اعوذ بالله منالشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله الواصل الحمد بالنعم والنعم بالشكر، نحمده على آلائه كما نحمده على بلائه. و نستعينه على هذه النفوس البطاء عمّا أمِرت به، السراع إلى ما نهيَت عنه. ونستغفره عمّا أحاط به علمه و أحصاه كتابه، علم غير قاصر، و كتاب غير مغادر. و نؤمن به إيمان من عاين الغيوب، و وقف على الموعود، إيماناً نفی إخلاصه الشرك، و يقينه الشكّ. و نشهد أن لا اله إلاّ الله، و أنّ محمّداً رسول الله (اللهم صلّ على محمد و آل محمّد)، شهادتان تُصعدان القول، و ترفعان العمل، لا يخفّ ميزان توضعان فيه، و لا يثقل ميزان ترفعان عنه.
أوصيكم عباد الله بتقوى الله التي هي الزاد و بها المعاد، زاد مبلّغ، و معاد منجح، دعا إليها خير داع، و وعاها خير واع، فأسمع داعيها و فاز واعيها.
بسم الله الرحمن الرحيم
{قل هو الله أحد الله الصمد لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفواً أحد}.
اللهمّ صلّ و سلّم وزد و بارك على رسولك، و خاتم رسلك، ومبلّغ رسالاتك، أبي الأكوان بفاعليّته، و أمّ الإمكان بقابليّته، الرسول النبيّ المكيّ المدنيّ التهاميّ القرشيّ، صاحب لواء الحمد و المقام المحمود، أبي القاسم محمّد الحميد المحمود، (اللهم صلّ على محمّد و آل محمّد)، و على أخيه و وصيّه، و صهره و ابن عمّه، و خليفته من بعده، قائد الغرّ المحجّلين، و يعسوب الدين، و إمام المتّقين، أمير المؤمنين عليّ بن أبي طالب، و على ابنته العذراء البتول الحوراء، و الشفيعة يوم الجزاء، فاطمة الزهراء، و على سبطَي الرحمة و سيدَي شباب أهل الجنّة الحسن والحسين، و على عليّ بن الحسين، و محمّد بن عليّ، و جعفر بن محمّد، و موسى بن جعفر، و عليّ بن موسى، و محمّد بن عليّ، و عليّ بن محمّد، و الحسن بن عليّ، و الحجّة الخلف المنتظر المهديّ صلواتك و سلامك عليهم أجمعين.
اللهمّ عجّل في فرجهم، و سهّل منهجهم، واجعلنا من شيعتهم و مواليهم و الذابّين عنهم.
بسم الله الرحمن الرحيم
قال الله الحكيم في كتابه الكريم:
در اين آيۀ شريفه خداوند افراد را به سه دسته در اين دار دنيا تقسيم كرده:
}ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذينَ اصْطَفَيْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَيْراتِ بِإِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبيرُ (32)جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَها يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ (33)وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ (34) الَّذي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوبٌ {
دستۀ اول: افراد منغمر در شهوات و نفسانيات و اهواء دنيويه و اميال شهوانيه كه غير از همين متاع دنيا چيز ديگري را نميفهمند و نميطلبند.
دستۀ دوم:در مقابل اينها افرادي كه يكسره ميل و خواست و ارادۀ خود را مندک در ارادۀ پروردگار كردند و بار و بنه خود را از اين دنيا برچيدند و در حريم كبريايي حق فرود آوردند.
و دسته سوم:افرادي كه بينابين نه كاملاً تمام خواست ارادۀ خود را منمهل و متمركز در دنيا و شهوات كردند و نه مانند دسته و فريق دوم ميل و خواست خود را منمهز در رضا و مسائل اخروي كردند.
هر كدام از اينها درجه و مرتبۀ خاص خودش را دارد. در اين دنيا كه خداوند ما را فرو فرستاده است، طبعاً نفس به واسطۀ تعلق به دنيا و شرائط محيط و جوانب و ظرف و خصوصيات فردي هر شخص ميل او و خواست او در سپري كردن اين دنيا متفاوت است.
بعضيها افرادي هستند كه مقصود خود را از اين دنيا فقط معبر و پل ميدانند و اينجا را محل اقامت نميپندارند و از اين دنيا براي عبور و رسيدن به عقبي بهره ميگيرند. فخذوا من ممركم لمقركم. از معبر براي رسيدن به مقصد بايد بهره گرفت؛ پل را براي عبور قرار دادهاند، نه براي وقوف و منزلگاه.
كسي كه از يك رود و نهر ميخواهد عبور كند قنطرهاي بر روي آن قرار ميدهند، پلي قرار ميدهند و انسان آن پل را و قنطره را و معبر را رد ميكند و از اين طرف به آن طرف ميرود. تا به حال هيچكسي شده است كه در هنگام عبور در روي پل توقف كند و جايگاه خود را همان قنطره و معبر قرار بدهد؟ در ادبيات و فرهنگ اولياء خدا دنيا به معبر تعبير شده است (محل عبور) ديدگاهي كه آنها نسبت به دنيا دارند، ديدگاه معبر است، نه ديدگاه وقوف.
تمام خواست خود و ميل خود را براي عبور قرار ميدهند، روزهايي را كه خدا براي انسان قرار داده، چگونه صرف بشود كه بتواند انسان نتيجه بهتر را براي آخرت بگيرد. شبها را كه خداوند براي انسان قرار داده است چگونه سپري كند كه بتواند ذخيره براي آخرتش باشد؟ بينالطلوعين را چطور سپري كند؟ هنگام زوال را و هنگام غروب را؟ هنگام معاشرت با مردم را؟ در تمام اين اوقات آنچه كه محل نظر و تأمل براي اولياء خداست، آن ديدگاه معبر بودن و حركت كردن است؛ نه ديدگاه توقف و ماندن .
اين ديدگاه ديدگاهي است كه ما را به آن دعوت ميكنند، اولياء الهي، انبياء، ائمه، عرفاء بالله ما را به معبريت دعوت ميكنند، نه به توقف و سكني گزيدن و مسكن اختيار كردن در اين دنيا، چرا؟ زيرا براي حركت، براي رسين به آن نقطۀ كمال، خداي متعال برنامۀ خاصي قرار داده؛ مهلتي براي او تعيين كرده است؛ مدت زماني براي او مقرر كرده كه هر كس اگر بر طبق آن مدت و طبق آن مهلت حركت كند، ميتواند به سرمنزل مقصود برسد و اگر آن مهلت را هدر بدهد و از بين ببرد و خود را مشغول وقوف در اين دنيا كند، ديگر آن مهلت تكرار نخواهد شد و آن استعدادات شكفته نخواهد شد و به فعليت نخواهد رسيد؛ هر چه انسان در اين دنيا سعي كرد، مرتبۀ او و مرحلۀ او و منزلگاه او همان مرتبهاي است كه ميخواهد از دنيا برود؛ نه يك ميل كمتر نه يك ميل بيشتر، آن وقتي كه ميخواهد از دنيا برود، آن وقت افكار او را بايد سنجيد، حالات او را بايد سنجيد، نوع ميل و شوق او را به مراتب رضاي پروردگار بايد سنجيد، اشتياق او را براي حركت از اين دنيا و انتقال به آخرت بايد سنجيد، آن ميشود منزلگاه او، همان مرتبه ميشود جايگاه او، همان مرتبه ميشود مرحلۀ او و مرتبۀ او در مراتب وجودي و مراتب كمال؛ آن افرادي كه در هنگام رفتن داراي افكار منحطي هستند و نظر آنها و ميل آنها و خواست آنها بر وقوف در دنيا است، در عالم آخرت از همين مرتبهاي كه در دنيا هستند تجاوز نخواهد كرد، اگر هم به بهشت بروند، بهشت آنها در همان مرحلۀ نازل است؛ ما نبايد توقع داشته باشيم كه اگر در اينجا كوتاهي كرديم و سستي كرديم، آنطرف جبران خواهد شد و به مراتب فعليت در آن طرف دست پيدا خواهيم كرد، اينطور نيست؛ مهلت ما براي رسيدن به فعليت فقط همين دنياست، همين امروز است، همين روز خاص است، همين ماهي است كه بر ما گذشته است، همين ماهي است كه ما وارد آن شدهايم و ماههاي ديگر؛ اين مهلت را براي ما تعيين كردهاند، اين زمان را براي ما قرار دادهاند؛ از اين زمان بهره گرفتيم، گرفتيم؛ نگرفتيم، باختيم و ديگر تكرار نخواهد شد.
فقط براي دو دسته از افراد حركت طوليه در مراتب فعليت در آن دنيا ادامه پيدا خواهد كرد، يكي براي فردي است كه در راه خدا از جان خود گذشته و شهيد در راه جهاد پروردگار شده است؛ دوم براي افرادي كه با رياضات نفساني و ميل و شوق و اراده و همت براي عبور از نفس، حركت سير اليالله را انتخاب كردهاند كه اينها اگر مرگ در نيمۀ راه به سراغ آنها آمد، خداي متعال سعي آنها را پاداش خواهد داد و نيمهكاره نخواهد گذاشت.
اما ساير افراد در هر مرتبهاي كه هستند، از مراتب ايمان و مرتبۀ اخلاص و مرتبۀ تعلق به نفس و دنيا و مرتبۀ عبور از هوي، در همان مرتبه فقط مرگ ميآيد و آنها را در آن مرتبهاي كه هستند تثبيت ميكند، مُهر ميزند، ختم ميكند و ميگويد مرتبۀ شما همين مقدار است، سعيي كه در اين دنيا كرديد، به اين مقدار از نتيجه رسيديد، به اين مقدار از فهم رسيديد، به اين مقدار از شعور رسيديد و ديگر بيش از اين خبري نيست.
اين دنيا كه خداي متعال براي انسان قرار داده است، اولياء خدا آمدند چشمان ما را باز كنند و ما را متوجه به حقائق ماوراء ماده و عالم شهادت بنمايند و بگويند راه را ما رفتهايم، مسير را ما طي كردهايم، به مطلب و مطلوب و مقصد و غايت رسيدهايم، استعدادهاي خود را به فعليت درآوردهايم، آنچه كه گفتند عمل كردهايم، آنچه كه گفتند انجام نده، ندادهايم؛ عمر خود را و حيات خود را براي رسيدن به آنطرف صرف كردهايم، حال اين تجربۀ خود را در اختيار شما قرار ميدهيم، شما ببينيد چه ميكنيد؛ ما اين راه را رفتيم و غير از اين راه انسان نميتواند راه ديگري را بپيمايد، حركت به سوي خدا بدون اطاعت و انقياد نميشود، حركت به سوي خدا با چشم بستن و مطالب را سرسري گرفتن به دست نميآيد؛ حركت به سوي خدا بدون گذشت از تعلقات نفساني و بدون گذشت از اميال و خواستها و هواهاي شيطاني ميسر نميشود، حركت به سوي خدا و رسيدن به تكامل، بدون زير پا گذاشتن تخيلات و توهمات و عبور از خيال و توهم به عالم معنا و عقل به دست نميآيد، بله همۀ افراد حركت ميكنند، هيچكس توقفي ندارد، منتها حركت به چه سمت و به چه سوئي؟ آن ديگر مطلب ديگري است.
اولياء الهي آمدند، انبياء و بزرگان آمدند به ما تنبه بدهند و ما را متوجه موقعيت خود كنند و اينطور نباشد كه در روز قيامت در قبال پروردگار بايستيم و بگوئيم خدايا ما در اين دنيا راهبر و راهرو نداشتيم، در اين دنيا قائد و عالم و راهنما نداشتيم، در اين دنيا تك و تنها بوديم، در اين دنيا فرد آگاه و خبير و بصير نبود، ما ميتوانستيم حركت كنيم، راه را نميدانستيم، ما ميل براي رسيدن به فعليت و مقام قرب و تجرد داشتيم ولي از كيفيت راه خبر نداشتيم؛ خدا ميگويد بفرمائيد اين راهبر و اين هادي و اين خبير و اين بصير و اين هم مطالبي كه در اختيار شما قرار داده شده است، ولي خود به آن نپرداختيد، سرسري گرفتيد، مطالبي را كه آنها به شما گوشزد كردند، جامعه عمل نپوشيديد، گفتيد خود به خود به دست ميآيد، گفتيد راه رفتن و حركت به سوي اين مطالب چندان براي انسان مفيد نخواهد بود، گفتيد كه بايد انسان به دنيا برسد، گفتيد كه مصالح خود را انسان بر رضاي پروردگار بايد ترجيح بدهيد، اينها را نزديد؟ اين حرفها را نگفتيد؟ خوب حالا ببينيد، ببينيد چه چيزي را از دست داديد؟ چه گوهري را از دست داديد؟ آن كسي كه شنيد به كجا رسيد و آن كسي كه به دنبال اين مطالب در اينجا وقوف كرد، در روز قيامت «يوم يجمعكم ليوم الجمع ذلك يوم التغابن» و نداي «يا حسرتا علي ما فرت في جنب الله» سر خواهد داد آن كسي كه اين مطالب را لهو و لعب پنداشت و دل به اين حيات دنيا خوش كرده بود حالا مرتبۀ خود را در آن طرف مشاهده خواهد كرد و آن كسي كه اين مطالب را جدي گرفت و به آنها عمل كرد، در همين دنيا به نتايج اعمال و افعال خود ميرسد، نيازي براي رفتن به آخرت وجود ندارد، در آخرت بيشتر پرده برداشت ميشود.
پس اولياء الهي چه كساني هستند؟ اولياء الهي كساني هستند كه نه اينكه ميل ندارند، نه اينكه آنها خواست ندارند، نه اينكه شاكلۀ وجودي آنها با ما تفاوت ميكند، نه اينكه جسم و بدن فيزيكي آنها و بدن مادي آنها با ما فرق ميكند، نه اينكه آنها داراي عقل و منطق نيستند و نه اينكه آنها از اوصاف و نعوت بشري بيبهره هستند، تمام آنچه را كه ما داريم، آنها هم دارند؛ آن اميالي كه در ماست، در آنها هم وجود دارد، آن خواستهايي كه در ما است، در آنها هم وجود دارد، آن محبتها و آن تعلقات و آن محبت به ذات و حب به ذاتي كه در ما هست، در آنها هم بوده و زماني در آنها ثبوت داشته، چه بسا بيشتر از ما در زماني بود، ولي آنها آمدند، زرنگ بودند، كيّس بودند «المؤمن كيّس» مؤمن كيّس است، مؤمن رند است، مؤمن فرصتطلب است، مؤمن شخصي است كه از هر فرصتي براي رسيدن به مطلوب استفاده ميكند.
ما آمديم اين نعمتهاي الهي را و اين سرمايههايي را كه خداوند به ما داده است، براي وقوف اينجا خرج كرديم، آنها زرنگ بودند و رند بودند، آمدند اين سرمايهها را براي آنطرف خرج كردند؛ همين محبت را براي خدا گذاشتند، ميل را براي خدا گذاشتند، براي رسيدن به خدا از ميل خود گذشتند، براي رسيدن به رضوان الهي نفس خود را زير پا گذشتند، براي عبور از هواها برخلاف مشتهيات حركت كردند، هر حركت يك پله، هر گذشت، يك مرتبه و هر عبور يك مرتبۀ از تجرد و قرب را طي كردند تا اينكه به اينجا رسيدند، ما آمديم در اينجا خرج كرديم، فكرمان را آمديم براي عمران دنيا خرج كرديم، ميلمان را براي لذات خرج كرديم، غفلت براي ما موجب پوشش از حقائق و از وقايع ماوراء طبيعت شده بود، نه اينكه آنچه را كه آنها داشتند ما نداريم، يا آنچه را كه ما داريم آنها نداشتند، نخير همۀ ما قابليت براي رسيدن مقام خلافةاللهي را داشتيم و به آن ترتيب اثر نداديم، همۀ ما ميتوانستيم به آن مرتبهاي كه اولياء خدا در آن مرتبه مستغرق انوار و بهاء و جلال حق هستند، به همان مرتبه برسيم، منتهي مطلب را سرسري گرفتيم، آنها اينطور انجام ندادند، آنها اينجور نكردند «ثم اورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا» ما كتاب را به مردم داديم، كتاب حركت و كتاب عبور؛ قرآن را در اختيار گذاشتيم، آيات قرآن را به مردم ياد داديم، سؤال ميكنم: چند مرتبه ما آيات قرآن را با تدبر خوانديم؟ تا به حال اتفاق افتاده است كه وقتي قرآن ميخوانيم، يكي يكي روي آيات آن بايستيم؟ روي آيات فكر كنيم؟ خودمان را با مضامين اين آيات وقف بدهيم؟ آيا ما مصداق اين آيات هستيم يا نيستيم؟ تا به حال اين كار را كردهايم يا نه؟
همين در ما رمضان روزي يك جزء قرآن بخوانيم و دل خوش كنيم كه يك دوره قرآن تمام كرديم، البته ثواب دارد، نه اينكه ثواب ندارد، ولي اين قسم خواندن و اين قسم قرائت چقدر ميتواند به حال انسان مفيد باشد؟ چقدر ميتواند انسان را حركت بدهد، يك آيۀ قرآن بخوانيم و در آن آيه تأمل كنيم، نيم ساعت در آيه تأمل كنيم، يك ساعت در آن آيه تأمل كنيم، به ميزان يك دور قرآن خواندن انسان را به جلو ميبرد، اين آيات را پيغمبر براي چه كسي فرستاده است؟ براي اينكه همينطور بخوانيم و جلو برويم؟ بدون اينكه از آنها سر در بياوريم، بدون اينكه بفهميم، به صرف اينكه اين قرآن بر پيغمبر نازل شده است مسأله تمام است؟ ما ديگر كاري نداريم؟ نخير قرآن بر ما نازل شده است، قرآن بر نفس ما نازل شده است، قرآن بر تك تك ما نازل شده است، تمام افرادي كه در اين مجلس حضور دارند، بر هر كدام اينها اين قرآن نازل شده است، از اول سورۀ حمد تا آخر سورۀ ناس يك يك براي ما نازل شده است، منتها ما توجه نميكنيم، 1400 سال پيش قرآن آمده و جبرئيل، براي پيغمبر و ديگر پروندهاش هم بسته شده؛ امروز هم كه ديگر ميگويند كه اين ظهورات مختص حجيت به همان افرادي است كه در زمان خطاب بوده و مشافه بالخطاب بودند و الآن چون از آن زمان گذشته، ظهور ديگر در اينجا معنايي ندارد، پس به عنوان استحباب انسان بخواند، همين شد؟ معنايش اين است؟ خوب اگر اينطور هست، خيلي كارهاي ديگر، كارهاي مستحب انسان ميتواند انجام بدهد، پس ديگر چرا بيايد قرآن بخواند؟ اين آيات قرآن ديگر چگونه ميتواند به احوال ما مفيد باشد؟ «ثم اورثنا الكتاب الذين استفينا من عبادنا» آن امام صادق (عليهالسلام) كه در هنگام حمد حال آن حضرت متغير ميشد و آيۀ «اياك نعبد و اياك نستعين» را تكرار ميكرد تا اينكه بيهوش بر روي زمين ميافتاد هم مانند ما فكر ميكرد؟ و او اينطور قرآن را مانند ما ميخواند؟ امام صادق (عليهالسلام) هم ميفرمود: ظهور قرآن متخص به افرادي است كه خوطب بالخطاب هستند و مشابه بالخطاب هستند؟ يا اينكه نه، امام صادق (عليهالسلام)قرآن را براي خودش ميديد؛ امام صادق (عليهالسلام) قرآن را نازل بر نفس خود ميديد و در هنگام تلاوت قرآن احساس ميكرد كه خدا دارد با او صحبت ميكند؛ اين كه بزرگان ميفرمايند وقتي كه قرآن ميخوانيد بايد تصور كنيد خودتان را كه مورد خطاب قرار گرفتيد و خود را گوش و خدا را قاري تصور كنيد، براي همين است. براي اين است كه وقتي انسان خود را در موقعيت خطاب قرار ميدهد، در موقعيت تلقي وحي قرار ميدهد، آن موقع نفس او جور ديگري اين آيات را تلقي ميكند و جور ديگري اين آيات را ميپذيرد و قسم ديگري با اين آيات برخورد ميكند؛ آن وقت ببينيد كه درك شما از اين آيات چگونه است، آيا فرق كرده يا فرق نكرده؟ آيا تفاوت كرده يا تفاوت نكرده؟ آياتي كه هركدام اينها ضربهاي است بر نفس و عنانيتها و آثار و راهنمايي است براي مسير آينده؛ اين آيات را بايد در آن تفكر كرد؛ اين كتاب را ما در اختيار شما قرار داديم «فمنهم ظالم لنفسه» يك دسته آمدند ظلم كردند، اعتنا نكردند، قرآن را گرفتند و در طاقچه گذاشتند و در كمد قرار دادند و فقط در مجالس عزا به ميان آوردند و يا در انتقال منزل و ديگر با او كاري نداشتند، اينها افرادي هستند كه چي:«ظالم لنفسه»اينها كه خدمتتان عرض ميكنم مگر نيست؟ مگر اينطور نيست؟ يا براي حفظ در ديوار آويزان ميكنند؟ اينها براي چيست؟ اعتنا كردن به قرآن كه اين نيست، اعتناي به قرآن و اهميت دادن به قرآن كه اين نيست!
«و منهم مقتصد» گروه دوم گروهي هستند كه ظالم نيستند، بينابين هستند.
گروه سوم: «و منهم سابق بالخيرات» دسته سوم افرادي هستند كه آمدند و به كل از دنيا ريشه و بن خود را كندند؛ «سابق بالخيرات» سبقت گرفتند، در ميدان مسابقه گوي صبر را از همه ربودند، خيمه و خرگاه خود را در حرم الهي فرود آوردند، اصلاً به دنيا توجهي نميكنند كه بخواهد به اندازۀ سر سوزني ذهن آنها را مشغول كند؛ «باذن الله ذلك هو الفضل الكبير» فضل كبير اين است، اين سابق بالخيرات است؛ ذلك هو الفضل، فضل پروردگار بر افراد اين است كه انسان را ميبرد به جائي كه انبياء و معصومين را در آنجا قرار داد؛ هو الفضل الكبير، آنجا ميبرد؛ در اين مراتب پائين نگه نميدارد، «جنات عدن يدخلونها» جناتي است كه خداوند اينها را داخل ميكند،{ يُحَلَّوْنَ فيها مِنْ أَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فيها حَريرٌ}آنجا ديگر چه خبر است؟ حلیه در آنجا به چه كيفيتي است؟ جذبات جماليۀ پروردگار در آنجا به چه نحو است؟ روايت داريم وقتي كه مؤمن، اين مؤمن، وقتي كه از دنيا برود، مشمول جذبات و نفحات و بارقههاي ذات پروردگار ميشود، كه ديگر به ساير نعمتهاي الهي توجه نميكند؛ به ساير آنچه كه در خيال ما نميآيد توجه نميكند، به يك چنين مراتبي ميرسد.
«و قال الحمد لله الذي اذهب ان الحزن» اين افراد چه ميگويند؟ ذكر اينها چيست؟ ذكر اينها حمد پروردگار است «الذي اذهب ان الحزن» حمد مخصوص خدايي است كه اندوه را از ذات ما زدود و بيرون برد و از نفس و قلب ما خارج كرد، ما ديگر اندوه نداريم. چه كسي اندوه ندارد؟ چه كسي غم ندارد؟ چه كسي؟ آن كسي كه هيچ نقطه از نقاط وجودي او كه قابليت براي رسيدن به فعليت باشد باقي نمانده باشد، الا اينكه به فعليت او را رسانده باشد، آن ديگر اندوه ندارد.
در آيۀ شريفه نداريم: «الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»؟ اولياء الهي ديگر حزن ندارند، اندوه ندارند، الآن همۀ ما اندوه داريم، اندوه چه داريم؟ حالا اندوه دنيا نداريم، ولي اندوه رسيدن به كمال كه داريم، اندوه وجود نقائص را هم نداريم؟ اندوه فقدان را هم نداريم؟ اندوه هجران را هم نداريم؟ اندوه وصل را هم نداريم؟ آيا به دنبال نيستيم؟ آيا نگران نيستيم؟ آيا تشويش نداريم؟ آيا نميدانيم كه در اين وضعيت با رضاي الهي برخورد خواهيم كرد؟ يا با سخط و غضب الهي؟ اين را هم نداريم؟ نه همه داريم! همه نگرانيم و بايد هم نگران باشيم، مؤمن بايد نگران باشد، هميشه بايد در حال نگراني باشد.
مسألۀ اميد به فضل و رحمت خدا به جاي خود، مسألۀ نگراني براي وقوف در يك مرتبه بايد باشد، چرا نبايد نگران باشيم؟ چرا نبايد حزن داشته باشيم؟ آيا ما همۀ استعدادهاي خود را به فعليت رسانديم؟ آيا در اهتمام به آنچه كه گفته شده است در حد مطلوب عمل كرديم؟ آيا نسبت به آنچه كه براي ما مانند اكسير دارد و مانند ضرورت حيات براي ما تأثيرگذار است، آيا به آن ترتيب اثر داديم يا نه؟
مسأله را عادي ميگيريم، آنطور كه بايد و شايد به آن نميپردازيم، درست؟ پس ما هم داراي حزن هستيم، ولي اولياء خدا ديگر حزن ندارند؛ «و قال الحمد لله الذي اذهب عنا الحزن» حمد مخصوص خدايي است كه ديگر اندوه را از ما برد، ديگر مرتبهاي نيست كه ما ميل و شوق براي آن مرتبه را داشته باشيم، ديگر جائي از وجود ما خالي نيست كه اميد براي فعليت و كمال آن نقطه را داشته باشيم؛ در مرتبهاي خداي متعال ما را قرار داده است و به نقطهاي رسيدهايم كه ديگر آن مراتب وجودي ما به حد مطلوب رسيده؛ { وَ قالُوا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ }،{الَّذي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فيها لُغُوب} نه اندوه و نه نگراني و خوف هيچكدام ما را ديگر نميگيرد.
اينها چه كساني هستند؟ اينها افرادي هستند كه سابق بالخيرات هستند. اينها افرادي هستند كه به مقام طهارت رسيدند؛ اينها افرادي هستند كه آن نفس وجودي خود را به فعليت درآوردهاند؛ اين يك دسته.
در مقابل اينها افرادي هستند كه آن ميل را در اين دنيا خرج كردند، در اين دنيا صرف كردند؛ ميل خود را و شوق خود را و اراده خود را براي گذران دنيا صرف كردند؛ در ميان مردم محبوب باشند، در ميان مردم موجه باشند، شؤون آنها در ميان مردم حفظ بشود؛ در دور آنها افرادي جمع شوند و اجتماع پيدا كنند، وضع آنها به بهترين وضع باشد، شخصيت آنها دست نخورد، موقعيت آنها، تمام اينها ميبينيد كه دنيا... آنچه را كه براي خدا بايد خرج كرد، داريم در اين دنيا خرج ميكنيم، آنچه را كه براي آن طرف بگذاريم، شأن اگر هست، شأن خداست، ما داريم شأن خدا را براي خود برميداريم و اين قبا را خود ميپوشيم؛ درست؟ اينها چه افرادي هستند؟ افرادي هستند كه حيات دنيا اينها را گول زده، خداوند به پيغمبر در آيۀ قرآن ميفرمايند: { ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون }در آيۀ ديگري ميفرمايد، در آن به اصطلاح آيه: اينها افرادي هستند كه ميگويند آنچه را كه ما احساس ميكنيم فقط حيات دنياست «ان هي الا حياتنا الدنيا نموت و نحيا و ما نحن بمبعوثين»(ان هي الا حياتنا الدنيا)اين فقط حيات دنياست، فقط حيات دنياست، فقط در اينجا ماندن است، فقط در اينجا سكونت اختيار كردن است، ما در اينجا زندگي ميكنيم و در همينجا هم ميميريم، (و ما نحن بمبعوثين) ما مبعوث نميشويم، مسائل ديگري در پي نيست، در جلوي ما چيزي قرار ندارد، عالمي در جلوي ما وجود ندارد، خوب نتيجهاش چه ميشود، نتيجهاش همين است؛ نتيجهاش اين است كه خدا ميفرمايد اينها دينشان را و اعتقادات خودشان را لهو و لعب ميگيرند؛ با دين بازي ميكنند، «الذين اتخذوا دينهم لعب و لهوا و غرتهم الحياه الدنيا» اين آيه خيلي آيۀ عجيبي است، واقعاً اين آيه مو را بر تن ما راست ميكند؛ در اين آيه نميفرمايد اينها دين ندارند، بعضيها دين ندارند، خوب اينها حسابشان پاك است؛ نه! اينها افرادي هستند كه با دين بازي ميكنند، دينشان را لعب و لهو قرار دادند، براي چه؟ براي سكونت و وقوف در دنيا؛ از دين براي وقوف در دنيا استفاده ميكنند، از دين براي رسيدن به اميال استفاده ميكنند، آن چيزهايي را كه براي به دست آوردن دنياي آنها در دين است، آنها را مطرح ميكنند، رو ميآورند، در آيات قرآن ميگردند، آنچه را كه موافق با كارشان است آنها را مطرح ميكنند، آن آياتي را كه موجب ظهور نقصان آنهاست، آنها را مطرح نميكنند و از آنها چشمپوشي ميكنند، رواياتي را ميگردند كه بتواند موقعيت آنها را تثبيت كند، آن رواياتي كه باعث ميشود اينها به صلاح بيايند و دست از كار بردارند، از آن روايات ميگذرند، اينها چه كساني هستند، اينها آنهايي هستند كه با دين بازي كردند، اينها افرادي هستند كه ميگويند: «و ما نحن بمبعوثين» اگر اينها ميگفتند كه ما مبعوث هستيم، اينطور رفتار ميكردند؟ اين قسم با آن تفكرات و اعتقادات برخورد ميكردند؟ پس قطعاً اينها قائل به بعث نيستند، قطعاً اينها قائل به روز قيامت نيستند؛ گرچه به ظاهر قائل به آن هستند، گرچه به ظاهر صحبت ميكنند، درست؟ اين هم يك دسته در مقابل آنها.
در مقابل آنها افرادي هستند كه زندگي خود را به اميال گذراندند { وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ نارُ جَهَنَّمَ لا يُقْضى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا }آن كساني كه به آيات ما كافر شدند و مطلب را پوشاندند و چشم خود را بستند، (كفروا) يعني چشم خود را بستند نه اينكه معناي كفر، كفر حقيقي، آن يكي از اين مصاديق است، آن افرادي كه چشم خود را بستند، خيلي آيات، آيات عجيبي است، بسيار آيات عجيبي است «لا يقضي عليهم فَيَمُوتُوا» در جهنم و در نار ما آنها را نميميرانيم، ما اينها را زنده نگه ميداريم، آتش از همه اطراف آنها را احاطه كرده است، «لا يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا» عذاب از اينها تخفيف نميشود، كم نميشود، «و هم يَصْطَرِخُونَ» دائماً دارند فرياد ميزنند {رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ} پروردگارا ما را از اين جهنم بيرون بياور، دوباره به دنيا برگردان، اين مطالبي را كه خدا در اين آيات ميفرمايد، اتفاق خواهد افتاد ها! اينها را ما خواهيم ديد ها! «اخرجنا نعم الصالح غير الذي كنا نعما» ما را به دنيا برگردان و عمل صالح انجام بدهيم، سواي آن عملي كه در دنيا انجام داديم و الآن داريم جزايش را ميبينيم، عجب! خداوند خطاب ميدهد: { أَ وَ لَمْ نُعَمِّرْكُمْ ما يَتَذَكَّرُ فيهِ مَنْ تَذَكَّرَ وَ جاءَكُمُ النَّذيرُ فَذُوقُوا فَما لِلظَّالِمينَ مِنْ نَصير} آيا ما در اين دنيا به شما آنقدر مهلت نداديم كه بتوانيد بفهميد؟ آنقدر به شما عمر نداديم كه كفايت كند؟ آنقدر ما به شما وقت نداديم؟ جا براي فكر كردن به شما نداديم؟ سالها به شما عمر نداديم؟ پندها و اندرزها را در اختيار شما قرار نداديم؟ آنچه را كه موجب عبرت است در جلوي چشمان شما ما قرار نداديم؟ «أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم» ما به شما مهلت نداديم به آن ميزاني كه براي شما كفايت كند؟ ها؟ «{ وَجَاءكُمُ النَّذِيرُ}» نذیر آمد و مطلب را بر شما تمام كرد، نذیر يعني چه كسي، يعني پيغمبر؟ نه! پيغمبر يكي از نذیرها است، پيغمبر 1400 سال پيش آمد، نذیر؛ قرآني كه نگه داشت در ميان ما، آن نذیر است؛ آيات قرآن نذیر است، همان قرآني كه در كمد ميگذاريم و درش را ميبنديم و اعتنايي نميكنيم؛ همان روز قيامت ميآيد و ميگويد مگر من نذیر نبودم؟ ائمه مگر نذیر نبودند؟ اولياء الهي، بزرگان، كتابهايي كه نوشتند، صفحاتي كه ورق ... هر صفحهاي يك نذیر است، هر كتابي يك نذیر است، و هر مطلبي كه آنها نوشتند و از روي شهود آن مطالب را بر روي كاغذ آورند، هركدام اينها يك نذیر است، مگر ما اين نذیرها را در اختيار شما قرار نداديم؟ همين، گرفتيد و در طاقچه گذاشتيد؟ ها؟ لايش را باز نكرديد؟ نخوانديد؟ چرا نخوانديد؟ چرا آن مطالبي را كه بزرگان گفتند به آن توجه نكرديد؟ چرا نخوانديد و جامع عمل نپوشانديد؟ «و جائكم نذیر» حالا اينطور شد؟ « فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ» حال كه استعدادهاي خود را از دست داديد، حال كه ديگر مجالي براي بازگشت نيست، اين جايگاه شماست. درست؟
آمدي اين راه را مسخره كردي، خورده گرفتي، با ليت و لعل سپري كردي، دنياي خود را اينطور سپري كردي، آن افرادي كه آمدند و تذكر دادند، آنها را مسخره كردي، آنها را استهزاء كردي، چه كسي رفته و چه كسي ديده، اين حرفها چيست؟ اين مطالب چيست؟ درست؟ اين مسائل چيست؟ انسان بايد وقتش را به مطالب مهمتر بگذراند، گفتن ذكر معنا ندارد، گفتن ورد معنا ندارد، پرداختن به اينها معنا ندارد، مسخره كردي! بازي گرفتي، بازي گرفتيد اينها را «فذوقوا» بسيار خوب، پس حالا بيائيد بچشيد، انسان نبايد در طريق هدايت و در طريق رضاي پروردگار و حركت الي الله نبايد به اين طرف و آن طرف نگاه كند، بايد خودش را دريابد، اين كه اين چه ميگويد و آن چه ميگويد به درد انسان نميخورد، براي انسان فايدهاي ندارد «يا ايها الذين آمنوا عليكم انفسكم» خودتان را دريابيد، نگوئيد كه فلان شخص ميگويد كه اينها به درد ميخورد، شايد آن نخواهد اين را راه برود، شايد او ميخواهد همينطور خام بماند، همينطور بدبخت و خاسر بماند، چرا ما به حرف او توجه كنيم ولي به حرف آن بزرگان و اوليا و عرفائي كه از روي صدق و از روي واقع آمدند مطلب را بيان كردند، چرا به آنها توجه نكنيم؟ چرا؟ چرا به مطالبي كه بعضيها از روي ناداني و جهالت و عدم وصول به آن مراتب بر زبان و قلم ميآورند، نگاه ميكنيد؟ ولي به آنها كه قطعاً از نظر صفا و صدق و اخلاص، آنها را در مرتبۀ اعلا و بالاتري ميدانيم، چرا به آنها توجه نميكنيم؟ چرا چشم خود را به روي آنها باز نميكنيم؟ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ لاَ يَضُرُّكُم مَّن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ» وقتي كه شما در راه هستيد، افراد گمراه ديگر نميتوانند در شما وسوسه ايجاد كنند، مرتب بيايند بگويند، مرتب بيايند بگويند اين راه فايده ندارد، مرتب بيايند و بگويند اين مطالب فايده ندارد، مرتب بيايند بگويند كه اين مسائل، مسائلي است كه پيش پا افتاده است، مرتب بيايند بگويند... اين ظلالت است، شما داريد طعم نعمات الهي را ميچشيد، شما از نفحات عالم قدس داريد بهرهمند ميشويد، حالا گيرم براي اينكه در صحبت و در كتاب مطالبي هست، خودشان ميدانند «لا يضركم من ضل» وقتي كه شما هدايت پيدا كرديد، وقتي كه راه به شما نشان داده شده، وقتي كه طريق به شما نشان داده، ديگر چه ضرري ميتوانند به شما برسانند؟ { إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون} همه شما به خدا برميگرديد، همان كسي كه مسخره كرده به خدا برميگردد، و همان كسي كه ترتيب اثر داده و عمل كرده و به مقصد رسيده، هر دو به خدا برميگردند، حالا كه برگشتيد به آن دنيا، حالا معلوم ميشود كه اين كجاست و آن در كجاست! حالا معلوم ميشود آن كسي كه مسخره كرده، حق با او بوده يا آن كسي كه به اين مطالب توجه نكرده و سرش را انداخته پائين و رفته، اين حق آن بوده.
مرحوم آقا ميفرمودند من داشتم به شخصي ميگفتم كه آقا در فاميل به ما اين را ميگويند، آن شخص داشت اين را به مرحوم آقا ميگفت، ميگويند شما دنبال آقا رفتيد، اين آقا اينطوري است، افكار دارد، افكار عارفانه دارد، افكار صوفيانه دارد، مگر انسان به خودش عالم است، مگر پيش كس ديگري سر ميسپرد؟ مگر پيش كس ديگري ميرود؟ مگر دست ارادت به كس ديگر ميدهد؟ شما براي خودت كسي هستي! شما براي خودت وزنهاي هستي! شما چرا؟ از اين حرفها ميزنند. مرحوم آقا رو كردند و گفتند آقا ما در نجف كه بوديم هر روز دهها از اين حرفها به گوش ما ميزدند، ما اصلاً چنان پنبه در گوشمان كرده بوديم كه نميگذاشتيم حرفي در آن برود تا اينكه بخواهيم به آن فكر كنيم! بخواهيم به آن فكر كنيم! دوران را ما گذرانيم و آمديم و رفتيم و مطلب تمام شد، حالا مرتب بنشين و بگو اين است و آن است. بدبخت خودت را از حيز انتفاع و فعليت انداختهاي!
طوطيان در شكرستان كامراني ميكنند بس تحصل دست بر سر ميزند بر سر مگس
اين مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه توست عرض خود ميبري و زحمت ما ميداري
درست؟ آنها رفتند و به مطلوب رسيدند و به مقصد رسيدند، حالا يك عده مرتب بلند ميشوند، آقا اين حرفها چيست؟ اينها اصل ندارد، اينها واقع ندارد. چه؟ وقت را در چه راه تلف كردي؟ در چه وقتت را تلف كردي؟ يك نگاه به خودت بكن، يك نگاه به افكارت بكن، ببين تا سي سال پيش چقدر فرق كردي؟ فرق نكردي! اگر پائينتر نرفتي، بالاتر نرفتي! يك نگاه به آرزوهايت بكن، يك نگاه به اشتياق و اميال دنيوي خود بكن، يك نگاه به تعلقات دنيايت بكن، يك نگاه به اين رواياتي كه از معصومين آمده بكن، ببين چقدر جلو رفتي، چقدر عقب ماندي؟ امام صادق (عليهالسلام) پس اين حرفها را براي چه كسي ميزند؟ ائمه اين حرفها را براي چه كسي ميزنند؟ براي چه كسي؟ براي افراد ديگر از كرات ديگر؟ يا براي ما؟ يا براي ما كه در كمترين و كوچكترين مسائل شؤونات خودمان حاضر نيستيم گذشتي داشته باشيم؟ آنوقت چه ادعاها ميكنيم؟ دنبال چه مطالبي ميرويم؟ درست؟
خوب اين هم اين ... حالا تكليف ما چيست؟
ما به خدا چه بگوئيم و به خود چه بگوئيم؟ مسلم است كه ما از دسته اول كه نيستيم؛ «و منهم سابق بالخيرات» كه نيستيم، اميدواريم خداوند ما را به آنجا برساند ولي خودمان كه نيستيم، از دسته دوم هم نيستم.
دستۀ دوم الحمد لله خداوند توفيق داده، محبت اين راه را قرار داده، محبت اولياء خودش را قرار داده، ميل و شوق لقاء خودش را قرار داده، اين را هم كه نميشود انكار كرد، به خدا ميگوئيم خدايا گرچه اين محبت، محبت واقعي نيست، تو به واقع بپذير! پس بزرگي تو كجا رفته؟ كرامت تو كجا رفته؟ ها؟ پس آن هم نيستيم.
براي ما چه وضعيتي است؟ آيۀ قرآن وضعيت ما را توضيح ميدهد: «وَ آخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحيم »
دسته سوم افرادي هستند كه نه ، كافر نيستند، ميخواهند حركت كنند، حركت كردند، همتشان كم است. نه اينكه دشمن هستند، دوستند، محبند، ميخواهند، ميل دارند، شوق دارند، اولياء خدا را دوست دارند، دشمنان خدا را دشمن دارند، ولي آن همت را ندارد، آن همت والاي اولياء خدا را ندارند؛ خوب اينها چه كساني هستند، چه كساني هستند؟ اينها افرادي هستند كه ميآيند و خودشان اعتراف ميكنند، ما در اينجا داريم اعتراف ميكنيم، در اين روز كه خدايا ما اهل گناهيم، ولي دوستان تو را هم دوست داريم، اين راه را هم دوست داريم، مسيري كه آمدند براي ما تعيين كردند ما اين مسير را دوست داريم «خَلَطُوا عَمَلاً صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً» گناه را با كار خوب آمدند خلط كردند، هم گناه كردند، هم كار خوب كردند، كار خوب كردند خدا را شكر كردند، گناه كردند توبه كردند، اينها چه كساني هستند؟ اينها انشاءالله مشمول رحمت پروردگار واقع ميشوند، ما ميگوئيم خدايا ما جزء اين دسته سوم هستيم، ما جزو اين دستۀ سوم هستيم و رحمت تو را ميطلبيم، توقع ما بالا و اميدمان به كرم تو بسيار، و آنچه را كه از بزرگان شنيدهايم، طمع را در ما زياد كرده است، طمع را در ما اينها زياد كرده، كه مشمول رحمت و مشمول لطف و كرامت تو قرار بگيريم.
در دعاي امروز در قنوت مگر نميخوانديم، اين دعاي قنوت را پس براي كه گفتند؟ ( اللهم أهل الكبرياء و العظمة و أهل الجود و الجبروت ) دارد خدا را قسم ميدهد به صفات خودش، به نعوت خودش، به نعوت جماليه خودش، به صفات جلاليۀ خودش دارد قسم ميدهد (و أهل العفو و الرحمة و أهل التقوى و المغفرة، أسألك بحق هذا اليوم ) ميرسد به سر مطلب: خدايا من تو را قسم ميدهم و از تو سؤال ميكنم و درخواست ميكنم به حق امروز، امروز روز عيد، (الذي جعلته للمسلمين عيدا) امروز را براي مسلمين عيد قرار دادي، عيد چه قرار دادي؟ عيد پذيرش ضيافت الهي! عيدي كه خداي متعال در يك ماه رمضان را براي ما مقرر فرمود، توفيق ادراك در اين ماه را نصيب ما فرمود و ما را به ضيافت خودش دعوت كرد، بر سر اين سفره نشاند؛ سفرهاي كه در آنجا از ماديات خبري نيست، از اميال خبري نيست، از شهوت خبري نيست، غذا خوردن در اين روز ممنوع است، اطفاء شهوات ممنوع است، دود غليظ به حلق فرو بردن ممنوع است، اين مال موارد پائين و مراتب پائين؛ غيبت كردن ممنوع است، تهمت زدن ممنوع است.
يك پله بالاتر، بالاتر از اين، فكر بد كردن ممنوع است، سوء ظن ممنوع است در اين ماه نسبت به افراد، اين چيست؟ اين ضيافت الهي است؛ بالاتر تخيل، تفكر، توهمات، اينها ممنوع، از اينها همه بالاتر، غير خدا را در ذهن و قلب قرار دادن ممنوع، كه اين مربوط به روزۀ آن بزرگان و آن اولياء و صلحاء، درست؟ اين ضيافت الهي كه در اين روز، در اين ماه، ما را به اين ضيافت دعوت كرده، بيائيد بر سر اين سفره بنشينيد. يك ماه جلوي شهوات خود را بگيريد، يك ماه جلوي خورد و خوراك خود را بگيريد، يك ماه جلوي زبانتان را بگيريد، يك ماه جلوي تفكرات خود را بگيريد آن وقت نتايجش را ببينيد كه عيد دارد يا ندارد؟ رسيديد يا نرسيديد؟ ها؟! اين ضيافت ماست: ( ... الذي جعلته للمسلمين عيداً و لمحمّد صلّى الله عليه و آله ذخراً و شرفاً و كرامةً و مزيداً) براي پيامبر چه قرار دادي؟ ذخيره! پيامبري كه تمام اعمال عالم وجود را از انسان و ملائك و غيره در وجود خودش ذخيره ميكند، يعني چه؟ اين حرف يعني چه؟ (ذخراً و شرفاً و كرامةً و مزيداً) تمام افراد در عالم وجود هر عملي انجام بدهند آن عمل در نفس پيغمبر است، آن عمل را پيغمبر تحمل ميكند و در آن موقعيت خودش و ظرفيت خودش نگه ميدارد، در آن مرتبه.
تمام روزههايي كه ما گرفتيم، الآن آن روزهها در نفس مقام ولي خدا، تمام آن تجردها و نورها و لطفها و بها ها همۀ آنها در نفس ولي خدا، ولي حيّ، حضرت بقية الله ارواحنا فدا، همه در آنجا الآن ذخيره است و او اينها را بالا ميبرد، بدون نفس ولي آن عمل ما از اين سقف هم بالاتر نميرود، در همينجا توقف ميكند، عمل به واسطة وساطت در ولايت و سببيت عالم وجود است كه حركت ميكند و صعود خود را تا ذات پروردگار و مقام عليم و قدير طي ميكند، اين به واسطۀ نفس امام عليۀ السلام است (ذخرا و شرفاً و كرامةً و مزيدا ان تصلي علي محمد و آل محمد و ان تدخلني في كل خير) ببينيد چه گفته در اينجا؟ و ان تدخلي في كل خير، خدايا به قصور ما نگاه نكن، ما يك ماه رمضان را گذرانديم، در اين ماه رمضان آنطوري كه مورد نظر تو بود انجام نداديم، خواستيم آدم خوبي باشيم، سعي كرديم، ولي گناه هم كرديم، خطا هم از ما سر زد، ولي كرم تو كجا رفته؟ درست؟ (ان تدخلني) توقع ما كجاست؟ (ان تدخلني في كل خير ادخلت فيه محمد و آل محمد) در خيري كه رسول خودت را و ائمۀ و ذریۀ او را داخل كردي، ما را هم داخل كن! خيلي عجيب است، واقعاً خيلي عجيب است! من هر وقت اين فقره را به آن فكر ميكنم، نه تنها در اين روز و اين ماه، در مثلاً طول سال، خيلي ميشود، بارها ميشود اين فقرۀ دعاي روز عيد فطر همينطور در ذهنم مرور ميشود، واقعاً بدنم ميلرزد، ميبينم اين خدا چقدر واقعاً لطف دارد؟ شوخي نكرده با ما؛ ميگويد بيائيد به قصور خود نگاه نكنيد، به كرم ما نگاه كنيد! اين را دارد. به فقدان خودتان نگاه نكنيد، همۀ ما فاقديم، همۀ ما داري خلأ هستيم، همه نقصان، و همه دور، به كرم ما نگاه كنيد، به بزرگواري ما نگاه كنيد و به عظمت و مجد ما نگاه كنيد، ببينيد ما چه هستيم! ما چه هستيم! واقعاً گاهي اوقات اين عرفا و بزرگان كلماتي در رحمت پرورگار ميگويند كه انسان ميترسد اينها را مطرح كند، اينقدر مسأله بالاست!
(ان تدخلي في كل خير) هر خيري را كه براي پيامبر و ائمه مقدر كردي، يعني چه؟ آن را هم نصيب ما بگردان، هر چه! بهشت، بالاتر، جنات، بالاتر، همينطور... مراتب همينطور تا استجلاب اسماء و صفات الهي بالاتر و بالاتر تا رسيدن به مقام ذات پروردگار و اندكاك ذات در ذات پرودگار، تا آنجا كه ميفرمايد: «انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهرکم تطهيرا» تا آنجا، خدايا تو ما را داخل كن، ميتواني داخل كني؛ پيغمبر براي چه آمده؟ چند شب قبل مگر عرض نشد؟ مگر صحبت نشد با دوستان؟ پيامبر و امام براي چه آمدند؟ آمدند ما را در همان جائي ببرند و پاي همان جا قرار بدهند كه خودشان پايشان را گذاشتند و خودشان در آنجا منزل گرفتند، آن مقام چيست؟ مقام طهارت مطلقه است، مقامي است كه ديگر در آنجا اصلاً خيال غير خدا راه ندارد، نه اينكه خيال بياورد و انسان آن را بگذراند، توهم غير خدا در آنجا راهي ندارد، آنجا مقام، مقام بقاء بالله است، در آنجا ديگر خدا حضور دارد، و بقاء اوست و ذات اوست، (ان تدخلي في كل خير ادخلت فيه محمد و آله محمد و ان تخرجني من كل سوء اخرجت منه محمد و آل محمد) از هر سوء و بدي، از هر نقصان، از هر مرتبهاي از شين و از مرتبهاي از دوري و بعد در تمام مراتب وجودي، خدايا تو پيامبر و ذريۀ او را حفظ كردي و خارج كردي، ما را هم خارج كن، ميتواني اين را انجام بدهي!
(اللهم اني اسئلك) ديگر چه (خير ما سألك به عبادك الصالحون و أعوذ بك ممّا استعاذ منه عبادك المخلصون) خدايا من از تو سؤال ميكنم بهترين چيزهائي را كه براي بندگان خاص خودت مقدر كردي، بارها مرحوم آقا ميفرمودند، وقتي از خدا چيزي ميخواهيد بخل نكنيد، بخل نكنيد، بخل از چه كسي ميخواهيد بكنيد؟ ازآنجائیکه ما ضعيف هستيم، در خودمان ياراي رسيدن به آن مقام طهارت نميبينيم، خودمان را ضعيف ميبينيم، خيال ميكنيم از عهدۀ خدا هم بر نميآيد، ما در دعا چرا كم بگذاريم؟ هميشه ميفرمودند دعا كه ميكنيد بالاترين را دعا كنيد، آن بالاترين و مهمترين و عاليترين مرتبه، آن چه مرتبهاي است؟ آن مقام ذات و جنةالذات است كه اولياء و عرفا از آن مقام تنازل نكردهاند كه فرمود: (عليك بها صرفاً فإن شئت مزجها فعَدلك عن ظَلم الحبيب هو الظُلم ( اللهم اني اسئك خير ما سئلك) بهترين چيزهائي را براي عباد صالحين خودت تقدير كردي براي ما تقدير كن، (و اعوذ بك) پناه ميبريم (و اعوذ بك ممّا استعاذ منه عبادك المخلصون) از هر مرتبه از مراتب نقص كه بندگان مخلص به تو از آن مرتبه پناه ميبرند.
ماه رمضان گذشت، ماهي بود، ماه خير و بركت، اولياء، عرفاء، بزرگان همه به دنبال اين ماه بودند، ماه رجب و شعبان را براي رسيدن به اين ماه در مراقبه و تزكيه گذراندند، تا بتوانند درك كنند، كلمات ائمه عليهم السلام گوياي اين مسأله است.
امام سجاد عليهالسلام در صحيفه سجاديه، نخوانديد دربارۀ اين ماه چه ميفرمايد؟ اصلاً خطاب به اين ماه ميكند: (السلام عليك من ناصر أعان على الشيطان) سلام بر تو اي ماهي كه باعث اعانه و غلبه بر شيطان شدي! حضور ما در اين ماه باعث شد كه بر شيطان غلبه كنيم؛ (و مسهل سبل السلام) و راههاي سلام را تو تسهيل كردي! بعد حضرت ميفرمايند كه: خدايا فقط مرا در اين ماه متوقف نكن، شهور و ايام را مانند اين ماه قرار بده!
لذا بايد ما سعي كنيم آثار اين ماه را در خودمان استمرار ببخشيم؛ آنچه كه در اين ماه مورد نفع قرار گرفته است ادامه بدهيم؛ در اين ماه خواهي نخواهي، كم صحبت كرديم، اينطور نبود؟ كم صحبت ميكرديم، فكرمان را به مسائل جانبي كم جولان ميداديم، از مطالب روزمره و مورد ابتلاء مردم دوري ميگزيديم، غذا كم ميخورديم، از غيبت و تهمت و اينها آنچنان كه در غير از اين ايام، ممكن بود واقع بشويم، در اين ماه محدوديت پيدا كرديم، در وجود خود احساس نوعي تجرد و تقرب و بها را مييافتيم؛ اين خصوصيات را بايد ادامه بدهيم، امام صادق عليهالسلام ميفرمايد كه رسول خدا فرمود: «أفّ لرجل لا يجعل يوماً لمعاهدة نفسه» يا در بعضي از روايات (في كل جمعه) بسيار زشت و ناپسند است آن مردي كه در هفته يك روز، روز جمعه براي رسيدن و حساب رسي به كارهاي خودش قرار نده، بنشين و فكر كند؛ فكر كند كه در اين هفته چه كرده؟ چه كارش بد بوده، چه كارش خوب بوده؟ براي هفتۀ بعد تصميم ميگيرد. درست؟ اين مسائلي است كه بزرگان نسبت به اين مسائل تذكر ميدادند، پس بنابراين بهتر است كه آثار اين ماه را ادامه بدهيم، بعد از اين، اينطور نباشد كه ديگر روزه را فراموش كنيم، بگذاريم آن حالات روزه باقي باشد، هفتهاي يك روز حداقل روزه را استمرار ببخشيم؛ اگر نه همان ماهي سه روزي را كه گفتند، آن ماهي سه روز را روزه را ادامه بدهيم؛ قرائت قرآن را در ساير ايام ادامه بدهيم، كم صحبت كردن را عادت خود قرار بدهيم، تفكر صحيح و تخيل را براي خلاصي و رهايي خود ما و عدم گرفتاري نفس ما و تجرد ما، اين را به عنوان يك برنامه براي خود قرار بدهيم.
خلاصه اين حال و هوايي كه در ماه مبارك نصيب ما شده است، اين را هر چه بيشتر بتوانيم، همينطور استمرار ببخشيم، و از اين ميهمان جديدالورود در قلب و نفس به بهترين نحو بتوانيم پذيرايي كنيم، اين آثار بيشتر در نفس تثبيت خواهد شد، درست؟
اميدواريم كه در امروز كه متعلق به امام زمان عليهالسلام است خداي متعال به واسطۀ آن نفس قدسي خطاياي ما را مورد عفو و بخشش خودش قرار بدهد (الهي آمين)؛ ما را در كنف مقام ولايت، سعادت دارين را نصيب بفرمايد (الهي آمين)؛ از آنچه كه به اولياء خودش مرحمت فرمود به ما هم كرامت كند (الهي آمين)؛ از هر زشتي و پستي كه آنها را مصون و محفوظ داشت ما را هم مصون و محفوظ بدارد (الهي آمين)؛ در فرج آن بزرگوار تعجيل بفرمايد (الهي آمين)؛ ما را از منتظرين واقعي مقدم شريفش قرار دهد (الهي آمين).
(اللهمّ كن لوليّك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و على آبائه في هذه الساعة و في كل ساعة وليّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتى تسكنه أرضك طوعاً و تمتًعه فيها طويلاً) (اللهمّ إنّا نرغب إليك في دولة كريمة تعزّ بها الإسلام و أهله و تذلّ بها النفاق و أهله، و تجعلنا فيها من الدعاة إلى طاعتك و القادة إلى سبيلك و ترزقنا بها كرامة الدنيا و الآخرة) { إِذَا جَاء نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجاً * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّاباً }
جهت تعجيل در ظهور حضرت ولي عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداء سه صلوات مرحمت بفرمائيد.
اللهم صلي علي محمد و آل محمد
|