غير از آن هدفي و مقصودي در سر ندارند و سودائي در ضمير نميپرورانند. و از اينجاست كه ما ميگوئيم: شيعه فقط بايد به عاشوراء نظر بيندازد و عاشوراء را الگو براي تمام حركات و سكنات و صلحها و ستيزها و تندرويها و كندرويها و اقدامات و احتياطات خود قرار دهد. و آنان كه با چشمان دوبين و أحول خود بين اين دو امام (حضرت مجتبي و سيد الشهداء عليهما السّلام) تفاوت مياندازند سخت در اشتباه و ضلالت افتادهاند و در حقّ اين دو بزرگوار راه جفا و ستم پيمودهاند.
در مورد إحياء سنن ميفرمايد: إنّي لَم أخرُج أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا
خود آن حضرت در وصيّتش به محمّد بن حنفيّه هنگام خروج از مدينه ميفرمايد:
إنّي لَمْ أخرُجْ أشِرًا و لا بَطِرًا و لا مُفسِدًا و لا ظالمًا، و إنّما خَرجْتُ لِطَلبِ الإصلاحِ في اُمّةِ جَدّي مُحمّدٍ صلّي الله عليه و آله؛ اُريدُ أن آمُرَ بالمَعروفِ و أنهَي عَنِ المُنكِر، و أسيرَ بسيرةِ جَدّي و سيرةِ أبي عليّ بنِ أبيطالبٍ عليه السّلام.[8]
«من خروج نكردم از براي تفريح و تفرّج، و نه از براي استكبار و بلندمنشي، و نه از براي فساد و خرابي، و نه از براي ظلم و ستم و بيدادگري! بلكه خروج من براي اصلاح امّت جدّم محمّد صلّي الله عليه و آله ميباشد.
من ميخواهم امر به معروف نمايم و نهي از منكر كنم و به سيره و سنّت جدّم، و آئين و روش پدرم عليّ بن أبيطالب عليه السّلام رفتار كنم.»
بديهي است در يك چنين شرائطي هدف و غايت اقصاي از خلقت و تربيت كه وصول به معرفت حضرت حقّ و طلوع خورشيد ولايت بر نفوس و قلوب بندگان است محقّق خواهد شد، و اين همان چيزي است كه سيد الشهداء در حادثه عاشوراء به دنبال آن حركت كرد؛ چنانچه خود حضرتش در اين باره ميفرمايد:
در بيان معارف فرمود: أيّها النّاسُ! إنّ اللهَ ما خَلَقَ خَلْقَ اللهِ إلاّ لِيَعرِفوهُ
أيُّها النّاسُ! إنّ اللهَ ما خَلَقَ خَلْقََ اللهِ إلاّ لِيَعرِفوهُ؛ فإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، و استَغْنوا بِعبادتِه عَن عبادةِ ما سِواهُ.
فقالَ رَجُلٌ: يابنَ رسولِ اللهِ! ما معرِفةُ اللهِ عَزّوجلَّ؟
فقالَ: معرفةُ أهلِ كلِّ زمانٍ، إمامَهُ الذّي يجِبُ عليهِم طاعَتُهُ.[9]
«اي مردم! بدرستيكه خداوند خلق خود را نيافريده است مگر از براي آنكه به او معرفت و شناسائي پيدا كنند. پس زمانيكه او را بشناسند در مقام بندگي و عبوديّت او برميآيند، و بواسطه عبادت و بندگي او از عبادت و بندگي غير او از جميع ماسوي مستغني ميگردند.
در اينحال مردي گفت: اي پسر رسول خدا! معرفت خداوند عزّوجلّ چيست؟
حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را كه واجب است از او اطاعت و پيروي نمايند.»
و همين امتياز و ويژگي است كه موجب شده است شيعه مسأله عزاداري و اقامه مجالس ذكر أباعبدالله عليه السّلام را براي هميشه بعنوان يك شعار حفظ نمايد، و از طرف معصومين بر آن تأكيد شده باشد.
گرچه اقامه مجالس ذكر اهل بيت عليهم السّلام (چه در مواليدشان و چه در شهادتشان) به عنوان يك سنّت و دستور در فرهنگ تشيّع جاي خود را دارد، امّا إقامه مجالس عزاي سيّد و سالار شهداء حضرت أباعبدالله عليه السّلام در اين ميان از ويژگي خاصّي برخوردار است، و همه معصومين عليهم السّلام بلا استثناء شيعيان را موظّف و مأمور به اقامه مجالس عزاي آن حضرت نمودهاند.
به نقل از كتاب اربعين تاليف حضرت آية الله حاج سيد محمد محسن حسيني طهراني
[7]ـ نفس المهموم، ص 163؛ مقتل الحسين عليه السّلام، مقرّم، ص 165
|