بسم الـله الرحمن الرحیم
در زمانى كه متوكّل حضرت امام هادى عليه السّلام را از مدينه طلبيد، حضرت امام حسن عسكرى عليهالسّلام هم همراه پدر بودند. و هميشه آنحضرت با پدرشان در سامرّاء بودند تا وقتى كه پدر به رفيق أعلى واصل شد. [1]
آنگاه حضرت در اين مدّت كوتاه عمرشان پس از اين در سامرّاء با زندگى توأم با مرارت و أذيّت گذراندند، و با پدرشان در تحمّل مصيبتها شريك بودند. و پس از ارتحال پدرشان منفرداً تحمّل بديها و زشتيهاى بنىعباس را مىنمودند. حال و رفتار عبّاسيّون با وى، از إسائه، و چشم پوشى از مقامات، و تضييق بر او و زندان، مثل حال و رفتارشان با پدرش بوده است بدون اندك فُسْحَتى و إرفاقى كه به او برسد.
شيعيان در عصر او حالشان به مثابه حالشان با پدرش بوده است. و شهر قم در عهد او و در عهد پدرش از زمان پيش، عاصمه بزرگى از عَواصِم و محلهاى علم شيعه بوده است. در بلده قم به مقدارى كه از شمارش و حساب بيرون مىباشد راويان شيعه، و به مقدار بسيارى از مؤلّفين در علم حديث و در ساير فنون علم مجتمع بودهاند. و در سامرّاء و اطراف مجاور سامرّاء به قدرى شيعه زياد بوده است كه به مقدار معتنابهى بالغ مىگرديده است. و در بلده بغداد خلق كثيرى شيعه بودهاند. شهر مَدائن در آن عصر معمور و آباد بوده است و تشيّع در آن داراى قِدْحِ مُعَلَّى [2] بوده است، و پيوسته مواصلات ميان شيعيان آنجا و ميان امام، متوالى و مُرَتَّب بوده است، و شايد سلمان فارسى اوّلين واضع حَجَر تشيّع در آنجا بوده است، و روى آن حَجَر بوده است كه حُذَيْفَة بن يَمان بناى تشيّع كرده است.
و اما از كوفه آن عصر چيزى مپرس. كوفه در آن عصر، و ما قبل از آن، و ما بعد از آن از بزرگترين شهرهاى تشيّع محسوب مىگرديده است.
بارى، پيوسته حال بنى عباس با امام عسكرى عليه السّلام بر همان منوال خشونت بود تا آنكه مُعْتمِد عباسى او را با سمّ پنهانى شهيد كرد. و شيعه نيز بر همان منوال بودند تا حضرت امام عليه السّلام از دنيا رحلت نمود. [3]
__________________________________________________
[1]ـ آن حضرت در شهر ربيع الاخر از سنه 231 و يا 232 متولّد شدند، و در سامرّاء هشتم ربيع الاوّل از سنه 260 على الاشهر رحلت يافتند، و با پدرشان در خانه خودشان مدفون شدند. ايّام امامت آن حضرت شش سال و عمرشان 28 يا 29 سال بوده است و عليهذا بعد از حضرت امام محمّد تقى علیه السلام كوچكترين امامان بودهاند.
[2]ـ قِدْح با كسره قاف و سكون دال عبارت است از تيرى كه پرتاب مىكنند پيش از آنكه تراشيده و تسويه گردد. و به تير مَيْسر (قمار) نيز قِدْح گويند. و معلَّى عبارت است از هفتمين تير از سهام ميسر قمار كه از همه داراى برد بيشترى بوده است. در زمان جاهليت نوعى از قمار بود كه بدان «أزلام» مىگفتند و آن بدين گونه بود كه شترى را به قيمت خود مىخريدند و آن را به قمار مىگذاردند بدين طريق كه هشت نفر براى قمار مجتمع مىشدند و هشت چوبه تير را در ظرفى مىنهادند و روى يكى مىنوشتند: يك سهم و روى دگرى دو سهم و همين طور تا روى هفتمين مىنوشتند هفت سهم و هر يك از اينها اسم خاصى را دارا بود مثلًا نام هفتمى از آنها مُعَلَّى بود، و روى هشتمين مىنوشتند: بدون سهم. آنگاه اين شتر را به 28 سهم تقسيم مىنمودند. يعنى به 7 سهمى و 6 سهمى و 5 سهمى تا يك سهمى كه مجموعاً 28 سهم مىگردد. هشت تن قمارباز مىآمدند بر سر آن ظرف و چوبههاى تير را بر مىداشتند. آن چوبهاى كه بر روى آن عدد يك نوشته بود يك سهم را مىبرد و آن كه برروى آن عدد دو نوشته بود دو سهم را مىبرد. و همين طور آن كس كه عدد 7 را بر مىداشت 7 سهم از شتر را مىبرد كه بزرگترين سهم بوده است. و آن كس كه چوبه بدون سهم را بر مىداشت بازنده در اين قمار بود و مىبايست به تنهایى تمام قيمت شتر را بپردازد. و در اين نوع قمار هفت نفر برنده بودهاند به سهامهاى متفاوت و يك نفر بازنده بود. و چون بالاترين بُرْد براى هفت سهمى بوده است لهذا اين مثال قِدْح مُعَلَّى در عرب براى صاحب نصيب أعظم استعمال مىشود و مرحوم مظفر در اين عبارت مىفرمايد: نصيب أتمّ و أكمل در تشيّع نصيب اهل مدائن دست پرورده سلمان فارسى و حذيفه بوده است.
[3]ـ امام شناسی، ج 16، ص220.
|